6.تقويت روابط ملتهاى مسلمان وايجاد الفت ميان افراد آن وتامين منافع مشترك ميان همه.122آيا چنين نوشته ها وچنين اهدافى انكار ديانت ونفى اسلام است يا تبليغ اسلام وسبب گسترش آن؟ وقتى فردى همچون: گولدزيهر 123 كه دشمنى اش با اسلام ومسلمانان روشن است از دعوت سيّد به اسلام ورهايى كشورهاى اسلامى از سلطه بيگانگان سخن مى گويد:چگونه مى توان در اسلام وايمان سيّد جمال شكّ كرد؟بنابر اين سوابق خانوادگى تحصيلى آثار وعملكردها همه بيانگر اعتقادات دينى وپاى بندى عملى سيّد به اسلام است. افزون بر اين آيا شهادت بسيارى از بزرگان وعالمان دين بر اسلام واخلاص سيّد واعتراف به سلسله جنبانى او در نهضتهاى اسلامى صدسال اخير تهمت (بى اعتقادى وى رابه دين) تكذيب نمى كند؟124در ترجمه او نوشته اند:(كم مى خوابيد وكم مى خوردواز شيرينى اكراه داشت امّا… در عقائد دينى خشك ومقلد ومتعصب نبود. امّا فرائض دينى رابه جامى آورد واصول و فروع دين رابا دقت تمام رعايت مى كرد. سيد مردى بود داراى قلب سليم وصفات پسنديده وعادتاً حليم وبرد بار. امّا اگر كسى به شرف يا دين و عقيده اش اهانت مى كرد تند وآتش مى شد وتا انتقام نمى گرفت از پاى نمى نشست.به مال دنيا اعتنايى نداشت. هر چه به دست مى آورد بذل ديگران مى كرد. با دوست نرم ومهربان وبا دشمنان سخت وبى امان بود.)125نوشته اند:(مرد بزرگى در حضور سيّد كلمه جسارت آميزى نسبت به پيامبر(ص) برزبان راند. سيّد به خشم آمد وبه چند نفر كه در حضور او بودند دستور داد تا آن مرد رابه شدت مضروب سازند. آنان چنين كردند واو را با سروصورت خونين از مجلس بيرون انداختند.)126مخزومى پاشا مى نويسد:روزى هنگام اقامت سيّد در آستانه در محضر وى بودم كه شخصى به ملاقات ايشان آمد. مباحثه وگفتگو بين او وسيّد در گرفت تاجايى كه آن شخص گفت: من كتابهاى فلاسفه را خوانده ام وبراى من ثابت شده است كه خدايى وجود ندارد. جز حيوان كسى معتقدبه وجود خدا نمى شود.سيّد به شدت بر افروخته شد وجوابى به اونداد وبا بى اعتنايى به او بلند شد وحضّار مجلس رابه باغچه متصل به منزل دعوت كرد. در آن باغچه پرندگان گوناگون يوجود داشت. خروسها سروصدا راه انداخته بودند وساير پرندگان جير جير مى كردند. سيّدگفت:چطور ممكن است ناتوانترين حيوان بى زبانى كه مشغول ذكر خداست بر انسان ناطقى كه منكر خداست ترجيح ندهم؟چگونه ممكن است كسى كه سرانجام بدنش راكرم مى خورد جرأت كند ومنكر واجب الوجود شود؟ اگر انسان نتواند به وسيله اجرامى كه فوق اوست خدا رابشناسد وموعظه رابپذيرد پس همان بهتر كه به وسيله اجزاء پوسيده وگنديده موعظه شود.)مخزومى نتيجه مى گيرد:(آيا امكان دارد اين گونه نوشته ها وگفته ها وعكس العملهاى از ناحيه مردى صادر شود كه هيچ گونه اعتقادى به خدا وقيامت نداشته باشد؟)127احمد امين پس از نقل اين دو قضيّه مى نويسد:( آيا امكان دارد اين گونه نوشته ها وگفته ها واين غير تمندى ازناحيه مردى صادر شود كه ملحد وبى دين باشد؟ مگر اين كه در نهايت رياء ونفاق باشد واين ازسيّد جمال به دور است. عيب سيّد نفاق او نيست عيب او( اگر عيب به شمار آيد) رگ گويى وناتوانى او در كتمان ايمان و معتقدات خود بوده است. همواره مى گفته است:(كمال نسبى در بشر وجود نخواهد داشت مگر وقتى كه آشكار بودن عقيده وى زياد باشد وكتمان آن كم.)بسيارى از رنجها در زندگى سيّد از همين جا بوده كه ناگفتنيها رامى گفته است. بديهى است كسى كه داراى چنين اخلاقى باشد اگر حقّ وخير رادر الحاد تشخيص داده باشد باصراحت وباكمال جرأت بدون شكّ وترديد به الحاد دعوت مى كند. بنابر اين مسلّم است كه سيّد به اصول معتقد است وامّا در فروع عقلش راآزاد مى گذارد. به اجتهاد معتقد بود وشايد به همين جهت متحجران ومتعصبان او را به الحاد متهّم كرده وحرفهاى بى اساسى درباره او شايع كرده اند.)128