امنیت و شریعت نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

امنیت و شریعت - نسخه متنی

محسن اسماعیلی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

امنيت و شريعت (نظم عمومي در قواعد و احکم فقهي)

دکتر محسن اسماعيلي

اشاره:

مقاله، پس از تعريف «امنيت»، به امنيت رواني و ضرورت احساس اجتماعي آن و رابطه اش با حقوق مدني و حاکميت، به اهميت انواع امنيت در منابع اسلامي پرداخته و امنيت اجتماعي - سياسي را بدون تأمين امنيت فرهنگي، مخدوش خوانده است و در همين رابطه به بحث تبليغات ضداسلامي، نشر کتب ضلال و برخي مشاغل ظاهراً فرهنگي و نيز به حکم ارتداد، نظر کرده و در عين حال، مجازاتهاي فردي و غيررسمي در زمان حکومت اسلامي از ناحيه شهروندان و عليه مجرمان فرهنگي و اجتماعي را ممنوع و موجب هرج و مرج، دانسته است.

مفهوم امنيت و ابعاد آن

«امنيت، اساسي ترين نياز بشر است و تأمين آن نخستين وظيفه حکومتهاست.» تصديق اين گزاره، نيازي به تأمل و مجادله ندارد و در ادبيات سياسي و جامعه شناختي معاصر، از بديهي ترين اصول شناخته مي شود. البته بديهي بودن يک مفهوم، ملازمه اي با اتفاق نظر در همه جوانب مربوط به آن ندارد و اهميت اين مفهوم با تعريف مورد اجماع از آن پيوند نخورده است»،1 حتي به تعبير «باري بوزان»2 بايد آن را يک «مفهوم توسعه نيافته» ناميد که «با تعريف ساده در ضديت است».3

در پيچيدگي و ابهام مفهوم «امنيت» البته يک دليل خارجي نيز دخالت دارد و آن تمايل صاحبان قدرت به مبهم و قابل تفسير ماندن اين مقوله است تا بتواند جهت توجيه اعمال خلاف قاعده، مورد استفاده قرار گيرد. از اين روست که سياستگذاران از آنکه اين مفهوم را مبهم و نامشخص نگه دارند، خوشحال هستند، چرا که در حمايت از اهداف متنوع، بهتر مي توان بدان تمسک جست.

اينک ما تعريف متداول در فرهنگ سياسي کنوني را قابل قبول، تلقي مي کنيم که «فقدان تهديد»، عنصر اساسي آن است و چون آرزويي دست نايافتني است، «به حد اقل رساندنِ» تهديدهاي اجتماعي را مفهوم اصلي «امنيت» دانسته اند که به نسبي بودن مقوله امنيت و از سوي ديگر چند وجهي بودن آن اشاره دارد. همچنين از آنجا که گاه ثبات سياسي اجتماعي و گاه آرامش فکري رواني مورد مخاطره قرار مي گيرد، امنيت فرهنگي نيز به موازات امنيت اجتماعي و بلکه بيش از آن بايد در نظر گرفته شود.

«فقدان يا کاهش تهديد» يعني عامل عيني نيز آنگاه موثر است که وجود آن «احساس» شود چرا که تصور ناامني، خود ناامن ترين شرايط را در پي داشته و بدين ترتيب حتي در صورت فقدان تهديد هم امنيت محقق نخواهد شد و لذا تعريف امنيت، آميزه اي از وضعيت فيزيکي و حالت فکري است. براي نمونه، طبق نظر ولفرز4، «امنيت در معناي عيني، «فقدان تهديدِ» ارزشهاي کسب شده را مشخص کرده و در معناي ذهني، فقدان ترس و وحشت از حمله عليه ارزشها را معين مي کند.»5

نسبت «حقوق» با «امنيت و نظم عمومي»

حکومت ها براي حفظ نظم عمومي و آرامش اجتماعي ناچار به وضع قواعدي هستند تا روابط شهروندان به گونه اي تنظيم شود که هر کس، بدون ايجاد تهديد براي امتيازهاي ديگران، از امتيازهاي خويش بهره گيرد. به همين جهت است که «راسکوپاوند»6 پايه گذار جامعه شناسي حقوقي آمريکا، حقوق را «مهندسي اجتماع»7 مي نامد.

با اين توضيح که هدف اصلي حقوق، حفظ امنيت است (در حقوق ملي، امنيت داخلي و در حقوق بين الملل، امنيت جهاني) معلوم مي شود که چرا هيچ قاعده اي از حقوق نبايد «بدون ضمانت اجرا»8 باشد و کيفر، بايد پيامد حتمي نقض آن باشد. اين نکته چنان توسعه يافته که مقوله اي به عنوان «حقوق جزاي بين الملل» مطرح شده است. لذا نظام عمومي يا امنيت (در تمام ابعاد اجتماعي، فرهنگي و اقتصادي، و...)، مرز قطعي هر قاعده و قانون محسوب مي شود؛ حتي اگر ناگفته مانده باشد. دامنه تمام آزادي ها و اختيارات در سطح ملي و بين المللي تنها تا آنجاست که امنيت عمومي آسيب نبيند و لذا در روابط بين کشورها هر دولت تا حدي اجراي قوانين جهاني را در کشور خود قبول مي کند که با اساس تشکيلات و يا امنيت داخلي و احساسات شهروندانش منافات نداشته باشد. ماده 975 قانون مدني ايران نمونه بارز اين قاعده است که در هر کشور ديگري نيز وجود دارد:

«محکمه نمي تواند قوانين خارجي و يا قراردادهاي خصوصي را که برخلاف اخلاق حسنه بوده و يا بواسطه جريحه دار کردن احساسات جامعه يا به علت ديگر مخالف با نظم عمومي محسوب مي شود به موقع اجرا گذارد؛ اگر چه اجراي قوانين مزبور اصولاً مجاز باشد.»

هيچ مکتب و نظام حقوقي نمي تواند فارغ از مسئله امنيت و فاقد سياستهاي انتظامي باشد؛ وگرنه نسبت به علت و فلسفه وجودي خود بي اعتناست و نمي تواند پايدار بماند. اسلام به عنوان يک نظام حقوقي جامع که پاسخگوي نيازهاي فردي و اجتماعي بشر در همه زمانها و مکانها است، از اين قاعده مستثني نيست.

امنيت و نظم عمومي از نگاه درون ديني

نگاهي کوتاه به منابع حقوق اسلامي نشان مي دهد که از منظر درون ديني هم «امنيت»، نخستين شرط يک اجتماع سالم است. براي ايجاد امنيت بود که ذوالقرنين پر زحمت ترين کارها را بر عهده گرفت و سد ي زد که در تاريخ، ضرب المثل شده و سمبل استحکام و دوام و بقأ است.9

حضرت ابراهيم (ع)، هنگام بنا نهادن کعبه به اين نياز فطري توجه کرد و از خداوند خواست که آن سرزمين را از نعمت «امنيت» برخوردار سازد10 و خداوند آنجا را چون خانه امني براي مردم قرار داد.11 اين ويژگي چنان عزيز است که موجب منت پروردگار بر آدميان بوده و او را شايسته سپاس بندگي مي کند.12 پروردگار به همين سرزمين امن، براي بيان کيفيت آفرينش انسان، سوگنده ياد کرد.13 در تمام اين موارد، پس از امنيت، بلافاصله سخن از لزوم ايمان به پروردگار و بندگي او به ميان آمده14 تا نشان دهد بدون آرامش رواني، فراغت از تهديدهاي خارجي کارساز نيست و ثانياً با دستيابي به زندگي آرام نبايد هدف اصلي را که معرفت الله و عبوديت است فراموش کرد:

«و خدا (براي عبرت گرفتن ما) شهر امن و آرامي را مثال زده که اهلش در آسايش کامل زندگي مي کردند و از هر طرف روزي آنان مي رسيد. اما (قدر اين نعمت را ندانستند و) به دليل همين ناسپاسي طعم گرسنگي و ترس (يعني عدم امنيت اقتصادي و اجتماعي) را به آنان چشانيد.»15

دراين باره که آيه فوق جنبه تمثيل دارد يا اشاره به يک واقعه تاريخي است و بر فرض اخير، مقصود کدام شهر و کدام ملت بوده، گفتگو ميان مفسران وجود دارد،16 اما آنچه قطعي است بيان اين قاعده کلي و سنت الهي است که خداوند مي خواهد مانند ساير سنت ها ما را به حقيقت آن راهنمايي کند 17 و ما بايد به آن دست يابيم18؛ چرا که سنتهاي خداوند تغيير نخواهد کرد19 و هر کس چنان کند، چنين خواهد ديد.20 روايات پرشماري نيز بر اهميت و ضرورت «امنيت اجتماعي» تأکيد کرده اند. اشاره اي گذرا به آنچه امام علي(ع) در اين باره فرموده اند، خالي از لطف نيست:

امام(ع) وحدت و يکپارچگي مردم را رمز پيروزي و اعتلاي آنان دانسته، تفرقه و درگيري داخلي را موجب شکست و انحطاط جامعه معرفي مي کند.21 به همين جهت خود را حريص تر از همه نسبت به وحدت داخلي مي دانست؛22 چه آن هنگام که حق خود را غصب و غارت شده مي ديد و به ناحق از رياست امت کنار گذاشته شده بود و چه آن زمان که سکانداري کشتي طوفان زده اسلام به دستان با کفايت او سپرده شد. در زمان تنهايي و خانه نشيني مي گفت که براي حفظ وحدت و مصلحت جامعه اسلامي آنچه را مي داند نمي گويد23 و به هنگام پذيرش خلافت نيز توصيه کرد تا از گذشته ها کمتر سخن بگويند و همگي، همدل و همراه، تنها به تهديدات خارجي بينديشند 24 و دستور هم داد که هر کس شعار تفرقه و پريشاني داد، مجازات شود.25 حضرت اصولاً يک وظيفه عام همة حکومتها، حق يا باطل، را فراهم ساختن امنيت ملي مي دانست 26 که بايد تأمين شود.27 به همين جهت آنگاه که عاملي امنيت کشور اسلامي را تهديد مي کرد، همه مسائل داخلي را ناديده مي گرفت و خيرخواهانه به راهنمايي مسئولان حکومتي مي پرداخت28 و همراه حکومت و تابع مصالح امت بود.29 به هنگام حکومت خود نيز همين سياست را پيشه ساخت و حتي وقتي که ناخواسته به جنگ خونين با بر هم زنندگان آرامش کشور مي رفت، فروتنانه سر بر آسمان برداشته و چنين مي گفت:

«بارالها! تو ميداني که آنچه مي کنم جنگ قدرت و براي رسيدن به کالاي بي ارزش دنيا نيست بلکه خواهان احياي ارزشهاي ديني و اصلاح کشور هستم تا امنيت بندگان ستمديده ات فراهم آيد و احکام زمين مانده دينت برپا داشته شوند.»30

با همين ديدگاه است که پيشواي پرهيزکاران در برابر هر جفا و خطايي بردباري مي کرد اما تا آنجا که آرامش مسلمانان تهديد نشده و دست به سوي سلاح و خشونت دراز نکنند. آن حضرت با اشاره به رفتن اصحاب جمل به سوي بصره فرمودند:

«واقعيت اين است اينان براي مخالفت با امارت من گرد آمده اند و من صبر مي کنم اما تا وقتي که جامعه و وحدت آن را تهديد نکنند زيرا اگر بتوانند اين انديشه سست و نادرست را محقق سازند نظم عمومي بهم خواهد خورد... و حق شما بر من اين است که (با آنان) طبق قرآن و سيره پيامبر عمل نمايم.»31

همين گونه هم شد و آنگاه که «آنان به ماموران حکومت و اموال عمومي حمله بردند، آرامش شهروندان را از بين بردند و (با تبليغات نادرست) وحدت آنان را مخدوش ساختند»32 حضرت به جنگ آنان شتافت؛ جنگي که شايسته آن بودند.

بنابراين دو اصل اساسي را مي توان از بينش امنيتي اسلام، نتيجه گرفت:

1 - ارزش امنيت و منزلت حافظان آن.

2 - لزوم شدت عمل در برابر آرامش ستيزان و برهمزنانِ امنيت.

حکومت اسلامي وظيفه دارد با تهيه امکانات لازم، نه تنها امنيت جامعه را تامين کرده و در برابر تهديدات خارجي آسيب پذير نباشد، بلکه بايد با مانور و قدرت خويش، دشمنان را مايوس و هراسناک کند.33 به اعضاي جامعه اسلامي، که طبيعتاً خداجو و به دنبال معنويت هستند، گوشزد شده است که: «يک شب نگهباني و حفظ آرامش مردم با قصد قربت از هزار شب عبادت و هزار روز روزه داري برتر است»34 و «دو چشم است که آتش جهنم آن را در نمي يابد؛ چشمي که از خشيت پروردگار بگريد و چشمي که شب را براي خدا به نگهباني از امنيت مردم بيدار بماند.»35 بويژه بايد از فضيلت مرزباني يا مرابطه36 نام برد که ارزشي برتر از دنيا و آنچه در آن است، دارد37 و هر نماز مرزبان را معادل با پانصد نماز مي سازد.38

در خصوص محور دوم هم تأکيدات نصوص پرشمار ديني درباره جهاد، منزلت مجاهدان و اجر شهادت ديده مي شود،39 همگي جلوه هايي از اهميت امنيت، لزوم دفع تهديدها و بهايي است که در راه آن بايد پرداخت. جالب اين است که جهاد، به عنوان «تکيه گاه دين و راه خوشبختي»40 و «دري از درهاي بهشت که تنها بر روي دوستان خاص پروردگار گشوده مي شود»41 و «بعد از اسلام، اشرف اعمال است»42 و از نظر ديني «واجب» شمرده مي شود، از ديدگاه فقهي شامل دفاع در برابر تهديدهاي خارجي و داخلي، هر دو، است. شيوه مرسوم در کتابهاي قديم و جديد آن است که مقابله با بغي و محاربه نيز در «کتاب الجهاد» مورد بحث و بررسي قرار گرفته و مي گيرد43 و اين نشان از هم سنگي و فضيلت آن دو است.

احکام امنيتي در فقه را نبايد منحصراً در باب جهاد جستجو کرد. ايجاد نظم و آرامش در جامعه هدفي است که در همه احکام فقهي، حتي در عبادات44 و معاملات45 تعقيب شده است تا آنجا که تقدم «حقوق مردم» بر «حقوق الهي» به عنوان يک قاعدة مسلم فقهي، مورد پذيرش و عمل است. حکم شديدترين برخورد با غاصب حقوق مردم، نشان اهتمام شارع مقدس نسبت به حفظ حقوق شهروندان، حتي در بعد مالي آن دارد.46 احکام فقهي در ابواب مختلفي نظير امر به معروف و نهي از منکر، قضأ، غصب، لقطه، حدود، قصاص و ديات، همگي در همين راستا قابل تحليل هستند. و اصولاً فلسفه فقه، از ابتدا تا انتها، تنظيم روابط انسان و تامين آرامش دروني و نيز اجتماعي براي اوست تا در سايه آن به هدف آفرينش خود برسد.

ذکر همه ابواب فقهي موثر در امنيت عمومي، در اينجا ناممکن است اما نيم نگاهي به سياستهاي کيفري فقه در دو زمينه جداگانه امنيت عمومي خواهيم داشت.

امنيت فکري - فرهنگي

پيش از اين به دو وجهي بودن مقولة «امنيت» اشاره شد که آرامش سياسي اجتماعي نمي تواند بدون امنيت فکري و فرهنگي يا ذهني و رواني بوجود آمده و يا پايدار بماند. از نظر روان شناختي، حرکات بيروني و فيزيکي انسان منبعث و مبتني است بر حرکات دروني که همان انديشه و فکر اوست.47 بنابراين نظم و يا آشفتگي فکري و دروني نمي تواند نمودي جز بي نظمي بيروني داشته باشد و از اين روست که حفظ نظام فکري و فرهنگي آدميان و انسجام آن مقدم بر ايجاد نظم اجتماعي آنان است.

اسلام، داشتن نظام اعتقادي و فکري براساس تفکر و يقين را شرط نخست ورود در گروه مسلمانان دانسته48 و شک و ترديد را نوعي بيماري مي داند49 که از هر چيز ديگر نابودکننده تر است.50

از اين رو ايجاد ترديد در نظام فرهنگي و يا تحريف و بدعت در آن از گناهان کبيره و نابخشودني است. بايد از آنان که چنين مي کنند، گريخت، اعمال و عبادات آنها مقبول نيست 51 و راهي براي توبه ندارند مگر آن که به طور کامل و دقيق، تمام آثار انحراف فکري را که به وجودآورده اند، محو و جبران کنند که اين غالباً ناشدني است.52 به همين جهت قرآن کريم فتنه را بدتر از قتل مي داند.53

تمام نصوص ديني در خصوص فضيلت تبليغ و ارشاد مردم و يا زشتي و عقوبت اضلال و گمراه سازي آنان را مي توان نمونه هاي ديگر اهتمام شريعت براي تامين آرامش و امنيت فکري مردم دانست. به اين منظور مشاغلي که موجب سست اعتقادي مسلمانان و تزلزل بنيه فرهنگي آنان مي شود، از «مکاسب محرمه» شناخته شده و پرداختن به آنها ممنوع گشته است. مرور اجمالي بر روايات و گفته هاي فقهي در مسايلي نظير حرمت سحر، کهانت، شعبده، بيع اصنام، مجسمه سازي و تصويرگري، دخالت اهداف فکري و فرهنگي در حکم شرعي آن را آشکار مي سازد.54

البته در بررسي اين بخش از نظريه اسلامي نبايد صرفاً به حوزه فقه و حقوق توجه کرد: تاثير و کاربرد دستورات اخلاقي و نيز احکام فقهي غير الزامي (مستحبات و مکروهات) در پالايش ذهن و ايجاد آرامش روحي براي جامعه اسلامي، از ويژگيهاي منحصر به فرد و تحسين برانگيز اين مکتب الهي است. از آنجا که در حوزه اعتقاد و انديشه نمي توان به دستورها و اقدامات فيزيکي و بيروني اتکا کرد، نقش آموزه هاي اخلاقي برجسته تر و از پيوستگي اخلاق و فقه، (حقوق) از ديدگاه اسلامي آشکارتر خواهد شد.

مردمي را در نظر بگيريد که دروغ، تهمت، سوءظن، غيبت، اهانت، استخفاف، اخافه، خصومت و قهر و هجران، سخن چيني، حسد، کبر نسبت به ديگران و مواردي مانند آن را ناپسند و ممنوع مي شمارد، براي مال و آبروي ديگران، حرمتي مانند حرمت جان آنان قائل است و براي هر تجاوز و ستمي، ولو به اندازه «مثقال ذره»، کيفر قطعي را انتظار مي برد و از سوي ديگر حسن ظن به ديگران، احسان، ايثار و انفاق را الزامي مي شمارد و در يک کلام خود را با همه اعضاي جامعه، برادر مي داند (انماالمؤ منون اخوة)،55 آيا آرامش دروني ناشي از زندگي در چنين کشوري را مي توان تصور کرد؟ به راستي اگر مسلمانان تنها به دو آيه 11 و 12 سوره حجرات عمل کنند، مي توانند نمونه اي از بهشت را در همين دنيا تجربه کنند.

«تعبيرات آيات فوق و روايات اسلامي نشان مي دهد که آبرو و حيثيت افراد همچون مال و جان آنها است بلکه از بعضي جهات مهمتر است. اسلام مي خواهد در جامعه اسلامي امنيت کامل حکمفرما باشد. نه تنها مردم در عمل و با دست به يکديگر هجوم نکنند، بلکه از نظر زبان مردم و از آن بالاتر از نظر انديشه و فکر آنان نيز در امان باشند و هر کس احساس کند که ديگري حتي در منطقه افکار خود تيرهاي تهمت را به سوي او نشانه گيري نمي کند، و اين امنيتي است در بالاترين سطح که جز در يک جامعه مذهبي و مؤ من امکان پذير نيست.»56

البته نه به آن معني که در برابر تهاجم فرهنگي و اخلال در نظم عمومي فکري جامعه، تنها به اقدامات متقابل فرهنگي يا توصيه هاي اخلاقي بسنده شده يا بايد بشود. يک نظام حقوقي کارآمد نمي تواند از کيفر حقوقي و مجازاتهاي متناسب فيزيکي، که گاه گريزناپذير است، چشم پوشي کند. علت اصلي مقابله با اخلال در نظم سياسي، اجتماعي و مثلاً محاربه نيز در حقيقت برهم زدن آرامش زندگي شهروندان است. افزون بر اين، فتنه انگيزي فکري و اخلال در امنيت فرهنگي، خود نيز داراي مجازاتهايي است که تعزيرات و حدود تعيين شده براي تخلف از موارد يادشده نمونه هايي از آن است. حد قذف، سب النبي«ص»، سحر، ادعاي نبوت و نيز ارتداد، نشان از آن دارد که اخلال در امنيت فکري و فرهنگي جامعه، ممکن است کيفري مانند اعدام نيز در برداشته باشد. از ميان اين نمونه ها نگاهي تحليلي به جرم ارتداد و مجازات آن بي مناسبت نخواهد بود.

ارتداد؛ اخلال در امنيت فکري - فرهنگي

حکم فقهي ارتداد و جزاي مرتد، از بحث انگيزترين احکام شرعي بوده و هست. ارتداد، موجب پيدايش احکامي نظير نجاست بدن، ممنوعيت از ارث، انحلال نکاح، تقسيم اموال و از همه مهمتر اعدام مرتد مي شود. اين احکام و از جمله وجوب قتل مرتد، به دليل روايات معتبر و متعددي که در اين زمينه وارد شده57 مورد اجماع فقهاي شيعه و سني است.58

علاوه بر اين، وجوب نبرد با اهل ارتداد، حکم ديگري است و فقهاي بزرگوار اماميه ضمن بحث جهاد، به «قتال اهل الرده» به عنوان نوعي جهاد واجب نگريسته اند.

مرحوم فاضل مقداد در کتب خويش در موضوع آيات الاحکام، در همين باب و ذيل عنوان «في انواع اخرمن الجهاد» جنگ با مرتدين را نيز نام برده و به آيه 57 از سوره مائده استناد نموده است.59 در «فقه القرآنِ» راوندي نيز بحث مفصلي در اين زمينه شده است.60

حوادث اندوهناکي که بعد از رحلت پيامبر گرامي اسلام(ص) در تاريخ سياسي مسلمين اتفاق افتاد و موجب درگيريها و جنگهاي فراوان و قتل برخي و ارتداد بعضي ديگر شد جايگاه خاصي به اين مسئله يعني «وجوب قتال اهل الرده» داده است؛ تا جاييکه شيخ طوسي در دوکتاب گرانسنگ خود، در حاليکه «کتاب المرتد» را مستقلاً آورده است، بخش مستقل ديگري را نيز به همين مسئله اختصاص داده و کتابي به عنوان «قتال اهل الرده» به رشته تحرير درآورده است61 و حتي شگفت اينکه مي فرمايد:

«به اجماع صحابه، بر پيشوا واجب است که قبل از جنگ با کفار، به قتال اهل ارتداد بپردازد».62

بررسي تحليلي تاريخ اين جنگها و سرگذشت حکم به جهاد با اهل ارتداد، اگر چه بسيار شيرين، رهگشا و عبرت آموز است اما موضوع بحث جداگانه اي است.63

چرايي اين شدت برخورد با توجه به اصل آزادي در اسلام64 مورد سؤ ال قرار گرفته است. بنظر مي رسد که «ارتداد»، يک توطئه هماهنگ عليه نظام اسلامي و امنيت فکري مسلمانان بوده است. با ارزشترين مقوله زندگي بشر، دين و آئين اوست و هدف از تشکيل نظام اسلامي نيز همين است و «ارتداد»، به معني برافراشتن پرچم مخالفت و بي اعتنايي به چنين اصلي است پس اگر هر کس آزاد باشد تا هرگونه و هر وقت که اراده نمود از مزاياي اين موهبت برخوردار شود و هرگاه خواست، بدون دليل عقلاني به آن پشت پا بزند، بزرگترين توهين به «دين» صورت گرفته و باعث طمع دشمنان و لغزش دوستان مي گردد. از يک سو، دشمنان توطئه گر براي اجراي نقشه هاي خويش براحتي در پيکره نظام اسلامي نفوذ مي کنند و پس از حصول مقاصد، بي هيچ دغدغه خاطر و خطر عاجل از آن خارج مي گردند و از سوي ديگر افراد معمولي، دچار تزلزل فکري و تشويش ذهني گشته و چه بسا ارتباط خود را با نظام فکري سياسي متبوع خويش قطع نمايند. به همين دليل، آيات مربوطه در قرآن، حاکي از آن است که دشمنان تمايل بسيار دارند که هر روزه تعدادي از مسلمانان دچار ترديد و از اسلام گريزان شوند 65 و به اين منظور نقشه کشي و توطئه چيني فراوان کرده 66 و آنقدر در ابعاد مختلف به مبارزه ادامه مي دهند تا بالاخره شما را از راهي که در پيش گرفته ايد بازدارند.67 در اين ميان عده اي نيز همدست آنان گشته منافقانه به همکاري با دشمن مي پردازند. قرآن کساني را که متناوباً در حال ورود و خروج در دين هستند منافقاني مي داند که با کفار پيمان دوستي برقرار کرده اند و به طمع دنيا و عزتهاي پوشالي آن از خدا غافل گشته اند.68

با عطف نظر به مفهوم نفاق در فرهنگ قرآن بايد گفت حداقل، عناصر اصلي «حزب ارتداد» و سردمداران جريان خروج از قلمرو حکومت اسلامي، جاسوسان و خودفروختگان بي مايه اي بوده اند که براي نظامهاي بيگانه فعاليت مي کردند و هدف از اين جريان نيز سرنگوني نظام اسلامي، شخص اول آن يعني پيامبر عظيم الشأن اسلام69(صلوات الله عليه) و نيز سست سازي ستونهاي اصلي اين نظام يعني مردم و بدبين ساختن يا حداقل ظنين کردن آنان نسبت به کارايي و توان فکري و مکتبي نظام براي اداره و حل مشکلات بوده است. 70 از همين روست که در روايات مربوط به مرتد، از او به عنوان «سرپيچي کننده»، «تکذيب کننده»، «انکارکننده» و امثال آن ياد مي شود که همگي جنبه عملي و تبليغي را تداعي مي نمايند.

همچنين ابوحنيفه، علت اعدام «مرتد» را مقابله او با اسلام و اقدام براي براندازي مي داند. 71 بنابراين ارتداد را نبايد صرفاً تغيير عقيده يا ترديد شخصي دانست. تاريخ فقه و شأن نزول آيات و احکام مربوطه نشان مي دهد که اين اقدام، نوعي عمليات رواني و جرم ضدامنيتي (بويژه در بخش فکري) و به قصد براندازي بوده است.

با در نظر گرفتن اين جرم سنگين که آگاهانه و عامدانه72 انجام مي گيرد معلوم مي شود که در آنچه اسلام به عنوان کيفر اين بزه قرار داده، تناسب «جرم» و «مجازات» رعايت شده است. به بيان ديگر کيفر تعيين شده براي ارتداد بخاطر حفظ نظام فرهنگي و سياسي و رعايت مصلحت جامعه مسلمانان است نه به دليل فقدان تحمل انديشه مخالف ايستادگي در برابر آزادي بيان. اگر اينگونه بود منابع و متون اسلامي اينگونه انسانها را به پژوهش و تأمل دعوت نکرده و اينگونه دين داري مقلدانه را نکوهش نمي کرد. اگر اسلام تحمل انديشه مخالف را نداشت مکاتب ديگر را محترم نمي شمرد73 و به آنان اجازه فعاليت سالم نمي داد، اين همه مناظره و بحث آزاد با شخصيت اول مسلمين اتفاق نمي افتاد74 و جدال با کافران را جز بنحو احسن منحصر نمي کرد. 75

امنيت سياسي - اجتماعي

وجه ديگر امنيت که بارزتر بوده و بيشتر مورد توجه قرار مي گيرد، نظم اجتماعي و سياسي است. «اخلال در حقوق عمومي» تعبير رايج براي جرايم عليه امنيت و آسايش عمومي است که در ادبيات امروز بکار مي رود. در فقه اسلامي نيز اصرار بر رعايت حق الناس و بالاتر از آن تأکيد بر ولايت پذيري، حرمت نقض بيعت 76 ورد انزوا و جدايي از جامعه مسلمانان 77 در همين راستا ارزيابي مي شود.

از سوي ديگر مي توان تشريع قصاص و حدود مختلف و جواز تعزير را نيز تلاشي براي حفظ نظم عمومي و مجازات اخلال در آن تلقي کرد. در چند روايت معتبر تأکيد شده که «خداوند براي هر چيز مرز و قانوني نهاده و براي تجاوز به آنها نيز مجازات تعيين کرده است.78 با وجود اين، به طور ويژه مي توان از محاربه به عنوان يک حد الهي در زمينه امنيت سياسي - اجتماعي جامعه اسلامي ياد کرد. به نص قرآن کريم:

«کيفر آنها که با خدا و پيامبر به جنگ بر مي خيزند و در روي زمين دست به فساد مي زنند (و با تهديد به اسلحه به جان و مال و ناموس مردم حمله مي برند) اين است که اعدام شوند يا به دار آويخته گردند يا (چهار انگشت از) دست راست و پاي چپ آنها بريده شود و يا از سرزمين خود تبعيد گردند، ين رسوايي آنها در دنيا است و در آخرت مجازات بزرگي دارند.»79

هم لحن و تعبير اين آيه شريفه (محاربه با خدا و رسول) و هم نوع کيفري که براي اين جرم تعيين کرده است، نشان از اهميت آن در نظر شريعت اسلامي دارد و به همين دليل، «محاربه» عنوان بحث مفصل و مهمي در کتب فقهي و آيات الاحکام بشمار مي رود.

محاربه؛ اخلال در امنيت سياسي - اجتماعي

واژه شناسان، کلمه «حرب» را نقيض «سلم» دانسته و به معناي گرفتن مال بکار برده اند. محروب يعني مال باخته و حارب يعني غارتگر. اين واژه همچنين به معناي ديگر نظير غضب و تيز کردن (شمشير) هم استعمال شده است.80 از مجموع اين معاني و با توجه به موارد استعمال ماده حرب مي توان گفت:

«حرب در اصل به معناي مطلق مبارزه و ستيز است که طبعاً با غضب و دشمني نيز همراه است و قدر مشترک بين معاني آن شدت يا سلب مي باشد؛ بنابراين حرب، مرادف جنگ نيست، بلکه اعم بوده و جنگ يکي از مصاديق آن است... از آنچه گفتيم، معلوم شد که «يحاربون» به معناي «يقاتلون» نيست و نبايد تصور شود که آيه محاربه درباره ميدان جنگ بحث مي کند و مي خواهد احکامي در مورد جنگ مسلمانان با کفار بيان کند.»81

اکنون، با در نظر گرفتن اينکه «محاربه با خدا»، به معناي حقيقي آن ممکن نيست و از سوي ديگر واژه «رسول» و نيز «فساد در زمين» هم به آن عطف شده است، بنابراين:

«مقصود آيه بيان حکم نوعي از محاربه است که شرش دامنگير جامعه مي شود... و آن

انجام دادن کارهايي است که موجب فساد در جامعه و سلب امنيت و بي نظمي اجتماعي مي شود.»82

مرحوم علامه طباطبايي، در تفسير مهم و شيواي خود، اين نکته را چنين توضيح مي دهد:

«انما جزأالذين يحاربون الله و رسوله و يسعون في الارض فساداً...، در اينجا «فساداً» مصدري است که به جاي حال نشسته است. اگر چه پس از آن که معلوم شد اراده معناي حقيقي محاربة الله در اين جا محال است و به ناچار بايد معناي مجازي آن مراد باشد، اين معناي گسترده اي پيدا خواهد کرد و مخالفت با هر حکمي از احکام شرعي و اقدام به هرگونه ظلمي و اسرافي مصداق آن خواهد بود، ولي ضميمه شدن رسول به آن (يحاربون الله و رسوله) ما را بدين نکته راهنمايي مي کند که بايد معنايي از محاربة الله اراده شود که به پيامبر نيز ربطي داشته باشد. بر اين اساس تقريباً متعين است که مراد از محاربة الله، آن عملي است که نتيجه آن، باطل شدن يکي از اموري باشد که پيامبر از جانب خداوند بر آنها ولايت دارد، همانند محاربه کافران با پيامبر و اخلال رهزنان در امنيت عمومي که پيامبر با ولايت خود آن را در زمين گسترش داد. دنبال شدن جمله «انما جزأالذين يحاربون الله» با جمله «ويسعون في الارض فساداً»، مشخص مي کند که مراد از محاربه همانا فساد در زمين است از طريق اخلال در امنيت عمومي و رهزني، نه مطلق محاربه با مسلمانان. علاوه بر اين به ضرورت معلوم است که پيامبر با محاربان کافر پس از پيروزي بر آنها، چنان رفتاري نکرده است و به کشتن يا دار زدن يا مثله کردن و يا تبعيد آنها فرمان نداد. باز علاوه بر اين، استثناي موجود در آيه بعد، خود قرينه اي است بر اين که مراد از محاربه، همان افساد مذکور است. استثناي آيه بعد، ظهور دارد در اينکه توبه، توبه از محاربه است نه توبه از شرک و مانند آن.

بنابراين، چنانکه ظاهر است، مراد از محاربه و افساد، همان اخلال در امنيت عمومي است و امنيت عمومي فقط با ايجاد ترس عمومي و قرار گرفتن ترس به جاي امنيت، مختل مي شود. ترس عمومي نيز طبعاً و عادتاً فقط از طريق به کارگيري سلاح و تهديد به قتل، ايجاد مي شود. از اين روست که فساد في الارض در روايات، به کشيدن شمشير و سلاح هاي کشنده ديگر تفسير شده است.»83

برخي از نويسندگان، ضمن تحسين و پذيرش سخن علامه طباطبايي، اين نکته را نيز به آن افزوده اند:

«اخلال در امنيت عمومي تنها از طريق برکشيدن سلاح نيست، بلکه فتنه انگيزي و ايجاد تفرقه، پراکندگي و دشمني در بين مردم نيز مصداق آن است. بنابراين هر چه موجب از بين رفتن نظم اجتماع و امنيت مردم شود، مشمول حکم آيه شريفه است. پس بايد آشکارا گفت که اخلال در نظم و امنيت جامعه مصداق محاربه است، چه اين عمل به قصد براندازي نظام سياسي صورت گرفته باشد و چه به قصد ديگري.»84

برخي نيز «اسلحه کشيدن و خون ريختن و تجاوز به اموال و نواميس مردم و آتش زدن خرمن ها و مؤ سسه هاي اقتصادي و بمبگذاري در مراکز جمعيت و ايجاد رعب و وحشت در اجتماعي و مانند اينها» را مصداق محاربه در آيه مورد بحث مي دانند.85

البته، آنچه در کتب قديم فقهي به عنوان تعريف محارب و محاربه آمده، معمولاً شبيه به نظر محقق حلي است:

«محارب به هر کسي گفته مي شود که براي ترساندن مردم اسلحه برکشد، چه در خشکي و چه دريا، چه شب و چه در روز، چه در داخل شهر و چه در خارج آن».86

اين تعريف رايج به استناد روايات متعددي است که در اين زمينه وارد شده87 و اکثراً داراي قيودي مشابه است. در بعضي از اين روايات نيز آيه شريفه بر نوع خاصي از مجرمان نظير قطاع الطريق تطبيق داده شده است.

«به نظر مي رسد که اين از باب ذکر مثال و ذکر مصداق است نه اين که محاربان و مفسدان مذکور در آيه منحصر به قطاع الطريق و سارقان مسلح باشد؛ زيرا از طرفي ملاک اصلي براي مجازاتهاي مذکور در آيه ايجاد فساد در جامعه است و از سوي ديگر ايجاد فساد انواع گوناگوني دارد که عنوان «يسعون في الارض فساداً» شامل همه آنها هست.»88

افزون بر اين، مصداق «سلاح بر اساس زمانها و مکانها متفاوت است پس آنچه اهميت دارد قصد بر هم زدن آرامش عمومي و ايجاد وحشت در مردم است.»89 و از اين رو، به گفته صاحب جواهر، «بسياري از فقيهان تصريح کرده اند که نوع سلاح مورد استفاده تاثيري ندارد و حتي شامل عصا، سنگ اندازي و مانند آن هم مي شود».90 حتي برخي مانند علامه حلي در کتاب قواعد به صراحت گفته اند که «حمل سلاح، شرط نيست».91 اين، عقيده اي است که با تقريب هاي متفاوت مثل تمسک به مفهوم لغوي و عدم تاثير غلبه، الغأ خصوصيت و روايات خاصه قابل پذيرش مي نمايد.92 اطلاق محارب بر دزدي که به زور وارد خانه مردم مي شود، در برخي روايات 93 و صدور فتوي بر اساس آن 94 مويد همين برداشت است که محاربه از نوع جرايم عليه جامعه و امنيت آن است و به همين دليل در برخورد با آن مسامحه و سهل انگاري صورت نمي گيرد.

دو يادآوري مهم

1 - اجراي احکام و حدود شرعي، از جمله آنچه در اين نوشته آمد، در زمان کنوني که به فضل الهي حکومت ديني بر پا و فقيه جامع الشرايط از بسط يد برخوردار است، بر عهده دستگاه قضايي است. اين توهم که هر کس بتواند خودسرانه به قضاوت و سپس اجراي احکام بپردازد، خود موجب اخلال در نظم و امنيت عمومي و تضعيف پايه هاي نظام اسلامي است. به تعبير امام راحل(ره):

«قضاوت از مناصب با عظمتي است که از سوي خداوند متعال به پيامبر، از سوي او به امامان معصوم و از طرف آنان به فقيه جامع الشرايط داده شده»95 و لذا «حرام است که کسي بدون داشتن شرايط، حتي در مسائل ناچيز قضاوت کند».96

براي نمونه اشاره به حادثه تلخ نشر نمايشنامه اي اهانت آميز در نشريه اي به نام موج مناسب و کافي به نظر مي رسد. انتشار آن مطلب موجب جريحه دار شدن احساسات مردم و ايجاد واکنشهاي شديد در سطح جامعه شد؛ تا جاييکه علاوه بر تجمعات، راهپيمايي ها و اطلاعيه هاي بيشمار، از سوي برخي نيروهاي مؤ من و دلسوز، سخن از اجراي حکم الهي درباره عاملان اين اهانت و جرم آشکار به ميان آمد. با اين حال رهبر معظم انقلاب اسلامي، طي يک خطبه کامل نماز جمعه، بيانات مهمي اظهار داشتند که بايد به عنوان نمونه عملي از يک نظريه حکومت ديني مورد توجه قرار گيرد. ايشان، ضمن تاکيد بر اينکه «اصل اين قضيه، حقيقتاً قضيه تلخي بود... که در نشريه اي به نام امام عصر ارواحنا فداه اهانت بشود» و «بنده را در مقابل ولي عصر خجالت زده کرد»، اعلام فرمودند که از همه کساني که در اين مورد موضع گيري کردند، متشکرم. اما افزودند که:

«شنيده شده که در گوشه و کنار راجع به همين مطلبي که نوشته شده است، بعضي ها گفته اند که ما اقدام مي کنيم؛ مجازات مي کنيم؛ ابداً!... در نظام اسلامي اين کارها مربوط به حکومت است. دستگاه قضائي بايد تشخيص بدهد. چون يک وقت هست يک نفر از روي غلفت مي نويسد، يک وقت نمي داند توهين است، يک وقت مسامحه کرده، يک وقت تعمد داشته است. اينها احکامش فرق مي کند... اگر کسي احساساتي هم دارد، خيلي خوب، آن احساسات پيش خداي متعال قطعاً اجر خواهد داشت. اما اگر عمل و اقدامي برخلاف موازين باشد از آحاد مردم، يقيناً پيش خدا هم اجري ندارد. من هم که حالا نهي کردم؛ يعني غير از حرمت قانوني، حرمت شرعي هم پيدا کرد. مراقب باشيد اگر کسي به فرض از لحاظ تقليد، مقلد کسي هم هست، بنده که نهي کردم براي او حرام خواهد شد. اين فتواي همه علما است.»97

.1 گزيده مقالات سياسي - امنيتي، پژوهشکده مطالعات راهبردي، تهران، چاپ دوم، 1378، ج 1، ص 317.

. Barry Buzan2

.3 همان صص 318 - 319.

. Wolfers 4

.5 به نقل از: همان، ص 319.

. Rosco Pound 6

. Social Engineering7

. Sanction8

.9 ر.ک. ناصر مکارم شيرازي و ديگران، تفسير نمونه، ج 12، ص 539.

.10 و اذقال ابراهيم رب اجعل هذاالبلد آمنا - ابراهيم 35.

.11 واذ جعلنا البيت مثابه للناس و أمنا - بقره 125.

.12 فليعبدور رب هذاالبيت الذي اطعمهم من جوع و آمنهم من خوف - قريش 3 و4.

.13... و هذاالبلد الامين لقد خلقنا الانسان في احسن تقويم - تين 3 و 4.

.14 نگاه کنيد به ادامه آيات فوق.

.15 و ضرب الله مثلاً قريه کانت آمنه مطمئنه ياتيها رزقها رغدا من کل مکان فکفرت بانعم الله فاذا قها الله لباس الجوع و الخفو بما کانوا يصنعوان (نحل 112).

.16 ر.ک: تفسير نمونه، ج 11، صص 430 - 432.

.17 يريد الله ليبين لکم و بهديکم سسن الذين من قبلکم. (نسأ 26).

.18قد خلت من قبلکم سنن فسيروا في الارض فانظروا... (آل عمران 137).

.19 و لن تجدلسنه الله تبديلا (احزاب 62).

.20... و ان يعودوا فقد مضت سنه الاولين (انفال 38).

.21 نهج البلاغه، (به کوشش صبحي صالح)، خطبه هاي 25 و 96.

.22 نامه 78

.23 خطبه هاي 175 و 178 (ر.ک: شرح ابن ابي الحديد بر نهج البلاغه ج 10 ص 62 -63).

.24 خطبه 163.

.25خطبه 127.

.26 خطبه 40.

.27 نامه 53.

.28 وقتي خليفه دوم پيرامون حضورش در جنگ با حضرت مشورت مي کند، امام مشفقانه براي حفظ مصلحت و امنيت مسلمانان او را نهي کرده و راههاي ديگري پيشنهاد مي کند. ر.ک: خطبه هاي 134 و 146.

.29 خطبه 91.

.30 خطبه 131.

.31 خطبه 169.

.32 خطبه 218.

.33 وعدالله لهم مااستطعتم من قوه و من رباط الخيل ترهبون به عدوالله و عدوکم و آخرين من دونهم... (انفال 60).

.34 قال رسول الله(ص): حرس ليله في سبيل الله عز و جل افضل من الف ليله يقام ليلها و يصام نهارها (محمد محمدي ري شهري، ميزان الحکمه، چاپ انتشارات جامعه مدرسين حوزه علميه قم، ج 2، ص 134)

.35 و عنه (ص): عينان لاتمسها النار؛ عين بکت من خشيه الله و عين باتت تحرس في سبيل الله. (همانجا).

.36 بعضي از مفسران واژه «رابطوا» در آيه 200 سوره آل عمران را هم به همين معني گرفته اند.

.37 قال رسول الله (ص): رباط يوم في سبيل الله خير من الدنيا و ما عليها (همان، ص 133).

.38 و عنه(ص): ان الصلاه المرابط تعدل خمسمأه صلاه (همان، ص 134).

.39 به عنوان نمونه، ر.ک: شيخ حر عاملي، وسائل الشيعه، ج 11، کتاب الجهاد و محمدباقر مجلسي بحارالانوار، ج 1 صص 1 - 57.

.40 از حضرت علي عليه السلام (ميزان الحکمه، ج 2 ص 124.)

.41 از همان حضرت و در همان منبع.

.42 از همان حضرت، همان منبع، ص 125.

.43 گرچه در نامگذاري برخي اقسام به اسم جهاد يا دفاع بحثهايي صورت گرفته است. ر.ک: شهيد ثاني شرح لمعه، 2 جلدي، از انتشارات دفتر تبليغات اسلامي، قم، ج 1، ص 216 به بعد. محمد حسن نجفي، جواهرالکلام، دار احيأ التراث العربي، ج 21، ص15.

.44 نقش عبادتها در انقياد انسان و آرامش روحي او را نبايد فراموش کرد. براي مثال نتيجه مورد نظر از نماز خودداري از فحشأ و منکرات است (عنکبوت، 45) و براي انجام آن چهار هزار حد (و مرز) وجود دارد (امام صادق(ع)، ميزان الحکمه، ج 5 ص 377.) در زمين يا لباسي که از آن مردم است پذيرفته نمي شود و حتي آمادگي براي آن با آب عصبي باطل است. در وقتهاي منظم خوانده شده، تکبر و کوچک ديدن ديگران را از بين مي برد (همان، ص 375 بايد با طمأنينه و آرامش همراه باشد و...

.45 لزوم مشروع بودن جهت معامله، اهليت طرفين، احکام معامله فضولي و خيارات نمونه هايي از اهتمام شارع مقدس به حفظ نظم عمومي و تمرين رعايت حقوق مردم به شمار مي رود.

.46 الغاصب يوخذ باشق الاحوال.

.47 انجام هر کار مسبوق به اراده و آن مسبوق به تصور و تصديقهايي است که در جاي خود توضيح داده اند. اين روايت مشهور نبوي (ص)، ترجمان همه آن گفته ها است که «انما الاعمال بالنيات».

.48 از نظر تمام مراجع ديني، «مسلمان بايد به اصول دين يقين داشته باشد».

.49 ر.ک: آيات و تفاسير روايي آن در: ميزان الحکمه، ج 5 صص 162 - 163.

.50 علي عليه السلام: «اهلک شيء الشک و الارتياب»، همان ص 163.

.51 ر.ک: همان، ج 1، صص 380 - 385.

.52 در اين زمينه نگاهي به رواياتي که علامه مجلسي زير عنوان «عقاب من احدث ديناً او اضل الناس» گردآوري کرده است، غفلت سوز و هشداردهنده است (بحارالانوار، ج 72، ص 216 باب 110)؛ در اين ميان مخصوصاً تأملي دوباره در «سرگذشت کسي که موجب انحراف ديني مردم شده و پشيمان گشته بود» براي اهل گفتار ونوشتار ضروري است. (همان،ج 72، ص 219).

.53 بقره، 217.

.54 به عنوان نمونه، ر.ک: امام خميني، المکاسب المحرمه، موسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، 1374، ج 1، ص 258 به بعد.

.55 حجرات، 10.

.56 تفسير نمونه، ج 22، صص 186.

.57 ر. ک: وسائل الشيعه، ج 18، ص 554 به بعد، باب 1 و 3.

.58 ر.ک: شيخ طوسي، الخلاف، چاپ سنگي، ج 3، ص 145 - شهيد ثاني و شهيد اول، شرح لمعه ج 2، ص 391، محمد حسن نجفي، جواهر، ج 41، ص 605 - شيخ انصاري، کتاب الطهاره، ص 359.

.59 کنزالعرفان ج 1، ص 390.

.60 چاپ شده در: علي اصغر مرواريد، سلسله الينابيع الفقيهيه، دارالتراث، بيروت، ج 9، ص 142.

.61 المبسوط ج 8، ص 71، الخلاف، ج 3، ص 178.

.62 المبسوط ج 8، ص 71.

.63 ر.ک: رسول جعفريان، تاريخ سياسي اسلام، چاپ وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، ج 2، ص 275.

.64 لا اکراه في الدين (بقره 256).

.65 بقره 109: و دکثير من اهل الکتاب لويردونکم من بعد ايمانکم کفارا و نيز نسأ 89.

.66 آل عمران 172: نکته قابل توجه آن است که قرآن کريم در آيه 25 از سوره محمد(ص) پرده از اين رابطه نهاني و توافق پنهاني برداشته از آن تعبير به وابستگي سري مرتدان به قدرتهاي کفر مي نمايد: «ان الذين ارتدوا و اعلي ادبارهم من بعد ما تبين لهم الهدي الشيطان سول لهم و املي لهم ذلک بانهم قالوا للذين کرهوا ما نزل الله سنطيعکم في بعض الامروالله يعلم اسرارهم». دسته ديگري از آيات را که مي توان در همين راستا شمرد آياتي است که به مسلمانان هشدار مي دهد که در صورت پيروي از کفار و غفلت در ارتباط با آنان به وادي کفر و خروج از اسلام کشيده خواهند شد همانند آيات «آل عمران 100» و «نسأ 89».

.67 بقره 217.

.68 نسأ 137 تا 139 و نحل 106.

.69 (نسأ 115 و توبه 64 - در شأن نزول آيه اخير وارد شده است که گروهي بوده اند که توطئه کردند تا پيامبر را در راه بازگشت از جنگ تبوک به قتل برسانند (مجمع البيان ج 3، ص 46) و قرآن با تعبير «قد کفرتم بعد ايمانکم» افشا مي کند که آنان از مرتدين بوده اند.

.70 آل عمران 72 - گرچه شأن نزولهايي با کمي اختلاف براي اين آيه نقل شده ولي همگي آنان حاکي از آن است که تعدادي از نيروهاي دشمن تباني کردند تا بامدادان در حضور پيامبر ايمان بياورند و شامگاهان مجدداً دست از اسلام بردارند تا از اين طريق مسلمانان را دچار شک و شبهه نمايند و آنان را نسبت به آيين خود بدبين سازند (نمونه بينات در شأن نزول آيات - دکتر محمد باقر محقق - ص 125)، علامه طباطبايي مي فرمايد آنان براي توجيه کار خودشان مي گفتند ما فکر مي کرديم اسلام امارات و دلايلي بر حقانيت و راستي خود دارد ولي وقتي مسلمان شديم ديديم چنين نيست و شواهدي بر بطلان آن براي ما آشکار شد و اين توطئه اي بود که براي ايجاد ترديد در مؤ منين انديشيده بودند. (الميزان ج 3، ص 257).

.71 عبدالرحمن الجزيري، الفقه علي المذاهب الاربعه ج 5، ص 425.

.72 عامدانه است چون گفته شد براساس هماهنگي با قدرتهاي خارجي صورت گرفته است و آگاهانه است زيرا براساس عناد و دشمني با نظام اسلامي و سردمداران آن انجام مي شود و اين همه بعد از «قد تبين الرشد من الغي» است. در اکثر آيات مربوطه بر اين نکته پافشاري شده است که اين جرم پس از روشن شدن حق و هدايت ارتکاب شده است همانند نسأ 115 - آل عمران 86 - محمد 25 و 32.

.73 سوره زمر آيه 20 و اصل سيزدهم قانون اساسي ج 1،1.

.74 بحارالانوار ج 9 ص 255 تا 344 و ج 10.

.75 عنکبوت 46 و نحل 125.

.76 ر.ک: ميزان الحکمه، ج 1، صص 512 - 514.

.77 ر.ک: بحارالانوار، ج 27، صص 67 -68.

.78 ر.ک: وسائل الشيعه، ج 18، صص 309 - 311.

.79 انما جزأالذين يحاربون الله و رسوله و يسعون في الارض فساداً ان يقتلوا و يصلبوا او تقطع ايديهم و ارجلهم من خلاف او ينفوا من الارض ذلک لهم خزي في الدنيا و لهم في الاخره عذاب عظيم.

.80 ابن منظور، لسان لعرب، ج1، ص 302.

.81 نعمت اله صالحي نجف آبادي، تفسير آيه محاربه واحکام فقهي آن، نامه مفيد، فصلنامه دارالعلم مفيد، قم، بهار 1376، شماره 9، صص 60 - 61 و نيز ر.ک: سيدمحمود هاشمي شاهرودي، محارب کيست و محاربه چيست؟ فصلنامه فقه اهل بيت، قم، زمستان 1376، شماره 11 و 12. صص 144 - 146.

.82 همان، ص 62.

.83 تفسيرالميزان، ج 5، ص 327.

.84 سيدعبدالکريم موسوي اردبيلي، فقه الحدود و التعزيرات، چاپ اول، مکتبه اميرالمومنين، قم، 1413 ق، ص 787.

.85 نعمت اله صالحي نجف آبادي، همان، ص 62 و نيز ر.ک: تفسير نمونه، ج 4 ص 360.

.86 محقق حلي، شرايع الاسلام، ج 4 ص 180.

.87 ر.ک: شيخ حر عاملي، همان، ج 18 ص 533 به بعد. ابواب حدالمحارب.

.88 نعمت الله صالحي نجف آبادي، همان، ص 63.

.89 سيدعبدالکريم موسوي اردبيلي، همان ص 797.

.90 محمدحسن نجفي، همان، ج 41، ص 569.

.91 چاپ شده در: سلسله الينابيع الفقيهيه، ج 23، ص 431.

.92 ر.ک: سيدمحمود هاشمي شاهرودي، همان، ش 13، صص 57 - 66.

.93 شيخ حر عاملي، همان، ج 18، ص 534.

.94 تحريرالوسيله، چاپ انتشارات جامعه مدرسين حوزه علميه قم، ج 2، ص 364.

.95 همان، ص 365، م 1.

.96

.97 روزنامه کيهان مورخ 10/7/1378، ص 14.


/ 1