احمد حاجي دهآبادي اشارهفقه به عنوان نظام حقوقي اسلام از زمره نظامهاي حقوق نوشته است كه قانون در آن نقش مهمي را ايفا ميكند. درنتيجه مباحث مربوط به قانون همچون قانونگذاري، قانونگذار، قانونگرايي و... اهميتي ويژه براي فقه دارند.در قانوننگاري فقهي يا انعكاس فقه در قوانين موضوع، مشكلاتي وجود دارد كه در اين نوشته به پارهاي از آنها اشاره و حتيالامكان پيشنهاداتي را ارائه ميدهد.سيستمها و نظامهاي حقوقي موجود در جهان، در يك تقسيمبندي كلي بر دو نوعند: نظام حقوق مدون و نظام حقوق غيرمدون. قانون و اهميت آن از يك سو و تفسير قانون و شيوه و اهميت تفسير آن از سوي ديگر، در اين دو سيستم يكسان نيست و از اين جهت بين دو نظام مزبور تفاوتهاي عمدهاي وجود دارد.ابتدا به تفاوتهاي نظام حقوق مدون و غيرمدون پرداخته و سپس به اين سؤال پاسخ ميدهيم كه نظام حقوق اسلام از زمره كداميك از دو سيستم مذكور است.
گفتار اول: تفاوت نظام حقوق مدون و نظام حقوق غيرمدون
حقوق مدون با نامهاي ديگري چون حقوق نوشته1 و قانون مكتوب2 نيز شناخته شده است. حقوق غيرمدون هم با نامهايي چون حقوق نانوشته3، قانون غيرمكتوب4، حقوق آرايي،5 كامن لا6 و گاه عرفي7 معرفي شده است. قبل از اينكه تفاوت اين دو نظام حقوقي شرح داده شود، تذكر يك مطلب ضروري است. از آنجا كه حقوق انگلستان در شاخه حقوق غيرمدون قرار ميگيرد، انگلستان را نماينده حقوق غيرمدون قرار ميدهيم و اگر در خلال نوشتههاي بعدي ويژگيهاي نظام حقوقي انگلستان را برشمرده و درباره آن بحث كرديم، در حقيقت ويژگيهاي حقوق غيرمدون را بيان كردهايم.عدهاي در بيان تفاوت اين دو نظام، اين نكته را بيان كرده و بدان اكتفا نمودهاند كه كشورهاي داراي حقوق مدون در رشتههاي حقوق داراي مواد قانوني از قبيل قانون مدني، قانون تجارت، قانون جزا و... هستند و كشورهاي داراي حقوق غيرمدون، فاقد مواد قانوني هستند.8اين سخن صحيح نيست و ظاهرا از آنجا ناشي شده است كه «مدون و غيرمدون» يا «نوشته و نانوشته» را به معناي لغوي آن گرفتهاند و توجه ننمودهاند كه اين دو واژه، دواصطلاح حقوقي و داراي معناي خاصند كه در ادامه روشن خواهد شد. اگر در كشوري چون انگلستان براي پارهاي بخشها قانون وجود ندارد، در مقابل قوانين بسياري در اين كشور نوشته شده و به تصويب پارلمان رسيده است، يعني «اهميت قانون در پارهاي از بخشهاي حقوق بسيار است و گاه تنها منبع حقوق محسوب ميگردد از جمله در موضوع شركتها يا در نظام اداره اموال زوجين»9 معذالك با وجود تمام اين قوانين اين حقيقت باقي مانده است كه انگلستان كشوري با حقوق غيرمدون است. پس تفاوت بين حقوق مدون و غيرمدون چيست؟ اگر در هر دو سيستم قانون وجود دارد چرا يكي را مدون و ديگري را غيرمدون مينامند؟1 - 1 طرز تلقي از قانونتفاوت اصلي بين اين دو سيستم در طرز تلقي از قانون است. توضيح اين كه در حقوق مدون، مهمترين منبع حقوق، قانون است و لذا حرف اول و آخر را قانون ميزند. در حالي كه در حقوق غيرمدون مهمترين منبع، قواعدي است كه قضات در دادگاهها مرسوم نمودهاند و به تعبيري مهمترين منبع، رويه قضايي است. در اين سيستم، تصميمات قضايي است كه حقوق را ايجاد مينمايد و براساس «قاعده سابقه»، تصميم يك دادگاه دادگاههاي پايينتر و خود آن دادگاه را مكلف مينمايد كه موارد مشابه در آينده، راي صادره توسط آن دادگاه را پذيرفته و بر اساس آن راي دهند. به عبارت ديگر دادگاهها بايد مطابق حكمي كه در دعواي مشابه از دادگاه عاليتر و يا از خود آن دادگاه صادر شده است، راي دهند. اين امر به تفحص در سابقه منجر ميگردد كه قضات تالي را حتي اگر رأي صادره را وارد نيز ندانند بدان ملتزم ميسازد.10البته اينكه ميگوييم در نظام حقوق مدون، قانون مهمترين منبع است به معناي نفي رويه قضايي نيست و نيز اينكه ميگوييم در نظام حقوق غيرمدون رويه قضايي مهمترين منبع است به معناي نفي قانون نيست بلكه در كشورهاي حقوق نوشته، قانون مهمترين منبع حقوق است و رويه قضايي چهره تفسيري و معاون قانون را دارد و هيچ گاه به طور رسمي آن را نسخ نميكند.11 برعكس در حقوق انگليس كه كامن لا به عنوان مبناي عمومي حقوق اعتبار دارد. رويه قضايي زمينه اصلي حقوق را فراهم ميآورد و قانون چهره استثنايي وضع قاعده در چنين نظمي است. در نتيجه نه در نظام قانونگذاري حقوق مدون، رويه قضايي منبعي برابر قانون است و نه در نظام كامن لا، اهميت قانون به اندازه رويه قضايي است.12در نظام حقوق مدون به اندازهاي به قانون اهميت ميدهند كه بعضي افراد فرض كمال قانون را مطرح ميكنند كه بر اساس آن هيچ چيز از ديد تيزبين قانونگذار مخفي نمانده است و حكم تمام مسائل را در مواد قانون ميتوان يافت.13من حقيقتا باور نميكنم كه كسي در مسائل حقوقي موفق به تصور موردي شود كه قاضي براي حل دعواي مربوط به آن نتواند به عبارات مضبوط در قانون يا اصلي كه در يكي از مواد گنجانده شده استناد نمايد.14گرچه امروز معلوم شده است كه فرض كمال قانون، فرضي غيرواقعي و تخيلي است15 اما باز در نظام حقوق مدون، اولين و مهمترين منبع پاسخ به تمام مسائل، قانون است و در صورتي كه دست دادرس از قانون به علت سكوت، اجمال يا ابهام و... كوتاه شود، رويه قضايي و ديگر منابع به كمك وي ميآيند.نقش قانون در اين نظام از اين تشبيه پيداست: حقوق در اين رشته همانند سيمي است كه قانون همچون جريان برق از آن عبور ميكند و به محض اين كه جريان برق از آن سيم قطع شد، چراغ هم خاموش ميشود يعني اگر قانون را از حقوق نوشته جدا كنيد از حقوق اثري باقي نخواهد ماند.16در حالي كه به قول ژلدار17 نويسنده انگليسي: «اگر تمام قوانين نوشته انگلستان را حذف كنيد باز هم شما يك سيستم حقوقي در مقابل خود خواهيد داشت. ولي چنانچه مجموعه حقوق غيرمدون انگليس را كه اساس حقوق اين كشو را تشكيل ميدهد و همان كامنلا است حذف كنيد، ديگر در برابر يك سيستم حقوقي قرار نخواهيد گرفت.»18