بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
برخورد با مردم از نگاه معصوم عليه السلام خُلق و خوى حضرت سيد الشهد عليه السلام
برخورد با مردم از نگاه معصوم عليه السلام خُلق و خوى حضرت سيد الشهد عليه السلام
آزمايش بنى اسرائيل
بسم الله الرحمن الرحيم الحمد لله رب العالمين وصلّى الله على محمد وآله الطاهرين ولعنة الله على اعدائهم أجمعين(1) كم و بيش با تاريخ زندگانى حضرت امام صادق، حضرت جعفر بن محمد عليه السلام آشنا شده ايد. در اين جا يكى از ماجراهاى زمان ايشان را -كه جاى تأمل و تفكر بسيار دارد- نقل مى كنم و در باره اش به بحث مى نشينيم. يكى از اصحاب نزديك و از ياران خوب امام عليه السلام داوود است. او خويشاوندى داشت كه ناصبى بود و خود و اجدادش در دشمنى با محمد و آل محمد صلى الله عليه وآله گوى سبقت را از همه ربوده بودند. داوود متوجه شد كه آن ناصبى به دلايلى دستش از مال و منال تهى گشته روزگار را به سختى سپرى مى كند. لذا به كمك او شتافت و مبلغى در اختيار وى گذارد. وقتى خدمت حضرت صادق عليه السلام رسيد ايشان فرمودند: «كمك و دستگيرى تو را از آن خويشت فهميدم و بسيار خوشحال شدم».(2)
عجبا! خوشحالى امام از چيست؟ از داوود كه بانى خير بوده؟ ابداً، بلكه خوشحالى امام از كمكى است كه به يك ناصبى شده، شخصى كه خود و طايفه اش عمرى كمر به عداوت و كينه و دشمنى با محمد و آل محمد صلى الله عليه وآله بسته اند! خوب تأمل كنيد. امام چيست؟ چه درسى از صحيفه گسترده دين را مى خواهند پيش روى ما بگشايند؟ حضرت نفرمودند من از تو خوشحال شدم چون تو انسان خوبى هستى، بلكه خوشحالى من از عمل تو است. ببينيد امام از كمكى كه حتى به يك دشمن مى شود اظهار خوشحالى مى كنند. اگر ما بوديم آيا خوشحال مى شديم؟ راستى كه چه فاصله عميقى است ميان رفتار ما و آنچه كه به عنوان وظيفه بر ما تكليف شده است. داوود صحابه حضرت است و در مكتب آن بزرگوار تعليم ديده و احكام شرعى و عرفى را در حضور ايشان فرا گرفته و خطا نمى كند.. هرچه مى كند بر مبناى رهنمودهاى امام است. آنچه اين ماجرا به ما مى آموزد اين است كه: «صله رحم كنيد ولو اين كه طرف مقابل انسان بسيار بدى باشد».(3) نفس عمل ما ملاك است و اين كه كمك گيرنده خوب باشد يا بد، مسلمان باشد يا كافر فرقى نيست نكته و بسيار مهمى است.
ما در زندگى روزمره خود گاه به مواردى بر مى خوريم كه جاى افسوس و تأسف دارد. يا نسبت به آنچه كه بزرگان دين، به ما توصيه كرده اند جاهليم و نادان و يا مى دانيم، اما مغز ما قدرت باور اين همه عظمت را ندارد. شايد بارها در طول زندگى خود ديده ايد كه شخصى مى خواهد به فردى كه به دلايلى در تنگدستى و عسرت قرار گرفته است كمك كند، اما عده اى ناآگاه بناى شستشوى مغزى را مى گذارند كه وامصيبتا چه مى كنى.. اين آدم، شرور و فاسد و بسيار بدكردار است. او استحقاق كمك ندارد. نادانان با اين تلقينات كه با اهداف دين ما مغايرت دارد بانى خير را از كار خيرش باز مى دارند. انسان بايد فارغ از راهزنى هاى فكرى به وظيفه اش عمل كند و در راهى باشد كه بزرگان دين آن را پيش روى او قرار داده اند و دمى از تكليف خود غافل نباشد و توجه كند كه بد بودن و خوب بودن و يا مسلمان و كافر و دشمن بودن كمك گيرنده به كسى مربوط نيست. آن را خدا مى داند، كه خود راه را فرا روى بزرگان ما قرار داده تا بفرمايند: «صله رحم كنيد حتى بر دشمنان خود». امام صادق عليه السلام با تأييد كار داوود مى خواهند بفرمايند: «تو احسانت را انجام بده بدون اين كه ذره اى در اين فكر باشى كه طرف احسان گيرنده خوب است يا بد، دشمن است يا دوست، روزى به تو ناسزا گفته است يا نگفته است يا اين كه ديگران را دعوت كرده و از دعوت تو دريغ كرده است و ... . پست سر امام جماعت به نماز مى ايستيد. او ركوع مى كند، شما هم همان كار را مى كنيد، تمام اعمال نماز را آن طور كه او انجام مى دهد به تبعيت از او به انجام مى رسانيد. اين يعنى چه؟ يعنى «ألا وإنّ لكل مأموم اماماً يقتدي به»(4) چه مقدار در اين امر موفق هستيم؟ تا چه حدى كارهايى كه امامان ما انجام داده اند، انجام مى دهيم؟! ? خُلق و خوى حضرت سيد الشهد عليه السلام
داستان حرّ را همه مى دانند. وى با سپاهى هزار نفرى راه را بر سيد الشهد عليه السلام بست. در همان زمان حرّ و لشكريان او بى آب شدند و حضرت به آنان آب دادند.(5) اين اقدام امام عليه السلام در حالى بود كه مى دانستند حضرت را مى زنند و عده اى از اصحاب فزرند رسول خد صلى الله عليه وآله را مى كشند و در شهادت آن حضرت عليه السلام شركت مى كنند. حضرت مى دانستند كه حرّ، از بند بندگى نفس آزاد شده به راه راست باز خواهد گشت، اما سپاه او چه؟ آيا آنان لياقت و استحقاق آن را داشتند كه از سوى حضرت سيراب شوند؟ هرگز، ولى امام حسين عليه السلام با بزرگوارى و كرامت خود آن گونه عمل كردند تا به ما بياموزند. مى خواهى به شرورى احسان كنى پيش خود فكر مى كنى اگر به او احسان كنى ممكن است شرورتر شود؟ به من و تو مربوط نيست. حضرت سيد الشهداء عليه السلام به حرّ و همراهان او احسان مى كنند. آنان با اين كه احسان حضرت را چشيدند، اما شريك خون حضرت شدند و تا قيام قيامت در عذابش بمانند و بسوزند. شرورى شرارت كرده، شخصى خواسته يا ناخواسته ورشكست شده و از هستى ساقط گشته است. برمبناى قوانين و احكام شرعى و عرفى اسير است و زندانى و جزايش را مى بيند. حال انسان حس مى كند او احتياج به كمك و احسان دارد تا از اين بند رها شود. از ترس اين كه انسان مى خواهد وى را كمك كند كه البته كارى به جا و پسنديده است. شرور بعد از رهايى شرورتر شود به شخص او بستگى دارد و خداى خود. انسان بدون توجه به اين امر بايد به وظيفه اش عمل كند. از كجا معلوم شرورى كه مورد احسان قرار مى گيرد به راه راست هدايت نشود؟ بايد توجه و عنايت داشت كه اگر از ده شرور و فاسد كه مورد احسان قرار مى گيرند و عاقبت بعد از رهايى يك يا دو نفرشان به راه راست هدايت شوند عامل آزادى شان كارى بس بزرگ و شكوهمند كرده است، در حالى كه خداى - عز وجل - چنين خوان پر بركتى براى همگان گسترانده، ما هنوز در مهمانى دادن و ندادن مان دعوا داريم كه فلان كس را دعوت نمى كنم چون در فلان مهمانى مرا دعوت نكرد. به عيادتش نمى روم چون در فلان جا به من ناسزا گفت و يا در فلان موقع به عيادتم نيامد. از همديگر گروكشى مى كنيم. اينها را مثال زدم چون در خيلى از جاها اين گونه ايم. مگر نه اين كه ما خود را محبّ امام حسين عليه السلام و امام صادق عليه السلام مى دانيم؟ مگر نه اين كه به ياد عاشورا و مظلوميت حضرت سيد الشهد عليه السلام بر سر و سينه خود مى زنيم؟ پس چرا اين گونه ايم؟ چرا به آنچه آنان با رفتار و كردار و گفتار خود راهنماى ما بوده و هستند تأسّى نمى كنيم؟ ? آزمايش بنى اسرائيل
قرآن كريم در چند آيه از فرعون و سركشى اش سخن مى گويد، از آن جمله ادعاى خدايى او را از زبان خودش نقل مى كند كه گفت: «فقال أنا ربكم الأعلى(6)؛ و گفت: پروردگار بزرگ تر شما منم».
او به حضرت موسى عليه السلام گفت خدايى كه تو از آن دم مى زنى كجاست؟ اين جا من خدايم و با اين ادعا انسان ها را مى كشت و بسيارى را زندانى و اسير و شكنجه مى كرد. زمانى در مصر باران دچار خشكسالى شد و قحطى فراگير گرديد و ده ها هزار نفر از قحطى جان مى دادند. حضرت موسى عليه السلام كه پيامبرى اولو العزم بود با دراز كردن دست استغاثه به درگاه الهى از خداوند طلب باران طلب كرد. وحى آمد: باران نمى فرستم. حضرت موسى عليه السلام موضوع را با بنى اسرائيل در ميان گذارد. دو قوم بزرگ در مصر باستان زندگى مى كردند: يكى بنى اسرائيل و ديگرى قبطى ها. ماجراى موسى عليه السلام با خداى عز وجل دهان به دهان مى گشت و پس از چند روزى ناگهان ابرها نمايان شدند و باران باريدن گرفت. بدين ترتيب زراعت ها آبيارى و زمين ها سيراب شدند. كسانى از بنى اسرائيل كه ايمانى ضعيف داشتند به حضرت موسى عليه السلام گفتند: تو به ما دروغ گفتى يا - نعوذ باللَّه - خدا؟
قبطى ها و كفار نيز مى گفتند: برويد پى كارتان، خداى شما چيزى نمى داند. حضرت موسى عليه السلام كه تنديس ايمان بود با خدا به مناجات پرداخته، عرضه داشت: كه بارالها، تو گفتى باران نمى فرستم، اما ابرهاى رحمتت باريدن گرفت، چه حكمتى در كار است؟ وحى مى آيد كه: شبى فرعون تنها به بام خانه اش رفت و به زارى و تضرّع پرداخته، مى گفت: خدايا تو خود مى دانى، من نيز مى دانم كه خدا نيستم. تنها معبود تويى. تو هم خداى منى و هم پرودگار همه. حال به درخانه تو آمده، به درگاه تو التماس مى كنم!
اى موسى، فرعون بنده ام بود، نخواستم او را از خود برانم ...(7) شگفتا، پروردگار، بنده بد و گنه كار خود را به سبب كردار و گفتار و رفتارش به جهنم مى برد، اما خدايى اش را از آن گنه كار و مدعى خدايى دريغ نمى كند. داستانى كه نقل شد به چهار هزار سال پيش بر مى گردد، اما آنچه خدا در قرآن مى آورد مربوط به سال خاص و جاى خاصى نيست كه مربوط به همه زمان ها و مكان هاست. اين داستان به ما ياد مى دهد كه چه كنيم؟ هرچه در اين دنيا به ما ارزانى شده از مواهب الهى است، حال كه تمام داشته هاى مان از خداست، آيا استفاده از آنها بايد در راه اللَّه باشد يا خير. تأسف بايد بخوريم بر حال خودمان كه چرا مواهب دنيا، ما را كه بايد به شكرانه اش در راه اللَّه باشيم به بيراهه مى كشاند!
از آن رو لباس مى پوشيم كه در فلان جا فخر بفروشيم. خدا زبان خوبى به ما داده است براى اين كه دروغ بگوييم، حقه بازى كنيم، نيرنگ و ريا به كار ببريم؟ هرگز چنين نيست، وانگهى چرا چنين كنيم؟ كه منصبى به دست بياوريم؟ مال و منالى به هم بزنيم؟ ديگران را غلام حلقه به گوش خود كنيم؟ و ... البته آنان كه چنين خصلت هايى دارند - متأسفانه - همه اينها را ارزش مى دانند. آيا اين است آن ارزشى كه رسول خد صلى الله عليه وآله و آلِ او بر آن توصيه دارند؟ خير. شهامتِ فروختن دنيا به دين ارزش است نه دين به دنيا. تمام اينها صافى هاى امتحانند. من و شما هر روز صافى هاى متعددى پيش رو داريم. انسان در مقابل زن و فرزند، خويشاوندان، در كسب و كار و صحبت كردن و خلاصه در هر لحظه اى از زندگى خود در معرض امتحان است، با اين تفاوت كه گاه اين امتحان سهل است و گاه سخت و دشوار.
اگر نيت احسان داريم نبايد در اين فكر باشيم كه آيا طرف درخور احسان است يا نه؟ هرگز در فكر وظيفه احسان گيرنده در قبال خودمان نباشيم. اگر به كسى احسان كرديم، اما و در مقابل بدى ديديم نبايد در اين فكر باشيم كه آيا اين بود جزاى خوبى هاى من؟ رفتار امام صادق عليه السلام را در رابطه با كمك به آن ناصبى به ياد بياوريم و به ايشان تأسّى جوييم البته اين كار بسيار دشوار است، زيرا در نفس انسان روح تكبّر وجود دارد و در ضمير او روح غضب. روزى بنده خدايى به همسرش سيلى زد و همين ضربه سبب پارگى پرده گوش آن زن شد. او نزد من آمد و از همسرش گلايه كرد و گفت: عصبانى شدم و سيلى به گوش همسرم زدم.. بنده خدا فكر مى كرد كه عصبانى شدن عذر موجهى است براى سيلى زدن به گوش همسر. چنين حالتى در همه وجود دارد. مهم اين است چگونه خود را كنترل كنيم تا عكس العمل نابه جايى مرتكب نشويم. متأسفانه معيارها و ارزش هاى اسلامى و انسانى در جامعه امروز ما همواره رنگ مى بازند. اين جامعه، آن كه خدا مى خواهد و ائمه عليهم السلام از ما انتظار داشته و دارند نيست. مشكل ما اين است كه بيشتر، ديگران را مقصر مى دانيم نه خود را و انگشت اتهام را به طرف ديگران مى كشانيم. اين كه ديگرانِ مورد نكوهش ما مشكل آفرين هستند، قبول، اما از خودمان چه مى گوييم؟ چند نفر از ما كه توان و مال و منال داريم، رفتارى داريم كه حضرت امام صادق عليه السلام در برخورد با كمك كننده به آن ناصبى كرد؟ انصاف به خرج دهيم چند نفر؟ شخصى مى خواهد ميهمانى بدهد. از فلان قوم و خويش خود كينه به دل دارد، زيرا در فلان مهمانى او را دعوت نكرده است، پس او نيز وى را به ميهمانى خود نمى خواند. در مسائل جزئى وقتى اين چنين باشيم در موارد مهم تر چه خواهيم كرد؟ جامعه اى كه ضد ارزش ها، ارزش و فرهنگ مى شوند چگونه جامعه اى خواهد بود؟ اينها همه امتحان است. تمام افراد جامعه از زن و مرد بايد توجه داشته باشند مبادا با جلوگيرى از صله رحم نامه اعمال خود را سياه كنند. اگر انسان بتواند بايد او را نصيحت و به انجام كارهاى پسنديده تشويق كند و از او بخواهد تا در مقابل بدكارى هاى احتمالى طرف مقابل خود خوب و بزرگوار باشد و در صورتى كه نتواند نصيحت كند خموشى گزيده، آتش افروزى نكند، چرا كه زبان بوته امتحان است. امام صادق عليه السلام فرموده اند: «كسانى كه از اين عالم كوچ نموده و به آن ديار شتافته و به خاك سپرده شدند، اگر مى ديديد چه بر سر آنان مى آيد راحتى و استراحت شان سلب مى شد. عذاب آنها از چيست؟ به جهت نماز و روزه اى كه خوانده و گرفته اند؟ يا عزادارى و سوگوارى براى امام حسين عليه السلام و اهل بيت عليهم السلام عذاب مى شوند؟ بى ترديد چنين اعمالى عذاب ندارد، بلكه اين عذاب هاى سهمگين همه از زبان است. پس بايد از شر زبان خانمان سوز و اعمال بر باده ده، به خدا پناه برد. همان طور كه پيش تر بيان شد، يكى از صحابه امام صادق عليه السلام به دشمن ايشان و دشمن آل على عليه السلام كمك مالى مى كرد. امام به جاى عصبانيت فرمودند: كمك و دستگيرى تو را فهميدم و بسيار خوشحال شدم! مقصود از خوشحالى امام نه از او، بلكه از عمل اوست. اين كلام امام درس بزرگى به ما مى دهد كه اميدوارم قدرت درك آن را داشته باشيم. يادمان باشد كه تمام اعمال ما را به امام زمان مان عرضه مى كنند و ايشان از همه افعال و كردار و گفتار ما آگاهى دارند. اميدوارم خداوند توفيق مان دهد تا با تأسى به سيره تابناك امام صادق عليه السلام پيرو اعمال و رفتار بزرگان دين خود شويم و اميدوارم به بركت اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام خداى - عزّ وجل - اين توفيق بزرگ را از اين لحظه به همه مامرحمت فرمايد و توانمندى هاى خود را در خدمت به همگان بشناسيم و در اين دنيا آن را به كار بنديم، ان شاء اللَّه وصلى الله على محمد وآله والطاهرين
1) آنچه پيش رو داريد متن سخنرانى آية اللَّه العظمى سيد صادق شيرازى است كه در تاريخ 25 / شوال / 1420 در سال روز شهادت امام صادق عليه السلام در جمع طلاب ايراد شده است.
2) يا داوود إن أعمالك عرضت عليّ يوم الخميس فرأيت فيها صلتك لأبن عمك فسرّني ذلك؛ الخرائج والجرائح: ج 2، ص 612.
3) كافى، ج 2، ص 150، باب صله رحم.
4) نهج البلاغة، ص 417.
5) نفس المهموم، ص 82.
6) ؟.
7) ؟.