در اين مقاله بحث پيرامون سيره علوى در رابطه با قاسطين راآغاز مىكنيم. « جريان قاسطين » دومين جريان عدالتستيز در دوره حكومت امام على(ع) «جريانقاسطين» است. «جريان قاسطين» جريان تشنهگان قدرت است كه حاضرند با بهمسلخ بردن دين و تمامى ارزشها اقتدار خود را حفظ كنند. «جريان قاسطين» خط توطئه و مكر، خط مردم فريبى و دروغ است. «جريان قاسطين» جريان اسلام ستيزانى است كه با نقاب دين ومكتب و در پوشش نفاق به نبرد با اسلام مجسم امامعلى(ع)پرداختند. «جريان قاسطين» جريان احياء ارزشهاى جاهلى ومبارزه با ارزشهاى اسلامى وانقلابى است. بررسى و تحقيق پيرامون اين جريان مىتواند عبرتها بياموزد،عبرتهايى كه به فضل خداوند انقلاب اسلامى را بيمه خواهد كرد. تحليل اين جريان مىآموزد كه: ضد انقلاب با چه شيوههائى به مبارزه با حق مىپردازند؟ چهره ضديتخود را چگونه مىپوشانند؟ و لايههاى نفاق آنانچيست؟ از چه ابزارها و اهرمهايى براى حقستيزى بهره مىجويند؟ چگونه به اغواگرى خويش ادامه مىدهند؟ و... و...
واژه قاسطين
پيامبر گرامى اسلام(صلىاللهعليهوآله) نام اين جريان مخالف مولارا «قاسطين» ناميده است. «ابوايوب» گويد رسول خدا به ما امر فرمود كه با سه گروه درخدمت امام على(ع)پيكار كنيم با «ناكثين» و «قاسطين» و«مارقين» اما ناكثين با آنها پيكار كرديم آنها اهل جمل طلحهو زبير بودند. اما «قاسطين» همين است كه ما از سوى آنهابازمىگرديم يعنى معاويه و عمروعاص(اين سخن را هنگام بازگشت ازصفين گفت)و اما مارقين آنها اهل نهروان هستند. بخدا سوگندنمىدانم آنها در كجايند ولى بهرحال با آنها بايد پيكار كنيم. امام على(ع)نيز همين نام را بر اين گروه از مخالفان خود نهادهاست: «فلما نهضتبالامر نكثت طائفه و مرقت اخرى و قسط آخرون» هنگامى كه قيام به امر خلافت كردم جمعى پيمان شكستند و گروهىاز دين خدا بيرون رفتند و دسته ديگرى راه ظلم و طغيان را پيشگرفتند. «واژه قسط» از واژههاى اضداد است كه هم معناى عدل رادارد هم معناى جور و ستم را. برخى گفتهاند «قسط» (به كسر قاف)به معناى عدالت و قسط(بهفتح قاف)به معناى جور و ظلم است. برخى ديگر مصدر اين واژه را آنگاه كه به معناى عدالتباشد«قسط» گرفتهاند و آنگاه كه به معناى جور و ستم باشد «قسوط» دانستهاند. در قرآن كريم 25 بار واژه قسط به كار رفته كه تنهادوبار در معناى جور و ستم به كار رفته است. «و انا مناالمسلمون و منا القاسطون فمن اسلم فاولئك تحروا رشدا و اماالقاسطون فكانوا لجهنم حطبا» و اينكه گروهى از ما مسلمان و گروهى ظالماند پس هر كس اسلامرا اختيار كند راه راست را برگزيده است و اما ظالمان هيزمجهنماند. اين سخن را قرآن كريم از قول گروهى از اجنه ذكر كردهاست. انتخاب اين نام بر اين گروه از مخالفان مولا، اسمى با مسمى است. زيرا اينان روشى جز ظلم و ستم نداشته و سراسر وجودشان عناد وحق ستيزى را فراگرفته بود.
جنگ صفين
«جريان قاسطين» جريان جنايتكاران جنگ صفين است كه به نبردبا مولى على(ع) پرداختند. ما در اين سلسله مقالات بر آنيم تا بهسيره مولا على(ع)در اين نبرد به صورت تحليلى نگاه كرده و دقيقاروش مولا را مورد درس و الهامگيرى قرار دهيم ولى به عنوان مدخلبايد نگاهى اجمالى به اين نبرد داشته باشيم. امام على(ع)پس از پايان جنگ از مدينه به كوفه هجرت كرد تا هماز جهت جغرافيائى و هم از جهت اقتصادى و هم از جهت نيروىانسانى توانايى بيشترى در برخورد با ستمگران شام داشته باشد. چون براى امام(ع)روشن بود كه پس از اتمام غائله جنگ جمل، مشكلحضرت ستمگران شام معاويه و اصحاب او هستند. اين جنگ هفت ماه و سيزده روز پس از جنگ جمل صورت گرفت وتاريخ آغاز آن روز چهارشنبه اول صفر37 هجرى بود. و منطقه نبردنهر صفين بود. مسعودى مىنويسد نود هزار نفر به يارى امام در نبرد با شاميانپرداختند. در جمع آنان هزار و هشتصد نفر از صحابه بودند كههشتاد و هفت نفر از رزمندگان جنگ بدر(هفده نفر از مهاجرين وهفتاد نفر از انصار كه در صلح حديبيه با پيامبر بودند)شركتداشتند. تعداد سپاهيان معاويه با اختلاف نقلها صد و بيست هزار نفر بوداين جنگ 110 روز به طول انجاميد تعداد حملات و درگيرى هفتاد وبه نقلى 90 حمله بود. در اين جنگ بيست و پنج هزار نفر از سپاهيان امامعلى(ع)افتخار شهادت را در ركاب حضرت يافتند كه در بين آنهاچهرههاى سرشناس و وجيهى همچون عمار ياسر و اويس قرنى و....بودند. و تلفات سپاه معاويه چهل و پنج هزار نفر بود. سرانجام ايننبرد با نيرنگ و خدعه عمروعاص و به سر نيزه بردن قرآنها به آتشبس و حكمتت مبدل شد. حكميت در ماه رمضان 38 هجرى يكسال و 5 ماه و 24 روز بعد درمحلى بنام دومه الجندل با ملاقات ابوموسى اشعرى و عمروعاص انجامگرديد كه نتيجهاى تلختر از اصل حكميت تحميلى بر امام داشت. عمروعاص كه نماينده لشگر شام در حكميتبود «ابوموسى» سادهلوح را فريب داد كه بگويد على(ع)و معاويه را از لافتخلع مىكنمولى عمرو عاص به پا خاست و گفت من هم على(ع)را از خلافتخلعمىكنم ولى معاويه را بر خلافت نصب مىكنم!! لشگر امام يكباره دريافتند كه فريب خوردهاند و از اينكهدستور امام را در روز آخر جنگ براى ادامه تا پيروزى ناديدهگرفته بودند سخت پشيمان شدند ولى ديگر كار از كار گذشته بود وجمع كردن و قرار دادن آنها در يك محور و حمله مجدد و هماهنگكار سادهاى نبود. بهر حال فرصت طلائى از بين رفت. معاويه كه در آستانه نابودىكامل قرار گرفته بود جان تازهاى گرفت و با توطئه خود فتنهنهروان را آفريد. اين اجمال و خلاصهاى از آغاز و پايان جنگ صفين. آنچه مهم استتحليل اين ماجراى عبرتآموز است.
يك سوال
اولين سوالى كه در اين رابطه مطرح است اين است كه راز برخوردبا معاويه در آغاز خلافت چيست؟ توضيح آنكه برخى به اصطلاح سياست مداران به مولا پيشنهاد دادندكه تا تحكيم مبانى خلافتخويش دستبه تركيب امارت شام نزده ومعاويه را ابقاء كند اينان استناد به جسور بودن معاويه و حرفشنوى شاميان از او مىكردند و به اصطلاح راه توجيه را به اماممىگفتند كه در مورد ابقاء او مىتوانى بگوئى كه عمر او را برشام گذاشت ولى امام على(ع) قاطعانه در برابر اين پيشنهاد سازشكارانه ايستاد و فرمود بخدا قسم حتى دو روز هم معاويه را بردار باقى نمىگذارم!! برخى براى توجيه سوال فوق مىگويند: مگر حفظ نظام اهم امورنيست؟ مگر حفظ نظام به تعبير امام راحل از اوجب واجبات نيست؟ چه اشكال داشت مولا در آغاز ولايتخود از جابجائى معاويه دست نگهمىداشتبعد كه اقتدار بيشترى مىيافت او را از كار بركنارمىكرد؟ اين سوال دو پاسخ مهم دارد كه يك پاسخ را در اين مقاله وپاسخ ديگر را در مقاله بعدى تقديم مىداريم. اما پاسخ اول:
پاسدارى از ارزشها:
آنكه ديدگاه مولى على(ع)در باب حكومت اين نيست كه «حكومتهدف است و بايد به هر قيمتى كه هست آن را نگهداشت» اين تز ازديدگاه مولا منفى و مطرود است امام على(ع)حكومت را جهت احياءارزشها و حاكميت دين مىخواهد و بس و براى او مقصد نهائى ايناست نه حكومت كردن. در خطبه شقشقيه مىفرمايد از انگيزههاىپذيرش حكومت از سوى من اين بود كه خداوند از عالمان پيمانگرفته كه در برابر شكمبارگى ستمگران ايستادگى كرده و ازمظلومان گرسنه حمايت كنند و من با پذيرش حكومتخواستم به اينپيمان الهى عمل كنم: «... و ما اخذالله على العلماء الا يقاروا على كظه ظالم،ولاسغب مظلوم لالقيتحبلها على غاربها...; اگر نبود آنكه خداونداز عالمان پيمان گرفته كه در برابر شكمبارگى ستمكاران و گرسنگىمظلومان آرام نگيرند مهار شتر خلافت را بر پشتش مىافكندم ورهايش مىنمودم» . «كظه» به حالت ناراحت كنندهاى گويند كه از پرخورى حاصلمىشود و در اينجا كنايه از تعدى و غصب حقوق ديگران است. «سغب» به معناى گرسنگى است و در اينجا كنايه از پايمال شدنحقوق مظلومان است. معناى اين سخن اين است كه دغدغه من احياء ارزش ظلم ستيزى استو به آن انگيزه خلافت را مىپذيرم. نيز حضرت در ذى قار به ابن عباس مىگويد كه نزد من ارزش اينكفش كهنه و وصله دار بيشتر است از حكومتبر شما مگر آنكه: «الاان اقيم حقا او ادفع باطلا...» حقى را برپاى دارم يا باطلى را برافكنم يعنى احياء حق و دفعباطل آرمانى است كه سزد براى آن خون جگرها خورد و با حق گريزانو عدالتستيزان نبرد كرد و گرنه حكومتبراى حكومت اين ارزش راندارد. حكومتبراى احياء ارزشها است كه ارزش آن را دارد كهانسان سختىها را به جان بخرد. و اين سخن صريح مولاست كه: «اللهم انك تعلم انه لم يكن الذى كان منا منافسه فى سلطان ولا التماس شىء من فضول الحطام و لكن لنرد المعالم من دينك ونظهر الاصلاح فى بلادك فيامن المظلومون من عبادك و تقام المعطلهمن حدودك; بار خدايا تو مىدانى آنچه كه ما انجام داديم نه براىاين بود كه رياستى بدست آوريم و به مال بىارزش دنيا دستيازيمبلكه هدف اين بود كه نشانههاى دين تو را كه دگرگون شدهبازگردانيم و جامعه را رو به صلاح ببريم تا بندگان ستمديدهاتدرامان مانند و قوانين و مقرراتى كه بدون اجرا مانده استبهجريان افتد» . اينها گوشهاى از كلمات حضرت است كه مبين اين واقعيت است كهارزش حاكميتبه آن است كه مدافع ارزشهائى چون: ظالم ستيزى،جانبدارى از مظلوم، اقامه حق، برخورد با باطل، احياء دين، و...باشد. با اين مقدمه به پاسخ سوال فوق مىپردازيم و آن اينست كه ازديدگاه امام على(ع)حفظ نظام به حفظ ارزشها است و ابقاء معاويهيعنى زير پا گذاردن ارزشها! و مولا حكومت را به اين قيمتنمىخواهد! تمام وجود امام على(ع)با دين و عدالت و اسلام و ارزشها عجيناست چگونه براى چند روز حكومت ارزش والاى شايسته سالارى را زيرپا گذارد؟ و تن به سازش با ستمگران دهد. نظير اين پيشنهادهاى ضد ارزشى سازشكارانه فراوان بر مولا عرضهمىشد. زمانى كه حضرت سياست الهى تقسيم عادلانه بيت المال رااجرا كرد كسانى را كه عادت به حاتم بخشيهاى عثمان كرده بودندخوش نيامد سر ناسازگارى با مولا گذاشتند و حتى برخى به معاويهپناهنده شدند، برخى به مولا پيشنهاد كردند كه شما هم قدرى دراين سياست تجديد نظر كرده و به اشراف و كسانى كه خوف پناهندگىآنها به دشمن هست اموال بيشترى داده تا از اين رهگذر حكومتتثبيتشود حضرت باين پيشنهاد پاسخ رد داده و فرمود: «اتامرونى ان اطلب النصر بالجور فيمن وليت عليه و الله لااطور ما سمر سمير و ما ام نجم فى السماء نجما لو كان المال لىلسويتبينهم فكيف و انما المال مال الله الا و ان اعطاء المالفى غير حقه تبذير و اسراف و هو يرفع صاحبه فى الدنيا و يضعه فىالاخره و يكرمه فى الناس و يهينه عندالله; يا به من دستورمىدهيد كه پيروزى را با ظلم به كسانى كه بر آنها حكومت مىكنمبدست آرم؟! به خدا سوگند چنين نمىكنم تا شب و روز از پى هممىآيند و در آسمان ستارهاى از پس ستاره ديگر طلوع كند اگر ايناموال از آن خودم بود به طور مساوى بينشان تقسيم مىكردم پسچگونه چنين نكنم در حالى كه اين مال، مال خداوند است.(بيتالمال است)آگاه باشيد بخشش مال در غير موردش تبذير و اسراف استاين كار ممكن است در دنيا باعثسربلندى انجام دهنده آن شود ولىدر آخرت موجب سرافكندگى وى مىگردد. و چه بسا با اين كار در بينمردم محترم گردد اما از نظر خداوند بىارزش مىشود. »
حكومت ارزشى يعنى اين!
حكومت ارزشى يعنى حكومتى كه ارزشها را در مسلخ بند و بستهايىكه سياستبازان دنيا دارند قربانى نكند. حكومت ارزشى يعنى حكومتى كه فقط براى ارزشها و در راس همهدين است كه بهاء قائل مىشود.
امام خمينى و سيره علوى
از اين منظر است كه موضعگيريهاى امام عظيم الشان خمينى بزرگرنگ و بوى علوى مىيابد. دشمنان چنين فكر مىكردند كه پس ازپذيرش قطعنامه امام عزيز از اصول عقب نشسته است. غافل از آنكهپذيرش قطعنامه نرمش قهرمانانه بود نه عقب نشينى از اصول. همانكه پيامبر(ص)در صلح حديبيه داشت و امام حسن(ع)در نرمشقهرمانانهاش و امام عزيز از سلاله آن پاكان است ولى پس از آنكهسناريوى سلمان رشدى مرتد را به راه انداختند و غيرت علوى امامرا مشاهده كردند فهميدند اين بار نيز نادرست تحليل كردند وهمچنان امام بزرگوار را نشناختهاند. دشمنان برنامه ريخته بودندتا به اسلام اهانت كنند اما امام با آن فتواى نورانى همه نقشههايشان را نقش بر آب كرد: « بسم الله الرحمن الرحيم «به اطلاع مسلمانان غيور سراسر جهان مىرسانم مولف كتاب آياتشيطانى كه عليه اسلام و پيامبر و قرآن تنظيم و چاپ و منتشر شدهاست همچنين ناشرين مطلع از محتواى آن محكوم به اعدام مىباشنداز مسلمانان غيور مىخواهم تا در هر نقطه كه آنان را يافتندسريعا آنان را اعدام نمايند تا ديگر كسى جرات نكند به مقدساتمسلمين توهين نمايد و هر كس در اين راه كشته شود شهيد استانشاءا... ضمنا اگر كسى دسترسى به مولف كتاب دارد ولى خود قدرتاعدام آن را ندارد او را به مردم معرفى نمايد تا به جزاىاعمالش برسد.» والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته روح الله الموسوى الخمينى «25 / 11 / 67» با اين فتوا اتحاديه اروپا سفراى خود را فراخواند و دنياىاستكبار بار ديگر به شيطنت عليه نظام و تخريب نظام اسلامىپرداخت ولى امام بزرگوار با همان ديدى به حكومت نگاه مىكرد كهجد بزرگوارش مىنگريستبراى او احياء ارزشها مهم بود هدف ايننبوده و نيست كه ما به حكومتبرسيم و آرمانهاى انقلابى و اسلامىرا فراموش كنيم. امام بااين فتواى الهى آموخت كه بايد علىوار فقط به ارزشهاانديشيد، بايد به تكليف عمل كرد، بايد تنها به عزت اسلام فكركرد. و اين عزت نه از راه سازش با دنياى استكبار، نه از راهتساهل و تسامح با بيگانهگان، كه از راه مقاومت در برابر آنانبدست مىآيد. همان كه اين روزها كسانى نمىپسندند و تا سخن ازغيرت دينى، مقاومت در برابر استكبار و... به ميان مىآيد با رنگخشونت مىخواهند آنرا ضد ارزش تلقى كنند. اين را هم دقيقا امامعزيز پيش بينى كرده بود: «روحانيون و مردم عزيز حزب الله و خانوادههاى محترم شهداءحواسشان را جمع كنند كه با اين تحليلها(تجديدنظر در اصول)وافكار نادرستخون عزيزانشان پايمال نشود. ترس من اين است كهتحليل گران امروز ده سال ديگر بر كرسى قضاوت بنشينند و بگويندكه بايد ديد فتواى اسلامى و حكم اعدام سلمان رشدى مطابق اصول وقوانين ديپلماسى بوده استيا خير؟ و نتيجهگيرى كنند كه چونبيان حكم خدا آثار و تبعاتى داشته است و بازار مشترك و كشورهاىغربى عليه ما موضع گرفتهاند پس بايد خامى نكنيم و از كناراهانت كنندگان به مقام مقدس پيامبر و اسلام و مكتب. بگذريم! خلاصه كلام اين كه ما بايد بدون توجه به غرب حيلهگر و شرقمتجاوز و فارغ از ديپلماسى حاكم بر جهان در صدد تحقق فقه عملىاسلام برآئيم و الا مادامى كه فقه در كتابها و سينه علماء مستوربماند ضررى متوجه جهان خواران نيست...» آرى امام آنچه را كه برخى در آئينه نمىديدند، در خشتخامديد. گويا امام امروز را مىديده است كه برخى همتى جز پشت پا زدنبه آرمانهاى اسلام و انقلاب و امام عزيز ندارند گويا امام امروزرا مىديده است كه برخى برآنند تا همه افتخارات سالهاى اولانقلاب را زير سوال برده و آنها را ناشى از احساسات و عواطفمنهاى عقلانيتبنامند! گويا امام امروز را مىديده كه برخى با صراحت دم از مذاكره ورابطه با استكبار جهانى زده و با وقاحت تمام مىگويند نسل گذشتهقطع رابطه با امريكا را مىخواست و نسل امروز ارتباط را!! بيچاره نسل امروز!! كه چه كسانى به ناحق از سوى آنان سخنمىگويند! اين نسل ديروز نبود كه مىگفت رابطه با آمريكا نه! اينامام بزرگوار بود كه شكوهمندانه از قطع رابطه با آمريكا دم زدو گفت: آمريكا شيطان بزرگ است! و نسل ديروز هم مطيع بود و همينرا مىخواست. امروز نيز خلف صالح امام مقام معظم رهبرى مد ظلهالعالى همين را مىگويد و راه استكبار ستيزى امام را دنبالمىكند و نسل صالح جديد كه بحمدالله قشر عظيمى از فرزندان اينمرز و بوم را تشكيل مىدهند در خط امام و مقام معظم رهبرى مدظله العالى بوده و همان راه را دنبال مىكنند. آرى تعداد اندكىفريب خورده و يا بفرض در پى «تجديدنظر طلبان» و «استحالهانقلاب» اند و راه امام را دنبال نمىكنند. سخن قدرى به درازا كشيد آنچه ما را به اين تفصيل كشاند اثباتاين مطلب بود كه سازش ناپذيرى مولى على(عليهالسلام)در برابرمعاويه جلوه بارز حكومت الهى حضرت بود و بايد تمامى حكومتهاىالهى اين الهام را از حضرت بگيرند كه حفظ نظام بسيار مهم است واز اهم واجبات است لكن نه به هر قيمت! حفظ نظام با زيرپاگذاشتن دين و مقدسات و ارزشها حفظ نظام اسلامى نيست و با سيرهعلوى در تضاد است. اين پاسخ اول از سوال فوق به يارى خداوند در مقاله آيندهپاسخ ديگر را تقديم مىداريم. انشاءالله ماهنامه پاسدار اسلام شماره 220