حوزه : با تشكراز حضرت عالى كه مصاحبه با مجله ما را پذيرفتيد لطفا بفرماييد منشا درخشش حضرت آيه الله بروجردى در مسائل علمى و فرهنگى چه بود؟استاد: مدتى در زمان ايشان بروجرد بودم سپس وارد قم شدم . چند سالى در قم ماندم كه آيه الله العظمى بروجردى راهى قم شدند. زمانى كه قم بودم نيز بى اطلاع ازاوضاع ايشان در بروجرد نبودم . منشااساسى درخشش آيه الله بروجردى را بايد در سى و چند سال اقامتشان در بروجرد جستجو كرد. وى مردى بود با سرمايه علمى فراوان . اين كه مى گويم سرمايه فروان دراجازه آيه الله العظمى آخوند خراسانى كه براى ايشان نوشته مشخص است . هنگامى كه ايشان از نجف راهى بروجرد مى شوند مرحوم آيه الله العظمى آقاى آخوند اين اجازه را مى نويسند. كمتر شنيده شده است كه مرحوم آيه الله آقاى آخوند براى كسى چنين تعبيرها و تعريفهايى نوشته باشد. دراين اجازه گواهى مرحوم آيه الله آقاى آخوند بر علميت آيه الله بروجردى معلوم است .چنين فردى كه در دو حوزه بزرگ اصفهان و نجف تحصيل كرده بود با قدرت خوب اجتهاد واستنباط وارد شهر كوچكى مثل بروجرد مى شود. عده اى اهل علم در آن شهر بودند كه نيازمنداستاد بودند.ايشان اين افراد را جمع كرد و مقدار زيادى از وقت خودش را صرف تعليم آنان كرد. درس حدود دو ساعت طول مى كشيد.ايشان هم صبح تدريس مى كرد و هم بعدازظهر. بروجرد محيط آرام و ساكتى بود. حوزه بروجرد شاگردان خوب و آماده تحصيل داشت . دراين مدت اقامت در بروجرد كه سى و چند سال طول كشيد روى شاگردان كار كرد.از آغاز فقه شروع به تدريس كرد. كتابهاى فقهى را با كمال دقت مورد بررسى قرار مى داد: مدارك آنها را مى ديد اقوال عامه و نظريات مخالف و موافق را مى ديد و مورد بحث قرار مى داد. دراين چند سال فرصت كافى يافت كه خود را از هر حيث بسازد. مطالعات وسيع داشت .از كتابهاى فقهى فراوان برخوردار بود. يكى وقتى به مناسبتى در درس خارج نقل شهرتى رااز علامه نپذيرفتند و گفتند: [تمام كتابهاى كه نزد علامه بوده و نزد من هست (مگر يك كتاب كه آن يكى در دسترسى من نيست ) چنين شهرتى در آنها نيست]. قدرت علمى ايشان در شهرستانهاى ديگر نيز معروف شده بود.از باب نمونه : بنده به مشهد مقدس مسافرت كرده بودم شبى در جلسه درس مرحوم آيه الله حاج آقا ميرزا مهدى اصفهانى كه بهترين مدرس حوزه مشهد بود شركت كردم . به مجرداين كه نشستم پيشكار آقا آمد و گفت : آقااز قم تلگراف آمده كه آيه الله حائرى فوت كرده است . قراراست فردا جلسه اى با حضور آقايان تشكيل شود و براى برگزارى مجالس ختم اقدامى شود. زيرااز طرف رضاخان هرگونه مجلس ممنوع شده بود. در همان سر درس چراغ را خاموش كردند و مختصر روضه اى خوانده شد. بعد كه مقدارى مجلس خلوت شد كسى از آيه الله حاج ميرزا مهدى پرسيد كه : آقا مقلدين آيه الله حاج شيخ عبدالكريم به چه كسى رجوع كنند؟ ايشان در پاسخ فرمودند:حاج آقا حسين بروجردى ملاى پر و پا قرصى است .در نجف نيز مرحوم حاج شيخ محمدرضا (دائى مرحوم آيه الله سيدمحمدباقر صدر) هنگامى كه حاشيه آيه الله العظمى بروجردى را بر عروه ديده بود گفته بود:در باب تقليد بايداز مردى مانند آيه الله بروجردى هم تفحص كرد .مقصوداين كه : آيه الله بروجردى نزد علماى اسلام شناخته شده بود و كسانى كه ايشان را مى شناختند در گوشه و كنار ازايشان تعريف مى كردند لذا هنگامى كه مرجعيت ايشان مطرح شد. بدون معطلى پذيرفته شد. در زمان مطرح شد آيه الله بروجردى به عنوان مرجع تنها مرجع مشهور مرحوم آيه الله حاج آقاحسين قمى بود كه در كربلااقامت داشت . كه پس از فوت آيه الله سيدابوالحسن اصفهانى ايشان را به نجف اشرف منتقل كردند. در قم هم عده كمى از آيه الله حاج آقا حسين قمى تبليغ مى كردند.البته پس از چند ماه آيه الله قمى فوت كرد و مرجعيت شيعه منحصر در آيه الله العظمى بروجردى شد.حوزه : بيش از آمدن آيه الله العظمى بروجردى به بروجرد وضع حوزه علميه آن شهر چگونه بود؟استاد:البته بروجرد گذشته پر رونقى داشته است . دراين شهر عالمان بزرگ و مجتهدان عالى مقامى مشغول تدريس وارشاد مردم بوده اند. صدها روحانى در چندين مدرسه علمى آن شهر مشغول تحصيل بوده اند. متاسفانه در زمان ورودايشان مدرسه هاى علمى بروجرد معمور و داير نبودند. تعداداندكى ازاهل علم بودند كه روز مى آمدند و در حجره ها را باز مى كردند. و مختصر تحصيلى مى شد اما آن گونه كه بايد و شايد حوزه زنده نبود. پس از آمدن آيه الله العظمى بروجردى اهل علم جمع شدند وايشان فرمود: بهتراست مدرسه شبخواب داشته باشد. آن بزرگوار آقايان را ترغيب كردند به اين كه مدرسه رااحياء كنند. شهريه مخصوص هم براى كسانى كه شبها در مدرسه باشند و به تحصيل ادامه بدهند مقرر كردند. در همين زمان بود كه من براى تحصيل علوم دينى وارد حوزه شدم و جزء ساكنين اين مدرسه قرار گرفتم .با تشويق آيه الله العظمى بروجردى مدرسه رونق گرفت تحصيلات بيشتر شد واوضاع سر و صورت علمى پيدا كرد.حوزه : لطفا راجع به سفرايشان به عتبات و مسائلى كه در پى آن به وجود آمد توضيح بدهيد.استاد: در ضمن سالهايى كه ايشان در بروجرد بودند سفرى به مكه مشرف شدند. در برگشت از سفر مكه مكرمه راهى نجف اشرف شدند و براى زيارت عتبات چند ماهى در نجف ماندند. هنگام مراجعه به ايران در مرز خسروى دستگير شدند. مامورين با دقت كتابها واثاثيه ايشان را بازرسى مى كنند بعد تحت كنترل مامورين به تهران منتقل و دراركان حزب ( ارتش ) بازداشت مى شوند. در همين زمان عبدالله خان طهماسبى يكى از وزراى رضاخان در بين راه بروجرد و خرم آباد ترور شد.البته مردم خيال كرده بودند رضاخان است ازاين روى عبدالله خان اشتباهى كشته شد. جنازه او را به بروجرد منتقل كردند. به رضاخان خبر دادند. رضاخان دستور داد: جنازه در بروجرد تشييع شود و مجلس فاتحه اى هم بگيرند. رضاخان كه قرار بود در همان زمان براى بازديد منطقه به خرم آباد بيايد گفته بود: در مسير به بروجرد خواهد آمد و در مجلس ختم شركت مى كند. آن زمان ايران به چهار منطقه كشورى تقسيم مى شد. در راس هر منطقه اى اميرى به نمايندگى از دولت قرار داشت .احمدخان سپهبد امير غرب بود.او از طرف رضاخان مامور شده بود مقدمات تشييع مجلس ختم را فراهم كند.اين فرد كه با خاندان بزرگ طباطبائى آشنا بود با بعضى ازافراداين خاندان تماس گرفت از جمله : با اخوى بنده . به اخوى گفته بود: شاه دستور داده است مراسم باشكوه باشد. من شنيده ام : آقايان طباطبائى قصد دارند كه دراين مراسم شركت نكنند.اگراين فاميل بزرگ و علما و سادات حضور نيابند مراسم باشكوه نخواهد شد. خبر بازداشت آيه الله العظمى بروجردى هم به برخى از آقايان بروجرد رسيده بود اما ساير مردم اطلاع نداشتند.ازاين رو مشايخ فاميل ما سادات طباطبايى كه آن زمان خيلى محترم بودند در مجلس شركت مى كنند تا مگر وسيله نجات آيه الله بروجردى را فراهم كنند. رضاخان هم فاميل طباطبايى را خوب مى شناخت و موقعيت آنان را درك مى كرد. بزرگ فاميل پيرمرد هشتاد ساله اى بود به نام حاج سيدعبدالحسين . مرد محترمى بود. پدرش مرحوم سيدمحمد مولف كتاب[ مواهب السنيه] از مراجع منطقه غرب ايران بود. درباب طهاره و صلوه تاليفات دارد. كتاب صلاه ايشان را مرحوم بروجردى چاپ كردند. كتاب طهاره را هم در زمان خودش چاپ شد. سيدعبدالحسين تنها يادگار آن فاميل بود. مرد وارسته و ساده اى بود. رضاخان در سفرهاى قبلى خود به بروجرد با وى ديدار كرده بود و علاقه اى به او داشت . به ايشان گفته شد كه : در مجلس فاتحه ميان شما و رضاخان صحبتى پيش خواهد آمد شايد رضاخان موضوع آيه الله بروجردى را مطرح كند.اگر مطرح نكرد شما به نحوى مطرح كنيد. به هر صورت مجلسى تشكيل شد و رضاخان هم شركت كرد. مرحوم حاج سيدعبدالحسين به احمدخان سپهبد شرط كرده بود كه : بوق و كرنا و كارهايى كه مناسب روحانيت مسجد نيست نبايدانجام بگيرد والا مجلس را ترك خواهد كرد. آنان هم مراعات كرده بودند و دستور داده شده بود كه آن گونه برنامه ها لغو شود.همين كه رضاخان در مجلس حضور يافت دستور داد كه فاتحه بخوانيد. او به قرائت قرآن مى گفت : فاتحه ! يكى از مشكلات آن جلسه منبر آن بود. رضاخان دستور داده بود محترم ترين منبرى شهر منبر برود. شخصى بود به نام ملاابوالحسن به ايشان گفته بودند كه شما بايد منبر برويد. گفته بود: چگونه منبرى بايد بروم . گفته بودند: ما مطالبى را مى نويسيم شما بالاى منبر بخوانيد. گفته بود: من در عمر چنين منبرى نرفته ام و نخواهم رفت . به هر صورت مجبور شدند بپذيرند كه خودايشان هر طور صلاح مى داند منبر برود.ايشان منبر رفت . وقتى منبر تمام شد رضاخان از آقاى حاج سيدعبدالحسين پرسيد: آقا سيدحسين بروجردى كيست ؟سيدعبدالحسين گفته بود: من چنين كسى را نمى شناسم . رضاخان دوباره تكرار كرده بود كه سيدحسين بروجردى ؟ سيدعبدالحسين گفته بود: ما در فاميل خودمان چنين كسى نداريم بلكه يك آيه الله سيدحسين بروجردى داريم كه در سفر عتبات است . رضاخان گفته بود: منظورم هم ايشان است وضع ايشان چطور است ؟ گفته بود:ايشان مرد عالمى است كه اوقاتش صرف مطالعه و تدريس مى شود. متاسفانه فرصت دين اقوامش را هم ندارد. تمام وقتش را مطالعه و نوشتن مى گذرد و فقط سالى يك بار درايام عيد ديد و بازديدى با ارحام خود دارد. براى اين كه ذهن رضاخان راازاتهام به آيه الله بروجردى خالى كند گفته بود كه : لطفا شماازايشان بخواهيد به مشهد نروند زيرا تصميم دارند راهى مشهد شوند.اگر آن جا بروند ماندگار خواهند شد واهالى بروجرداز فيض وجودايشان محروم خواهند شد.اگر مشهد هم مشرف مى شوند قول بگيريد كه آن جا نمانند و به بروجرد برگردند. رضاخان گفته بود: پس اين گزارشاتى كه درباره ايشان به من داده اندچيست ؟سيدعبدالحسين گفته بود: من ازاين گزارشات اطلاعى ندارم ولى هر چه گفتم درست است . رضاخان ديگر چيزى نگفته بود و در همان مجلس به قائم مقام الملك رفيعى (كه معمم بود بعد عمامه را برداشت ) دستور داد كه به تهران تماس بگيرد واطلاع بدهد كه آيه الله بروجردى را آزاد كنند. رضاخان به مرحوم سيدعبدالحسين مى گويد كه : دستور آزادى ايشان را دادم . مرحوم سيدعبدالحسين تقل سامعه داشت ازاين روى رضاخان مجبور مى شود بلند صحبت كند كه به طور طبيعى مردم مى شنيدند. پس از شنيدن آزادى آيه الله بروجردى صداى صلوات واظهار خوشحالى فراوان مردم فضاى مسجد را پر كرده بود.ايشان پس از آزادى به منزل يكى از منسوبينشان رفته بودند. رضاخان پس از بازگشت به تهران باايشان ملاقات كرده بود. دراين جلسه از آيه الله بروجردى عذرخواهى مى كند مى گويد:اگر خواسته اى دارد مطرح كند.آيه الله بروجردى فرموده بودند: دراين چند شبى كه در بازداشت بودم متوجه شدم وضع غذاى ارتشيان مساعد نيست ترتيبى بدهيد كه وضع تغذيه شان بهتر شود. رضاخان گفته بود:اين مربوط به من مى شود براى خودتان بخواهيد. آيه الله بروجردى فرموده بودند: شمااز من خواستيد به بروجرد برگردم اما من نذرى دارم كه بايد به مشهد بروم . خواستم موافقت كنيد كه به مشهد بروم . خلاصه : بااين مقدمات گرفتارى آيه الله بروجردى بر طرف شد. حوزه :اتهام دستگاه رضاخانى به آيه الله بروجردى چه بود كه به آن بهانه ايشان را بازداشت كردند؟استاد: كسى توسط سفيرايران در بغداد گزارش داده بود كه : آقايان : آيه الله سيدابوالحسن اصفهانى آيه الله نائينى و آيه الله حاج آقا حسين بروجردى در نجف جلسات سرى داشته اند و تصميم به براندازى حكومت رضاخان را دارند لذا آيه الله حاج آقا حسين بروجردى را براى اين مقصد راهى ايران كرده اند كه منطقه لرستان و خوزستان را عليه دولت مركزى شوراند. آن خواسته حاج سيدعبدالحسين از رضاخان كه ازايشان قول بگيرد به بروجرد برگردد. براى بر طرف كردن اين اتهام كارسازافتاده بود زيراايشان چنان وانمود كرده بود كه آيه الله بروجردى چندان علاقه اى به بروجردى ندارند تا چه رسد به آن مقاصد كه ايشان متهم مى شوند. بعداز ملاقات با رضاخان آيه الله بروجردى راهى مشهد شده بودند و حدود هشت ماه آن جا مانده بودند و روزى يك درس هم مى گفتند. در مشهد مشكلاتى براى ايشان فراهم آورده بودند.از جمله : در روز روشن گويا به عمد كسى را وادار كرده بودند كه منزل ايشان را سرقت كند. مقدار كتاب و وسايل كمى كه داشته اند در آن سرقت برده بودند. حوزه : آيه الله بروجردى كوششهاى فراوانى براى وحدت مسلمين انجام دادند لطفا دراين باره توضيح بدهيداستاد:ايشان كوشش مى كرد كه بين شيعه و سنى وحدت برقراركند.اين كوششها را بى سر و صداانجام مى داد. هدايا و نامه هايى توسط حاج شيخ محمدتقى قمى براى شيخ شلتوت فرستاد تا منجر به فتواى صحت پيروى از مذهب شيعه براى اهل سنت شد.از آن زمان كه در بروجرد تشريف داشتند تا آخر عمر همواره در عمل و گفتار اهتمام كامل براى مساله وحدت داشتند و عملا راه رسيدن به آن را نيز نشان دادند. حوزه : توسط آيه الله بروجردى خدمتهاى ارزشمندى انجام پذيرفت دراين باره نيز توضيح بدهيد و به برخى از آن خدمات اشاره فرماييد.استاد:مدارس علميه و فرهنگى بسيارى توسط ايشان بويژه در مازندران ساخته شد. مساجد و حسينيه هاى زيادى تاسيس گشت . چاپ كتابهاى قدما را بر چاپ تاليفات خودشان مقدم مى داشتند و آنها رااحياء مى كردند. مقدارى ازاين كتابها چاپ شده واكنون در دسترس اهل تحقيق است . اعزام مبلغان به نقاط مختلف داخل و خارج تشكيل لجنه هاى تحقيق كوشش در راه وحدت امت مسلمان و مراقبت شديداز حيثيت اسلام و مسلمين و روحانيت از خدمات آن بزرگواراست . واقعا با تلاش علمى و عملى آن بزرگوار حوزه علميه قم از جهت علمى و تشكيلاتى احياء شد و دهها عالم ومجتهد در دامن خود پروراند. !خلاصه :ايشان در راه خدمت به بندگان خدا واسلام آماده بودند. هرگونه خدمتى كه از دستش بر مى آمدانجام مى داد. در يكى از سالها نان در نانواييهاى بروجرد مقدارى گران شد و كمبود پيدا كرد آيه الله بروجردى عده اى از متمكنين را جمع كرد و فرمود :[وظيفه شما كمك به فقراست]. مقدارى اقداماتى شد ولى چون كمكها كافى نبود خود آن بزرگوار با اين كه چندان امكانى نداشت احسا وظيفه كرد و باغ ارثى خود را در حدود چهارهزار تومان فروخت و نان و گندم براى فقرا خريد. بعد كه فاميل مطلع شدند حضرت ايشان را ملامت كردند كه اين باغ بيش ازاين ارزش داشته است چرا به اين قيمت فروختيد؟ به خريدار مراجعه كردند كه معامله را برگرداند ولى چون خريدار معامله شيرينى كرده بود پس نداد.به هر حال ايشان فرد خير و خدومى بود وازاين قبيل قضايا زياد داشت .حوزه : شنيده ام كه آيه الله بروجردى به طلاب زحمت كش توجه فراوانى داشتند و به طور كلى براى رفع نياز طلاب بسيار كوشيدند. دراين باره اگرامكان دارد توضيح بفرماييد.استاد: روزى آيه الله بروجردى به من فرمودند: [مايل هستم اسامى آن عده از طلاب كوشا و زحمت كش و داراى سلامت نفس را براى من تهيه كنيد تا نيازهايشان را برآورده كنم]. عرض كردم : تا حدى مى توانم وضع تحصيلى افراد را روشن سازم اما جهت تقوايى واخلاق افراد را چون با آنان معاضرت ندارم نمى توانم تعيين كنم . بهتراست هياتى را براى اين كار تعيين كنيد تااين اطلاعات را براى شما تهيه كند. ايشان قبول كردند و بنا شداين كارانجام بپذيرد. به هر حال طلاب درس خوان را خيلى دوست مى داشت و آنان را تشويق مى كرد.اگر كمكى هم به آنان مى كرد خيلى مى كوشيد كه مخفى باشد. يادم هست : روزى نامه اى از دو نفراز طلاب مدرسه حجتيه به دست ايشان رسيد كه پس از مطالعه سخت ناراحت شد و نامه را پيش حاج آقا حسين انداخت . معلوم شد كه آن نفر نيازمند بودند و براى امرار معاش در مضيقه قرار داشتند. به حاج آقا حسين فرمود :مگر من به شما نگفتم به اوضاع طلاب رسيدگى كنيد و نياز آنان را برآوريد؟اين چيست كه نوشته اند.خلاصه : بسيار عتاب كردند و دستور دادند:اين ره دو نفر مستقيما به خود من مراجعه كنند.حوزه : در زمان آيه الله بروجردى حوادث سياسى بسيارى پيش آمد كه شايسته است ارتباط و چگونگى موضع گيرى ايشان را در برابراين حوادث روشن شود.اگر براى حضرت عالى امكان دارد به اين مساله بپردازيد.استاد: چند موضع دراين رابطه مهم است كه بايد روشن شود:1. موضع ملى شدن صنعت نفت و كيفيت برخوردايشان با دكتر مصدق و مرحوم آيه الله كاشانى است كه روشن شدنش براى آنانى كه دنبال اين گونه مسائل هستند مفيداست .ايشان با شخص آيه الله كاشانى از نجف آشنا و دوست بودند. حضرت آيه الله بروجردى در زمان زعامت به ايشان از حيث مالى كمك مى كردند.البته بعد سبك سياسى باعث شد كه مقدارى از هم دور شوند. آيه الله كاشانى انتظار داشتند كه ايشان هم مثل مرحوم آيه الله خوانسارى هر زمان خواستنداعلاميه بدهد كه البته ايشان چنين نبودند و تكليف شرعى خود نمى دانستند. آيه الله بروجردى از حضور روحانيت در مشروطه خاطره خوبى نداشتند. قضيه ملى شدن صنعت نفت هم براى اينشان چندان روشن نبود و مطمئن به نتايج آن نشده بود ازاين جهت نسبت به آن فعاليتى نكردند. دراين باره مى فرمودند :[من در قضايايى كه وارد نباشم و آغاز و پايان آن را ندانم و نتوان پيش بينى كنم وارد نمى شوم .اين قضيه ملى شدن نفت را نمى دانم چيست چه خواهد شد و آينده دست چه كسى خواهد بود.البته روحانيت به هيچ وجه نبايد بااين حركت مخالفت كند كه اگر بااين حركت مردمى مخالفت كند واين حركت ناكام بماند در تاريخ ايران ضبط مى شود كه : روحانيت سبب اين كار شد لذا به آقاى بهبهانى و علماى تهران نوشتم كه مخالفت نكنند].2. موضوع ديگر كه به نظر من مساله بغرنجى است و شايد براى برخى چندان روشن نباشد موضع آيه الله بروجردى در برابر فدائيان اسلام است . يعنى : چگونه با بودن ايشان يك عده از سادات كه به حمايت دين قيام كرده بودند دستگير و كشته شدند؟آيا تمكن آن را نداشت كه جلوى كشته شدن آنان را بگيرد؟آيا دراين رابطه تلاش كرد و موفق نشد؟ يا خيراصلا تلاش نكرد؟ اينها سوالهايى است كه بسيارى ازافراد دارند. براى اين كه واقعيت روشن شود توضيح مى دهم :حضرت امام رحمه الله عليه براى كمك به آنان مخصوصا آزاديشان خيلى مى كوشيد. من يك شب ماه مبارك رمضان از سر شب تا صبح با مرحوم نواب صفوى صبحت كردم و آنچه را آيه الله العظمى بروجردى نمى پسنديدند به ايشان تذكر دادم . به ايشان گفتم : بعضى از كارهاى شما باعث انزجاراز شما مى شود لذا آيه الله بروجردى از شما رنجيده اند. به صلاح شما نيست كه با آيه الله بروجردى مخالفت كنيد. اين مثل اين مى ماند كه در داخل كشتى با ناخداى كشتى در بيفتيد. فدائيان اسلام در برخى از كارها دخالت مى كردند و بعضى اقدامهايى را انجام مى دادند كه به نظر آيه الله العظمى بروجردى مصلحت كرده بودند براى كمك مالى .البته معلوم نبود همه اين نامه ها واقعيت داشته باشد ولى چنين چيزهايى بود.از فدائيان اسلام پيش آيه الله بروجردى شكايت زيادى مى شد .مثلا براى كسى نوشته بودند كه : شما بايد فلان مقدار پول بدهيد و به قيام كمك كنيد والا سر و كارت بااينها (منظور خنجر يااسلحه اى بود كه شكلش را كشيده بودند) خواهد بود.افراد مى ترسيدند و به آيه الله بروجردى شكايت مى بردند.آنچه باعث كدورت و دلنگرانى آيه الله بروجردى نسبت به فدائيان اسلام شد يكى دو مورد نبود. كلا زمينه به گونه اى بود كه چنين حوادثى را پيش مى آورد واين اختلاف را دامن مى زد.آيه الله بروجردى مى فرمودند:[آخر دعوت به اسلام و مبارزه براى اسلام كه بدين صورت نيست . با تهديد و غصب اموال مردم كه نمى شود مبارزه كرد].به مرحوم نواب اين مطلب را گفتم در پاسخ گفت : ما به قصد قرض مى گيريم . آنچه مى گيريم براى تشكيل حكومت علوى است . هدف ما مقدس و مقدم بر اينهاست . هنگامى كه حكومت علوى را تشكيل داديم قرض مردم را مى پردازيم . پيغمبر(ص ) هم در هنگامى كه ضعيف بود چنين مى كرد. چنانچه در جريان ايل قريش چنين كرد. پيامبر(ص )اين عمل را جايز مى شمرد . هنگامى كه فدائيان اسلام دستگير شدند كسى به خانم نواب صفوى گفته بود كه : با من تماس بگيرد و توسط من مطالب را خدمت آيه الله العظمى بروجردى برساند.ايشان با من تماس گرفت . به او گفتم : هنگام اذان مغرب هر شب بين راه منزل ما و مسجداعظم بياييد و مطالب واخبار زندان را به من بگوييد تا من به آيه الله بروجردى برسانم .البته بچه اى هم همراه خود بياور و تنها با من تماس نگير. البته اين كار دو - سه شبى بيشترادامه نيافت زيراايشان خبرهاى چندان مهمى نداشت كه بگويد. من جريان را به آيه الله بروجردى گفتم و دراين رابطه باايشان زياد صحبت كردم. حال يا دشمنان دانا و يا دوستان نادان به ايشان باورانده بودند كه : دولت اين آقايان را نمى كشد و يا قدرتش را ندارد و يااين كه مصلحت دولت اقتضا نمى كند لذا آيه الله بروجردى يقين داشت كه اين آقايان را نمى كشند. من هم دراثر شدت اطمينان ايشان احتمال چندانى نمى دادم كه چنين كارى بشود. فدائيان اسلام مدرسه فيضيه را محل سخنرانى و فعاليت خود قرار داده بودند. هر چه به ايشان تذكر داده مى شد كه : مدرسه محل تحصيل است نه جاى اين كارها اثر نمى كرد.ازايشان بسيار شكايت مى شد.اين امور باعث شد تا برخى مزاحم ايشان شوند واز برگزارى سخنرانى ممانعت كنند. مسائلى پيش مى آمد كه براى بدبين كردن آيه الله بروجردى به ايشان بسيار موثر بود. حال واقعيت داشت يا نه ؟ كار دسيسه ديگران بود يا نه ؟ درست روشن نيست . كه درامر فدائيان اسلام بسيار كوشا بودم ( البته مقدارى هم به خاطر تذكرات امام خمينى قدس سره ) در هر فرصتى كه خدمت آيه الله بروجردى مى رسيدم راجع به اين موضوع صحبت مى كرد. بسياراظهار مى كردم كه : دولت ممكن است اين آقايان را بكشد اما آيه الله بروجردى ذره اى احتمال اين را نمى دادند واگر كمترين احتمال را مى دادند حتما اقدام مى كردند.ايشان چون هرگزاحتمال كشتن آنان را نمى داد لذا مى فرمود: نيازى به اقدام نيست . به هر حال اين اشتباه در ذهن ايشان رفته بود. خلاصه : قتل آنان به وقوع پيوست و جاى بسيار تاسف دارد. رحمه الله عليهم اجمعين . حوزه : از حوادث مهم در زندگى آيه الله العظمى بروجردى ورود ايشان به حوزه علميه قم واقامت ايشان دراين حوزه بود لطفا چگونگى آن را بيان كنيد. استاد: مقدمه آمدن ايشان به قم كسالتى بود كه عراض ايشان شده بود.اطباى بروجرد يا نتوانستند يا جرات نكردند كه معالجه كنند لذاايشان را بااحتياط كامل به تهران بردند. صندليهاى عقب اتومبيل را برداشتند رختخوابى تهيه كرده وايشان را داخل آن خواباندند تا به تهران رسيدند. در تهران در بيمارستان فيروزآبادى بسترى و معالجعه شدند. درايامى كه دوران نقاهت را مى گذراندند برخى از علما و تجار شروع به فعاليت كردند تاايشان را به قم بياورند.يكى از تجار تهران كه قبلا ساكن قم بود براى آيه الله صدر پيام آورده بود كه : بازار تهران واثر علماى تهران متفقند براين كه : آيه الله العظمى بروجردى به قم بيايند و خواهند آمد لذا بهتراست آقايان قم پيشقدمى كنند واز آيه الله بروجردى تقاضا كنند كه به قم تشريف بياورند. آيه الله صدر به منزل آيه الله خوانسارى رفتند. آيه الله حجت هم به جمع آن دو پيوستند. آن گاه به اتفاق نامه اى براى حضرت آيه الله بروجردى نوشتند وازايشان دعوت كردند كه به قم تشريف بياورند. آيه الله بروجردى به طور موقت پذيرفتند كه به قم بيايند. پس از گذراندن دوران بيمارستان وارد قم شدند و با نهايت احترام مورد استقبال قرار گرفتند.دو - سه ماهى كه گذشت مرحوم امام به من گفتند كه :[شنيده ام آيه الله بروجردى تصميم دارنداز قم بروند. شمااين موضوع را تحقيق كنيد.اگرايشان قم را ترك كنند برگرداندن ايشان مشكل است]. در آن زمان عصرها درس خارج فقه ( اجاره ) مى فرمودند. پس از درس خدمتشان رسيدم . پرسيدم : شنيده ام تصميم به مراجعت داريد آيا واقعيت دارد؟ فرمود: شايد.پرسيدم : چرا؟ پاسخ دادند : در تهران عده اى به من وعده دادند كه در قم به من كمك كنند تا بتوانم سر و سامانى به اوضاع بدهم اما تاكنون خبرى از آنان نشده است . امام رحمه الله عليه قبلا به من فرموده بودند كه :اگر آيه الله بروجردى مسائل مالى را بهانه كردند به ايشان بگوييد: آقايان اهل علمى كه از شما دعوت كرداند نظرشان استفاده مالى از شما نبوده است بلكه دعوت ايشان به خاطراستفاده علمى بوده است لذااگر تا ده سال ديگر هم در قم شهريه ندهيد نقصى بر شما نيست و چنين انتظارى هم از شما نمى رود.در پاسخ فرمودند : مطالب همين گونه است كه شما مى گوييد ولى من خجالت مى كشم از اهل علم و بعضى مستحقينى كه به من مراجعه مى كنند.البته حاج احمد را به بروجرد و ملاير فرستاده ام تا وجوهات دستگردان شده را جمع كند. آن وجوه اگر به اندازه اى باشد كه چند ماهى بمانم مى مانم تا ببينم چه مى شود؟ناچار ما بايد منتظر نتيجه كار حاج احمد مى مانديم كه خوشبختانه با مقدار كافى برگشت .البته مقدار شهريه در آن زمان خيلى زياد نبود. شايد بااين پول طلاب دو سه ماهى اداره مى شدند. سپس براثر فعاليت آقايان بويژه مرحوم امام رحمه الله عليه كه اصرار داشتند آيه الله بروجردى در قم بمانند و مى فرمودند :[قم از جهت علمى ناقص است و جبران آن به بودن ايشان خواهد بود] وضع بهتر شد.در خانه اول در مضيقه بودند ازاين روى به خانه ديگر منتقل شدند كه آن جا هم وسعت لازم را نداشت . تا در نهايت به منزل مرحوم حاج آقامحمد آقازاده آمدند كه الان دراختيار ورثه ايشان است .اين مطلب هم قابل توجه است كه :زمانى كه ايشان در تهران بسترى بودند به مرحوم شهيد آيه الله صدوقى گفتم : آيه الله بروجردى با من قوم و خويش است همه از قم به عيادت ايشان رفته اند ولى من نرفته ام . ايشان گفتند: من هم قصد دارم بروم لذا دو نفرى راهى تهران شديم . هنگامى كه خدمتشان رسيديم در ضمن صحبتها فرمودند: دو مطلب است كه در نامه هاى رسيده از قم زياد به چشم مى خورد:1. دو دسته از بازاريان قم هستند كه شما بايد بكوشيد وابسته به هيچ يك ازاين دو دسته نباشيد. و خودشان را در دستگاه شما وارد نسازند: يكى حاج محمدآقازاده و دارو دسته اش و ديگرى حاج محمدحسين يزدى . 2. مواطب باشيد كه حاج ميرزامهدى كه در دستگاه مرحوم حاج شيخ عبدالكريم بوده وارد تشكيلات شما نشود.آيه الله بروجردى مى فرمودند:نمى دانم چرا چنين برداشتى مطرح است زيرا آقاى حاج ميرزا مهدى مرد بسيار متدين صالح و سالمى است . به هرحال با آن كه مرحوم آيه الله بروجردى مواظب بود به يكى از دو طيف بازاريان نسبت به پيدا نكند امااز همان اول ورود وضعيت را جورى درست كرده بودند كه ناگزير وارد منزل يكى از سران همان دو دسته شدند. منزل بعدى هم كه محل اقامت دائمى ايشان شد باز متعلق به يكى ديگراز سران آن دو دسته بود يعنى به طور طبيعى اوضاع جورى شد كه چنين پيش آمد. حوزه : آيه الله بروجردى شيوه تدريس واستنباط مخصوص به خودشان داشتند لطفا چگونگى تدريس واجتهادايشان در مسائل فقهى بيان داريد.استاد:از همان اول ورودشان به قم شروع به تدريس كردند درسى بسيار سنگين و متين اما پرتكرار.البته چون تكرار آن مفيد بود لذا چندان مورد تنفر واقع نشد.اما شيوه تدريس :ايشان مساله فقهى را از همان مبدا مى گرفتند و پيش مى آمدند. به اصطلاح خودشان :اصول متلقات از معصومين ( ع ) را مورد توجه قرار مى دادند. به عبارت ديگر: ايشان فقه را به دو دسته تقسيم مى كردند: يكى آن مسائل متفرقه كه بعدا فقها به متون فقه اضافه كرده اند و يك دسته مسائلى كه متلقات از خود معصومين ( ع ) بوده است و فقهاء مستقيمااز خود ائمه ( ع ) گرفته و در كتابهاى فقهى نوشته اند. بعدااگر تفريعاتى را لازم مى دانستند در كتاب جداگانه اى مى نوشتند و مسائل فقهى اصلى را با مسائل فقهى فرعى مخلوط نمى كردند.از زمان علامه و شهيد فقه مخلوط شد.هنگامى كه به اين صورت مسائل را مطرح مى كردند مطلب بسيار روشن مى شد.زمينه صدور روايت را بيان مى كردند. مى گفتند:[چه بسا فتوايى از علماى اهل سنت باعث سوال برخى از صحابه شده كه امام ( ع ) پاسخ داده اند].هنگامى كه آن فتوا روشن مى شد پاسخ بهتر فهميده مى شد.ازاين روى عنايت زيادى به كتب اهل سنت داشتند. و نيز كوشش مى كردند كه : سند روايات را روشن سازند و جهات رجالى را متذكر شوند.حافظه فوق العاده اى هم داشتند. در بررسى رجال سند نيازى به كتاب نداشتند.راوى اول كيست شاگردانش چه كسانى بوده اند اساتيدش چه كسانى هستند و در چه طبقه اى قرار دارند؟ همه را مورد بررسى قرار مى دادند. اين عمل ايشان بسيارى ازاهل علم را وادر كرد كه دنبال رجال احاديث و درايه بروند.البته در رجال معتقد به درس و بحث نبودند لذا با اصرارازايشان خواستند درس رجال بگويند.ايشان هم يك جلسه گفتند و ترك كردند.مى فرمود :[رجال خواندنى نيست درسش عملى است يعنى انسان از همان نخست كه مى خواهد تفقه كند همان مساله اول را كه شروع مى كند سند روايت مربوط به دنبال و به رجالش رسيدگى كند و فرد فرد رجال را مورد شناسائى قرار دهد].از جهت لغوى نيز مساله را روشن مى كردند و مبادى كتاب لغت را مورد بررسى قرار مى دادند. بااين كوششها درس فقه ايشان بسيار عالى مى شد و باعث تحول در رشته فقاهت گرديد. شاگرد درس ايشان احساس مى كرد كه : در دانش فقه نياز دارد به تسلط بر لغت رجال اساتيد روايات و كتابهاى مربوط. كتاب[ جامع احاديث الشيعه] هم در پى همين كوششها و دقتها به وجود آمد. حوزه : حضرت عالى كه ارتباط نزديك و ديرينه اى با آيه الله بروجردى و حضرت آيه الله العظمى امام خمينى رحمه الله عليهما داشته ايد لطفا چگونگى ارتباط آن دو بزرگوار را توضيح دهيد. استاد:البته بنده جزءاصحاب آيه الله بروجردى نبودم يعنى نه در جلسات استفتاء شركت مى كردم و نه در جلسه مراسلات و كارهاى ديگر زيرا روزى دو - سه تا درس مى گفتم و وقت اين كارها را نداشتم .البته ارتباط برقرار بود و در بسيارى از امور اقدام مى كردم اما نمى خواستم مجبور باشم كه هميشه حضور داشتم باشم . اما نسبت به ارتباط اين دو بزرگوار بايد بگويم :ارتباط طرفينى بود. هم امام به آيه الله بروجردى بسياراحترام مى گذاشتند و علاقه مند به ايشان بودند و هم آيه الله بروجردى نسبت به امام اهميت فوق العاده اى قائل بودند و به وى علاقه شديد داشتند. ماموريتهاى مهمى را به ايشان محول مى كردند مثلا در مشهد حادثه اى اتفاق افتاد كه حضرت امام را با ختيارات تام به آنجا فرستادند. آن ماموريت دو ما طول كشيد. در قضيه نهاوند نيز با همين اختيارات امام از طرف آيه الله بروجردى رفتند. در يك سفرى هم خود آيه الله بروجردى به مشهد رفتند مرحوم آيه الله داماد و مرحوم امام همراه ايشان بودند. در اين سفر امام از طرف آيه الله بروجردى مسؤول مراجعات مالى بودند و مستقلا به ايشان مراجعه مى شد. راجع به ارتباط امام باايشان از مطالب گذشته مقدارى اين موضوع روشن شد.امام خمينى روزى به من فرمودند:[حيف قم كه آيه الله بروجردى در آن نيستند. كاش وضعى پيش مى آمد كه ايشان به قم مى آمدند]. پيش از آمدن آيه الله بروجردى به قم به ايشان اظهار علاقه مى كردند. بيشترين كوشش براى آمدن آيه الله بروجردى به قم آن بزرگوارانجام دادند. شايدايشان باعث شدند كه تجار تهران مدرسين و فضلا از مراجع بخواهند كه از آيه الله بروجردى براى ماندن در قم دعوت كنند. بعداز آن كه به قم آمدند نيز در ترويج مقام علمى ايشان بسيار كوشيدند.پس از آن كه آيه الله بروجردى جاافتادند و به اوضاع حوزه آشنا شدند امام رحمه الله عليه لازم نمى دانشتند كه مثل گذشته مرتبط با آيه الله بروجردى باشند لذا به طور طبيعى مقدارى ارتباط را كم كردند.آيه الله بروجردى به حفظ حوزه علاقه زيادى داشتند. مكرر مى گفتند: حوزه قم مثل شهرى است كه دروازه ندارد. حوزه به روى اشخاص مختلف بازاست .افراد صالح و ناصالح از هم ممتاز نمى شوند.اى كاش نظمى بود و برنامه اى. اين آرزو را در جاهاى مختلف ابراز مى داشتند. به دنبال اين موضوع هياتى را مركب از چند نفراز آقايان حوزه تشكيل دادند كه نظريات اصلاحى خود را براى اداره حوزه بعداز مشورت بگويند. به اين هيات اصطلاحا [ هيات حاكمه] مى گفتند. آيه الله بروجردى به آنان اختيار داده بودند كه مصالح حوزه را بسنجند و براين اساس عمل كنند.اعضاء اين هيات تا آن جا كه يادم هست عبارت بودنداز: مرحوم امام خمينى حاج شيخ مرتضى حائرى حاج سيداحمد زنجانى حاج سيدابوطالب مدرسى مرحوم آيه الله فاضل حاج سيد زين العابدين كاشانى مرحوم سيدمحمد يزدى (داماد) حاج شيخ ابوالقاسم اصفهانى حاج سيد مرتضى مبرقعى حاج مصطفى صادقى آقاى قاضى تبريزى حاج ميرزا محمود روحانى حاج ريحان الله گلپايگانى حاج آقاى فقيهى رشتى بنده و... جلسات هر شب در مدرسه حاج ملاصادق برگزار مى شد. يكى از برنامه هايى كه ريخته شد موضوع امتحانات در حوزه بود: چه درسهايى امتحان گرفته شود تعيين رتبه گردد و...از آن هيات چند نفرى براى گرفتن امتحان انتخاب شدند.اين كار زود به جريان افتاد.سطحها و مدت تحصيل (كه عبارت بودازسه سطح ) درسهاى اصلى و جنبى هر سطح و كتابهاى مربوط به هر بخشى را روشن كردند.در يكى از جلسه هاى هيات بنده و مرحوم حاج سيداحمد زنجانى نتوانسته بوديم حضور داشته باشيم اما ساير آقايان بوده اند. دراين جلسه از طرف مرحوم حاج شيخ مرتضى حائرى طرحى مطرح مى شود. (گوياامام خمينى در تهيه اين طرح دخالت داشته اند) برنامه امتحانهاى حوزه كيفيت پرداخت شهريه ها اخذ وجوهات ملاقات اشخاص با زعيم حوزه علميه و...از مواد اين طرح بوده است . خلاصه : دراين طرح كه شامل مواد و فصولى بود.اداره حوزه و چگونگى اصلاح آن پيش بينى شده بود. آقايان حاضر در جلسه امضاء كرده بودند و براى تاييد نهايى توسط آقاى حائرى و حاج فقيهى رشتى خدمت آيه الله بروجردى داده بودند.ايشان مى پرسند: همه امضاء كرده و ديده اند؟ پاسخ مى دهند: بله . همه حضور داشتند مگر حاج سيداحمد زنجانى و بنده .آيه الله بروجردى طرح را به مشهدى رضا مى دهند كه اين دو را پيدا كن تاامضاء كنند بعد برگردان پيش من . اين قضيه را خود آيه الله بروجردى براى من نقل مى كردن و مى فرمودند:شب گذشته سحر بيدار شدم براى گرفتن وضو. يادم آمداز نوشته ديشب كه بعضى از مواد آن به چشم خورده بود ولى آن وقت دقت نكرده بودم . نوشته را دوباره به دقت خواندم . تعجب كردم زيرا ديدم : دراين طرح تمام اختيارات از من سلب شده است صبح به حاج احمد گفتم : آقايان را دعوت كند تا ببينم مقصودشان ازاين مواد كه مرا به كلى مسلوب الاختيار كرده است چيست ؟صبح جمعه آقايان در منزل آيه الله بروجردى اجتماع كردند. من هم شركت كردم . قبل از شركت من مسائلى پيش آمده بود كه آيه الله بروجردى اعتراضا جلسه را ترك و به اندرونى رفته بودند.بنده رفتم به اندرونى و به ايشان عرض كردم : گويا حضرت عالى عصبانى شده ايد؟ گفتند: چگونه عصبانى نشوم ؟ جريان را نقل كردند. تا رسيدند به اين جا كه من از آقايان پرسيدم اين نوشته را خوانده ايد وامضاء كرده ايد؟ گفتند: نخير نخوانده ايم :اما چون مطمئن به تهيه كننده يا تهيه كنندگان بوديم لذاامضاء كرديم . آيه الله بروجردى مى فرمودند :[رو كردم به آقاى حائرى و گفتم : مقصودتان ازاين ماده كه نوشته ايد: مصارف وجوه بايد با مشورت هيات باشد چيست ؟]خلاصه : در آن روز يكى از آقايان مى گويد:اگر بنا باشد ما با شما همكارى كنيم برنامه همين است . ايشان عصبانى مى شوند و جلسه را با ناراحتى ترك مى كنند.متاسفانه زمينه اى پيش نيامده بود تا كسى توضيح بدهد كه آقا مقصودازاين ماده اين است كه : بعضى بدون اين كه شرايط را داشته باشند نزد حضرت عالى مى آيند و شما را در شرايط و محذوراتى قرار مى دهند كه ناگزير مى شويد مبلغى را به آنان بدهيد ازاين روى شناسايى مستحق از غير مستحق لازم است . و ما به عنوان كمك به شما بررسى مى نماييم و كسانى كه مستحق باشند به شما معرفى مى كنيم . آنگاه حضرت عالى اقدام كنيد. پرداخت وجوه را مشروط به نظر هيات نماييد تا مشكلى براى حضرت عالى پيش نيايد .غرض سلب اختياراز شما نيست بلكه همكارى با شماست . به هر صورت ايشان در جلسه حضور يافتند.اين جلسه هم بدون اين كه به نتيجه اى برسد با مختصر توضيح و برخى از شوخيها پايان يافت . پس ازاين جلسه .ارتباط بعضى آقايان با آيه الله بروجردى كم شد.مرحوم آقاى حائرى و مرحوم امام از آن جلسه به بعد ارتباطشان با آيه الله بروجردى كم شد. اين تنها عاملى بود كه باعث شده ارتباط امام باايشان كمتر شود. البته دوباره ارتباط برقرار شد ولى به شدت سابق و گرمى آن زمان نبود. امام تا همين آخر عمرشان كه بنده خدمتشان بودم از آيه الله بروجردى به احترام و نيكى ياد مى كردند.حوزه : گويا برخى از آقايان از بيت آيه الله بروجردى گله داشته اند. لطفا دراين زمينه توضيح بدهيد.استاد بله . متاسفانه وضع بيرونى روبراه نبود. هنگامى كه خود ايشان در بيرونى تشريف داشتند آقايان بودند كه به ارباب رجوع جوابگو باشند و به كارها رسيدگى كنند اما وقتى كه نبودند كسى به كسى نبود. علماى بلاد و ديگران مراجعه مى كردند ساعتها معطل مى شدند اما كسى نبود كه به كار آنان رسيدگى كند. خلاصه : شكايت ازاين وضع زياد بود.يكى از مواد طرح اصلاحى حوزه كه آن هيات تهيه كرده بود سامان دادن به بيت بود كه انجام نشد. حوزه : وضعيت حوزه عليمه قم مقارن آمدن آيه الله العظمى بروجردى چگونه بود؟استاد: دراثر توطئه ها و فشارهاى رضاخانى وضع حوزه بسيار نامناسب بود. اين مشكلات از زمان كشف حجاب و متحدالشكل شدن ايرانيان شروع شد. مشكلات باعث شد كه مجموعه طلاب ساكن در مدارس به حدود سيصد نفر برسد. طلاب را دستگير مى كردند و در شهربانى لباسها رااز كمر قيچى مى كردند. تحمل آن دشواريها بسيار سخت بود. شبى ريختند مدرسه فيضيه و گفتند:ازافراد نبايد كسى با لباس مخصوص روحانيت از مدرسه خارج شود. ناگزير بعضى از طلاب روزها به باغها و محله هاى اطراف قم پناه مى بردند و شب به مدرسه برمى گشتند. زندگى در باغها و محله هاى بيرون از شهر با كمبود لوازم بسيار دشوار بود.البته اين فشارها كم و زياد مى شد اوضاع يك نواخت نبود. دستور تازه كه مى رسيد مامورين سخت مى گرفتند. چند روزى كه از دستور مى گذشت اوضاع بهتر مى شد. به هر حال وضع خسته كننده اى بود. رضاخان كه مرد اين گونه مشكلات از بين رفت و رفته رفته آقايان به قم برگشتند و جمعيت حوزه تقريبا به چند صد نفرى رسيد.اين برگشت طلاب و گشايش نسبى در زندگى آنان همزمان شد با آمدن آيه الله بروجردى به قم لذا توجه به روحانيت بيشتر شد و تبليغات گسترش يافت . زمان فوت ايشان جمعيت حوزه به حدود هفت هزار نفر رسيده بود. در شهرهاى ديگر نيز آيه الله بروجردى مساجد و مدارسى بنا كرد. جوانان براى تحصيل علوم دينى به اين مدارس جذب شدند. در برخى از شهرها كه مدرسه علميه مى ساختند هيات علمى و مدرس هم مى فرستادند. در باختران چنين كردند. توجهى نيز به احياى مدارس اصفهان نمودند. ايشان علاقه مخصوصى به اصفهان داشتند. هنگامى كه نام اصفهان برده مى شد مبتهج مى گشتند. آقايان اصفهان ازايشان درخواست كرده بودند كه : مقدارى از سال را مخصوصا ايام تعطيلات به اصفهان بيايند. حضرت ايشان در حال تصميم گيرى بودند كه اجل مهلت نداد.حوزه : يكى از نشرياتى كه در دوران زعامت حضرت آيه الله بروجردى در حوزه علميه قم منتشر شد مجله مكتب اسلام است . لطفا موضع حضرت آيه الله بروجردى را در نراين مجله بيان كنيد.استاد: حاج آقا موسى صدر حفظه الله يا رحمه الله متصدى اين كار بود.حاج آقا موسى صدر با من مشورت كرد كه قبل ازانتشار موافقت حضرت آيه الله بروجردى را تحصيل كنند.نظر من براين بود كه :اگر پيش ازانتشار خدمت آيه الله بروجردى گفته شود ممكن است موافقت نكنند واگر موافقت نكردند ديگر كارى نمى شود كرد لذا من به آقاى صدر گفتم : بهتراست شما يك شماره صفر با مقالات پخته و عميق منتشر كنيد و به خوانندگان خودتان بويژه در شهرستانها تا هم زمينه مناسب ايجاد شود و هم آيه الله بروجردى در برابر عمل انجام شده قرار بگيرد. يك شماره با مقالات نسبتا خوبى منتشر كردند واز گوشه و كنار در تاييداين كار نامه هايى براى آيه الله بروجردى فرستاده شد. ايشان خرسند شدند و كارادامه يافت .حوزه : حضرت آيه الله بروجردى در رابطه با بهائيت حساس بوده اند لطفا دراين باره توضيح بفرماييد.استاد: آيه الله بروجردى نسبت به بهائيت حساسيت خاصى داشتند و با آنان مبارزات فراوانى كردند. مى فرمودند: هرگاه با شاه ملاقات كرده ام تاكيد داشتم كه جلوى اين فرقه ضاله مضله را بگيرند و او هم وعده مى داد ولى عمل نمى كرد. تا در يكى از ملاقاتها به او فشار آوردم . گفت :اين كاراز من ساخته نيست . بايد شما كمك كنيد. گفتم : من چه قدرتى دارم . قدرت در دست شماست . گفت : شما مردم را واداريد كه شكايت كنند و به من منعكس شود تا من مستندى براى جلوگيرى داشته باشم . من ديدم نظر بدى نيست ازاين روى از آن به بعد مردم شهرستانها را وادار به نوشتن نامه هايى عليه اين جريان كرديم . ماه رمضان كه فرا رسيد به آقاى فلسفى گفتيم : عليه بهائيان سخنرانى كنند. نتيجه اين كوششهااين شد كه شاه باتمانقليچ را وادار كرد كه ساختمان حضيره القدس (مركز بهائيان ) را خراب كند.پس از دو - سه روزى خبر دادند كه اين مركز را خراب نمى كنيم بلكه تبديل به كتابخانه مى كنيم .آخر يكى از شبها آمدند گفتند:از دربار كسى ملاقات مى خواهد.اجازه دادم . آن شخص آمد و گفت :از سفارت آمريكا از شاه خواسته اند كه با اقليتهاى مذهبى كارى نداشته باشيد زيرا ما خود را موظف مى دانيم كه امنيت اقليتها را حفظ كنيم .اگر شما نمى توانيدامنيت آنها را حفظ كنيد ما در صدد حفظ آنها باشيم ازاين روى ادامه اين موضوع با حيثيت ما منافات دارد. من هم با كمال تاسف گفتم : قضيه را خاتمه بدهيد كه باعث ذلت مسلمانان نگردد لذا قرار شد: مركز بهائيان را تبديل به كتابخانه بكنند. به حساب ظاهر قضيه خاتمه يافت.حوزه : گويا در زمان ارسال نامه آيه الله بروجردى به دفاع از فلسطينيان در قم جريانى اتفاق افتاده بود. لطفا توضيح بدهيد.استاد: فدائيان اسلام براى اعزام نيز به فلسطين و دفاع از فلسطينيان دفترى در مدرسه دارالشفا گشوده بودند و تبليغ مى كردند كه طلاب وافراد ديگر ثبت نام كنند. آيه الله حاج سيدمحمدتقى خوانسارى هم با دادن اعلانيه ازاين كار طرفدارى كرده بودند.روزى آيه الله بروجردى با آيه الله صدر و آيه الله خوانسارى جلسه تشكيل داده بودند كه گزارش آن جلسه را آيه الله صدر براى من نقل كردند.آيه الله صدر مى فرمودند:من تصور نمى كردم آيه الله بروجردى اين همه منطيق (سخنور) باشد تمام راههاى توجيه را بر آقاى خوانسارى بسته بود. به ايشان گفت :[ اگر دولت موافقت نكند (كه نمى كند) شما حتى يك نفر هم نمى توانيد به فلسطين اعزام كنيد مگر قاچاق برويد. با تبليغات علنى كه اكنون راه افتاده كارى پيش نمى رود و شخصى مثل شما نبايد به كارى كه عاقبت آن روشن نيست و ثمره اى ندارد اقدام كنيد]. حوزه : شايد برخى ازافراد ناآگاه تصورشان براين باشد كه : آيه الله بروجردى با دربار ميانه خوبى داشته اند لطفا اگر ممكن است دراين باره توضيح بفرماييد.استاد:اين مطلب بسيار اهميت دارد و قابل بحث است . تا آن جا كه من اطلاع دارم توضيح مى دهم . آيه الله بروجردى با كارهايى كه از ناحيه دولت يا مجلس انجام مى گرفت و يا در شرف انجام گرفتن بود و بر خلاف موازين اسلامى بود مخالفت مى كرد. دراين گونه موارد ملاحظه هيچ چيز و هيچ كس را نيم كرد و تا آن مقدار كه قدرت داشت اقدام مى كرد.ابدا ملاحظه كسى را نمى كرد خواه شاه باشد يا غير شاه نمونه اين مطلب قضيه اصلاحات ارضى است . شخص شاه لايحه اصلاحات ارضى را به مجلس داد و سپس راهى اهواز شد. دستور داده بود كه : مجلس دراسرع وقت لايحه را به تصويب برساند و بازگشت تحويل وى شود. همين كه آيه الله بروجردى مطلع شدند نامه اى نوشتند به رئيس شوراى ملى (سردار فاخر) و نامه اى هم نوشتند براى آقاى بهبهانى كه پيگير نامه ايشان به رئيس مجلس باشد تا سر وقت به مجلس برسد و تاخيرى نيفتد و فردا بهانه كنند كه : بله نامه شما به ما نرسيده است . به خود آقاى بهبهانى هم نصيحت كرده بودند كه : [شما دراين رابطه مسئووليت داريد. پدر شما خون بهاى مشروطيت ايران است . درباريان و مجلسيان بايداز شمااطاعت كنند. شما درامور خلاف شرع بايد حساس و فعال باشيد].نامه آيه الله بروجردى هنگام نواختن شدن زنگ مجلس به دست رئيس مجلس رسيده بود. رئيس براى نمايندگان نامه را خوانده بود. مفاد نامه اين بوده است كه : [ از نمايندگان مسلمان باعث تعجب است كه در غياب شاه لايحه خلاف اسلامى را طرح كرده و در صدد تصويب آن هستند.اين لايحه خلاف اسلام و شريعت است . من تا زنده هستم نخواهم گذاشت چنين خلافى دراين مملكت اجرا شود].:اين نامه باعث شد لايحه مسكوت بماند. پس ازاين جلسه سردار فاخر به همراه صدرالاشراف (رئيس مجلس سنا) راهى اهواز شدند و مطلب را به شاه گفتند. شاه خودش را به تجاهل زده بود و گفته بود: مگرايشان بااين لايحه مخالفند؟ دكتراقبال به من گفته بود كه ايشان مخالف نيستند. دكتراقبال بعدااظهار مى كرد كه : اصلا چنين نبوده و شاه عمدااين حرف را به من بسته است . بله اگر آيه الله بروجردى به موقع از كارهاى خلاف شرع اطلاع مى يافت اقدام مى كرد.ملاحظه شاه يا غير شاه را نمى كرد. بارها نمايندگان دربار را با تحقير رد مى كرد و راه نمى داد. با پاسخهاى تند ملاقاتها را نمى پذيرفت .اين كه بعضى اين گونه مى پندارند كه آيه الله بروجردى با دربار مرتبط بود واگر دربار كارى مى خواست انجام بدهد با دست ايشان يا با سكوت ايشان انجام مى داد اشتباه محض است . كارهاى خلاف را تا آن جا كه مطلع مى شد با كمال جديت و شجاعت جلوگيرى مى كرد.البته گاهى كاملا موفق مى شد واقداماتش موثر مى گشت و گاهى موثر نمى شد. اين دربار و دولت بود كه : به موقعيت آيه الله بروجردى نيازمند بود و بايد ملاحظه ايشان را مى كرد نه بالعكس . البته بايد وضع آن زمان را هم در نظر گرفت .الان مردم همه درانقلاب آماده اند پذيرايند اما آن زمان چنين نبود. مردم سابقه فشارهاى رضاخان را داشتند. دراثر وحشت و كشتارهاى رضاخان رمق از مردم گفته شده بود لذا نفسكش در آن زمان پيدا نمى شد. آيه الله بروجردى مطمئن بود كه : مردم آمادگى ندارند و آنچنان پشتيبانى از طرف مردم نيست . روى اين حساب در كارهاى جزئى گاهى تشر مى زد و گاهى ساكت مى شد ولى اين كه تسليم دربار باشد هرگز. بارها شاه به بهانه مسافرت بازگشت از مسافرت تقاضاى ملاقات مى كرد ولى ايشان نمى پذيرفت . آيه الله بروجردى اهل تظاهر نبودند واصحاب ايشان هم اجازه بازگويى اقدامات ايشان را نداشتند لذا بسيارى ازاقدامات ايشان مخفى ماند. دربار هم به خاطر شيطنتى كه داشت نمى خواست معروف شود كه : بين آيه الله بروجردى و دربار بى اعتنايى و يا تضادى هست . يادم هست : كسى از شيراز نامه اى براى آيه الله بروجردى فرستاده بود و در آن نامه نوشته بود: شما كه در نامه هايتان براى دولت يا دربار چنين و چنان مى نويسد آيااطلاع داريد كه شاه چگونه است . عكسى از شاه با همسرش كه بى حجاب بود از روزنامه اى جدا كرده بود و فرستاده بود. آيه الله بروجردى فرمودند: صاحب نامه متوجه نبوده كه به اين اندازه هااطلاع دارم لكن چه بايد كرد كه موضوع فشاراجانب در كاراست و من بيش ازاين مصلحت نمى دانم كه دولت تضعيف شود زيرا شاه از خودش اختيارى ندارد و تحت فشار دولتهاى بيگانه است . يك طرف روسها و طرف ديگر غرب و آمريكا و خواسته هاى خود را تحميل مى كنند.اگر شاه احساس كند كه موقعيتش بيگانه مى شود لذا كوشش ما اين است كه : خيلى احساس ضعف نكند.اگر گاهى مماشات مى شود به اين جهت است . مصالح مملكت واسلام را به او تذكر مى دهيم .اما جوان است و مغرور.ناراحت بودند كه دولت از يك طرف تحت فشار بيگانگان و تحت تاثير آنهاست واز طرف ديگر ما هم قدرتى نداريم . براى مردم رمقى نمانده است مردم متحد نيستند. مى فرمودند : [ قصه ما داستان مشك آب خالى و پرهيزاست . كسى مشك خالى به دست داشت و مردم نمى دانستند خالى است .او هم پيوسته مردم را بر حذر مى داشت كه خيس نشويد مواظب باشيد].گاهى تشرى به دربار مى زنيم .اما مى دانيم كه مردم آمادگى ندارند و اگر تهديد و فشارى پيش بيايد شانه خالى خواهند كرد.اين گونه نيست كه تا پاى جان بايستند.) بله آن زمان وضع چنين بود. خداوند عالم لطف و محبت كرد و همين مردم را متحول كرد كه چنين امام خمينى را همراهى كردند.اگراين مردم مانند آن زمان مى بودند و وضع روحى و فكرى آنان مثل آن زمان مى بود حضرت امام هم موفق نمى شدند روحانيت مثل اين زمان احترام نداشت . مردم مانندامروز طرفدار و فدايى علماء نبودند. در ذهن عوام تصور نادرستى از روحانيت القاء كرده بودند.اگر يك مامور جزء به يك عالم محترمى جسارت مى كرد كسى مانع نمى شد. چه بسا همراهى و مسخره هم مى كردند.اگر حادثه اى پيش مى آمد اكثر مردم به خاطر ناآگاهى و تبليغات دشمن نه تنهااز روحانيت حمايت نمى كردند كه ملامت هم مى نمودند.افراد نادان واوباش براى خود آيه الله بروجردى مزاحمت ايجاد مى كردند و باعث اذيت ايشان مى شدند تا چه رسد به افراد ديگر.حوزه : لطفا درباره توطئه حوزه علميه قم به مشهد توضيح بدهيد. استاد : آيه الله بروجردى مى فرمودند : [ يكى از آشنايان ما كه مطلع از هيات وزراء بود نقل كرد: سفير آمريكا به دكتر مصدق فشار آورده است كه حوزه علميه قم را به مشهد منتقل كند لذا شما مواظب باشيد كه چنين توطئه اى عمل نشود]. حوزه : يكى از حركتهاى رژيم شاه تغيير خط از فارسى به لاتين بود. گويا حضرت آيه الله بروجردى دراين باره موضع گرفته بودند لطفا بفرماييد به چه صورت بوده است ؟استاد: درباره تغيير خط از فارسى به لاتين مدتها صحبت بود و افرادى طرفدارى مى كردند و مطلب مى نوشتند: آيه الله بروجردى گاهى در جلسات از اين طرح اظهار تنفر مى كردند و بسيار متاسف بودند كه چنين مطلبى مطرح مى شود.حوزه : نقل مى كنند كه آيه الله حاج آقا حسين قمى پس از مرگ رضاخان از نجف به تهران آمدند و خواسته هايى از جهت اصلاح امور از دولت داشتند كه با كمك آيه الله بروجردى موفق به اعمال اين خواسته ها شدند لطفا دراين باره توضيح بدهيد.استاد: تابستانى بود كه من به بروجرد رفته بودم . روزى سه نفراز روحانيون به بروجرد آمده بودند تا آيه الله بروجردى را به تهران ببرند. مرحوم آيه الله حاج آقا حسين قمى در حضرت عبدالعظيم در باغ سراج الملك تقريبا محاصره بودند.ايشان درخواست پنج ماده اى به دولت داده بودند: 1. آزاد گذاردن زنان در حجاب و رفع ممانعت از حجابدارى .2. لغواجباراتحاد شكل .3. عمل به موقوفات . 4. منع فروش مشروبات الكى . 5... دولت زير باراين خواسته ها نمى رفت .اين آقايان از قم آمده بودند كه آيه الله بروجردى را براى كمك به آيه الله حاج آقا حسين قمى به تهران ببرند. آيه الله بروجردى با برخى از آقايان بروجردى جلسه اى تشكيل دادند تا دراين زمينه مشورت كنند.در پايان فرمودند :[دو نظر هست : يكى اين كه خود من راهى تهران شوم و ديگراين كه تلگراف كنم]. بعد فرمودند :[ اگر من هم به تهران رفتم و كار پيش نرفت چه مى شود؟بهتراست پيش ازاين كه آخرين شيوه را عمل كنيم نخست تلگرافى بزنم و زمينه را بسنجم]. ايشان تلگراف زدند واتفاقااثر گذاشت . يعنى در هيات دولت گفته بودند كه اگر آيه الله بروجردى به تهران بيايد وضع لرستان بهم خواهد خورد. بهتراست هر چه زودتر موافقت شود لذا با خواسته هاى آيه الله حاج آقا حسين قمى موافقت شد و هيات دولت پنج ماده را تصويب كرد. حوزه : گويا حضرت آيه الله بروجردى تصميم نداشته اند كه در تشييع جنازه آيه الله خوانسارى شركت كنند لطفا دراين باره توضيح بدهيد.استاد : آيه الله خوانسارى در تابستان آخرين سال حياتشان به همدان رفته بودند و در همان سفر فوت كردند. هنگام انتقال جنازه به قم امام خمينى به من فرمودند:[گويا آيه الله بروجردى تصميم ندارند كه در تشييع جنازه شركت كنند. شما ملاقات كنيد و مواظب باشيد كه چنين نشود]. سپس من خدمت آيه الله بروجردى رسيدم ديدم بله حدس ايشان درست است . باايشان صحبت كردم كه : آيه الله خوانسارى از مؤسسين حوزه علميه قم هستند و دو ثلث حوزه ارادتمندايشان هستند لذا مصلحت نيست كه حضرت عالى بى تفاوت باشيد.انسان يك بار كه بيشتر نمى ميرد. بالاخره فرمودند چه كنم ؟ عرض كردم : عده اى را به استقبال جنازه بفرستيد.ايشان پيشنهاد بنده را پذيرفتند و عده اى را به استقبال جنازه فرستادند. سپس راجع به نماز بر جنازه پرسيدم .فرمودند: شمااز حضور من در نمازاحساس خطر نمى كنيد؟ البته با وضعى كه شهر داشت : همه چيز بهم خورده بود واوباش وافراد نادان در گوشه و كنار دست به كارهاى خلاف مى زدند اين احتمال قوى بود.اما در عين حال شركت نكردن ايشان هم بسيار بود لذا پيشنهاد كردم كه شما قبل از آمدن جنازه در يكى از حجره هاى صحن تشريف داشته باشيد. جنازه كه آمد حضرت عالى نماز بخوانيد. و بعداز نماز شما را با مراقبت به همان جاى اول بر مى گردانند. آن جا خواهيد ماند تا جنازه را ببرند و مردم متفرق شوند. ايشان پذيرفتند. خوشبختانه موضوع به خوبى انجام پذيرفت .حوزه : در دوران زعامت حضرت آيه الله بروجردى حوادث سياسى بسيارى از قم اتفاق افتاده بود از جمله تظاهرات مردم قم به عنوان اعتراض به مطالب خلاف اسلام روزنامه ها لطفا دراين باره توضيح بدهيد. استاد: در قم معروف شده بود كه روزنامه هاى تهران مطالبى نوشته اند كه مخالف ضرورت اسلام است .اين عمل باعث تحريك عده اى از جمله مرحوم تربتى واعظ شده بود. برخى از مردم جلوى فرماندارى جمع شده بودند تااعتراض كنند. فرماندار قول پيگيرى مى دهد و جمعيت متفرق مى شوند. فرداى آنروز جمعيت انبوهى حدود يك ساعت به غروب به طرف فرماندارى مى روند تااز نتيجه اقدامات فرماندار با خبر شوند. فرماندار كه متوجه مى شود دستور مى دهد درهاى فرماندارى را ببندند. درگيرى به وجود مى آيد و تيراندازى مى شود. عده اى مجروح شدند و گفتند كه : يك نفر هم شهيد شده است . پس از آن جمعيت به طرف منزل آيه الله بروجردى آمد. دو نفراز روساى آن جمعيت را كه من مى شناختم : يكى آقاى خلخالى بود و ديگرى آقاى مبلغى . جمعيت كوچه ها و خيابان را فرا گرفته بود. آيه الله بروجردى كه خبردار شد ناراحت شد و به حاج ميرزا محمدحسين فرمود: [به مصدق السلطنه تلفن كن و بگواگر نمى توانى مملكت رااداره كنى كنار برو تا كسى ديگر بيايد و مملكت رااداره كند].دكتر مصدق سه نفر مامور عالى رتبه را به قم فرستاد تا دستورات آيه الله بروجردى را دراين زمينه اجرا كنند. آن سه نفر عبارت بودند از: سرتيپ مدبر ملك اسماعيلى (معاون نخست وزير) و يك نفر هم از دادگسترى .يكى از نتايج اين جريان اين بود كه : سيدعلى اكبر برقعى رااز قم تبعيد كردند و فعاليت حزب توده هم محدودتر شد.حوزه : در پايان خواهشمنديم ما و خوانندگان عزيز را با نصايح خود راهنمايى فرماييد.استاد:الحمدلله شما وامثال شما و خوانندگانتان نيازى به تذكار امثال بنده نداريد. بحمدالله سرتاپا هوش و توجه و درايه هستيد ولى تذكرى كه شما بايد به خوانندگان بدهيداين است كه : دراعتقاد و ترتيب اثر دادن به اين گونه قضايا تا صددرصد مطمئن به مطلبى نشده ايد تصميم نگيرد و نسبتى به كسى ندهيد زيرا دراين عمرى كه از ما گذشته است شايعه ها و گفتگوهاى زيادى را ديديم كه منتشر شد اما پس از فرونشستن فتنه هاى و حوادث متوجه مى شديم كه قضيه برعكس بوده است .آنچه در قضايا مهم است تفحص و تعقيب همه جانبه است . پس از روشن شدن اگر وظيفه نشر داشتيد تصميم بگيرد. در نشر مسائل به شنيدن اكتفا نكنيد.انشاءالله خداوند شما را موفق بدارد. حوزه :ازاين كه به حضرت عالى زحمت داديم و وقت شريفتان را گرفتيم جدا معذرت مى خواهيم .استاد: - متشكرم .