اهداف حكومت
چكيده مقاله
بشر از دير باز تاکنون، به دنبال بهتر زندگى كرد ن بوده است و از اهداف او به شمار مى رود از آن رو كه انسان ذاتا داراى روح اجتماعى و داراى نيازهاى روحي و جسمى است ، بايد اين نيازها به طور معقول برآورده شود ؛ به همين علت نياز به ابزار و وسيله اى دارد تا علاوه بر برطرف کردن آن نيازها، انسجام، وحدت و هماهنگى جامعه هم حفظ شود و جامعه نياز به برقرارى نظم و امنيت دارد بعد از آنكه امنيت در جامعه پياده شد جامعه، عدالت اجتماعى مى خواهد تا نيازهاى اساسى او كه شامل ماده و معنا است به طور لطيفانه ارضاء و اقناع شود و فقر در جامعه ازبين برود. اسم آن ابزار را ما حكومت گذاشته ايم حكومت، وسيله اى براي برقرارى نظم وامنيت در جامعه است كه اساس تمام كارها و فعاليتها به شما ر مى رود . اگر بخواهيم تمام نيازهاى او برآورده شود اولا: بايد انسان را بشناسيم وثانيا: نيازهاى او را خوب تشخيص دهيم تا تمام نيازهاى او برطرف شود. ثالثا: انسان نيازمند، قانون جامع وكامل است تا نيازهاى او برآورده شود و جامعه هم از آرامش و آسايش برخوردار باشد و دچار هرج و مرج نشود، در ابتدا به سراغ نظرات حكما رفتيم و نظراتى چون نظر ارسطو، افلاطون ، شيخ الرئيس ، خواجه نصير الدين طوسي ، ابونصر فارابى ، صدرالمتألهين را آورديم و ازنظرات آنها حكومت دينى به دست آمد و آنها قانون زندگى را شريعت و جدايى دين از سياست را كارى ناروا و ظلم در حق دين و سياست مى دانند. و در ادامه، نظرات علماى عامه را آورده ايم كه ثابت شود كه آنها هم حكومت دينى را قبول دارند اما در چند و چون آن مقدارى اختلاف و جود دارد و در سلسله بحث سراغ آراء علماء شيعه رفته و نظرات آنان را جويا شديم و ثابت شد كه بهترين و كامل ترين نظر را آنها دارند چون به منابع وحى دسترسى كامل و جامع را دا شته اند . چون هدف اصلى ما از نوشتن اين مقاله، اهداف حكومت دينى بود اهداف را در دو بخش اهداف عام كه شامل برقرارى امنيت ، اقامه عدل، از بين بردن فقرو مبارزه با مفاسد وبخش اهداف خاص که شامل، انجام امر به معروف و نهى از منكر ، اقامه حدود و تعزيرات ، قصاص ، انسجام بخشيدن به امو ر مذهبى و شعائر ديني،حل مشکلات نهاد خانواده ، امور دفاعى بود آورديم . مقدمه
انسان داراى نيازهاى بسيار متعدد و متنوع است و اين انسان داراى سلائق متفاوت و متنوع نسبت به همنوع است كه بايد آن نيازها به طور معقول برآورده شود. اين نيازها در صورتى برآورده مى شود و انسان طعم زندگى را به تمام معنا مى چشد كه فردي باشد نيازهاى او را شناسايى كند و به او بگويد كدام نياز واقعى و كدام نياز كاذب است ؟ چون انسانها از لحاظ خلقت با يكديگر بسيار متفاوتند و خلقت هر انسان منحصر به فرد است شما انسانى را نمى توانيد پيدا كنيد كه در تمام وجوه با فردى مطابقت كند طرز فكر و زندگى افراد با يكديگر فرق مى كند. اگر اين نيازها كنترل شده و با نظار ت كسى كه خود انسان را خلق كرده و نيازهاى او را مى داند، برطرف شود انسان به تعالى و پيشرفت و ترقى نائل مى شود و به كمال واقعى خود مى رسد و الا اگر انسان نيازهاى او به طور واقعى شناسايى و اجرا نشود انسان از مسير راه حق و كمال بازميماند و در بيراهه ها گرفتار غول خود خواهى و خود كامگى مى شود و جامعه را به آشوب و فتنه نزديك مى كند و در آخر، جامعه از خود هم گسيخته و ناانسجام را خواهيم داشت . هر دو بعد روحى و جسمى انسان لطيف است و بايد به آن ابعاد اهميت و ارزش داد و سرمايه انسان به شمار مى رود.تنها راه براى اقناع و ارضاى انسان در جهت برآورده شدن حاجات او فقط دين است كه همگام با ذات او در حركت و تكاپو و بهترين همكار و هميار او در جهت حفظ منافع و مصالح او به شمار مى رود و مى تواند نيازهاى فردي، اجتماعى و بين المللى او را برآورده كند، آن هم به طور كامل و جامع. دين اسلام همه نيازهاي انسان را شناسايى نموده است و خير و صلاح واقعى او را مى خواهد تا در دنيا و آخرت در رستگارى و فلاح باشد. نيازهاى اجتماعى انسان از نياز هاى فردى او بالاتر است كه اسلام به هر دو نياز، توجه خاص و عنايت كاملى و را مبذول داشته است. اسلام با وضع قوانين عالى و مدرن كه در تمام اعصار و امكنه که تا روز قيامت، ادامه دارد نيازهاي او را اعم از فردى و اجتماعى در نظر گرفته و با روشى قاعده مند كه تمام افراد بتوانند آن را درك نمايند صلاح و منفعت انسان را خواستار شده است. از جمله نيازهاي اجتماعى انسان، مسأله حكومت است و در اين مسأله چند چيز بسيار مهم وجود دارد. 1- چه كسى و چه كسانى حكومت كنند؟ 2- قانون حكومت كردن چه بايد باشد؟ قانون چگونه بهتر اجراء ميشود؟ 4- قانون چگونه بر افراد جامعه كنترل و نظارت داشته باشد تا به كرامت انسانها و حقوق آنها حفظ شود؟5- حاكمان چه شرائطى را داشته باشند؟ 6- ضمانت اجراى قانون چگونه تأمين شود؟ اسلامى که قبل از تولد انسان وبعد از دنيا رفتن او برايش برنامه دارد چگونه امکان دارد که ، مسأله حكومت، رابه اين مهمى مهمل و مبهم قرار دهد؟ آيا اسلام، حكومت را فراموش كرده؟ و مهمل گذاشته؟ نه اصلا اين محال است و با روح اسلام سازگارى ندارد دين كامل بايد تمام نيازهاى او را برآورده كند. هر حكومت براى خود آرمان و هدفى دارد، به نظر مى رسد، مقدس ترين آرمان در صورت اجرا ، آرمانها و اهداف حكومت دينى باشد كه در اين مقاله از آن بحث شده استفصل اول ( مفاهيم وکليات) مفهوم دين
مفهوم لغوي:
دين در لغت به معناى جزا و پاداش[1] و هم به معناى ذلت و فروتنى در برابر خداوند متعال دانسته اند[2] . مفهوم اصطلاحي:
نسبت به مفهوم دين اصطلاحى تعاريف فراواني[3] شده است كه مهمترين تعاريف، مربوط به موضوع بحث را مى آوريم. الف: دين به معناى اجراى وجدانى وظيفه ، حرمت نيروهاى برتر و تفكر عميق است[4] . اديان، عبارتند از: نظامهاى درباره اعتقاد، عمل و سازمان كه جلوه اخلاقى را در پيروان خود شكل مى دهد. ب: مرحوم طريحى دراين باره مى گويد: « قوانين الهى كه شامل اصول و فروع مى شود[5]. مفهوم حكومت
در غالب كتب لغت كلمه حُكم به معناى قضاوت آمده است به عنوان مثال ابن منظور در اين باره مى گويد: « حكم به معنى منع و جلوگيرى است و حُكم را از اين جهت حُکم مى گويند، زيرا از ظلم و جور جلوگيرى مى كند، هم چنان كه افسار حيوانات را حِكمة[6] گويند، چون حيوان را از حركت و سركشى باز مى دارد. دانش را حِكمت گويند چون صاحب خود را از جهل و اَعمال ناآگاهانه محفوظ مى دارد.[7] معاصرين در علوم لغت، معناى حكومت را به معناى فرمانروايى كردن،[8] و مرادف آن را دولت دانسته است. معانى مختلف حکومت ،
1- داورى و فيصله کردن منازعات ؛« إِنَّا أَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِتَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ بِمَا أَرَاكَ اللَّهُ وَلا تَكُنْ لِلْخَائِنِينَ خَصِيماً [9]» 2 - حکميت : « قد کنتم امرتکم فى هذه الحکومة امري »[10] 3- حکومت يکى از اصطلاحات باب ديات به نام حکومت وارش مقدار ديه اى که شارع براى آن حد و اندازه اى را مشخص و معلوم نکرده است [11] 4- حکومت به معناى اصولى :عبارت است ،از آنکه دليلي، برخي از مصاديق ديگر را از شمول آن بيرون کندمفهوم اصطلاحى حكومت در اصطلاحات علوم سياسى و اجتماعى حكومت عبارت است از « پيوند بين رعايا و هيأت حاكمه كه آنها را به همديگر مربوط مى كند و عهده دار حفظ قانون و آزادي سياسى و مدنى است[12]» . حاكميت نيز به معني قدرت برترى است كه وضع كننده قانون و اجرا كننده آن بوده و قدرتى فراتر از آن نباشد. حكومت به معناى نظارت بر ديگران و واداشتن ديگران به رفتار و عمل به شيوه هاى معين و مقتضي[13]. عده اى ديگر حكومت را به معناى « قوه اى اجرايي» كه شامل « دستگاه اداري ، سياسى ، انتظامى ونظامى كشور كه در رأس آ ن هيئتى به نام كابينه يا هيئت وزيران قرار دارد و كشور را بر طبق قانونهاى وضع شده در قوه اى قانونگذار و زير نظارت آن اداره مى كند تعريف كرده اند.[14] سر گذشت ضرورت حكومت :
ضرورت حكومت در تاريخ انديشه سياسى مسلمانان سابقه اى طولانى و بس دراز و داراى نشيب و فراز مى باشد. در زمان حكومت حضرت علي(عليه السلام) ابتدا خوارج با شعار (لاحكم الا لله )[15] خواستند بگويند كه حكومت فقط مخصوص خداوند است ولى بعدها درزمان كوتاهى دست از اين شعار باطل خود برداشتند و با عبدالله بن وهب راسبى بيعت نمودند و او را به رهبرى و حاكم خود انتخاب نموند. بيان امام على (عليه السلام) درباره ضرورت حكومت (انه لابد للناس من امير بر او فاجر)[16] خود گوياى روشن و واضح در اين زمينه مى باشدکه شيعه از آن حضرت پيروى مى كنند دانشمندان اهل سنت (عامه ) مي گويند: بعداز وفات پيامبر اسلام (ص) هر چند مهاجر و انصار بر سر اينكه چه كسى و چه كسانى به عنوان خليفه بر جامعه حكومت كنند اختلاف داشتند اما بر سر اينكه حكومت باشد يا نباشد در ضرورت حكومت، هيچ اختلافى وجود نداشت و بر سر آن هيچ قيل و قالي صورت نگرفت و مورد انكار واقع نشد. ابن ابى الحديد، كه آگاهى فراوانى از انديشه هاى كلامى دارد مى گويد: تمامى مشكلمان حكومت را لازم و واجب مى دانند و تنها از قدماى اصحاب حكايت شده كه آنرا وا جب نمى دانند البته آنان قيد انصاف و عدالت و عدم تعدى به حقوق انسانها را آورده اند كه خود به نحوى نشان دهنده اصل ضرورت حكومت است كه مورد قبول آنان بوده با توجه به حرفهاى بالا مى توان اجماع اصل ضرورت حكومت را بدست آورد و گفت كه همه فرقه هاى اسلامى در اين مورد اجماع و اتفاق نظر دارند و از ضروريات اسلام به شمار مى رود هر چند در چند و چون آن اختلاف نظر دارند. ضرورت حكومت :
مقدمه
هيچ شك و شبهه اى وجود ندارد كه جامعه بدون حكومت هرگز وجود خارجي ندارد و اگر احيانا باشد دوام آن موقتى خواهد بود و اصلا معناى جامعه با حكومت شكل مى گيرد اگر جامعه در آن حكومت نباشد مانند جنگل است اگر چه جنگل هم قانون مخصوص خود را دارد و از قانونى پيروى مى كند. حكم عقل و شرع در اين است كه جامعه بايد داراى حكومت باشد ولو اينكه حكومت در سطح خيلى ابتدايى باشد. حكم عقل اين است كه جامعه با حكومت شكل واقعى خود را مى گيرد و به تلاش و تكاپو و حركت و ترقى به مقاصد مادى و معنوى مى رسد و باعث انسجام در تمام ابعاد اقتصادى ، سياسى ، عبادي، فرهنگى و غيره مى شود. عقل اين را مى گويد جامعه بدون حكومت و قانون دچار هرج و مرج و اختلاف و اختلال خواهد بود و دوامى براى آن وجود ندارد و لازمة وجود جامعه، حكومت خواهد بود. و شك كردن در اين مسأله (ضرورت حكومت) شك كردن در امور بديهى خواهد بود و صاحب شك به نوعى دچار توهم وتخيل و لااقل به نبود عقل و خرد متهم خواهد شد. اما از نظر شرعى در اصل وجود حكومت رواياتى از امام علي(عليه السلام) نقل شده است كه بدان اشاره مى شود. حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام) ضمن رد و انتقاد گروهك خوارج نسبت به اينكه حكومت فقط مخصوص خدا است و ديگران حق حكومت ندارد مى فرمايد: « كلمة حق يراد بها باطل! نعم انه لا حكم الا الله و لكن هولا يقولون لا إمرة و انه لابد للناس من امير بر او فاجر يحمل فى امرته المؤمن و يستمتع فيها الكافر و يبلغ الله فيها الاجل و يجمع به الفيء و يقاتل به العدو و تأمن به السبل و يؤخد بها للضعيف من القوى حتى يستريح بر ويستراح من فاجر ».[17] خطبه حضرت علي(عليه السلام) در بردارنده چند نكته بسيار مهم است: الف: جامعه بدون حكومت و رهبرى امكان پذير نيست و در حد حالت محال خواهد بود. ب: حتى اگر جامعه در سطح پايينى از حكومت، قرار دارد بايد آن حكومت باشد تا جامعه دچار اختلال و اختلاف نشود. ج: اهداف حكومت در سطح عمومى از نظر امام علي(عليه السلام) عبارتند از : انسان مؤمن عمل صالح خود را به نحو احسن انجام دهد. كافر از زندگى خود بهره مند شود. عمرها به صورت طبيعى طى شود تا حدى كه از سلامت و امنيت كامل برخودار شود. منافع اقتصادى به وسيله حكومت براى از بين بردن زمينه هاى فقر . با دشمنان داخلى و خارجى مبارزه شود تا سر حدات جامعه محفوظ و مصون بماند جامعه دچار هرج و مرج نشود. راهها و جاده ها از سلامت و امنيت برخوردار باشد. حق ضعيف از قوى گرفته شود. انسانهاى نيكوكار در راحتى و آرامش باشند و انسانهاى خرابكار و فاجر بدكار در حكومت از آنان سلب آرامش و راحتى شود تا خيال آسوده در خلاف كردن نداشته باشد. در جاى ديگرى مى فرمايند: « وال ظلوم غشوم خير من فتنه تدوم »[18] ترجمه : والى و حاكم ستمگر بيدادگر بهتر از فتنه اى است كه تداوم داشته باشد. از حديث فوق مى توان چند چيز ديگر برداشت نمود. الف: اصل ضرورت حكومت نه اينكه بگويم حضرت علي(عليه السلام) حكومتهاى ظالمانه و جائرانه[19] را قبول دارند و آنها را تأييد و امضاء نموده اند. مورد توجه خردمندان است. ب: جامعه بدون حكومت داراى فتنه و آشوب خواهد بود و دوامى براى نمى توان يافت. ج: حتى همين حكومت ظالم و ستمگر باعث مى شود تا در جامعه سطح هرج و مرج كاهش پيدا كند. 3 - قال على (ع) : « امير عادل خير من مطر وابل، اسد حطوم من سلطان ظلوم و سلطان ظلوم خير من فتنه تدوم [20]» ترجمه: حاكم دادگر بهتر از ياران زياد است. شير درنده بهتر از پادشاه ظالم و پاشاه ظالم بهتر از آشوبى است كه هميشه ادامه پيدا مى كند. در روايات اشارات لطيفى نسبت به ضرورت حكومت و مراحل اولويت حكام وجود دارد. اول آنكه اگر در سطح جامعه، حاكم عادل باشد و بتواند علاوه بر عدالت فردى در جامعه، عدالت اجتماعى را برقرار نمايد اين شخص در حقيقت از باران بسيار زياد كه زمينهاى كشاورزى بدان محتاج و نيازمند است بهتر خواهد بود چون اگر در جامعه عدالت پياده شود علاوه بر باران مادي، جامعه از باران معنوى هم استفاده خواهد نمود و بركات مادى و معنوى در جامعه سرازير خواهد شد. و انسانها اعم از كافر و مؤمن ازعدالت او بهره خواهند برد و در تمامى زمينه ها شاهد پيشرفت روز افزون از لحاظ مادى و معنوى خواهيم بود. از آنجايى اسلام، ناسخ تمامي[21] اديان و پيغمبر معظم اسلام ، خاتم النبيين[22] است ،كاملترين دين ها[23] وبراى تمامى اعصار[24] به شمار مى رود و داراي احكام فردى و اجتماعى است که مى تواند تا روز قيامت[25] در تمامى جوانب پاسخگوى انسانها باشد. درباره ى ضرورت حكومت مسائلي مطرح كرده اند ، نياز جامعه به حكومت اسلامى که قيد بسيار مهمى است. 1- انسجام امور عبادي
انجام امور عبادى مانند نماز جمعه[26] ، حج[27] ، نماز عيدين و ساير عبادات كه نياز مبرم به تشكيلات و نظامهايى دارد كه مردم را به اين اموردعوت و تشويق و درادامه تقويت و با روشهاى روز و كارآمد به ترويج وتبليغ آنها اقدام نمايد مانند؛ ايجاد كردن ستادها و سازمانها، جهت نهادينه كردن دين درجامعه و تبليغات اين امور عبادى به شكل احسن و زيبنده در جامعه و انسجام بخشيدن؛ تا با انجام امور عبادى ، جامعه به صلاح[28] و رشد نائل آيد و رذائل اخلاقى از جامعه ريشه كن شود . 2 - مبارزه با فساد[29]
در تمام ابعاد كه خود محتاج به تشكيلات بسيار قوى است 3- امور دفاعي[30] و جهاد[31]
براى آنكه جامعه از هر گونه هرج و مرج به دور باشد، احتياج به سازماندهي دارد تا دست متخلفان و كسانى كه در صدد بر هم زدن اوضاع جامعه هستند را كوتاه كند و نگذارد تا آنان با انجام اعمال غير قانونى و شرعى آرامش جامعه را به ميل خود اداره كنند لازمه ى كارهاى عبادى ، اقتصادي، سياسي، فرهنگى و اجتماعى امنيت است ، حدود و ثغور اسلامى حفظ و مرزهاى اسلامى از گزند افراد مجرم و متخطى مصون و محفوظ بماند . 3- انجام امر به معروف و نهى از منكر[32]
همان گونه مى دانيم امر به معروف و نهى از منكر داراى سه[33] مرتبه قلبى و قولى و فعلي [34] است كه گاهى اوقات نيازمند تشكيلاتى مى باشد تا اين امر مهم در جامعه پياده شود و جامعه از هر لحاظ در كنترل باشد. 3- در جامعه امورى وجود دارد که نياز به نظم بخشى و ايجاد حركت و تكاپو در جامعه دارند، مانند ؛ كنترل و اداره كردن امور مالى مجنون و سفيه اى كه ولى و سرپرست ندارد براى آنكه اموال آنان حيف وميل نشود نياز به نظارت با تشكيل نهادها و سازمانهاى است. 4 - انسان داراى دو بعد جسمى و روحى باشد و هر كدام از آنها داراي نيازها و احتياجاتى است كه بايد برآورده شود و در صورت عدم ارضاء آن اميال انسان به عنوان فردى نااستوار و دچار مشكل تلقى خواهد شد، مانند نياز به انسان ازدواج و سائر امور مانند غذا، آب ، مسكن، شغل. در جامعه كسانى وجود دارند كه خود به تنهايى نمى توانند اين امور را براى خود فراهم نمايد ولى اغلب افراد مى توانند كه بايد تشكيلاتى باشد تا دست اين گونه افراد را بگيرند و آنها را مساعدت و كمك نمايند. مانند ازدواج مجنون و كسى كه در سن ازدواج شرعى قرار ندارد و بنابر مصالحي كه برا او ايجاد شد نيازمند ازدواج زير سن قانونى و شرعى است مانند ازواج صغيرى كه اموال دارد ولى داراى ولى و سرپرست معين نمى باشد. 5- در اسلام مفاهيم و اصطلاحى مانند قصاص[35] ، ديات و حدود و تعزيرات وجود دارد و حال سؤال اساسى وجود دارد ؛ آيا اگر در جامعه بخواهد اين موارد پياده شود نيازمند نظام منسجم نخواهد بود؟ حدود، تعريزات ، قصاص و ديات در جامعه چه اثرات خارجي[36] و عوارضى را به دنبال دارد ؟ اجمالا اين را بگويم براى كنترل[37] جامعه در تمام ابعاد نيازمند به قانون الهى و فطرى مى باشيم تا از هر لحاظ داراى امنيت باشد و مجرم با خيال راحت و فراغ بال به جرم و جنايت خود ادامه ندهد و راه او سد شود و وضع قوانين مطابق با فطرت و پشتوانه اجرايى محكم تنها راه براى اصلاح و كنترل جامعه از جرم و جنايت مى باشد. 6- حفاظت از اسلام[38] و آموزه هاى آن و مصون ماندن از هر گونه تغيير و تحريف و از بين رفتن دين، اسلام از ابتدا تا كنون، فراز و نشيبهاى فراوانى به خود ديده دين اسلام به همين راحتى و سهلى به دست ما نرسيد و هر روز شاهد رشد ، ترقى و پيشرفت روز افزون آن مى باشيم « هُوَ الَّذِى أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ»[39] براى حفاظت ازاسلام و پياده شدن در جامعه ابتدابايد اسلام توسط اسلام شناسان و متخصصين[40] فن در اين زمينه معرفى و تبليغ شود. در مرحله بعد اسلام را با تمام ابعاد آن بدون اغماض[41] و با در نظر گرفتن شرائط و مقتضيات و موانع پياده عمل نمود تا جامعه واقعا احساس لذت و آرامش و آسايش در تمام ابعاد را نمايد. در زمان ما تبليغات فراوانى عليه اسلام با تمام امكانات ازجمله ساختن فيلمها گرفته تا به اجير گرفتن عده اى مزدور كه در صدد مخدوش نمودن اسلام و ارائه چهره مكروه از اسلام مى باشند تا جهانيان نسبت به ايمان آوردن آنها را دچار ترديد و شك نمايد تا منافع مادى و روحى آنان حفظ شود استكبار جهانى با در دست گرفتن امكاناتى مانند ماهواره، اينترنت و انتشارات، رسانه هاى گروهي، ملى مى خواهد اسلام را در جامعه به افراد معرفى نشود و با تمام قوا و نيرو در اين زمينه كار مى كند و از تمام متخصصان فن مانند جامعه شناسان ، روانشناسان و سياستمداران و غيره استفاده مى كند تا در جوامع اسلامى رسوخ كند و زمينه پيدايش يك آب گل آلود را نمايد تا به اهداف شوم خود برسد و تا حدودى هم موفق بوده از حرفهاى بالا اين نتيجه بسيار مهم به دست مى آيد كه بايد حتما در اين شرايط حكومت و تشكيلاتى وجود داشته باشد تا اسلام از خطر تغيير و تحريف مصون بماند و خداى نكرده از فرسوده و اندارس آن جلوگيرى شود. 7- فصل خصومت و رفع اختلاف ميان مردم[42]
در هر اجتماع ، نزاع ، كشمكش و برخورد يك امر طبيعى به شمار مى رود در مورد اين پديده بايد موضعى اتخاذ شود تا طرفين خصومت به حق واقعى خود برسند و مظلوم، حق خود را از ظالم بستاند و در حق ظالم هم اجحاف نشود، نيازمند وجود نهادهايى هستيم تا به رفع و دفع آن در گيرى ها بپردازد و الا اگر طرفين خصومت بدون توجه به محاكم اين كار را انجام دهند جامعه دچار هرج ومرج و اختلال خواهد شد. همان گونه كه مى دانيم هر روز مباحث جديدى در حيطه ى قانون و اجراء مي آيد چون در زمانهاى گذشته سيستم هاى اطلاعاتى و اجرايى در حد ابتدايى بود لذا با رشد روز افزون در تمام ابعاد؛ از لحاظ تكنولوژى ، اقتصادي، سياسى ، روابط بين الملل، فرهنگي، اجتماعى و غيره مباحث جديدى به وجود مى آيد كه طبق آن بايد قوانيني وضع شود تا حقوق شخصيتهاى حقوقى و حقيقى حفظ شود و به حق واقعى خود برسند لذا اين مباحث، ضرورت حكومت را مى طلبد تا در سه مرحله 1- وضع قوانين طبق شرائط مكانى و زمانى 2- اجراى قانون 3- رفع اختلاف در صورت بروز اشكال در ميان افراد انسانى . 8- منابع مالى در اسلام :
در اسلام احكام مالى خاص مانند؛ خمس[43] ، زكات [44] ، انفال[45] ، فيئي[46] ، غنائم جنگي[47] ، جزيه[48] و غيره وجود دارد. براي نظم بخشيدن به اين امور و نظارت براى حسن اجراى آن نيازمند به حكومت مى باشيم. حكومت درتشکيل ، بقاء خود وخدمت به مردم، نيازمند امكانات مالى است كه بدون آن نمى توان حكومت وجامعه را اداره كرد. در فصول بعدى درباره اهميت ثروت و مضرات فقر در جامعه اشارتى خواهيم داشت[49]. انفال كه بخشى از اموال عمومى و داراى ارزش بسيار بالايى از لحاظ مادى و معنوى است كه مى تواند نيازمنديهاى حكومت و مردم را به نحو احسن بر طرف نمايد و از آن نمى توان صرف نظر كرد و نمى توان انفال را به دست عده اى سپرد تا صرف منافع خود نمايند و بى خبر از مشكلات انسانها باشند. حكومت اسلامى با توجه كرامت انسانها و حفظ شخصيت آنان در سد فقر و از بين بردن آن بايد تلاش كند. حكومت مى تواند با وضع قوانين و اجراى ،آن نيازمنديهاى انسانها را برطرف نمايد و از بوجود آمدن شكاف طبقاتى جلوگيرى كند وبه تلاشهاى اقتصادى افراد ارج نهد و از گسترش فقر در جامعه جلوگيرى و تلاش نمايد. فصل دوم (نظرات درباره حکومت دينى )
1- نظرات حكماء و فلاسفه :
ازسرگذشت انسان در دوره هاى تازه و گذشته بدست مى آيد؛ كه دين همواره با انسان بوده و نيازهاى معنوي او را بر آورده كرده است[50]. انسان از نظر جامعه شناسان و متفكران مدنى الطبع است و با شكل اجتماعى بايد زندگى كند و هرگز به تنهايى نمى تواند زندگى کند نيازها و هزينه هاى فراوان است كه در سطح جامعه تقسيم شده است و تقسيم كار در جامعه باعث رفع نياز مى شود كه بدون زندگى اجتماعي امكان پذير نمى باشد. خداوند متعال، انسان را داراى عقل و حق انتخاب آفريده است تا بتواند مايحتاج مادى و معنوى خود را بدست آورد و از سوى ديگر نيازها و احتياجات متنوع و فراوان است و باعث تزاحم و تنازع مي شود براى رفع تزاحم نيازمند به حكومت و رهبرى است كه فوايد فراوانى را به همراه دارد كه در مباحث بعدى به آن اشاره مى شود. در اين ميان حكما و فلاسفه نظراتى در باره ضرورت حكومت دينى دارند كه ما به اهم آن اشاره مى كنيم . الف: ارسطو
ارسطو در كتاب خود مى گويد: بهترين زندگى فقط در سايه اى بهترين شكل حكومت ميسر است فقط كشورى مى تواند بهتر و برتر از كشورهاي ديگر به شمار آيد كه شاد باشد و درست زندگى كند ولى نمى توان درست زيست مگر اينكه كارهاى نيك انجام داد. فرد و كشورى نمى توان كار نيك انجام دهد مگر اينكه از فضيلت و فرد بهره مند باشد.[51] كارهاى مردمان دادگر و ميانه رو و فضيلت ماية فراوان دارد. اگر كسى در فضيلت برتر از ديگران باشد و اين فضيلت را با كارها نمايان كند، اطاعت از او پسنديده است ولى داشتن فضيلت كافى نيست بلكه بايد توانايى به كار بستن آن را نيز داشت.[52] هر كشور و جامعه سياسى به اين چيزها نيازمند است: نخست خوار و بار، دوم: هنر و پيشه زيرا براي زندگى ابزارهاى گوناگونى لازم است. سوم: سلاح؛ زيرا افراد هر كشور خواه براى امنيت داخلى و خواه براى درهم شكستن حملات بيگانگان مسلح باشند. چهارم: پول كافى خواه براى برآورده نيازهاى داخلى و خواه براى پرداخت هزينه هاى جنگي. پنجم : دين كه بايد از همه برتر باشد و آن را كهانت نيز ناميد. ششم : از همه مهمتر ترتيب وسيله اى كه به دست آن صلاح مردمان را بازشناخت و حق را به حق دار رساند اينهاست خدماتي كه هر كشور به آن نياز دارد.[53] از كلمات ارسطو چند نكته به دست مى آيد. اول: در صورتى مردم زندگى خوبى دارند كه حكومت در بهترين شكل آن باشد دوم:لازمه حكومت داشتن اقتصاد سالم و دين و فرهنگ است. سوم : در تفكرات ارسطو، زيستن مهم نيست بلكه مهمتر از آن بهزيستن كه زندگى بايد در حد اعلايى مادي و معنوى باشد كه فقط با حكومت ميسور ميشود. ب: افلاطون
وى در كتاب مشهور خود به نام جمهور مى گويد: مفاسدى كه شهرها را تباه مى كند، بلكه به عقيده من به طور كلى مفاسد از نوع بشر نقصان نخواهد يافت مگر آنگاه كه در شهرها فلاسفه حاكم شوند يا آنان كه هم اكنون عنوان پادشاهى دارند به راستى وجدان در سبك فلاسفه در آيند و نيروى سياسى توأم با حكومت در فرد واحد جمع شود[54] اين فلاسفه كه به جرأت مدعى هستند كه حكومت را بايد به آنها واگذار كرد چگونه مردمانى هستند تا پس از فراغت مدلل سازيم بعضى از اشخاص را طبيعت ، طورى خلق كرده كه استفال به حكومت و فلسفه كار آنها است [55] چون تنها فلاسفه ، علم به عدالت مطلق و كليه حقايق ثابته دارند، آنانند كه اصل قانونگذارى و حكومت را مى توانند چنانكه بايد و شايد درك كنند و چون عاشق حقيقت اند با لضروره همه محسنات را مانند سرعت فهم ، همت، شهامت و اعتدال دار هستند. بنابراين تنها آنان را مى توان شايسته زمامدارى دانست .[56] اگر بتوانى براي كسانى كه صلاحيت زمامدارى دارند، سعادتى در زندگى فراهم كنى كه بالاتر از سعادت زمامدارى باشد، آنگاه ممكن است در شهر، حكومت صالح پيدا نشود زيرا در يك چنين شهري، ثروت زمامداري، طلانيست بلكه حكمت و پرهيزگارى است كه همان ثروت واقعي مردمان سعادتمند است[57] از نظرات افلاطون مي توان بدست آورد كه اولا: بايد حكومت در جامعه باشد و ثانيا حكومت بدست كسانى باشد كه داراى علم و تخصص و تعهد اخلاقى است و ثانيا: آنگاه جامعه روى سعادت را خواهد ديد كه حكومت بدست افراد صالح و ديندار و بدور از منافع مادى و مطامع دنيوى باشد و رابعا : كسانى در رأس كار قرارمى گيرند عاشق خدمت به مردم باشند و بدون اين عشق زمامدارى كم رنگ خواهد بود. ج : ابوعلى سينا
يكى از حكماى بزرگ اسلام به شمار مى رود كه فلسفه و حكمت را با آموزه هاى دينى آميخته و در جايى که از لحاظ عقلى نتوانسته است استدلال بياورد دست به دامن شريعت زده و دليل خود را دينى دانسته منكر اصل مساله نشده ( مبحث معاد جسمانى اشارات و تنبيهات ابن سينا). اين فيلسوف جهان اسلام حكومت دينى را واجب مى داند و مى گويد: اطاعت از خليفه و امام كه، امام او را به عنوان جانشين قرار داده است يا بر اجماع امت بر امامت او صحت گذاشته اند واجب است. امام در سياست مستقل و داراى اخلاق شريف مانند شجاعت، پاكى ، حسن تدبير و آگاهى به شريعت كه از او آگاه تر كسى نيست. ابوعلى سينا خلافت و جانشينى را از راه روايات و قرآن به حقيقت نزديك مى داند چون باعث اختلاف و اختلال از جامعه دور شود اطاعت از خليفه واجب است. او سر باز زدن از خليفه و امام را جائز نمى داند و اگر اهل شهر قدرت داشته باشد بايد او را به سزاي اعمالش برساند و اگر اين كار را انجام ندهند معصيت و گناه كرده است.[58] ابن سينا نياز جامعه انسانى به قانون آن هم شريعت و ايدئولوژى الهى را ضرورى مى داند. طبق نظر ابن سينا در تنظيم روابط اجتماعي، در قلمرو اقتصاد، سياست، حقوق و فرهنگ بر عهده مذهب است. بر اين اساس ، در نظام آفرينش ، نه ارائه قانون و شريعت مهمل گذاشته شده است و نه بر عهده انسان كه توان تدوين برنامه كامل و جامع را دارانيست، قرار گرفته است و پيامبران به عنوان الگو و اسوه زندگى در اين زمينه مى باشند. شيخ الرئيس ضمن بازگو كردن انواع نيازها جامعه انسانى از جمله قوانين حقوقى و اقتصادى توضيح مي دهد كه اصول و اركان در قوانين شريعت وجود دارد. اجراى قوانين شريعت، بدون مجرى و عامل شايسته را امكان پذير نمى داند و از جمله وظائف حاكم را اقامه حدود و مجازات عليه كسانى كه نسبت به عمل قوانين مسامحه مى كند و آن را محترم نمي شمارند مى داند. ابوعلى سينا، جدايي دين از سياست را غير قابل قبول و فرض مى شمارد زيرا با تعريفى كه او از دين و شريعت ارائه مى دهد و علت ضرورت عقيده الهى و اسلامى را بيان مى كند، دين منهاي سياست مانند، دين منهاى دين خواهد بود چون دين دربردارنده قوانين زندگى بشرى در حد اعلى است.[59] 4- ابونصر فارابي :
او از جمله كسانى كه عنوان حكماى اسلام در آثار خود از مباحث سياست و حكومت بحث نموده و در صدد ارائه الگويى براى مدينه فاضله برآمده است. فارابى در كتاب خود « السياسه المدينه» كه ما با خلاصه آن را مى آوريم. مى گويد: « هدف از آفرينش انسان نائل شدن به سعادت نهايى است. در مرحله اول بايد سعادت را بشناسد و آن را نصب الهين خود قرار دهد و از زمينه هاى سعادت خود آگاهى پيدا كند و انجام آنها خود را در مسير سعادت قرار دهد چون همه انسانها، قدرت شناخت اين دو را ندارند و فطرت آنها پاسخگو نيست، نيازمند معلم و راهنماست. لذا همه بايد به دنبال فردى باشند كه او به دنبال ديگران در زمينه راهنمايى نباشد و تمامى علوم و معارف در او تحقق يافته باشد و از راهنمايى انسانهاى ديگر بى نياز باشد و چنين انسان بايد از حوادث و وقائع نادرى كه به تدريج رخ مى دهد آگاه باشد تا بتواند ديگران را هدايت كند و نيازهاي آنان را برطرف نمايد و به سعادت واقعى آنها را سوق دهد. البته فارابى مي گويد: اين توان عظيم در علم و عمل تنها در عده اى مخصوص كه از آنان به عنوان ارباب طبايع عاليه ياد مى كند وجود دارد كه از عقل منفعل عبور، بعد از عقل مستفاد و به عقل فعال رسيده اند و وحى بر آنها نازل مى شود ( به عنوان رئيس اول ) اگر انسانها چنين رهبرانى داشته باشند آن جامعه فاضل و سعادتمند خواهد بود و ملتى كه چنين پشتوانه داشته باشد است فاضله به شمار مى رود و جامعه هم مدينه فاضله خواهد بود. در هر عصرى كه چنين انسانى وجود نداشت بايد شريعت و را ه او مورد عمل واقع شود و جامعه بر اساس آن اداره شود. از بيانات فارابي فهميده مى شود كه جامعه بايد رنگ و بوى الهى به خود بگيرد و آن در صورتى است كه حكام آن اين ويژگى ها را داشته باشند پس بايد حكومت دينى باشد و ضرورت حكومت ديني را لازم و حتمى مى داند.[60] 5- خواجه نصير الدين طوسي :
از نظر محقق طوسي، سياست و تدبير جامعه با مثلث ناموس ، حاكم، دينار شكل مى گيرد و اگر اين در مسير رشد و كمال شايسته قرار گيرد سياست الهى ناميده مى شود. قاعده سياست را ناموس مى داند، كه همان ايدئولوژى الهى است كه به سرچشمه وحى متصل است عبارت خواجه اين است: سياست جماعت ، تدبير فرق مختلف بود بر قانونى كه ناموس الهى وضع كرده است... سياسات بعضى تعلق به اوضاع دارد، مانند عقود و معاملات و بعضى تعلق به احكام عقلى تدبير ملك و ترتيب مدينه، و هيچ كس را نرسد كه بى رجحان تمييزى و فضل معرفتى به يكى از اين دو نوع قيام نمايد. پس در تعدير اوضاع به شخصى احتياج باشد به الهام الهى ممتاز بود از ديگران تا او را انقياد نمايند. اين شخص را در عبادت قدما (صاحب ناموس ) گفته اند و اوضاع و مقررات او را (ناموس الهى ) و در عبارت محدثان، او را شارع و اوضاع او را شريعت. محقق طوسى به پيروي از فارابى و ابن سينا از دو جهت سياست را به دين مربوط مى داند 1- قانون سياست و الگوى نظام اجتماعى را دين ارائه مى دهد 2- جامعه و حكومت، به وسيله فردى اداره ميشود كه به تأييد الهى از ديگران ممتاز است (امام) ناميده مي شود. با توجه به اين 2 مبنا سياست از دين جدا نخواهد بود. 6- صدر المتألهين :
وى قانون و حكومت را از نيازهاى اساسى در جامعه بشرى قلمداد مى كند كه بدون آن ، حركت انسان در مسير كمال امكان ندارد. از اين رو فرستنده شريعت بايد قوانين اجتماعى مورد نياز جامعه را در قانون خود، جاى دهد. بر اين مبنا، شريعت يك نياز اجتماعى در مسير تكامل انسان است. ان الانسان لايعيش فى الدنيا الا بتمدن و اجتماع و اضطروا الى قانون مرجوع اليه بين كافه الخلق يحكمون به العدل و ذلك القانون هو الشرع[61]. فلو ترك الامر سدي من غير سياسته عادله و حكومه آمره زاجره فى التقسيمات، لتشاوشوا و يقاتلوا و شغلهم ذلك عن السلوك و العبوديه و انساهم ذكر الله. ملاصدرا (ره) ميان شريعت و سياست يك تفاوت قائل شده، شريعت را يك قانون كلى و سياست را يك قانون جزئي و متغير ميداند، شريعت را روح سياست ميداند كه بدون آن سياست پيكرى بى جان است از اين رو حيات سياست، به شريعت بستگى دارد. سياست در خدمت شريعت باشد و هدف سياست، پيروى از شريعت است: « السياسة المجردة عن الشرح كجسد لاروح فيه [62]... نهاية السياسة للتريقه هى الطاعه الشرعية فاذا اطاعته انقاد ظاهرا العالم باطنه و تحرك الاجزاء نحو الكل، و اذا عصت السياسة للشريفه تأمرت الاحساس على الامراء ». ملاصدرا، شريعت را به قانون و روش زندگى اجتماعى تفسير كرده است كه هدف آن برقرارى و هماهنگى در جامعه است و قرآن ، شرح و تفصيل اين قانون است. « لو ترك الامر فيه من غير تعريف مضبوط لتهارشوا و اختل النظام و ذلك القانون هو الشرع، فالقرآن مشمتمل على شرح قوانين الشريعه »[63]. از آراء و نظرات حكماء و فلاسفه فوق الذكر چند نتيجه مهم به دست مى آيد: 1- حكومت واقعى و عينى كه بتواند دنيا و آخرت را آباد كند فقط در ساية شريعت و دين خواهد بود. 2- رهبران جامعه اسلامى بايد از شايستگى هاى اخلاقى و علمي برخورد باشند تا حكومت شكل واقعى خود را در نحوه اداره جامعه پيدا كند و زمينه امنيت و آسايش انسانها در سايه حكومت اسلامى به وجود آيد. 3- اتفاق حكماء فوق ، مبنى بر اين است كه دين از سياست جدا نبوده و سياستي، سياست خواهد بود كه در چارچوب دين كار كند. 4- حكماء شريعت را قانون زندگى مى دانند كه بايد در جامعه پيدا شود. 2 - نظرات علماى عامه درباره حکومت دينى :
1- امام محمد غزالى در كتاب معروف خود «الاقتصاد فى الاعتقاد» كه، با ترجمه و تلخيص آنرا مى آوريم مى گويد:« در ضرورت نصب امام تنها به اجماع، اكتفاء نمى شود بلكه دليل قطعى بر نصب امام داريم. دليل ؛ هدف شارع در دنيا، نظام مقدس دين است و نظام دين، بدون امام اطاعت نمى شود، نظم پيدا نمى كند و نظام به واسطه دنيا به وجود مي آيد. و دنيا بدون امام تحقق پيدا نمى كند». «دليل ديگر، امنيت دنيا و جان و مال در پناه سلطان به وجود مى آيد تجربه عينى ثابت كرده اگر سلطانى در كار نباشد امنيت ( و نظم ) جامعه به هم مى خورد و به همين دليل مى گويند دين و سلطان همراه يكديگرند. هيچ شخص عاقلى شك ندارد كه مردم با انواع طبقات (با اختلافات) خواهشهاى متفاوت و آراء گوناگون دارند. اگر سلطان مقتدر و مستحكمى نباشد كه آنها را رام كند مردم به ورطه هلاكت مى افتند». بنا براين وجود سلطان براى نظم و نظام دين لازم و ضرورى به شمار مى رود. نظام دين براي رسيدن به سعادت جهان ديگر (آخرت) لازم است و مقصود از ارسال پيامبران و انزال كتب عالم آخرت است پس نصب امام از ضروريات دين به شمار مى رود كه ما ناچار به اين امر مى باشيم . از عبارات امام محمد غزالى اجمالا به دست مى آيد كه بايد امام باشد تا امور دنيوى و اخروى را اصلاح كند اگر امام بود حكومت هم شكل مى گيرد و بايد امامت او را قبول نمود تا امور دين دچار اختلال نشود. غزالي، حكومت المستظهربالله را حكومت دينى شمرده است مى گويد: در هر عصرى بايد امامى باشد امامت در اين دوران در مستظهر بالله تجلى پيدا كرده است. امامت او ثابت است.[64] 2-ابوالحسن ماوردي:
ماوردي دليل خود را آيه 59 سوره نساء(يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِى الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ ذَلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلاً) مى داند و مى گويد: بر امت واجب است تا اينكه دين حفظ شود و سياست در دنيا صورت گيرد براي امامت قيام نمايند چون از خلافت پيامبر، امامت به دست مى آيد. و اين قيام را امر كفايى دانسته، در صورتى كه فردى قيام به امر امامت نمايد از ديگران ساقط مى شود.[65] 3- عبدالرحمان ابن خلدون:
او انسان را مدني الطبع و زندگى و بقاء او را در گرو زندگى اجتماعى و تشكيل اجتماع مى داند كه با همكارى و هميارى ،انواع نيازهاى فردى و اجتماعى رفع مى شود. درباره امور دفاعي مى گويد: انسان براى دفاع از نوع خود تا شكار جانوران نشود سلاح او را كفايت مي كند، براى دفاع از خود افراد... بايد حاكمى باشد تا از تجاوز دسته اى بر دسته اي ديگر جلوگيرى كند و آن حاكم، از خود آنان خواهد بود. حاكم بايد داراي شريعت باشد تا از ديگران ممتاز باشد و اينكه بايد حاكم داراى شريعت باشد از راه شرع ثابت مى شود و روش استدلال گذشتگان ملت اسلام نيز چنين بوده است.[66] سياست و پادشاهى عهده دارى امور خلق و خلافت از جانب خدا در ميان بندگان اوست احكام خدا در ميان بندگان او جز نيكى و مراعات مصالح مردم چيز ديگرى نيست.[67] 4-جزيري:
او فلسفه رهبرى ر ا اقامة شعائر دين و اجراى عدالت مى داند و در اين زمينه ادعا مي كند كه رهبران دينى اجماع و اتفاق دارند و بر مسلمانان امامت را واجب مى داند.[68] 5 - طبرى
در جامع البيان در ذيل آيه اطيعواالله و اطيعوالرسول و اولى الامر منكم (نساء 59)، اطاعت از غير خدا و رسول و امام عادل را واجب نمى داند ولى درباره معناى اولي الامر مى گويد: منظور از اولى الامر كسانى هستند كه مسلمانان آنها را به عنوان حاكم انتخاب نموده اند و بدون دليل، فرمان بردن و اطاعت كردن غير آنها را جائز نمي داند مگر به فرمان آنها ( خدا و رسول و اولى الامر)[69]6- صاحب المنار
در ذيل آيه فوق، اساس و پايه حكومت اسلامى را اين 2 آيه ( 57 و 58 سوره نساء ) مي داند و مى گويد: چنانچه اگر آياتى براى استدلال نبود همين 2 آيه براى اثبات حكومت اسلامى كفايت مى كند.[70] كه از مجموع سخنان او حكومت به علاوه قيد اسلام و شريعت به دست مى آيد كه اصل حكومت اسلامى را بر مسلمانان واجب مى داند تا آن را ايجاد و تشكيل نمايند. 3- نظرات علماى شيعه
1- شيخ مفيد:
از عبارات شيخ مفيد (ره) در كتاب المقنعه كه نظرات فقهى خود را مطرح كرده چند امر مهم به دست مى آيد: الف: نظر شيخ مفيد مانند نظر حضرت امام (ره) مبنى بر اين است كه حكومت فقها را امامان به آنها واگذار نموده تا در عصر غيبت كارهاى آنان را به عنوان جانشين انجام دهند. ب: در نظر شيخ امورى مانند نمازهاى پنج گانه، صلاه عيدين نماز باران و آيات را بايد فقها به جا آورند ودرآن شركت نمايند. ج: حق قضاوت و فصل خصوصيت ميان طرفين دعوا و اصلاح آنان در صورت عدم بينة را حق فقهاء شيعه مى داند كه ائمه معصومين (عيلهم السلام) به آنان واگذار نموده است(البته با شرائط ها و محدوديتها و مقتضيات زمانى و مكاني) د: اگر كسي در منصب قضاوت گرفت چه فقهاء و چه كسانى كه از طرف پادشاه ستمگر بايد طبق حكم امام معصوم قضاوت كند و تخطى از آن را جائز نمى داند مگر آنكه ناچار و مضطر باشد.[71] 2- شيخ طوسى :
مى گويد: اگر كسى مقام و منصبى از جانب سلطان عادل را قبول نمود و صاحب كرسى و مسند امر به معروف و نهى از منكر و عدالت شد، اين كار براى او جائز است و گاهى اوقات واجب مى شود چون اين مسند باعث رونق عدالت و (امر مهم) امر به معروف و نهى از منكر مى شود. شيخ طوسي گرفتن مزد و جائزه و هديه را از سلطان جائز مى داند اگر براى كارهايى مانند جمع آورى ماليات، قضاوت و غيره از طرف سلطان ولايت پيدا كرده است. دليل شيخ اين است كه اگر سلطان داراى شرط عدالت باشد آنچه كه از سلطان عادل دريافت مى كند مطلقا جائز و حلال است و اگر پادشاه عادل نباشد او سهم خود را از بيت المال گرفته است چون او كارى انجام داده ( و در مقابل آن مزد و اجرى وجود دارد)[72] 3-ملا احمد نراقى
شايد بتوان گفت ملا احمد نراقى از جمله كسانى است كه مسأله ولايت فقيه يا حكومت اسلامى را با شدت به آن توجه و مورد عنايت قرار داده است ولى در كتاب عوائد الايام رأى و نظر خود را درباره ولايت مطلقه فقيه عنوان نموده و در اين باره زحمات فراوانى را متحمل شده و از نصوص و روايات ولايت فقيه را در تمامى امور و مجارى ثابت كرده است و حكومت را فقط مخصوص فقهاء داراى شرايط مى داند (شكر الله ساعيه و كثرالله امثاله فى الاسلام و المسلمين ) وى در كتاب عوائدالايام كه ما خلاصه نظرات ايشان را مى آوريم در چند نكته مى آوريم: 1- تمامى شئونات و اختياراتى را كه امامان به عنوان حكام مردم و قلعه هاى مستحكم اسلام بر آن ولايت دارند، فقهاء هم آن حدود و اختيارات را دارند مگر آنكه دليل مانند اجماع و نص برخلاف از جانب معصوم صادر شده باشد. 2 - دلائل حكومت اسلامى (ولايت فقيه) را 2 چيز بسيار مهم مى داند الف: اجماع كه بسياري از علماء به آن تصريح كرده اند و آن را از مسلمات فقه مى داند. ب: رواياتى كه علماء را وارثان پيامبر، امين پيامبر، خليفه پيامبر، حصون اسلام ، مثل پيامبران، به منزله آنان، حاكم، قاضى ، حجت از طرف ائمه، رواياتى كه مردم را وادار مى كند كه در همة حوادث به آنان رجوع نمايند و ... را بيانگر و نشان دهنده ولايت فقيه مى داند.[73] 4- كاشف الغطاء :
خلاصه نظر ايشان در كتاب كشف الغطاء :1- فصل خصومت را به غير مجتهد جائزنمى داند مگر در حال تقيه 2- رئيس مسلمانان بدون اذن مجتهد جامع الشرائط نمى تواند قاضى يا شيخ الاسلام نصب نمايد. سلطان براى گماردن قاضى بايد به مجتهد مراجعه كند.[74] 5 - مرحوم نائينى :
ايشان حكومت را به عنوان امانت در نزد صاحبان آن چه حق و چه ناحق مى دانند كه وظيفه آنان حفظ امانت دارى و ايجاد نظم و انجام وظائف نگهبانى خواهد بود نه از باب غلبه و مالكيت آزاد.[75] 6 - علامه طباطبايى در اين زمينه مى گويد: اساس اسلام بر پايه فطرت انسانى استوار گرديده است كه اسلام احكام فطرى را امضا كرده است. ايشان مسأله حكومت را از ضروريات بديهى فطرى مى دانند. روشن بودن مسأله حكومت در ذهن مسلمانان به حدى بود كه بعد از هجرت پيامبر و تجسم پيدا كردن حكومت، از امور حكومت مانند قضاوت و تعليم و تربيت، كسى از پيامبر سؤال نمى كرد اين در حالى بود كه مسلمانان از مسائل بسيار كوچك مانند مسأله حيض و أهلة از پيامبر سؤال مى كردند. در حادثه سقيفه در اصل ضرورت جانشينى ، كسى شك نداشت سؤال اين بود كه امير چه كسي باشد؟[76] 7- مرحوم حضرت امام (رض)
ايشان به معناى واقعى كلمه احياگر اسلام ، در قرن كنونى به شمار مى روند با مطالعه درباره مكاتب و روشهاى حكومت و دستگاههاى دولتى مى توان به اين نتيجه بسيار مهم رسيد كه بهترين شكل و ساختار حكومت را از لحاظ عملى و علمى پايه ريزى نمودند. در دوران معاصر، حكومتها و دولتهاى فراوانى با شعارهاى توخالى و بى محتوي، ملتها را تخدير نموده اند و در صدد بركنار كردن شعائر مذهب اسلام به خصوص مذهب حقة تشييع بوده اند و خواهند بود و وجود دارند. آن حكومتها گرچه به ظاهر از ساختار بسيار قوى برخوردارند ولى اشكالات عمده ، ريشه اى و اساسي مى توان به آنها وارد نمود و در اصل آنها ادعاى دموكراسى دارند مى توان اثبات نمود كه اصل و چارچوب آن حكومتها در آفريد خود كامگى و خود خواهى و خود محورى منتهى مي شود و در ساختار ارائه شده حكومت توسط اين احياگر مذهب، محوريت، با اخلاق و حفظ كرامت انسانها و خدامحورى است و به انسانها در اين ساختار به ديده احترام نگاه شده و در آن هيچ خللى وجود ندارد. مرحوم حضرت امام با تمام جوانب از لحاظ علمى عملي ساختار حكومت دينى و مذهبى را پى ريزى نمودند كه هر روز شاهد پيشرفت روزافزون در تمام ابعاد اقتصادي، فرهنگى ، اجتماعي، سياسي، الملل و غيره مى باشيم. در ساختار ارائه شده توسط حضرت امام (ره) هيچ گونه ابهام و اشكالى وجود ندارد و محوريت با مذهب است و حقوق تمام انسانها اعم از كافر و مؤمن محفوظ است و به هيچ كس ظلم و اجحاف نمى شود. اگر با حفظ همين ساختار در تمامي ابعاد حركت نماييم شاهد گسترش اسلام با تمامى ابعاد در صدر جهان خواهيم بود (ان شاء الله) مرحوم حضرت امام در كتاب معروف خود به نام ولايت فقيه كه سخنرانى و درس ايشان درباره اهميت و ضرورت ولايت فقيه ،اثبات آن با آيات قرآنى ، روايات ، عقل واجماع علماءاست . حضرت امام مى فرمايند: اصلا قانون و نظامات اجتماعي، مجرى لازم دارد. درهمه كشورهاى عالم و هميشه اين طور است كه قانون گذارى به تنهايى سعادت بشر را تأمين نمى كند. پس از تشريح قانون ، بايستى قوه مجريه اى به وجود آيد. قوه مجريه است كه قوانين و احكام دادگاهها را اجرا مى كند و ثمره قوانين و احكام عادلانه دادگاهها را عايد مردم مى سازد. به همين جهت اسلام همانطور كه قانون گذارى كرده، قوه مجريه هم قرار داده است (ولى امر) متصدى قوه مجريه هم هست ( يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِى الْأَمْرِ مِنْكُمْ )[77] . سنت و رويه پيغمبر اكرم(ص) دليل بر لزوم تشكيل حكومت است . زيرا اولا خود تشكيل حكومت داد و تاريخ گواهى مى دهد كه تشكيل حكومت داد و به اجراى قوانين و برقرارى نطامات اسلام پرداخته و به اداره جامعه برخواسته است ، والى به اطراف مى فرستاده ، به قضاوت مى نشسته و قاضى نصب مي فرموده، سفرائى به خارج و نزد رؤساى قبائل و پادشاهان روانه مى كرده معاهده و پيمان مى بسته جنگ را فرماندهى مى كرده و خلاصه احكام حكومتى را به جريان مي انداخته است وقتى خداوند متعال براى جامعه پس از پيامبر اكرم تعيين حاكم مى كند به اين معنى است كه حكومت پس از رسول اكرم نيز لازم است و چون رسول اكرم(ص) با وصيت خويش فرمان الهى را ابلاغ مى نمايد، ضرورت حكومت را نيز مى رساند. بديهى است ضرورت اجراى احكام كه تشكيل حكومت رسول اكرم را لازم آورده منحصر و محدود به زمان آن حضرت نيست . و پس از رسول اكرم نيز ادامه دارد. طبق آيه شريفه، احكام اسلامى محدود به زمان و مكانى نيست و تا ابد باقى و لازم الاجرا است. تنها براى رسول اكرم نيامده تا پس از آن متروك شود و ديگر حدود و قصاص يعنى قانون جزائى اسلام اجرا نشود و يا انواع ماليات ها ى مقرر گرفته نشود يا دفاع از سرزمين و امت اسلام تعطيل گردد. اين حرف كه قوانين اسلام تعطيل پذير يا منحصر و محدود به زمان و مكانى است. برخلاف ضروريات اعتقادى اسلام است. بنابراين چون اجراى احكام پس از رسول اكرم (ص) و تا به امروز و تا ابد ضرورت دارد تشكيل حكومت و برقرارى دستگاه اجرا و اداره ضرورت مى يابد. بدون تشكيل حكومت و بدون دستگاه اجرا و اداره كه همه جريانات و فعاليتهاى افراد را از طريق اجراى احكام تحت نظام عادلانه درآورد هرج و مرج به وجود مى آيد و فساد اجتماعى و اعتقادى و اخلاقي پديد مى آيد[78] . فصل سوم ( اهداف عام حکومت دينى )
1- برقرارى امنيت :
نخستين توقع انسانها از حكومتها، امنيت آن هم در تمامي ابعاد از جمله فردي، اجتماعى ، بين المللي، اقتصادي، فرهنگي، سياسى و غيره مى باشد. امنيت اساس تمام كارهاي گوناگون و متنوع به شمار مى رود ، با امنيت، جامعه اميد وار به حركت و تكاپو مي افتد در صورت ناامنى موجى از اضطراب و نگرانى و نااميدى در جامعه به وجود مى آيد که مانع از فعاليتهاى مختلف در تمامى ابعاد مى شود. در صورتى در جامعه عدالت اجتماعى تحقق خارجى پيدامى كند که امنيت باشد، كسانى كه به دنبال رفاه، توسعه سياسي، حاكميت ارزشهاى معنوى اند كوشش مى كنند تا آنرا به عنوان مقدمه مى دانند . يكى از اساسى ترين و اصلى ترين مقولات هر حكومتى تأمين و برقرارى امنيت براى دفاع از حقوق مردم است. حيات بشرى انسانها به اين مقوله بستگي دارد و زيربناى تمام هرنوع توسعه، رشد ، رفاه ، ارتقاى مادى ومعنوى به حساب مي آيد كه در خطبه حضرت علي(عليه السلام) نسبت به خوارج گذشت. گرچه در تمام ابواب فقهي، بابى به نام امنيت نداريم ولى در اكثر ابواب به گونه هاى از آن بحث شده است مانند جهاد، امر به معروف و نهى از منكر ، دفاع ، دفاع فردى و ملى و عمومي، برقرارى قسط و عدل، قضاوت، عادلانه، اجراى حدود الهى ، برخورد با اشرار و محاربان ، ياغيان ، مفسدان، و غيره . امنيت در قرآن:
1- ريشه آن (ا م ن) امن ميباشد و مشتقات آن ايمان ، امن استيمان به معني، اطمينان ، آرامش در برابر خوف و ترس و نگرانى و ناآرامى است. 2- اصل امنيت، طمأنينه و آرامش نفس و از ميان رفتن ترس و خوف است امان و امان و امنيت در اصل مصدرند به حالتى اطلاق مى شود كه انسان در آرامش باشد. امنيت نسبت به فرد و خانواده و جامعه ملت و كشور فرق مى كند. امنيت فردي را بايد در سايه ايمان واقعى و آرامش روحي، روانى و ياد خداوند دنبال نمود (الَّذِينَ آمَنُوا وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِكْرِ اللَّهِ أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ)[79] امنيت اجتماعى در پرتو فضائل اخلاقى مانند تقوي، عدالت، رعايت حرمت و حقوق انسانها، دفاع از مظلومان و فقرا، برخورد با فاسدان و مجرمان و بزهكاران ، رفع تنگدستى ، رفاه و تأمين معيشت مردم و حفظ آزادى هاى مشروع ، حاكميت عدل و حق وقانون و معيارى انساني و الهى ، به وجود مى آيد. امنيت ملى در سايه اقتدار و استقلال ، آگاهى ، توانايي، ارتباطات قوى و سازنده امت اسلامى دركليه ابعاد و زوايا و ايستادگى در برابر يورش و توطئه هاى و تهديدهاى دشمنان و بيگانگان تشكيل مى شود . در واقع امنيت ملي تركيبى از امنيت داخلي، خارجي، اجتماعى و ايمنى در برابر تهديدات و توطئه ها و خطرات خارجى و سلامت جامعه در برابر هرگونه تهديد خارجى و داخلي. در واقع برقرارى امنيت مانند حلقه مفقود درتمام سلسله جنبان نظام در تمام ابعاد است كه اگر آن نبود معنا و مفهومى براى حكومت و جامعه نخواهدو پايه هاي جامعه سست و لرزان مى شود. امنيت در روايات
1- قال رسول الله (ص) «نعمتان مكفورتان، الامن والعافيه»[80] ترجمه: 2 نعمت است كه قدر آن شناخته نميشود، امنيت و عافيت. 2- فالجنود باذن الله حصون الرعية و زين الولاة و عز الدين و سبل الامن و لا تقوم الرعيه الابهم [81] 3- فابدل لهم العز مكان الذل و الامن مكان الخوف[82] 4- فيأمن المظلمون من عبادك.[83] از روايت دوم فائده امنيت عبارتند از :امنيت به عنوان قلعه اى براى مردم در برابر تمام حوادث به حساب مى آيد . درصورتى كه هيئت حاكمه عدالت را در جامعه پياده کنند براى آنان به عنوان زينت و مدال افتخار محسوب مى شود. امنيت باعث عزت دين و سلامتى راه ها . اصلاح و ايستادگى مردم فقط در سايه امنيت حاصل ميشود. در روايت سوم نيروهاى نظامى و انتظامى به جاى ذلت براى مردم عزت و اقتدار را سوغات مى آورند و به جاى ترس ، امنيت و آسايش را فراهم مى كنند در روايت چهارم از جمله اهداف حكومت را حضرت على (عليه السلام) حمايت از مظلومان مى داند يعنى در سايه حكومت اسلامى امنيت مظلوما ن محفوظ است و عرصه بر ظالمان تنگ و محدود است. 2 - مبارزه با مفساد
كارشناسان مسائل امنيت ملي، داخلى و خارجى اعتقاد دارند كه اگر بخواهيم در جامعه ارتباطات قوى و محكم در تمام جوانب داشته باشيم بايد در آن جامعه و نهادهاى مربوط به آن مانند؛ نهاد خانواده ، نهاد اقتصاد ، سياست، نهاد حقوق ... فساد نباشد. البته فساد شكلهاى گوناگون به خود مى گيرد و در عرصه هاى مختلف وارد مى شود كه بايد به آن توجه نمود تا مباحث با يكديگر خلط نشود. از جمله اهداف بلند انبياء كه در رأس كارهاى آنها قرار داشت مبارزه با فساد بودالبته اگر در جامعه اى فساد از بين رفت جاى آن راارزشهاى اخلاقى خواهد گرفت و جامعه از هر لحاظ متعادل خواهد شد « كَانَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ وَأَنْزَلَ مَعَهُمُ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِيَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ فِيمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ وَمَا اخْتَلَفَ فِيهِ إِلَّا الَّذِينَ أُوتُوهُ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَيِّنَاتُ بَغْياً بَيْنَهُمْ فَهَدَى اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا لِمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِهِ وَاللَّهُ يَهْدِى مَنْ يَشَاءُ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ »[84] از ديگر اهداف انبياء مى توان برقرارى قسط و عدل در جامعه[85] حمايت از محرومان و مبارزه با ستمگران ، برقرارى نظم و انظباط و حاكميت قانون عدل و قانون خدا درجامعه ، برقرارى امنيت فردى و اجتماعي، برخورد با عوامل ناامني وفتنه و فساد ، ايجاد محيطى سالم ، سازنده، پاك و شايسته براى رشد استعدادها و فضائل ، ارتقاء سطح بينش مادى و معنوى جامعه بشرى و فضا سازي(فرهنگ سازي) براى عزت و كرامت انسانها و تكامل الهى جامعه بر شمارد .ديدگاه قرآن و روايات درباره مكتب انبياى عظام، جامع نگرى ميان حيات دنيا و سعادت آخرت و ارتباط دنيا با آخرت و دين با حكومت و برقرارى عدالت آميخته با تقوا و فضيلت و معنويت است.[86] انواع مفساد و مبارزه با آنها
1- فساد اجتماعى كه شامل رفاه عده اى خاص و در فقر قرار گرفتن عده اى بسيار زيادى ، حزب بازى ، تسلط جامعه به دست افراد بى مايه، تضعيف آرمانها دينى و الهى ، پارتى بازى درروابط به جاى ضوابط و قوانين سرنوشت جامعه به دست سازشكاران فرومايه و بى بند و بار افتادن، تقسيم ناعادلانه امكانات منابع ثروتهاى عمومي، انفال، زمينهاى عمومي، محروميت اكثر جامعه مى شود كه حكومت اسلامي با برنامه ريزى دقيق و لطيف بايد با آنها مبارزه كند. نكته قابل توجه درباره فساد اجتماعى ، ميان فساد حكومت و حاكمان و فساد مردم رابطة بسيار عميق و تنگاتنگى وجود دارد. اگر حاكمان ، خود فاسد باشند، بنابر اصل «الناس على دين ملوكم» مردم نيز به فساد ميل پيدا مى كنند. اگر مردم فاسد باشند، حاكمان را نيز به سمت و سوى فساد خواهند كشاند و اگر آنان نيز مقاومت كنند، با شورش و ... حاكمان صالح را از ميان خواهند برداشت و بر سر كار حاكمان فاسد خواهند نشست. نحوه مبارزه با اين گونه مفاسد: الف) اگر در حكومت اسلامى اصولى مانند؛ شايسته سالارى ، تاكيد بر اصل تقوى و معنويت، تاكيد بر اصل تعهد و مسئوليت پذيري، تاكيد بر اصل خداگرى و خدامحورى در كارها ، تاكيد بر اصل نظارت المى تاكيد بر اصل نظارت مردمي، توجه به كرامت انسانها ، جمع گرايي، تاكيد بر فرهنگ سازي، تاكيد بر فضاسازى مناسب و سالم، تاكيد بر اصل مراقبت و محاسبه در كارها، تاكيد بر اصل ايمان به قيامت و آثار و نتايج اعمال و تاكيد بر تقويت باورها و انگيزه هاى الهي، تاكيد بر مبارزه با مفاسد اخلاقى ، تربيتى و روحي و تاكيد بر ارائه الگوهاى كارآمد، موثر و ثمر بخش ، نسبت به آنها در زمينه فردى و اجتماعى تاكيد كند. ب) حكومت اسلامى در مرحله اول، در زمينه گزينش افراد براى حكومت كردن در مرحله دوم نظارت بر كار آنها مى تواند از فساد ادارى جلوگيرى كند و به تبع آن جلوى تمام مفاسد گرفته مى شود. در اين نوع اصلاحات مانند، تحولات ساختاري، اداري، مديريتى ، قضايى ، اجرايى ونوع نگرش به بودجه عمومى كشور و بيت المال مسلمانان و نوع بهره بردارى و استفاده توجه شود. 2- مبارزه با مفاسد اقتصادي
موضوع مفاسد اقتصادي در نظام ادارى در جوامع مختلف در طول تاريخ همواره مسأله اسفناك و دردناك و عامل بسيارى از نابسامانيها، دردها، رنجها و اختلافات طبقاتى ، بى عدالتى ها ، تبعيضها، متورشها، چالشها، توسعه فساد و انحراف در جوامع به شمار مى رود. يكى از اهداف حكومت اسلامى ، جمع آورى بيت المال[87] و بودجه عمومى تقسيم عادله آن، مديريت مالى و هدايت امكانات در راه خير و صلاح و بهره بردارى صحيح از امكانات، برنامه ريزى دقيق در توزيع و تقسيم، جلو گيرى از اسراف و تبذير و سوء استفاده ، غارت و اختلاس ، تأمين نيازهاى عمومى و عدالت اجتماعى و رفاه مردم ، حمايت از حقوق محرومان و مستضعفان و ... است. تداوم و پايدارى و اقتدار هر دولت و حكومتى و بستگى به سياستهاى مالياتى ، بودجه اى و اقتصادى و كارآيى و كفايت لازم در امور اقتصادى و هدايت و كنترل بهينه منابع و امكانات، ساماندهى حيات سياسي، اقتصادي، اجتماعي، فرهنگى جامعه بر اساس آن است .( الناس كلهم عيال على الخراج و أهله [88] ) شرائط لازم رشد، توسعه، امنيت اقتصادي، سرمايه گذاري، اعتماد متقابل ملت و حكومت، اعتماد كارفرما و كارگر و كليه اقشار جامعه نسبت به يكديگر با سلامت جريان اقتصادى كشور، پرهيز از فرصت طلبى ، احتكار و انحصار و تمركز ثروت ، تكاثر ، کنترل رشوه خوارى ، اختلاس ، پورسانت، غارت، غصب بيت المال ، ربا، فساد، تخريب اموال عمومى و ... فراهم مى آيد. رشد و توسعه و سرمايه گذارى و اشتغال كامل، سالم و مولد، نياز به ثبات و امنيت و آرامش اجتماعى ، عدالت و اطمينان عمومى دارد. در صورتى كه جامعه از روند حركتهاى اجتماعى و سياسي مطمئن باشد، احساس آرامش كند، به نتيجه دسترنج و زحمات خود اميد وار باشد قطعا ، فعالتر و با نشاط تر عمل خواهد كرد. مبارزه با مفاسد اخلاقى ، اجتماعى
رشد احياء و تقويت باورهاى اخلاقى و معنوى و تاكيد بر كرامت انسانها از جمله عوامل اصلى و موثر در جلوگيرى ازفساد، آلودگى و انحراف است و بهترين راه مبارزه با ريشه هاى فتنه و فساد به حساب مى آيد. اگر بخواهيم جامعه اى سالم و محيطى پاك ، پاكيزه و به دور از آلودگى ها و انحرافات داشته باشيم، بهترين و كم هزينه ترين كار، خود سازى و سلامت درونى انسانها و مسئوليت پذيرى تك تك افراد جامعه اسلامى و انسانى است لذا بهترين سرمايه گذارى براى هر حکومت و جامعه اى ، سرمايه گذارى روى مسائل فرهنگي، معنوي، اخلاقي، تربيتى ، و احياى وجدان بيدار و زنده انسانها ،تقويت وجدان كارى و انضباط اجتماعى و نظم پذيرى و مسئوليت شناسى و مسئوليت پذيرى و تقوى و پاكى معنويت، كرامت و شرافت، مبارزه با رذائل اخلاقى و امتياز طلبى و غيره مى باشد. ضمانت اجراي قوانين در جامعه انسانى ، ضمانت اجراى درونى انسانها خواهد بود. مبارزه قضايي
از جمله مسائل بسيار مهم در مباحث اجتماعى بحث سلامت قوه قضائيه است چون اين نهاد، موظف به حسن اجراي قوانين و دستورات اسلام در جامعه است اين نهاد جهت رفع و دفع اختلاف در سطح جامعه در ميان تمام اقشار مى باشد. نقش و جايگاه دستگاه قضايى كارآمد و صالح در مبارزه با فساد و تجاوز، جاى هيچ شك و شبهه اى را باقى نمى گذارد. اگر قوه قضائيه يك حكومت اسلامى از استقلال، اقتدار، اعتبار، شايستگى هاى لازم برخوردار باشد، مسلما مى تواند به عنوان شمشير برنده در برابر بى عدالتى و ظلم و قلدرى ايستادگي كند و از حقوق مردم و محرومين ، دفاع و در برابر زورگويان و كسانى كه به حقوق عمومى و فردى تجاوز مى كنند، مقابله و مقاومت ، امنيت ، نظم اجتماعى ، عدالت عمومي و حمايت از محرومان را تضمين و تأمين نمايد. به عنوان حسن ختام در اين مبحث، فرمان حكيمانه و جاودانه امير المؤمنين (عليه السلام) را كه درباره نحو مبارزه با تمام فسادها مى آوريم و از خداوند متعال خواستاريم كه ما را از پيروان صادق و واقعى او قرار دهد. قال على (عليه السلام) : « ثم اختر للحلكم بين الناس افضل رعيتك فى نفسك ممن لا تضيق به الامور و لا تمحكه الخصوم و لا يتمادى فى الزلة و لا يحصر من الفيء الى الحق اذا عرفه و لا تشرف نفسه على طمع ».[89] حضرت علي (عليه السلام) خطاب به مالك اشتر در نامه اى به ايشان مى فرمايند: براي قضاوت در ميان مردم بهترين افراد خود را انتخاب نما. از جمله خصوصيات اخلاقى او اين باشد كه از امور گوناگون در تنگنا قرار نگيرد و طرفين دعوا او را به خشم وادار نكند و در اشتباه خود پافشارى و اصرار نكند. هر موقع حق را شناخت از حق به باطل عدول نكند. خود را در طمع قرار ندهد. 3- اقامه ى عدالت
معناى لغوي عدالت
1- راغب اصفهاني: :«العدالةو المعادلةلفظ قتضى المساواة يتحمل باعتبار المضايقه.... فالعدل هو التقسيط على السواء.[90]» 2- ابن منظور : «العدل ماقام فى النفوس انه مستقيم و هو ضد الجور ... فى اسماء الله سبحانه : العدل ، هو الذى لا يميل به الهوى فيجور في الحكم »[91]. مفهوم اصطلاحى عدل
ما در اينجا فقط به 2 تعريف از علامه طباطبايى و ملا محسن فيض كاشانى اشاره مى نماييم. 1 - «ان العدل لزوم الوسط و الاجتناب عن جانبى الافراط و التفريط فى الامور» عدل يعنى : در وسط قرار گرفتن و از جانب افراط (زياد روي) و تفريط (كوتاهي) در امور كارها دورى گزيدن.[92] 2 - «العدل بان و قر على كل مستعد مستحقه و فى كل ذى حق حقه حتى انتظم امر العالم».[93] عدالت يعني قرار گرفتن بر هر مستعدى طبق استحقاق (ارزش) و هر صاحب حق به حق واقعى خود برسد تا اينكه جهان نظم واقعى خود را به دست آورد. 3 - بهترين تعريف را از مجرى عدالت، يعني؛ حضرت على (عليه السلام) بايد سؤال نمود. حضرت مي فرمايند: ( العدل يضع الامور مواضعه)[94] ا: عدل هر چيزى را در جاى واقعى خودش مى گذارد. اقامه ى عدالت
( إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالْأِحْسَانِ وَإِيتَاءِ ذِى الْقُرْبَى وَيَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْكَرِ وَالْبَغْيِ يَعِظُكُمْ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ ) [95] يكى از اهداف عمومى حكومتها و نقطه اشتراك آنها اقامه عدالت و گسترش آن مى باشد اگر اين هدف از حكومتها حذف شود، ديگر حكومت معناى واقعى خود را نمى دهد و به دنبال اسم ديگرى براى حكومت باشيم.البته معناى واقعى عدالت فقط در سايه حكومت اسلامى به معناى واقعى آن اجرا خواهد شد. در قرآن واژه عدالت به 3 معنا آمده است. 1- عدول وانحراف؛« الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِى خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَجَعَلَ الظُّلُمَاتِ وَالنُّورَ ثُمَّ الَّذِينَ كَفَرُوا بِرَبِّهِمْ يَعْدِلُونَ)» [96] 2- استواري؛( الَّذِى خَلَقَكَ فَسَوَّاكَ فَعَدَلَكَ) [97] 3-عدالت اجتماعي؛(فَلِذَلِكَ فَادْعُ وَاسْتَقِمْ كَمَا أُمِرْتَ وَلا تَتَّبِعْ أَهْوَاءَهُمْ وَقُلْ آمَنْتُ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ مِنْ كِتَابٍ وَأُمِرْتُ لِأَعْدِلَ بَيْنَكُمُ اللَّهُ رَبُّنَا وَرَبُّكُمْ لَنَا أَعْمَالُنَا وَلَكُمْ أَعْمَالُكُمْ لا حُجَّةَ بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمُ اللَّهُ يَجْمَعُ بَيْنَنَا وَإِلَيْهِ الْمَصِيرُ) [98] در قرآن نسبت به عدالت و قسط سفارش و تأكيد شده است. ( وَإِنْ حَكَمْتَ فَاحْكُمْ بَيْنَهُمْ بِالْقِسْطِ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ) [99] و آيات ديگر مانند؛ وَأُمِرْتُ لِأَعْدِلَ بَيْنَكُمُ [100] ، قُلْ أَمَرَ رَبِّى بِالْقِسْطِ وَأَقِيمُوا وُجُوهَكُمْ عِنْدَ كُلِّ مَسْجِدٍ وَادْعُوهُ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ كَمَا بَدَأَكُمْ تَعُودُونَ) [101] از دو آيه فوق فهميده مى شود كه پيامبر مأمور اجراى فرامين و دستورات خداوند که همان اجراى حكم عدالت در جامعه که لازمه آن تشکيل حکومت است ، خواهد بود . اهميت عدل در آيات و روايات
اساس و هدف حكومت اسلامى اقامه عدل و رفع هر گونه تبعيض است همين آيه درباره عدل كفايت مى كند كه خداوند متعال مى فرمايد: «إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالْأِحْسَانِ وَإِيتَاءِ ذِى الْقُرْبَى وَيَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْكَرِ وَالْبَغْيِ يَعِظُكُمْ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ» [102] دستور خداوند متعال، عدل و عدالت است خداوندى كه منبع تمام كمالات است و سراسر عالم را عدالت فراگرفته و خلقت آسمانها و زمين بر مبناى عدالت است[103] پس چرا انسانها نبايد در ميان خود به عدالت رفتار مى نمايند ؟ و آنرا در سطح جامعه پياده نمايند؟ در جامعه اسلامى علاوه بر آنكه تك تك افراد داراى عدالت فردى باشند بايد روح جامعه هم از عدالت برخودار باشد تا امكانات و منابع مالى به طور مساوى دراختيار مردم قرار بگيرد تا جلوى تعدى و تجاوز گرفته شود. در روايتى از حضرت على (عليه السلام) از عدل به عنوان برترين رفتار[104] و خصلت[105] ،حيات احكام الهى ،[106] به عنوان پيروزى و كرامت[107] ، مايه قوام جامعه[108]، قوى ترين چارچوب[109]، سرمايه ايمان و جمع كننده احسان و بالاترين مرتبه ايمان[110] ميداند. و مقتضاى عدالت، دستگيرى و كمك به مظلوم و دشمنى با ظالم « كونا للظلم خصما و للمظلوم عونا »[111] و بدترين توشته براى قيامت، ظلم به بندگان است «بئس الزاد الى المعاد العدوان علي العباد»[112]. هدف از ارسال پيامبر، اجراى عدالت در سطح جامعه بشرى مى باشد. » لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَأَنْزَلْنَا الْحَدِيدَ فِيهِ بَأْسٌ شَدِيدٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَلِيَعْلَمَ اللَّهُ مَنْ يَنْصُرُهُ وَرُسُلَهُ بِالْغَيْبِ إِنَّ اللَّهَ قَوِيٌّ عَزِيزٌ « [113] . نقش حكومت در اجراى عدالت چيزى است كه جاى شك و شبهه را باقى نمى گذارد عدالت هم در ابتداي تشكيل حكومت و هم مقوم(ادامه) حكومت ، ابقاء لازم و ضرورى به دست مى آيد. رابطه عدالت و حكومت
حديث معروفي وجود دارد كه اين رابطه را نشان ميدهد كه چگونه باشد؟ قال رسول الله(ص) :« الملك يبقى بالعدل مع الكفر و لا يبقى مع الظلم بالايمان . »[114] صرف نظر از ايمان و عقائد اسلامى هيچ انسانى در وجود عدالت شك ندارد كه بايد اجرا شود حتى سارقانى كه به شراكت مال مردم را دزد مى نمايند در حق مردم اجحاف مى كنند موقع تقسيم اموال تنها توصيه كه به يكديگر مى كنند اجراى عدالت است. معنا و مفهوم عدالت يك مفهوم كاملا روشن و مورد قبول عقلاى عالم است وجود آنرا در تك تك افراد، جامعه و بين الملل لازم و ضرورى و حسن مى دانند. در حديث فوق عدالت با كفر سازگاري دارد ولى ايمان با ظلم سازگارى ندارد كه در درجة اول اهميت عدالت را مى رساند بهترين حالت آنگاه است كه عدالت با ايمان باشد چه طعم روحى از آن احساس مى شود. در روايتى از امام على (عليه السلام) كه مى فرمايد : « خير السياسات العدل و العدل خير الحكم »[115]از ديدگاه حضرت على (عليه السلام) بهترين حكومتها اجراى عدالت است و عدل بهتر حكم محسوب مى شود باز در روايتى ديگر كه عامل بقا و فنا حكومت را مى فرمايد: «من عمل بالعدل حصن الله ملكه[116] و من عمل بالجور عجل الله هلكه».[117] اگر حاكمان جامعه به عدالت رفتار نمايند خداوند آن مملكت را از گزند حوادث مصون و محفوظ مى دارد ولى اگر هيئت حاكمه با ظلم و ستم با مردم رفتار نمودند خداوند متعال هلاكت و زمينه نابودى آنها را نزديكتر مى كند تا زودتر سرنگون و هلاك شود. حتى در روايتي ديگر از امام على (عليه السلام) نيت پادشاه را عامل دگرگونى در جامعه مي داند چه خوب و چه بد « اذا تغيرت نية السلطان تغير الزمان »[118] از روايات فوق چند نكته مهم و قابل توجه به دست مى آيد: 1- عدالت اساس و قوام حكومت به شمار مى رود و به عنوان هدف حكومت محسوب مى شود. 2- دوام و زوال حكومتها به عدالت بستگى دارد. 3- اگر ايمان با عدالت جمع شود مايه خيرات و بركات فراواني در جامعه خواهد شد. 4- از روايات فوق ضرورى و لازم بودن عدالت در حكومتها به دست مى آيد . فوائد عدالت اجتماعي:
مرحوم نراقى در كتاب معروف اخلاقى خود معراج السعاده فوائدى براى آن ذكر مي كنند كه عبارتند از : 1- ايجاد اعتماد و همراهى 2- شهرت حاكمان 3- دوام و پايدارى حكومت 4- آبادانى كشور 5- اسوه شدن حكومت 6- افزايش حرمت حاكمان 7- رضايت مردم و بقاى حكومت 8- الفت ميان مردم و حكومت.[119] راههاى رسيدن به عدالت
از سه طريق مى توان به عدالت رسيد الف: توكل و اعتماد به خداوند. ب: پاسدارى از شريعت. ج: جلو گيرى از ستم و ظلم به حقوق مردم[120] . آثار بي عدالتى در جامعه و حكومت
1- سستى و زوال حكومت2- از بين رفتن نيروهاى انسانى و منابع مالي
3- اختلال در نظم داخلى و خارجى جامعه 4- از هم پاشيده شدن نهاد هاى مربوط به جامعه 4- ازبين بردن فقر
معنى فقر
فقر را ضد غني (بى نيازي) معنى كرده اند[121] و فقير به كسى مى گويند كه خرج اهل و عيال خود ر ا نداشته باشد و در معيشت و زندگانى دچار مشكل است .[122] فقر يعنى نياز (الحاجة)[123] در رواياتى كه از پيامبر نقل شده ايشان فرمودند: « الفقر فخري » ( نياز من به خداوند مايه افتخارم است. )[124] در آيات قرآن، خداوند خطاب به تمام بشريت مى فرمايد: « يَا أَيُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَى اللَّهِ وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ »[125] و شيطان به عنوان وعده دهنده به فقر و دستور دهنده به فحشاء در قرآن معرفى شده است « الشَّيْطَانُ يَعِدُكُمُ الْفَقْرَ وَيَأْمُرُكُمْ بِالْفَحْشَاءِ وَاللَّهُ يَعِدُكُمْ مَغْفِرَةً مِنْهُ وَفَضْلاً وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ »[126] و عده اى مغرور و خود خواه و جاه طلب، خداوند را فقير قلمداد مى كنند« لَقَدْ سَمِعَ اللَّهُ قَوْلَ الَّذِينَ قَالُوا إِنَّ اللَّهَ فَقِيرٌ وَنَحْنُ أَغْنِيَاءُ سَنَكْتُبُ مَا قَالُوا وَقَتْلَهُمُ الْأَنْبِيَاءَ بِغَيْرِ حَقٍّ وَنَقُولُ ذُوقُوا عَذَابَ الْحَرِيقِ » [127] و كسانى كه پول وضع مالى خوبى دارند ، بخل آنها را وادارمى کند که انفاق نكنند ، خداوند آنها را فقير خطاب نموده است گرچه آنها پول و وضع مالى خوبى دارند. « هَا أَنْتُمْ هَؤُلاءِ تُدْعَوْنَ لِتُنْفِقُوا فِى سَبِيلِ اللَّهِ فَمِنْكُمْ مَنْ يَبْخَلُ وَمَنْ يَبْخَلْ فَإِنَّمَا يَبْخَلُ عَنْ نَفْسِهِ وَاللَّهُ الْغَنِيُّ وَأَنْتُمُ الْفُقَرَاءُ وَإِنْ تَتَوَلَّوْا يَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَيْرَكُمْ ثُمَّ لا يَكُونُوا أَمْثَالَكُمْ » [128] و آخر آنكه در روز قيامت همه نيازمند به رحمت و لطف خداوند مى باشند « تَظُنُّ أَنْ يُفْعَلَ بِهَا فَاقِرَةٌ »[129] از آيات فوق به خوبى معناى فقر روشن مى شود كه همان نياز و احتياج است و شبهه اى در آن وجود ندارد. آثار فقر در جامعه
حكومت اسلامى بايد با فقر و تبعات آن مبارزه كند تا جامعه از گزند حوادث غير مترقبه مصون و محفوظ باشد فقر در جامعه اثر مى گذارد که عبارتند از: 1- «الفقر كاد ان يكون كفرا» .[130] كسى كه نيازمند به امكانات رفاهى و آسايش است اگر آنها برآورده نشود دست از ايمان خود برمى دارد و كافر مى شود پس فقر باعث كفر مى شود براى آنكه آثار كفر در جامعه از بين برود بايد مظاهر فقر را از بين برد 2- » الفقر يخرس الفطن عن حجته «[131] ، اگر در كسى هم فقر و هم هوشيارى جمع شود نمى تواند به واسطه فقر حرف خود را به كرسى بنشاند، اصلا حرف او خريدار ندارد و كسى به او توجه نمى كند. 3- كوتاهى و حتى انجام ندادن امور ديني: در دعايى از حضرت پيامبر است كه مى فرمايند:» بارك لنا فى ا لخبز و لا تفرق بيننا و بينه فلولا الخبز ما صلينا و لاصمنا و لا ادينا فرائض« ربنا [132]«. اگر در جامعه امكانات مالى نباشد، تمامى راههاى آشنايى مردم با معارف اسلام سد خواهد شد از اين مردم از تمامى احكام و دستورات خدا ناآگاه مى مانند و زمينه حدود الهى در جامعه بوجود مى آيد. 4- « الفقر موت الاكبر » [133]« فقر بزرگترين مرگ به حساب مى آيد. 5- يا بني! انى اخاف عليك الفقر فاستعذبالله منه فان الفقر منقصة للدين مدهشة العقل داعية للمقت . اين عبارت ، وصيت حضرت علي(عليه السلام) به فرزند بزرگوارش محمد حنفيه است كه مى فرمايد : اي پسرم! من از فقر براى تو مى ترسم به خداوند از شر فقر پناه ببر چون باعث نقضان دين ، سرگردانى و حيرت عقل و به وجود آمدن دشمنى مى شود.[134] 6- « خير الدنيا و الآخره فى خصلتين: الغنى و التفى و شر الدنيا فى خصلتين، الفقر و الفجور ».[135] از جمله امورى كه بايد در سرلوحه حكومت به عنوان هدف باشد، از بين بردن فقر كه مسأله بسيار مهمى و حياتى به شمار مى رود كه نمى توان از آن چشم پوشى نمود. رسيدگى به فقرا زمينه ساز تحقق عدالت اجتماعى در بعد اقتصادى خواهد بود.حكومت اسلامى كه از جمله اهدافش از بين بردن فقر در سطح جامعه است بايد توجه ويژه و عنايت كامل به فقرا و مساكين داشته باشد . در صورت بى توجهى به اين امر و رسيدگى نكردن به امور فقراء و مساكين بايد شاهد تباه شدن تمامى كارهاى بزرگى كه در زمينه هاى ديگر صورت مى گيرد باشيم تا جامعه با رفاه ، به امنيت و آرامش برسد.در خاتمه بحث از بيانات اميرالمؤمنين بهره مند مى شويم « ثم الله الله فى الطبقه السفلى من الذين لاحيلة لهم من المساكين و المحتاجين و اهل البؤسى و الزمنى ... و احفظ الله ما استحفظك من حقه فيهم و اجعل لهم قسما من بيت مالك . .. فلا يشغلنك عنهم بطر فانك لا تعذر بتضعيك التافه لاحكامك الكثير منهم ». [136] خدا را خدا را ، قشر مستضعف و محروم از مردم را كه راه چاره ندارند و از درويشان و نيازمندان و بينوايان و از بيمارى برجاى مانده... براى خدا حقى از خود را كه به آنان اختصاص داده و نگهبانى آن را به عهده ات نهاده پاس بدارد. پس مبادا فرو رفتن در نعمت از پرداختن به حقوق آنان ترا باز بدارد كه ضايع شدن كار كوچك به خاطر استوار كردن كار بزرگ و مهم ، عذرى برايت نياورد. نقش منابع و امكانات مالى در جامعه و حكومت
1- اصلاح امور
گرچه نقش اقتصاد از ديدگاه اسلام محورى نمى باشد بلكه وسيلة براى اهداف بلند از جمله اصلاح امور جامعه در تمام ابعاد مى باشد. « و تفقد امر الخراج بما يصلح اهله! فان فى صلاحه و صلاحهم صلاحا لمن سواهم الابهم ، لان الناس كلهم عيال على الخراج و اهله »[137]. 2- رفع نياز به واسطه منابع مالى
همان گونه در مباحث قبل مطرح شد انسان نيازهايى دارد كه بايد برطرف شود در صورت عدم اقناع فرد، جامعه و حكومت دچار اخلال روحى مى شود. « كلهم عيال على الخراج و اهله »[138]. 3- دوام حكومت براى اداره جامعه و دوام حكومت نياز به امكانات مالى مى باشيم .« لم يستقم امره الا قليلا »[139].
4- اصلاح و تقويت نيروهاى مسلح
« ثم لاقوام للجنود الا بما يخرج الله لهم من الخراج الذى بقوون به على جهاد عدوهم و يعتمدون عليه فيما يصلهم و يكون من وارء حاجتهم »[140]. نيروهاي نظامى و انتظامى براى قوام خود نياز منابع مالى دارد تا در اجراى حسن قوانين شريك باشد و جامعه را از هرج و مرج بازدارند. فصل چهارم (اهداف خاص حکومت ديني)
1- امر به معروف و نهى از منكر
اين فريضه بزرگ الهى از فروعات دين [141]،واجب ديني وبه عنوان عبادت [142]بشمار مى رود كه اهميت به سزاى در اصلاح[143] و كنترل جامعه از گناهان دارد و ترك اين فريضه پيامدهاى ناگوارى را به همراه دارد. امر به معروف و نهى از منكر داراى مراتبى مى باشد كه بعضى از مراتب آن نيازمند به حكومت است؛ حكومت آن را به عنوان هدف خود در جهت رشد و ترقى اسلام و به دنبال آن رشد جامعه انسانى و اسلامى دنبال كند. امربه معروف و نهى از منكر از اصول مسلُـــم و از واجبات سياسى اجتماعى اسلام به شمار مى رود و در اين زمينه آيات و روايات فراوانى واردشده از مجموع آنها وجوب اين فريضه مهم را مى توان به دست آورد و فقها اسلام ، چه عامه و چه خاصه در اين مسأله اتفاق نظر دارد. ) كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَتُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ [144] ترجمه: شما بهترين امت خواهيد بود اگر از ميان مردم براى امر به معروف و نهي ازمنكر بپاخيزيد و به خداوند ايمان آوريد. امر به معروف و نهى از منكر در تمام اقشارانسانى اثر مى گذارد و باعث مى شود تا جامعه اى با معيارهاى واقعا انسانى و اسلامى داشته باشيم و شاهد موفقيت و سرافرازى جهان اسلام در كل جهان باشيم. همين بس كه در مورد امر به معروف و نهى از منكر فقط همين آيه از قرآن عمل نماييم وَلْتَكُنْ مِنْكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ وَيَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَأُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ)[145] آيه فوق به ما مى آموزد که ؛آمران به معروف و ناهين از منكر بهترين امت به حساب مى آيد كه مردم را به كارهاى خوب دعوت مى كنند و از كارهاى زشت باز مى دارند و اين فقط به خاطر ايمان به خداست كه وادار به اين امر مهم مى كند. اهميت امر به معروف و نهى از منكر
در آيات و روايات نسبت به اين فريضه توجه خاصى شده است و داراى جايگاه خاصى در دين به شمار مى رود. امر به معروف و نهي از منكر در قرآن :
دين اسلام آخرين دين و كاملترين اديان « الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ دِينِكُمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِى وَرَضِيتُ لَكُمُ الْأِسْلامَ دِيناً »[146] به شمار مى رود و بعد از پيامبر معظم اسلام (ص) هيچ پيامبرى نيامده و نخواهد آمد « رَسُولَ اللَّهِ وَخَاتَمَ النَّبِيِّينَ وَكَانَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيماً » [147] از عبارات فوق چنين به دست مى آيد كه آنها دستورات پيامبر را با استفاده از عقل خود درك مى نمايند و به كار مى گيرند و مردم با استفاده از متخصصين در اسلام شناسى راههاى سعادت خود را به دست مى آورند. از آيه » و َلْتَكُنْ مِنْكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ وَيَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَأُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ ) « [148] مى توان چند نكته بدست آورد: 1- امر به معروف و نهى از منكر واجب كفايى است كه اگر عده قيام به اين امر مهم، كردند از ديگران ساقط مى شود ولى اگر كسى قيام نكرد تمامى امت گناهكار محسوب مى شوند و آن در صورتى است كه قدرت بر انجام امر به معروف و نهى از منكر را داشته باشد و شرائط اين فريضه مهم جمع باشند. 2- از كلمه «امة» ( و َلْتَكُنْ مِنْكُمْ أُمَّةٌ ) شايد بتوان قدرت[149] در اجراى امر به معروف و نهى از منكر را به دست آورد چون اين كلمه يعنى امت عده اي را مى گويند كه داراى إعمال نفوذ و قدرت باشند مى توانند امر به معروف و نهى از منكر را به نحو احسن در جامعه اجرا كنند[150]. سؤالى در اين جا در ذهن خلجان مى كند اصلا امر به معروف و نهي از منكر چه احتياج به حكومت دارد كه آن را از اهداف حكومت آورده اند ؟ مگر نمى شود در جامعه، انسانها يكديگر را به كارهاى خير دعوت كنند [151]و از كارهاى زشت جلوگيرى كنند؟ در جواب سؤال بايد چند نكته را گفت: الف : از متن آيات و روايات به دست مى آيد كه بايد تشكيلاتى به نام حكومت وجود داشته باشد تا معنا ومفهوم واقعى كلمه، اين امر مهم تحقق پيدا كند. ب : گاهي اوقات براى تحقق امر به معروف و نهى از منكر احتياج به اين داريم تا زمينه هاي فساد را به وسيله إعمال قدرت و حكومت از ميان برده و به جاى آن فضائل اخلاقى و ارزشهاى معنوي[152] را جايگزين نمود. ج : اگر در جامعه نظاماتى و تشكيلاتى به نام حكومت[153] باشد مردم بدانند كه آنها سعى در امر به معروف و نهى از منكر دارند[154] و سهل انگارى در اين امر نمى كنند حساب كار خود را مى كنند و سطح جرائم و خيانتها در جامعه به نحو چشمگيرى پايين خواهد آمد و مردم به كمالات معنوى سوق پيدا مى كنند. د: در رواياتى كه از امام محمد باقر (عليه السلام) نقل شده، ايشان مى فرمايند: « ان الامر بالمعروف و النهى عن المنكر، سبيل الانبياء و منهاج الصلحاء، فريضه عظيمه بها تقام الفرائض و تأمن المذاهب و تحل المكاسب، ترد المظالم ، تعمر الارض ، و ينتصف من الاعداء و يستقيم الامر .[155] ترجمه: امر به معروف و نهى از منكر روش انبياء و صالحان است و فريضه مهمى است كه به وسيله آن واجبات الهى به پا داشته مى شود و راهها امنيت پيدا مى كند، درآمدها حلال ميشود، و اموال به زور و ظلم گرفته شده به صاحبان واقعى آن برگردانده مى شود، زمين آباد مى شود، از دشمنان دين انتقام گرفته مى شود و كارها در مسير واقعى خود قرار مى گيرند. روايت فوق در بردارنده چند نكته مهم است كه ما از آن به عنوان اهميت امر به معروف و نهى از منكر آورده ايم: 1- فوائد امر به معروف و نهى از منكر فقط مخصوص عبادات نمى باشد بلكه شامل آبادانى زمين، انتقام از دشمنان و كارها در مسير واقعى خود قرار گرفتن و درآمدها و كسبها حلال ميشود كه اين به نوع خود مى تواند در جامعه منشاء بسيار مهمى در تربيت و رشد فضائل اخلاقي شود چون حلال بودن درآمد خاستگاه تمام خوبى ها و يكى ازعوامل مؤثرو اركان(لقمه اى حلال )گسترش فضائل اخلاقى در جامعه اسلامى خواهد بود. 2- آيا امنيت راه ها، آبادانى زمين، انتقام از دشمنان و ... امكانات لازم، را نمى خواهد؟ مگر بدون وجود تشكيلات منظم و منسجم مى توان اين امور را انجام داد؟ البته اين امور از فوايد انجام اين امر مهم به شمار مى رود كه خود ثابت مى كند كه بايد حكومت باشد تا در امور فرهنگي، اقتصادي، سياسي، اجتماعى جامعه نظارت داشته باشد و جامعه مسير و جريان واقعى خود را طى كند. 3- اگر در جامعه اين فريضه مهم تحقق بپذيرد و به تمام معنى اجرا شود، شاهد پيشرفت در تمامي امور مانند امور اقتصادى (تحل المكاسب و تعمر الارض) ، امور سياسى ( و ينتصف من الاعداء)، اجتماعى (تأمن المذاهب)، فرهنگى (و يستقيم الامر) و از همه مهمتر اقامه اى فرائض كه همان اوامر و نواهى الهى كه ما از آن به عنوان دين و آئين نام مى بريم در جامعه خواهيم بود. كه در فصول قبلى ثابت شد كه انسان بدون حكومت ديني نمى تواند جامعه را اداره كند و دين سرچشمه تمام خوبى ها و كمالات و ترقى به شمار مى رود. 4- آمران به معروف و ناهيان از منكر در رديف صالحان و انبياء قرار مى گيرند (سبيل الانبياء و منهاج الصلحاء). 5- امر به معروف و نهى از منكر هم به عنوان هدف حكومت در ابتداى تشكيل حكومت و هم دردوام و بقاء به عنوان امرى لازم و ضرورى جهت حفاظت حكومت محسوب مى شود. آثار سوء ترك امر به معروف و نهى از منكر
1- تسلط يافتن اشرار درامور حكومت و جامعه و گرفتارشدن مردم در گرداب بد بختى وهلاکت ازتبعات ترک اين فريضه اى الهى به شمار مى رود؛امر به معروف ونهى ازمنکر که نقش بازدارندگى در مقابل معاصى را داشت وبه تبع آن،عرصه بر انسانهاى خلافکارمحصور ومحدودبود و مردم را به كمالات معنوى دعوت مى كرده؛آن را انجام ندادند اين مشکلات رخ مى دهد ،طبق آيه شريفه ِاي« إ ِنَّ اللَّهَ لا يُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ »[156] يغير ما بقوم حتى ما يغيروا بانفسهم . خودشان با اختيار و اراده و حق انتخاب مي توانند جامعه را خوب يا بد نمايند هرگونه سرزنش و ملامتى متوجه آنان خواهد شد و ديگران در اين قضيه مقصر نمى باشند. دعايى كه در روايات داراى اهميت است و مى تواند بلاياء را دفع كند، به واسطه ترك اين فريضه ديگر اثر گذار نخواهد بود و دعا كردن فائده ندارد ( خود کرده را تدبير نيست ). حضرت على بن ابي طالب و خاندان پاكش (عليهم السلام ) جامعه انسانى و اسلامى را نسبت به اين مسأله گوشزد نموده اند. « لاتتركوا الامر بالمعروف و النهى عن المنكر فيولى عليكم شراركم، ثم تدعون فلايستجاب لكم . »[157] 2- عدم توجه و عنايت خداوند به كسانى امر به معروف و نهى از منكر را ترك نموده اند پيامبر هميشه مردم را نسبت به انجام اين مهم دعوت كرده اند در روايتى كه امام رضا(عليه السلام) از پيامبر نقل نموده است چنين است: « كان رسول الله(ص) يقول اذا امتي تواكلت الامر بالمعروف و النهى عن المنكر فلتأذن بوقاع من الله »[158]. اگر در جامعه ارزشها و ضد ارزشها در جاى خود محفوظ باشد،جامعه انسانى نمودارى مطلوب و در حد نرمال را خواهد شد و الطاف الهى شامل آنان خواهد گشت، اما اگر ارزشها، جاى خود را به ضد ارزش داد ديگر توقع لطف و رحمت خداوند را نبايد داشت بلكه غضب و خشم خداوند را متوقع بود[159]. حكمت، امر به معروف و نهى از منكر كه دعوت به خير و بازدارنگى از ضد ارزشها بود در جامعه مورد بى مهري قرار گرفت ديگر هيچ انتظارى نداشت مگر بى بركت و عدم الطاف الهى نسبت به آن جامعه. در ضمن معيار و ملاك براى ارزشها و ضد ارزشها وجود و تسلط امر به معروف و نهى از منكر در جامعه و حكومت است. براى آنكه كارآيى و مطلوب بودن حكومت و جامعه را مورد ارزيابى و بررسى قرار دهيم انجام و ترك آن خواهد بود. 3- ذليل و خوار شدن جامعه
از آثار سوء ،ترك امر به معروف و نهى از منكر كه در روايات آمده خذلان وخوارى امت است . قال: الباقر(عليه السلام) « الامر بالمعروف و النهى عن المنكر خلقان من خلق الله فمن نصرهما اغره الله و من خذلها خذله الله »[160]. ترجمه: امر به معروف و نهى از منكر آفريده هاى از آفريده هاى خداوند است اگر كسى آنها را يارى نمود خداوند به او عزت مى دهد ولى اگر امر به معروف و نهى از منكر را ترك نمود خداوند او را دچار خذلان و خوارى مى كند. فلسفه وجودى حكومت اسلامى اين است كه جامعه را با برنامه ريزى دقيق و حساب شده به تكامل و رشد اخلاقى و علمى برساند ميان مردم و حكومت رابطه نزديك و تنگاتنگى وجود كه با همكارى يكديگر اين فريضه را كه مصلحت دنيا و آخرت است انجام دهند تا جامعه به عزت و شوكت خود برسد و زمينه كارهاى فرهنگى و مذهبى را در جامعه را به وجود آورد. [161] البته ترك امر به معروف و نهى از منكر آثار سوء ديگرى هم در جامعه دارد كه ما به مهمترين آنها اشاره كرديم براى اطلاعات زيادتر مى توانيد به جوامع روايى مانند اصول كافى ، وسائل الشيعه و بحارالانوار مراجعه نماييد. مراتب امر به معروف و نهى از منكر و رابطه آن با اهداف حكومت :
فقهاء براى امر به معروف و نهى از منكر بر طبق روايات، سه مرتبه و مرحله را قائل شده اند. 1- انكار به قلب (فانکروا بقلوبکم ) 2- انكار با زبان ( والفضوا بالسنتکم) 3- انكار عملى ( صکوا بها جبابهم ولا تخافوا فى الله لومة لائم)[162] فقها و محدثين مرحله و مرتبه اول را واجب دانسته اند چون هيچ گونه مؤونه و دردسرى ندارد، البته انسان مطلوب، كسى است كه نسبت به فعل واجب در جامعه خوشحال و نسبت به انجام منكر ناراحت مى شود ولى اگر كسى كارهاى بد و زشت ملكه او شد در اينجا عكس جواب مى دهد، نسبت به ارزشهاى اخلاقى حالت ناراحتى دارند و ضد ارزشها را چون ملكة وجودى او شده است دوست دارد و مطابق ميل آنان خواهد بود و در نهج البلاغه است آقا اميرالمؤمنين(عليه السلام) مى فرمايند: ( الراضى بفعل قوم كاالداخل فيه منهم ) اگر كسى نسبت به فعل خوب يا بد ديگران راضى شد مانند اين است كه جزء آنها محسوب مى شود.[163] در مرحله دوم كه به صورت زباني، در هر زمان صورتها و حالات گوناگونى دارد به عنوان مثال، در زمان ما اين مرحله در شكلهاى گوناگون و متنوع و بسيار زيادى شكل مى گيرد مثل روزنامه ها، رسانه هاى گروهي، مثل ؛ماهواره و تلويزيون و از همه بالاتر ارتباطات متنى و تصويري مثل، اينترنت كه وجود تشكيلاتى را مى خواهدكه هزينه ها را متقبل شود و دعوت به خير و جلوگيرى از منكر به صورت عينى شكل گيرد تا اثر مطلوب خود را بدهد و با توجه به اين برهه زمانى كه؛ شياطين انس و جن درصدد برهم زدن صحنه اى جهانى به نفع خود، آن هم منافع ملى و مادى خود مى باشند؛ وظيفه حكومت دينى به مراتب شديدترمى شود و آنان با هدايت و رهيافت اطلاعات مذهبي، دينى به مردم صحنه فوق را به مصلحت اسلام و مسلمين تبديل نمايند و در اين زمينه 2 كار مهم انجام دهند: 1- اطلاعات را به صورت شفاف و استدلالى و به زبان ساده (عوام فهم و خواص پسند) در اختيار اقشار مختلف مردم قرار دهند. 3- علاوه بر اختيار قرار دادن اطلاعات، زمينه پاسخگويى به شبهات در اين زمينه را فراهم كنند. استكبار جهانى با به كارگيرى مزدوران، كه متخصص در تمامى فنون مى باشند مى خواهد اطلاعات غلط و نادرست را به جوانان القاء نمايند و چهرة مخدوش از اسلام ارائه دهند. ج: انكار عملي، در اين مرحله مقدار زيادى از كارها و اعمال تخصصى مى شود و حيطه هاى مختلف را شامل مي شود . وظيفه اى حکومت به مراتب سنگين تر مى شود حكومت مى تواند زمينه هاي فساد را از بين ببرد و كسانى كه با ترويج فرهنگ غربى و ابتذال مى خواهند، جامعه اسلامى را ناامن كنند با آن به نحو احسن مقابله نمايد. به عنوان مثال در عصر ما، بى حجابى و بد حجابى غوغا كرده است كه زمينه تمام فسادهاى اخلاقى و اجتماعى شده است.حكومت اسلامى مى تواند زمينة آن را كه لباسهاى آن چنانى است را از بازار جمع كند و نگذارد لباسهايى كه ترويج فرهنگ غربى به تدريج است در جامعه وارد شود و نگذارد رسوخ كند. و در تمامى زمينه هاى ديگر و اگر حكومت دينى نباشد و بخواهد امر به معروف و نهى از منكر در مرحله 2 و 3 را انجام دهند جامعه به خود، شكل ناهنجارى خواهدگرفت و به هرج و مرج تبديل مى شود. 2- اقامة حدود (حدود، ديات، قصاص) معناى لغوي حدود با مراجعه به كتب لغت، براى حدود معانى ذكر كرده اند: 1- حدود، جمع حد: الفصل بين الشين لئلايختلط احدهما بالآخر اولئلا يتعدى احدهما على الآخر.[164] 2- حدود الله: الاشياء اللتى بين تحريمها و تحليلها، اصل الحد المنع و الفصل بين الشيئن فكأن حدود الشرع فصلت بين الحرام و الحلال.[165] 3- الحد: الحاجزيين الثيئبن: حدود، احكام، حقايق معانيه، حدود، جمع حد است فاصله ميان 2 چيز است، حدود شرع ميان، حلال و حرام جدايي انداخته است[166]. مقدمه
هر يك از قوانين وضع شده چه در باب معاملات و چه در باب عبادات و چه قوانين جزائى داراى مصالح است و انجام آنها باعث مصلحت و صلاح جامعه است كه در خطبه فدكيه حضرت زهرا (س) آمده است. مرحوم شيخ صدوق (ره) كتابى در اين باره تأليف نموده اند (علل الشرائع) كه علت خيلى از معاملات و عبادات و قوانين اجرائى را آورده است. متأسفانه در عصر و زمان ما عده اى به نام دين مى خواهند از جامعه، سلب آسايش و امنيت كنند و قوانين جزائى اسلام را به دلائل واهى و سست زير سؤال مى برند و اسلام را كهنه و مندرس جلوه دهند. صلاح و فساد جامعه با اجراى حدود و اقامه شعائر الهى سنجيده مى شود اگر در جامعه حدود و تعزيرات اجرا شود آن هم به طور كامل و احسن جامعه روى آرامش و آسايش را خواهد ديد و عرصة جامعه بر خلاف كار تنگ خواهد شد و عده اى ديگر از ترس اجراى حدود دست خلاف و جرم نمى زنند و كارهاى عادى خود ر ا انجام مى دهند.[167] حسن اجراي قوانين جزائى در مرحله اول امنيت جامعه را در حد بسيار بالايى ترقى مى دهد و زمينه تمام كارهاى فرهنگي، اقتصادى و اجتماعى وجود داشته باشد ولى اگر امنيت نباشد سرمايه گذارى خارجى و داخلى به دليل آشوب و اختلال در جامعه و نامعلوم بودن سرمايه گذارى آنها از اعمال اقتصادى جلوگيرى مى كنند از اين رو اجراى قوانين جزائى به نحو احسن زمينه ساز امينيت و آسايش خواهد بود و امنيت اجتماعى از شاخصه هاى مطلوب بودن جامعه و حكومت به شمار مى رود. نقش حكومت اسلامى به عنوان ولايت فقيه اين است كه با استفاده از روايات و آيات و نظرات فقهاء وضع قانون طبق شرائط زمانى و مكانى نموده. با استفاده از بهترين نظامهاى به روز، زمينه اعمال قوانين جزائى را در جامعه نمايند و احكام جزائى را به بهترين نحو انجام دهند. حدود در قرآن روايات
با مراجعه به قرآن، اين كلمه به صورت (حدود) آمده به صورت مفرد نيامده حدود الله در قرآن وجود دارد منظور از حدود الهى همان احكام خداوند و دستورات كه شامل اوامر و نواهى است. اهميت اقامه حدود در روايات
در ميان جوامع روايى (عامه[168] و خاصه[169] ) تأكيد بسيار زيادى در اين باره وجود دارد كه بايد در زمين، حدود الهى اجرا شود و با اجراى حدود زمين احياء[170] مى شود«ا عْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يُحْيِى الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا قَدْ بَيَّنَّا لَكُمُ الْآياتِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ »[171] گرچه آية فوق داراي معنى و تفسير فراوان است اما درباره اقامة حدود هم آمده است. در روايت معناى ظاهري آن گرفته نشده چون احياء زمين به وسيله باران آمدن شكل مى گيرد. اگر اقامه عدل و حدود در جامعه تحقق پيدا كرد از چهل شبانه روز باران آمدن بهتر خواهد بود چون باران آمدن فقط براى زمين، منابع زميني، كشاورزى و اقتصادى فائده فراوان دارد و شكى در آن وجود ندارد ولى براى جامعه انسانى و اسلامى كه تشنة عدالتند اجراى قانون به نحو احسن، نه گزينشى از 40 شبانه روز باران آمدن به مراتب بهتر خواهد بود. در بعضى روايات اقامه الحد لله انفع فى الارض من القطر اربعين صباحا آمده. در حديث فوق 2 نكته مهم وجود دارد: 1- اگر در صبح باران آيد، اين باران زود خشك نمى شود مخصوصا اينكه در تابستان باشد و باعث جمع شدن منابع آبى در زير زمين و باعث خنكى زمين مي شود. 2- اگراقامه حدود براى خداوند صورت گرفت در جامعه و حكومت اثر خواهد کرد ولى اگر گزينشى و حزبى صورت گرفت اثر چندانى نخواهد گذاشت. 1- حد محارب
) إِنَّمَا جَزَاءُ الَّذِينَ يُحَارِبُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَيَسْعَوْنَ فِى الْأَرْضِ فَسَاداً أَنْ يُقَتَّلُوا أَوْ يُصَلَّبُوا أَوْ تُقَطَّعَ أَيْدِيهِمْ وَأَرْجُلُهُمْ مِنْ خِلافٍ أَوْ يُنْفَوْا مِنَ الْأَرْضِ ذَلِكَ لَهُمْ خِزْيٌ فِى الدُّنْيَا وَلَهُمْ فِى الْآخِرَةِ عَذَابٌ عَظِيمٌ ) [172] در جامعه انسانى و اسلامي کسانى وجود دارند که در صدد ضربه زدن و مخدوش نمودن امنيت جامعه به نفع و مصالح خود مى باشند اهداف حکومت اسلامى دراين زمينه مرحله اول :تعليم وتربيت
بايد اسباب تعليم و تربيت انسانها درجامعه فراهم باشد، تا با زمينه مناسب و مقتضى آنها را انسانهاى رشيد و متفکر درست نمايد.( به فرموده امام خمينى کارخانه آدم سازى ). مرحله دوم :از بين بردن زمينه هاى نا امني
بايد زمينه هاى نا امنى و فساد را از بين ببرد و هرچه مظاهر جرم و تخريب در جامعه است، تمام ابعاد آن را محو و امحاء نمايد تا جامعه تعادل روانى و روحى خود را حفظ کند. مرحله سوم: مبارزه با اخلال گران
بايد کارى کند تا کساني که مترصد فرصت براى بى امن نمودن جامعه هستند عرصه را بر آنها تنگ نمايند تا از فعاليتهاى خلاف شؤون انسانى و اسلامي جلوگيرى شود. مرحله چهارم : مجازات
افراد متخلف از قانون را به اشد مجازات محکوم نمايد و در اجراى قانون، در مورد هيچ کسي تخطى نشود. در آيه فوق محارب به کسى اطلاق مى شود که با خداوند و پيامبر به جنگ برخيزد و در روي زمين سعى خود را بکنند و فساد نمايند. جنگ با خداونددر عالم معنا ندارد مگر آنکه به حدود الهي، تعدى وتجاوز شود. مصداق محارب شامل کسانى که عليه حکومت اسلامى و جامعه اسلامى به جنگ برخواسته اند ، دزدان، چه کسانى که در گذشته ،سرگردنه منتظر کاروان اقتصادى بودند و مال و اموال آنان را به غارت مى بردند ، وکسانى که در سيستم اقتصادى حکومت اسلامى اختلال ايجاد مى کنند و باعث مى شوند تا فقراز سطح جامعه برچيده نشود و اختلاف طبقاتى در جامعه ايجاد مى کنند. منظور از فساد ، بر هم زدن نظم عمومي عمومى جامعه و در ميان جامعه خوف رعب و حشت ايجاد کردن است [173] بايد حکومت اسلامى با اين گونه افراد برخورد جدى و قاطع نمايد و اسباب آرامش و آسايش را در جامعه فراهم نمايند و عرصه را بر اين گونه افراد محدود و تنگ نمايد. 2 - حد زنا :
»الزَّانِيَةُ وَالزَّانِى فَاجْلِدُوا كُلَّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا مِائَةَ جَلْدَةٍ وَلا تَأْخُذْكُمْ بِهِمَا رَأْفَةٌ فِي دِينِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَلْيَشْهَدْ عَذَابَهُمَا طَائِفَةٌ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ«[174] هر چه جوامع به پيشرفت و ترقي مادى مى رسد احتياج به دين زيادتر خواهد شد نه آنکه بگويم چون پيشرفت نموديم نيازى به دين احساس نمى شود چون انسان داراى ابعادى روحى و مادى است و براى آن ابعاد نيازى مطابق با آن بعد وجود دارد و آن نيازها بايد مطابق قطرت بر آورده شود والا انسان از حالت اعتدال خارج شده و لجام گسيخته مى شود و در برابر دستورات خداوند راه طغيان و عصيان را در پيش خواهد گرفت. لحن قرآن درباره زنا وامثال بسيار ؛لحن بسيار تندى دارد که حکايت ازمهم بودن آن است«وَلا تَقْرَبُوا الزِّنَى إِنَّهُ كَانَ فَاحِشَةً وَسَاءَ سَبِيلاً»[175] «وَلا تَقْرَبُوا الْفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَمَا بَطَنَ »[176] قرآن نمى گويد زنا نکنيد بلکه مى گويد نزديک آن هم نرويد يعنى مقدمات آن هم حرام است در زمان ما مسأله اي زنا و مظاهر غوغا کرده است تا به حدى که نظام خانواده مورد تهديد واقع شده و وجهه آن حذشه دار شده است خانواده به عنوان کوچکترين واحد اجتماع و کانون مرکزى و اولى تربيت جوامع به شمار ميرود که انسانها رشد و تربيت خود را چه منفى و چه مثبت از آن جا شروع مى کنند. حکومت در مرحله اول، تمام توجه خود را معطوف خانواده و نهادهايى که به گونه هاى مختلف به اين نهاد مقدس و مهم ارتباط دارد؛ نمايد تا از گسترش زنا در جامعه جلوگيرى کند و نگذارد نظام خانواده به هم بخورد و از هم پاشيده شود و به تبع آن جامعه دچار اختلال خواهد شد و ارزشهاى انسانى و اخلاقى مدفون مى شود از جمله اقداماتى که حکومت مى تواند درباره عدم شيوع زنا انجام دهد 1- در جامعه زمينه و بستر مناسب براى جوانان را از لحاظ ازدواج فراهم نمايد مانند تبليغات ساختن سريالها و برنامه تلويزيوني برگزارى ساده مراسم ازدواج و حتى خود حكومت بايد در اين امر به تدريج و به مرور زمان با استفاده از امكانات مالى به جوانان وامهاى دراز مدت بدهد و حتى وام هاى بدون عوض بدهد زمينه اشتغال در جامعه را فراهم نمايند تا چرخه اقتصادي، نقل و انتقال پول در جامعه صورت بگيرد . عمدة خلافها در جامعه انسانى و اسلامى از بي كارى جوانان است معمولا كسانى اشتغال به كار دارند اصلاَُ وقت فساد درندارندو همان كار كردن علاوه بر ،بر طرف کردن نيازهاى شخصي خود، مى تواند حاجات جامعه انسانى را رفع نمايد. خداوند متعال كه قوانين را طبق فطرت بشرى و مطابق با نيازهاى انسان وضع كرده است، بايد طبق عمل شود تا جامعه اسلامى حساب كار خود را بنمايد وخلاف کاران دست به خلاف و تجاوز نزنند. اگر در جامعه اسلامى حد زنا كه شامل شلاق زدن، سنگسار و اعدام است ، اجر ا شود به مراتب سطح جرم و جنايت و خيانت در اجتماع پايين خواهد آمد؛ در اجراى حدود نبايد از سرزنش و ملامت عده اى هوسباز ترسيد[177] جامعه و حكومت اسلامى بايد وظيفه خود را كه همان حفظ حكومت و مصون داشتن جامعه از جرم و جنايت است را انجام دهد. 3- حد سرقت
«وَالسَّارِقُ وَالسَّارِقَةُ فَاقْطَعُوا أَيْدِيَهُمَا جَزَاءً بِمَا كَسَبَا نَكَالاً مِنَ اللَّهِ وَاللَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ» [178] دزدي، جرم و خيانت در زمان ما، امان انسانها را بريده است و عده اى را مضطرب و دچار تشويش نموده است. چه راههايى وجود دارد تا سطح جرائم در جامعه پايين بيايد؟ در جواب بايد گفت؛ اولا : شناسايى زمينه هاى جرائم خود اولين راه است براى پيشگيرى از وقوع جرم در اجتماع. ثانيا : بايد ميان جرائم و جزاى آنها تناسخ و تناسب وجود داشته باشد والا سطح جرائم بالاتر از آمار موجود خواهد بود . ثالثا : به نظرمى رسد ، آگاه کردن جامعه اسلامى به معارف اسلام و آشنا نمودن آنها به مسائل فرهنگى و فرهنگ سازى در جامعه بهترين راه و كم هزينه ترين راه خواهد بود. رابعا : برخورد منطقى با مجرم، طورى كه در حق او ظلم و اجحاف نشود، بالاتر از آن، نگذاريم با جنايت و جرم در سطح جامعه دست اوباز باشد و عده اى را به دنبال خود بكشاند و جرائم درسطح بسيار وسيعى توسعه و گسترش پيدا كند. نتيجه: بهترين راه براى عدم وقوع جرم شناسايى زمينه هاى جرم است چرا عده اى دست به سرقت مى زنند علل آن را شناسايي نموده و طبق آن تحقيقات ،عمل شود. البته ذكر اين نكته خالى از لطف نيست كه ، عده اى به حد سرقت اشكال مى كنند و مى گويند: اين عمل غير انسانى ، ناقض حقوق بشر و خشونت به شمار مى رود در جواب اين عده بايد گفت : 1- شما از مصالح قوانين اسلام چه مي فهميد؟ مگر شما عقل كل تشريف داريد؟ چه مى دانيد كه با بريده شدن دست دزد، او به سزاى اعمال خود مى رسد و كسانى كه خيال سرقت را دارند اگر بدانند در جامعه با سارقان برخورد جدى مى شود آنان ديگر جرأت هيچ خلافى را ندارند بايد گفت اگر مجرم را فارغ البال و اليد قرار دهيم، تا او به حقوق ديگران تجاوز كند و براى منع وردع او از اين كار ، حد سرقت وضع شده كه تجاوز به حقوق ديگر خود نقض آشكار حقوق بشر به حساب مى آيد. 2- اسلام براى آنكه دست دزد بريده شود شرائطي در حدود 26 شرط[179] قرار داده اند اگر تمامى آنها جمع بود دست او بريده مى شود و البته در تمامي قوانين جزائى و مسؤليتهاى مدنى اين گونه است نه آنكه بدون دليل و شرط اين كار صورت بگيرد. 3- ما قبول داريم كه اين كار خشونت و بدور از رحم و مروت است ولى چه بايد كرد مجرم را رها نمود تا جرم و جنايت را در جامعه گسترش دهد و جامعه را از رشد و تعالى و ترقى باز دارد به چه قيمتى ؟ بايد بهاى فراوانى را پرداخت و در ضمن قابل جبران نمى باشد تنها راه براى جلوگيرى از اعمال مانند ؛رقت اعمال خشونت خواهد بود تا ديگرا ن حساب كار خود ر ا نمايند. از جمله اهداف بلند حكومت برقرارى نظم و امنيت و آسايش در جامعه است كه با به اجرا گذاشتن قوانين جزائى در اجتماع اين هدف به منصه ظهور و بروز ميرسد و تنها با بودن حكومت اجراى حدود و تعزيرات و قصاص امكان پذير خواهد بود . معناى لغوى قصاص
براى قصاص معانى زير را آورده اند: 1- قصاص با (كسره) اسمى براى استيفاء و گرفتن حق است که شامل قتل و قطع و ضرب و جرح مى شود، اصل قصاص در لغت اقتفاء الاثر است كسي جانى از گردن به دنبال خود كشاندن است ربط ميان معنى لغوى و اصطلاحى مثل اينكه صاحب قصاص جاني، را به دنبال خود مى كشاند تا او را محاکمه کند[180]. 2- « القصاص القود » : و هو القتل بالقتل او الجرح بالجرح» به سزاى اعمال رسيدن مطابق با آن عمل قتل يا جرح[181] . 3- « تتبع بالدم بالقود »[182]. هر چيزى كه خون به دنبال داشته باشد. قصاص
«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِصَاصُ فِى الْقَتْلَى الْحُرُّ بِالْحُرِّ وَالْعَبْدُ بِالْعَبْدِ وَالْأُنْثَى بِالْأُنْثَى فَمَنْ عُفِيَ لَهُ مِنْ أَخِيهِ شَيْءٌ فَاتِّبَاعٌ بِالْمَعْرُوفِ وَأَدَاءٌ إِلَيْهِ بِإِحْسَانٍ ذَلِكَ تَخْفِيفٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَرَحْمَةٌ فَمَنِ اعْتَدَى بَعْدَ ذَلِكَ فَلَهُ عَذَابٌ أَلِيمٌ»[183] «وَلَكُمْ فِى الْقِصَاصِ حَيَاةٌ يَا أُولِى الْأَلْبَابِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ» [184] در مباحث شريف اصول فقه ، بحثى به نام اهم و مهم وجود دارد اگر تزاحم در اجراى احكام به وجود آمد كدام حكم را انجام دهيم؟ در جامعه اسلامي گاهى اوقات ما مجبور مى شويم دست به اعمالى خشن بزنيم تا جامعه مصالح[185] خود را حفظ نمايد و از مفاسد اجتماعى در سطح جامعه جلوگيرى كنيم. گرچه جوامع غربى به اسمهاى گوناگون مانند نقض حقوق بشر، اعمال خشونت بى رحمى و قساوت و غيره مى خواهند جامعه اسلامى را مورد تهديد قرار دهند پيکره، تار وپو د آن را از هم جدا كنند ولى زهى خيال باطل !؟ بايد به خود آنها اعتراض بزرگى نمود و خود آنها را متهم به نقض حقوق بشر نمود چرا كه جرم و جنايت در جوامع غربى و كشورهاى آمريكاى روزبه روز زيادتر مى شود و بيداد كرده و هزينه هاى سنگينى را متضرر شده اند و هر روز بدتر مى شود و كانون مركزى جامعه در آن جاها از بين ميرود. اول خودتان اشكالات خود را برطرف نماييد بعد به ديگران اشكال نماييد. طبع انسانى از زخم شدن اعضاء و جدا و تكه تكه تنفر خاصى دارد و او را دچار حالت بسيار بدى مى كند. بالاتر از آن كشته شدن فردى توسط فردى ، دل انسان را به درد مى آورد. براى آنكه در جامعه ، قتل و جنايت كم باشد، اسلام قوانين خاصى را وضع نموده تا مصالح جوامع بشرى حفظ شود براى آنكه جانى به سزاى اعمال خود برسد و ديگرا ن خيال جنايت و قتل را نكنند بايد جانى قصاص شود؛ جزاهاى ديگر مانند جريمه كردن، زندانى ، شلاق زدن، نمي تواند جرم او را جبران كند تنها را ه فقط اعدام كردن اوست. البته اگر اولياء دم او را مورد عفو قرار دهند خيلى خوب است[186] اما با شرائط افراد، نوع جرم و جنايت فرق مى كند. از اهداف حكومت ، با لا بردن سطح تعليم و تربيت در جامعه و از بين بردن زمينه هاى جرم جنايت و وسايل جرم جنايت را در جامعه در دسترس افراد جامعه قرار ندهد. در جامعه ما با رواج فيلمها و بازيهاى رايانه اى كه يكى از زمينه سازهاي جنايت است كه، بايد از بين برود مخصوصا اينكه اين نوع بازيها و فيلمها در سنين پايين در دسترس كودكان قرار مي گيرد كه براى جامعه اسلامى خطر ناك است. حكومت با جايگزين نمودن اين گونه فيلمها و بازيها با استفاده از برنامه نويسان حرفه اى زمينه رواج فرهنگ اسلام( فرهنگ سازي ) ومذهب را در جامعه نمايند. ديات
(وَمَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ أَنْ يَقْتُلَ مُؤْمِناً إِلَّا خَطَأً وَمَنْ قَتَلَ مُؤْمِناً خَطَأً فَتَحْرِيرُ رَقَبَةٍ مُؤْمِنَةٍ وَدِيَةٌ مُسَلَّمَةٌ إِلَى أَهْلِهِ إِلَّا أَنْ يَصَّدَّقُوا فَإِنْ كَانَ مِنْ قَوْمٍ عَدُوٍّ لَكُمْ وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَتَحْرِيرُ رَقَبَةٍ مُؤْمِنَةٍ وَإِنْ كَانَ مِنْ قَوْمٍ بَيْنَكُمْ وَبَيْنَهُمْ مِيثَاقٌ فَدِيَةٌ مُسَلَّمَةٌ إِلَى أَهْلِهِ وَتَحْرِيرُ رَقَبَةٍ مُؤْمِنَةٍ فَمَنْ لَمْ يَجِدْ فَصِيَامُ شَهْرَيْنِ مُتَتَابِعَيْنِ تَوْبَةً مِنَ اللَّهِ وَكَانَ اللَّهُ عَلِيماً حَكِيماً) (النساء:92) [187] ديه به معناى حقى كه به آسيب ديده اعم از جزء يا كل پرداخت مى شود، است.[188] ارزش واقعى انسان به مقدار مكارم اخلاق و ارزشهاى معنوى او بستگى دارد هرچه اوداراى امتيازات اخلاقى و معنوى باشد به همان مراتب او داراى ارزش و اعتبار خواهد بود. ارزش انسان با ماديات و ماده ملاك ومعيار درستى نيست، فلسفه و حكمت ديه در اسلا م چيست؟ شايد حكمت ديات در اسلام به خاطر جبران مقدار كمى از خسارت توسط جانى است و جانى هم ديگر قصد نكند به اعضاى بدن ضربه و خسارت وارد كند. هر يك از اعضاء مانند، دست و پا ، گوش، چشم ، بيني، سر و صورت هر كدام كار خاصى را انجام مى دهد كه ديگر اعضا نمى تواند آن كار را انجام دهد. اسلام براى جبران مقدار خسارت ديه را وضع نموده و از جمله اهداف حكومت اسلامى ، تخمين و محاسبه خسارت وارد شده به مجنى عليه است و طبق شرائط و با توجه به محدوديتها و مقتضيات اسلام اين كار صورت گيرد و بر آن نظارت داشته باشد. البته در ميان حقوقدانان اختلاف است كه آيا ديه يك مسؤليت مدنى به شمار مى رود يا از قوانين جزايى به شمار مى رود؟ به هر صورت يكى از اهداف حكومت شايد خيلى هم كوچك نباشد نظارت و محاسبه بر اين امر است تا جامعه دچار اختلاف و نزاع نگردد و سلامت خود را حفظ نمايد. رفع معضلات نهاد خانواده
«وَعَاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ » [189] از جمله اهداف حكومت اسلامى رسيدگي به امور خانواده و بررسى مشكلات آنها است . خانواده به عنوان كوچكترين واحد در نظام جامعه، نقش مهم و كليدى در تمامى امور دارد با اصلاح كانون خانواده جوامع هم اصلاح مى شود و اصلاح فرد فرد جامعه باعث، اصلاح کل جامعه مى شود. در خانواده مشكلات و شكافهاي متعدى وجود دارد كه بايد حكومت اسلامى آن معضلات را شناسايى كند و راههاى مقابله با آن را با وضع قوانين به روز و حسن اجراى آن بررسى نمايد. در صورت حل آن مشكلات، در خانواده از بروز فجايع و جنايات مى توان به مراتب جلوگيرى نمود. مسائلى مانند طلاق، نفقه، عده، ارث، ازدواج، مهريه هريك داراى احكام خاص خود را دارد كه فقط با تشكيل حكومت و توجه حكومت به اين مسأله حل مى شود. در قرآن نسبت به امور خانواده اهميت لطيف و دقيقى به كار رفته است تا جامعه دچار اختلال نشود. با بررسى در آيات و روايات بدست مى آيد كه تشكيل خانواده و ازدواج چه اهميت فوق العاده اى دارد. به نظر حقير ، بايد حكومت اسلامى تمامي امكانات خود را صرف مسائل خانواده و نهادهاى مربوط به آن معطوف دارد تا يك كنترل و نظارت اجتماعى به طور نامحسوس و نامرئى را بدست آورد. دركشورهاى غربى بر سر مسأله كنترل و نظارت چقدر هزينه هاى سرسام آور، صرف مى شود اما در عمل نتيجه چندانى را در برندارد چون اگر دولتى توانست كنترل را خود نظارتى و درونى كند(گسترش فضايل اخلاقى در سطح جامعه) مى تواند بر جامعه كنترل واقعى را داشته باشد و الا با زور و ارعاب و تهديد و هزينه هاى سنگين نمى توان جوامع را كنترل نمود. اهميت خانواده در اسلام
در روايتى از امام محمد باقر (ع) است كه ايشان مى فرمايد: قال رسول الله (ص): « ما ينى نباء فى الاسلام احب الى الله عزوجل من التزويج »[190]. ترجمه : هيچ بنايى در اسلام مانند تشكيل خانواده ساخته نشده است. خانواده از آن جهت در نزد خداوند دوست داشتنى است كه باعث مى شود كه افراد در برابر خلاف ها بيمه مى شود.[191] در ابتداى ازدواج دو نفر در كنار يكديگر و شريك غم و شادى نسبت با هم قرار دارند زندگى خود را با علاقه و محبت شروع مي كنند با تشكيل خانواده مناسب گناهانى كه مربوط به امور شهوانى است رخت بر مى بندد مانند؛ نگاه به نامحرم، لمس نامحرم، زنا و لواط و كليه گناهانى مانند آن از بين مي رود. و به جاى آنها عشق ومحبت و موده رحمت جايگزين مى شود(وَمِنْ آيَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْوَاجاً لِتَسْكُنُوا إِلَيْهَا وَجَعَلَ بَيْنَكُمْ مَوَدَّةً وَرَحْمَةً إِنَّ فِى ذَلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ) [192] با تشكيل خانواده آرامش و امنيت، مودت و رحمت به طور نسبى در جامعه حكم فرما مى شود كه بايد قدر آن را دانست و نسبت به آن اهتمام ويژه اى قائل شد كه حكومت مى تواند در آن نقش بسزايى داشته باشد. براى جامعه از آن حيث اهميت دارد كه تشكيل خانواده باعث آرامش و امنيت مى شود سوغاتش چنان گرانبها ست كه فقط خداوند مى داند و بس براى حكومت ازاين جهت اهميت دارد كه هزينه هاى او را در مقابل جرم و جنايتى و ناامنى به مراتب كاهش مى دهد كه خود صرفه جويى بسيار مناسب و متعادلى خواهد بود. البته وظيفه و هدف حكومت هنوز ادامه دارد بايد از خانواده حمايت كند، به اقتصاد و بودجه خانواده توجه خاصى داشته باشد اشتغال در جامعه باشند تا جوان تشكيل خانواده دهند. اوضاع نابسامان ازدواجهاى امروزى مهريه هاى سنگين كه آخر كار به طلاق و دعوا مى كشد و جامعه را نابسامان مى كند. هزينه هاى بالاى مراسم ازدواج از گل و شيرينى گرفته تا ريخت و پاشهاى كمر شكن كه تا سالهاى متمادى ادامه دارد و نمى گذارد كه جوانان خم، راست نمايد و بفهمد از زندگى چه لذتى مى برد؟ در زمان ما با اين شرائط ازدواج هرگز معقول به نظر نمي رسد بلكه هر كسى باشد از آن فرار مى كند و مجرد بودن را اختيار مى كند چون با اوضاع ، هيچ مسئوليت سنگين اجتماعى را به عهده نخواهد گرفت . نقش حكومت را مى توان در مسائل خانواده سازنده دانست چون جوانان را رهنمون مى نمايد. از جمله مشكلاتى كه در زمان معاصر وجود دارد مهريه هاى سنگين است كه مشكلات قانونى و شرعى را به همراه دارد كه بايد در اين زمينه فكر اساسى و ريشه اي شود. مشكل ديگر كه حكومت مى تواند آن را حل كند و زمينه هاى وقوع آن را به مراتب كم كند مسأله خانمان سوز طلاق است كه در روايات از آن به ابغض الحلال عند الله تعبير شده است. به همراه طلاق كه از هم پاشيده شدن خانواده است جامعه هم كم كم برچيده مى شود به دنبال طلاق اگر زن و شوهر ،دارى بچه هاى باشند آنها از لحاظ عاطفه اى ضربه بسيار بزرگى مى خورند كه قابل جبران نمي باشد اكثر جرم و جنايتها مانند؛اعتياد،فحشاء،سرقت،... در اين زمان به خاطر آثار منفى طلاق است كه بايد حكومت توجه خاصى به آن بنمايد و با استفاده از كارشناسان اين مشكلات را حل و فصل نمايد تا جامعه آرامش و آسايش خود را در حد مطلوب به دست آورد. امور دفاعي: (حدود و ثغور مرزهاي اسلام)
(وَأَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَمِنْ رِبَاطِ الْخَيْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَعَدُوَّكُمْ وَآخَرِينَ مِنْ دُونِهِمْ لا تَعْلَمُونَهُمُ اللَّهُ يَعْلَمُهُمْ وَمَا تُنْفِقُوا مِنْ شَيْءٍ فِى سَبِيلِ اللَّهِ يُوَفَّ إِلَيْكُمْ وَأَنْتُمْ لا تُظْلَمُونَ)[193] برخى مسائل در زمانهاى گذشته چندان مهم به نظر نمى رسد و يا در درجه اول به حساب نمى آمد ولى برخى مسائل با گذشت زمان از اهميت خاصى برخوردار مى شود و رنگ و بوى جدى به خود گرفته است. از زمانى كه بشريت يا به عرضه گيتى نهاده مسأله دفاع در برابر تهاجمات بوده و خواهد بود و هر روز رنگ و بوى جديد به خود مي گيرد. اگر کشورى تمام وسايل و امكانات را براى رفاه فراهم نمايد اما وسائل دفاعى نداشته باشد آن ساز وبرگ چندان فائده مهمي را به دنبال نخواهد داشت. در صدر اسلام تلاش فراوان و زيادى در دفاع از حدود و مرزهاى اسلامى صورت مى گرفت و اكنون بايد جدى تر نسبت به گذشته گرفته شود. امروز دفاع از كيان اسلامى در برابر قدرتهاى جهانى يك امر بسيار مهم و جدى به نظر مى رسد كه مقدار زيادى هم فنون علمى در سطح بالا از لحاظ اطلاعاتى و نظامى را مي خواهد. در آيه فوق خطاب به پيامبر مى فرمايد: اي پيامبر در مقابل كفار تا آنجا كه مى توانيد از وسايل جنگى آماده نماييد تا بدين وسيله دشمن خدا و دشمن خودتان را بترسانيد. حكومت اسلامى با پرورش و تربيت افراد تحصيل كرده در اين زمينه به ارتقاى نظام دفاعى كشور اسلامى بپردازد. در زمانهاى قديم امور دفاعى فقط يك شاخه داشت و بقيه مسائل زير شاخه و زير مجموعه واقع مى شد ند اما در اين زمان آن زيرمجموعه ها خود شاخه هاى اصلى به حساب مى آيد كه زير شاخه هاى زيادى را به دنبال دارد. اهميت دفاع از آية فوق به دست مى آيد . تجهيز و تقويت نيروهاى مسلح و به روز كردن سلاحهاى خود در مقابل دشمن ميتواند او را بترسانند تا به كيان اسلامى قصد تجاوز به سرش نزند و در مقابل مسلمين كرنش نمايد. در باره اهميت دفاع و جهاد در اسلام :
1- روايتى از امام صادق(عليه السلام) که مى فرمايند قال : رسول الله (ص) « الخير كله فى السيف و تحت ظل السيف و لا يقيم الناس الا السيف و السيوف مقاليد الجنه و النار ». [194] ترجمه: تمام خير در شمشير و در سايه شمشير است ،کارهاى مردم درست نمى شوند مگر با شمشير، شمشير ها كليدهاى بهشت و جهنم به حساب مى آيد. 2- قال امير المؤمنين (عليه السلام) : « ان الله فرض الجهاد و عظمه و جعله نصره و ناصره و الله ماصلحت دنيا و لا دين الا به ».[195] خداوند جهاد را واجب كرد و گرامى است پيروزي و پيروز كننده را عزيز قرار داده است به خدا قسم كه دنيا و دين فقط با جهاد اصلاح مى شود. 3- قال الباقر (عليه السلام) : « ان الخير كل الخير معقود فى نواصي الخيل الى يوم القيامه »[196] تمام خير در پيشانى اسبان تا روز قيامت نقش بسته شده است. از تمامى روايات باب جهاد در كتاب وسائل الشيعه ج 11 اهميت دفاع از كيان اسلامى بدست مى آيد. به اميد آن روزى که امام زمان صاحب الزمان(عج) ظهور کنند وجامعه اى اسلامى را از هر لحاظ در آسايش ،امنيت ،رفاه ، سلامتى روح و روان قرار دهند (ان شاء الله ). فهرست منابع
1- قرآن كريم 2- نهج البلاغه، تحقيق شيخ محمد عبده ، دار المعرفه، بيروت، (5جلدي) 3- ابن بابويه، علي فقه الرضا (ع) ، تحقيق موسسه آل البيت، المؤتمر العالمى للامام الرضا، ا چاپ اول، شوال (1406 ه.ق). 4- ابن خلدون، عبدالرحمن، مقدمه،ترجمه محمد گناآبادي، نشر كتاب، تهران ، (1352.) 5 - ابن سينا، حسين، شفا، الهيات، مكتبة المرعشى النجفى قم( 1404ق) 6 - ابن علي، زيد ، مسند زيد بن علي، تحقيق علماء زيديين، دارلحياه ، بيروت 7 - ابن ابى الحديد، شرح نهج البلاغه ، تحقيق محمد ابوالفضل ابراهيم، دار احياء التراث العربي، چاپ دوم، (1385 ه.ق) 8 - ابن سيف نسايي، احمد، السنن الكبري، دارالفكربيروت، چاپ اول (1348 ه. ق ) 8 جلدى . 9 - ابن منظور، ابى الفضل، لسان العرب ، دارالصادر ، چاپ اول سال 2000 ميلادي ، بيروت، لبنان. 10- ارسطو، سياست، ترجمه حميد عنايت، چاپ چهارم، (1364 ش ) 11- اصفهاني، راغب ، مفردات ، المكتبه المرتضويه لاحياء الاثار الجعفريه ، تحقيق نديم مرعشى ، داركتاب العربي. 12- افلاطون، جمهور، ترجمه فؤاد روحاني، بنگاه ترجمه و نشركتاب تهران، (2535 شاهنشاهى ) 13- الاحسائي، ابن ابى جمهور، عوالى اللئالى ، تحقيق سيد المرعشى و شيخ مجتبى العراقي ، چاپ اول چاپ سيد الشهداء قم ( 1403 ه.ق) 4 جلدي 14 - البستي، محمد بن صبان، كتاب المجروحين، ، تحقيق محمود ابراهيم زايد (سه جلدى بى جا ) 15 - القزوينى ابن يزيد ، محمد، سنن ابن ماجه، ، تحقيق محمد فؤاد عبدالباقي، دارالفكر بيروت 2 جلدي. 16 - پرهام، باقر و ديگران، ترجمه فرهنگ علوم اجتماعي، مازيار، ( 1376 17 - تميمى آمدي ، عبدالواحد ، غررالحكم و دررالكلم، دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم، چاپ اول ،( 1366ش) 18 -جزيري، عبدالرحمن، الفقه على مذاهب الاربعة، چاپ اول، دارالفكر بيروت (1357 ق) 19 - حراني، ابن شعبه، تحف العقول، تحقيق على اکبر غفارى ،موسسه نشراسلامي جامعه مدرسين، چاپ دوم، (1404ه.ق) 20 - خليل، جر، فرهنگ لاروس ، مترجم سيد حميد طبيبيان ، ، سپهرانتشارات امير کبير، چاپ نهم ( 1377.) (2جلدي) 21 - خميني، روح الله، ولايت فقيه، واحد فرهنگى دفتر تبليغات اسلامى ، قم ،(1357 ش ) ديلمي، حسن بن ابى الحسن، أعلام الدين ، موسسه آل البيت (ع) قم، چاپ اول ، (1408.ش) 22 - رى شهري، محمد، ميزان الحكمه، ، چاپ دارالحديث، چاپ اول (چهار جلدي) 23 - زبيدي، محمد مرتضى تاج العروس من جواهر القاموس، ، مكتبه الحياه بيروت 24 - سيد محمد رشيد، رضا، المنار، بيروت ،( 1333ق) 25- شيرازى، محمد بن ابراهيم، شرح اصول كافى ج 2، ترجمه محمدخواجوى، مؤسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگى، تهران، 1367. 26- شيرازى، محمد بن ابراهيم، الشواهد ربوبيه به اهتمام جلال الدين آشتيانى، مركز نشر دانشگاهى، تهران. 27- صدوق ، محمد ، الخصال ،تحقيق على اکبرغفارى ، جامعه مدرسين حوزه علميه قم صفار،محمد ، بصائر الدرجات الكبرى ، تحقيق ميرزا محسن كوچه باغي،چاپ احمدى ، مؤسسه اعلمى - تهران ، 1362 27 - طباطبايي، محمد حسين، مقالات تأسيسيه، تعريب خالدتوفيق، مؤسسه ام القرى بيروت 1415 ق 28 - طباطبايى ، محمد حسين، الميزان، نشراسلامى ، چاپ ششم،( 1421ق) ، قم،(20جلدي) 29 - طبري، محمد بن جرير، جامع البيان، مصر شركت جلى (1373 ق ) 30 - طريحي، فخرالدين، مجمع البحرين، تحقيق سيد احمد حسيني، نشر فرهنگ اسلامى ( 1408 ق ) 31 - طوسي، محمد، النهاية فى مجرد الفقه و الفتاوي، چاپ اول دارالكتب العربى بيروت( 1390ق) 32 - طوسي، محمد، تهذيب الاحکام، تحقيق السيد الخرسان، تصحيح شيخ محمد آخوندي، چاپ خورشيد، دار الکتب الاسلاميه، چاپ چهارم، (1365ه.ش) 33 - عاملي، حر، وسائل الشيعه - موسسه آل البيت لاحياء التراث قم، چاپ مهر، چاپ دوم 1414 (20جلدي). 34 - غزالى ، محمد، الاقتصاد فى الاعتقاد، چاپ دوم، مصر(1327 ق) 35 - غزالي، محمد، فضايح الباطنيه، تحقيق دارالتراث العربى قاهره ، ( 1383 ق) 36 - فارابي، محمد، سياست مدينه فاضله، چاپ اول انتشارات الزهراء ، (1366ش) 37 - فارابي، محمد، آراء اهل مدينه فاضله، مصر ، ( 1325 ق ) 38 - فارسي، ابن بلبلان صحيح ابن صبان بترتب ابن بلبلان ، علاءالدين علي، تحقيق شعيب الارنؤوط ، چاپ موسسه الرساله ، چاپ دوم ، ( 1414) ، 16 جلدي. 39- قتال نيشابوري، محمد روضه الواعظين ، ، تحقيق سيد مهدى السيد حسن الخرسان، منشورات رضي، قم (تك جلدي) 40 - فيض کاشانى ، محمد محسن ، الاصفى فى تفسيرالقرآن، تحقيق مرکز ابحاث و دراسات اسلامي، مکتبه اعلام اسلامي، مرکز انتشارات دفتر تبليغات اسلامي، چاپ اول ، (1420ه .ق) 41- فيض کاشاني، محمد محسن، تفسير الصافي، تحقيق حسين اعلمي، چاپ موسسه الهادى ، مکتبه صدر، تهران، چاپ دوم، (1416ه.ق) 42 - كاشف الغطاء، جعفر، كشف الغطاء ، بى جا ، ( 1371 ق) 43 - کراکجى ، ابوالفتح ، كنز الفوائد، انتشارات دارالذ خائر، قم، چاپ اول، (1410 )،2 جلدي. 44 - كلينى ، محمد ، تحقيق على اكبر غفارى ، چاپ حيدرى ، دارالكتب الاسلاميه (آخوندي) ، چاپ سوم (1388 ه.ق) 8 جلدي. 45 - ليثى واسطى ، علي، عيون الحکم و المواعظ ، تحقيق حسين الحسني بيرجندى ، چاپ دار الحديث ، چاپ اول ، (1376) 46 - مازندرانى ، محمد صالح ، شرح اصول كافي ، (12 جلدي). 47 - ماوردى ، على بن محمد، احكام سلطانية ، چاپ اول ، مصر( 1380ق) 48 - مجلسى ، محمدباقر، بحار الانوار، موسسه الوفاء، چاپ دوم ،(1403ه.ق) ، بيروت ، لبنان 49 - مفيد، محمد، المقنعه، نشر اسلامى قم( 1410ق) 50 - منتظرى ، حسين، على الاحكام الشرعيه علي مذاهب اهل البيت ، چاپ قدس قم، نشر فكر ، چاپ اول، ( 1413 ه.ق) ، تك جلدي. 51- نائيني، محمد حسين، تنبيه الامه، شركت سهامى تهران، بى تا 52- نجفي، محمد حسن، جواهر الکلام ، موسسه المرتضى العالميه، دارالمورخ العربي، چاپ اول، (1412ه.ق) 53 - نراقي، احمد، عوايد الايام، مكتبه بصيرتى قم( 1408 ق ) 54 - نراقي، احمد، معراج السعاده، ، موسسه انتشارات هجرت، چاپ ستاره قم، تابستان (1375ش) 55 - نورى طبرسي، حسين، مستدرك الوسائل و مستبط المسائل ، موسسه آل البيت لاحياء التراث چاپ دوم ( 1408 ه .ق) 56 - همداني، آقارضا ، مصباح الفقيه ، كتابخانه صدر، چاپ حجريه (5جلدي) سايتهاى ايترنتي 1-www.nezam.org 2- www.balagh.net [1] ابن منظور، ، لسان العرب ، دارالصادر ، چاپ اول، سال 2000 ميلادى ، بيروت، لبنان ج 4، ص 186 . [2] همان ، ج 5 ، ص340 [3] براى آگاهى از تعاريف به کتاب فلسفه دين، تاليف علامه محمد تقى جعفرى صص17- 111مراجعه شود . 3[4] باقر پرهام، و ديگران، ترجمه فرهنگ علوم اجتماعي، مازيار، 1376،ص365 [5] ، فخرالدين طريحى ، مجمع البحرين، تحقيق سيد احمد حسيني، نشر فرهنگ اسلامى ( 1408 ق )ج2 ، ص76 [6] ابن منظور، لسان العرب ، ج 4 ، ص 186 [7] نهج البلاغه، خطبه92 [8] خليل جر ، فرهنگ لاروس، مترجم سيد حميد طبيبيان ، چاپ سپهر،انتشارات امير کبير، چاپ نهم ( 1377.) ج 1 ص853 [9] ( النساء:105 ) [10] نهج البلاغه، خطبه 35(حَکم قرار دادن ) [11] محمد حسن نجفى ، جواهر الکلام ، موسسه المرتضى العالميه، دارالمورخ العربي، چاپ اول، (1412ه.ق) ج 15 ص 253 [12] قرار داد اجتماعى ، ص 69 به نقل از www.nezam.org [13] باقر پرهام، و ديگران، ترجمه فرهنگ علوم اجتماعي ، ص365 [14] داريوش ، آشورى ، دانشنامه سياسي ، انتشارات مرواريد، تهران ، چاپ دوم ،1370.،141 [15] مضمون آيه ى « إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ» (يوسف:67 ) [16] نهج البلاغه ، خطبه 40 . [17] نهج البلاغه ،خ 40 . [18] ليثي واسطى ، علي، عيون الحکم و المواعظ ، تحقيق حسين الحسنى بيرجندى ، چاپ دار الحديث ، چاپ اول ، (1376) ، ص55 . [19] به عنوان مثال ازنيازهاى اوليه و ضرورى انسان احتياج به غذا وطعام است نمى توان به سراغ غذاى حرام ومردار رفت [20] ابن ابى الحديد، شرح نهج البلاغه ، تحقيق محمد ابوالفضل ابراهيم، دار احياء التراث العربي، چاپ دوم، (1385 ه.ق) ج 6 ص 322 . [21]« الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ دِينِكُمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِى وَرَضِيتُ لَكُمُ الْأِسْلامَ دِيناً » (المائدة / 3 ) [22] « مَا كَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِنْ رِجَالِكُمْ وَلَكِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَخَاتَمَ النَّبِيِّينَ وَكَانَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيماً » (الأحزاب / 40 ) [23] قال:رسول الله( صلى الله عليه وآله) « ان الاسلام يعلو و لايعلى » - ابن ابى جمهور الأحسائي ، عوالى اللئالى ؛ ج1، ص 96و ج3 ص 496 علامة مجلسي، بحار الأنوار، ج39، ص 47، المتقى الهندي ، كنز العمال ، ج1، ص 66 [24] « تَبَارَكَ الَّذِى نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلَى عَبْدِهِ لِيَكُونَ لِلْعَالَمِينَ نَذِيراً » (الفرقان / 1) ، « وَمَا هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ لِلْعَالَمِينَ» (القلم / 52 ) « إِنْ هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ لِلْعَالَمِينَ » (التكوير / 27) ،« وَأُوحِيَ إِلَيَّ هَذَا الْقُرْآنُ لِأُنْذِرَكُمْ بِهِ وَمَنْ بَلَغَ »( الأنعام/19) ،« قُلْ يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنِّي رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُمْ جَمِيعاً »(أعراف/ 158 ) [25] سألت ابا عبد الله ع عن الحلال والحرام ؟ فقال : حلال محمد حلال إلى يوم القيامة ، وحرامه حرام إلى يوم القيامة. العلامة المجلسى ، بحار الأنوار، ج26 ، ص 35 و ج86، ص 148 ،الحر العاملى ،الفصول المهمة فى أصول الأئمة، ج1 ،ص 503 ،السيد شرف الدين ، النص والإجتهاد ص 1،محمد بن الحسن الصفار ، بصائر الدرجات ، ص 168،الميرزا النوري، مستدرك الوسائل ، ج18 ،ص 569،الشيخ الكلينى ،الكافى ،ج1، ص 58 [26] « يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا نُودِيَ لِلصَّلاةِ مِنْ يَوْمِ الْجُمُعَةِ فَاسَعَوْا إِلَى ذِكْرِ اللَّهِ وَذَرُوا الْبَيْعَ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ » (الجمعة /9 ) [27] « إِنَّ الصَّفَا وَالْمَرْوَةَ مِنْ شَعَائِرِ اللَّهِ فَمَنْ حَجَّ الْبَيْتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلا جُنَاحَ عَلَيْهِ أَنْ يَطَّوَّفَ بِهِمَا وَمَنْ تَطَوَّعَ خَيْراً فَإِنَّ اللَّهَ شَاكِرٌ عَلِيمٌ » (البقرة / 158 » « فِيهِ آيَاتٌ بَيِّنَاتٌ مَقَامُ إِبْرَاهِيمَ وَمَنْ دَخَلَهُ كَانَ آمِناً وَلِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَيْهِ سَبِيلاً وَمَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ عَنِ الْعَالَمِينَ) (آل عمران /97) علامه طباطبائي ، تفسير الميزان،مؤسسه نشر اسلامي،ج15، ص 172 [28] نهج البلاغة ، خطبه 252« والجهاد عزا للاسلام ، والامر بالمعروف مصلحة للعوام ، والنهى عن المنكر ردعا للسفهاء ، وصلة الرحم منماة للعدد ، والقصاص حقنا للدماء ، وإقامة الحدود اعظاما للمحارم ....» . [29]« فَلَوْلا كَانَ مِنَ الْقُرُونِ مِنْ قَبْلِكُمْ أُولُو بَقِيَّةٍ يَنْهَوْنَ عَنِ الْفَسَادِ فِى الْأَرْضِ إِلَّا قَلِيلاً مِمَّنْ أَنْجَيْنَا مِنْهُمْ وَاتَّبَعَ الَّذِينَ ظَلَمُوا مَا أُتْرِفُوا فِيهِ وَكَانُوا مُجْرِمِينَ » (هود / 116) [30]« وَأَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَمِنْ رِبَاطِ الْخَيْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَعَدُوَّكُمْ وَآخَرِينَ مِنْ دُونِهِمْ لا تَعْلَمُونَهُمُ اللَّهُ يَعْلَمُهُمْ وَمَا تُنْفِقُوا مِنْ شَيْءٍ فِى سَبِيلِ اللَّهِ يُوَفَّ إِلَيْكُمْ وَأَنْتُمْ لا تُظْلَمُونَ » (الأنفال/60 ) [31] « وَلا تُطِعِ الْكَافِرِينَ وَجَاهِدْهُمْ بِهِ جِهَاداً كَبِيراً » ( الفرقان/52 ) [32] « وَلْتَكُنْ مِنْكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ وَيَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَأُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ » ( آل عمران/104 ) « كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَتُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَلَوْ آمَنَ أَهْلُ الْكِتَابِ لَكَانَ خَيْراً لَهُمْ مِنْهُمُ الْمُؤْمِنُونَ وَأَكْثَرُهُمُ الْفَاسِقُونَ » (آل عمران/110 ) [33] البته بهترين مرتبه عملى امربه معروف ونهى ازمنكر همان عمل نمودن به اسلام به تمام معنا كه در روايات آمده است ؛ابن ابى يعفور عن ابي عبد الله عليه السلام قال كونوا دعاة للناس بغير السنتكم ليروا منكم الاجتهاد والصدق والورع . عدة محدثين، الأصول الستة عشر ص 151 - [34]« فأنكروا بقلوبكم وألفظوا بألسنتكم و صكوا بها جباههم » الشيخ الكليني الكافى ج5 ، ص 56 [35]« الشَّهْرُ الْحَرَامُ بِالشَّهْرِ الْحَرَامِ وَالْحُرُمَاتُ قِصَاصٌ فَمَنِ اعْتَدَى عَلَيْكُمْ فَاعْتَدُوا عَلَيْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدَى عَلَيْكُمْ وَاتَّقُوا اللَّهَ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقِينَ » (البقرة / 194 ) [36] اترات تربيتى ونظارت درونى [37] نهج البلاغة ، خطبه 252،« والقصاص حقنا للدماء ، وإقامة الحدود اعظاما للمحارم » [38] كه با آيه فوق منافات نداردبلكه در راستاى آن به شمار مى رود . « إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ » (الحجر/9 ) [39] ( الصف/9 ) [40] « وَمَا كَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنْفِرُوا كَافَّةً فَلَوْلا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طَائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِى الدِّينِ وَلِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ» (التوبة/122 ) [41] « يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا مَنْ يَرْتَدَّ مِنْكُمْ عَنْ دِينِهِ فَسَوْفَ يَأْتِى اللَّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَيُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكَافِرِينَ يُجَاهِدُونَ فِى سَبِيلِ اللَّهِ وَلا يَخَافُونَ لَوْمَةَ لائِمٍ ذَلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَنْ يَشَاءُ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌـ » (المائدة/54 ) [42] « كَانَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ وَأَنْزَلَ مَعَهُمُ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِيَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ فِيمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ وَمَا اخْتَلَفَ فِيهِ إِلَّا الَّذِينَ أُوتُوهُ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَيِّنَاتُ بَغْياً بَيْنَهُمْ فَهَدَى اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا لِمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِهِ وَاللَّهُ يَهْدِى مَنْ يَشَاءُ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ » (البقرة/213 ) [43] « وَاعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِى الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ إِنْ كُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللَّهِ وَمَا أَنْزَلْنَا عَلَى عَبْدِنَا يَوْمَ الْفُرْقَانِ يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعَانِ وَاللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ» (الأنفال/41 ) [44] « خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَكِّيهِمْ بِهَا وَصَلِّ عَلَيْهِمْ إِنَّ صَلاتَكَ سَكَنٌ لَهُمْ وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ» (التوبة:103 ) [45] « يَسْأَلونَكَ عَنِ الْأَنْفَالِ قُلِ الْأَنْفَالُ لِلَّهِ وَالرَّسُولِ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَصْلِحُوا ذَاتَ بَيْنِكُمْ وَأَطِيعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ) (الأنفال/1 ) [46]« وَمَا أَفَاءَ اللَّهُ عَلَى رَسُولِهِ مِنْهُمْ فَمَا أَوْجَفْتُمْ عَلَيْهِ مِنْ خَيْلٍ وَلا رِكَابٍ وَلَكِنَّ اللَّهَ يُسَلِّطُ رُسُلَهُ عَلَى مَنْ يَشَاءُ وَاللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ» (الحشر/6 ) [47] » يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا ضَرَبْتُمْ فِى سَبِيلِ اللَّهِ فَتَبَيَّنُوا وَلا تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقَى إِلَيْكُمُ السَّلامَ لَسْتَ مُؤْمِناً تَبْتَغُونَ عَرَضَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا فَعِنْدَ اللَّهِ مَغَانِمُ كَثِيرَةٌ كَذَلِكَ كُنْتُمْ مِنْ قَبْلُ فَمَنَّ اللَّهُ عَلَيْكُمْ فَتَبَيَّنُوا إِنَّ اللَّهَ كَانَ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيراً » (النساء/94 ) [48] « قَاتِلُوا الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَلا بِالْيَوْمِ الْآخِرِ وَلا يُحَرِّمُونَ مَا حَرَّمَ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَلا يَدِينُونَ دِينَ الْحَقِّ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ حَتَّى يُعْطُوا الْجِزْيَةَ عَنْ يَدٍ وَهُمْ صَاغِرُونَ » (التوبة/29 ) [49] در فصل سوم، اهداف عام حکومت دينى ، ازبين بردن فقر [50] به كتاب درآمدى بر منشاء دين نوشته عليرضا قائمى نيا مراجعه شود . [51] ارسطو ، سياست، ترجمه حميد عنايت ، تهران ،1364 ، ص 285 . [52] همان ص 290 . [53] همان ص 300 . [54] افلاطون جمهور، ترجمه فواد روحانى ، ترجمه و نشر كتاب ، تهران 2535 شاهنشاهى ص 316 . [55] همان صفحه 317 . [56] همان ص 333 . [57] همان ص 407 [58] ابوعلى سينا ، الهيات شفا ، مكتبه مرعشى نجفى ، قم (1404 ق ) ، ص 452 . [59] سايت بلاغ . [60] محمد فارابى ، سياست مدينه فاضله، (الزهرا چاپ اول 1366، صص 80-70 ) [61] ملا صدرا ، شواهد الربو بيه [62] [63] [64] محمد غزالى ، فضائح الباطنيه ، قاهره ، تحقيق تراث العربي، 1383 ، ص 170، با اندكى تلخيص و ترجمه ). [65] ماوردي، احكام سلطانيه ، چاپ سوم ، مصر ،(1380 ق) ص 5 ترجمه و تلخيص [66] عبدالرحمن ابن خلدون ، مقدمه ، ترجمه محمد پروين گناآبادي، نشر كتاب ، تهران (1380 ه. ق )ج1 صص 80-77 با اندكى تصرف و تلخيص . [67] همان صفحه 273 . [68] عبدالرحمن جزيري، الفقه على مذاهب الاربعه، دارالفكر (1392 ه. ق ) بيروت ج 5 ص 416 . [69] محمد، طبري، جامع البيان، مصر (1373 ه . ق ) ج 8 ص 503 . [70] محمد، رشيد رضا ، المنار، بيروت چاپ دوم (1333 ه .ق ) ج 5 ص 168 . [71] محمد ، شيخ مفيد، المقنعه، نشر اسلامي، قم ،1410 ، چاپ دوم ص 81 . [72] محمد، شيخ طوسى ، النهاية فى مجرد الفقه و الفتاوى ، دارالكتب بيروت ،1310 ، چاپ اول صص 357 و 356 . [73] احمد نراقى ، عوائد الايام، مكتبه بصيرتى (1408 ه . ق ) چاپ سوم ص 188 [74] جعفر كاشف الغطاء ، كشف الغطاء، بى جا (1271 ه . ق ) ص 394 . [75] محمد حسين نائيني، تنبيه الامه، تهران بدون تاريخ ص 43 (با اندكى تصرف ) [76] محمد حسين، طباطبايى ، مقالات تأسيسيه فى الفكر الاسلامى ، امر القرى ، بيروت صص 163 و 164 . [77] ( النساء:59 ) [78]( روح الله ،خمينى ، ولايت فقيه و حكومت اسلامى ،واحد فرهنگى دفتر تبليغات (1357) صص 27-30 .) [79] -( الرعد:28 ) [80] علامه مجلسى ، بحار الانوار، ج 81 ،ص 170.و شيخ صدوق ، الخصال ،ص 34 ترجمه (امنيت و عافيت از جمله نعمتهاى است که قدر آن شناخته نمى شود . [81] نهج البلاغه ، نامه / 53.ترجمه (با اراده اى خداوند متعال نيروهاى نظامى وانتظامى قلعه مردم ، زينت حکام ، سبب عزت دين خدا و امنيت راهها مى شوند.تنها راه اصلاح مردم فقط بوسيله آنها خواهد بود . [82] نهج البلاغه ، خطبه/ 192 . [83] نهج البلاغه ، خطبه / 131 . [84] ( البقرة:213 ) [85] « لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَأَنْزَلْنَا الْحَدِيدَ فِيهِ بَأْسٌ شَدِيدٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَلِيَعْلَمَ اللَّهُ مَنْ يَنْصُرُهُ وَرُسُلَهُ بِالْغَيْبِ إِنَّ اللَّهَ قَوِيٌّ عَزِيزٌ» (الحديد/25 ) [86] عنوان مقاله اى در سايت بلاغ www.balagh.net)) به نوشته، قربانعلى درى نجف آبادي . [87]« خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَكِّيهِمْ بِهَا وَصَلِّ عَلَيْهِمْ إِنَّ صَلاتَكَ سَكَنٌ لَهُمْ وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ »(التوبة/103 ) [88] نهج البلاغه ، خطبه 40 [89] - ( عهدنامه مالک اشتر)نهج البلاغه ، نامه53 [90] راغب اصفهانى مفردا ت ،ص336 [91] ابن منظور، لسان العرب،ج10،ص61 [92] علامه طباطبايى ، الميزان ، ج12 ،ص331 [93] ملا محسن فيض کاشانى ، تفسير صافى ،ج 5 ص107وهمان تفسير الاصفى ، ج2 ، ص1241 [94] نهج البلاغه حكمت 429 . [95] نحل / 90 . [96] انعام/ 1 . [97] انفطار/ 7 . [98] شورى / 15 . [99] مائده / 42 . [100] شورى / 15 . [101] اعراف / 39 . [102] ( النحل:90 ) [103] - ( بالعدل قامت السموات و الارض) منبع ؛ ابى جمهور احسايى ، عوالى اللألى ، ص1034 [104] - ليثى واسطى ، عيون الحکم و المواعظ ،ص142 4 محقق نورى ،[105]مستدر ک الوسايل ج11 ،ص318 . [106]. همان [107]. ليثى واسطى ، عيون الحکم و المواعظ ،ص142 [108]. همان [109] همان [110] همان [111] نهج البلاغه ، نامه/47 . [112] همان ،حكمت / 221 . [113] حديد/ 25 . [114] ليثى واسطى ، عيون الحکم و المواعظ ،ص237 [115] محقق نورى ، مستدرک الوسايل ج11 ، ص318 [116] رى شهرى ، ميزان الحکمه ، ج2 ، ص 937 [117] همان ، ص 1727 [118] ليثى واسطى ، عيون الحکم و المواعظ ،ص135 [119]l ملا احمد نراقى ، معراج السعاده،، صص 489- 496 . [120] همان [121] مفردات راغب ص 297 . [122] لسان العرب ج 11 ، ص 205 . [123] همان ص 206 . [124] مسند زيد بن على (رض) ص 477 . [125] فاطر / 15 . [126] بقره / 268 . [127] آل عمران / 181 . [128] محمد (ص) / 38 . [129] قيامه / 25 . [130] شرح اصول كافى ، ملا صالح مازندرانى ، ج 7 ، ص 28 ، مصباح الفقيه آقا رضا همدانى ج 3 . [131] روضه الواعظين ص 454 ، كنز الفوائد ابوالفتح رازى كراجكى ص 289 . [132] محمديعقوب ، کلينى ، ج5 ص73 [133] نهج البلاغه كلمات قصار شماره 163 ، ص 500 . [134] كلمات قصار شماره 319 ص 521 . [135] ابن ابى الحديد ، شرح نهج البلاغه ج 20 ص 303-446 [136] نهج البلاغه نامه 53 . [137] همان [138] همان [139] محقق نورى ، مستدرک الوسايل ،ج 13 ، ص166 [140] ابن شعبه ، حرانى ، تحف العقول ، ص131 [141] - شيخ حر عاملى ، وسايل الشيعه ، مؤسسه آل البيت لاحياء التراث ،چاپ مهر،چاپ دوم ،1414، ج 1 ص 22 [142] شيخ حر عاملى ، وسايل الشيعه ، مؤسسه آل البيت لاحياء التراث ،چاپ مهر،چاپ دوم ،1414،ج1 ، ص16 [143] محقق نورى ، مستدرک الوسايل ،، مؤسسه آل البيت لاحياء التراث،جاپ دوم، 1408 ،ج12 ، 187 [144] ( آل عمران:110 ) [145] ( آل عمران:104 ) [146] ( المائدة:3 ) [147] ( الأحزاب:40 ) [148] آل عمران 104 [149] شيخ حر عاملى ، وسايل الشيعه ، مؤسسه آل البيت لاحياء التراث ،چاپ مهر،چاپ دوم ،1414 ،ج16 ،ص125 [150] - شيخ طوسي،، تهذيب الاحکام، تحقيق السيد حسن الخرسان، تصحيح شيخ محمد آخوندي، چاپ خورشيد، دار الکتب الاسلاميه، چاپ چهارم، (1365ه.ش)ج6 ،ص177 [151] محمدباقر، مجلسى ، بحار الانوار، موسسه الوفاء، چاپ دوم ،(1403ه.ق) ، بيروت ، لبنان ج33،ص 388 [152] همان ،ج 34،ص 222 [153] قال على (ع ) انما ادخلنى فى هذا الامر ... الامربالامعروف والنهى عن المنکر ؛حضرت على (ع) يکى از دلايل پذيرش حکومت را انجام اين فريضه مى دادند [154] همان ، علامه مجلسى ،بحارالانوار ،ج10، ص 356 4- كلينى ، محمد ، تحقيق على اكبر غفارى ، چاپ حيدرى ، دارالكتب الاسلاميه (آخوندي) ، چاپ سوم (1388 ه.ق)ج5،ص56 . . [156] ( الرعد:11 ) [157] نهج البلاغه نامه 47 و به جلد 11 وسائل الشيعه شيخ حر عاملى مراجعه نمود . [158] شيخ طوسي ،تهذيب الاحکام ،ج 6 ،ص 177وعلامه مجلسى ،بحارالانوار، ج97 ، ص92 [159] بحار ج 97 ص 82 . [160] محمديعقوب کلينى ، کافى ،ج5 ،ص 59 [161] - علامه مجلسى ،بحارالانوار ،ج97 ، ص92 [162] محمديعقوب کلينى ، کافى ،ج5 ،ص56 [163] نهج البلاغه، كلمات قصار، قصار 154 . [164] ابن منظور، لسان العرب ، ج 4 ص 55 . [165] همان ، ص 55 . [166] راغب اصفهانى ، مفردات ، ص 108 [167] منتظرى ، حسين على ، الاحکام الشرعيه، چاپ قدس قم، نشر فكر ، چاپ اول، ( 1413 ه.ق ) ، 552. [168] السنن الكبرى نسايى ج 4 ص 335، سنن ابن ماجه ج 2 ص 848 ، صحيح ابن حبان ج 10 ص 243 ، عوالى اللئالى ج 3 ص 549 ، كتاب المجروحين ج 1 ص 322.تفسير قرطبى ، ج ،12، ص166 [169] شيخ كليني، الكافى ، ج 7 ص 174 و 175 وسائل الشيعه (الاسلاميه) ج 18 صص -309-308 . روايات با الفاظ با يكديگر مقدار كمى اختلاف وجود دارد ولى در معنا اتفاق وجود دارد كه آقاى رى شهرى آن روايات را در ميزان الحكمه ج 1 ص 555 به بعد آورده اند . [170] شيخ كليني، الكافى ، ج 7 ص 174 [171] ( الحديد:17 ) [172] ( المائدة:33 ) [173] علامه طباطبايى ، الميزان، ج 5 ،ص 317 [174][174] نور /2 [175] ( الاسراء:32 ) [176]( الأنعام:151 ) » يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا مَنْ يَرْتَدَّ مِنْكُمْ عَنْ دِينِهِ فَسَوْفَ يَأْتِى اللَّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَيُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكَافِرِينَ يُجَاهِدُونَ فِى سَبِيلِ اللَّهِ وَلا يَخَافُونَ لَوْمَةَ لائِمٍ ذَلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَنْ يَشَاءُ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ) (المائدة:54 ) [178] مائده /28 . [179] محمد حسن نجفى ، جواهر الکلام ،ج14 ،ص571 [180] طريحى ، مجمع البحرين ،ج 3 ،ص 511 [181] ابن منظور ، لسان العرب ، ج 12، ص121 [182] راغب اصفهانى ، مفردات ، 419 [183] ( البقرة:178 ) [184] ( البقرة:179 ) [185] علامه طباطبايى ، الميزان ،ج 8، ص 282 [186] ) يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِصَاصُ فِي الْقَتْلَى الْحُرُّ بِالْحُرِّ وَالْعَبْدُ بِالْعَبْدِ وَالْأُنْثَى بِالْأُنْثَى فَمَنْ عُفِيَ لَهُ مِنْ أَخِيهِ شَيْءٌ فَاتِّبَاعٌ بِالْمَعْرُوفِ وَأَدَاءٌ إِلَيْهِ بِإِحْسَانٍ ذَلِكَ تَخْفِيفٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَرَحْمَةٌ فَمَنِ اعْتَدَى بَعْدَ ذَلِكَ فَلَهُ عَذَابٌ أَلِيمٌ) (البقرة:178 ) [187] نساء / 92 . [188] لسان العرب، ابن منظور، ج 15 ، ص 184 . [189] نساء / 19 . [190] شيخ حر عاملى ،وسايل الشيعه ،ج 14 ، ص 3 ،روايت 4 [191] حرعاملي، وسائل الشيعه ، ج 14 ص 3 ، روايت 4 . [192] روم/ 21 . 1- الأنفال:60 ) 1- حر عاملى وسايل الشيعه، ج11،ص5،روايت1 2- همان ، ص 9روايت، 15 3 - همان، ص 9