برائت از مشرکین نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

برائت از مشرکین - نسخه متنی

مرتضی مطهری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

برائت از مشركين

قرآن

استاد شهيد مرتضى مطهرى

در ميان سوره ‏هاى قرآن يك سوره داريم كه اول آن فاقد بسم‏ الله است،و آن،سوره برائت است.قرآن را كه مى‏گويند 114 سوره‏ است به اعتبار اين است كه سوره برائت را هم سوره مستقل و جدا ازسوره انفال شمرده ‏اند.راجع به اين كه چرا اين سوره‏ بسم الله‏»ندارد دووجه است.يك وجه اين است كه اساسا برائت‏»يك سوره مستقل‏نيست،تتمه سوره انفال است. اتفاقا آياتش هم از سنخ مطالب آيات‏ انفال‏»است.ممكن است بگوييد اثر اين امر چيست كه ما بگوئيم‏اين دو تا يك سوره است‏يا دو سوره.البته اثرش در دو حالت مذكورفرق مى‏كند.به عقيده ما شيعيان،در نماز،بعد از حمد يك سوره كامل‏را بايد خواند.اگر بگوئيم‏ انفال‏»و برائت‏»يك سوره است پس‏چنانچه كسى‏ انفال‏»را شروع بكند بايد برائت را هم بخواند،و اگربگوئيم‏ انفال‏»و برائت‏»دو سوره است،يكى از اين دو را كه‏بخواند كافى است و بلكه ديگرى را نمى‏تواند بخواند چون قران بين‏سورتين است و قران بين سورتين اشكال دارد.ولى قول ديگر اين است‏كه سوره برائت‏يك سوره مستقل است.اگر بگوئيم سوره مستقل چرا بسم الله‏»ندارد،مى‏گويند علتش اين است كه اين سوره،سوره‏غضب است،سوره اعلام جنگ و اعلام خطر به كفار است.اين سوره‏در سال نهم هجرى نازل شده است.مى‏دانيد كه پيغمبر اكرم در سن‏چهل سالگى مبعوث شدند.13 سال در مكه بسر بردند و عده‏اى درمكه مسلمان شدند.آن سيزده سال فوق العاده براى پيغمبر و مسلمين‏رنج‏آور بود.ده سال آخر عمرشان در مدينه بودند(پنجاه و سه سالگى‏آمدند به مدينه،ده سال هم در مدينه بودند و در شصت و سه سالگى از دنيا رفتند).در اين ده سال مدينه سالهاى اول آن سختتر از سالهاى‏پيش بود.

در سال هشتم هجرت مكه را فتح كردند.البته قبلا فتوحاتى‏نصيب مسلمين شده بود،ولى مكه كه فتح شد ديگر اسلام قدرت‏خودش را در جزيرة العرب تثبيت كرد. اذا جاء نصر الله و الفتح ورايت الناس يدخلون فى دين الله افواجا فسبح بحمد ربك‏و استغفره انه كان توابا .بعد از فتح مكه،كفار قريش،هم پيمان بامسلمين بودند،يك پيمانكى با مسلمين داشتند گو اينكه آن را نقض‏كرده بودند.ولى هنوز قريش در حال شرك و بت‏پرستى بسر مى‏بردند،مسلمين هم در حال خداپرستى،اما با همديگر همزيستى داشتند.ايام‏حج پيش آمد.مسلمين براى انجام حج از مكه خارج شدند،قريش هم‏خارج شد،با تفاوتى كه ميان حج قريش و حج مسلمين بود.حج‏يك‏سنت ابراهيمى است ولى قريش بدعتهايى در آن به وجود آورده بودندكه اسلام آمد آنها را نسخ كرد.از جمله اينكه وقتى به عرفات مى‏رفتنددون شان مى‏دانستند،تا حدود منى و مشعر مى‏رفتند و از همان جا برمى‏گشتند.يك سال به همين ترتيب حج صورت گرفت‏يعنى مشركين‏حج كردند، مسلمين هم حج كردند;مسلمين يك امير الحاج داشتند،آنها هم يك امير الحاج.در سال نهم هم ابتدا گمان مى‏رفت همين جورخواهد بود يعنى مسلمين براى خودشان هستند و كفار براى خودشان.

در همين اوقات بود كه گروه زيادى از قريش پيمان خود را شكسته‏بودند و به همين دليل اسلام ديگر هم پيمانى با آنها را قبول نمى‏كرد.دراينجا بود كه سوره برائت نازل شد اينجاست داستان معروفى كه باز جزء مفاخر امير المؤمنين است.فى الجمله اختلافى ميان شيعه و سنى‏هست كه سنيها يكجور نقل مى‏كنند،شيعه‏ها جور ديگر،ولى بسيارى ازسنيها مثل شيعه‏ها نقل كرده‏اند.قضيه از اين قرار است:ابو بكر مامورشد كه امير الحاج مسلمين باشد.حركت كرد با مسلمين و رفت. وحى‏نازل شد بر پيغمبر اكرم(اين را اهل تسنن هم قبول دارند)كه از اين‏سال به بعد ديگر مشركين حق ندارند در امر حج‏شركت كنند بلكه شمابا آنها هيچ پيمانى نداريد و در حال جنگ[هستيد]و چهار ماه هم به‏آنها مهلت بدهيد.در آن چهار ماه آزادند هر جا مى‏خواهند بروند،و دراين مدت تصميم خودشان را بگيرند.اين اعلام غضبناك را كى بايداعلام بكند؟وحى شد كه تو خودت شخصا بايد اعلام بكنى يا كسى‏از تو پيغمبر اكرم چون خودشان نمى‏خواستند بروند اعلام كنند،دادند به‏على(ع).على(ع)آمد و در بين راه به مسلمين رسيد،در حالى كه آن شترمعروف پيغمبر را سوار بود.ابو بكر در خيمه‏اى بود.ناگهان صداى شترپيغمبر را شنيد.مضطرب شد كه شتر پيغمبر اينجا چه مى‏كند؟!ديدعلى(ع)آمده است. ناراحت‏شد.گفت‏حتما خبر وحشتناكى است‏براى من.

در اينجا حدود نيمى از اهل تسنن مى‏گويند:ابو بكر ازعلى(ع)پرسيد آيا من حج را ادامه بدهم و تو فقط مامور ابلاغ سوره‏برائت هستى يا من بايد برگردم؟و على(ع)فرمود:تو كار حجت راادامه بده،سوره برائت را من بايد اعلام بكنم به حكم اين كه يا بايدپيغمبر اعلام بكند يا كسى كه از او است.عده‏اى ديگر از اهل تسنن‏مثل همه شيعيان مى‏گويند:نه،ابو بكر به دستور پيغمبر برگشت و اساسا آن سال حج نكرد;على(ع)،هم امارت حجاج را بر عهده داشت و هم‏سوره برائت را بر مردم خواند،كه تفسيرش باشد ان شاء الله براى هفته‏آينده.

و صلى الله على محمد و آله.

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

برائة من الله و رسوله الى الذين عاهدتم من المشركين‏فسيحوا فى الارض اربعة اشهر و اعلموا انكم غير معجزى الله وان الله مخزى الكافرين و اذان من الله و رسوله الى الناس يوم‏الحج الاكبر ان الله برى‏ء من المشركين و رسوله فان تبتم فهوخير لكم و ان توليتم فاعلموا انكم غير معجزى الله و بشر الذين‏كفروا بعذاب اليم الا الذين عاهدتم من المشركين ثم لم‏ينقضوكم شيئا و لم يظاهروا عليكم احدا فاتموا اليهم عهدهم‏الى مدتهم ان الله يحب المتقين.فاذا انسلخ الاشهر الحرم‏فاقتلوا المشركين حيث وجدتموهم و خذوهم و احصروهم‏و اقعدوا لهم كل مرصد فان تابوا و اقاموا الصلاة و آتوا الزكاة‏فخلوا سبيلهم ان الله غفور رحيم و ان احد من المشركين استجارك فاجره حتى يسمع كلام الله ثم ابلغه مامنه، ذلك‏بانهم قوم لا يعلمون .

چرا سوره برائت فاقد بسم الله است؟

سوره برائت است.در هفته گذشته اجمالا عرض كرديم يك مطلب‏مسلم است كه سوره برائت در ميان همه سوره‏هاى قرآن اين وضع‏استثنائى را دارد كه فاقد بسم الله‏»است، بسم الله‏»در اول اين‏سوره نيست.حالا چرا اين سوره فاقد بسم الله‏»است؟آيا اين سوره‏يك سوره مستقل است و يا دنباله سوره انفال است و سوره جداگانه‏اى‏نيست و از اين جهت‏ بسم الله‏»ندارد،زيرا در احاديث وارد شده كه‏وقتى آيات قرآن نازل مى‏شد،مسلمين،اين مطلب را كه آيا يك سوره‏تمام شده است و سوره ديگرى است‏يا دنباله سوره پيشين است،با بسم الله الرحمن الرحيم‏»مى‏فهميدند يعنى اگر وقتى كه آيه نازل‏مى‏شد،با بسم الله الرحمن الرحيم‏»شروع مى‏شد،اين امر علامت‏اين بود كه اين آيات يك سوره مستقل است.پس بعضى‏ها مى‏گويند برائت‏»از اين جهت‏ بسم الله‏»ندارد كه سوره مستقلى نيست،وبعضى ديگر مى‏گويند علت اين كه‏ بسم الله‏»ندارد اين نيست بلكه‏اين آيات،سوره مستقلى است ليكن چون اين سوره،سوره اعلام خشم واعلام غضب است و بسم الله‏»آيه رحمت است،از اين جهت‏ بسم‏الله‏»در اول اين سوره نيامده است.

در اين سوره ما به مسائل زيادى برمى‏خوريم كه اين مسائل بيشتر دراطراف دو سه مطلب است:يكى درباره روابط مسلمانان با مشركان. مشرك يعنى كسى كه در پرستشهاى رسمى غير خدا را پرستش مى‏كندمثل همان بت‏پرستهاى عربستان يا ستاره‏پرستان يا خورشيدپرستان ياانسان‏پرستها،يا آتش‏پرستها كه در دنيا بوده‏اند،و واقعا انسان يا ستاره‏يا آتش يا خورشيد و يا دريا را پرستش مى‏كرده‏اند.مشركين از نظر قرآن‏با ساير غير مسلمانان يعنى افراد موحد و خداپرست مخصوصا آنها كه به‏يكى از اديان آسمانى كه ريشه‏اى دارد معتقدند حسابشان فرق مى‏كند.

مشرك‏»از نظر روابط مسلمان با غير مسلمان يك وضعى دارد وغير مشرك كه در قرآن آنها را اهل كتاب مى‏گويند وضع ديگرى داردكه بعد ان شاء الله در همين سوره توضيح خواهيم داد.پس يك قسمت ازبحث،مربوط به مشركين است و ابتدا هم از مشركين شروع مى‏شود.

قسمتى از آيات اين سوره مربوط به اهل كتاب است،غير مسلمانانى كه‏خود را پيرو يكى از كتابهاى آسمانى سابق مى‏دانند يعنى يهوديها ومسيحيها و حتى مجوسيها.يك قسمت از اين سوره بحث درباره منافقان‏است.درباره منافقان هم در اين سوره زياد بحث‏شده است.منافقان‏يعنى كسانى كه متظاهر به اسلامند ولى در قلبشان و در عمق روحشان‏مسلمان نيستند،كافرند،غير مسلمانند،و در نتيجه مردمى هستند دوچهره:يك چهره‏شان چهره مسلمانى و چهره ديگرشان چهره كفراست.وقتى با مسلمانان مى‏نشينند اظهار مسلمانى مى‏كنند و عمل‏مسلمانى انجام مى‏دهند،و وقتى با كافران مى‏نشينند مانند آنها هستند وخودشان را از آنها به حساب مى‏آورند.آيات اول اين سوره تا نزديك‏چهل آيه مربوط به مشركين است.

اينجا يك تاريخچه‏اى هست كه ما بايد متوجه آن باشيم تا اينكه مفهوم سوره برائت برايمان روشن بشود:

تاريخچه نبرد مسلمين و كفار قريش

مى‏دانيم كه اسلام دين توحيد است و براى هيچ مسئله‏اى به‏اندازه توحيد يعنى خداى يگانه را پرستش كردن و غير او را پرستش‏نكردن اهميت قائل نيست و نسبت به هيچ مسئله‏اى به اندازه اين‏مسئله حساسيت ندارد.مردم قريش كه در مكه بودند مشرك بودند.

اين بود كه يك نبرد پى‏گيرى ميان پيغمبر اكرم و مردم قريش كه همان‏قبيله رسول اكرم بودند در گرفت.سيزده سال پيغمبر اكرم در مكه بودند.

بعد آمدند مدينه و در مدينه بود كه مسلمين قوت و قدرتى پيدا كردند.

جنگ بدر و جنگ احد و جنگ خندق و چند جنگ كوچك ديگرميان مسلمين كه در مدينه بودند با مشركين قريش كه در مكه بودنددر گرفت.در جنگ بدر مسلمانها فتح خيلى بزرگى نمودند.در احدبر عكس شكست‏خوردند يعنى اول پيروز شدند ولى بعد در اثر يك‏اشتباه شكست‏خوردند و بعد دو مرتبه خودشان را جمع و جور كردند.پاى‏هم مسلمين در احد شكست‏خوردند.در خندق باز مسلمين فاتح شدند.

بعد جريان حديبيه پيش آمد كه در جلسه قبل عرض كردم:ايام حج وماههاى حرام بود و همه مردم مجاز بودند براى انجام عمل حج بروند به‏سوى كعبه.و طبق قانون جاهليت،قريش بايد به دشمنان خودشان‏هم اجازه بدهند ولى به پيغمبر و مسلمين اجازه ندادند.پيغمبر از نزديك‏مكه برگشت در حالى كه قرارداد صلحى با قريش امضا كرده بود. اين‏قرارداد،بعد،از طرف قريش نقض شد و چون نقض شد از طرف‏مسلمين هم ديگر نقض شده بود.جريان حديبيه در سال ششم هجرى‏است.در سال هشتم هجرت،پيغمبر اكرم مكه را فتح كرد،فتحى بدون خونريزى.فتح مكه براى مسلمين يك موفقيت بسيار عظيم بودچون اهميت آن تنها از جنبه نظامى نبود،از جنبه معنوى بيشتر بود تاجنبه نظامى.مكه ام القراء عرب و مركز عربستان بود.قهرا قسمتهاى‏ديگر تابع مكه بود و به علاوه يك اهميتى بعد از قضيه عام الفيل و ابرهه‏كه حمله برد به مكه و شكست‏خورد پيدا كرده بود.بعد از اين قضيه اين‏فكر براى همه مردم عرب پيدا شده بود كه اين سرزمين تحت‏حفظ وحراست‏خداوند است و هيچ جبارى بر اين شهر مسلط نخواهد شد.

وقتى پيغمبر اكرم به آن سهولت آمد مكه را فتح كرد گفتند پس اين امردليل بر آن است كه او بر حق است و خدا راضى است.به هر حال‏اين فتح خيلى براى مسلمين اهميت داشت.مسلمين وارد مكه شدند.

مشركين هم در مكه بودند.تدريجا از قريش هم خيلى مسلمان شده‏بودند.

يك جامعه دو گانه‏اى در مكه به وجود آمده بود،نيمى مسلمان‏و نيمى مشرك.حاكم مكه از طرف پيغمبر اكرم معين شده بود يعنى‏مشركين و مسلمين تحت‏حكومت اسلامى زندگى مى‏كردند.بعد از فتح‏مك ه مسلمين و مشركين با هم حج كردند با تفاوتى كه ميان حج‏مشركين و حج مسلمين وجود داشت.آنها آداب خاصى داشتند كه‏اسلام آنها را نسخ كرد. گفتيم حج‏يك سنت ابراهيمى است كه كفارقريش در آن تحريفهاى زيادى كرده بودند.اسلام با آن تحريفها مبارزه‏كرد.پس يك سال هم به اين وضع باقى بود.

ابلاغ سوره برائت به مشركين توسط على (ع)

سال نهم هجرى شد.در اين سال پيغمبر اكرم در ابتدا به‏ابو بكر ماموريت داد كه از مدينه برود به مكه و سمت امير الحاجى مسلمين را داشته باشد،ولى هنوز از مدينه چندان دور نشده بود (1) كه‏جبرئيل بر رسول اكرم نازل شد(اين را شيعه و سنى نقل كرده‏اند)ودستور داد پيغمبر،على(ع)را ماموريت بدهد براى امارت حجاج و براى‏ابلاغ سوره برائت.اين سوره اعلام خيلى صريح و قاطعى است به عموم‏مشركين به استثناى مشركينى كه با مسلمين هم پيمان‏اند و پيمانشان‏هم مدتدار است و بر خلاف پيمان هم رفتار نكرده‏اند;مشركينى كه بامسلمين با پيمان ندارند يا اگر پيمان دارند بر خلاف پيمان خودشان‏رفتار كرده‏اند و قهرا پيمانشان نقض شده است.اعلام سوره برائت اين‏است كه على(ع)بيايد در مراسم حج در روز عيد قربان كه مسلمين ومشركين همه جمع هستند،به همه مشركين اعلام كند كه از حالا تا مدت‏چهار ماه شما مهلت داريد و آزاد هستيد هر تصميمى كه مى‏خواهيدبگيريد.اگر اسلام اختيار كرديد يا از اين سرزمين مهاجرت كرديد،كه هيچ،و الا شما نمى‏توانيد در حالى كه مشرك هستيد در اينجا بمانيد.

ما دستور داريم شما را قلع و قمع كنيم به كشتن،به اسير كردن،به زندان‏انداختن و به هر شكل ديگرى.در تمام اين چهار ماه كسى متعرض شمانمى‏شود.اين چهار ماه مهلت است كه شما درباره خودتان فكر بكنيد.

اين سوره با كلمه‏ برائة‏» (2) شروع مى‏شود: برائة من الله و رسوله الاالذين عاهدتم من المشركين .اعلام عدم تعهد است از طرف خدا واز طرف پيغمبر خدا در مقابل مردم مشرك-و در آيات بعد تصريح‏مى‏كند-همان مردم مشركى كه شما قبلا با آنها پيمان بسته‏ايد و آنهانقض پيمان كرده‏اند.

على(ع)آمد در مراسم حج‏شركت كرد.اول در خود مكه اين[عدم تعهد]را اعلام كرد،ظاهرا(ترديد از من است)در روز هشتم‏كه حجاج حركت مى‏كنند به طرف عرفات (3) در يك مجمع عمومى درمسجد الحرام سوره برائت را به مشركين اعلام كرد ولى براى اينكه اعلام‏به همه برسد و كسى نباشد كه بى‏خبر بماند،وقتى كه مى‏رفتند به عرفات وبعد هم به منا، در مواقع مختلف،در اجتماعات مختلف هى مى‏ايستاد وبلند اعلام مى‏كرد و اين اعلام خدا و رسول را با فرياد به مردم ابلاغ‏مى‏نمود.نتيجه اين بود كه ايها الناس!امسال آخرين سالى است كه‏مشركين با مسلمين حج مى‏كنند.ديگر از سال آينده هيچ مشركى حق‏حج كردن ندارد و هيچ زنى حق ندارد لخت و عريان طواف كند.

يكى از بدعتهايى كه قريش به وجود آورده بودند اين بود كه به مردم غير قريش اعلام كرده بودند هر كس بخواهد طواف بكند حق نداردبا لباس خودش طواف بكند،بايد از ما لباس عاريه كند يا كرايه‏كند،و اگر كسى با لباس خودش طواف مى‏كرد مى‏گفتند اين لباس راتو بايد اينجا صدقه بدهى يعنى به فقرا بدهى.زورگويى مى‏كردند.يك‏سال زنى آمده بود براى حج و مى‏خواست با لباس خودش طواف‏بكند.گفتند اين كار ممنوع است.بايد اين لباس را بكنى و لباس‏ديگرى در اينجا تهيه بكنى.گفت آخر من لباس ديگرى ندارم،لباس‏من منحصر به همين يك دست است.گفتند ديگر چاره‏اى نيست.

بايد از ما لباس كرايه بكنى.گفت بسيار خوب،پس لخت و عور طواف‏مى‏كنم.گفتند مانعى ندارد.آنوقت بعضيها كه نمى‏خواستند با لباس‏قريش طواف بكنند و از لباس خودشان صرف نظر بكنند،لخت و عوردور خانه كعبه طواف مى‏كردند.

جزء اعلامها اين بود كه طواف لخت و عريان قدغن شد;

هيچكس حق ندارد لخت و عور طواف بكند و اين حرف مهملى هم كه‏قريش گفته‏اند بايد از ما لباس كرايه كنيد غلط است.اين هم كه‏اگر كسى با لباس احرام خود يا غير لباس احرام(لباس احرام را شرطنمى‏دانستند)طواف كرد بايد آن را بدهد به فقرا،لازم نيست،بايد نگه‏دارد براى خود.

به هر حال امير المؤمنين آمد و مكرر در مكرر و در جاهاى‏مختلف اين اعلام را به مردم ابلاغ كرد.نوشته‏اند آنقدر مكرر مى‏گفت‏كه صداى على(ع)گرفته بود،از بس كه در مواقع مختلف،هر جااجتماعى بود اين آيات را مى‏خواند و ابلاغ مى‏كرد تا يك نفر هم باقى نماند كه بعد بگويد به من ابلاغ نشد.وقتى كه على(ع)خسته مى‏شد وصدايش مى‏گرفت،صحابه ديگر پيغمبر مى‏آمدند از او نيابت مى‏كردندو همان آيات را ابلاغ مى‏نمودند.

يك اختلافى ميان شيعه و سنى در ابلاغ سوره برائت موجوداست و آن اينكه اهل تسنن بيشترشان به اين شكل تاريخ را نقل‏مى‏كنند كه پس از آنكه وحى خدا به رسول اكرم رسيد كه اين سوره رايا بايد خودت ابلاغ كنى يا كسى از خودت،و پيغمبر على(ع)را مامورابلاغ سوره برائت كرد،على به سوى مكه آمد.تا آمد،ابو بكر مضطرب‏شد،پرسيد آيا اميرى يا رسول؟ يعنى آيا آمده‏اى امير الحاج باشى يا يك‏كار مخصوص دارى؟فرمود:نه،من يك رسالت مخصوص دارم،فقطبراى آن آمده‏ام. پس ابو بكر از شغل خودش منفصل و معزول نشد;اوكار خودش را انجام داد و على(ع)هم كار خودش را.ولى اقليتى از اهل‏تسنن-كه در مجمع البيان‏»نقل شده-و همه اهل تشيع مى‏گويندوقتى كه على(ع)آمد،ابو بكر به كلى از شغل خودش منفصل شد وبرگشت به مدينه.تعبير قرآن اين است كه اين سوره را نبايد به مردم ابلاغ‏كند مگر خود تو يا كسى كه از تو است.اهل تشيع روى اين كلمه‏ از تو است‏»تكيه مى‏كنند،مى‏گويند اين كلمه‏ كسى كه از تواست‏»:رجل منك كه در بسيارى از روايات هست،مفهوم خاصى‏دارد.حالا من نظائرش را بگويم:

درباره حضرت ابراهيم است كه فرمود: فمن تبعنى فانه منى (4) آنكه گام دنبال گام من بردارد از من است.اين معنايش اين است كه‏او از من جدايى ندارد.بزرگترين جمله‏اى كه پيغمبر اكرم درباره سلمان‏فرموده است و شايد بزرگترين جمله‏اى كه درباره يك صحابى غير ازامير المؤمنين فرموده است اين جمله است:سلمان منا اهل البيت‏سلمان جزء ما اهل بيت است.اين كلمه‏ جزء ماست‏»بسيار عالى‏است;يعنى او از ما جدايى ندارد،بينونتى با ما ندارد.گفت‏ من‏كى‏ام ليلى و ليلى كيست من‏»من او هستم و او من است.ديگر از اين‏بالاتر تعبير نيست.تعبير ديگرى كه اين حديث را هم شيعه و سنى‏روايت كرده‏اند درباره امام حسين است كه پيغمبر فرمود:حسين منى‏و انا من حسين حسين از من است و من از حسينم.يعنى اساسا ميان ماجدايى فرض نمى‏شود و وجود ندارد.آنوقت مفاد اين حديث با آن‏حديث معروف ديگرى كه على مع الحق و الحق مع العلى يدورحيث ما دار يكى مى‏شود.على با حق است و حق با على است;دورمى‏زند با او هر جا او دور بزند،يعنى على(ع)آنجا مى‏رود كه حق‏است و حق آنجا مى‏رود كه على(ع)است.يعنى جدايى ميان اين دووجود ندارد.اين مفهوم تقريبا همان مفهوم عصمت است.على از حق‏جدايى ندارد.مگر پيغمبر از حق جدايى دارد؟!مگر ممكن است العياذبالله پيغمبر حرفى بزند يا عملى انجام بدهد كه حق نباشد.همانطور كه‏پيغمبر از حق جدا شدنى نيست،تفكيكش فرض و امكان ندارد;

تفكيك على(ع)هم از پيغمبر امكان ندارد و اين دو جدا ناشدنى‏هستند.

اين جمله را[كه‏ اين سوره را نبايد به مردم ابلاغ كند مگر خود تو يا كسى كه از توست‏»]نه تنها اهل تشيع روايت كرده‏اند، اهل تسنن هم به همين شكل روايت كرده‏اند.اگر اختلافى هست،دررفتن ابو بكر است.اصل فضيلت هم در اين[جمله] ست‏خواه ابو بكررفته باشد يا نرفته باشد.و حتى اگر ابو بكر رفته باشد به سفر حج،فضيلت على(ع)بيشتر ثابت مى‏شود;يعنى با اينكه ابو بكر هست اعلام‏مى‏شود كه او صلاحيت ابلاغ اين سوره را ندارد و تنها كسى كه‏صلاحيت اينچنين ابلاغ را به مردم دارد،به نص وحى الهى كسى‏است كه از پيغمبر است و ميان او و پيغمبر به هيچ وجه جدايى نيست.

اين است كه مسئله ابلاغ سوره برائت به وسيله على(ع)يكى از فضائل‏بزرگ امير المؤمنين است.

رسيديم به مسئله رفتار مسلمين با مشركين.گفتيم اين آيات‏مشتمل بر چند مطلب است.يكى اينكه اعلام عمومى عدم تعهدمى‏كند از طرف خدا و پيغمبر براى مشركان،و به مشركين مدت‏چهار ماه مهلت مى‏دهد كه آزادند هر جا بخواهند بروند و فكرهاى‏خودشان را بكنند و تصميمهاى خودشان را بگيرند.اتمام حجت‏مى‏كند و با كمال اطمينان به آنها مى‏گويد مطمئن باشيد كه كارى ازشما ساخته نيست چون اراده الهى است.مشركى نبايد در اين سرزمين‏باشد.شما در مقابل خدا نمى‏توانيد كارى انجام بدهيد.خدا را نمى‏توانيدناتوان بكنيد.نصيحت است:توبه كنيد،باز گرديد،برايتان بهتراست.از اين اعلام عمومى عدم تعهد استثنا مى‏كند مشركانى را كه‏هم پيمان با مؤمنين بوده و پيمان خود را به هيچ وجه نقض نكرده‏اند،عليه مسلمين اقدامى ننموده و دشمنى از دشمنان مسلمين را تاييد و تقويت نكرده‏اند.تصريح مى‏كند كه پيمان اينها را رعايت كنيد تاپايان مهلت آن.اما غير اينها،پس از گذشت اين چهار ماه-كه در آن‏حرمتى برايشان قائل است-ديگر هيچ حرمتى بين شما و مشركين‏نيست،حق داريد آنها را بكشيد،حق داريد زندانيشان بكنيد،حق‏داريد به عنوان اسير بگيريد،حق داريد براى اينها هر نوع تصميمى‏مى‏خواهيد بگيريد;ولى اگر توبه كنند و به راه مسلمين بيايند شما هم‏آنها را آزاد بگذاريد.

آيه ديگر:حالا اگر مشركى از شما پناه خواست براى اينكه‏حقايق را بشنود،به او پناه بدهيد،سخن خدا را به وى ابلاغ بكنيد وبعد هم او را سالم به محل امن خودش برسانيد.يعنى اين حرفها مربوط به‏مشركينى است كه نمى‏خواهند بيايند[سخن حق را]بشنوند و بفهمند،اما اگر مشركى سوداى شنيدن و فهميدن دارد متعرض او نشويد،اگراز شما پناه و امنيت‏خواست به او امنيت بدهيد;نه تنها متعرض اونشويد بلكه خودتان حفظ و حراستش بكنيد و او را به مامن يعنى محل ‏امن خودش برسانيد.

1-بعضى نوشته‏اند در ذو الحليفه‏»در حدود مسجد شجره كه فاصله آن تا مدينه تقريبايك فرسخ است،و بعضى نوشته‏اند در جايى به نام‏ عرج‏»،كه همان نزديكيها است.

2-مصطلح است:برائت از دين.وقتى كه مديون دينش را مى‏پردازد و يا داين دين رامى‏بخشد،مى‏گويند برائت ذمه پيدا كرده يعنى ديگر تعهدى از نظر دين ندارد.

3-و الآن هم كه با اتومبيل مى‏روند باز هم شب روز هشتم حركت مى‏كنند.البته وقوف درعرفات از روز نهم واجب است تا غروب،و براى اينكه كار آسان بشود،روز هشتم حركت‏مى‏كنند.قديم كه با مال يا پياده مى‏رفتند،به طريق اولى روز هشتم حركت مى‏كردند ومستحب هم اين است كه روز هشتم،حجاج حركت كنند از راه منا بروند به عرفات،شب را در منا بمانند،روز بروند عرفات،وقوف عرفات را انجام بدهند و براى شب برگردندبه مشعر و روز بعد هم برگردند به منا.ولى اكنون اين مستحب عمل نمى‏شود يعنى كثرت‏حجاج و وسائل نقليه اجازه نمى‏دهد كه حجاج وقتى كه مى‏خواهند شب نهم بروند از راه‏منا بروند;از راه طائف مى‏روند به عرفات و شب بعد برمى‏گردند به منا.

4-سوره ابراهيم،آيه 36.

آشنايى با قرآن، جلد 3، صفحه 204

/ 1