بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
تأكيد بر روش فوق، موجب مىشد كه دانش پژوهان محافل دينى، در انتقال و تكامل معارف و علوم مذهبى احساس ضعف و كمبود نكنند و به سرعت در ميدان بازدهى، گام پيش نهند و در مقام تدريس و نگارش، فوايد وجودى خويش را عامّ گردانند. از مرحوم آية الله دكتر بهشتى، نقل شده است كه: به هنگام خواندن شرح لمعه، به تدريس معالم اشتغال داشتهاند(7). كسانى كه به فاصله اندك اين دو كتاب در مدارج تحصيلى و ژرفايى معالم، اندك آشنايى داشته باشند، به سهولت در مىيابند كه ايشان با چه دقت و عمقى، كتابهاى درسى را خوانده و گذراندهاند.4. اهتمام به تزكيه و تهذيب: حوزههاى دينى بر قاعده تعليم و تهذيب استوار بودهاند و از دانش پژوه، آن دو را طلبيدهاند. در ابتداى كسب دانش دين، اين جمله شريف را بازگو كردهاند: «اوّل العلمه معرفة الجبار و آخر العلم تفويض الامر اليه». حضرت آية الله جوادى آملى حكايت كردهاند كه: «پدرم در ابتداى تحصيل، من را خدمت حضرت آية الله فرسيو برد تا اين جملات شريف را ،از زبان ايشان بشنوم و ايشان، چنان اين جمله را براى من معنى كردند كه هنوز مديون سروش غيبى آن بزرگ استاد هستم (8).»اهتمام به اصل تهذيب در حوزهها، مبدأ ترويج درس اخلاق و عرفان نظرى و عملى در حوزهها بود. بزرگانى نام آور، به تدريس اخلاق و عرفان در حوزههاى دينى، شهره بودند.بزرگوارنى كه دل و جان از دانش پژوهان، مىربودند. همگان توصيفات استاد شهيد مطهرى را از درس اخلاق امام، بارها شنيدهاند و خواندهاند. استاد جعفرى از مرحوم سيد عبد الهادى شيرازى حكايت كرده اندكه موقع ورود به نجف، 18 درس اخلاق شناخته شده در آن حوزه، وجود داشت (9). سلسله مدرسان اخلاق و عرفان در حوزه، چون سلسله فقه و فلسفه و... رشتهاى پيوسته و گسترده بود .فضاى فوق، موجب رشد و گسترش روح معنويت در حوزهها بود. طلبه خويش را، فقط مقيّد به اتمام تحصيل نمىدانست، بكله به پرورش جان و روح نيز همت مىگمارد. نماز شب خوانها، مقيدان به زيارت عاشورا، رعايت كنند گان آداب و نسك و... انگشت شمار نبودند. در پرتوى گسترش چنان روح جان افزايى، مرتبطان به عالم غيب و ملكوت و صاحبان كشف و كرامات، فراوان بودند.در ارتباط با مرحوم آية الله شيخ مرتضى طالقانى، اين حكايت را شايد از استاد محمد تقى جعفرى شنيده باشيد، اما تازگى و طراوت آن، همچنان باقى است: يكى از روزهاى آخر ذى حجه، پيش آقاى شيخ مرتضى طالقانى رفتم.فرمودند: درس تمام شد. تصور كردم مرادشان تعطيلات محرم است. گفتم درسها تعطيل نشد. فرمود: مىدانم درس تمام شده است. خر طالقان رفته و پالانش مانده. فهميدم خبر رحلت خود را مىدهند. با آن كه علامت بيمارى در ايشان نبود. از ايشان نكتهاى يادگارى خواستم. بعد در حال اشك فرمود :
تا رسد دستت به خود شو كارگر چون فتى از كار خواهى زد بسر(10)
چون فتى از كار خواهى زد بسر(10) چون فتى از كار خواهى زد بسر(10)
مشابه حكايت فوق، در تاريخ زندگانى عالمان و دانش پژوهان دينى، اندك نيست. از مرحوم علامه امينى، نقل شده است كه: ايشان، نيازى به كتاب «صراط المستقيم» اثر شيخ زين الدين عاملى پيدا مىكنند و مطلع مىشوند كه نسخه از آن در اختيار فردى در نجف است. در صحن حضرت امير (ع) او را مىيابند و از او تقاضاى استفاده از آن نسخه را مىنمايند. فرد ياد شده، امتناع مىكند. علامه امينى، حتى به اين نكته رضايت مىدهند كه در راهروى منزل وى بنشينند و او نسخه را بياورد و ايشان در همان جا، رو نويسى كند. اما او، اين پيشنهاد را نيز نمىپذيرد. اين برخورد، ايشان را آزرده خاطر مىسازد. به حرم حضرت امير تشرف مىيابند و به سوز دل، بر مظلوميت حضرتش مىگريند. اين كه پس از چهارده قرن، شيعهاى از شيعيان وى، قصد نگارش كتابى در باره وى را دارد و به نسخهاى از كتابى، نيازمند است و حتى شيعه مدّعى پيروى او، از واگذارى و همراهى در اين راه، ممانعت مىورزد. علامه امينى، گفتهاند: در قلبش، ناگاه تغييرى حاصل آمد و تصميم به زيارت كربلا گرفتند. در ابتداى ورود به كربلا، شخصى از آشنايان را ديدند و بهنگام برخورد، او پيشنهاد كرد كه مقدارى كتابهاى خطى و كهنه، در اختيار دارد و ايشان خواست كه آن كتابها را ببينند و علامه امينى پس از رؤيت كتابها، با اولين كتابى كه برخورد مىكنند همان كتاب مورد نياز ايشان «صراط المستقيم» بوده است.حكايت فوق و موارد مشابه، نشان مقامات برجستهاى است كه دانشوران دينى در پرتوى تزكيه وتهذيب ،پيدا كردهاند. ارتباط معنوى با اولياى دين، بويژه ولىّ كبراى عصر و عنايت ويژه آنان به پايدارى و توانمندى آن در طول تاريخ هزار و چهارصد ساله حيات حوزه، دليل روشنى بر همسنخى و هم افقى روحانى بين حورويان و اسوههاى ديانت بوده است. 5. روابط عاطفى استاد وشاگرد: ارتباطات عميق و دير پا، ميان اساتيد و دانش پژوهان دينى، از خصايل ممتاز حوزههاى ديرين و كهن ما بود. روابط در سطح نبود. در محدوده زمان تحصيل و آموزش، متوقف نبود، در طول زمان، جارى بود. حتى نسلها را به هم پيوند مىداد و شاگرد را در برابر فرزندان استاد، به خضوع و خشوع وا مىداشت. گفتهاند كه مرحوم شيخ انصارى براى فرزند استاد خود در بين درس، بر مىخاست و آخوند خراسانى، بر فرزند خود، پيشى نمىگرفت. همچنين روايت كردهاند كه تا زمان حيات ميرزاى شيرازى ،مرحوم آخوند خراسانى بالاى منبر نرفتند وحرمت استاد خويش را، نگاهداشتند .علامه طباطبايى تا ساليانى پس از فوت مرحوم سيد على قاضى، (استاد گرانمايه اخلاق حوزه نجف) از عطر زدن خود دارى كردند و... نگاهداشت حرمت استاد، شيوهاى معمول و متعارف بود. در خلق و خوى حوزه، جا گرفته بود و احياناً اگر ناسپاسى بودند، در اقليت بودند و مورد شماتت. از آن سوى، عنايت و الطاف استادان مبرّز اندك نبود. شاگردان، بهره ور از لطف روحانى و عاطفى آنان بودند. يكى از بزرگان گفتهاند: « وقتى يكى از طلاب بيمار شد، مرحوم حاج شيخ عبدالكريم دارويش را تهيه كرده و به منزل برده و به خانواده خود دستور داد كه آن را آماده كند. سپس خودش دارو را به حجره آن طلبه آورد و حتى به خادمش نداد كه بياورد.»(11)اساتيد و مدرّسان حوزه، شيفته بقاى ديانت و مذهب بودند. با ايثار و از خود گذشتگى، و وادى تدريس پا نهادند نقل كردهاند كه:«چند روز شيخ انصارى ديرتر به درس آمدند، علت را پرسيدند، فرمود: يكى از سادات متمايل به تحصيل علوم دينى شده بود و خود ايشان متكفل آن، شده است.(12)»