توفيق رفيقمان شد و چند سفر به اصفهان داشتيم و از محضر پربركت اسوگان و غفلت رستگان آن ديار بهره برديم.صراحى برگرفتيم و بركنار رودهاى زاينده و پرحشمت و آبادگر و ويرانى زدا نشستيم و به ظرفيت خويش بهره برگرفتيم و در چندين شماره به علاقه مندان راه دوست و جويندگان كوى دوست هديه كرديم.اين قبيله قبله نما رو به سوى قبله دارد و با يك تكبير از علقه ها ببريده و با ملكوت پيوند خورده است.عطش اينان را هيچ چيز جز چشمه زلال دولت دوست فرو نمى نشاند.دنيا را به چيزى نگرفته اند. دنيا در چشمشان كوچك مى نماد. زندگى را رگبارى بيش نمى دانند كه آن هم زود خواهد گذشت.در سر سوداى ديگر دارند. سوداى ديدار يار. سوداى وصال حق و آويختن به عروة الوثقاى ولايت.محفلشان حجابهاى ضخيم غفلت و جهالت را مى زدايد و هوشيارى و دانايى را عارى از هرگونه پيرايه مى نماياند.مهربانانه مشتاقان را دست مى گيرند و از دنياى غفلت زدگان بيرون و به دنياى هوشياران راه مى نمايانند.عشق آنان شورآفرين است و آموزگار و درمانگر و صفادهنده دلها از اين روى هركس عاشقانه سر بر خط نهد و بخواهد زنگارها را از آيينه دل بزدايد دست نوازشگر آن عاشقان مهربان تارهاى لرزان دل آنان را به نغمه شورانگيز عشق برمى انگيزاند.قائمه شهرند و ستون خيمه دين. به وجود اينان است كه شهرها آبادانند و جغدان خرابه نشين آواره.در هر شهر و ديارى كه اين پارسايان و از بند شيطان رستگان و در جاده حق استقرار يافتگان محفلدارند و شمع جمع زندگى گرم است و پرشور و دل انگيز و دلربا.آنچه اكنون فراروى داريد هديتى است ديگر از آن سفر روحانى. آنچه اين صدف در خود دارد گوهرى است ناب و درخشان و شبچراغى راه گشا و شب شكاف براى آنان كه صبح را به آرزويند.آية اللّه صافى اصفهانى از آيينه دارانى است كه شكر خداى محفلش گرم است و شمع جمع هزاران پروانه عاشق و شيدا.وى با بهره اى كه از محضر عالمان بويژه استوانه هاى حوزه علميه نجف اشرف برده و پرتوى كه از خورشيد جمال آيةاللّه آقا سيد جمال گلپايگانى گرفته گفته هايش دلنشين است و محضرش پربار و نكته هايش راه گشا.به اميد آن كه از اين عشقهاى سوزان قبسى برگيريم و راه از بى راه تمييز دهيم.(حوزه)حوزه:از اين كه مصاحبه با مجلّه ما را پذيرفتيد. مشتكريم. ابتدا اجمالى از زندگى علمى وتحصيلى خود رابيان بفرماييد.استاد:در سال 1298هـ .ش. در اصفهان متولد شدم.پس از مقدارى تحصيلات جديد به تشويق وترغيب يكى از علماى اصفهان به حوزه علميه رفتم وطلبه شدم.مقدمات را در اصفهان فراگرفتم وسطح عالى را در قم وآن گاه به نجف اشرف مشرف شدم.حدود بيست وهفت سال در جوار مقدس على بن ابيطالب به تحصيل وتدريس پرداختم.ابتداى ورود به نجف اشرف مقدار باقى مانده سطح عالى راخواندم وسپس در درس خارج اساتيد بزرگ حوزه شركت كردم. در اين اواخر حدود دوسالى بود كه فقط تدريس مى كردم. اكنون هم در اصفهان به تدريس اشتغال دارم.حوزه:از ويژگيهاى مرحوم والدتان بگوييد.استاد:مرحوم والدما اهل علم نبود لكن مرد موٌمن ومتقى وآشناى با مسائل بود. كسانى كه ايشان رامى شناختند به تقواو پارسايى آن مرحوم اعتقاد داشتند. مكرر اتفاق مى افتاد كه ناگهان به خاطرم مى آمد كه خوب است بروم خدمت ايشان وعرض ارادتى بكنم. وقتى مى رفتم مى فرمود:(چه خوب شد آمدى به شما كار لازمى داشتم!)ايشان با مرحوم آية اللّه علاّمه امينى خيلى ماٌنوس بودوبه مرحوم امينى خيلى علاقه داشت. متقابلاً علاّمه امينى هم به ايشان لطف داشت.حوزه: در نجف اشرف از محضر چه اساتيدى بهره برديد.استاد: اساتيد من در فقه واصول حضرت آيات عظام حكيم خويى شيخ محمد على كاظمينى آقا شيخ محمد كاظم شيرازى سيد عبدالهادى شيرازى وآقا شيخ عبدالحسين رحمة اللّه عليهم بودند.ودر معقول آية اللّه آقا شيخ صدرا بادكوبه اى ودر اخلاق آقا سيد جمال گلپايگانى رحمة اللّه عليهم بودند. حوزه: بيشترين استفاده علمى را از محضركداميك از آقايان برده ايد.استاد: بيشترين بهره علمى را از محضر مرحوم آية اللّه العظمى خويى برده ام.اولين درس خارجى كه شركت كردم درس اصول ايشان بود. دور دوم اصول بود كه من تمام اين دوره راشركت كرده ام وآن رانوشته ام. ومباحث الفاظ دوره سوم در ايشان رانيز شركت كردم. مكاسب محرمه وطهارت راهم در محضر ايشان بودم وهمچنين درس تفسير ايشان كه من البدو الى الختم حاضر شدم. حوزه:واضح است كه هر يك از اساتيد بزرگ در ارائه درس سبك وروش خاصى دارند لطفاً بفرماييد كه اساتيد شما در اين زمينه چه ويژگى داشتند.استاد: بله درس اين اساتيد هر يك خصوصيتى داشت وهمين هم موجب جذب ما مى شد.* مرحوم شيخ عبدالحسين رشتى از شاگردان برجسته مرحوم آخوند خونسانى بر كفايه تسلط داشت و مطالب تازه وعميق مى گفت. خيلى خوش بيان بود. مطالب رابدون تكرار وبابيانى خوش ارائه مى كرد. شاگردان ايشان محدود بودند; از اين روى فرصت خوبى بود براى پرسش وپاسخ. ما با ايشان اُنس گرفته بوديم به گونه اى كه هر وقت مقدار درس راكافى مى دانستيم مى گفتيم:بس است. ايشان هم درس راپايان مى داد. * مرحوم كاظمينى بيان فوق العاده اى داشت. از معدود كسانى بود كه هم خوش بيان بود وهم خوش قلم. تقريرات ايشان. گواه اين مطلب است. آن قدر درس راعالى بيان مى كرد كه جايى براى اشكال نمى گذاشت.بنده مقدارى از طهارت را درمحضر ايشان فراگرفته ام.*مرحوم حكيم درس رابسيار ساده ومختصر در عين حال پخته وعالمانه ارائه مى دادند. درس ايشان همه كس فهم بود. نمونه آن كتاب ارزشمند مستمسك آن بزرگوار است.ايشان بسيار موٌدب بودند. هيچ گاه در سر درس سخنى اهانت آميز حتى توهين علمى نسبت به كسى از ايشان نشنيدم.حوزه: به نظر حضرت عالى نفس اصول فقه در استنباط به چه ميزان است ومقدار لازمى كه طلبه بايد فراگيرد چقدر است.استاد: اصول زير بناى استنباط است. در اين هيچ شكى نيست. امّا اصول رايج در حوزه ها زوايدى دارد كه جزثمره علمى! فايده ديگرى ندارند ودر استنباط احكام كارگشانيستند. مانند: دليل انسداد معانى حرفيه مقدمه واجب (تاحدودى)و… اگر اين اضافات حذف شوند ويك دوره اصول عميق خوانده شود براى استنباط كافى است.حوزه: مقصود حضرت عالى از(عميق)چيست؟ اگر امكان دارد توضيح بدهيد.استاد: به نظر بنده عميق خواندن درس چند ويژگى دارد:1.پيش مطالعه. بدين معنى هر درسى راقبل از آن كه استاد تدريس كند به خوبى مطالعه كند و نظرهاى گوناگون راببيند مطالبى راكه مى فهمد ونظريه اى راكه مى پسندد يادداشت كند وآنچه راهم كه نفهميده علامت سوٌال بگذارد. با چنين ذهنيتى پاى سخن استاد بنشيند.2. پرهيز از تعبد. احترام به استاد لازم وضرورى است; امّا نبايد مانع از نقد وبررسى ديدگاههاو نظرات او بشود. هيچ گاه نبايد به سخن استاد. به مانند وحى الهى نگاه كرد هر چند مقام علمى وى بالا باشد. از اين كه از استاد. دليل بخواهد ويانظرى بر خلاف نظر استاد ابراز كند نبايد وحشت داشته باشد.واضح است كه اگر كسى يك دوره اصول با حذف زوايد واين خصوصيات بخواند قدرت استنباط پيدا مى كند گرچه استعدادش معمولى باشد.حوزه: به نظر حضرت عالى ممارست بر كدام باب از ابواب فقه در تقويت قوه استنباط موٌثر است استاد: بخش عبادات فقه مثل: طهارت صلات خمس زكات حج و… درتقويت قوه استنباط موٌثر است; زيرا در اين بخش از فقه روايات بسيارى وجود دارد. براى يك فرع گاه چندين روايت هست كه همه آنها با يكديگر هماهنگ نيستند. استنباط حكم واظهار نظر در چنين مواردى موٌنه علمى بسيار مى طلبد. به خلاف معاملات كه درآن جا بيشتر قواعد كلى ومبانى عرفى است وبه آسانى قابل تطبيق بر موارد ومصاديق مختلف است. اگر كسى قدرت بر استنباط در بخش عبادات را داشته باشد مسلم در معاملات هم توانايى خواهد داشت ولى عكس قضيه مشكل است.حوزه: در ثبت وضبط مطالب استاد حضرت عالى روش خاصى راپيشنهاد مى فرماييد.استاد: با توجه به آنچه گفتم درباره عميق خواندن درس نوشتن مطالب استاد در پاى درس مطلوب نيست; زيرا دراين صورت تمام توجه به نوشتن است تابه فهم آنچه استاد مى گويد. در صورت نياز بايد نكته بردارى كرد.نكته بردارى غير از نوشتن از ابتداء تا انتهاست.نكته ديگر تقرير درس است كه در حوزه نجف معمول بود. به اين شكل:شاگردانى كه سابقه بيشترى در درس داشتند بعد از درس مطالب استاد رابراى ديگر شاگردان تقريد مى كردند. اين روش علاوه بر اين كه تقويت افراد ضعيف بود بر حفظ مطالب استاد در ذهن شاگرد كمك شايانى مى كرد ونوشتن مطالب درس در خارج از حوزه درس بسيار آسان مى شد.حوزه: به نظر حضرت عالى براى مطالعه چه وقتى از شبانه روز مناسبتر است .استاد:دو وقت مناسبترين است:1.اول شب پس از نماز مغرب وعشاء2.نيمه هاى شب وقتى كه انسان براى تهجّد وعبادت از خواب بر مى خيزد. البته اگر بتواند هم تهجد وهم مطالعه كند وگرنه مطالعه مقدم است.حوزه: حضرت عالى در باره مطالعه خوب مطالبى فرموديد درباره تدريس خوب چه پيشنهادى داريد. استاد:به نظر من استاد مسوٌول وقت شاگرد است. بايد حتى المقدور تلاش كند تادر كمترين فرصت بيشترين مطالب رابه شاگردان بدهد. براى اين منظور علاوه بر تواناييهايى لازم بايد هر درسى رادوبار مطالعه كند: يك بارفهم براى مطلب وانتخاب نظريه ويك بار براى چگونگى بيان مطلب وتفهيم آن به شاگردان.متاٌسفانه ديده وشنيده مى شود كه برخى از اساتيد محترم به دوّمى كمتربها مى دهند در حالى كه بسيار مهم است.حوزه: نظر حضرت عالى درباره تخصصى شدن حوزه چيست.استاد: تخصصى شدن دروس حوزوى ضرورى است بخصوص با توجه به نيازهاى فعلى مهم برنامه ريزى براى اين امر مهم است. به عنوان مثال: براى آن دسته از طلابى كه نمى خواهند در فقه متخصص شوند خواندن كفايه ورسائل وچند سال درس خارج ضرورتى ندارد. اگر مى خواهند در كلام تفسير تبليغ و… صاحب نظر ومتخصص شوند اصول فقه در حدّ معلومات عمومى لازم است. فرض كنيد يك دوره اصول مظفر را خوب بخواند كفايت مى كند.حوزه:بنابر فرمايش حضرت عالى بايد در برنامه هاى درسى حوزه ومتون درسى تغيير وتحول اساسى ايجاد شود. استاد: اين مسلّم است لكن بايد تغيير متون درسى تدريجى باشد نه دفعى. از باب نمونه: اكنون قوانين الاصول از متون درسى حوزه خارج شده است واصول مظفر به جاى آن تدريس مى شود بدون هيچ سرو صدايى!مهم انديشه تحول است كه بحمداللّه اكنون اين انديشه در حوزه هاى ما به وجود آمده وتقريباً اكثر حوزويان ضرورت تحول در برنامه هاى حوزه را احساس كرده اند. اين انديشه انديشه بسيار مهمى است و تحول رابه دنبال دارد. ان شاء اللّه .حوزه: فرموديد از محضر حضرت آية اللّه آقا جمال گلپايگانى رحمة اللّه عليه بهره هاى اخلاقى برده ايد اگر خاطره ونكته اى ازايشان به ياد داريد لطفاً بيان كنيد.استاد: ايشان از مراجع بودند درس اخلاق نداشتند لكن جلساتى داشتند كه ما استفاده هاى اخلاقى مى برديم. از ايشان مطالب زيادى نقل مى كنند از جمله:(آقايى كه فرد فاضلى بوده است مى خواهد به مكه معظمه مشرف بشود. خدمت مرحوم آقا جمال گلپايگانى براى خدا حافظى مى آيد.وقتى مى خواهدمحضرآقا راترك كند آقا به ايشان مى گويد: من وقوف اضطرارى نهارى مشعر راكافى مى دانم!اين آقا كه خود اهل فضل بوده در دل مى گويد: من مقلّد ايشان نيستم. براى من چه تفاوتى مى كند كه ايشان وقوف اضطرارى نهارى مشعر را كافى بدانند يا ندانند!به مكه مشرف مى شود روز عيد پس از رمى جمرات وقتى به داخل دچار بر مى گردد جوانى سرا سيمه وارد مى شود وبا ناراحتى مى گويد: همه اعمالم خراب شد; زيرا من همين الان وقوف در مشعر رادرك كرده ام.مى پرسد: ارچه كسى تقليد مى كنى؟مى گويد: از آية اللّه آقا جمال گلپايگانى!مى گويد: اشكالى ندارد اعمالت صحيح است!جوان تعجب مى كند مى گويد: من از هر كس پرسيدم گفت: اعمالت باطل است.مى گويد: خاطر جمع باش.از ايشان شنيدم كه فرمود: من وقوف اضطرارى نهارى مشعر را كافى مى دانم! در اين جاست كه اين آقا متوجه مى شود كه سخن مرحوم آقا جمال گلپايگانى در هنگام خدا حافظى حكمتى داشته است وايشان باديد باطنى اين جوان واضطراب ونگرانى او را مى ديده; از انى روى مشكل او را پيشاپيش بدين گونه حلّ كرده است.)حوزه: مرحوم آية اللّه جمال گلپايگانى در مواعظى كه براى طلاب وفضلاء داشتند بيشتر روى چه نكاتى تكيه مى كردند.استاد: تقوا وعدم مجالست با فساق وفجار واهل غفلت. حتّى مى فرمود:(در استادى كه انتخاب مى كنيد دقيق باشيد; زيرا همان طور كه حرف مى زند ودرس مى گويد روحياتش هم منتقل مى شود.)مناسب است در اين جا قضيه اى را كه از برخى اصحاب ايشان شنيده ام درباره اثر سود مجالست با اهل غفلت نقل كنم.مرحوم آقا جمال بسيار به زيارت اهل قبور مى رفت. به طورى كه آقايى از اهل فضل با خود مى گويد: ( اين آقا مثل اين كه كار مهمترى ندارد. مرجع تقليد است واين همه مشكلات وقت وبى وقت به وادى السّلام مى رود!)روزى همين آقا به منزل آقا جمال مى رود آقا آهسته در گوش وى مى گويد:( ما به وادى السلام مى رويم تا مبتلا به فلان وفلان نشويم.)اشاره مى كند به برخى از امراض روحى آن شخص كه مبتلا بوده است. در هر صورت ظهر روزى از روزهاى گرم تابستان مرحوم آقا جمال عبارا به سر انداخته وبه طرف وادى السلام مى رود. آقايى از اهل فضل ايشان رامى بيند وبه همراه ايشان به راه مى افتد. از شهر كه خارج مى شوند احساس مى كند كه در عمودى از هواى خنك ولطيف ومعطر قرار گرفته اند.مرحوم آقا جمال برنامه اش اين بوده كه وقتى به وادى السلام مى رسيده ابتدا سر قبربزرگان علم وتقوا از جمله مرحوم قاضى مى رفته وبعد مى آمده در مكانى كه هيچ اثرى از قبر نبود مى نشسته وفاتحه ودعا مى خوانده است! (تذكر اين مطلب در اين جا لازم است كه آن مكان اكنون مقبره ايشان است! ايشان وصيت كرده بودندكه مرا در مقبرة العلماء دفن كنيد اگر نشد در وادى السّلام.وقتى جنازه را به عللى به وادى السلام مى آورند جاى مناسبى غير همان مكانى كه ايشان مى نشستد وفاتحه مى خوانده پيدا نمى كنند; از اين روى ايشان راهمان جادفن مى كنند)خلاصه از وادى السلام كه بر مى گردند باز همان هواى خنك ولطيف با ايشان بوده تا اين كه به شهر مى رسند وباشخصى برخورد مى كنند. بعد از سلام وعليكى و احوا لپرسى كه بسيار كوتاه وزود گذر بوده احساس مى كنند كه اثرى از آن هواى خنك ولطيف نيست. مرحوم آقا جمال رو مى كند به آن آقايى كه همراهش بوده مى گويد:(ديدى چگونه تماسها نامناسب اثر خودش رامى گذارد. بنابر اين معاشرت و تماس با افراد براى شخص سالك نقش مهمى دارد چه با خوبان باشد وچه با بدان.)حوزه:اگر تماس ومعاشرت; به خاطر ارشاد وهدايت باشد چطور.استاد: اگر روح ضعيف نباشد كه از تماس با افراد ناصالح متاٌثر شود نه تنها مضّر نيست كه مفيد هم هست.حوزه: چه كنيم كه دچا غفلت نشويم.استاد: در حديث قدسى آمده است:( يابن مريم عظ نفسك فان اتعظّت فعظ الناس والاّ فاستحبى رّبك)من از باب موعظه نفس عرض مى كنم: خداوند متعال مى فرمايد:(ولقد وصيّنا الذين او تو الكتاب من قبلكم وايّاكم ان اتقوا اللّه) نساء131… ما به كسانى كه پيش از شما كتاب داشتند وهمچنين به شما اندرزداديم كه از خشم خدا تقوا داشته باشيد.اين آيه كريمه به خوبى اهميت تقوا رانشان مى دهد توصيه خداوند به گذشتگانى وآيندگان تقواست. اساس همه تقواست. تقواست كه توجه مى آورد فرقان مى آورد. تقوا محبت دنيا را كه(رأس كل خطيئه)است از قلب انسان بيرون مى برد وهواهاى نفسانى راكنترل مى كند وانسان را به كمال نهايى مى رساند كه در حديث شريف آمده است:(الرجل كل الرجل نعم الرجل الذى جعل هواه تبعا لا مراللّه وقواة مبذولة فى رضى اللّه.)انسان كامل انسان شايسته آن است كه تمايلات خود را تابع فرمان الهى قرار دهد ونيروهاى خود را در راه تحصيل رضاى اللّه صرف نمايد.رسيدن به اين مقام جز در سايه تقوا امكان پذيرنيست آن هم تقواى مطلق نه تقواى حيثى. تقواى حيثى آثارش كه است. كسى كه نماز رامقيد است روزه را مقيد است ولى از جهات مالى اين تقيّد راندارد اين تقواى حيثى است وطبعاً آثارش هم كم است. ولى اگر تقوا مطلق بود اثرش بسيار زياد است.( يا ايها الذين آمنوا ان تتقوا اللّه يجعل لكم فرقاناً) انفال29ممكن است كسى اول فيلسوف عالم باشد ولى اگر تقواندشته باشد. فرقان يعنى بينش خاص متقين راندارد كه خداى متعال به اهل تقوا عنايت فرموده است.هيچ چيز بالاتر از تحصيل رضاى خدانيست بالاترين مقام است. شايسته است انسان همه همت خود را در تحصيل رضاى خدا به كار بگيرد. فراق وصل چه باشد رضاى دوست طلب كه حيف باشد از او غير ازاين تمنايى.ضمناً مجالست با اخيار وابرار وكسانى كه زياد به يا دخدا مى باشند واجتناب از مصاحبت با اهل غفلت و معصيت نقش مهمى رادر اين باره ايفا مى كند.قال اللّه تعالى:(واصبر نفسك مع الذين يدعون ربهم بالغداوة والعشّى يريدون وجهه ولاتعمد عيناك عنهم تريد زينة الحيوة الدنيا ولا تطع من أغفلنا قلبه عن ذكرنا واتَّبع هواه وكان امره فرطا) كهف 28باصبر وبردبارى خود رادر معيّت كسانى قرار ده كه صبح وشام پروردگار خود را مى خوانند ورضاى او را مى طلبند واز آنها براى اين كه به زخارف زندگى دنيا برسى چشم مپوش. وهرگز از آنان كه مادلهاى آنان را از ياد خود غافل كرده ايم وتابع هواى نفس خود شده اند و به افراط كارى مى پرداخته اند پيروى مكن.وقال اللّه تعالى: (فاعرض عن من تولّى عن ذكرنا ولم يُردالاّ الحيوة الدنيا) نجم 29پس تو نيز از كسى كه از سخن ما رو يگردان مى شود وجز زندگى دنيوى را جويد اعراض كن.نكته ديگر اين كه: تقوا بايد مستمر باشد تا اثر بخشد. قرآن مى فرمايد:(الا ان اولياء اللّه لا خوف عليهم و لاهم يحزنون )يونس 62آگاه باشيد كه اولياء حق رانه ترس است وبيم ونه اند وهكين باشند. (الذين آمنوا وكانوا يتّقون )يونس 64آنان كه ايمان آوردند وپرهيزكار بودند.از جمله(وكانوا يتقون) استمرار استفاده مى شود.بنابر اين تقوا مهمترين عامل براى سازندگى انسان است. آن هم بادو خصوصيت: 1.مطلق. 2.مستمر.حوزه: گامهاى اوليه براى اصلاح نفس چيست.استاد: اولين گام حالت يقظه است. يعنى شخص از خواب بيدار شود واحساس كند آن طور كه بايد باشد نيست.گام بعدى كوشش در جهت اصلاح خود. مسلّم تاٌييد ات الهى چه در خواب وچه دربيدارى به سراغش مى آيد. قدرت ايمانش زياد مى شود. به تدريج تمايلاتش عوض مى شود وبه مرحله اى مى رسد كه خواست او همان خواست خداست وغير از او چيزى نمى خواهد هر كسى راهوسى درسرومنهوسم آن كه نباشد هوسمدر اين راه مهمترنى كمك اُنس با قرآن است كه هم نور است وهم نور انيت مى آورد. صفاى دل مى دهد. مشكلات را آسان مى كند.در كنار اُنس با قرآن توسل به پيامبرعظيم الشأن اسلام(ص) وائمه اطهار(ع) كمك بسيار اساسى ومهمى است براى سالك. هر موجود ضعيف وناتوانى بايد از اقويا كمك بگيرد. ما از نظر روحى ضعيف هستيم.از اين روى بايد با پيامبر(ص) وائمه اطهار(ع) پيوند داشته باشيم. راه دشوار است بدون راهنما وكمك نمى توان به مقصد رسيد. چه خوب است كه خود رادر قافله آن بزرگواران قرار دهيم(كونوا مع الصادقين) تا از هدايات خاصّه آنان برخودار شويم:گرمى برندت واصلى گرمى روى بى حاصلىحوزه:درس كدام يك از اساتيد بزرگوار خود رابه طوركامل تقرير كرده ايد.استاد:يك دوره اصول مرحوم آية اللّه خويى را به طور كامل تقريركرده ام.حوزه: با توجه به اين كه حضرت عالى روى مسائل اقتصادى كار كرده ايد وتدريس نيز داشته ايد لطفاً بيان كنيد كه ديدگاه اسلام درباره نقش اقتصاد در زندگى اجتماعى چيست.استاد: اقتصاد در لغت به معناى اعتدال و ميانه روى وحّد وسط بين افراط و تفريط است ودر اصطلاح نظام مالى خاصى است كه زندگى مادى راهمساز با تفسيرى كه از عدالت اجتماعى مى كند تنظيم مى نمايد كه با معناى لغوى آن مرتبط است.درباره نقش اقتصاد در زندگى انسان ديدگاههاى گوناگون است: برخى افراط وبرخى تفريط كرده اند. عده اى زير بناى همه چيز زندگى انسان را اقتصاد مى دانند.برهمين اساس آن را هدف در زنديگى انسان قرار مى دهند.برخى اقتصاد وتوجه به مال رامانع سعادت انسان مى دانند وزهد واكتفاء به قوت لايموت راسفارش مى كنند. اسلام راه ميانه را بر گزيده است ودو بر نامه فوق رانمى پذيرد. نه مال را زير بنا وهدف زندگى مى داند ونه آن رامانع سعادت انسان. دستورات زيادى داريم درباره كسب مال حلال وتقويت مالى بنيه جامعه از يك سو و دورى از دنيا وتلاش براى آخرت از ديگر سو. اين دو گونه دستورات هيچ منافاتى با يكديگر ندارند. هدف وبرنامه اسلام ايجاد جامعه معتدل است. اگر به اين دستورات عمل شود جامعه معتدل اسلامى برقرار مى شود. اسلام به مسايل اقتصادى توجه واقع بينا نه دارد. بومبناى تفسيرى كه از عدالت اجتماعى دارد نظام ومكتب خاص اقتصادى خود را پى ريزى كرده است.با توجه به آيات وروايات وروح حاكم بر اسلام مى فهميم كه بر نامه اقتصادى اسلام فرسنگهابانظام سرمايه دارى فاصله دارد.نظام سرمايه دارى برسه پايه استوار است:1.آزادى در تملك.2.آزادى در توليد.3.آزادى در مصرف.چنين سيستمى آثار منفى بسيارى براى بشر وجامعه انسانى در پى دارد از جمله:1.تحقير انسان. در اين نظام انسان در رديف كالاقرار مى گيرد كه عرضه وتقاضا در ارزشگذارى آن موٌثر است.با افزايش عرضه كارگر از ارزش نيروى انسانى همچون كالا كاسته مى شود.2.ايجاد بحرانهاى اقتصادى وعدم تعادل بنيادى در جامعه. اقتصادى كه بر آزادى عمل مبتنى است به وجود آمدن بحرانها در آن اجتماع امرى اجتناب ناپذير است. در اين سيستم تحول اقتصاد بر اساس تحول تقاضا توجيه مى شود. تحول تقاضا در اقتصاد آزادِ فاقد برنامه هاى بازدارنده امرى است طبيعى وحتمى الوقوع. پس انتظار تعادل اقتصادى در چنين نظامى انتظارى است بى جا.3. تمركز ابزار توليد. در سيستم اقتصادى سرمايه دارى محرك اصلى سود است. سرمايه داران براى به دست آوردن سود بيشتر دست به توليد افزونتر مى زنند. ازآن جا كه در توليد انبوه نياز به توسعه در امكانات وابزار توليد است آنانى در اين نبرد اقتصادى مى مانند كه ابزار بيشترى در اختيار داشته باشند وكسانى كه ابزار كمى در اختيار دارند از گردونه خارج مى شوند.4. تورم وتراكم ثروت. تمركز ابزار توليد منشأ انحصار توليد وانحصار توليد منشأ انحصار سود وسرازير شدن ثروت به سوى توليد كنندگان مى شود.5.تمركز قدرت سياسى. سرمايه داران به واسطه قدرت اقتصادى خود مى توانند رسانه هاى گروهى ووسايل ارتباط جمعى رادر اختيار بگيرند وقلم بيان وانتخابات را كنترل كنند وپستهاى حساس را اشغال كنند وقوانين مملكتى رابه نفع خود تقنين وبه تصويب برسانند.6.ديكتاتورى. آزادى نامحدود وبر خلاف عقل ومنطق آزاديهاى معقول ديگران رانابود مى كند. در اين سيستمها ظاهراً دموكراسى حاكم است ولى در باطن ديكتاتورى است.7. سياست استعمارى. سيستم مبتنى بر آزادى بى حدّ و مرز وسود بيشتر به كشورهاى سرمايه دارى اجازه داده است كه براى دست يابى به ذخاير ارضى ومنابع زير زمينى كشورهاى ضعيف دست به غارت بزنند. 8. سياست امپرياليستى. امپرياليست استراتژى و خط مشى سياسى خاصى است كه هدف آن ايجاد امپراطورى يعنى تشكيل دولت بزرگى است كه كشوهاى مستعمره ووابسته رادر بر مى گيرد وهمه را تحت قيمومت خود قرار مى دهد و بر اقتصاد آنها به طور كامل نظارت مى كند ومانع رشد و شكوفايى آنها مى شود تا هميشه در رديف كشورهاى مصرف كننده باقى بمانند.10.دامن زدن به آتش جنگها وكودتاها در سر تا سرجهان. نظام سر مايه دارى براى ايجاد بازار مصرف وگرداندن چرخهاى لجام گسيخته كارخانه هاى توليد گر ابزار نظامى خود آتش جنگها را بر مى افروزد وكودتاهاى خونين رابه راه مى اندازد.خلاصه نظام سر مايه دارى منبع ومنشاء استعمار استثمار وتجاوز به حقوق انسانها ست.حوزه: ازاين كه مصدع اوقات حضرت عالى شديم پوزش مى طلبيم واميدواريم در خدمت به اسلام ومسلمين موفق باشيد استاد: متشكرم.