ضعف و ذلت جهان اسلام را زمين گير كرده بود. دشمنان اسلام بى محابا مى تاختند و روزنه هاى اميد را مى بستند.اروپا به پيش مى تاخت و عقب ماندگيهاى چند قرنه خود را جبران مى كرد. حكام جاه طلب جهان اسلام ادامه سلطه مى دادند واز هرگونه اصلاح و اقدام مثبتى غافل بودند. امت مسلمان ازاسلام ناب به دور مانده بود و خرافات بدعتها و برداشتهاى انحرافى از معارف انسان سازاسلام روز به روز رونق مى گرفت . سردمداران كشورهاى اسلامى شيفته غرب و گرفتاراحساس حقارت و بى هويتى شده بودند. جهان اسلام در غفلت عميق بسر مى برد. به تهجيزاروپائيان توجه نمى كرد. پيشرفت اروپا را به چيزى نمى انگاشت و به امر تقدير آن را در معرض بلاها و مصائب مى پنداشت .آسيا تا قرن 18 برترى خود را براروپا حفظ كرده بود. دانشمندان اروپايى بر تحصيل خود در آسيا فخر مى كرد.اما طولى نكشيد كه اين وضع دگرگون شد. آسيا در برابراروپايى كه به سرعت پيشرفت مى كرد دچار ركود وايستايى شد و رو به انحطاط گذارد.امپراطورى عثمانى كه روزگارى وين را محاصره كرده بود واروپا را تهديد مى كرد مجارستان را واگذارد و شكستهاى سختى رااز روسيه متحمل شد. بخش عمده اى از قلمرو خود را از دست داد.اروپا عثمانى را مرد بيمارى مىناميد و به اين باور به انگيزه طمع بر سر عثمانى به رقابت افتاده بود.شبه قاره هند به مستعمرات انگلستان پيوسته بود و زير سلطه و ستم آن قدرت بى عاطفه تار و پودش از هم مى گسست . ايران نيز در ميان مقراض رقابت اروپا و روسيه ازاين آفات بى نصيب نبود. دورنماى اين اوضاع نشان مى دهد كه جهان اسلام در عصر مرحوم ميرزاى شيرازى روزگار دهشتناكى را مى گذراند.وحشت جاى جاى دارالاسلام را فراگرفته بود. حاكمان و خوانين و مهاجمين مستبد سايه شوم وحشت را در تمام لايه هاى جوامع اسلامى گسترانده بودند. هيچ كس بر كار خلاق و سازندگى و عمران دل و دماغ نداشت . زور بود كه حرف آخر را مى زد و همه جا رونق و جلوه داشت . ضعف فرهنگى تعصب خرافات جهل و نادانى بسان بختك بر سينه ملتهاى مظلوم مسلمان جا خوش كرده بود.اين گرد و غبارى بود كه مهاجمين در پى خود آفريده بودند.به سرزمينهاى اسلامى از شرق و غرب مهاجمين تاخته بودند. مهاجمينى كه نه با خود فرهنگ و تمدنى آوردند كه مسلمانان را به كار آيد و نه پيام رسان دينى بودند كه تحركى پديد آورند و نيروى خلاقه اى شوند بلكه اقوام و قبايل مهاجم و بى فرهنگى بودند كه هيچ مقوله ازانسانيت و شرف را نمى شناختند. اينان جلوى شكوفايى ملتهاى مسلمان را گرفتند. در مناطقى كه هم با آنان اختلاط صورت گرفت و در سنتها و آداب قوم مغلوب هضم گرديدند پايه هاى نژادى ملى و دينى سست شد.تفسير نادرست واژگان حركت آفرين اسلامى همچون : تقيه صبر زهد و بى رغبتى به دنيا جو ياس و خمودى را بر جامعه مستولى كرده بود.دشواريهاى اقتصادى آفتها و بلاهاى طبيعى و... توان را گرفته بود و ملتهاى مسلمان را در فقر و فلاكت فرو برده بود. در چنين وانفسايى غرب سرمست از پيشرفتهاى جديد با تمام قوا به كشورهاى اسلامى هجوم آورد. مقاومتهايى صورت گرفت .اين مقاومتها يا ناكام ماندند و يا به خاطر ناپختگى و بى برنامگى از صحنه كارزار زدوده شدند. دراين گيرودار برخى از غرب باوران رو به غرب و پشت به ملت خود كردند و راه نفوذ دشمن را به قلعه مسلمانان گشودند. مرحوم سيدجمال الدين اسدآبادى كه از برجسته ترين متفكران و آگاهان اين عصر بود و شمع وجودش از ضعف و زبونى مسلمانان به شدت مى گداخت عوامل نابسامانى را چنين ترسيم مى كند: 1.استبداد حكام خودكامه در كشورهاى اسلامى . 2. فقر علمى و بى خبرى توده هاى مسلمان و عقب ماندگى جامعه اسلامى از كاروان علم و تمدن بشرى .3. گسترش عقايد خرافى و تعصبات انحرافى كه اكثر مسلمانان رااز اسلام ناب دور داشته بود. 4. تفرقه و كينه توزيها كه تحت عناوين : مذهبى ملى و نژادى امت مسلم را ناتوان ساخته بود. 5. نفوذ واستيلاى بيگانگان بويژه غرب بر منابع اقتصادى مسلمانان كه موجب به غارت رفتن آن منابع و فلج شدن اقتصادى گشته بود.اين تسلط مانند سرطان پيش رفته و حيات اجتماعى و سياسى مسلمانان را تهديد مى كرد. 6. تهاجم همه جانبه فرهنگى غرب واستفاده از شيوه هاى تبليغاتى براى از ميان بردن هويت فرهنگى مسلمانان و شكستن روح مقاومت آنان .7. سكوت و بى تفاوتى متنفذينى كه قدرت جلوگيرى از نفوذ بيگانگان و ضربه زدن بدانها را داشتند امااقدام موثرى انجام نمى دادند. اين شرايط همه دست به دست هم داده بودند و وضعيت ويژه اى را بر عصر مرحوم ميرزاى شيرازى حاكم كرده بودند. مرجعيت شيعه در چنين اوضاع واحوالى مسووليت رهبرى را به عهده داشت . لازم به يادآورى است كه مقصوداز عصر ميرزا دوران مرجعيت ايشان است :از حدود سال 1281 ه.ق . كه زعامت حوزه و مرجعيت شيعه بر عهده مرحوم ميرزا قرار گرفت تا سال 1312 ه.ق . كه چشم از جهان فروبست . اما محدوده جغرافيايى جهان اسلام دراين عصر سرزمينهاى وسيعى است كه ملتهاى زيادى از مسلمانان با فرهنگها و زبانهاى گوناگون در آن زندگى مى كردند كه در غرب از ساحل آفريقاى جنوبى ساحل درياى آتلانتيك آغاز مى شد واز شرق تا مرزهاى ناحيه سينكيانگ يعنى تركستان چين و پاكستان غربى امتداد مى يافت . و در شمال مرزهاى آن از حدود قديمى تركستان شوروى سابق آغاز مى شد واز جنوب به سومالى يعنى خط استواى آفريقا منتهى مى شد. دنياى اسلام با وسعت خاك و دارا بودن منابع طبيعى فراوان از نقطه نظر جفرافيايى اقتصادى سياسى و نظامى اهميت فوق العاده اى داشت . بزرگترين قاره جهان (آسيا) بخش عمده اى از قاره افريقا و برخى از نواحى قاره اروپا را در بر گرفته بود.در قاره آفريقا از شمالى ترين نقطه آن در تونس تا دماغه اميدنيك در جنوب حدود 17 كشور فعلى . در آسيا از تركيه تا تمام شبه جزيره عربستان عراق سوريه لبنان فلسطين ايران افغانستان و بخش عمده اى از شبه قاره هند: پاكستان فعلى بنگلادش مجمع الجزاير مالديو مالزى واندونزى .