مقاله رسيده : مدرسه فلسفى قزوين در عصر صفوى جنبشهاى فكرى و اصولى و اخبارى - مدرسه فلسفی قزوین در عصر صفوی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مدرسه فلسفی قزوین در عصر صفوی - نسخه متنی

عبدالحسین صالحی شهیدی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

مقاله رسيده : مدرسه فلسفى قزوين در عصر صفوى جنبشهاى فكرى و اصولى و اخبارى

عبدالحسين صالحى شهيدى

مدرسه فلسفى قزوين قدمتى تاريخى دارد و از دير زمان مهد پرورش جمع كثيرى از فحول فلاسفه و بزرگان حكما و متكلمين بوده است. مانند: على بن حاتم قزوينى صاحب كتاب التوحيد كه در سال 326 هـ . ق زنده بوده ابوبكر عبداللّه بن طاهر بن حارث ابهرى قزوينى متوفى سال 330 هـ . ق از طبقه شبيلى و شيخ علك قزوينى كه در حدود سال 480 هـ . ق وفات نموده و ازمعاصرين سلطان محمد بن ملكشاه سلجوقى صاحب كرامات است ابوبكر شادان قزوينى متوفى سال 581 هـ . ق كاتبى قزوينى متوفى سال 675 هـ . ق و عبدالجليل قزوينى صاحب كتاب نقص و ديگران …

چنانچه بخواهيم تاريخ مدرسه فلسفى وعرفانى قزوين رابازگو كنيم رشته سخن به درازا خواهد كشيد. اينك ما تاريخ مدرسه فلسفى قزوين را در پانصد سال اخير و از آغاز سلطنت صفويه مورد بحث و تحقيق قرار خواهيم داد.

اصول بحث ما براساس اختصار و اشارات خواهد بود.

پس از به قدرت رسيدن سلسله صفويه در ايران و حب مفرط اين طائفه به خاندان

عصمت و نبوت(ع) اخباريه مجددا تجديد حيات يافت و درحوزه هاى علمى شيعى در سراسر جهان سايه افكند.

دراين ايّام قزوين كه يك قرن و به طور تحديد سالهاى 907 هـ . ق لغايت 1006 هـ . ق به عنوان پايتخت يكى از پرقدرت ترين دولتهاى شيعى درتاريخ تشيع قرارداشت مركز يكى از بزرگترين حوزه هاى علمى شيعه شد.

علماى شيعه ازاطراف و اكناف جهان به سمت قزوين سرازير شده و مشرب اخبارى حاكم بر حوزه هاى علمى اين شهر شد.

چون اكثر علماى مهاجر از كشورهاى عربى و از سرزمين بلاد عثمانى بودند لذا با مسائل اصول عقلى شيعه در ايران آشنايى نداشته و با فلسفه بيگانه بودند از اين روى افكار و آداب خاص خود و به استنباط مسائل از طريق اخبار اكتفا مى كردند.

در اين ميان حكومت صفويان كه از رشد فلسفى در حوزه هاى قزوين نگران بودند و سياست آنها در سرپوش گذاشتن و به دور نگهداشتن مدارس عقلى قزوين بود تمامى قضات و شيوخ اسلام خود را كه اكثر آنان از علماى مهاجر شيعه از خارج ايران بودند استخدام مى كردند.

صاحب رياض العلماء در شرح حال سيداميرنظام الدين عبدالحى جرجانى حكيم و متكلم شيعه مى نويسد:

(وى پس ازفوت شيخ على كركى در سال 940 هـ . ق به قزوين آمد و به خدمت شاه طهماسب صفوى (جلوس 930 ـ متوفى 984 هـ . ق) رسيد و از شاه تقاضاى مقام شيخ الاسلامى و رئيس العلمايى نمود و مى خواست جانشين شيخ على كركى گردد ولى شاه قبول نكرد و پاسخ داد: من از مجتهدين جبل عامل مى خواهم … )1

مقصود شاه طهماسب از علما و مجتهدين جبل عامل همان اخباريه است.

علماى اصولى قزوين خطر اخباريان را حس مى كردند و از حاكميت جمود فكرى برخاسته از تفكر اخباريان بر حوزه هاى علمى شيعه نگران بودند. از اين روى مبارزات خود را با اخباريون در قزوين آغاز كردند.

چون غالباً قلم و زبان كار شمشير و زور را انجام نمى دهد اخباريون در زير سايه شمشير صفويه صوله و جوله اى به پا كرده و رياست تامه حوزه هاى شهر را به دست گرفتند.

شيخ آقا بزرگ تهرانى در طبقات اعلام الشيعه مى نويسد:

(قدرت اخباريون در دربار صفويان به حدى رسيد كه هنگامى شاه طهماسب صفوى غياث الدين منصور دشتكى متوفى سال 948 هـ . ق فيلسوف شهير را به مقام وزارت خويش نصب نمود شيخ على بن عبدالعالى كركى به مخالفت پرداخت و شاه صفوى را در زير فشار شديد خود قرار داد تااين كه شاه ناگزير شد على رغم خواسته خود دشتكى را از مقام وزارت عزل نمايد و اين نخستين برخورد علنى اخباريه و اصوليه در قزوين بود.)2

اين اختلاف در عصر شاه عباس اول (جلوس 996 ـ متوفى 1038 هـ . ق ) به اوج خود رسيد به طورى كه شاه عباس در سال 1002 هـ . ق دست به كودتاى نظامى در ارتش خويش زد و تمامى رؤسا و صاحب منصبان خود را كه از صوفيه با مشرب فلسفى بودند عزل نمود و مدارس فلسفى قزوين را تعطيل كرد و قتل عام بين عشاق فلسفه و فلاسفه قزوين به راه انداخت و دادگاه هاى تفتيش عقائد را تأسيس نمود و در اكثر موارد شخصاً فلاسفه را محاكمه و حكم اعدام آنان را صادر مى كرد.

ملاعبدالنبى قزوينى متولد سال998 هـ . ق در قزوين و متوفى در هندوستان سال 1050 هـ . ق از خانواده هاى سرشناس قزوينى جدش فخرالزمان قزوينى قاضى القضات قزوين و پدرش خلف بيك متوفى سال 1001 هـ . ق از عرفا و صوفيه قزوين بود و نسب اين سلسله به خواجه عبدالله انصارى متوفى سال 481 هـ . ق منتهى مى گردد. وى در كتاب خود هنگام ذكر شرح حال محمدباقر خرده كاشانى از شعراء و فلاسفه ايران متوفى سال 1037هـ . ق به قسمتى از دادگاه هاى تفتيش عقائد شاه عباس اشاره مى كند. مى نويسد:

(يكى از ثابت قدمان دين احمدى و راسخ اعتقادان آيين محمّدى در دارالموحدين قزوين به عرض حامى ملّت مصطفوى و مروج مذهب مرتضوى شاه عباس حسينى صفوى

رسانيد كه ميراحمد كاشانى به كيش محمود پساخانى [رئيس كيش نقطويه] زندگانى مى كند و جمعى از بى عاقبتان حق ناشناس بدو گرويده و دست ارادت بدو داده اند. خسرو دين پرور پس از استماع اين خبر فرمود كه آن محمودى را با فدويانش به شهر مذكور آوردند. باقر خرده را نيز همراه آن گروه آورده بودند. شاه دين پناه نخست با اميراحمد متكلم شده از وى به جز هذيان محموديان نشنيد به دست خود تيغ كين از نيام انتقام بركشيد و به جانب او دويده گفت: من اين بد دين را بسزا برسانم و جد خود مصطفى را ازننگ فرزندى اين دشمن خدا برهانم آن گاه به يك ضربت كار آن ناتمام را به اتمام رسانيد. پس از آن فرمود: تا متابعان وى را يكان يكان به حضور آوردند بفرموده عمل نمودند. هركس از آن بدبختان را حسب الحكم به حضور مى آوردند و از ايشان سخنان مى پرسيدند و حجت قتل بدان گمراهان به انجام مى رسانيدند. آن گاه به جلاّدان امر مى فرمود تا بدن آن ملحدان را از بار سر به شمشير آبدار سبكبار سازند. چون نو بت به محمد باقر خرده رسيد وى قطعه اى در مذمت محموديان و محمود پساخانى گفته به خط خود به دست خسرو بلند اختر و فرزند سعادتمند حيدر صفدر عباس پادشاه صفوى داد. آن حضرت بعد از ملاحظه و مطالعه دو اثر و مدّات خط و انشاء ابيات ابيات آن قطعه … از سر جريمه باقر خرده درگذشت.)3

محمدباقر خرده پس از آزادى حسب الحكم پادشاه همراه فرهادخان كه يكى امراء بزرگ بود به خراسان آمد و از آن جا به هندوستان گريخت ودر آن سامان وفات يافت و نيز اشعار بليغ دارد و ديوان وى معروف است.4

علامه ورع شيخ حسن صالحى متوفى سال 1401 هـ . ق پدر كاتب اين سطور در كتاب خود الغرروالدرو مى نويسد:

(اگر فلاسفه و رياضى دانان قزوين در سال 1002 هـ . ق به دست شاه عباس اول صفوى قتل عام نگرديده بودند و پايتخت از قزوين به اصفهان انتقال نيافته بود و نيز اخباريه را بر فلاسفه مسلط نكرده بودند و حمله محمود افغان به اصفهان نبود ايرانيان نخستين كسانى بودند كه در كره ماه پياده مى گشتند.)

شيخ آقا بزرگ تهرانى در طبقات اعلام الشيعه عباراتى به همين مضمون دارد:

/ 8