توبه، بازگشتي عارفانه «قسمت اول» - توبه، بازگشتی عارفانه (1) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

توبه، بازگشتی عارفانه (1) - نسخه متنی

سید علی حسینی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

توبه، بازگشتي عارفانه «قسمت اول»

سيد علي حسيني

توبه در لغت و اصطلاح

عموم لغت‏شناسان «توبه» را به معني «رجوع» دانسته‏اند، اما دسته‏اي از آنان، آن را به معني «مطلق رجوع»1 و گروهي ديگر به معني رجوع مقيد (بازگشت از گناه) تعبير كرده‏اند، مرحوم طبرسي نيز در ذيل آيه 37 بقره، توبه را به «رجوع از عمل گذشته» معني كرده است.2

به نظر مي‏رسد سخن گروه دوم صحيح نباشد؛ زيرا توبه به اين معني شامل توبه خداوند متعال و مراتب عالي توبه بندگان خدا مانند توبه پيامبران و ... نمي‏شود. از اين رو، اينان مجبور شده‏اند الفاظي چونان «تواب»3 و ... را كه مكرراً در قرآن، دعا و روايات درباره خدا آمده است به بسيار توبه‏پذير معني كنند كه بي‏مناسبتي آن با معني لغوي‏اش واضح است. از اين رو، بهتر است به دور از سختي و تحميل معني نامناسب بر اين واژه، آن را به معني «مطلق رجوع» بدانيم تا توبه خداوند متعال و بندگانِ مقرب درگاهش نيز در آن مندرج شود.

پس توبه هم توبه خدا را شامل است و هم توبه بنده را. اما در بازگشت انسان به خدا، توبه با «مِن» مي‏آيد «تاب مِن ذنبه» به معني «رجع من ذنبه» و در توبه و بازگشت خدا به انسان با «عَلي» مي‏آيد. «تاب عليه» يعني «رجع اليه بالرحمة».

براي توبه، در اصطلاح، معاني متعددي بيان شده است. متكلمان، فقيهان، عالمان اخلاق، عارفان، محدثان، هر دسته به نوبه خود سخن فراوان در اين باره گفته‏اند و به طور كلي و فشرده مي‏توان سخنان آنان را چنين سامان داد:

1ـ توبه، به معني پشيماني است؛

2ـ توبه، به معني پشيماني و تصميم بر انجام ندادن آن گناه، در آينده است؛

3ـ توبه، به معني رجوع و بازگشت از نافرماني و دوري از خدا به سوي قرب و اطاعت خداوند است؛

4ـ توبه به معني سه امري است كه بر يكديگر مترتب مي‏شود و بر پايه رابطه عِلّي و معلولي در پي هم مي‏آيد.

در بحث‏هاي آينده به تفصيل از حقيقت توبه، اركان، شرايط و كمال توبه سخن خواهيم گفت.

فرق ميان توبه و استغفار

استغفار، از ماده «غفر» به معني پوشاندن و مستور كردن است. راغب در مفردات مي‏گويد:

«"الغفر" به معني پوشيدن لباسي است كه انسان را از آلودگي مصون دارد. در اصطلاح، به معني طلب آمرزش از خداوند است، چه اين آمرزش‏خواهي با دعا باشد، چه با عبادت و چه با توبه و ... .»4

اين واژه در قرآن، روايات و دعاهاي رسيده از امامان معصوم ـ عليهم‏السلام ـ بسيار استعمال شده است. معني لغوي آن به روشني با توبه متفاوت است، چه اين كه توبه به معني رجوع است و «استغفار» به معني آمرزش خواستن. اما استعمال آن‏ها در آيات و روايات گاه طوري است كه نشان‏گر وحدت معنايي و گاه به گونه‏اي است كه از تعدد و تفاوت معاني آن‏ها حكايت مي‏كند.

ظاهر آيات و روايات زير، آن است كه معني اين دو متفاوت است.

«يا قوم استغفروا ربكم ثم توبوا اليه»5

«سواء عليهم استغفرت لهم ام لم تستغفر لهم لن يغفرالله لهم.»6

«أفلا يتوبون الي الله و يستغفرونه.»7

امام زين‏العابدين ـ عليه‏السلام ـ در مناجات تائبان چنين عرضه مي‏دارد:

«اللهم ان يكن الندم توبة اليك فانا اندم النادمين ... و ان يكن الاستغفار حطة للذنوب فاني لك من المستغفرين.»8

«خدايا! اگر پشيماني در پيشگاهت، توبه محسوب است، پس من پشيمان‏ترين پشيمانانم ... و اگر استغفار موجب محو شدن گناهان است، پس من در پيشگاهت از استغفار كنندگانم.»

در حديث معروف به «جنود عقل» چنين آمده است:

«... التوبة و ضدّها الاصرار، و الاستغفار و ضدها الاغترار.»9

«ذكر» استغفار (استغفرالله ربي و اتوب اليه) كه با اندكي تفاوت ـ در دعاها و مناجات‏هاي بسياري آمده است ـ نيز به ظاهر بر تغاير اين دو دلالت دارد.

متقابلاً، در موارد زيادي، استغفار به جاي توبه به كار رفته است كه نشان‏گر وحدت معنايي آن‏هاست. به عنوان نمونه:

«ولو انّهم اِذْ ظلموا انفسهم جاءُوكَ فاستغفروا الله و استغفر لهم الرسول لَوَجَدُوا الله توّاباً رحيماً»10

«اگر اين مخالفان هنگامي كه به خود ستم مي‏كردند، به نزد تو مي‏آمدند و از خدا طلب آمرزش مي‏كردند و پيامبر هم براي آن‏ها استغفار مي‏كرد، خدا را توبه‏پذير و مهربان مي‏يافتند.»

«و من يعمل سواءً او يظلم نفسه ثم يستغفرالله يجدالله غفوراً رحيماً»11

«كسي كه كار بدي انجام دهد يا به خود ستم كند، پس از خداوند طلب آمرزش نمايد، خدا را آمرزنده و مهربان خواهد يافت.»

از اميرالمؤمنين ـ عليه‏السلام ـ در نهج‏البلاغه چنين نقل شده است:

«و ما كان الله معذّبهم و هم يستغفرون»12

«تا هنگامي كه استغفار مي‏كنند، خدا عذابشان نخواهد كرد.»

هم‏چنين از حضرتش نقل شد است: «لا شفيع انجح من الاستغفار.»13

در اين روايات، استغفار به معني توبه آمده است؛ زيرا آنچه سبب از بين رفتن گناه و سقوط عقاب است توبه مي‏باشد، نه استغفار. در برخي از روايات در تعريف استغفار همان معني توبه ذكر شده است. به عنوان نمونه، از پيامبر خدا ـ صلي‏الله عليه و آله و سلم ـ چنين روايت شده است:

«خير الاستغفار عندالله، الاقلاع و الندم.»14

در حكمت معروفي كه حضرت علي ـ عليه‏السلام ـ در نهج‏البلاغه دارد، استغفار را بر شش معني اطلاق فرموده كه همان معاني توبه است.15

به نظر مي‏رسد، مفهوم استغفار با مفهوم توبه كاملاً مغاير باشد و اگر در مواردي استغفار به جاي توبه به كار رفته يا از آن روست كه استغفار نشان‏گر توبه و گونه‏اي از اظهار آن است.

به عبارت ديگر، توبه زبان است و يا از آن روست كه پس از ندامت كامل و رجوع به خدا، انسان طلب عفو و بخشش مي‏كند، پس استغفار نتيجه توبه است، يا از آن رو كه استغفار به معني شوق و محبت به غفران الهي است كه اين معني از رجوع قلبي (توبه) جدا شدني نيست.

به بيان ديگر، وقتي انسان پشيمان شد و آتش ندامت در جانش افتاد، پيش، پس، يا همراه ندامت و يا در هر سه حالت، با همه وجود در پي جلب رضايت خدا و به دست آوردن بخشش اوست (حب و شوق به مغفرت خدا) به اين اعتبار، مي‏توانيم استغفار را مقدمه توبه بدانيم: «واستغفروا ربكم ثم توبوا اليه» و مي‏توانيم به جاي «توبه» استغفار را به كار بريم: «ومن يعمل سوءاً او يظلم نفسه ثُمّ يستغفر اللّه» و مي‏توانيم آن را به عنوان نتيجه و زاييده توبه در نظر گيريم.

از طرفي، استغفار، توبه زباني و نشانگر ندامت است. توضيح اين كه وقتي آتش ندامت در دل گناهكار شعله مي‏افكند از گذشته‏اش پشيمان شده و فرياد ندامت از جانش بر مي‏كشد. گاه همراه آن، گاه پيش از آن و گاه پس از آن، صدايش نيز به پوزش‏خواهي و آمرزش‏طلبي بلند مي‏شود و از اين روست كه در آيات و روايات گاه استغفار به جاي توبه به كار رفته است.

با اين توضيح روشن مي‏شود كه اين روايات تعارضي ندارند كه درصدد رفع آن و يا توجيه آن‏ها برآييم و بدين سبب است توجيه‏هايي كه برخي از عالمان و محققان براي اين آيات و روايات كرده‏اند، خلاف ظاهر آن‏هاست.

به عنوان نمونه شيخ انصاري در كتاب عدالت چنين مي‏گويد:

«ممكن است كلمه "توبه" را در آيات و رواياتي كه بر "استغفار" عطف شده است مانند "استغفروا الي الله ثم توبوا اليه" به معني "انابه" بدانيم و انابه پس از توجهي است كه انسان براي آمرزش‏طلبي به خدا مي‏كند، همان طور كه توجه به خدا براي طلب عفو، پس از ندامت است؛ زيرا ندامت بازگشت به خدا وبرگشت از راه باطل است. پس ندامت، آمرزش‏خواهي (استغفار) و انابه در واقع همه توجه به خداست كه يكي از پس ديگري از دل انسان نشأت مي‏گيرد و ممكن است استغفار بر مجموع اين توجهات اطلاق شود، همان طور كه در حديث معروف علي ـ عليه‏السلام ـ آمده است.»16

اشكال ما بر شيخ آن است كه ضرورتي ندارد «توبه» را به معني «انابه» بگيريم، بلكه هر يك از توبه و استغفار به معني خود به كار رفته است و تعارضي هم ميان‏شان نيست.

از اين همه، نتيجه مي‏گيريم كه استغفار با توبه تغاير مفهومي دارد، اگرچه گاهي وحدت مصداقي پيدا مي‏كنند كه يا برخاسته از اين است كه استغفار، فرياد زبان و كاشف از توبه است و يا ناشي از اين است كه به معني حب و شوق به غفران الهي است كه از ندامت جداشدني نيست. اما با اين همه بايد تأكيد شود كه ميان اين دو تفاوت است. اين تفاوت‏ها را مي‏توان به شرح زير سامان داد:

1ـ سيري در دعاها و مناجات‏ها نشان مي‏دهد كه استغفار نوعي دعاست. از امام صادق ـ عليه‏السلام ـ روايتي نقل شده است كه اين معني را تأييد مي‏كند:

«ان مِنْ اجمعِ الدعا الاستغفار.»17

«استغفار از جامع‏ترين دعاهاست.»

از پيامبر خدا ـ صلي‏الله عليه و آله وسلم ـ چنين نقل شده است:

«خير الدّعاء الاستغفار.»18

«استغفار بهترين دعاست.»

2ـ در بسياري از موارد، استغفار جزيي از عبادت است و در موارد ديگري خود آن به عنوان يك عمل مستحبي معرفي شده است. پيامبر گرامي ـ صلي‏الله عليه وآله و سلم ـ فرمود:

«خير العبادة الأستغفار.»19

«استغفار، بهترين عبادت است.»

3ـ مجلسي در توضيح خبر سماعه (روايت جنود عقل) مي‏گويد:

«استغفار اعم از توبه است؛ زيرا ندامتي است كه عزم بر ترك گناه شرط آن نيست، در حالي كه از شرايط توبه عزم بر ترك گناه است.»20

4ـ در مواردي استغفار به معني «آمرزش‏طلبي» آمده كه با توبه مغاير است، خداوند در قرآن كريم مي‏فرمايد:

«سواء عليهم استغفرت لهم ام لم تستغفر لهم لَنْ يغفرالله لهم ...»21

«براي آنان تفاوت نمي‏كند، خواه استغفار برايشان كني يا نكني، هرگز خداوند آنان را نمي‏بخشد.»

فرق ميان انابه و توبه

«توبه» به معني رجوع و بازگشت به خداي سبحان و پشيماني از گناهان است، و «انابه» نيز در لغت به همين معناست.

قرشي در قاموس قرآن نوشته است:

«"نوب" اگر با "اِلي" باشد به معناي رجوع بعد از رجوع است. "ناب اليه، رجع اليه مرة بعد اخري" همچنين است "انابة". زنبور عسل را "نوب" گويند كه به كندويش پي در پي باز مي‏گردد. حادثه را نائبه گويند كه از نشانه‏هاي آن پي در پي بودن است. انابه به خدا برگشتن به سوي خدا است با توبه و اخلاص عمل ... .»22

در معني اصطلاحي آن اختلاف است. برخي، آن را به معني رجوع دانسته‏اند23 و برخي ديگر گفته‏اند معني آن با توبه يكي است.24 نظر گروهي از عالمان اسلامي آن است كه «انابه» با توبه متفاوت است، در وجه تفاوت آن نيز اختلاف است، ظاهر آيات25 و روايات26 نيز همين است.

علامه طباطبايي معني «انابه» و «ايمان» را يكي مي‏داند، و اين هر دو را زمينه‏ساز هدايت انسان.27

از ظاهر آيات و روايات مي‏توان فهميد كه انابه در جايي است كه انسان به خدا توجه تام پيدا كند و از آنچه غير اوست روي گردانده و به او برگردد.

نراقي در جامع‏السعادات28 مي‏گويد:

«بدان كه انابه، بازگشت و روي كردن به خدا با جان، گفته و عمل است، از همه آنچه كه غير اوست تا آن جا كه هماره انسان درباره خداي تفكر كند، به ياد او باشد و در جهت انجام طاعات عمل كند. پس انابه بالاترين درجه توبه است؛ زيرا توبه رجوع از گناه است و انابه رجوع از مباحات نيز هست، از اين رو انابه از مقام‏هاي بلند و درجه‏هاي عالي انسان است. خداي مي‏فرمايد: «انيبوا الي ربكم و اسلموا له»29 و مي‏فرمايد: "ما يتذكر الا من ينيب".»30

شيخ انصاري نيز سخني مشابه اين دارد، آن بزرگوار، توبه، استغفار و انابه را توجه به خداي مي‏داند. اما استغفار توجهي است كه از پس توبه حاصل آيد و انابه توجهي است كه پس از استغفار دست دهد.31

به هر حال، معني توبه و انابه بسيار نزديك است، اگرچه ميان آن‏ها تفاوت هست و تفاوت آن‏ها به اعم بودن معني انابه است.

حقيقت توبه چيست؟

توبه‏اي كه در قرآن، روايات و فتاواي فقيهان احكام زيادي بر آن بار شده به چه معني است؟ پرواضح است كه اين بحث آثار مهمي دارد؛ زيرا حقيقت توبه، مرزها و قلمرو آن در اين بحث تبيين مي‏شود. آن گاه در بسياري از مسايل فقهي و كلامي موضوع احكام مختلفي قرار مي‏گيرد.

متكلمان، فقيهان، عالمان اخلاق، عارفان و مفسران به خوبي از اهميت اين امر خطير آگاه بوده و پژوهش‏هاي سودمندي در تعيين دقيق ماهيت توبه كرده‏اند. بي‏گمان توبه واجب، توبه از گناه است از اين رو، براي تعميق بيشتر اين بحث به طور فشرده برخي از ابعاد گناه را بررسي مي‏كنيم.

آثار ويرانگر گناه

آثار شوم گناه فراوان است. يكي از نتايج بسيار بد گناه زياني است كه بر دل وارد مي‏كند. دل خانه خدا، تنها راه ارتباط مستقيم با حضرت حق، كانون معنويت و پايگاه رشد و تقويت نيروهاي روحاني در انسان است.

گناه، دل را نابود مي‏كند، قواي معنوي آن را تضعيف، ريشه‏هاي درخت تنومند ايمان و تقوا را كه در اعماق جان نفوذ كرده است، زرد و پژمرده مي‏كند. سرپيچي و نافرماني از دستورهاي خداي سبحان سياهي و تباهي دل را در پي دارد.32

وقتي انسان مرتكب گناه مي‏شود، لكه سياهي در قلب او پديد مي‏آيد و به تدريج كه گناهان‏اش بيشتر و بيشتر مي‏شود، اين سياهي هم گسترده‏تر مي‏شود؛ تا آن جا كه سرتاسر دل را فراگرفته و بر همه آن سايه مي‏افكند و در واقع، چنين كسي تنگدل و سنگدل33 مي‏شود و به تعبير رسا و زيباي قرآن «دل او از سنگ هم سخت‏تر است.»34 از آن جا كه ارتباط او با خداوند سست و ضعيف شده است، دعاهايش به استجابت نمي‏رسد.35 توفيقات معنوي كه رشد و تكامل ابعاد روحاني انسان را به دنبال دارد، از وي سلب مي‏شود،36 بلاهاي گوناگون محسوس و نامحسوس بر او فرود مي‏آيد، پرده‏هاي عصمت حريم كبريايي الله را مي‏درد و در برابر خداوند جسور و بي‏باك شده و بي‏پروا گناه مي‏كند.37

فشرده سخن اين كه به راه راست و سعادت پشت كرده و دوان، دوان به سوي شقاوت و بدبختي حركت مي‏كند. از مسير آفريدگار، معبود و محبوب خود دور شده و به راه شيطان مي‏رود و اگر به راه راست بازنگردد، آينده خطرناكي در انتظار اوست.

مقدمه و زمينه توبه

براي اين بازگشتن، زمينه‏اي لازم است و عنايت و توجه خدا به بنده زمينه‏ساز آن است؛ زيرا اين توجهِ رحيمانه خدا به سان نوري است كه در قلب تاريكي‏ها مي‏دود و به پيش مي‏تازد؛ انفجاري است، در ميان امواج انباشته سياهي‏ها و قساوت‏هاي برخاسته از گناه، كه نهيبي بر گناهكار مي‏زند؛ وي را از خواب غفلت بيدار كرده و متوجه واقعيت‏هاي خود مي‏كند. او را به فكر و تأمل وامي‏دارد، گناهان و آثار شومش را به تصوير مي‏كشد و به خود مي‏نگرد كه با سرعت در مسير شيطان در حركت است؛ پشيمان شده و به فكر تغيير مسير مي‏افتد و همين بازگشت به سوي خدا و تغيير مسير، توبه است.

حقيقت توبه

مقدمه و زمينه توبه، در آغاز، عنايت و توجه خداست كه تفكر و تأمل تايب و در نتيجه بيداري و آگاهي وي را در پي دارد كه بايد به سوي خداي برگردد. اين بازگشتن (توبه) انقلابي مقدس، دروني و سازنده است كه بايد از دل آغاز شده و در كشور جان به وقوع پيوندد.

وقتي گناهكار از خواب غفلت بر مي‏خيزد، اين بيداري لرزه به جان او مي‏اندازد؛ وي را سخت پشيمان مي‏كند؛ دلش مي‏سوزد؛ آتش ندامت در جانش شعله مي‏كشد و اين شعله‏ها فروزان و فروزان‏تر مي‏شود و همين انقلاب دروني است كه دل را آباد مي‏كند، سوزي است كه مي‏سازد، دل نوراني مي‏شود و گناهان بخشوده، و معني رجوع و بازگشت (توبه) همين است.

تعريف‏هاي توبه

عالمان و دانشمندان مسلمان از حقيقت توبه تعريف‏هاي گوناگون و زيادي ذكر كرده‏اند كه مي‏توان آن‏ها را به شرح زير سامان داد:

الف: ندامت

بسياري از متكلمان و فقيهان در تعريف توبه گفته‏اند: توبه همان ندامت و پشيماني است. اين نظريه طرفداران زيادي دارد تا آن جا كه برخي بر آن ادعاي اجماع كرده‏اند.

آيت‏الله سيد عبدالاعلي سبزواري در اين باره چنين مي‏گويد:

«به دليل اجماع و نص، حقيقت توبه همان پشيماني است. پيامبر اكرم ـ صلي‏الله عليه وآله و سلم ـ در روايتي فرمودند: "در توبه پشيماني كفايت مي‏كند" به بيان ديگر، اين همان بازگشتن و روي كردن قلبي و دروني به سوي خدا پس از ارتكاب گناه است كه جز با ندامت و پشيماني شخص تحقق نمي‏يابد.»38

دليل‏هاي اين ديدگاه: حاميان اين ديدگاه به طور عمده به رواياتي ـ همانند روايات زير ـ استدلال كرده‏اند.

عن ابي جعفر ـ عليه‏السلام ـ : «كفي بالندم توبة.»39

امام باقر ـ عليه‏السلام ـ فرمودند: «در توبه، ندامت كافي است.»

«عن ابان بن تغلب قال: سمعت ابا عبدالله ـ عليه‏السلام ـ يقول: ما من عبد اذنب ذنباً فندم عليه اِلاّ غفرالله له قبل ان يستغفر ... .»40

ابان بن تغلب مي‏گويد: از امام صادق ـ عليه‏السلام ـ شنيدم كه فرمود:

«هيچ بنده‏اي نيست كه گناه كند، آن گاه پشيمان شود، جز اين كه خداي وي را مي‏بخشد پيش از آن كه طلب آمرزش كند.»

«عن ابي عبدالله ـ عليه‏السلام ـ قال: قال اميرالمؤمنين ـ عليه‏السلام ـ : ان الندم علي الشر يدعوا الي تركه.»41

«امام صادق ـ عليه‏السلام ـ از قول اميرالمؤمنين نقل مي‏كند كه حضرت فرمود: پشيماني از گناه انسان را به ترك آن وادار مي‏كند.»

«محمد بن علي بن الحسين قال: «مِنْ الفاظ رسول الله ـ صلي‏الله عليه و آله وسلم ـ : الندامة توبة.»42

«شيخ صدوق نقل مي‏كند كه رسول خدا فرمود: ندامت و پشيماني، توبه است.»

امام زين‏العابدين ـ عليه‏السلام ـ فرمودند:

«اللهم! ان يكن الندم من الذنب توبة فانا اندم النادمين.»43

«بار خدايا! اگر پشيماني از گناه توبه است من از همه پشيمانان پشيمان‏ترم.»

«قال اميرالمؤمنين ـ عليه‏السلام ـ : الندم علي الخطيئة استغفار.»44

علي ـ عليه‏السلام ـ فرمود: «پشيماني بر گناه و خطا، توبه است.»

«الندم علي الذنب يمنع عن معاودته.»45

«پشيماني بر گناه، مانع بازگشت به آن است.»

«طوبي لكل نادم علي زلّته ... .»46

«خوشا به حال آن كه از لغزش خود پشيمان باشد.»

«من ندم فقد تاب.»47

«كسي كه پشيمان شده باشد، توبه كرده است.»

و نيز روايات بسيار زياد ديگر، به ويژه دعاها و نيايش‏هاي ائمه ـ عليهم‏السلام ـ تا آن جا كه آيت‏الله محمدتقي آملي پس از نقل سه روايت در اين باره مي‏گويد:

«افزون بر اين‏ها مدلول روايات بي‏شماري اين است كه توبه همان ندامت است.»48

بررسي نظريه ندامت

اگر مقصود اين بزرگان از ندامت، پشيماني صرف و غيرموثر است كه بي‏گمان سخني گزاف است. پشيماني تنها، بازگشت دروني به خداوند متعال نيست. اگر كسي از گناه گذشته خود پشيمان است و در عين حال تصميم بر اصرار و تكرار آن دارد و يا درصدد جبران ويراني‏هاي برخاسته از گناه نيست، به چنين كسي تايب نتوان گفت و با تأمل در سخنان طرفداران اين نظريه، قاطعانه مي‏توان مدعي شد كه اينان صرف ندامت را توبه نمي‏دانند.

شاهد اين مطلب آن كه دسته‏اي از اينان، عزم بر ترك گناه را شرط ندامت دانسته و تأكيد كرده‏اند كه پشيماني بدون عزم بر ترك، توبه نيست. اما عزم بر ترك، شرط توبه است و خارج از حقيقت آن و تنها ركن مقوّم توبه همان ندامت است.49

اما اين پاسخ، مشكل را حل نمي‏كند و هنوز طرفداران اين نظريه با پرسش‏هايي مواجه‏اند كه پاسخ قانع كننده‏اي در سخنانشان يافت نمي‏شود. يك پرسش آن است كه: آيا تصميم بر جبران گذشته چه جايگاهي در توبه دارد؟ آيا آن هم شرط است يا اصولاً در توبه نقشي ندارد؟

ديگر آن كه مراد از اين «عزم» بر ترك چيست؟

اگر معني آن قصد و عزم اختياري است، لازمه‏اش اين است كه كسي كه به خود اطمينان ندارد كه بتواند گناه را ترك كند، يا مي‏داند كه آن را دوباره انجام خواهد داد، چگونه مي‏تواند عزم بر ترك گناه كند؟!

در واقع، چنين كسي از سويي مي‏داند كه مي‏خواهد چنين گناهي را انجام ندهد؛ چون معني عزم اين است، و از طرفي مي‏داند كه مي‏خواهد آن را در آينده انجام دهد؛ چون در هر حال گناه در قلمرو خواستن و فعل اختياري است.

به بيان ديگر، يا اين اطمينان نداشتن بر ترك گناه و علم به انجام دادن آن منافي با تحقق عزم است و يا دست كم آن را سست مي‏كند، به طوري كه عزم موكد (تصميم قاطع و قوي) حاصل نيايد.

شيخ انصاري ـ قدس سره ـ در اين باره چنين مي‏گويد:

«اگر مراد از عزم، اطمينان به اين است كه ديگر اين گناه را مرتكب نمي‏شود، دليلي بر اعتبار آن در توبه نيست. افزون بر اين كه مستلزم اين است كه توبه كسي كه به خود مطمئن نيست كه در آينده ترك گناه كند، ممتنع باشد، مانند انسان بداخلاقي كه به خود اطمينان ندارد و اگر كسي به او تعرض كند هيچ تضميني نيست كه به طور مكرر به وي ناسزا نگويد و مانند آدم ترسويي كه تضميني بر فرار نكردن او در مصاف با دشمن نيست (در حالي كه توبه چنين كسي صحيح و مقبول است). پس اطلاق گفته رسول خدا ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ كه در توبه ندامت كافي است و فرمايش امام زين‏العابدين، "كه اگر توبه پشيماني است من از همه پشيمانان پشيمان‏ترم" مقيدي ندارد، و اگر مراد از عزم بر ترك گناه اراده و خواستن آن است، گرچه اطمينان به تحقق آن نداشته باشد، كه اين از پشيماني جداشدني نيست و لازمه آن است.»50

فشرده سخن شيخ اين است كه اگر مراد از «عزم بر ترك گناه در آينده» تنفر و انزجار از گناه است كه در نادم حاصل مي‏آيد و در نتيجه خود به خود تصميم مي‏گيرد گناه نكند، اين لازمه ندامت است و نيازي نيست به عنوان شرط مطرح شود و اگر معني عزم اين است كه شخص از روي اختيار تصميم بگيرد گناه نكند، طوري كه مي‏تواند اين تصميم را نگيرد، دليلي بر آن در توبه نداريم. افزون بر اين كه، سبب امتناع توبه كسي است كه مي‏داند در آينده گناه مي‏كند و يا اطمينان ندارد آن را ترك كند.

ب: ندامت و عزم بر ترك گناه

گروهي از متكلمان و فقيهان، حقيقت توبه را به معني ندامت و عزم بر ترك گناه دانسته‏اند و از نظرگاه اين دسته توبه دو ركن مقوم دارد كه ندامت و عزم بر ترك گناه است. اين نظريه نيز طرفداران زيادي دارد. غالب متكلمان معتزلي و گروهي از محققان شيعي طرفدار اين نظريه‏اند. فقيه نامدار و متكلم برجسته شيعه، علامه حلي در بيشتر آثار خود اين نظر را بر مي‏گزيند.

اشكال اين نظريه همان است كه در نقد و بررسي تعريف اول از توبه بيان كرديم كه اگر عزم اختياري است، نه دليلي بر اعتبار آن داريم و نه به لوازم آن مي‏توانيم پايبند باشيم، و اگر عزم همان اراده و خواست غيراختياري است كه لازمه ندامت است.

علامه حلي در كتاب نهج المسترشدين به اين نكته توجه كرده و نوشته است:

«... نبودن عزم بر ترك [گناه] در توبه نشانگر آن است كه ندامت واقعي در تائب نبوده است. اگر اشكال شود كه ظاهر روايت شريفه اين است كه عزم بر ترك گناه همانند ندامت جزء حقيقت توبه است، پاسخ اين است كه در روايت ديگر عزم بر ترك گناه لازمه ندامت است. امام صادق ـ عليه‏السلام ـ از اميرالمؤمنين ـ عليه‏السلام ـ نقل مي‏كند: "ان الندم علي الشر يدعو الي تركه" و از حضرتش نيز نقل است "الندم علي الذنب يمنع عن معاودته".»51

ج: پشيماني، عزم و تدارك

گروهي از عالمان اخلاق، توبه را به آگاهي از زيان‏هاي گناه، حالت پشيماني و عزم بر ترك گناه در حال و آينده و تدارك گذشته تعريف كرده‏اند. طلايه‏دار آنان و مبتكر اين طرح، غزالي است.

فشرده نظر وي اين است كه توبه از سه امر مترتب بر يكديگر تشكيل شده است كه هر يك سبب ديگري است. در آغاز، نور معرفت و ايمان بر قلب انسان مي‏تابد و از آثار ويرانگر گناه آگاه مي‏شود. به دنبال اين آگاهي سخت نادم شده و آتش ندامت و پشيماني در دل وي مي‏افتد. آن گاه عزم جزم مي‏كند تا گذشته را تدارك كرده و در حال و آينده گناه نكند و درصدد انجام اعمال شايسته برآيد.

غزالي در كيمياي سعادت چنين مي‏گويد:

«بدان كه اول توبه نور معرفت و ايمان است كه پديدار آيد، كه در آن نور بينند كه گناه زهر قاتل است. چون نگاه كند كه وي از اين زهر بسيار خورده است و به هلاك نزديك است، به ضرورت، پشيماني و هراسي در وي پديد آيد، چون كسي كه بداند زهر خورده است پشيمان شود و بترسد و از پشيماني انگشت به گلو فرو برد تا قي كند ... هم‏چنين در وي پشيماني پديدار آيد بر گذشته و آتشي از آتش خوف در ميان جان وي افتد كه هلاك خويشتن مي‏بيند در اين آتش، و شره و شهوت گناه در وي سوخته شود و عزم كند گذشته را تدارك كند ... پس نفس توبه پشيماني است و اصل وي نور معرفت و ايمان و فروع وي بدل كردن احوال و نقل كردن جمله اندام‏ها از معصيت و مخالفت به اطاعت و موافقت است.»52

بيشتر عالمان اخلاق، همانند فيض كاشاني در محجة البيضاء و حقايق، نراقي در جامع السعادات و فرهيختگاني چونان فخر رازي در تفسيرش و ... اين تعريف را پسنديده‏اند. آن گاه غزالي مي‏گويد: تعاريف مختلفي از توبه ارايه شده است كه يا به امر اول و يا به ندامت و يا به عزم بر ترك نظر دارد و غالباً توبه را به معني ندامت گرفته‏اند كه روح و جان توبه همان است، ولي تمام حقيقتش آن نيست، بلكه ندامتي است كه از معرفت برخيزد و عزم را ثمر دهد. آن گاه برخي از اين تعريف‏ها را نقل مي‏كند، مانند:

«توبه، بدل كردن حركات نكوهيده است به حركات ستوده و آن جز به خلوت و خاموشي و حلال خوردن تمام نشود.»

اين تعريف از سهل تستري است و در آن بر امر سوم توبه تكيه شده است.

«توبه، گداختن باطن است به سبب گناهان سابق و توبه، آتشي است در دل كه اشتعال پذيرد و شكافي است در جگر كه التيام نپذيرد.»

در اين دو تعريف بر ندامت، نظر دارد.

«توبه، بيرون كشيدن لباس جفا است و گستردن بساط وفا.»

در اين تعريف هم بر امر سوم يعني ترك گناه تأكيد شده است.

از اين رو، غزالي اختلاف تعريف‏هاي توبه را چنين توجيه مي‏كند كه هر كس بُعدي از آن را ملاحظه كرده و به همه آن توجه نكرده است.

سيد نعمت الله جزايري ضمن ستودن تعريف غزالي تبيين ديگري از دليل اختلاف در تعريف‏هاي توبه ارايه مي‏دهد و آن اين كه بي‏گمان توبه داراي مراتبي است و هر مرحله از ويژگي‏هايي برخوردار است كه مرتبه ديگر فاقد آن است و خصوصيات هر كدام غير از ديگري است. از اين رو، آنان كه به تعريف توبه پرداخته‏اند، هر كس با توجه به مرحله مورد نظر خودش توبه را تعريف كرده و براي همين است كه تعريف‏ها مختلف شده است.

بررسي نظريه غزالي

يكي از مطالب مهمي كه غزالي ناديده گرفته، همان مقدمه يا امر اول در توبه است. ايشان و پيروانش مي‏گويند: علم به ضرر گناهان، نخستين جزء توبه، و نكته آغاز آن است. ولي واقعيت امر، چيز ديگري است و آن اين كه توبه با رجوع خداي و عنايت و توجه او آغاز مي‏شود و آيات متعددي بر اين امر دلالت دارد. اگر قرار باشد كه ما علم به زيان‏هاي گناه را جزء حقيقت توبه بدانيم، بايد بيش و پيش از آن به عنايت خدا در اين مورد توجه كرده و جايي براي آن باز كنيم.

مفسر بزرگ علامه طباطبايي ـ قدس سره ـ در تفسير گران سنگ الميزان، به خوبي، اين نكته را تبيين كرده است.

آن فرزانه جاويد در اين باره چنين مي‏گويد:

«از آن جا كه انسان، في‏نفسه، محتاج است و جز از راه پروردگارش مالك خير و سعادت خود نيست، براي بازگشت به خدا، به عنايت و كمك خداوند نيازمند است، از اين رو براي بازگشت انسان به عبادت و خشوع در برابر خدا توفيق و كمك خداي لازم است و توبه خداي سبحان به بنده‏اش كه مقدم بر توبه بنده است، همين است. خداوند در قرآن كريم مي‏فرمايد: "ثم تاب عليهم ليتوبوا ...".»53

همان طور كه بازگشتن به سوي خدا به قبول خداوند از طريق آمرزش گناهان بنده و تطهير وي محتاج است و اين توبه دوم خداي است كه پس از توبه انسان است و خدا مي‏فرمايد:

«"و اولئك يتوب الله عليهم" پس در هر توبه انسان دو بازگشت و توبه از جانب خداي وجود دارد؛ يكي قبل از توبه بنده و ديگري پس از آن، البته بايد توجه داشت كه در مقايسه توبه خدا با توبه انسان است كه خداوند دو توبه دارد وگرنه اگر توبه خداي را في نفسه، ملاحظه كنيم يك توبه بيش نيست و آن در هنگام بازگشتن بنده به سوي خداست.»54

آيت‏الله سيد عبدالاعلي سبزواري نيز در اين باره سخني مشابه دارد، آن بزرگوار مي‏گويد:

«از آيات قرآن مستفاد است كه آغاز توبه، با توفيق خداست و عادتاً همواره با اين عنايت و توفيق هدايت به راه راست است ... .»55

اشكال ديگر اين تعريف، اين است كه چگونگي عزم بر ترك گناه را توضيح نداده است. ظاهر سخنان طرفداران اين نظريه اين است كه عزم بر ترك گناه پس از پشيماني است و بر آن مترتب است.

در مباحث پيشين، يادآور شديم كه اين عزم، لازمه جدانشدني پشيماني است؛ از اين رو، اگر مقصود از ترتب همان ملازمه است كه مانعي ندارد وگرنه اين سخن درباره عزم صحيح به نظر نمي‏رسد.

د: بازگشتن و رجوع

گروهي از محققان توبه را به معني «رجوع» دانسته‏اند كه تناسب كامل با معني لغوي آن دارد. در ميان اينان چهره‏هاي برجسته‏اي همانند شيخ انصاري و علامه طباطبايي وجود دارد. علامه طباطبايي در اين باره نوشته است:

«توبه به معني رجوع است و اين بازگشت بنده است به سوي خدا به وسيله ندامت و پشيماني از روي گرداندن از خدا، و بازگشت خدا به انسان است، از اين طريق كه به وي توفيق توبه عنايت مي‏كند و ما بارها و بارها گفته‏ايم كه هر توبه و بازگشت انسان به خدا دو توبه و بازگشت الهي را در بردارد، يكي پيش از توبه انسان است كه همان توفيق خداي سبحان و ديگري پس از آن كه آمرزش گناهان و قبول توبه وي است.»56

شيخ انصاري نيز توبه را به معني رجوع دانسته و نوشته است:

«حقيقت توبه يا بازگشتن به خداي، پس از اعراض از خداوند و يا بازگشتن به راه راست الهي، پس از انحراف از آن است و آن متوقف است بر آگاهي از اين نكته كه دوري از حضرت حق و انحراف از جاده مستقيم الهي و توجه به خدا، زياني بس بزرگ و ضرري ويرانگر است كه ديگر زيان‏ها در مقايسه با آن هيچ است. پس از اين توجه و يقين است كه جان انسان پشيمان و دردمند مي‏شود، كه گستره شدت و ضعف آن با مرتبه يقينش متناسب است. و از آن به پشيماني و ندامت تعبير مي‏شود ... .»57

استاد شهيد، مرتضي مطهري، ضمن بيان مقدمه مشروح و سودمندي، توبه را به معني بازگشت و انقلاب مقدس روحاني و دروني و يا تغيير مسير معرفي مي‏كند. فشرده نظر آن بزرگوار اين است كه در جمادات تغيير مسير نياز به عامل و نيروي خارجي دارد، يك سنگ، براي تغيير مسيرش، نيازمند پرتاب يا وارد كردن نيرو بر آن است. اما گياهان و حيوانات استعداد شگفتي دارند و آن تغيير مسير از درون است و انسان استعداد و زمينه بسيار شگفت‏انگيزتري دارد و آن قيام عليه خود است. نيروهاي دروني انسان مي‏توانند عليه يكديگر به پا خيزند و ضمن يك قيام دروني پيروز شده، يا شكست بخورند.

توبه عبارت است از قيام نيروهاي روحاني و معنوي انسان، عليه ابعاد شهواني و نيروهاي شيطاني وي، كه در دل جاي خوش كرده و زمام امور و تدبير و اداره انسان را به دست گرفته و او را چونان حيواني بي‏شاخ و دم درآورده‏اند.58

بررسي نظريه رجوع

به نظر مي‏رسد اين ديدگاه به واقعيت نزديك‏تر باشد. ظاهراً مقصود شيخ انصاري، علامه طباطبايي و شهيد مطهري و ... اين است كه اين بازگشتن و رجوع به خداي سبحان در قلمرو دل و جان است و اين با پشيماني محقق مي‏شود. در واقع، حقيقت توبه همان بازگشت دروني به خدا يا پشيماني خاص است به گونه‏اي كه بازگشت به خدا برابر آن صدق كند.59

در اين فرض، اشكالي بر اين نظريه وارد نيست. اما دسته‏اي از آنان كه توبه را به معني رجوع دانسته‏اند تحليل ديگري از آن دارند و رجوع را مبهم گذاشته و درباره آن توضيحي نداده‏اند.

آيت‏الله خويي در تنقيح مي‏گويد:

«توبه در لغت به معني رجوع است و حقيقت شرعيه و متشرعه ندارد، از اين رو، حقيقت آن نيز به همين معني رجوع است؛ رجوع به سوي خدا، اما اين رجوع، دو لازمه دارد يكي ندامت و پشيماني است و ديگري عزم بر ترك گناه.»60

مطالب پيشين به روشني نادرستي اين نظريه را نشان مي‏دهد؛ زيرا اگر مراد از بازگشت به خدا، بازگشت دروني است كه ندامت خود آن است و نه لازم آن. و اگر مراد از رجوع، رجوع عملي به سوي خداست، اين مسأله نه تنها دليلي ندارد بلكه دليل بر رد آن محقق است.

چرا حقيقت توبه بازگشت دروني است؟

توبه به معني رجوع قلبي است كه از آن به «ندامت خاص» مي‏توان تعبير كرد؛ ندامتي كه عزم بر بازنگشتن به گناه و تدارك گذشته در آن لحاظ شده است.

بي‏گمان از واجباتي كه بر هر تايب و غيرتايبي واجب است همان تدارك گذشته است. مثلاً اگر شخصي دزدي كرده و اينك از آن تايب است، بايد در كوتاه‏ترين زمان ممكن مال به سرقت رفته را به صاحبش بازگرداند. حال، اين پرسش مطرح است كه چرا تدارك جزء توبه نيست؟ پاسخ اين است كه حقيقت و ماهيت هر چيز ثابت است و تغييرپذير نيست و اگر چنين امري به عنوان جزء توبه يا شرط آن وارد حقيقت توبه شود در واقع امري متغير در آن داخل شده است و اين عقلاً ممكن نيست؛ زيرا تدارك گذشته در موارد مختلف برحسب شرايط و موقعيت‏ها متفاوت است، كه در آينده به تفصيل از آن بحث خواهيم كرد.

اما اين كه علم به مضرات گناه و آثار تخريب‏گر آن در حقيقت توبه نيست، دليلش روشن است؛ زيرا نه بازگشت به خدا و نه ندامت و پشيماني هيچ كدام بر آن صدق نمي‏كند، اگرچه بر آن متوقف است، و توقف چيزي بر چيز ديگر، نشانه مقدميت امر دوم است و به هيچ وجه نمي‏تواند دليل عينيت باشد.

ادامه دارد


1- لسان العرب، ج 2.

2- مجمع البيان، ج 1، ص 88.

3- مجمع البحرين، ج 2، ص 13 ـ 14.

4- المفردات، ص 374.

5- سوره هود (11) آيات 3، 52، 90.

6- سوره منافقون (63) آيه 6.

7- سوره توبه (9) آيه 80.

8- صحيفه سجاديه، دعاي 31.

9- مرآة العقول، ج 1، ص 75.

10- سوره نساء (4) آيه 64.

11- سوره نساء (4) آيه 110.

12- سوره انفال (8) آيه 33.

13- ميزان الحكمه، ج 7، ص 255.

14- همان، ص 247.

15- همان، ص 255.

16- مكاسب، ص 336.

17- بحارالانوار، ج 93، ص 283.

18- كافي، ج 2، ص 504.

19- ميزان الحكمة، ج 7، ص 246.

20- مرآة العقول، ج 1، ص 75؛ بحارالانوار، ج 1، ص 115.

21- سوره منافقون (63) آيه 6.

22- قاموس قرآن، ج 7، ص 118.

23- تفسير قرطبي، ص 18.

24- بحارالانوار، ج 1، ص 126.

25- سوره زمر (39) آيه 45؛ سوره مؤمن (40) آيه 13؛ سوره ممتحنه (60) آيه 4؛ سوره لقمان (31) آيه 15.

26- صحيفه سجاديه، دعاي 12 و 13.

27- الميزان، ج 13، ص 353.

28- جامع السعادات، ج 3، ص 90.

29- سوره زمر (39) آيه 54.

30- سوره مؤمن (40) آيه 13.

31- مكاسب، ص 336.

32- سوره مطففين (83) آيات 14 ـ 15؛ سوره حج (22) آيه 46؛ سوره صف (61) آيه 5؛ سوره مائده (5) آيه 13؛ سوره حديد (57) آيه 16؛ سوره غافر (40) آيه 35؛ سوره نساء (4) آيه 155.

33- اصول كافي، ج 2، ص 273، 271، 268.

34- سوره بقره (2) آيه 74.

35- اصول كافي، ج 2، ص 271.

36- بحارالانوار، ج 73، ص 377؛ وسائل الشيعة، ج 5، ص 279.

37- اصول كافي، ج 2، ص 269.

38- مهذب الاحكام، ج 3، ص 360.

39- وسائل الشيعة، ج 6، ص 394.

40- همان.

41- همان.

42- همان.

43- صحيفه سجاديه، مناجات تائبين.

44- مستدرك الوسايل، ج 12، ص 118.

45- همان.

46- همان.

47- همان.

48- مصباح الهدي، ج 5، ص 318. «... وغير ذلك مما لاتحصي».

49- اوائل المقالات، ص 61؛ شرح تجديد الاعتقاد، ص 388؛ شرح مواقف، ج 4، ص 214؛ شرح المقاصد، ج 5، ص 3 ـ 162.

50- مكاسب، ص 336.

51- ظاهر اين دو روايت، همان طور كه مجلسي و ديگران در توضيح روايت نخست تصريح كرده‏اند اين است كه ندامت مستلزم عزم بر ترك است و جمع ميان روايت شريفه در نهج‏البلاغه و اين دو روايت و رواياتي كه توبه را ندامت مي‏دانند به اين است كه منظور حضرت ـ عليه‏السلام ـ در روايت نهج‏البلاغه را چنين توجيه كنيم كه ندامت، مستلزم عزم است. بحارالانوار، ج 6، ص 20؛ مرآة العقول، ج 11، ص 282 ـ 283.

52- كيمياي سعادت، ج 2، ص 320.

53- سوره توبه (9) آيه 118.

54- الميزان، ج 4، ص 254.

55- المهذب الاحكام، ج 3، ص 359.

56- الميزان، ج 1، ص 239.

57- مكاسب، ص 336.

58- گفتارهاي معنوي، ص 107 ـ 114.

59- شيخ انصاري، علامه طباطبايي و مرحوم حكيم به اين مطلب تصريح كرده‏اند.

60- التنقيح، ج 8، ص 11.

/ 1