دين وتكنولوژى(4) - دین و تکنولوژی (4) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

دین و تکنولوژی (4) - نسخه متنی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

دين وتكنولوژى(4)

تمدن صنعتى و نظام تعليم و تربيت

به اعتقاد اكثر روان شناسان قسمت اعظم شخصيت هرانسانى در دوران كودكى شكل مى گيرد. آموزشهاى مختلفى كه او در دوران كودكى و نوجوانى و حتى جوانى در محيطهاى مختلف آموزشى چه محيطهاى رسمى همچون: مدرسه و آموزشگاه و چه محيطهاى غير رسمى همچون: خانواده و كوچه فرا مى گيرد همگى بافت و سازمان انديشه احساس و كاركرد او را در آينده تعيين خواهندكرد شخصيت او را رقم خواهند زد و انسانيّت او را درظرف فعليت قرار خواهند داد.

فرزندان امروز بزرگسالان فردا خواهند بود همان افرادى كه سرنوشت آينده نظام و جامعه را به دست خواهند گرفت. فاصله ميان امروز و فردا يك گام بيش نيست و آن گام نظام تعليم و تربيت و به عبارت ديگر نظام پردازش انسانها خواهد بود. امّا از طرفى هر جامعه اى به دليل تمدّن و فرهنگ ويژه مقتضى مجموعه اى از نقشها و مسوٌوليتها براى افراد جامعه خود مى باشد.

براين پايه و اساس نظام آموزشى ـ

اخلاقى و فرهنگى جامعه همگى تلاش خواهند نمود تا كودكان و به طور كلى افراد اين جامعه را به گونه اى پرورش دهند كه اين افراد بتوانند اين نقشها و مسؤوليتهاى اجتماعى را پذيرا باشند. فرآيند مزبور را به تناسب اين معنا فرآيند (جامعه پذيرى) نام مى نهند.1

حال ببينيم تكنولوژى و ساختار فنّيِ حاكم بر جامعه تا چه حدّ در ايجاد و تغيير نقشهاى اجتماعى براى افراد جامعه مؤثر و دخيل است. پيش از اين اشاره داشتيم كه انقلاب صنعتى نقشها و موقعيتهاى جديدى را براى فعاليت انسانها در جامعه فراهم آورد. انقلاب صنعتى محيط كار را از مزرعه و منزل و كارگاه هاى كوچك و شخصى به كارخانه ادارات شركتها و سازمانهاى عظيم منتقل نمود. با اين انتقال مى بايست كودكان را براى زندگى و كار در كارخانه و مجموعه هاى هم خانواده آن آماده ساخت. اين كودكان بايستى نقش و مسؤوليت فرداى خود را فرا مى گرفتند وقت شناسى انضباط اطاعت و فرمان پذيرى و...

جامعه صنعتى نياز به چنين انسانهايى داشت انسانهايى كاملاً كليشه شده و استاندارد كه بتوان همچون: كالا شىء و يا قسمتى از بدنه دستگاهى در صورت لزوم آن را برداشت و مشابهى به جاى آن قرار داد به طورى كه در فعاليت كل سيستم خللى به وجود نيايد. امّا اين انسانها را نمى توان در ميان بزرگسالان جستجو نمود. بايد آنان راساخت و قالب گرفت. بايد نظامى باشد كه مسؤوليت ساخت وپردازش اين افراد را بر عهده گيرد.

(مدارس با تعليم مهارت و دانشهاى توليدى به دانشجويان به ايجاد كارگر توانا و ماهر مى پردازند... نظام آموزشى با ساختن كارگران مولّد و باانضباط و تسليم در مقابل قدرت به افزايش منافع موٌسسات اقتصادى بزرگ كمك مى كند.)2

همان طور كه مى دانيم پيش از انقلاب صنعتى نظام تعليم و تربيت سازمانى غير منسجم و داراى بافتى ناهمگون و پراكنده بود. اين نظام نمى توانست تأمين كننده نيازهاى جامعه صنعتى باشد. بنابراين به

مجموعه جديدى نياز بود تا عهده دار پردازشِ نسل جديد جهت انجام نقشها و وظايف جديد باشد. محصول و نتيجه تأملات كاسب كارانه سردمداران تمدن صنعتى ايجاد نظام تعليم و تربيت جديد بر محور آموزش و پرورش همگانى بوده. آنان به خوبى دريافته بودند كه تمدن صنعتى جز در سايه نظام تعليم و تربيت جديد هرگز برپاى نخواهد ايستاد. جامعه صنعتى نياز به انسانهاى جديد متفاوت با انسانهاى گذشته داشت انسانهايى كه بتوانند چرخهاى صنعت را به حركت در آورند.

(در چنين وضعى آموزش فقط براى تهيه نيروى كار لازم و ماهر براى صنعت و اقتصاد از طريق مجارى رسمى مورد توجّه بوده است)3

و بهترين شيوه براى پردازش انسانهايى داراى خصوصيات لازم عمومى و اجبارى نمودن آموزش همگانى بود. آموزش و پرورش رسمى از موقعيت اشرافى و اختصاصى خويش فرود آمد و به سطح جامعه بسط و توسعه يافت. محتواى اين آموزشها نيز به كلى دچار دگرگونى شد. اشراف و بزرگانى پيش از تمدن صنعتى فرزندان خويش را براى تصاحب مقامها و موقعيتهاى ديوانسالارى تحت آموزشهاى مَدرَسيِ ويژه قرار مى دادند و دسته عوام از اين آموزشهاى مَدرَسى طبيعتاً محروم بودند. برنامه هاى آموزشى و تربيتى اين دسته براساس انتقال تجربه هاى پيشين و يا تعليم و آموزش حرفه و پيشه بزرگسالان به فرزندان استوار بود. حرفه و پيشه اى كه به طور معمول از پدر به پسر منتقل مى گشت منتهى به صورت ارزش هنر و خلاقيت.

امّا آموزش همگانى كه محصول تمدن صنعتى بود اهداف ويژه خود را دنبال مى نمود. اين اهداف دقيقاً متناسب با مقتضاها و بايدهاى تمدن صنعتى رقم مى خورد.

(بنابراين هرقدر صنعت بيشتر تكامل يافت آموزش مجبور بود كه خود را با پيشرفتِ آن همگام سازد و برنامه ريزان اجتماعى مجبور مى شدند كه نظام آموزشى را بر پايه اى بگذارند كه قادر

باشند نيروى انسانيِ مورد نياز صنعت را پرورش دهد.)4

تكنولوژى و ساختار خانواده

خانواده خيزشگاه انسان به سوى جامعه و مبدأ بسيارى از تأثيرات و تحولات مسائل انسانى است. اين بنا كوچكترين ليكن پربهاترين واحد اجتماعات انسانى است. خانواده سالم از اصيل ترين شاخصها در شناسايى جامعه و انسان سالم به شمار مى آيد. امّا ساختار خانواده نيز تابعى از تعداد فراوانى متغيرها و پيشينه هاى بيرونى است. با دگرگونى آن پيشينه ها دگرگون مى شود و باثباتشان قرار و سكون مى يابد. سؤال اين است: تكنولوژى در قوام و دگرديسيِ اين واحد كوچك اجتماعى تا چه حدّ نقش ايقا مى كند؟ به طور مسلّم نمى توان رابطه مستقيم و بى واسطه بين اين دو مقوله يافت. امّا همان نگرش جامع نگرانه در اين كانون از بحث نيز ما را به بلند انديشى و پاى نهادن بر تعصبات جزء نگرانه فرا مى خواند.

از ديدگاه جامعه شناسى به ويژه جامعه شناسى معاصر5 خانواده از نهادها و ساختارهاى اجتماعى به شمار مى آيد كه كاركرد آن در ارتباط با ديگر نهادهاى جامعه معنى و ترجمان مى شود. بنابراين بايد اين عنصر را در اين مجموعه و نقش آن را در ارتباط با ديگر نقشها نظاره كرد. در تحليلى ساده مى توان اين چنين گفت: خانواده هميشه و در هر زمان در مجموعه نظام انسانى نقشهاى متنوعى برعهده داشته است. به اعتقاد برخى مهم ترين اين نقشها بر آوردن نيازهاى عاطفى و روانى انسان است. ليكن علاوه بر آن نقشهاى ديگرى نيز بر عهده دارد كه اين وظايف نوعاً در ارتباط با جامعه وسيع ترى كه شامل آن مى باشد پديد مى آيد.تربيت فرزندان استحكام و حفظ تعادل شخصيت بزرگسالان و آماده نمودن آنان براى شركت در فعاليتهاى اقتصادى و اجتماعى از اين جمله است.6

زن و مرد هردو در مجموعه بزرگتر اجتماع داراى موقعيت پايگاه و نقشهاى مختلفى هستند كه اين نقشها طبيعتاً از ساختار و روابط اجتماعى و اقتصادى

جامعه شكل مى پذيرد. دگرگونيِ اين نقشها نيز وابسته به تغييرات حاصل در همين ساختارهاست.

با توجّه به اين مقدمه نسبتاً طولانى اكنون مى توان حدس زد كه تغييرات و دگرگونيهاى تكنيكى در جامعه چگونه به تغيير و دگرگونى در شكل و ساختار خانواده منجر مى گردد.

تحولات برجسته كه در تكنولوژى و صنعت صورت مى گيرد اولين تصاوير خود را در چهره اقتصاد نشان مى دهد و سپس در ايجاد نقشها و موقعيتهاى جديدى براى زنان و مردان جامعه. اين نقشهاى جديد به شكلهاى جديد خانواده مى انجامد. از طرفى خانواده بايستى وظايف خود را همسو با ديگر فعاليتهاى اقتصادى ـ اجتماعى جامعه سازد و اگر در جامعه اى خانواده قادر به چنين هماهنگى نباشد لزوماً به گونه اى تغيير شكل خواهد يافت كه استعداد و توان برآوردن وظايف جديد را دارا گردد.

در دوره هاى پيش از تمدن صنعتى اكثريت قريب به اتفاق جمعيت را دهقانان و كشاورزان تشكيل مى دادند. حيات زندگى فرهنگ و همه چيز آنان ريشه در خاك و زمين داشت. خانواده روستايى نيز بايد خود را در اين مجموعه متناسب با ديگر عناصر جهت ايفاى نقشهاى مختلفش از جمله نقش و وظيفه اقتصادى شكل مى داد. آن گونه كه مورّخان اين دوره مى نگارند در اين مقطع شكل متداول خانواده را خانواده گسترده تشكيل مى داد مجموعه اى فراهم آمده از زن و مرد و پدر بزرگ و مادر بزرگ برخى بستگان مرد و زن. در بعضى اشكال آن علاوه بر اعضاى خانواده خدمتكاران و افراد غير خويشاوند را نيز در بر مى گرفت. اين خانواده كه شايد متناسب ترين شكل خانواده در آن زمان تصور مى شد وظايف متعددى برعهده داشت. كاركرد مهم اقتصادى آن در ارتباط با زمين و فعاليت كشاورزى رقم مى خورد و ديگر كار كردهاى آن عبارت بودند از: حمايت و تربيت فرزندان پرستارى از بيماران نگاهدارى بزرگسالان و سالخوردگان و...7

خانواده گسترده به خوبى خود رابا ساخت و انتظارات جامعه آن زمان هماهنگ ساخته بود و كاملاً پاسخگوى سازمان اجتماعى آن دوره بود.8 امّا با فرا رسيدن انقلاب صنعتى شرايط تغيير كرد. فعاليتهاى اقتصادى شكل ديگرى به خود گرفت. محيط كار از محيط زندگى خانوادگى جدا گشت و نقشها و موقعيتهاى نوين بر آن زن و مرد پديد آمد.

خانواده گسترده براى برآوردن نيازهاى جامعه پيش از انقلاب صنعتى بسيار كار آمد مى نمود امّا اين نوع ساختار خانواده اساساً داراى ساختمانى ايستا و كم تحرّك بود.9 وظايف مختلف و متنوع كه براى اين مجموعه در اين شكل وجود داشت همچون هاله اى از محدوديّت به دورآن كشيده شده وبه شدّت آن را زمين گير نموده بود.

جامعه صنعتى متكى بر پيشرفتهاى سلسله و ارتكنيكى سريع جامعه اى بسيار پويا و پر تحرّك بود. وظايف و كاركردهاى جديد اقتصادى كه اين جامعه براى افراد خويش فراهم آورده بود اقتضا مى نمود كه خانواده نيز شكل ديگرى بيابد تا بتواند به صورتى پرتحرك تر و پرتوان تر با وظايف و مسؤوليتهاى جديد خود برخورد نمايد. بنابراين جامعه صنعتى همان گونه كه برخى مسؤوليتهاى جديدتر را به خانواده مى سپرد پاره اى از وظايف را از دوش آن برداشت.10

وظيفه تربيت فرزندان به مدارس سپرده شد. مداوا و پرستارى از مريضان را بيمارستانها متقبّل شدند و سالخوردگان و سالمندان را نيز به پانسيونهاى مخصوص بزرگسالان سپردند.

با سپردن اين وظايف به ديگر سازمانها خانواده توانست تحرّك و توان بيشترى براى انجام وظايفش بيابد. اين توان با تبديل خانواده گسترده به شكل ديگرى از خانواده يعنى (خانواده هسته اى) انجام پذيرفت. خانواده هسته اى شكل محدودترى از خانواده گسترده داشت. مجموعه اى متشكل از پدر و مادر و چند فرزند كه به طور كاملاً بارز و محسوس الگوى خانواده درتمدن صنعتى گشت.

در پايان اضافه مى كنيم: آنچه مسلّم

است تكنولوژى از عوامل مؤثر در تغيير شكل و ساختار و وظايف خانواده به عنوان يك واحد اجتماعى مى باشد. بنابراين بايد اين تأثير را در رابطه با آينده نامعلوم اين واحد اجتماعى نيز به گونه اى كاملاً جدّى مورد بررسى و تأمل قرار داد. اين (بايد) محصول و نتيجه اى است كه از توجّه ويژه تعاليم دينى به موضوع خانواده و نقش آن در تعاليِ انسان حاصل مى آيد.

تكنولوژى و الگوهاى انسانى

همان طور كه در ابتداى بحث نيز ياد آور شديم براى تكنولوژى تأثيرات پنهانِ بسيارى مى توان بر شمرد كه اين تأثيرات معمولاً يا در نظر نمى آيند و يا اين كه مورد توجّه عميق قرار نمى گيرند. عدم توجّه دقيق به اين تأثيرات و به حساب در نياوردن اين آثار در معادله (تكنولوژى و مسائل انسانى) باعث خواهد شد كه ما در جمع بندى نتايج به يك نتيجه نادرست دست يابيم. به اعتقاد برخى صاحب نظران براى اجتناب از چنين سهل نگرى و نتيجه گيريهاى نادرست بايستى سيستمى كاملاً دقيق از مسائل انسانى ترسيم نمود و در اين مجموعه جايگاه و موقعيت هريك از عناصر از جمله تكنولوژى را به طور كاملاً صريح و روشن مشخص نماييم. اگر اين ترسيم و تصوير كامل و دقيق باشد يعنى تمامى عناصر و فاكتورهاى مسائل انسانى جايگاه و موقعيت خويش را پيدا نموده باشند و مهم تر از همه ارتباطات و نحوه تأثير اين عوامل و عناصر بر يكديگر نيز مشخص و معين شده باشند در اين صورت قادر خواهيم بود در هر بخش از اين مجموعه براساس اين الگو و تصوير به تأمل و انديشه بپردازيم حوادث و وقايعِ گذشته را تحليل و بررسيِ كنيم و حتى به پيش بينى حوادث آينده توفيق يا

بيم. اين اعتقاد و باور گذشته از نقاط قوت و ضعف آن در ميان بسيارى از صاحب نظران زمان ما نيز مقبوليت دارد.

اين نگرش و قبول در تحليل مسأله (تكنولوژى و انسان) نيز قضاوت را جز در چنين دايره و محدوده اى نمى پسندد. يعنى براى تحليل و ارزيابى مسائل تكنولوژى

پيش از هرچيز بايد جايگاه اين بخش را در ميان ديگر مسائل انسانى در نظر آورد وارتباطات اين بخش با بخشهاى ديگر را مورد مداقّه كامل قرار داد. پس از اين مرحله مى توان به جمع بندى ارزيابى و قضاوت روشن و صريح درباره نتايج حاصل از تكنولوژى در سير مسائل انسانى دست يازيد. شايد مهم ترين اشكالى كه بر اين نوع نگرش بتوان مطرح نمود دشوارى و دور از دسترس بودنِ آن است. ارائه الگو و ايده اى كامل درباره مسائل انسانى به واقع با توجّه به دانش و امكانات بشرى امرى است دور از دسترس و امكان ناپذير.

ليكن در مقابل با انتظار و توقعى معقول و متناسب با ظرفيتهاى محدود بشرى مى توان به دنبال فراهم آوردن الگو و مدلى ناقص جهت تبيين مسائل انسانى برآمد و يا بر مدلها و ايده هايى كه ديگران ارائه نموده اند نگاه تأمل افكند.

در اين مسير كوششهاى بسيارى انجام گرفته است و محققين بسيارى در راه بر آوردنِ اين مهم سعى و تلاش نموده اند. در اين ميان براى آشنايى خواننده با برخى از اين الگوها و استفاده از اين الگو در تحليل برخى از مسائل انسان و تكنولوژى به يكى از اين نظريات اشارات مختصرى مى نماييم.

خواننده اين مقالات با نام آلوين تافلر و انديشه وى آشنا شده است آلوين تافلر نويسنده و محققى است كه با انتشار كتاب: (ضربه آينده) (Future shock) در ميان جهانيان شهرت يافت. اين كتاب و كتاب ديگر او: (موج سوّم) (The Third Wave) چندين سال در زمره پرفروش ترين كتابهاى جهانى مورد استقبال خوانندگان مختلف قرار گرفته و به زبانهاى مختلف ترجمه شده اند. تافلر علاوه بر موقعيتهاى حرفه اى ديگر همچون: خبرنگارى سردبيرى برخى مجلاّت علمى ـ تخصّصى داراى كرسى استادى درس (جامعه شناسى آينده) در مؤسسه نوين پژوهشهاى اجتماعى و همچنين از اساتيد دانشگاه كُرنل در درس (تكنولوژى و ارزشهاى اجتماعى) بوده است.11

(سپهرهاى پنجگانه [بلكه شش گانه]اى كه شرح دادم چيزى هستند

كه مى توان عناصر ساختيِ هر تمدن ناميد. آنها به شيوه هاى متنوّع و پيچيده با هم مرتبط هستند امّا يك لايه ديگر هم وجود دارد كه بر اين سپهرهاى گوناگون سوار است. مثلاً در اين معنى.... كه همه تمدنها يك (سوپر ايدئولوژى) ويژه مى پرورانند كه آنها را توجيه كرده مقام و موقعيتى را كه در تاريخ و در جهان احراز كرده اند تبيين و رسالتشان را مشروع يا معقول مى كند و اين همان لايه فرهنگى است كه مجموعه را مى پوشاند و در شكل دادن به ساخت دخيل است).12

جزئيات افكار اين نويسنده بسيار گسترده است كه در اين مختصر مجالى براى تبيين آنها وجود ندارد ليكن براى روشن شدن ايده هاى او درباره تأثير تكنولوژى بر حيات و شؤون انسانى ناچار به توضيح مطالبى مى باشيم.

همان طور كه گفته شد به اعتقاد اين محقّق يكى از شالوده هاى اساسى در تشكيل نظام و تمدنى انسانى ساختار تكنيكى و صنعتى مى باشد كه پايه و اساس حركتهاى اقتصادى تمدن به شمار مى آيد.

خصيصه و ويژگى اى كه نظريه او را در ميان ديگر نظريات مطرح شده در اين مقام برجسته مى سازد جامع نگرى انسجام و توانايى درخور توجّه نظريه او در تحليل مسائل انسانى مى باشد. اكنون به اختصار به تبيين اين الگو مى پردازيم:

در تصوير و الگويى كه تافلر در ترسيم مسائل انسانى ارائه مى دهد چند نكته اساسى به چشم مى خورد:

1 . سير مسائل انسانى در قالب حركت و سير تمدنهاى بشرى نظاره شده است. به عقيده او انسان تاكنون در بستر سه تحول مهم تاريخى سه تمدن و به تعبير خود او سه موج واقع شده است. اين امواج را مى توان معادل سه نقطه عطف در سير تحوّل مسائل انسانى به شمار آورد.

موج اوّل يا همان تمدّن كشاورزى موج دوّم يا در واقع همان تمدن صنعتى و موج سوّم كه به تعبير برخى از محققين تمدّن ماوراء صنعتى نام گرفته است.

2 . هر تمدنى متكى بر پايه ها ساختارها و به تعبير برخى مبتنى برسپهرهاى چندگانه اى است. به تعبير ساده هر تمدن انسانى مانند بنايى مى ماند كه برپايه ها و شالوده هاى مختلفى استوار مى باشد. اين سپهرهاى چندگانه در وهله نخست بپا دارنده نظام و تمدن و در مرتبه بعد برطرف كننده نيازهاى حياتى آن مى باشند. اينك ساختارهاى چندگانه:

1 . سپهر و ساختار فنى يا تكنيكى.

2 . سپهر اجتماعى.

3 . سپهر اطلاعاتى.

4 . سپهر روانى.

5 . سپهر زيستى.

6 . سپهر قدرت.

ساختارهاى چندگانه فوق مجموعه كاملاً مرتبط و وابسته اى را فراهم مى آورند كه در تلايم و توافق كامل با يكديگر به سر مى برند (و البته عدم توافق و سازگارى در اين مجموعه به بى ثباتى و تزلزل در تمدنِ بر آمده ازآنها منجر خواهد گشت.) و تغيير و تحوّل در يكى از اجزاء و عناصر به تغيير و تحوّل همه جانبه در تمامى عناصر ديگر منجر خواهد شد.

3 . هر تمدنى علاوه بر سپهرهاى چندگانه داراى قواعدى پنهان يعنى مجموعه اى از قوانين يا اصولى است كه در سرتاسر فعاليتهاى آن تمدن همچون طرحى مكرّر جريان مى يابد.

اين الگو مكرّر جوانب مختلف زندگى انسان و رفتار او را براساس خود تنظيم مى نمايد. اين قوانين و اصول و به تعبير دقيق تر الگوها و مدلهاى زندگى در جاى جاى حيات مادّى و معنوى ما حضورى مستتر دارند و ما ناخواسته حركات اعمال افكار و اميال و آرزوهاى خويش را از آن قواعد مخفى الهام و اشراق مى گيريم.

4 . علاوه بر سپهرهاى چندگانه و قواعد پنهان مجموعه اين عناصر و نظام در بسترى شناور است كه اين محقّق از آن با عنوان (لايه فرهنگى) و به تعبير ديگر (جهان بينى و اَبَر ايدئولوژيِ حاكم برتمدن) ياد مى كند كه سرتاسر تمدن را فراگرفته و

بر گستره بينشها علاوه بر آن بر نظام ارزشها و بايدها و نبايدهاى تمدن نظارت تام دارد.

اين لايه فرهنگى از طرفى از همين مجموعه و سپهرهاى چندگانه آن نشأت گرفته و بنابراين همچون ظرفى است كه با مظروف خويش توافق و تلايم كامل دارد و نيز از طرف ديگر خود تبيين كننده و توجيه كننده آن تمدن و نظام به شمار مى رود. به بيان تافلر:

سپهر فنى و تكنيكى با ديگر اجزاء و شالوه هاى تمدن در توافق تلايم و سازگارى كامل است. و همچنين مجموعه اركان هر تمدن سعى خواهند نمود كه خود را با ديگر اجزا و شالوده ها هماهنگ سازند. در اين صورت خواهد بود كه تمدن به سامان و صلاح خواهد گراييد.

اگر تحولى در يكى از سپهرهاى چندگانه اتفاق بيفتد اين تغيير و تحوّل چون موجى خواهد گشت كه سرتاسر اقيانوس تمدن را درخواهد نورديد و اين تغيير و تحوّل را نه تنها به ساير سپهرها و ساختارهاى تمدن منتقل خواهد نمود بلكه آن لايه فرهنگى (اَبَر ايدئولوژى و جهان بينى حاكم بر تمدن) و قواعد پنهان تمدن نيز از امواج تغيير و تحول مصون نخواهند ماند. ارتباط سيستماتيك اجزاء مختلف اين سيستم و نظامِ تمدن ضامن و پشتوانه بسط و گسترش چنين تغيير و تحوّلى خواهد بود.

هيچ يك از ساختارهاى مختلف تمدن نسبت به ديگر سپهرها نقش زير ساخت (زير بنا) و يا روبنا را ندارند بلكه ارتباط متقابل اجزاء است كه تعيين كننده مسير تغييرات و تحولات است. تغيير و تحوّل در هريك از اجزاء سيستم از جمله ساختار تكنيكى ممكن است اتفاق بيفتد. در صورت به وجود آمدن چنين تحوّلى به طور مسلّم به سرتاسر سيستم گسترش مى يابد تا تعادل و هماهنگيِ از دست رفته در اثر تغيير دوباره به مجموعه سيستم بازگردد و سيستم براساس ساختار و نظام نوين به حركت خويش ادامه دهد.

با قبول اين مقدمه نتيجه بسيار روشنى به دست خواهد آمد. تغيير و تحوّل در

مسائل تكنيكى تغيير و تحوّل در كليه شؤون انسانى و مسائل مربوط به نظام تمدن انسانى را به دنبال خواهد داشت.

در طول تاريخ بشرى در سير تحولات تكنيكى با چند نقطه عطف مواجه مى شويم كه برجستگى اين نقاط به واسطه جهش عظيمى است كه جامعه بشرى در دست يافتن به امكانات تكنيكى و صنعتى جديد متحمل گشته است.

به اعتقاد تافلر اين نقاط عطف را مى توان معادل امواج عظيمى در تغيير و تحوّل مسائل انسانى تلقى نمود امواجى كه تاجاى جاى وجود هويت و زندگى انسانى گسترش يافت و تمامى معيارهاى انسانى را دستخوش دگرگونى قرار داد. تمامى عناصر انسانى اعمّ از انديشه و احساسات باورها و بينشها ارزشها و تمايلات و آرزوها ساختار خانواده نظام تعليم و تربيت سپهر قدرت و نظام سياسى الگوها و مدلهاى زندگى و خلاصه همه چيز از خيزش و هجوم اين امواج و طوفان تحوّل در امان نماندند و همگى در نظام و مجموعه هاى جديدى شكل گرفته و يا مى گيرند كه تافلر از آنها با عنوان تمدن موج دوّم و سوّم ياد مى كند.

نتيجه گيرى:

موضوع (تكنولوژى و انسان) از موضوعات و محورهايى است كه بايد بيش از اين درباره آن سخن گفت. اميدواريم در آينده برخى از زير مجموعه هاى اين موضوع را به تفصيل بيشتر بررسى كنيم. ليكن در اين مختصر نيز به نكاتى اشاره شد كه نيازمند به جمع بندى و نتيجه گيرى مى باشد.

تكنولوژى مقوله اى است كه با ديگر مسائل انسانى در ارتباط و تلاقى مى باشد. تأثير و دخالت آن در تحوّل و دگرگونيِ مسائل انسانى كاملاً محسوس و جدّى و روز به روز به دليل رشد و توسعه تكنولوژى رو به فزونى است. تأثيرات و پيامد هاى اين پديده بر بسيارى از مقوله هاى انسانى تأثيرى غير مستقيم پنهان و پيچيده است كه به موازات رشد تكنولوژى بر دامنه پيچيدگى و ظرافتِ اين تأثيرات نيز افزوده مى گردد. به همين

دليل ارزيابى تمامى آثار و پيامد هاى تكنولوژى در زندگى انسان كار سهل و آسانى نخواهد بود.

در اين مقام نمى خواهيم تمامى پيامدهاى اين سخن را مورد كاوش قرار دهيم ليكن به عنوان حُسن ختام فقط به دو نكته بسيار كلى اشاره مى كنيم:

1 . اگر تكنولوژى در جا به جايى مسائل انسانى نقش اساسى دارد پس در مجموعه برنامه ريزى هاى نظامى كه اهداف و آرمانهاى انسانى و نهايتاً الهى را دنبال مى كند در ترسيم خط مشيها و تعيين برنامه ها علاوه بر كارشناسان امور اقتصادى و برنامه و بودجه و متخصصينِ بخشهاى مختلفِ برنامه ريزى بايد كارشناسانِ علوم انسانى انسان شناسان جامعه شناسان روان شناسان و روان شناسان اجتماعى كارشناسان علوم تربيتى و مهم تر از همه تبيين كنندگان انديشه و معارف دينى نيز شركت و سهم داشته باشند.

معيارها و شاخصهاى اقتصادى اگر چه لازم هستند امّا كافى نمى باشند. پيش از هر نوع حركت در جهت انتقال تكنولوژى وصنعت و پيش از هر نوع تلاش در جهت توسعه شاخصهاى اين پديده بايستى معيارها و ملاكها و آرمانهاى انسانى كه در جستجوى آن هستيم و تطبيق مقتضيات تكنولوژى با اين معيارها مورد بررسى مداقه و تبيين صاحب نظران اين امور قرار گيرد.

اين گفتار معادل با ايده و انديشه اى است كه برخى محقّقين در مورد انتقال و توسعه تكنولوژى عنوان مى نمايند به نام (تكنولوژى مهار شده). البته برخى به اين مقوله نيز با همان عينك تنگ اقتصادى و شاخصهاى محدود آن مى نگرند ليكن توجّه عميق بر شاخصهاى انسانى معنى و مفهوم گسترده ترى را اقتضا مى نمايد.

(تكنولوژى مهار شده) يعنى گزينش و نظارت مستمر بر تطبيق تكنولوژى با اهداف آرمانها امكانات فرهنگ ملّى و كليه شاخصهاى انسانى ـ الهيِ ديگرى كه ما در جستجوى آن هستيم. البته در امكان كنترل و مهار تكنولوژى عقايد متنوعى

وجود دارد: برخى كنترل و مهار تكنولوژى را امرى ممكن و شدنى مى دانند و عواملى را در جهت برآوردن اين مقصود پيشنهاد مى كنند. در مقابل كسانى نيز واژه (تكنولوژى مهار شده) را واژه اى متناقض و نادرست مى دانند. به اعتقاد آنان تكنولوژى مقوله اى قابل كنترل مهار و گزينش نمى باشد.

در هر حال سخن ما مبتنى بر قبول (امكان مهار تكنولوژى) مى باشد.

در اين جا نكته ديگرى باقى مى ماند كه پيش از اين بدان اشاره كرده ايم و تذكّر دوباره آن را بى فايده نمى دانيم:

مشكلات و موانع محدوديتها و اضطرارهايى كه در كشورهاى در حال توسعه و جهان سوّم موجود مى باشد بر هيچ صاحب انديشه اى پوشيده نيست. اين محدوديتها به طور طبيعى دايره تصميم گيرى را بر مسؤولان هر نظام تنگ و محصور مى گرداند. اين رانيز از روان شناسان و انسان شناسان به خوبى فرا گرفته ايم كه تا نيازهاى اوليه بشر رفع نگردد هرگز نوبت به نيازهاى متعالى تر و انديشيدن به آرمان هاى انسانى تر نخواهد رسيد. امّا در كنار اين به ياد آوريم كه: هيچ مرز بندى مشخصى برنيازهاى اوليه انسانى و قلمرو اضطرارهاى وى وجود ندارد. اين قلمرو به سبب عوامل و شرايط مختلف كه در بسيارى از موارد به دست خود ما متحول مى گردد قابل قبض و بسط مى باشد.

اتفاقاً تكنولوژى و صنعت و به تعبير ديگر عامل تكنيكى خود از عواملى مى باشد كه در گسترش و توسعه و جابه جايى دامنه اين نيازها و اضطرارها مؤثر و دخيل است.

و علاوه بر اين انديشه ورانى كه در رأس هرم و بر قله تصميم گيرى و برنامه ريزى يك نظام قرار دارند بايد قادر باشند كه انديشه خود را فراسوى مرزهاى اضطرار و محدوديت روانه سازند و آرمانها و ايده هاى دور از دسترس را در بستر واقعيتهاى كاملاً متناقض و متخالف جستجو نمايد.

(معيار يك هوش عالى اين است كه ذهن بتواند همزمان دو ايده متضاد را بدون آن كه در فعاليتش خللى ايجاد

گردد در مد نظر بگيرد. بايد... بتوان قبول كرد كه چيزها فاقد اميداند و با اين حال بايد كارى كرد كه مسير چيزها تغييركند.)

بنابراين نبايد محدوديتها و اضطرارهاى حاكم بر بخشهاى مختلف نظام مسؤولين را از بازنگرى در معيارها و آرمانهايى كه فراسوى مرزهاى اضطرار و تنگناها را جستجو مى كنند باز دارند.

2 . محور (تكنولوژى و انسان) براى مخاطب حوزوى خويش دستاوردهاى جزئى فراوانى به همراه دارد. اگر از آن موارد جزئى عبور كنيم نتيجه كلى و در خور تاملى مى توان برمباحث گذشته مترتب نمود باقى مى ماند.

حوزه نهاد و مجموعه اى است كه رسالت و مسؤوليت آن در ارتباط با (انسان) و (جامعه انسانى) معنى و ترجمان مى گردد. نهادها و مجموعه هايى كه حول محور انسان و آرمانهاى انسانى ـ الهى به گردش در آمده اند بايد اولين وظيفه و مسؤوليت خويش را شناخت و آگاهى نسبت به اصلى ترين موضوع خويش يعنى انسان و علاوه بر اين شناخت و آگاهى نسبت به شرايط و مقتضياتى كه بر هويت و روابط انسانى حاكم و ناظر مى باشد قرار دهند. شرايط و مقتضياتى كه در درجه اوّل بسيار متنوع و گوناگون بوده و در مرتبه بعد در هر زمان متناسب با شرايط و مقتضيات بيرونى متغير و متحوّل مى گردند.

اگر قبول افتد كه تكنولوژى از فاكتورهاى بسيار اساسى در تغيير مسائل انسانى است بايد در تمامى مقتضاها و بايدهاى اين قبول نيز انديشه كرد.

مشكل اصلى حوزه هاى انديشه و تفكر ما در اين است كه انسان امروز را به خوبى نمى شناسند. در تبيين ماهيت او به (حيوان ناطق) بسنده مى كنند و در برآوردن نيازهاى فرامادّيِ او به چند مسأله و دستورالعملِ بسيط و ساده شرعى اكتفا مى كنند حال آن كه اساس و محور زمان را انسان تشكيل مى دهد و آشنا شدن به مقتضيات زمان جز تماس و آگاهى نسبت به مقتضيات انسانى چيز ديگر نيست. بايد در اين

مقتضيات تأمل و تعمق جدّى نمود و عوامل و شرايط پديد آمدن مسائل مختلف را بررسى عميق كرد. بايد قلمرو بررسى را از درون به بيرون از معلولها به علتها و از پيش آمدها به زمينه هاى وقايع توسعه داد و تكنولوژى ولوازمش از بيرونى ها علتها و زمينه هاى مسائل انسانى مى باشد.


1 . (واقعيات توسعه نيافتگى) دكتر حميد الياسى شركت سهامى انتشار چاپ اوّل 68 149/. البته برخى فرآيند جامعه پذيرى را با تفكيك دو جهت و لحاظ مختلف اين گونه بررسى مى كنند: (از لحاظ عينى جامعه پذيرى فرآيندى است كه به موجب آن جامعه فرهنگش را از يك نسل به نسل بعدى انتقال مى دهد و فرد را با شيوه هاى پذيرفته شده و تأييد شده زندگى سازمان يافته اجتماعى سازگار مى كند بنابراين كاركرد جامعه پذيرى اين است كه... مخصوصاً نقشهاى اجتماعى را كه افراد بايد ايفا كنند آموزش مى دهد. از لحاظ ذهنى جامعه پذيرى فرآيندى است كه فرد از گذر آن خودش را با محيط اجتماعى ـ فرهنگيِ پيرامونش سازگار مى كند....)

2 . (ديدگاه هاى نوين جامعه شناسى) شرمن ووود ترجمه دكتر مصطفى از كيا چاپ موٌسسه كيهان چاپ اوّل 66 159/.

3 . (تكنولوژى و تكامل فرهنگى) على اكبر فرهنگى فرهنگخانه اسفار 13/.

4. (جامعه شناسى آموزش و پرورش) دكتر محمد حسين فرجاد انتشارات بدر چاپ سوّم 1368/ 81/.

5 . (جامعه شناسى خانواده و ازدواج) آندره ميشل ترجمه فرنگيس اردلان ارديبهشت 1354 انتشارات دانشكده علوم اجتماعى و تعاون /66.

6 . (همان مدرك) 18/.

7 . (همان مدرك) 79/.

8 . (خانواده و جامعه) ويليام. جى . گود /145 ـ 146.

9 . (تغييرات اجتماعى) گى روشه ترجمه دكتر منصور وثوقى چاپ اوّل 66 نشر نى 208/.

10 . (خانواده به منزله ساختارى در مقابل جامعه) هايدى روزن باوم ترجمه محمد صادق مهدوى نشر دانشگاهى چاپ اوّل 127/1367.

11 . اگر چه بسيارى از انديشه هاى تافلر از
ديگر جامعه شناسان بويژه در دوره معاصر فراتر مى رود ليكن به همين دليل نمى توان او را در شمار جامعه شناسان كلاسيك همچون: كُنت دوركيم بارسونز ريمون آرون و... به حساب آورد.

12 . مى توان گفت كه تافلر تمدنها را براساس سير تحوّل مسايل تكنيكى طبقه بندى مى كند و اين گونه طبقه بندى با نگرش تمدن شناسان ديگر كاملاً متفاوت است. براى آشنايى بيشتر با اين تفاوت در نگرش مى توانيد نگاه مختصرى در كتاب هاى تاريخ تمدن چون كتب ذيل داشته باشيد:
تاريخ تمدنِ هنرى لوكاس ترجمه عبدالحسين آذرنگ. تاريخ تمدن ويل دورانت آموزش انقلاب اسلامى.
آينده نامعلوم تمدن ترجمه فرهنگ جهان پور.

/ 1