پیامبر خدا و فرصت طلائی حج نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

پیامبر خدا و فرصت طلائی حج - نسخه متنی

سید جواد ورعی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

پيامبر خدا و فرصت طلائي حج

(5297 کلمه در اين مقاله وجود دارد)

مقدمه

پيامبر خدا (صلي الله عليه وآله) در سال دهم هجرت اعمال و مناسک حج را به طور کامل به مسلمانان آموخت. آيه مبارکه وَأَذِّنْ فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوکَ رِجَالا وَعَلَي کُلِّ ضَامِر يَأْتِينَ مِنْ کُلِّ فَجّ عَمِيق... [1] به همين مناسبت نازل شد و آن حضرت را مأمور کرد که با به جا آوردن مراسم حج، همه اعمال و مناسک اين فريضه بزرگ الهي را به مسلمانان بياموزد. آنچه در تاريخ مسلم است اين است که پيامبر پس از هجرت به مدينه تنها يک مرتبه حج به جا آورد و البته چند مرتبه نيز براي انجام عمره به مکه مکرمه مشرف شد:

1 ـ در سال ششم، که به صلح حديبيه منجر شد.

2 ـ در سال هفتم، به مقتضاي قرارداد صلح با مشرکين و براي جبران عمره ناتمام سال پيشين، که عمرة القضاء را به جا آورد.

3 ـ در سال هشتم، پس از جنگ طائف که از جِعرانه عمره به جا آورد.

به همين جهت در بعضي از روايات تعداد عمره هاي پيامبر (صلي الله عليه وآله) را سه مورد نقل کرده اند. آن حضرت در حجة الوداع به دليل همراه داشتن قرباني، حج قِران به جا آورد; از اين رو، روايتي که عمره هاي پيامبر را چهار مرتبه نقل کرده، که يکي از آنها در حجة الوداع بود، از طرق اهل سنت نقل شده و از نظر ما ثابت نيست.

از پيشوايان معصوم (عليهم السلام) روايات ديگري نقل شده که پيامبر بيست مرتبه به طور پنهاني و سري حج به جا آوردند.

گرچه مراسم حج داراي اهداف و ابعاد گوناگوني است که پيامبر خدا (صلي الله عليه وآله) در جهت تحقّق آنها قدم برمي داشت و هر يک از اعمال و مناسک حج داراي آثار فردي و اجتماعي، مادي و معنوي، سياسي و اجتماعي اند، اما آنچه که در اين نوشتار در پي آنيم، پي گيري اين اهداف و آثار و برکات نيست، بلکه بحث ما در استفاده اي است که پيامبر از فرصت حج و اجتماع عظيم مسلمانان در حرم الهي مي کردند.

موسم حج موقعيتي استثنايي است که مي توان از ظرفيت بالاي آن براي رسيدن به اهداف متعالي ديني از آن بهره جست. پيامبر با آن که چند مرتبه بيشتر در مکه مکرمه به عنوان حج يا عمره به صورت علني حضور نيافت، اما توانست از اين فرصت طلايي براي پيشبرد اهداف رسالتش بهره فراواني ببرد، حتي سالي که پس از فتح مکه خودبه حج مشرف نشد، با اعزام نماينده خويش برنامه هاي مهمي را به اجرا گذاشت. باتأمل و درنگ در سيره پيامبر و جانشينان معصوم (عليهم السلام) در ارتباط با مسأله حج مي توانسياست ها و برنامه هاي متنوّعي را به دست آورد تا الگويي براي مسلمانان در عصر حاضر باشد.

پيامبر (صلي الله عليه وآله) علاوه بر آنکه فريضه حج را به عنوان بزرگترين و گسترده ترين فريضه الهي به مسلمانان آموخت و براي هميشه مجد و عظمت امّت اسلامي را در پرتو برپايي حج تأمين نمود. از فرصت حج ـ که پرشکوه ترين اجتماع ساليانه امت اسلامي به شمار مي آيد ـ به عنوان فرصتي استثنايي و بي بديل بهره فراواني برد. آن حضرت در هر يکاز سفرها افزون بر انجام اعمال و مناسک حج يا عمره، با گفتار و کردار خويشنکته هاي فراواني به آيندگان آموخت. گرچه برخي از گفتارها و رفتارهاي ايشان به وضعيت خاص آن زمان مربوط مي شد، اما ملاحظه مجموع آنچه که حضرت در طول اين سفرها از خود به يادگار نهاد، مي توان خط مشي مسلمانان را در هر زماني بهدست آورد.

پيامبر (صلي الله عليه وآله) به امتش آموخت که چگونه بايد از فرصت طلايي ـ که خداوند سبحان به برکت خانه خويش و تشريع حج فراهم ساخته ـ استفاده کرد و چه سان بايد در اين مکان و در موسم حج زندگي توحيدي به تمرين پرداخت و پس از بازگشت به شهر و ديار خود آن را در اقصي نقاط جهان تحقق بخشيد. به خصوص که در ميان مجموع سخنان حضرت، ميراث گران قدري از وصاياي پاياني ايشان به چشم مي خورد و معمولاً سخنان پاياني شخصيت هاي بزرگ تاريخ، گهربارترين و ارزنده ترين يادگارهاي آنهاست که ضمن بحث، به آنها اشاره خواهيم کرد.

اگر مجموع سفرهاي جمعي پيامبر (صلي الله عليه وآله) به مکه مکرمه را سه سفر بدانيم; عمرة القضاء، فتح مکه و حجّة الوداع، و نيز حج سال نهم را که پيامبر خود حضور نداشت اما با اعزام نماينده اي ويژه پيام مهمي را ابلاغ کرد، مورد چهارم به شمار آوريم، در هر يک از اين موارد چهار گانه، رسول خدا (صلي الله عليه وآله) استفاده شاياني از اين فرصت نمودند که مهمترين پيام در هر يک از اين سفرها عبارتند از:

ـ پيام توحيد و تحقق وعده هاي الهي، در سفر اول.

ـ برچيدن بساط بت پرستي و پيروزي و حاکميت اسلام در سرزمين وحي، در سفر دوم.

ـ ابلاغ اعلان برائت از مشرکين به وسيله امام علي (عليه السلام) در حج سال نهم هجري

ـ و بالأخره سفارش به پيروي از ثقلين (قرآن و عترت) و تعيين جانشين خود و حماسه غدير، در آخرين سفر خود.

و اينک تفصيل و شرح هر کدام:

پيام توحيد در پايگاه کفر و شرک

اولين سفر پيامبر به مکه، يک سال پس از انعقاد صلح حديبيه بود. پس از عزيمت مسلمانان براي زيارت خانه خدا در سال ششم هجري و ممانعت مشرکان از ورود آنان به مکه، در نهايت صلح حديبيه منعقد شد که بر اساس آن مسلمانان مي توانستند همه ساله سه روز براي زيارت کعبه به مکه سفر کنند، اينک يک سال از انعقاد قرار داد سپري شده، پيامبر در ذي القعده سال هفتم در مدينه صَلاي سفر به مکه سر داد و عاشقان و شيفتگان زيارت خانه خدا، به خصوص مهاجران که ساليان دراز از خانه و کاشانه و همسر و فرزندان خود دور مانده اند، فرصتي يافتند که به وطن خود بازگردند. دو هزار نفر ازمسلمانان در يک سفر دسته جمعي، همراه پيامبر عازم مکه اند; سفري که بيش از آنکه سفر زيارتي باشد، به سفري تبليغي براي بسط و گسترش اسلام بدل شد. پيامبر که اعتمادي به مشرکين نداشت، گروهي را مأمور ساخت با سلاح و ادوات جنگي در بيرون حرم مستقر شوند تا در صورت نياز از وجود آنان استفاده شود.

در اين سفر، پيامبر و همراهان، عمره مفرده به جا آوردند و از اين جهت است که به عنوان قضاي عمره سال گذشته، به عمرة القضا ياد شده است. اين سفر چون نخستين سفر مسلمانان به مکه محسوب مي شد، و قبل از تشريع فريضه حج انجام مي گرفت، تقريباً همه مسلمانان حضور داشتند. از اين رو فراتر از يک سفر فردي براي انجام عمره بود، در حقيقت کارواني تبليغي و معنوي در تاريخ اسلام به شمار رفته است. پيامبر براي نشان دادن قدرت مسلمانان بازوي راست خود را از زير جامه احرام بيرون آورد و فرمود: خدا رحمت کند کسي را که امروز نيرومندي خود را به اينان نشان دهد.

در اين کاروان، که پيامبر چون نگيني در جمع مسلمانان بود، عبدالله بن رواحه مهار شتر رسول خدا (صلي الله عليه وآله) را در دست داشت و با صداي رساي خود اين شعار را مي خواند:

خَلّوا بَني الکفّار عن سبيله خَلّوا فکلّ الخير في رسوله

يا ربِّ إنّي مؤمن بِقيله اَعرفُ حقَّ الله في قبوله

نحن قتلناکم علي تأويله کما قتلناکم علي تنزيله

ضرباً يُزيل الهامَّ عن مقيله و يُذهل الخليل عن خليله

اي فرزندان کفر و شرک، راه را براي پيامبر خدا (صلي الله عليه وآله) باز کنيد، بدانيد او سرچشمه خير و منبع نيکي است.

بار الها! من به گفتار او ايمان دارم و حق خداوند را در قبول سخنان او مي دانم.

ما با شما به علت انکار تأويل او مي جنگيم، چنانکه به علت انکار تنزيل او پيکار کرديم.

چنان ضربتي به شما خواهيم زد که کاسه سر شما را از جا بکند و دوست را از ياد دوست خود غافل گرداند.

پيامبر به او فرمود: اين جملات را با صداي بلند بخوان

لا اِلهَ اِلاَّ اللهُ، وَحْدَهُ وَحْدَهُ، صَدَقَ وَعْدَهُ، وَنَصَرَ عَبْدَهُ، وَاَعَزَّ جُنْدَهُ، وَهَزَمَ اْلأَحْزابَ وَحْدَهُ .

بدين وسيله نداي توحيد و يکتاپرستي در فضاي مسجد الحرام و اطراف آن صفا و مروه پيچيد; فضايي که تا کنون چنين ندايي را با اين عظمت به خود نديده بود. بلال به امر رسول خدا (صلي الله عليه وآله) بر بام کعبه رفت و نداي اذان سر داد، شهادت به وحدانيت خدا و رسالت پيامبر خدا (صلي الله عليه وآله) در فضاي کعبه طنين انداز شد. کسي که روزي تنها به خاطر ايمان به پيامبر در همين شهر تحت شديدترين شکنجه ها قرار داشت، اينک بر بام خانه خدا نداي توحيد سر مي دهد و هيچيک از مشرکان جرأت تعرض به او را ندارند. کسي که روزي به خاطر ادعاي نبوت تحت شديدترين آزارها و اذيت ها قرار گرفت و شبانه مکه را ترک کرد، امروز با صداي بلند رسالتش بر بام کعبه گواهي مي شود. بدين وسيله عظمت اسلام و مسلمين به نمايش درمي آيد. اين منظره زيبا و با شکوه به قدري براي سران کفر دشوار بود که با عصبانيت مي گفتند: سپاس خداي را که پدرانمان مردند و صداي اين غلام حبشي را نشنيدند و بعضي ديگر که توان مشاهده اين صحنه ها را نداشتند، به کوه ها پناه برده و حتي صورت خود را پوشاندند.

پيامبر در مدت کوتاه اقامت خود در مکه، حداکثر استفاده را در جهت گسترش نداي توحيد در سرزمين بت پرستي نمود، حادثه اي که سران کفر وشرک تصورش را نمي کردند.

پيامبر در ضمن نداي توحيد، تحقق وعده الهي را در پيروزي بندگان صالحش و عزت و عظمت آنان را به مسلمانان گوشزد کرد تا از سرچشمه عزت و عظمت و پيروزي خود غافل نشوند.[1] بدين ترتيب وعده خدا به پيامبرش محقق شد:

لَقَدْ صَدَقَ اللهُ رَسُولَهُ الرُّؤْيَا بِالْحَقِّ لَتَدْخُلُنَّ الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ إِنْ شَاءَ اللهُ آمِنِينَ مُحَلِّقِينَ رُءُوسَکُمْ وَمُقَصِّرِينَ لاَ تَخَافُونَ فَعَلِمَ مَا لَمْ تَعْلَمُوا فَجَعَلَ مِنْ دُونِ ذَلِکَ فَتْحاً قَرِيباً .

بدين وسيله خدا صدق و حقيقت خواب رسولش را آشکار ساخت که در عالم رؤيا ديد شما مؤمنان به مسجد الحرام با دل ايمن وارد شويد و سرها را بتراشيد و اعمال تقصير احرام، بدون ترس و هراس بجا آوريد و خدا آنچه را که شما نمي دانستيد، مي دانست و قبل از آن فتح نزديک را مقرر داشت.

در هم شکستن بت ها و حاکميت اسلام

علي رغم اين که مسلمانان و مشرکان در حديبيه قرار داد بسته بودند که تا ده سال ميان آنان صلح برقرار شود که به موجب يکي از مواد آن، تعرض به هر يک از طرفين و قبايل متحد با هر کدام ممنوع است، اما مشرکان مکه با زير پا نهادن اين تعهد، برخي از قبايل متحد با مسلمانان را مورد تعرض قرار دادند و عملا پيمان شکني نمودند و همين امر موجب شد که رسول خدا (صلي الله عليه وآله) با اجتماعي عظيم و با هدف فتح مکه عازم اين شهر شد. اين سفر مهمترين و تعيين کننده ترين مقطع تاريخ حيات اسلام است. مقطعي که به دنبال آن مردم گروه گروه به اسلام گرويدند و سوره مبارکه نصر به همين مناسبت نازل شد.

اين سفر گرچه در موسم حج نبود و براي برگزاري موسم حج انجام نشد، اما چون برپايي فريضه واقعي حج بر فتح مکه و تطهير آن از لوث بت ها و بت پرستي ها بود، و از اين جهت که زمينه برگزاري حج ابراهيمي ـ محمدي (صلي الله عليه وآله) را در سال هاي بعد فراهم کرد، حائز اهميت بود. آزادي خانه خدا از شرک و بت پرستي و حاکميت اسلام بر اين سرزمين هدف مهمي بود که در اين سفر تأمين شد.

با آنکه حجي به جا آورده نشد، اما به لحاظ اجتماع عظيم مسلمانان بسان اجتماع بزرگ حج، فرصتي را براي پيامبر فراهم کرد تا از آن بهره برداري کافي به عمل آورد.

مهمترين دستاورد اين سفر برچيده شدن بساط بت پرستي از پايگاه وحي بود. پيامبر بت پرستي را خرافه و گمراهي مي دانست نه عقيده اي که بر پايه تحقيق و آزادگي کسب شده باشد. او همچون ابراهيم بت ها را شکست و خانه کعبه را از لوث بتها پاک کرد. وارد خانه شد و خداوند را براي تحقق وعده هايش، ياري مسلمانان و شکست دشمنانش سپاس گفت.

اَلْحَمْدُ للهِِ الَّذِي صَدَقَ وَعْدَهُ وَ نَصَرَ عَبْدَهُ وَ هَزَمَ اْلأَحْزابَ وَحْدَهُ .

پيامبر با شکستن بت ها نشان داد که نمي تواند اسارت عقل و انديشه و وابستگي قلب و روح انسان به خرافات را تحمل کند و به رسميت بشناسد. پيامبر به وضوحمي ديد که زورمداران و فريبکاران با بساط بت پرستي و خرافات به استحمار و استعمار توده هاي مردم پرداخته، بر گرده آنان سوار شده و رياست مي کنند. براي نجات مستضعفان چاره اي جز مبارزه با خرافات و برچيدن بساط بت پرستي و فريبکاري قدرتمندان نبود. پيامبر با شکستن بت ها در برابر ديدگان حيرت زده بت پرستان، خفتگان را بيدار کرد و براي اولين بار با خود و يکديگر گفتند: بت هبل که نتوانست از خود دفاع کند، چگونه مي تواند بر سرنوشت ما تأثير گذار باشد؟! .

همان طور که ابراهيم خليل (عليه السلام) با شکستن بت ها و نهادن تبر بر دوش بت بزرگ، شکستن بت هاي ديگر را متوجه بت بزرگ کرد و دل هاي خفته را متوجه اين واقعيت نمود که: بتي که نمي تواند تبر به دست بگيرد، چگونه مي تواند سرنوشت ما را رقم بزند؟! .

پيامبر عده اي را نيز براي تخريب بت خانه هاي مکه و حوالي آن اعزام کرد و بدين وسيله بساط بت پرستي را در سرزمين وحي برچيد.

پيام رحمت و رأفت اسلامي در اوج قدرت

يکي از پيام هاي سفر فتح مکه، که پيامبر با رفتار خود آن را به مسلمانان، بلکه بشريت ابلاغ کرد، پيام رحمت و رأفت اسلامي در اوج قدرت بود. برخلاف پندار قدرتمنداني چون خالدبن وليد که گمان مي کردند پيامبر با فتح مکه انتقام سال ها آزار و اذيت مسلمانان توسط مشرکين مکه را خواهد گرفت، با شعار انتقام وارد مکه شد و مشرکان را وعيد انتقام و هتک و حرمت مي دادند در آن حال پيامبر (صلي الله عليه وآله) علي بن ابي طالب را فرستاد تا شعار رحمت و رأفت سر دهد. آري، رسول الله (صلي الله عليه وآله) با نداي اِذْهَبُوا فَأَنْتُمْ الطُّلَقاء کرامت و بزرگواري خود را به نمايش گذاشت.

رفتار کريمانه آن حضرت موجب شد که بسياري از مشرکان در رفتار خود با اسلام و مسلمانان تجديد نظر کنند و به اين دين پاک بگروند. در اين ميان پيامبر ده نفر از کساني را که وي و آيين اسلام را مورد هتک قرار داده بودند، مهدورالدم خواند تا هرکس به آنها دست يافت به قتل رساند. در عين حال دو تن از آنان به وسيله امّ هاني خواهر علي (عليه السلام) امان داده شدند، يک تن نيز توسط عثمان امان داده شد و پيامبر آنان را بخشيد. صفوان بن اميه نيز با وساطت عميربن وهب مورد بخشش قرار گرفت و وقتي اسلام بر او عرضه شد، دو ماه مهلت خواست و پيامبر چهار ماه به او مهلت داد تا در آيين اسلام تفکر کند و او پس از مدتي اسلام آورد.

تبيين ارزش ها و ضد ارزش ها

پيامبر در اين سفر با ايراد سخناني در اجتماع عظيم مردم، به تبيين ارزشها و ضد ارزشها پرداخت که بعضي از موارد مهم آن را مي آوريم:

1 ـ مساوات

پيامبر در اين سخنراني از فرصت استفاده کرد و تعصبات جاهلي را که تا عمق جان اعراب نفوذ کرده بود و زدودن آنها نياز به تمرين و مجاهدت داشت، الغا کرد. هنجارهاي واقعي را جايگزين ناهنجاري هاي واقعي که خود را به عنوان ارزش هاي پذيرفته شده به جامعه تحميل کرده بودند، نمود. به تفاخرها و تعصب هايي که جز از جهل و ناداني ناشي نمي شد، پايان داد. مناصب دروغين را که وسيله اي براي فريب دادن حجاج و کسب درآمد براي عده اي شده بود، باطل کرد و تنها بعضي از مناصب مفيد، مانند کليدداري، پرده داري و سقايت زائران را باقي گذاشت.

حضرت در سخنراني خود فرمود: اي جماعت قريش خداوند نخوت جاهليت و فخر فروشي به پدران را از شما گرفت. مردم از آدم و آدم از خاک است.

سپس اين آيه را تلاوت کرد: يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاکُمْ مِنْ ذَکَر وَأُنثَي وَجَعَلْنَاکُمْ شُعُوباً وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللهِ أَتْقَاکُمْ .

تقوا و پرهيزکاري و دوري از گناه را جايگزين فخرفروشي ها کرد. فخر فروشي به خاطر حسب و نسب را محکوم ساخت. فضيلتي به نام عروبت را پنداري بي جا شمرد; چرا که عربيت، تنها زباني گوياست که نمي تواند جانشين انجام وظيفه آدمي باشد.

پيامبر در اين مرحله که مسلمانان طعم شيرين پيروزي را چشيده اند و اين پيروزي مقدمه اي بر پيروزي هاي بعدي بر اقوام و ملت هاي ديگر است، اصل مساوات را مطرح نمود تا ارزش هاي دروغين جايگزين ارزش هاي واقعي نشوند. رنگ پوست، زبان و قوم و قبيله جايگزين تقوا نگردد. روند حوادث پس از وفات رسول خدا (صلي الله عليه وآله) نشان داد کهتأکيد بر اصل مساوات از مهمترين نيازهاي مسلمانان در اين مقطع بود. پيام هميشگي اسلام توسط پيامبر در زماني به مردم ابلاغ شد که تعصبات نژادي، قومي و قبيله اي در عمق جان مردم رسوخ کرده بود. پيامبر نويد مساوات داد و اين که ويژگي هاي طبيعي و جغرافيايي، که خارج از اراده و اختيار انسان است، ملاک برتري و امتياز نيست، بلکه حرّيت و آزادگي در مبارزه با هواها و هوس ها و خويشتن داري در برابر گناه که محصول تلاش و مجاهدت آدمي است، ملاک فضيلت و برتري است. امروز جهان بيش از پيش به اين پيام انساني نيازمند است; جهاني که تبعيض هاي نژادي و قومي منشأ ظلم ها، جنايت ها و بي عدالتي هاست، جهاني که علي رغم متمدّن بودنش، به قهقرا برگشته و تبعيض ها و بي عدالتي ها به اوج خود رسيده و کنگره حج مي تواند بهترين فرصت براي نشر و گسترش اين پيام انساني به بشريت باشد.

2 ـ آغاز دوره اي جديد

پيامبر از اين فرصت استفاده کرد و آغاز فصل نوي را در زندگي مسلمانان به اطلاع رساند. اعراب بر اساس روابط قبيلگي زندگي مي کردند و در ميان آنان مقرراتي برخاسته از عصبيت و جاهليت حکمفرما بود; به طوري که براي يک قتل، چه بسا دو قبيله ده ها سال با هم دشمني ورزيده، به جنگ و خونريزي مي پرداختند. پيامبر براي برچيدن اين وضعيت در بخشي از سخنان خود فرمود:

اَلا اِنَّ کُلَّ مال وَ مَأْثَرَة وَ دَم فِي الْجاهِلِيَّةِ تَحْتَ قَدَمَيْ هاتَيْنِ .

هان! هر مال و افتخارات و خوني که در جاهليت بود، من زير دو پا نهادم و باطل ساختم.

پيامبر بدين وسيله کينه هاي ديرينه را پايان داد و از آنان خواست گذشته ها را فراموش کنند و روابط جديدي بر پايه ايمان و عقيده به توحيد و اخوّت اسلامي بنا نهند. بسياري از مسلمانان با پيروي از رسول خدا (صلي الله عليه وآله) دوران جديدي را در زندگي اجتماعي خويش آغاز کردند. مکه را حرم امن اعلام کرد تا روز قيامت از حرمت و قداست برخوردار باشد.

3 ـ اخوّت اسلامي

پيام ديگر پيامبر در اين سخنراني اخوت اسلامي بود. حضرت فرمود:

اَلْمُسْلِمُ أَخُو الْمُسْلِمِ وَ الْمُسْلِمُونَ إِخْوَةٌ وَالْمُسْلِمُونَ يَدٌ واحِدَةٌ عَلي مَنْ سِواهُمْ .

مسلمان برادر مسلمان است و مسلمانان برادرند و مسلمانان در برابر ديگران يد واحدند.

برادري اسلامي يکي از مهمترين ارکان دعوت پيامبر بود. در دوران غربت و مظلوميت، احساس همدردي و برادري ميان يک جمع به سهولت ايجاد مي شود. وضعيت خاص اين دوره و احساس نياز به يکديگر، رهبران را از يادآوري ضرورت پيوند بي نياز مي کند، اما در دوران قدرت و پيروزي، حسّ استغنا و بي نيازي سراغ انسان مي آيد. پيامبر در ماجراي فتح مکه که مسلمانان در معرض چنين آفت اخلاقي قرار داشتند، بر ضرورت اخوت اسلامي تأکيد ميورزد. مبادا در عصر پيروزي صاحب منصبان توده هاي مردم را، قدرتمندان ضعفا را و ثروتمندان فقيران را فراموش کنند. مسلمانان امت واحدي هستند در برابر دشمنان و بيگانگان. تأکيد رسول خدا (صلي الله عليه وآله) بر برادري اسلامي، هم جامعه را از آفت ها حفظ مي کرد و هم مسلمانان را به عنوان يک امت در برابر دشمنان بيمه مي کرد.

پيامبر يک بار هم در مدينه ميان مهاجر و انصار عقد اخوت برقرار کرد تا هم ميان خود احساس همدردي کنند و هم قدري از آلام مهاجران کاسته شود. آن روز تأکيد پيامبر بر اخوّت اسلامي در وضعيتي متفاوت با وضعيت گذشته انجام مي شد و هدفي فراتر از همدردي ميان مسلمانان را دنبال مي کرد، هم جنبه داخلي داشت و هم جنبه بيروني و در مواجهه با دشمن.

4 ـ مبارزه با مفاسد اعتقادي و اخلاقي زنان

پيامبر از فرصت اجتماع مسلمانان در مکه استفاده کرد و با توجه به مفاسد اعتقادي و اخلاقي که در ميان زنان رواج داشت، با آنان بيعت نمود تا دست از مفاسدي که بدان گرفتار بودند، بشويند. براي خدا شريک قرار ندهند. به شوهران خود خيانت نورزند و اموال آنان را به سرقت نبرند. گرد فساد و فحشا نگردند، فرزندان خود را نکشند، فرزنداني که به ديگران مربوط است، به شوهران خود نسبت ندهند و در کارهاي نيک با پيامبر مخالفت نکنند.

اين همه، مفاسدي بود که زنان ازعصرجاهليت بدان مبتلا بودند وپيامبر ازاين فرصت براي مبارزه با آنان بهره برد. قرآن اين ماجرا را بازگو مي کند و خطاب به پيامبر مي فرمايد:

يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِذَا جَاءَکَ الْمُؤْمِنَاتُ يُبَايِعْنَکَ عَلَي أَنْ لاَ يُشْرِکْنَ بِاللهِ شَيْئاً وَلاَ يَسْرِقْنَ وَلاَ يَزْنِينَ وَلاَ يَقْتُلْنَ أَوْلاَدَهُنَّ وَلاَ يَأْتِينَ بِبُهْتَان يَفْتَرِينَهُ بَيْنَ أَيْدِيهِنَّ وَأَرْجُلِهِنَّ وَلاَ يَعْصِينَکَ فِي مَعْرُوف فَبَايِعْهُنَّ وَاسْتَغْفِرْ لَهُنَّ اللهَ إِنَّ اللهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ .

برائت از مشرکان

استفاده ديگري که پيامبر خدا (صلي الله عليه وآله) از اجتماع مردم در موسم حج، در سال نهم هجري نمود، ابلاغ پيامي مهم به مشرکان و نيز تعيين مقرراتي براي زائران بيت الله الحرام است. شايد ابلاغ چنين پيامي جز در اجتماع باشکوه مسلمانان در سرزمين منا که نشاني از مجد و عظمت اسلامي است، امکان پذير نبود. تعيين مهلت براي مشرکاني که با مسلمانان پيمان داشتند و نيز اعلان برائت از مشرکان و اتمام حجت با ايشان از سوي پيامبر در موقعيتي مساعد امکان پذير بود و اجتماع عظيم حج مي توانست بهترين فرصت براي ابلاغ اين پيام باشد. بهويژه که پيامبر مأمور شد يا خود اين پيام را ابلاغ کند يا فردي منتسب به آن حضرت.

اعلان اين پيام به مشرکان در سرزميني که مردم از شهرها و بلاد مختلف اجتماع کرده اند و طبعاً اين پيام را به شهر و ديار خود مي برند، کيان مشرکان را به شدت تهديد مي کرد. پيامبر براي ابلاغ اين پيام چنان که مرسوم است، نامه به سران اقوام و قبايل ننوشت، بلکه در اجتماع گسترده مردم در سرزمين منا ابلاغ کرد تا هم مسلمانان از خط مشي حکومت اسلامي در مواجهه با مشرکان آگاه شوند و هم مشرکان را راه گريزي نباشد; چرا که به صورت علني به اطلاع همه رسيده است. قطعاً اعلان برائت از مشرکان در مراسم حج داراي آثار منحصر به فردي بود; چه اين که در دوران معاصر آن قدر که استکبار جهاني از اعلان برائت در حجاز و سرزمين وحي واهمه دارد، در ساير کشورها ندارد، چه اين که موسم حج محل اجتماع ميليوني مسلمانان از اقصي نقاط جهان است و شکستن ابّهت استکبار در اجتماع ميليوني مظلومان و مستضعفاني که قرن ها مقهور اين ابهت پوشالي بوده اند، غير قابل تحمل است.

امام خميني (قدس سره) در اين زمينه مي فرمود:

اين مسأله بايد روشن باشد که آن گونه راهپيمايي ها (در کشورهاي به اصطلاح آزاد غربي) هيچ گونه ضرري براي ابرقدرت ها و قدرت ها ندارد. راهپيمايي مکه و مدينه است که بسته شدن شيرهاي نفت عربستان را به دنبال دارد. راهپيمايي هاي برائت در مکه و مدينه است که به نابودي سرسپردگان شوروي و آمريکا ختم مي شود.

حجة الوداع و ترسيم خط مشي حکومت اسلامي

مهم ترين پيام حَجّة الوداع حادثه غدير است. اما پيش از پرداختن به استفاده اي که پيامبر از موسم حج براي انجام اين مأموريت مهم و خطرناک نمود، به بخش هايي از سخنراني هاي پيامبر در عرفات، مکه و منا مي پردازيم:

1 ـ حرمت جان و مال مسلمانان

پيامبر خدا (صلي الله عليه وآله) با اشاره به اين که عمر او رو به پايان است، فرمود:

أَيُّهَا النّاسُ إِنَّ دِمَاءَکُمْ وَ أَمْوَالَکُمْ عَلَيْکُمْ حَرَامٌ اِلي اَنْ تُلْقُوا رَبَّکُم کَحُرْمَةِ يَوْمِکُمْ هَذَا وَ کَحُرْمَةِ شَهْرِکُمْ هَذَا وَ اِنَّکُمْ سَتَلْقَوْنَ رَبَّکُمْ فَيَسْأَلُکُمْ عَنْ أَعْمَالِکُمْ .

اي مردم! خون و مال شما حرمت دارد تا آن که خداي خود را ملاقات کنيد، مانند حرمت امروز و حرمت اين ماه، شما به زودي پروردگارتان را ملاقات خواهيد کرد و او از شما درباره اعمالتان سؤال خواهد نمود.

همچنين آنان را از شکستن حرمت محرمات الهي و ربا برحذر داشت و فرمود: شيطان براي هميشه از اين که در اين سرزمين عبادت شود و بار ديگر آنان را فريب دهد مأيوس شد.

2 ـ دفاع از حقوق زنان

با وضعيت دشواري که زنان قبل از ظهور اسلام و در عهد جاهليت داشتند، در سنين کودکي زنده به گور مي شدند. داشتن دختر عار و ننگ محسوب مي شد. زنان بسان کالايي در اختيار مردان بودند. پيامبر از اين فرصت استفاده کرد و هويت جديدي را براي زن تعريف نمود. آنان را مانند مردان داراي حق و شأن و کرامت انسان دانست. و امانت هاي الهي در دست مردان شمرد و نيکي به آنان را سفارش کرد.

3 ـ خاتميت دين اسلام

پيامبر (صلي الله عليه وآله) از اين که عده اي ساده لوح فريب بازيگران و حيله گراني را بخورند که براي رسيدن به قدرت، دعوي نبوت مي کنند، با تصريح بر خاتميت دين اسلام، راه هر گونه سوء استفاده را بست. با اين که پيش از آن نيز هم آيات قرآن و هم در سخناني خاتيمت نبوت خود را به آگاهي مردم رسانده بود، اما اينک که اسلام در اوج قدرت و عظمت قرار گرفته و زمينه ادعاهاي کذب دارد و ظهور مدعياني در همين مقطع، گواه بر اين مطلب است، پيامبر دراجتماع عظيم مردم بارديگر برپايان دوران نبوت تأکيد ميورزد.

ألا فَلْيُبَلِّغْ شاهِدُکُم غائِبَکُمْ لا نَبِيَّ بَعْدِي وَ لا أُمَّةَ بَعْدَکُمْ .

هان! (اي مردم)، هر کس از شما که حاضر و شاهد است به افراد غايب برساند که پيامبري بعد از من و امتي بعد از شما نخواهد بود.

4 ـ سفارش ثقلين ـ کتاب و عترت ـ

در بعضي از کتب تاريخي، بخش ديگري براي سخنراني پيامبر نقل کرده اند. آن حضرت بعد از بيان هر سخني، مردم را گواه و شاهد مي گرفت، بر اين که پيام خود را به مردم ابلاغ کرده است و اين امر گذشته از اين که در مقام وداع با مردم انجام گرفته خود حاکي از اهميت هر يک از اين پيام هاست. فرمود: أَلا وَ إنِّي قَدْ تَرَکْتُ فِيکُمْ أَمْرَينِ إِنْ أَخَذْتُمْ بِهِما لَنْ تَضِلُّوا: کِتابَ اللهِ وَ عِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي، فَإِنَّهُ قَدْ نَبَّأَنِي اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ أَنَّهُمَا لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّي يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ، أَلا فَمَنِ اعْتَصَمَ بِهِما فَقَدْ نَجا، وَ مَنْ خالَفَهُما فَقَدْ هَلَکَ .

در بعضي از مصادر تأکيد حضرت بر ثقلين را فقط در خطبه غدير نقل کرده اند، اما در بعضي ديگر علاوه بر آن، در خطبه مسجد خيف، در ساير سخنراني هاي حضرت در حجة الوداع نيز نقل شده است.

5 ـ نصب علي (صلي الله عليه وآله) به ولايت

از مهم ترين مسائل حجّة الوداع، که در راه بازگشت در غدير خم انجام گرفت، ايفاي آخرين مأموريت الهي; يعني نصب علي بن ابي طالب (عليه السلام) به سمت ولايت بر امت از سوي پيامبر بود. مأموريتي که با همه رسالت بيست و سه ساله آن حضرت برابري مي کرد. قرآن عدم ابلاغ آن را به معناي عدم تبليغ رسالت پيامبر مي شمارد; يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَيْکَ مِنْ رَبِّکَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ .

چنان که ابلاغ اين پيام از سوي رسول خدا (صلي الله عليه وآله) را مُکمل دين و متمم نعمت الهي مي داند; الْيَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِينَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْکُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَکُمْ الاِْسْلاَمَ دِيناً .

پيامبر در حضور ده ها هزار نفر، مأموريتش را انجام داد و از فرصت اجتماع حجاج بيت الله الحرام بهترين استفاده را نمود.

اهميت مأموريت ايجاب مي کرد که در حضور جمعيتي عظيم ابلاغ گردد تا اتمام حجتي بر همگان و نيز کساني باشد که تمام تلاش خود را براي عقيم گذاشتن تحقق مسأله ولايت و جانشيني پيامبر به کار بردند. طرح اين مسأله در آن اجتماع عظيم موجب شد که ده ها بلکه صدها نفر حديث غدير را نقل کنند و علي رغم تلاش فراوان قدرت طلبان قريش براي جلوگيري از نشر فضايل اهل بيت پيامبر و به فراموشي سپردن شخصيت والاي علي (عليه السلام) و محو حديث غدير که دليل قاطع ولايت ايشان بر امت اسلامي بود، در تاريخ باقي بماند و به نسل هاي آينده برسد و قدرت طلبان نتوانند اصل حديث را انکار کنند و به ناچار به تحريف معنوي کلام پيامبر متوسل شده و آن را از معناي مورد نظر رسول خدا (صلي الله عليه وآله) منصرف سازند و بر محبت و دوستي تفسير کنند.

که خداوند به رسولش داد، وَاللهُ يَعْصِمُکَ مِنْ النَّاسِ [1] به ابلاغ آن مبادرت ورزيد. اما زمان و مکاني را براي ابلاغ آن برگزيد که بيشترين موفقيت ممکن را به دست آورد. چه بسا اگر موقعيت ديگري براي اين منظور انتخاب مي شد، دشمنان به انکار رسالت آن حضرت نيز اقدام کرده و آن حضرت را به انواع تهمت ها متهم مي ساختند.

اما ابلاغ اين پيام در چنين موقعيت حساسي ابتکار عمل را از مخالفان سلب کرد و همگان مجبور به پذيرش سخن رسول خدا (صلي الله عليه وآله) شدند. هرچند در مراحل بعدي حق مسلم امام علي (عليه السلام) را غصب کرده و مسير حکومت اسلامي را منحرف ساختند. پيامبر خدا (صلي الله عليه وآله) خود درباره ابلاغ اين پيام در اين مرحله مي فرمايد:

جبرئيل در مسجد خيف بر من نازل شد و امر کرد که علي را به ولايت بر مردم برگزينم، خداوند مرا به رسالتي برانگيخت و ترسيدم با ابلاغ اين مأموريت مرا تکذيب کنند، چون به عهد جاهليت نزديک اند، چگونه بر آنان خبر دهم که پسر عمويم وليّ شماست تا اين که دستور الهي رسيد که در اين مکان حتماً بايد اين پيام را ابلاغ کني و هشدار داد که اگر ابلاغ نکنم مرا مجازات خواهد کرد و از بيم مردم مرا ضمانت کرد. و بر من وحي نمود که يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ... .

سپس از آنان بر ابلاغ پيام هاي مهم رسالتش; توحيد و رسالت خويش و نيز بهشت و جهنم و قيامت اقرار گرفت، آنگاه ثقلين را سفارش نمود; ثقل اکبر و ثقل اصغر و در مورد يک توضيح داد که ثقل اکبر، قرآن و ثقل اصغر، اهل بيت من است. از آنان درباره ولايت خويش اقرار گرفت، سپس علي بن ابي طالب را به ولايت برگزيد و افزود:

بدانيد جماعت مردم، که خداوند او را به ولايت بر شما برگزيد و بر مهاجرين و انصار و تابعين و حاضر و غايب و عرب و عجم، آزاد و بنده و صغير و کبير پيشواي واجب الإطاعه قرار داد.

وقتي گروهي از کيفيت ولايت علي (عليه السلام) پرسيدند، فرمود: ولايت او مانند ولايت من است، من نسبت به هر کسي که اولويت داشتم، علي هم نسبت به او اولويت دارد.

سپس از مقام و منزلت علي و عترت پاکش و ائمه دوازده گانه سخن گفت.

در پايان سخنراني جبرئيل نازل شد و آيه شريفه اکمال دين را آورد. مردم گروه گروه جلو آمده، به آن حضرت تبريک گفتند.

دورانديشي پيامبر با هدايت الهي و ابلاغ اين پيام در چنين جوّ و فضايي تلاش دشمنان را در تکذيب رسول خدا (صلي الله عليه وآله) و محو نام و ياد او و اهل بيت گراميش ناکام گذاشت. با آن که توطئه گران قريش در اجتماع مردم حضور داشتند، اما نتوانستند کمترين اعتراضي کرده و مانع ابلاغ پيام الهي شوند و اين امر از برکات ابلاغ اين پيام در اجتماع عظيم حجاج در اين سرزمين بود.

آيا با چنين خط مشي روشني که در زندگي پيامبر خدا (صلي الله عليه وآله) در ارتباط با مسأله حج وجود دارد و استفاده اي که آن حضرت از اين فرصت طلايي در راه پيشبرد اهداف متعالي اسلام نمود، جا ندارد که مسلمانان همه ساله هرچه بيشتر از اجتماع عظيم حج در سرزمين وحي استفاده کنند؟ آيا امروز براي درمان دردهاي مزمن جهان اسلام همچون:

ـ تفرقه و جدايي

ـ مسأله افغانستان

ـ حاکميت قدرت طلبان و خود باختگان در کشورهاي اسلامي

ـ وابستگي سياسي و اقتصادي به بيگانگان

ـ بي تفاوتي نسبت به خطر صهيونيزم بين المللي

ـ مظلوميت ملت فلسطين و افغانستان و ده ها نمونه از اين قبيل، فرصت و موقعيتي مناسبت تر از اجتماع عظيم و ميليوني مسلمانان در حج وجود دارد؟

آيا امروز از تمام ظرفيت حج که پيامبر عظيم الشأن اسلام با هدايت هاي الهي به عنوان بهترين فرصت به سهولت در اختيار مسلمانان قرار داد، استفاده کافي مي شود؟

آيا وقت آن نرسيده است که متفکران مسلمان با بيدار کردن ملت ها و در نتيجه وادار کردن دولت هاي مسلمان

زمينه هاي درمان دردهاي امت اسلامي را فراهم سازند؟

محمدي

[1] حج: 27.

[2] ر.ک.: السيرة النبويه، ج 3، صص 427 ـ 424 ; بحار الأنوار، ج 2، ص 46 ; شيخ حسين بن محمدبن الحسين الديار بکري، تاريخ الخميس، ج 2، ص 63.

[3] مائده:66

/ 1