علم اخلاق مبتنى بر اصول معيارهاى ثابتى استحالاين مساله مطرح مىگردد كه روشهاى تدوين اين اصول و معيارها كدام بوده،محورهاى اصلى مسائل اخلاقى را چه چيزهائى تشكيل مىدهد و نظرات گوناگوندانشمندان و صاحبنظران در اين باره چيست ؟
پاسخ آن، اين است كه روشهاى گوناگونى در تقسيمات اصول اخلاقى وجود دارد و اينكبرخى از آنها را در اينجا از نظر خوانندگان گرامى مىگذرانيم:
1 - حق و وظيفه
مىتوانيم مجموعه مسائل اخلاقى را در دو بخش اصلى: «حق ووظيفه» خلاصه كنيم: حق عبارت از خيرى است كه مىتوان آن را مطالبه نمود و وظيفهعبارت از عملى است كه بايد آن را انجام داد.
اين دو قانون به معناى حق و وظيفه در تمام مراحل زندگى بين جامعه و افرادحاكم بوده، مورد عمل مىباشند. هنگامى كه يك فرد بر فرد ديگرى حقى پيدا كرد، بهدنبال آن نسبتبه آن فرد وظيفه نيز به وجود مىآيد و به عكس.
در قوانين مدونه معمولا از اين روش استفاده مىكنند و مىگويند انسان به مقتضاىخلقتش مدنى است و حتما بايد زندگى اجتماعى داشته، نيازهاى زندگى خود را نيز بايارى و تعاون و كمك همديگر برطرف كند و طبيعى است كه زندگى دستهجمعى مستلزمبرقرارى حقوق و وظائفى بين افراد آن جامعه مىباشد و آنگاه به ذكر حقوقى از قبيلحق حيات، حق آزادى، حق مالكيت و... پرداخته و به اين ترتيب وظائف مردم را دربرابر اين حقوق بيان مىكنند.
پس مىتوان در تدوين و بررسى اصول اخلاقى بر اين معيار و محور تكيه نمود و اصولاخلاقى را به دو بخش سلسله حقوق و وظائف، تقسيم و آنگاه به تفصيل و تجزيه وتحليل حقوق و وظائف پرداخت.
2 - محور فضائل و رذائل
روش ديگرى است و آن اين كه اصول اخلاقى را به دو سلسلهاز قواعد و دستورات مىتوان تقسيم نمود، يك سلسله از قواعد و دستوراتى كه بايدآنها را انجام داد اين دستورات فضائل اخلاقى محسوب مىشوند و يك سلسله از قواعد ودستوراتى كه بايد آنها را ترك نمود اين دستورات را رذائل اخلاقى مىناميم.
در دين اسلام از قواعد و دستورات اول به نام واجبات و مستحبات و از قواعد ودستورات دوم به نام محرمات و مكروهات تعبير آورده مىشود پس دو محور اصلى وبنيادى در تدوين و بررسى مسائل اخلاقى وجود دارد: محور فضائل و محور رذائل.
3 - روش قدماء در بيان اصول اخلاقى
قدماى دانشمندان علم اخلاق در بيان فضائلاخلاقى روش خاصى داشتند، آنان مىگفتند كه در نهاد انسان سه قوه مختلف: قوه شهوت،قوه غضب و قوه ناطقه از همان بدو خلقتبه وديعه گذارده شده استحال فضيلت دراين است كه انسانها بتوانند تمام تمايلات و خواهشهاى اين سه قوه را به حد اعتدالعمل نمايند.
حد اعتدال قوه شهوت عفت، و حد اعتدال قوه غضب شجاعت، و حد اعتدال قوه ناطقهحكمت است و از مجموع اين سه ملاكه (عفت، شجاعت و حكمت) يك ملكه اخلاقى به نامعدالت پيدا مىشود و از اين اصول چهارگانه نيز صفات و خصائلى سرچشمه مىگيرد، ازعفتحيا، حريت، قناعت، وقار، ورع و كرم و نظائر اينها از فضائل و از شجاعت،شهامت، حلم، تحمل مصائب و امثال آنها و از حكمت تعقل حقيقت و دوستى و اشباه ونظائر آنها و از عدالت، الفت، نصيحت، ملاطفت، به نيكى قضاوت كردن، صداقت و نظائراينها.
چنانكه ملاحظه مىكنيد تمام مسائل اخلاقى (خواه فضيلت و خواه رذيلت) همه آنها رااز طريق محورهاى خاصى مورد بررسى و مطالعه قرار مىدادند و مبنا و اساس كار خودرا در علم اخلاق و بررسى مسائل آن بر اين روش مبتنى مىكردند.
مطالعه كتب بزرگان علماى علم اخلاق نشان مىدهد كه آنان از اين روش استفادهمىنمودند از جمله آنان:
1 - «احمد بن مسكويه» متوفاى سال 421ه ق نويسنده كتاب «تهذيب اخلاق».
2 - «خواجه محمد نصير الدين طوسى» متوفاى سال 690ه ق صاحب كتاب «اخلاقناصرى».
3 - «محمد مهدى نراقى» متوفاى سال 1209ه ق صاحب كتاب «جامعالسعادات».
4 - «ملا احمد نراقى» فرزند محمد مهدى نراقى متوفاى سال 1244ه ق صاحب كتاب«معراجالسعاده».
روش اين دانشمندان و فقهاء معروف در بررسى اصول و مسائل اخلاقى اين بوده استكه نخستبه بيان اصول چهارگانه اخلاقى: «عفت، شجاعت، حكمت و عدالت» پرداختهسپس فضائلى را كه از هر يك از اينها سرچشمه مىگيرد ذكر كردهاند و در ضمن صفاتناشايسته و نكوهيده را نيز در برابر آنها بيان داشتهاند.
روش نويسندگان جديد
روش نويسندگان جديد در بررسى اصول اخلاقى اين است كهفضائلى را كه انسانها موظف به انجام آنها مىباشند به سه قسم تقسيم كردهاند:
1 - فضائل شخصى.
2 - فضائل اجتماعى.
3 - فضائل دينى.
فضائل شخصى شامل ضبط نفس و تهذيب آن يعنى خوددارى از فرو رفتن در لذائذ وتحمل مصائب و ناگواريها است كه اولى را به نام «عفت» و دومى را به نام«
شجاعت» مىنامند و منظور از تهذيب نفس اطاعت ا ز تعاليم خرد و عقل است كه بهنام «حكمت» ناميده مىشود. فضائل اجتماعى شامل اداء حقوق ديگران، تامين مافوقحقوق آنها كه اولى به نام «عدالت» و دومى به نام «احسان» ناميده مىشود.
فضائل دينى شامل معتقدات و عبادات و فضائلى است كه از ناحيه دين به شخص تكليف مىگردد.
از كسانى كه از اين روش تبعيت كرده است از دانشمندان مصرى به نام «احمدامين» در كتاب «اخلاق» مىباشد مراجعه كنيد.
همه اين روشهاى ياد شده طرفدارانى داشته و در تاليف كتابهاى اخلاقى و درتقسيمات اصول اخلاقى از طرف دانشمندان قديم و جديد مورد عمل واقع شده است و لكنمساله مهم و اساسى كه در حقيقت مىتوان گفت كه زيربناى مسائل اخلاقى به شمارمىرود اين است كه معناى خوبى و بدى چيست؟ و ميزان شناختخوبى و بدى فضائل اخلاقىكدام است؟
قبل از هر چيز اين نكته را بايد بدانيم كه در شناسائى و تعيين ارزش هر چيزىبايد ميزانى داشته باشيم تا به وسيله آن خوبى و بدى چيزى را تشخيص دهيم.
چند نظر در ميزان شناختخوبى و بدى صفات انسانها
1 - نظريه نسبيت
جمعى ازعلماء و دانشمندان معتقدند كه خوبى و بدى از امور نسبى بوده، و اعتبارى هستند.
خوب يا بد بهطور مطلق وجود ندارد پس خوب آن است كه عرف جامعه آن را خوب بداند وبد آن است كه عرف آن را بد بداند.
شاعر عرب در اين باره چه نيكو سروده است:
رب قبح عند زيد و هو حسن عند عمرو فهما ضدان و هو وهم عند بكر لستشعرى فمن الصادق فيمن يدعيه فلما ذا ليس للحسن قياس ليس ادرى
«يعنى چه بسا عملى نزد شخصى مثل زيد قبيح است و همان عمل نزد شخص ديگرىمثل عمرو نيكو است پس آن دو ضد هم نظر دادهاند و همين نيز نزد شخص سومى مثل بكروهم و خيال محسوب مىشود كه واقعيتى ندارد، من نمىدانم در اين وسط راستگوكدام يك از اينها مىباشد. حال چرا براى خوبى و بدى تعريف واقعى وجود ندارد،من علت آن را نمىدانم»
2 - نظر لاهوتيون
عدهاى از دانشمندان معتقدند كه ما نمىتوانيم خوبى و بدى فضائلاخلاقى را درك كنيم، بلكه محتاج راهنمائى هستيم و اين تنها از طريق وحى و الهامانجامپذير است و در شعاع وحى رهبران اديان آسمانى مسائل زندگى از جمله اموراخلاقى را مىبينند و ارزش آنها را معلوم و مشخص مىسازند و ناچار بايد بهآنان رجوع كنيم.
3 - نظريه طرفداران اصالت انديشه
جمعى از فلاسفه معتقدند كه شناخت معناى خوبىو بدى خصائل اخلاقى نيازى به راهنما و مطالعه و تحقيق ندارد زيرا در نهاد هرانسانى نيروى دراكهاى است كه به وسيله آن فضائل و رذائل اخلاقى را درك و بهانجام فضائل و دورى از رذائل مبادرت مىنمايد يعنى همانطور كه حكم مىكنيم گلبهتر است از خار و نور بهتر از ظلمت است، همينطور درك مىكنيم كه امانتبهتر ازخيانت، و راستى بهتر از دروغ است.
4 - نظريه طرفداران اصالت عاطفه
عدهاى از دانشمندان و فلاسفه معتقدند كه براىشناسائى و تعيين مفهوم خوبى و بدى هر امر اخلاقى بايد عواطف و الهامات قلبى،اساس و مبناى كار قرار بگيرد زيرا به عقيده اينان دل هيچگاه خطا نمىكند و فرمانناروا و ناصواب نمىدهد پس هرچه را كه دل بخواهد خوب است و نخواهد، بد است.
5 - نظريه اهل تجربه
جمعى از فلاسفه معتقدند كه خوبى و بدى هر عمل اخلاقى را دراثر و نتيجه آن بايد جستجو كرد پس يك عمل، هنگامى خوب است كه اثر و نتيجه آنخوب باشد و وقتى بد است كه نتيجه بد داشته باشد.
به نظر اينان اصولا معلوماتى كه جنبه غير حسى دارد، هيچگونه ارزشى ندارد و ايندرست نيست كه ما ببينيم مثلا انديشه و عقيده مردم درباره فلان عمل اخلاقى چيست؟ ويا عقل و خرد درباره آن چه حكم مىكند؟ و يا دين و مذهب درباره آن چه نظرى دارد؟
بلكه بايد به عمل و آينده آن توجه نمود كه چه اثرى دارد؟ اگر نتيجه آن خوبباشد آن را خوب مىدانيم و اگر نتيجه آن بد باشد، عمل را بد مىدانيم.
تا اينجا نظرات گوناگونى بود كه از طرف فلاسفه و دانشمندان و انديشمندان پيرامون اصول و معيارهاى تقسيمات مسائل اخلاقى بيان گرديده است.
وما قبل از اين كه تك تك آن نظرات را مورد نقادى و بررسى علمى قرار دهيم، نظراسلام را در پايه و محور همه تعليمات اخلاق اسلامى بيان مىكنيم و از اينجا نقاطضعف ساير نظرات كم و بيش روشن مىگردد.