امتحان خلق
بسم الله الرحمن الرحيم الحمد لله رب العالمين وصلّى الله على محمد وآله الطاهرين ولعنة الله على اعدائهم أجمعين (1) حقيقت امتحان
خداى - تبارك و تعالى - مى فرمايد: «ثم جعلناكم خلائف فى الأرض من بعد هم لننظر كيف تعملون (2) ؛ سپس شما را بعد از آنان [كه جان هايشان را ستانديم ]در زمين جانشين كرديم تا بيازمايم و بنگريم كه چگونه عمل خواهيد كرد». در آياتى از قرآن كريم و روايات دينى علّت آفرينش انسان به فرمان خدا تبيين شده است. در آيه اى ديگر مى خوانيم «وما خلقت الجن و الإنس الإ ليعبدون (3) ؛ ... و جن و انس را نيافريدم مگر براى اين كه مرا (به يكتايى) پرستش كنند در اين آيه و در آيه «ثم جعلناكم ...». به هدف و علت خلقت بشر پى مى بريم. بر اساس منطوق و مفهوم آيات و روايت، بشر محور تمام هستى است كه من و شما نيز جزئى از آنيم. در حديث قدسى آمده است: «يابن آدم خلقت الأشياء لأجلك؛ اى فرزند آدم، همه اشيا را به خاطر تو خلق كردم». اشيا در اين تعبير، تمام هستى را شامل مى شود از جمله: ماه، خورشيد، درياها، صحراها، آسمان ها، زمين و هر چه در آنهاست.حال از خود مى پرسيم براى چه خلق شده ايم؟ صريح فرموده خداى متعال اين است كه گذشتگان رفتند و ما شما را جايگزين آنان كرديم. اندك تأملى در آيه ياد شده آمدن و زيستن انسان ها و پس از مدتى رفتن و جايگزين شدن جمعى ديگر را كاملاً لمس مى كنيم، چرا كه آن را به چشم خود ديده ايم. دارايى يا وسيله اى كه امروز در اختيار داريم ديروز از آنِ ديگرى بوده است و فردا نيز در اختيار ديگرى خواهد بود. هدف از آفرينش اين نبوده، بلكه مى بايست هر جماعتى كه به اين دنيا مى آيند و در واقع جانشين پيشينيان هستند، آزموده شوند كه اين آزمايش تنها با مال نيست بلكه دانش، قدرت و ديگر مسايل را نيز شامل مى شود. گونه هاى امتحان
خداى - تبارك و تعالى - انسان ها را با درك و عقل يكسان نيافريده است؛ در موارد ديگر نيز همين تفاوت وجود دارد. به يكى آن قدر مال و منال مى بخشد كه گاهى حساب رسى آن غير ممكن مى شود و يكى را آن چنان در فلاكت و تهى دستى نگه مى دارد كه به نان شبش نيز محتاج مى گردد. اين وضع براى هر دو گروه همان امتحانى است كه بدان اشاره شد. آن كه متموّل و پول دار است در بوته آزمايش قرار دارد كه خدا ناظر بر اعمال او است و او را در برخورد با خمس و زكات مالش، در يارى به مستمندان و محتاجان و بينوايان زير نظر دارد. آيا مخلصانه كمك مى كند يا يارى اش آلوده به ريا و تظاهر است؟ چه مقدار مى بخشد؟ آيا با ميل و رغبت صدقه مى دهد يا با بى ميلى؟ كمك كردن او آلوده به منّت است؟ يا آميخته به تواضع و فروتنى است؟ همه اين موارد از خدا مخفى نمى ماند. يكى همانند امام حسين عليه السلام و پيروان آن حضرت، هنگام مساعدت به ديگران به گونه اى دست خود را از لابه لاى در بيرون مى آورند تا مبادا ذلتِ خواستن و غبار شرم بر چهره مستمندان بنشيند. از ديگر سو يكى را مى بينيم كه كمك مختصرش را چنان با منّت و كبر همراه مى كند كه مستمندِ دردمند يا از روى ناچارى آن را مى پذيرد يا با خاطرى پريشان و دلى شكسته از قبول آن امتناع مى كند! دنيا از سوى خداى متعال جايگاه امتحان آدمى است و امكاناتى كه در دست انسان است همه وهمه ابزار اين امتحان است. اگر انسان به اين مرحله از درايت و درك برسد، در مى يابد كه تمام اين امكانات، ابزار آزمايش و امتحان الهى هستند. اگر آدمى توانست اين باور را به خود بقبولاند كه مثلاً همين انگشترى كه در دست دارد وسيله اى براى امتحان او است و به اين باور برسد كه ذكاوت و زيركى، فهم و درك، زبان و همه اعضا و جوارح كه خدا بر او ارزانى داشته، تماماً ابزار امتحان او هستند، نه تنها پا به بيراهه نمى گذارد كه مى تواند منشأ خدمات نيكويى براى ديگران باشد. سرفرازان بوته امتحان
سرفراز از بوته امتحان برآمدن پاداش نيكوى الهى را به همراه دارد. البته در همين دنيا و توسط مردم عادى نيز، امتحان، جايگاه ويژه اى دارد، پيش از اين رسم بوده و حالا هم چنين است كاسبى كه مى خواست شاگردى بگيرد، اگر شاگرد از آشنايان نزديك بود و شناخت كافى از او داشت با خاطرى آسوده او را به كار مى گمارد، اما اگر ناشناخته بود، مدتى او را مى آزمود تا بتواند با خيال راحت محل كسب و سرمايه خود را به وى بسپارد. براى امتحانِ يك شاگرد در مغازه اى، متعارف اين بود كه صاحب مغازه موجودى دخل را دور از چشم شاگرد كنترل مى كرد و به بهانه اى از مغازه بيرون مى رفت. بعد از مدتى بر مى گشت و سراغ ميزان فروش را از شاگرد مى گرفت و دور از چشم آن شاگرد، دخل را كنترل مى كرد تا از كم و زياد شدن پول اطمينان حاصل كند. عطارى مى گفت: براى امتحان شاگرد خود گاه پول خورد يا اسكناسى را بدون اطلاع شاگرد در گوشه اى از مغازه كه دور از چشم نبود، مى انداختم و بعد به بهانه اى مغازه را ترك مى كردم. هنگام برگشتن، شاگرد يا پول را بر داشته بود و به من چيزى نمى گفت كه در آن صورت عذرش را مى خواستم، يا اين كه پول را تحويل مى داد و مى گفت پول را در جايى از مغازه پيدا كرده است. يك كاسب، شاگرد خود را اين گونه امتحان مى كند و به او امتياز عملى مى دهد و بعد از چندين و چند بار امتحان اگر به امين بودن او اطمينان حاصل كند آن وقت، تمام ثروت خود را با خاطرى آسوده در اختيار وى مى گذارد. حال اين سؤال مطرح است كه آيا ممكن است بدون هيچ امتحان و آزمونى خداى - تبارك و تعالى - بهشت را در اختيار آدمى بنهد و او را با انبيا و اوليا محشور كند؟ در حقيقت حتى اگر اين آيه شريفه هم به مسأله امتحان تصريح نداشت، عقلى كه خدا خلق فرموده به تنهايى دلالت بر اين مطلب مى كرد. يعنى تمام چيزهايى كه به ذهن انسان مى رسد، هر آنچه انسان در حيطه قدرت دارد و مى تواند آن را متصرف شود، همه وهمه، وسايل امتحان او هستند. با استفاده از ذهن خود، هر روز مقدار اعمال گفتارى و شنيدارى و ديدارى داريم؟ ده تا؟ صدتا؟ هر چه هست، از اراده اى كه براى گفتن داريم، از سخنى كه مى خواهيم بشنويم، از فعل و عملى كه در صدد انجام آنيم ... همه وهمه وسيله امتحان من و شماست. بنابراين همه اين موارد ملاك محاسبه نزد خداست. قرآن كريم درباره «ملاك خدا» تعبير بسيار دقيقى دارد آن جا كه مى فرمايد: مثقال ذرة ... (4) . من در حدى كه تتبّع كردم و به مقدارى كه شنيده ام، به نتيجه اى نرسيده ام كه آيا تعبير «مثقال ذره» پيش از قرآن در جاى ديگرى نيز استعمال شده است يا خير؟ بايد توجّه داشت كه تمام آنچه در قرآن مجيد آمده، از ابتكارات آن نيست. در قرآن سخنانى كه در ميان انسان هاى عادى رايج بوده، نيز آمده است، امّا ابتكارهايى در قرآن ديده مى شود، مثل تعبير از ذره به وزن؛ ذره اى كه در بعضى از تفاسير آمده كه يك ميليون ذره شايد يك گرم نيز نمى شود. شناخت حجم و وزن ذره با سنجش هاى معمولى امكان پذير نيست. زيرا اگر در اتاقى دربسته و تاريك قرار بگيريم كه روزنه اى كوچك در سقف داشته باشد و از آن روزنه آفتاب به داخل اتاق بتابد، در اين عمود نور آفتاب، ذرات بسيار ريزى خواهيم ديد كه در هوا شناورند. اگر در فاصله چند سانتى متر با اين ذرات، نفس بكشيم شاهد طوفانى از ذرات معلق در ستون نور خواهيم بود. اين ذرات آن قدر سبك وزنند كه با نفس ما به غليان در مى آيند. خداى متعال وزن چنين ذره اى را ملاك محاسبه قرار خواهد داد، آن جا كه مى فرمايد: «فمن يعمل مثقال ذرّة خيراً يره ومن يعمل مثقال ذرّة شرّاً يره (5) ؛ پس هر كس هم وزن ذرّه اى نيكى كند [نتيجه ] آن را خواهد ديد و هر كه هم وزن ذرّه اى بدى كند [نتيجه ] آن را خواهد ديد. حضور قلب
در بعضى روايات آمده است: هنگامى كه انسان به نماز مى ايستد گاه يك دهم نمازش قبول مى شود. اين كه انسان بتواند در نماز تمام حواس خود را متوجه خدا كند كارى است بس مشكل. ساليان متمادى ممارست و تمرين مى خواهد تا انسان بتواند به آن حد برسد كه البته زحمت در اين راه، ارزش والايى دارد. ذهن انسان حالتى سيال و روان دارد و همچون جيوه هميشه در حال چرخش و جوش و خروش است. هر لحظه به نقطه اى و مكانى پر مى كشد كه مهار آن از دست هر كسى ساخته نيست. از اين رو در روايات آمده است كه گاه يك دهم نماز و گاه فقط يك صدم آن مقبول درگاه بارى تعالى قرار مى گيرد. از همين جهت بايد بر ميزان توجّه به خدا افزود تا نمازها قبول واقع افتد، ممكن است انسان در ابتداى نماز با اخلاص وارد شود، امّا لحظه اى بعد ياد چيزى، صحنه اى و صدايى اخلاص او را بكاهد و يا كاملاً از بين ببرد و يا بر عكس آن قدر بر ذهنش مسط باشد كه او را در اخلاص كامل فرو برد. اين خود ابزارى از ابزار امتحان خداست. حال اين كه چگونه انسان مى تواند از اين امتحان الهى سربلند بيرون آيد؟ بحث مفصّلى را مى طلبد، امّا در اين جا من به دو نمونه اشاره مى كنم، نمونه اى كه همگان شاهد آن بوده و هستي م و نمونه ديگر كه مربوط به زمان رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم است. انسان گاهى بدون داشتن چراغ در تاريكى قرار مى گيرد و چيزى را نمى بيند، لذا پيوسته در معرض خطر قرار دارد. مثلاً با ماشينى كه فاقد چراغ است، از خيابانى مى گذرد. ممكن است مانعى سر راه باشد كه به دليل نديدن آن دردسر بيافريند، امّا اگر اين وسيله نقليه از چراغ هاى سالم بهره مند باشد، از برخورد آن با مانع پيشگيرى مى شود. حال هر چه نور قوى تر باشد ذره هاى كوچك تر بهتر ديده مى شوند. بهره گيرى از خورشيد رسالت
كسانى كه در زمان پيامبر اسلام صلى الله عليه وآله وسلم بودند در حقيقت نورى قوى پيش روى خود داشتند و آن، نور پيامبر اسلام صلى الله عليه وآله وسلم بود. با قرار گرفتن در قلمرو چنين نور عظيمى ذرات بسيار ريز هم قابل رؤيت خواهد بود. گفته مى شود بيش از 250 هزار صحابى از وجود با بركت پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله وسلم بهره مند شدند. صحابى به كسانى گفته مى شود كه حتى مدت كمى فيض ديدن و شنيدن صداى آن حضرت را كسب نمودند كه ابن ام مكتوم نابينا يكى از آنان بود. حال مى پرسيم آيا همه اين صحابه كه بيش از 252 هزار نفر بودند توانستند براى سعادت دنيا و آخرت خود از وجود مبارك پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم بهره گيرند؟ از 90 درصد اين تعداد هيچ اثرى در تاريخ وجود ندارد و تنها نام 11 - 12 هزار نفر از آن ها در تاريخ آمده است، آن هم بدون اين كه معلوم باشد چه مقدار عمر كرده اند، چه زمانى اسلام آورده اند، از چه طايفه اى بوده اند، كجا زندگى مى كرده اند، در مكه بوده اند يا مدينه و يا در جاى ديگر؟ خداى - تبارك و تعالى - براى همه اين صحابه يك فرصت با ارزش فراهم كرد؛ فرصتى كه نمى توان آن را با چيزى سنجيد كه اگر آن را فرصت طلايى بخوانيم، بى ترديد طلا در مقابل چنين فرصتى هيچ ارزشى ندارد. ابوذرِ مشرك و بت پرست، از اين موقعيت بهترين استفاده را مى برد و نامش تا قيامت مى درخشد، اما بسيارى از صحابه، حتى در حدى كه يادشان باقى بماند نامى در تاريخ ندارند. ببينيم آن حدود 250 هزار صحابى چه كسانى بودند؟ غدير، عرصه آزمون
به روايتى در ماجراى غدير خم يكصد و بيست هزار صحابى حضور داشته اند. مرحوم علامه امينى قدس سره در الغدير به استناد برخى اخبار نقل مى كند: در واقعه غدير خم يكصد و هشتاد هزار صحابى جمع بودند. عده اى از آنان كه اهل مكه بودند در اين جمعيت حضور نداشتند. جمعى هم از روستاها و شهرهاى اطراف و يمن و غيره بودند كه از راهى ديگر عازم مناطق خود شده بودند. بسيارى نيز كه اهل مدينه، روستاها و مناطق اطراف آن بودند از اين كاروان سبقت گرفته خود را از آن دور كرده بودند. عده ديگرى كه در مكه مانده بودند و بعد از يك هفته يا ده روز خارج شدند كه در واقعه غدير حضور نداشتند. گروهى كه مسافتى جلوتر بودند باز گردانده شدند و به همراه آنان كه در خدمت پيامبر خداصلى الله عليه وآله وسلم بودند به دستور آن بزرگوار در محل غدير خم توقف كردند. اينان از اصحاب نزديك پيامبر گرامى و از انسان هاى خوب بودند، اما بايد ديد عمل شان چگونه بود؟ آيا از آزمون كيف تعملون (6) سرفراز برآمدند؟ اگر چنين بود چرا هيچ اثرى از آنها در تاريخ باقى نماند، حتى در حد يك اسم؟ نمونه ديگر، ماجراى زندگى پيرمردى است كه خود تا حدى او را مى شناختم. حكايت او را يكى از دوستانش برايم نقل كرد. اين پيرمرد بى بضاعت بدون هزينه كردن حتى يك ريال توانست، هشتاد مسجد احداث كند. چگونه چنين كارى ممكن است؟ تمام همت و تلاش خود را به كار گرفت و با ابزار زبان كارى كرد كه باورش بسيار مشكل است. او با زبانش خدمتى كرد كه بسيارى از سرمايه داران، از انجام آن عاجزند. بدانيم كه مَثَل ها حكيمانه ابداع شده اند، از آن جمله است است مثل معروف «قطره قطره جمع گردد وانگهى دريا شود». اين كتاب هاى چند و چندين جلدى، ده، پنجاه، صد، صدوپنجاه جلدى اينها، چيست؟ جز اين است كه حرف حرف به هم وصل مى شوند تا كتابى به وجود آيد؟ عمر ما نيز اين گونه است. عمر ما حاصل جمع لحظه هاست. چشم باز مى كنيم مى بينيم عمرمان به پايان رسيده است. اين همان پيوست لحظه ها به يكديگر است. كار و تلاش آدمى نيز بدين گونه است. سزاوار نيست انسان كه لحظه لحظه به پايان اقامتش در اين دنيا نزديك مى شود، بدون بهره گيرى و استفاده از اين لحظه ها به دنياى باقى كوچ كند. پس بايد اهل علم از علمش، ثروتمند از اندوخته اش و سخنور از زبانش در راه درست بهترين بهره را ببرد. غافل نباشيم كه از همين زبان كوچك كارهايى بس بزرگ ساخته است. اگر انسان بنا را بر اين بگذارد كه آنچه به ذهنش مى رسد و هر موردى كه با هم فكرى خردمندان تشخيص مى دهد كه براى اسلام و تشيّع مفيد است، همان را تشويق، ترغيب و عمل نمايد، كم كم اثر خود را مى گذارد و ثمرات زيادى به بار مى آورد. قرآن كريم مى فرمايد آنان كه قبل از شما بودند، رفتند و ما امكانات آنان را در اختيار شما گذارديم. لفظ «خلائف» (7) به قول ادبا اطلاق دارد و شامل تمام نيروهايى مى شود كه انسان دارد و مى تواند از آن ها استفاده كند و در هر جاى دنيا كه باشد تفاوتى ندارد. مثل هايى است كه مطالب را براى انسان روشن تر مى كند وانگهى با دركى كه خداى متعال به انسان ارزانى فرموده، مى تواند آن را تشخيص دهد. نمادهاى موفقيت در آزمون
عثمان، جناب ابوذررحمه الله را به علّت اين كه حاكمان و ايادى حكومت وقت با او مخالف بودند از مدينه به شام تبعيد كرد. در آن جا نيز معاويه نتوانست وجود ابوذر را تحمل كند، لذا وى را به جبل عامل كه تحت فرمان معاويه بود تبعيد كرد. ابوذر زبان مردم آن جا را نمى دانست و آنان نيز زبان او را نمى فهميدند. وانگهى در آن زمان جز عده اى معدود، اكثريت قريب به اتفاق مردم آن ديار كافر بودند. هنوز نام مبارك اميرالمومنين عليه السلام به گوششان نرسيده بود و آن حضرت را نمى شناختند كه البته اين به دليل حكومت معاويه بر آن ناحيه بود. ابوذر در آن دو سال تبعيد در چنين محيطى چه كرد؟ او با همت و كوشش خود بدون آن كه مالى و اندوخته اى يا امكاناتى در اختيار داشته باشد با زبان و قدم خود محيطى به وجود آورد كه كافرش مسلمان و سنى اش شيعه شد. يكى از بزرگان كه - ترديد دارم مرحوم سيد حسن صدر يا شيخ حر عاملى - در أمل الآمل يا تكمله مى نويسد: بيست درصد از علماى تاريخ شيعه در آن زمان از اين منطقه (جبل عامل) و 80 درصد ديگر از ساير بلاد عثمانى بوده است. اين شگفتى بزرگ را ابوذر آفريد. اگر وسعت منطقه جبل عامل را نسبت به ديگر مناطق گستره اسلامى آن زمان يك در هزار بدانيم به عظمت كار ابوذر بيشتر پى مى بريم. انسانى كه بدون داشتن كوچك ترين امكانات و بدون دانستن زبان مردم آن منطقه به چنين موفقيت بزرگى دست يافت. اين عمل، ترجمان حسّى «كيف تعملون» ابوذر بود. توجه داشته باشيم كه ابوذر استثنايى نبود، اما او دانست كه از فرصت هاى زندگى اش چگونه بهره بگيرد. آينده نگرى و پايدارى
پس فرصت ها را نبايد از دست داد و بايد به اين باور رسيد كه انسان مسلمان هم در شهرهاى اسلامى مى تواند ثمربخش باشد، هم در بلاد كفر، منتهى هر كدام روش خاصى را مى طلبد. اگر انسان مسلمان در هر جايى كه هست از وجود خود براى تعالى خود و آگاهى ديگران استفاده نكند مسلماً فرصت ها را از دست داده و حاصلى جز پشيمانى نخواهد داشت. هر انسانى روزى به دنيا مى آيد و روزى از اين ديار فانى رخت بر مى بندد. شنيده ايد و مى دانيد كه اكثر انسان هاى آينده نگر، به فكر دوران پيرى و ناتوانى بوده و براى راحتى آن دوران سعى دارند حداقل خانه اى و ثروتى براى خود فراهم كنند تا در دوران پيرى زندگى راحتى داشته باشند. البته اين، فكر درستى است و نبايد به آن خرده گرفت، اما از كجا معلوم كه انسان به پيرى رسد و آن دوران را ببيند؟ به هر حال اين خصلت انسان است كه به فكر آينده خود در اين دنيا باشد. حال ببينيم آيا به راستى نيمى از اين انسان ها به فكر جهان ديگر نيز هستند؟ جهانى كه به مراتب وسيع تر و عظيم تر از اين دنياى فانى است؟ ... ما براى ميليون ها ميليون سالى كه در آن دنيا در انتظارمان است، چه كرده ايم؟ چه ره توشه اى براى آن دنيا تدارك ديده ايم كه بايد در اين جا به فكرش باشيم؟ جهانى كه نمى توان براى آينده آن توشه اى اندوخت. چرا كه هر چه براى آن دنيا مى اندوزيم بايد از اين دنيا باشد. آن هايى كه مسجد، حسينيه، دارالأيتام و ... ساخته اند، كسانى كه كتاب تأليف و چاپ كرده اند، آنان كه خدمات عمومى ارائه داده اند، انسان هايى كه احسان كرده اند، هم نوعان مستمند خود را اطعام نموده اند، مردمى كه مؤسساتى براى تسهيل ازدواج جوانان و مؤسسات قرض الحسنه تأسيس كرده اند، به شرط پايدارى در اين راه و اخلاص در عمل پيروز ميدانِ «كيف تعملون» هستند. تمام اينها زاييده نيرويى است كه خداى - تبارك و تعالى - در وجود انسان ها به وديعت نهاده است؛ نيرويى كه با فكر، انديشه، چشم، گوش، زبان، قدم و ديگر نعمت ها از فعل به قوه در مى آيد. چه مقدار از اين همه نعمتى كه خداى متعال به ما انسان ها عطا فرموده را در راه او به كار مى بريم؟ اگر مى بينيد مثلاً افرادى از سخنان و رهنمودهاى معصومان عليهم السلام و امامزادگان استفاده اى نمى برند، اما گروهى بهره هاى فراوانى كسب مى كنند، به اصل «كيف تعملون» و اين كه هر كس در اين راستا چگونه عمل مى كند بستگى دارد. اين آيه شريفه را باز تكرار مى كنم. ثم جعلناكم خلائف في الأرض من بعدهم لننظر كيف تعملون (8) . خداى متعال بر همه چيز آگاه و داناست، اما اراده اش بر اين تعلق گرفته كه انسان ها را در بوته آزمايش قرار دهد. ننظر هم مطلق و هم كنايه و مجاز است، بدين معنا كه به انسان ها حسب عمل شان جزا و پاداش مى دهد و درجات بندگانش را مشخص سازد. ما كه ذره اى بيش نيستيم وقتى براى شناخت كسى او را مى آزماييم خداى - بارى تعالى - كه بر همه چيز هستى دانا و بيناست، مخلوق خود را براى ارزيابى عملش در محك آزمايش قرار مى دهد تا او را به خودش نيز بشناساند. اميدوارم به بركت نعمت هاى مختلفى كه خداى متعال به هر يك از ما عنايت فرموده، لطف بيشترى را شامل حال ما سازد، نعمت هاى خود را بر ما فزونى بخشد و همه ما را بيش از پيش موفق گرداند تا بتوانيم از اين همه امكاناتى كه در اختيارمان گذارده بيشتر و شايسته تر استفاده نماييم. وصلّى اللَّه على محمد وآله الطاهرين. 1) آنچه پيش رو داريد متن سخنرانى آية اللَّه العظمى سيد صادق شيرازى است كه در روز ؟؟؟ در جمع طلاب ايراد شده است. 2) يونس /14. 3) ذاريات/56. 4) زلزال (99)، آيه 8 و 7. 5) زلزال (99)، آيه 8 و 7. 6) يونس (10)، آيه 14. 7) يونس (10)، آيه 14. 8) يونس (10)، آيه 14.