بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
(بل الانسان على نفسه بصيره).17اين مقام خطير شرايط بسيار سنگينى را مى طلبد. اصل در اين گونه موقعيتها بر پرهيز و احتياط بوده نه بر اقدام.صاحب نظرى در اين باب مى نگارد:(... عالم دين بايد مؤمن به اين اصل قطعى باشد كه در مورد مقاصد اصلاحى دين وحدت كلمه و رياست واحد ضرورى است. بنابراين كسانى كه سالها در حوزه علوم دينى به سر برده اند و مُعمّر شده اند همين قدر در خود آمادگى و استعداد تأليف رساله ديدند نبايد به نوشتن و نشر آن اقدام كنند و بدين گونه با نشر رساله هاى عمليّه متعدد تشتت بيافرينند. زيرا براى اين مقام به جز دانستن علم فقه دهها موهبت ديگر ضرورى است.اشكالى ندارد كه كسانى با تلاشِ طولانى به مقام (فقيه) (مجتهد) و حتى (اعلم) برسند امّا هركسى نمى تواند (رهبر) و حافظ مصالح باشد آن هم رهبرى دينى اجتماعى آن هم در اين گونه اعصار و زمانها كه خودِ شناختن عصر و زمان سالها تجربه و درگيرى مى خواهد. و يك مرجع تقليد بايد از جمله از زمان و عناصر زمانى آگاه باشد و آگاهيى از روى بصيرت شخصى و اجتهاد نه از طريق حدس و مسموع فى الجمله و كما يظن).18رياست جز براى اهلش شايسته نيست. پس كسى كه مردم را به رياست خود بخواند در صورتى كه از او داناتر وجوددارد روز قيامت خداوند نظر رحمت به وى نمى كند.با نگاهى گذرا به تاريخ گذشته در مى يابيم كه هر گاه مرجعيت تقليد تمركز يافته و داعيان ديگر گرچه با داشتن زمينه درباره شخص واحد اتفاق نظر كرده اند از اين عمل صالح بركات و آثار بسيار ارزشمندى نصيب جامعه اسلامى شده است. چنانكه تقوا و صفاى باطنى فقيهانِ يك عصر كه از روى اخلاص و درك موقعيّت اسلام هواى مرجعيّت را به كنارى گذاردند و با وحدت كلمه زعامت دينى مرحوم ميرزاى شيرازى بزرگ را پايه گذارى كردند آن همه بركات عظيم نصيب اسلام گشت. اگر هر يك از همگنان ميرزا كه ظاهراً شرايط لازم را براى مرجعيّت داشتند علَم مرجعيّت را بلند مى كردند و دستگاهى جداگانه برپا مى نمودند نه تنها مرجعيّت شيعه چنين روزگار فرخنده اى نمى يافت بلكه گرفتار ضعف تفرقه هاى فراوانى نيز مى گشت و صدمات جبران ناپذيرى بر جامعه اسلامى و حوزه هاى علميه وارد مى گشت.پس از رحلت فقيه بزرگ شيخ انصارى كه او نيز بااصرار ديگران بناچار و از روى اكراه مسند مرجعيت را پذيرفته بود مردم براى تعيين مرجع تقليد به شاگردان آن مرحوم مراجعه كردند. شاگردان والا مقام شيخ مانند: ميرزاى رشتى ميرزا حسن آشتيانى آقا حسن نجم آبادى ميرزا عبدالرحيم نهاوندى و... به شور نشستند تا راهى بيايند. پس ازمشورت همگى بر مرجعيت ميرزاى شيرازى اتفاق كردند. پس ازآن با حضور ميرزا جلسه اى تشكيل دادند و خطاب به وى گفتند:(مردم نياز به مرجع تقليد و زعامت دينى دارند و ما همگى بر شايستگى شما اتفاق كرده ايم.ميرزا در پاسخ گفت: من آمادگى اين مهم را در خود نمى بينم و توانايى برآوردن احتياجات مردم را هم ندارم. جناب آقاى شيخ حسن نجم آبادى فقيه زمانه است و شايسته تر از من بدين كار.پس از توضيحات مرحوم نجم آبادى و اصرار حاضران مرحوم ميرزا در حالى كه سخت مى گريست اين مهم را پذيرفت. به گفته سيد صدر ميرزا قسم ياد مى كرد كه: هيچ گاه به فكرم خطور نكرده بود كه روزى مرجع دينى مردم بوده و به اين امر عظيم دچار شوم. از آن پس هر كس از امر تقليد مى پرسيد اصحاب و شاگردان مرحوم شيخ انصارى او را به ميرزا ارجاع مى داده و به اعلميت او تصريح مى نمودند.البته اگر كسى هم احتمالاً اعلميّت ميرزا را قبول نداشت حدّاقل به اولويّت او اذعان داشت و معتقد بودكه تقليد از او ذمّه را از گردن انسان ساقط خواهد كرد).19آرى اكراه و پرهيز مرحوم ميرزاى شيرازى از رياست و شهرت از يك طرف و تقوا و در نظر گرفتن مصالح مسلمانان توسط فقهاى آن زمان از طرفى ديگر بسيار ستودنى است كه جا داشت همواره علما و حوزه هاى دينى چنين باشند. و اين خاطره شكوهمند را تلخ نكنند.مرحوم قوچانى انحراف از مسير را در برهه اى از زمان اين گونه گزارش مى دهد:(خنده اين جا بود كه با وجود پنج شش نفر از پيرمردهاى كهنه كار قديمى از مراجع تقليد ده پانزده نفر از فضلاى تلامذه مرحوم آخوند را ديدم كه تلاشها و سعيها داشته و دارند كه مرتبه افتا و تقليد را دارا شوند كه سهم امام و وجوه ديگر به او برسد و اسم و شهرت بگيرد. با آن كه قضا و فتوا از واجبات كفائيّه است.به وجود يكى كافى از ديگران ساقط است. در روايت آمده: (فرّ من الفتيا فرارك من الاسد). و بديهى است كه با وجود اين پيرمردها براى نوچه ها امر صاف نگردد...مسأله مسأله ارشاد مسترشدو هدايت گمراه و راه هم راه آخرت است. و گذشته از اين حضرت صادق(ع) ميزانى براى مفتى و هادى و مرشد قرار داده و اوصافى ذكر نموده و اگر چنانچه از عوام الناس ازتو بپرسند بر تو واجب است جواب بگوئى و ارشاد كنى چون اهل بخيه هستى. خدا به آنها امر فرموده: (فاسألو اهل الذكر ان كنتم لا تعلمون).و اگر در بين مسؤول عنهم اعلمِ عادلى پيدا بود بايداو را ترويج كنى و از ديگران نهى كنى.)20در تاريخ حوزه هاى علميه بسيار بودند عالمان متعهدى كه هرگز هواى نفس رامتابعت نكردند و با اخلاص كامل مصالح مسلمانان را در نظر داشتند.مرحوم سيد محمد فشاركى كه از برترين شاگردان ميرزاى شيرازى اوّل بود و در زمان استاد تدريس مى كرد پس از فوت مرحوم ميرزا عده اى براى تصدى مرجعيّت نزد ايشان آمدند و او را اعلم شناختند در پاسخ ايشان گفت:(من خود بهتر مى دانم كه شايسته اين مقام نيستم زيرا مرجعيّت و زعامت شرعيّه غير از علم فقه و احكام امور ديگرى لازم دارد. از قبيل اطلاع از مسائل سياسى و شناختن موضع گيريهاى درست در هر كار. من در اين كارها آدم وسواسى هستم اگر دخالت كنم باعث خرابى و فساد خواهد شد. من شايسته تدريس هستم و غير از تدريس كار ديگرى براى من جايز نيست. به اين وسيله آنان را به مرحوم ميرزا محمدتقى شيرازى ارجاع داد).21اين بزرگوار هنگامى كه احساس مى كند تمايلى نسبت به رياست و مرجعيّت در دلش پيدا شده شب تا صبح در كنار مرقد مولى(ع) به زارى مى پردازد تا خداوند اين هواى رياست طلبى را از دل او بزدايد.22