بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
احساس نكند و خود را، از پيش زمينههاى درك مسايل اجتماعى دور نگه دارند. روزنامه خواندن، راديو گوش دادن و مسايل اوليهاى از اين قبيل، مخصوص گروهى خواص بود كه چندان حرمتى در حوزه نداشتند. اين سير بى اعتنايى به وقايع سياسى - اجتماعى، عامل آن بود كه حوزههاى دينى در قالب كار آكادميك و بعضاً خدمات جانبى و رو بنايى فرهنگى - اجتماعى، بسنده كنند و گامى، فراتر از آن نگذارند.نكته فوق، گر چه به سرعت از آن عبور شد، واقعيتى قابل تأمل و حساس است. از يكى از نامداران عالمان دين، حكايت شد كه ايشان در نوشتههاى خويش، از فتح قسطنطنيه به عنوان يكى از علايم آخر الزمان و ظهور حضرت حجت (ع) ياد مىكند، در حالى كه آن عالم دينى، غافل بود كه قرنها قبل، آن شهر توسط سلطان محمد پنجم فتح شد و اسطوره مقاومت ناپذيرى پايتخت بيزانس در هم ريخت.از عالم اخلاقى مبرّزى، روايت كردهاند كه: در سالهاى پس از شهريور 20، در جمعى سخن از نفوذ تودهايها بود. آن مرد بزرگوار، از معناى تودهاى پرسيد. به او گفتند: مراد، بلشويكهاست. اين پاسخ نيز، دردى از او دوا نكرد. مجدداً توضيح دادند كه منظور كسانى هستند كه از شوروى حمايت مىكنند. آن عالم متخلّق، در فهم معناى شوروى نيز مشكل داشت. تا اين كه اسم ارسها را بردند و مطلب، آسان شد!حكايات فوق، گر چه طنزآميز مىنمايند، اما از واقعيتهاى غير قابل ترديد پرده بر مىدارند. قداست روحانى در پرتوى ارتباط اندك با مسايل سياسى - اجتماعى، تفسير مىشد. هر عالم دينى و يا دانش پژوه مذهبى كه كمتر به سياست تعلق داشت و از آن، سخن به ميان مىآورد، داراى احترام و موقعيت ارجمندترى بود. زهد و پارسايى عالم مذهبى، در اعراض وى از حوادث دنيوى تحليل و تعبير مىشد و اين تلقيّات، انگيزه و عاملى مىگرديد كه گام زنان در وادى روحانيت، دل كندن از عالم سياست و حذف تعلّقات اجتماعى را، در اصول پايه حيات فكرى و عملى خويش قرار دهند .ما، جسارتاً، اين دعوى را عرضه مىكنيم كه: در تاريخ مبارزات صد ساله اخير، نقش نهاد روحانيت در مبارزات سياسى - اجتماعى كشورمان، نقشى پيوسته و مستمر نبوده است گر چه محدودى از روحانيان، تعلّق سياسى خويش را پاس داشته و استمرار بخشيده بودند، امّا سازمان روحانيت، به شكل مقطعى و گذرا، به مسايل سياسى و اجتماعى، دلبستگى نشان داده بود. پس از جنبش تنباكو تا قيام مشروطه، نهاد روحانيت درگير همان مسايل علمى و خدمات جانبى بود و فقط عددى معدود (و اجازه بدهيد كه اضافه كنم: مطرود) بودند كه به فهم و پيگيرى مسايل سياسى و اجتماعى، علاقهمندى نشان مىدادند. اين دوره فترت و خلأ سياسى را، در فاصله قيام مشروطه تا جنبش حجاب و از آن واقعه تا قيام نفت و از واقعه اخير تا قيام 15 خرداد مىتوان مشاهده كرد و به صدق اين ادعا راه يافت كه نهاد روحانيت، به فهم سياسى و تلاش فعّال اجتماعى، تعلّق خاطر نداشته و در كوران حوادث، گاه و بى گاه نيم نگاهى به آن افكنده است. اين ادعا، گر چه تلخ و گزنده مىنمايد، امّا صدها دليل و شاهد قرين است و به دور از هر گونه مبالغه و گزافه گويى، عرضه شده است. اينكه نام چند تن از نام آوران تلاشهاى سياسى - اجتماعى حوزه را، مساوى با حركت سازمان روحانيت بگيريم و آن را، نشانهاى از احساس مسؤوليت سياسى نهاد حوزه بشمريم، مغالطهاى آشكار است و واقعيت را تغيير نخواهد داد.در همين مقام، شايسته مىنمايد كه تلاش شايسته آن عدّه معدود، مورد سپاس قرار گيرد كسانى كه موقعيت و حرمت خويش را، به مخاطره انداختند و فهم سياسى و فعاليت اجتماعى را تكليف دينى خويش دانستند و در جوى كه تعلق سياسى، خلاف تعّقل و تدين شناخته مىشد، تسليم نگرديد و فهم دينى خويش را شكوفا ساختند و با حضور در حوادث سياسى و اجتماعى، موقعيت حوزه و ديانت را در تاريخ اجتماعى كشور، پاس داشتند. 4. فقدان سيستم ارتباطات و اطلاعات: حوزههاى دينى شيعى، از معدود مجامع سابقهدار تاريخى است كه تقريباً بدون تشكيلات و سازمان، به كار خويش ادامه داده است ابتدايىترين و سادهترين نوع سازمانى، در نهاد روحانيت در جريان بود. دانش پژوه علوم دينى، فقط در محدوده اخذ شهريه و حجره، با سازمان حوزه ارتباط داشت و اين دو نيز، عمدتاً، مقيد به امتحان و يا مقرارت خاص نبود. سيستم آزاد فوق، محسّناتى را داشت، همانگونه كه جوامع به دور از نهادهاى اجتماعى و سياسى، فاقد حسن نيستند. طبايع پيشرو و آزاده، بدون محدوديت و با فراغ خاطر، توانايى پيشتازى را داشتند. انتخاب آنان، سامان بخش آينده شان بود. در گزينش استاد، حوزه، مدرسه، نوع متن درسى، چگونگى قرائت و آموزش، حجم كّمى متون درسى، افزايش و يا كاهش مواد درسى و دهها مسأله ديگر، دانش پژوه دينى، با هيچ گونه سؤال و بازخواستى مواجه نبود و اين قلمرو آزاد، به او ميدان ظهور و بروز مىداد و قابليتها را، به نمايش در مىآورد. اما بايستى در يافت كه چرا جوامع، از نهادهاى بدوى به سازمانهاى اجتماعى رو آوردند؟ ضرورتهاى اين تغيير و تحول چه بود؟ و اصولاً چه رابطهاى بين توسعه اجتماعى و توسعه سازمانى است؟ تأمل در عوامل و ريشههاى آن، اين امكان را به ما مىدهد كه به مضرّات ايستايى نظام سازمانى حوزه، توجه كنيم و آفات آن را، به دقّت دريابيم .