از جمله تهمتهايى كه به سيّد زده اند گرايش وى به بابيت است. ابراهيم صفايى 129 مغرضانه وكينه توزانه در اين باب مى نگارد:(سيّد در اوقات اخير اقامت در پاريس بارديگر به دعوت (لرد چرچيل) ساليسبورى ظاهراً براى پاسخ به سوٌالات آنان درباره امام زمان رخت اقامت به لندن كشيد.وقتى شهرت انقلاب(بابى) ودعوى باب رادر آن زمان به ياد بياوريم وتوجه سياسيون انگلستان رابه اين جمعيت در نظر بگيريم وشرحى راكه سيّد نسبت به ديانت باب در جلد دوّم دائرة المعارف بستانى چاپ بيروت نوشته ملحوظ داريم سپس به مقدمه (نقطة الكاف) ورساله هاى براون در اين خصوص مراجعه كنيم وبه مندرجات كتاب(يك سال درميان ايرانيان) تاليف ديگر براون توجه نمائيم وحمايت عجيب او را از بابيان وتحريك اقليت بابى و ازلى رابرضّد دولت ايران در نظر بگيريم خوب مى توانيم قضاوت كنيم كه اين مسافرت سيّد وتوضيح درباره امام زمان كاملاً حبنه سياسى داشته آن هم به زيان ايران.)130با اين كه در كتابهاى ياد شده مطلبى كه در كتابهاى فوق كه صفايى بر مى شمارد نشانى از حمايت سيّد جمال الدين اسد آبادى از بابيه وجود ندارد.مقاله اى كه به خامه آن عالم بزرگ در دائرة المعارف بستانى درج شده تبيين زواياى بابيت است نه طرفدارى از بيت از جمله مى نويسد:(اُسّس ذلك الدين من عناصر اسلاميه و نصرانيه ويهوديه ووثنيه ولقب نفسه باب الدّين ثم ترك هذا اللقب ولقب نفسه النقطه او خالق الحقّ مدعياليس نبّياً بيطابل هو مشخص للالهه ومنح احد اتباعه لقب الباب وارسل دعاة الى جهات مختلفه…)131سيّد محمد على باب اين دين را از عناصر:اسلامى نصرانى يهودى وبت پرستى تاسيس كرد وخود راباب دين ناميد وسپس خود را نقطه يا آفريدگار حقّ خواند. اومدعّى بود كه پيامبر نيست بلكه معّرف خداوند است. او به يكى از پيروانش لقب باب داد ومبلغّانى به اطراف فرستاد.مى افزايد:(چون اجابت برخى از مردم رامشاهده كرد در ادعايش بلند پروازى كرد. ادعّاى پيامبرى نمود ونيز ادعّا كرد كه خداوند كتابى به نام(بيان) بر او نازل كرده است) سيّد در معرفى بيان مى نويسد:(اين كتاب شامل بسيارى از كلمات عربى مسجع وبرخى از كلمات فارسى است. ولى عربى آن غلط بود و هنگامى كه از سبب آن پرسيدند پاسخ داد:حروف وكلمات درزمانهاى نخستين سركشى كرده بودند برخطايشان مجازات شدند وبه وسيله اعراب دربند شدند ومن آنها راآزاد كردم.)132سيّد از جمله احكام آنان مى شمارد:(دستور به تخريب اماكن مقدسه از جمله:مكه بيت المقدس وقبور انبياء واولياء و جواز نكاح باخواهران.)نتجه گيرى مى كند:(يصّح ان يقال ان دينهم الى الان لم يقّر على نظام واحد بل هو كالر مال السياله تحدت بسيرها تلّاً فى محّل ثم تنقل وتحدث تلاً آخر فى محلّ آخر)133مى توان گفت كه دين ايشان تاكنون برشيوه واحدى قرار نگرفته بلكه همانند ريگهاى روان درگردش خود پشته اى در محّلى ايجاد مى كند وسپس منتقل مى شود وپُشته ديگرى به صورت ديگر ودر جاى ديگر. سيّد در رساله نيچريه بابيان را از عوامل استعمار مى داند و مى نويسد:(با بيهايى كه در اين زمان اخير در ايران يافت شدند وهزاران خون عباداللّه رابه ناحقّ ريختند كوچك ابدالهاى همان نيچريهاى الموت وچيله ها يعنى كچكول برادرهاى همان طبيعيين گرد كوه مى باشند وتعليمات آنها نمونه تعليمات باطنيه است پس بايد منتظر شد كه فيما بعد چه تاثيرهاى ديگر از اقوال آنها درامّت ايرانيّه يافت خواهد شد.)134بسيارى از نويسندگان از جمله: محمود ـ محمود 135 تقى زاده136 محلاتى137 وديگران 138سيد را مخالف بهائيت دانسته اند.علاوه بابيان سيّد را دشمن سرسخت خود مى شناسند:استادمحيط طباطبائى مى نويسد:(متشرعان به او نسبت بى دينى وبا بيگرى دادند در صورتى كه ميرزا ابوالفضل در نخستين بخش از(كشف الغطا) چاپ عشق اباد او وياران كرمانيش رابه باد انتقاد مى گيرد. شوقى افندى اخرين عضن از درخت بهاء درلوح قرن او را در رديف اميركبير وناصر الدين شاه از دشمنان سرسخت امر باب وبهاء معرفى مى كند.)139اصولاً خلق اين فرقه هاى سياسى براى مبارزه با سيّد وانديشه هاى اوست. از اين روى سيّد در راه افشاى چهره آنان نيز مى كوشد و مقاله اى مفصّل درباره باب وبهاء وعقائد انحرافى آنان مى نويسد وچهره واقعى آنان راروشن مى كند.140