بازشناسي مفهوم انفال و رابطه آن با مراتع در فقه و حقوق «قسمت دوم»
سيدعلي حسيني انفال در فقه و حقوقاز مطالب پيشين روشن شد كه مرتعها از انفال است و نه از مباحات اصلي و مشتركات. اكنون اين پرسش مطرح است كه قرآن و روايات، انفال را از آن چه كسي و يا چه كساني ميدانند؟ در زمان حضور امامان معصوم ـ عليهمالسلام ـ و پيامبر اسلام ـ صليالله عليه وآله وسلم ـ انفال چه حكمي دارد؟در زمان غيبت امام زمان ـ ارواحنا فداه ـ از روايات چه حكمي در اين باره ميتوان استنباط كرد؟ فقيهان شيعه در اين باره چه نظريههايي داشتهاند و دارند و قانون در اين باره چه وظايفي براي مردم و يا دولت تعيين كرده است؟اين بخش از پژوهش در پي پاسخگويي به پرسشهايي از اين دست است.انفال در رواياتاز روايات متعدد به دست ميآيد كه در زمان حضور پيامبر ـ صليالله عليه وآله وسلم ـ و ائمه ـ عليهمالسلام ـ انفال از آن پيامبر و امامان معصوم ـ عليهمالسلام ـ بوده و آنان آن را در هر جا كه مصلحت ميدانستهاند، صرف ميكردند. خداوند متعال در قرآن ميفرمايد:«يسئلونك عن الانفال، قل الانفال للّه و الرسول.»1«از تو درباره انفال ميپرسند، بگو: انفال از آن خدا و رسول اوست.»بر طبق اين آيه شريفه و روايات متعدد ديگر انفال از آن خدا و پيامبر اوست و مؤمنان بايد از خداوند و پيامبرش پيروي كنند و در مقابل تصميمهاي آنها در اين باره تسليم باشند.خداوند متعال بر طبق اين آيه، مالك انفال و بر طبق آيات متعددي، مالك همه هستي است و اين مالكيت، مالكيت حقيقي است؛ چه اين كه خداوند خود همه ماسوي اللّه را آفريده و آنها را پرورده و در سايه عنايت، حكمت، علم و قدرت اوست كه آنها به راه خود ادامه ميدهند.مالكيت بر دو قسم است: مالكيت حقيقي و مالكيت اعتباري. خداوند مالك حقيقي همه آسمانها و زمين و ديگر مخلوقات است.2 مالكيت اعتباري آن است كه قانون، عرف يا شرع براي شخصي به طور انحصاري و با شرايطي حق تصرف در مالي را مقرر ميدارد.بر طبق آيه انفال، انفال از آن خداوند و پيامبر اوست و برپايه اعتقادات مسلمانان و تفسير مفسرانِ قرآن و فتاواي فقيهان سهمي كه آيه شريفه از انفال، فَيْء3 و خمس4 براي خداوند تعيين فرموده است در زمان حيات پيامبر خدا در اختيار ايشان قرار ميگيرد و او هر طور كه صلاح بداند و رضايت خداوند را در آن ببيند، به مصرف خواهد رسانيد. برپايه عقايد شيعه، امامان معصوم ـ عليهمالسلام ـ نيز همان اختيارات و منزلت پيامبر را دارند.اين آيه پس از پيروزي مسلمانان بر مشركان در جنگ بدر، نازل شد و شأن نزول آن بدين قرار است كه پس از شكست دشمنان ميان مسلمانان درباره چگونگي تقسيم غنيمتها اختلاف افتاد و اين درگيري لفظي سبب شد اين آيه نازل شود5 و خداوند انفال را ملك خود و پيامبرش بداند.به هر حال، آيه نشان ميدهد كه در زمان حضور پيامبر، انفال ملك آن حضرت است. اما در پاسخ به اين پرسش كه پس از رسول خدا ـ صليالله عليه وآله وسلم ـ انفال ملك چه كسي است؟ از اين آيه حكمي استفاده نميشود، ليكن روايات معتبر و صحيحي نشان ميدهد كه پس از پيامبر خدا، انفال در اختيار امامان معصوم ـ عليهمالسلام ـ قرار دارد و همانان هر طور كه مصلحت بدانند آنها را به مصرف ميرسانند.در روايت معتبري از امام صادق ـ عليهالسلام ـ در اين باره چنين ميخوانيم:«... انفال ملك خدا و رسول خداست. از اين رو، آن چه براي خداست براي رسول خداست و آن حضرت ـ صليالله عليه وآله وسلم ـ هرگونه مصلحت بداند، آن را به مصرف ميرساند و پس از رسول خدا ـ صليالله عليه وآله وسلم ـ از آنِ امام است.»6اين روايت در بردارنده محتواي آيه شريفه است، با اين تفاوت كه اين نكته را روشن ساخته است كه هر چه ملك خداوند باشد، در اختيار رسول خداست. از اين روي، سهمي كه قرآن از انفال براي خداوند، تعيين كرده، از آنِ رسول خدا ـ صليالله عليه وآله وسلم ـ و پس از رحلت وي، از آن امام معصوم ـ عليهالسلام ـ است؛ در پايان به مطلب ديگري اشاره شده است كه امام و پيامبر هر طور بخواهند و مصلحت بدانند ميتوانند در آن تصرف كنند. اين روايت مضمون آيه ياد شده را به گونهاي شفاف تفسير كرده است. در چند روايت معتبر ديگر همين مطلب از امام ـ عليهالسلام ـ نقل شده است.به عنوان نمونه در روايتي از امام باقر ـ عليهالسلام ـ در اين باره چنين آمده است:«... فيء و انفال ... ملك خدا و رسول خداست و آن چه از آن خداست، براي رسول خداست و هرگونه بخواهد آن را به مصرف ميرساند و پس از رسول خدا ـ صليالله عليه وآله وسلم ـ ملك امام است.»بر طبق اين روايات معتبر كه به گونهاي روشن حكم اين مسأله را نمايان ساخته است فقيهان شيعه فتوا دادهاند كه انفال در زمان حضور ملك پيامبر خدا و امامان پس از اوست، آنان در اين باره اختلاف نظري ندارند.به عنوان نمونه سخن فقيه نامآور علامه حلي (م 726 ق) را گزارش ميكنيم:«زمينهاي خراب شده و موات و سر كوهها و اعماق درهها و جنگلها از انفال است و به امام ـ عليهالسلام ـ اختصاص دارد و در حال حضور امام ـ عليهالسلام ـ هيچ كس حق ندارد بدون اجازه امام در آنها تصرف كند ... .»7ديگر فقيهان شيعه نيز در اين باره اجماع دارند.8از مطالب پيشين به روشني استفاده ميشود كه در زمان حضور امام ـ عليهالسلام ـ انفال ملك اوست و هيچ كس بدون اجازه ايشان نميتواند در آنها تصرف كند. اما پرسش مهم آن است كه آيا انفال ملك منصب امامت و رهبري پيامبر و ائمه ـ عليهمالسلام ـ است يا ملك شخصي ايشان؟ اين پرسش بسيار اهميت دارد و پاسخ دقيق به آن زمينه حكم شرعي انفال را در زمان غيبت فراهم ميآورد.9براي توضيح پرسش ياد شده لازم است اشاره شود كه پيامبر خدا ـ صليالله عليه وآله وسلم ـ سه منصب داشت:1ـ منصب تبليغ احكام الهي و پيامبريبيشك پيامبر خدا وظيفه داشت قوانين، باورها و ارزشها را از طريق وحي دريافت كند و آنها را به مردم برساند. از اين رو آن حضرت مبلّغ احكام اسلام بود.2 و 3ـ رهبري و قضاوتخاتم پيامبران منصب رهبري و امامت جامعه اسلامي را نيز به عهده داشت. از اين رو همانند ديگر رهبران، جامعه نوپاي اسلامي را اداره ميكرد، گاه فرمان جنگ ميداد، گاه پيمان صلح ميبست و به انواع مختلف به رتق و فتق امور جامعه ميپرداخت. آن حضرت براي اداره امور حكومت اسلامي اموال و امكاناتي در اختيار داشت و از بيتالمال مسلمانان و اختيارات خود در اين باره استفاده ميكرد.پيامبر در زندگي شخصي مانند ديگر آدميان بود، آن حضرت ميخورد، ميآشاميد،10 خريد و فروش ميكرد، اموالي داشت و نسبت به آنها مالكيت خصوصي داشت.11اكنون اين پرسش مطرح است كه آيا انفال، ملك شخصي پيامبر خدا و امامان معصوم ـ عليهمالسلام ـ و در واقع به خصيصه چهارم آنان مرتبط است و يا آن كه ملك مقام و منصب رهبري و امامت پيامبر و امامان معصوم ـ عليهمالسلام ـ و در واقع ملك دولت اسلامي است و به منصب دوم ارتباط دارد؟از آيات و رواياتي كه درباره انفال، فيء و خمس رسيده، استفاده ميشود كه انفال ملك مقام امامت و رهبري پيامبر و امام ـ عليهمالسلام ـ است، نه ملك شخصي آنان. به عبارت ديگر، در اين باره دو نظريه وجود دارد: يكي آن كه انفال ملك شخصي ائمه اطهار و پيامبر خداست. دوم آن كه انفال به مقام امامت و رهبري آنان مرتبط است، و از اين رو در اختيار ايشان قرار ميگيرد كه هدايت و زعامت امت را به عهده دارند. از اين رو، بايد اموال عمومي در اختيار آنان باشد تا در سايه بهرهوري درست و عادلانه از آنها بتوانند رفاه و سعادت دنيايي و آخرتي را براي مردم رقم زنند.از آن جا كه بررسي اين نظريه در حكم شرعي انفال در زمان غيبت امام زمان ـ روحي فداه ـ تأثير به سزا دارد، در اين بخش به بررسي آن ميپردازيم.دلايل نظريه اولبررسي سخنان فقيهان و تتبع گسترده در عبارات آنان نشان ميدهد كه سخن صريح و شفافي در اين باره ندارند؛ بيشتر فقيهان و عالمان شيعه تنها به اين سخن اكتفا كردهاند كه انفال ملك خدا، رسول خدا و امامان معصوم ـ عليهمالسلام ـ است، اما چگونگي ملكيت آنان را روشن نساختهاند. به عنوان نمونه شيخ طوسي در اين باره چنين نوشته است:«هيچ كس حق ندارد بدون اذن امام ـ عليهالسلام ـ در انفال و خمس تصرف كند؛ از اين رو هر كس بياجازه ايشان در آن اموال تصرف كند، معصيت كرده است ... .»12به ظاهر مقصود فقيهان آن است كه انفال ملك شخصي امام ـ عليهالسلام ـ است؛ زيرا در آيه و روايات غالباً حرف «لام» به كار رفته است كه ظهور در ملكيت شخصي دارد؛ ليكن قرينهها و شواهدي نشان ميدهد كه مقصود از اين ملكيت، ملكيت شخصي و حقيقي نيست؛ بلكه احتمال ميرود اين روايات به حق تصرف معصومان ـ عليهمالسلام ـ به عنوان والي و رهبر جامعه اسلامي در انفال اشاره داشته باشند و همان گونه كه خواهد آمد دلايل مختلفي اين احتمال را تأييد ميكند.دلايل نظريه دومبرپايه اين نظريه در زمان حضور معصومان ـ عليهمالسلام ـ چون رهبري حكومت و جامعه اسلامي در واقع حق مسلم آنان است، انفال در اختيار آنان است و به گونهاي كه مصلحت بدانند در آن تصرف ميكنند. ظاهرِ آيه انفال و فيء و روايات مختلفي كه ميگويند: «انفال از آنِ خدا و رسول خدا و پس از پيامبر خدا از آنِ ائمه اطهار است»، با نظريه دوم نيز سازگار است؛ دست كم احتمال نظريه دوم در معنا و ظاهر آنها راه دارد و شواهد و قرينههاي مختلف اين احتمال را به كرسي مينشاند.اين دليلها و قرينهها به شرح زير است:1ـ روايت صحيح بزنطيبر طبق اين روايت امام هشتم علي بن موسي الرضا ـ عليهالسلام ـ حكم زمينهايي را كه مالكان آنها خود به اسلام گرويدهاند و زمينهايي را كه صاحبان آنها با جنگ مسلمان شدهاند، متفاوت ميداند. بدين سان كه در فرض نخست زمينهاي آباد به مالكان آنها واگذار و از آنها يك دهم و يا يك بيستم ماليات گرفته ميشود و درباره حكم زمينهاي غيرآباد (موات) حضرت فرمودند:«والي، زمينهايي را كه آباد نشده است، ميگيرد و به كساني كه آنها را آباد ميكنند، واگذار ميكند و اين زمينها ملك مسلمانان است.»13در اين روايت به جاي واژه «امام» كلمه «والي» به كار رفته است و اين نشان ميدهد كه اين زمينها از آن روي در اختيار امام معصوم ـ عليهالسلام ـ است كه آن حضرت «والي» نيز هست و در واقع، اين حديث بيانگر اين نكته است كه كلمه «امام» در روايات انفال به عنوان منصب امامت و ولايت اشاره دارد. شاهد ديگر اين نظريه آن است كه در اين حديث هر دو واژه «امام و والي» به يك معنا به كار رفته است.2ـ روايت صحيح بزنطيبر طبق اين روايت كه مضمون آن با روايت قبلي تشابه دارد، حضرت فرمود:«امام زمينهايي را كه آباد نكردهاند، ميگيرد و در اختيار كساني ميگذارد كه آن را آباد كنند و اين زمينها از آن مسلمانان (بيتالمال) است.»14اين حديث ـ همانند حديث گذشته ـ زمينهايي را كه از انفال است و در اختيار امام ـ عليهالسلام ـ از آنِ بيتالمال و همه مسلمانان ميداند و اين نشان ميدهد كه اين زمينها در واقع از آن بيتالمال است و در اختيار امام ـ عليهالسلام ـ و او هر طور كه مصلحت بداند، در آنها تصرف ميكند.3ـ قانون وراثتاگر انفال ملك شخصي معصومان ـ عليهمالسلام ـ باشد، بايد پس از رحلت آنان همه وارثان آن را به ارث برند. در حالي كه برپايه ظاهر فتاواي فقيهان انفال پس از رحلت امام معصوم ـ عليهالسلام ـ در اختيار امام پس از او قرار ميگيرد، نه همه وارثان.در روايت صحيحي كه در اين باره از امام كاظم ـ عليهالسلام ـ نقل شده، چنين آمده است:«علي بن راشد ميگويد: به امام كاظم ـ عليهالسلام ـ عرض كردم: گاه مالي را براي ما ميآورند و ميگويند اين مال از آنِ ابي جعفر است كه نزد ماست، وظيفه ما در برابر اين اموال چيست؟ حضرت در پاسخ فرمود: اموالي كه به عنوان منصب امامت نزد پدرم بوده است، از آن من است و اموالي كه به عنوان امامت نزد پدرم نبوده (ملك شخصي آن حضرت بوده است) بر طبق قانون كتاب خدا و سنت رسول خدا ـ صليالله عليه وآله وسلم ـ از آنِ وارثان است.»15اين روايت به روشني نشان ميدهد كه بخشي از اموال از آن منصب امامت است كه نزد امام معصوم ـ عليهالسلام ـ بوده است و حضرت فرمود: «اين اموال ملك شخصي امام ـ عليهالسلام ـ نيست بلكه از آن منصب و مقام امامت است»؛ از اين رو وارثان ديگر امام ـ غير از امام معصوم ـ از آن اموال چيزي به ارث نميبرند.4ـ اراضي مواتاراضي موات از انفال است و از برخي روايات استفاده ميشود كه اين اراضي از آنِ مردم است. در روايتي در اين باره چنين آمده است:«زمين از آن خداوند است و خداوند آن را براي بندگانش قرار داد. از اين رو هر كس بدون دليلي زميني را سه سال پشت سر هم معطل گذارد و از آن بهره نبرد، زمين از او گرفته ميشود و به شخص ديگري واگذار ميگردد.»16در روايتي كه سيد مرتضي (م 436 ق) به نقل از تفسير نعماني گزارش كرده است، علي ـ عليهالسلام ـ در تفسير آيه انفال چنين فرمود:«انفال كه به عهد پيامبر خدا ـ صليالله عليه وآله وسلم ـ بود از آنِ كسي است كه تدبير امور مسلمانان را به عهده دارد. خداوند متعال ميفرمايد: «يسألونك عن الانفال، قل الانفال للّه و الرسول» آنان از انفال براي اين ميپرسيدند كه ميخواستند انفال را براي خودشان از پيامبر ـ صليالله عليه وآله وسلم ـ بگيرند. خداوند در پاسخ آنان [اين آيه را نازل فرمود] و بدانان چنين جواب داد.»17از اين حديث استفاده ميشود كه انفال پس از پيامبر خدا از آن كسي است كه راهاندازي و تدبير امور مسلمانان را به عهده دارد و اين همان «امام معصوم» است كه خداوند اين منصب را به او داده است؛ در واقع در برخي روايات معتبر «امام» آمده و در اين روايت به جاي آن واژه «القائم بامور المسلمين» و اين نشان ميدهد كه مقصود از امام ـ عليهالسلام ـ منصب امامت اوست كه قوام امور مسلمانان و محور راهاندازي و تدبير زندگي اجتماعي آنان است. به همان سان كه روايت قبلي زمين موات را از آن مردم دانسته، بر طبق روايات متعددي اين زمينها كه از انفال است، به امام ـ عليهالسلام ـ تعلّق دارد.تأمل در همه اين روايات نشان ميدهد كه هر دو تعبير درست است؛ زيرا زمين موات در اختيار امام است و آن حضرت از آن در مسير مصلحتهاي مردم بهره ميبرد. شواهد و قرينههاي متعدد ديگري در روايات نشانگر اين حكم است؛ چه اين كه در برخي از آنها از انفال به «غنيمت»،18 «مال خدا»19 و «حق همه مسلمانان»20 و ... تعبير شده است، نه ملك شخصي امام ـ عليهالسلام ـ .همه اين شواهد و قرينهها نشانگر آن است كه انفال در اختيار امامان معصوم ـ عليهمالسلام ـ است. از آن رو كه آنان رهبري و امامت جامعه اسلامي را به عهده دارند. به عبارت ديگر، انفال از آن امام به معني «صاحب منصب امامت و ولايت»، يعني همان «والي» است. فشرده همه اين شواهد و قرينهها به گونهاي روشن در حديثي كه كليني از استاد خود علي بن ابراهيم از امام موسي بن جعفر ـ عليهالسلام ـ نقل كرده، چنين آمده است:«... و اگر از سهم مستحقان و صاحبان خمس چيزي اضافه آمد، از آنِ والي است و اگر خمس نتوانست نياز آنان را برطرف سازد يا در مقايسه با نياز آنان كم بود، والي بايد از اموالي كه در اختيار دارد به اندازهاي كه آنان بينياز شوند، بدانان بپردازد ... و زمينهايي را كه مسلمانان با زور فراچنگ آوردهاند (زمينهاي مفتوحة عنوة) بايد در اختيار كساني كه آنها را آباد و احيا و راهاندازي ميكنند، نهاده شود و والي در مقابل واگذاري زمينها به آنان هر مقدار مصلحت بداند، از آنان ميگيرد ... انفال نيز در اختيار والي قرار دارد و انفال هر زمين مخروبهاي است كه مالكان آن كوچ كرده باشند و هر زميني است كه بدون خونريزي و جنگ به مسلمانان از سر صلح واگذار شده باشد ... و سر كوهها و ته درهها و نيزارها و جنگلها و هر زمين مواتي كه مالك خصوصي ندارد از آنِ واليست. نيز اموالِ ويژه فرماندهان و پادشاهان كه از ديگران غصب نكردهاند، از آنِ والي است و والي وارث كساني است كه وارث ندارند ... و انفال به والي واگذار شده است ... .»21بر طبق اين روايت انفال از آن والي است و نيز بخشي از خمس و نيز زمينهاي مفتوحة عنوة و او مسؤوليت بينياز ساختن فقيران را به عهده دارد و بايد ميان مردم عدالت را برپا سازد، به گونهاي كه فقيري باقي نماند و انفال و ديگر اموال بيتالمال را برپايه مصلحت و عدالت به مصرف رساند. «والي» به معني كسي است كه ولايت و رهبري جامعه اسلامي را به عهده دارد و ميبايد به رتق و فتق و تدبير امور بپردازد.انفال در عصر غيبتحكم انفال در عصر حضور تا حدودي حكم آن را در عصر غيبت نيز روشن ميسازد؛ زيرا برپايه دليلها و قرينههاي ياد شده انفال از آنِ والي و رهبري حكومت اسلامي است و همو طبق مصلحت جامعه اسلامي و در مسير استوارسازي عدالت اجتماعي از آن بهره ميگيرد. بررسي آثار فقيهان شيعه نشان ميدهد كه آنان درباره حكم انفال در زمان غيبت اختلاف نظر دارند و در اين باره مهمترين نظريهها به قرار زير است.نظريه اوّل: انفال از آنِ رهبري حكومت اسلامي استبر طبق اين نظريه، هرگاه حكومت اسلامي برقرار و رهبري آن واجد شرايط باشد، در اين فرض، انفال در اختيار اوست؛ زيرا او «والي» است و پيش از اين آورديم كه «الأنفال الي الوالي» (زمام امور انفال در اختيار والي قرار دارد).به عبارت ديگر، همان منصب امامت و رهبري جامعه اسلامي كه از آنِ امامان معصوم ـ عليهمالسلام ـ در زمان حضور بود، در زمان غيبت امام زمان ـ عليهالسلام ـ به عهده رهبري واجد شرايط است و در اين فرض او والي، زعيم و پيشواي جامعه اسلامي است و همه دلايل و شواهدي كه نشان ميداد در زمان حضور، انفال به منصب امامت و ولايت تعلق دارد، اين نكته را نيز اثبات ميكند كه انفال در زمان غيبت در اختيار رهبر جامعه اسلامي است.به ديگر سخن، آن دليلها و شواهد به طور مطلق و در هر زمان و مكان دلالت داشت كه انفال و ديگر اموال عمومي در اختيار رهبري حكومت اسلامي است ـ خواه معصوم باشد و خواه غيرمعصوم ـ چون برپايه نظريه ياد شده انفال براي پيامبر و ائمه ـ عليهمالسلام ـ از آن رو جعل شده است كه آنان امام و هدايتگر جامعهاند. در اين فرض، هرگاه كسي اين ويژگي را داشته باشد ـ گرچه ساير ويژگيهاي ائمه را نداشته باشد ـ انفال در اختيار او قرار خواهد گرفت.امام خميني ـ قدس سره ـ به اين نظريه اعتقاد داشت. وي در اين باره چنين نوشته است:«به دليل منصب امامت و رياست بر جامعه اسلامي است كه انفال در اختيار امام قرار گرفته و به ايشان تعلق دارد، به همان سان كه رسول خدا ـ صليالله عليه وآله وسلم ـ نيز به لحاظ همين منصب انفال را در اختيار داشت.»22امام خميني بر طبق همين مبنا نيز فتوا داده است، ايشان در تحريرالوسيله نوشته است:«ظاهر آن است كه انفال مانند خمس ملك شخص رسول خدا و ائمه ـ عليهمالسلام ـ نيست، بلكه آنان مالك تصرف در انفالاند.»23دليلهاي نظريه اوّلالف: سيره عقلاشواهد و قرينههايي كه در موضوع قبلي آورديم زمينه روشن شدن حكم انفال را در زمان غيبت فراهم ميآورد، بر طبق آن چه در بحث گذشته مطرح شد از مجموع دليلها چنين بر ميآيد كه «الانفال الي الوالي.» اين مضمون كه در حديث آمده است، اطلاق دارد و در هر زمان و هر مكان كه «والي» شرعي واجد شرايط ولايت، وجود داشته و حكومت اسلامي استوار باشد، انفال در اختيار او قرار دارد و همو بايد آن را در مسير مصالح مسلمانان و اجراي عدالت اجتماعي به مصرف رساند.عقل نيز به روشني حكم ميكند كه رهبري جامعه اسلامي بايد داراي قدرت و شوكت بوده و از اختياراتي برخوردار باشد تا بتواند به رتق و فتق امور بپردازد و جامعه را به سوي سعادت، رفاه و عدالت اجتماعي سوق دهد و تصرف در اموال عمومي كه انفال در زمره آنها قرار دارد، از اين اختيارات است.به نظر ميرسد همين حكم عقل است كه منشأ سيره عقلا، در اين باره شده است، چه اين كه سيره عقلا در چگونگي اداره و مديريت جامعه آن است كه اموال عمومي در اختيار رهبري حكومت است.امام راحل ـ قدس سره ـ بر امضاي اين سيره ـ كه بر طبق آن اموال عمومي در اختيار دولت و رهبري جامعه قرار دارد ـ از سوي اسلام تأكيد ميورزيد. وي در اين باره چنين نوشته است:«از مجموع روايات انفال چنين به دست ميآيد كه اموال امام را ميتوان در يك عنوان كلي جاي داده و آن را بر مصداقهاي گوناگوني تطبيق داد؛ چه ملاك در همه آنها يكي است و آن عبارت است از اين كه همه اموال بدونِ مالك ـ خواه زمين باشد و خواه غيرزمين ـ در اختيار والي و رهبري جامعه اسلامي قرار دارد و او بايد آنها را در مصلحت مسلمانان به مصرف رساند و اين روش ميان دولتهاي ديگر نيز رواج دارد. از اين رو معدنها، جنگلها، زمينهاي آباد و غيرآباد هرگاه مالك خصوصي نداشته باشد، ارث بيوارث، فضا، دريا و خشكي از آن دولتهاست. به عبارت ديگر، اين اموال، اموالِ ملي است و تصرف در اموال ملي به دولتها واگذاشته شده تا در مصالح ملتهايشان آنها را به مصرف رسانند واسلام در اين باره روش جديدي كه با روش رايج ميان دولتها مغاير باشد، ابداع نكرده است [بلكه سيره عقلاء را در اين باره امضا كرده است] و اگر [بر طبق گروهي از روايات] پيامبر اسلام ـ صليالله عليه وآله وسلم ـ اجازه داد زمينهاي موات را احيا و جنگلها را حيازت و آنها را آباد كنند و اجازههايي از اين قبيل داده و حكم فرمود كه احياي زمين موات و حيازت [مباحات] سبب مالكيت ميشود، اين گونه تصرفات در [اموال عمومي] را ديگر دولتها هم احياناً مباح ميشمارند.»24بدين سان از نگاه امام راحل، سيره عقلا آن است كه اموال عمومي ـ كه بيشك انفال در زمره آنها قرار دارد ـ بايد در اختيار دولتها قرار گيرد، چه اين كه دولتها پاسخگو و مسؤول امور عمومي هر جامعهاند. به عبارت ديگر، دولتها بايد از منافع ملي و مصالح عمومي جامعه حفاظت كرده و در رشد آنها بكوشند و آنان براي رسيدن به اين هدف نيازمند ابزارند و اموال عمومي از اين ابزار است و اسلام اين سيره عقلا را پذيرفته و آن را امضا كرده و در اين باره نكتهاي جديد، كه مغاير با اين سيره باشد، نياورده است.حكومت اسلامي و انفالهمان طور كه در حكم انفال در عصر حضور آورديم پيامبر خدا و ائمه ـ عليهمالسلام ـ سه منصب داشتند؛ پيامآوري و تبليغ احكام الهي، قضاوت و ولايت. از روايات و قرينهها و شواهد متعدد استفاده شد كه انفال از آن رو ملك آنان است كه منصب سوم از سوي خداوند بدانان داده شده است؛ يعني از آن رو كه امامت و رهبري جامعه اسلامي را به عهده دارند. ولي فقيه و رهبر حكومت اسلامي ـ هرگاه واجد شرايط رهبري باشد ـ همه اختيارات امام معصوم را در اين محدوده دارد و همو بايد بر طبق مصلحت در اين اموال تصرف كند.دليل اين نكته آن است كه در برخي از روايات، انفال از آن «مسلمانان» دانسته شده و در گروهي ديگر از آنِ «امام» ـ عليهالسلام ـ و در پارهاي از آنها از آنِ «والي» و در بعضي از آنها از آنِ «بيتالمال».25حال، با در نظر گرفتن شرايط و اوضاع و احوال صدور اين روايات، به اين نكته ميتوان دست يافت كه انفال در اختيار والي و رهبري حكومت اسلامي و به عبارت ديگر، در اختيار حكومت اسلامي است؛ زيرا به رهبر حكومت اسلامي عنوان «والي» و «امام» اطلاق ميشود و نيز اموال عمومي مسلمانان و بيتالمال در اختيار رهبر حكومت اسلامي است و اين حكم اطلاق دارد26 و دليلي بر اختصاص آن به زمان حضور نداريم، از اين رو زمان غيبت نيز مشمول آن خواهد بود.به عبارت ديگر، تقييد اين حكم به زمان حضور نياز به دليل دارد و دليل خاصي بر آن نداريم بلكه شواهد و قرينهها نشان ميدهد اين حكم را بايد به همه زمانها و مكانها تعميم داد.اگر گفته شود، به كار رفتن كلمه «للامام» ظهور در امام معصوم دارد و بر طبق آن مقصود از اين روايات آن است كه انفال ملك شخصي امام معصوم است و اين خود قرينه مناسبي است كه نشانگر اختصاص اين حكم به زمان حضور است. از اين رو درباره عصر غيبت به دلايل جداگانه و مستقلي نيازمنديم.پاسخ آن است كه در روايات تعبيرهاي مختلفي وجود دارد و واژههايي از قبيل: «والي»،27 «القائم بامور المسلمين»28 نيز استعمال شده است و نيز در برخي از روايات انفال از آنِ «همه مسلمانان»29 و در برخي «از آنِ بيتالمال»30 دانسته شده است. در نهجالبلاغه از امام علي ـ عليهالسلام ـ به صراحت نقل شده است كه اين مال، مال بيتالمال است؛ نه از آنِ من است و نه از آن شما.31 افزون بر اين كه اگر اين مال، مالِ شخصي امام ـ عليهالسلام ـ بود بايد به فرزندانش به ارث ميرسيد،32 در حالي كه اين اموال به امام پس از او ميرسد و هيچ كدام از ديگر ورثه امام حق تصرف در آن ندارند.در اين جا فشردهاي از نظريه امام خميني را فراروي خوانندگان مينهيم:نظريه امام خميني ـ قدس سره ـ پيش از اين سخنان امام خميني را در تعريف انفال به تفصيل آورديم. در اين جا اضافه ميكنيم كه ايشان در نامهاي مرتبط به قانون كار، چنين نوشته است:«دولت ميتواند در تمام مواردي كه مردم از امكانات و خدمات دولتي استفاده ميكنند با شروط اسلامي و حتي بدون شرط قيمت مورد استفاده را از آنان بگيرد. و اين جاري است در عموم مواردي كه تحت سلطه حكومت است و اختصاص به مواردي كه در نامه وزير كار ذكر شده است، ندارد، بلكه انفال در زمان حكومت اسلامي امرش با حكومت است، ميتواند بدون شرط يا با شرط الزامي آن را اجرا كند.»33اين نامه امام نشان ميدهد كه از ديدگاه ايشان انفال در اختيار دولت اسلامي است و دولت ميتواند بر طبق ملاحظه مصلحت جامعه اسلامي در آن تصرف كند و با ملاحظه هرگونه شرط الزامي و يا غيرالزامي آن را در اختيار گروههايي از مردم قرار دهد.امام راحل ـ قدس سره ـ در نامهاي ديگر به اين مطلب از زاويهاي ديگر اشاره كرده و احكام صادر شده از امامان معصوم ـ عليهمالسلام ـ را در اين باره ويژه آن زمان و مكان و به تعبير ديگر، حكومتي دانسته است.34وي چنين نوشته است:«انفال كه بر شيعيان تحليل شده است، امروز هم شيعيان ميتوانند بدون هيچ مانعي با ماشينهاي كذايي جنگلها را از بين ببرند و آن چه را باعث حفظ و سلامت محيط زيست است را، نابود كنند و جان ميليونها انسان را به خطر بيندازند و هيچ كس هم حق نداشته باشد مانع آنها باشد!»35بدين سان مبناي فقهي امام درباره انفال آن است كه انفال در زمره اموال عمومي قرار دارد و كسي نميتواند بدون در نظر گرفتن قوانين حكومت اسلامي و فراتر از آنها به دلخواه و براي فراچنگ آوردن سود در آنها تصرف كند و حكومت اسلامي ميتواند بلكه لازم است جلو اين گونه تصرفها را بگيرد.احكام حكومتي درباره انفالپيامبر اسلام و ائمه ـ عليهمالسلام ـ ، از آن روي امور مرتبط به انفال را در اختيار داشتند كه رهبران راستين جامعه اسلامي بودهاند. اين نظريه لوازم و نتايج خاص خود را دارد. يكي آن كه همه احكام و مسايلي را كه آنان ـ عليهمالسلام ـ درباره انفال فرمودهاند نميتوان حكم شرعي دايمي و ثابت دانست؛ چه اين كه محتمل است اين احكام برخاسته از مرتبه رهبري و با ملاحظه مصلحت جامعه اسلامي در آن زمان باشد، در اين فرض نميتوان به اين روايات تمسك جست و آنها را مستند استنباط احكام شرعي دانست، بلكه از آن جا كه بر رهبر حكومت اسلامي لازم است همه احكام خود را با ملاحظه مصلحت مسلمانان صادر كند و مصلحت جامعه اسلامي در زمانها و مكانهاي مختلف، متغير است، محتمل است گروهي از روايات مرتبط به انفال در زمره احكام مصلحتي و حكومتي پيامبر خدا و امامان معصوم ـ عليهمالسلام ـ بوده و در نتيجه متغير باشند، نه ثابت؛ به ويژه آن كه موضوع انفال از صنف موضوعات حكومتي است.مهمترين حكمي كه از سوي امامان معصوم ـ عليهمالسلام ـ در اين باره صادر شده، تحليل36 انفال براي شيعيان است. برپايه روايات متعددي كه از ائمه ـ عليهمالسلام ـ رسيده انواع زمينها و برخي ديگر از انفال براي شيعيان مباح اعلام شده است.به عنوان نمونه در روايتي كه به لحاظ سند صحيح است از امام صادق ـ عليهالسلام ـ چنين نقل شده:«عمر بن يزيد ميگويد: مسمع را در مدينه ديدم، او مالي را نزد امام صادق ـ عليهالسلام ـ برده و آن حضرت آن مال را به وي برگردانده بود. به مسمع گفتم: چرا امام مالي را كه براي ايشان بردي بازگردانيد؟ گفت: من به آن حضرت عرض كردم هنگامي كه در بحرين سرپرستي صيد مرواريد را داشتم چهارصد هزار درهم به دست آوردم و اكنون خمس آن، هشتاد هزار درهم است كه آن را براي شما آوردهام و دوست ندارم كه آن را به شما نرسانم و اين مال حق شماست كه خداوند در اموال، قرار داده است. آن حضرت فرمود: اي ابا سيار! ... همه زمين از آنِ ماست و آن چه از آن به دست ميآيد، از آنِ ماست. ابا سيار ميگويد به حضرت عرض كردم: من همه اين مال را براي شما خواهم آورد. فرمود: اي ابا سيار! اين مال را براي تو پاكيزه و حلال كرديم؛ پس مالت را بردار و با خود ببر و [بدان] كه همه زمينهايي كه در اختيار شيعيان ما قرار دارد براي آنان حلال است تا زماني كه قائم ما قيام كند كه در آن هنگام از آنان خراج خواهد گرفت، اما خود زمين را به آنان واگذار خواهد كرد ... .»37از اين روايت و روايات متعدد ديگر استفاده ميشود كه ائمه ـ عليهمالسلام ـ استفاده از زمين را براي شيعيان حلال كردهاند. آيا اين يك حكم تبليغي و شرعي دايمي است؟ يا اين كه آن حضرت حكم مصلحتي و حكومتي را بيان فرموده است؟در فرض دوم، نميتوانيم آن را مستند استنباط حكم شرعي قرار داده و از آن قوانين الهي را استنباط كنيم. به احتمال بسيار قوي اين روايات از نوع دوم است؛ بدين سان كه ائمه ـ عليهمالسلام ـ در روزگاري زندگي ميكردند كه حكومت امويان و عباسيان بر سر كار بود، حكومتهايي كه غيرمشروع بودند و حق تصرف در انفال را نداشتند. اما آنان در انفال و ديگر انواع بيتالمال تصرف ميكردند و مؤمنان و مسلمانان بر اثر رفت و آمد و معاشرت با كارگزاران حكومتهاي اموي و عباسي با آنان داد وستد و همزيستي داشتند و طبعاً از اموال حكومت و كارگزاران آنان، به دست مردم ميرسيد و ائمه ـ عليهمالسلام ـ مصلحت را در آن ديدند كه تصرف در اين اموال را براي شيعيان مباح بدانند، چه در غير اين صورت آنان گاه مجبور ميشدند در اين اموال تصرف كنند و اين تصرف در واقع، تصرف در مال حرام و غاصبانه بود.از اين رو، ائمه مصلحت را در مباح دانستن اين اموال دانستند و آنها را براي شيعيان حلال كردند تا در تنگنا قرار نگرفته و بيهيچ دغدغهاي، از اين ناحيه، به زندگي خود ادامه دهند.نتيجه اين تحليل آن است كه هر زمان حكومت اسلامي و مشروع بر سر كار باشد، تصرف در انفال و زمينها جايز نباشد؛ زيرا نميتوان به روايات ياد شده براي اين تصرف استناد جست. اما هرگاه حكومت نامشروع بر سر كار باشد و همان شرايط مشابه زمان عباسيان و امويان تكرار شود، تصرف در زمينها و انفال براي شيعيان مباح است؛ زيرا همان مصلحت كه در زمان ائمه ـ عليهمالسلام ـ بوده است، در اين شرايط نيز وجود دارد.به عبارت ديگر، از روايات تحليل، بعيد نيست، استفاده شود كه هرگاه حكومت غيراسلامي در جامعه استقرار يابد، از آن جا كه مشروع نيست و حق تصرف در انفال را ندارد، انفال براي شيعيان مباح دانسته شده است. اما هرگاه حكومت اسلامي استقرار يابد، لازم است در چهارچوب قوانين حكومت در اين زمينها تصرف شود و كسي حق ندارد بدون اجازه مسؤولان و فراتر از قانون در انفال تصرف كند.شاهدي ديگر بر حكومتي بودن روايات تحليليكي از شواهد روشن حكومتي بودن روايات تحليل لزوم اجازه در احياي زمين موات است. توضيح اين مطلب نيازمند مقدمات زير است:1ـ پيش از اين آورديم كه زمين موات از انفال است و طبق روايات متعدد و فتاواي فقيهان شيعه اين زمينها به امام ـ عليهالسلام ـ تعلق دارد.2ـ بر طبق روايات تحليل تصرف در اين زمينها براي شيعيان مباح است و گروهي از فقيهان به اين نكته نيز فتوا دادهاند.3ـ به فرض كه شمول روايات تحليل، درباره زمين موات پذيرفته نشود، روايات متواتري از شيعه و سني نقل شده است كه هر كس زمين مواتي را احيا كند مالك آن ميشود؛ بدين سان تصرف در زمين موات كه از روشنترين مصاديق انفال است، بيشك جايز بلكه احياي آن سبب ملكيت و يا اختصاص زمين به احياكننده آن ميشود.به عنوان نمونه، در روايت صحيحي چند نفر از اصحاب امام باقر و امام صادق ـ عليهماالسلام ـ از آن حضرت چنين نقل كردهاند:«عن ابي جعفر و أبي عبداللّه ـ عليهماالسلام ـ قالا: قال رسول اللّه ـ صليالله عليه وآله وسلم ـ من أحيي أرضا مواتاً فهي له.»38«امام صادق و امام باقر ـ عليهماالسلام ـ فرمودند كه رسول خدا چنين فرمود: هر كس زمين مواتي را احيا كند، آن زمين از آنِ اوست.»بسياري از فقيهان بر طبق مضمون اين روايات فتوا دادهاند و نوشتهاند كه احياي زمين موات سبب مالكيت احياكننده و يا حق اولويت تصرف وي در زمين ميشود.394ـ بر طبق سه نكته قبل، بيهيچ شك و شبههاي، بايد فتواي فقيهان اين باشد كه هرگاه زمين مواتي را شخصي احيا كند او بدون هيچ شرط و قيدي مالك آن زمين و دست كم داراي حق اولويت و حق اختصاص خواهد بود. اما فقيهان چنين فتوا ندادهاند بلكه بيشتر آنان بر اين باورند كه احياي زمين موات نيازمند اذن امام ـ عليهالسلام ـ است و تصرف در زمين موات بدون اذن ايشان جايز نيست.به عنوان نمونه، شيخ طوسي (م 460 ق) در كتاب المبسوط در اين باره چنين نوشته است:«از ديدگاه فقيهان شيعه زمينهاي موات از آن امام است و هيچ كس از رهگذر احياي آنها نميتواند مالك آنها شود مگر آن كه امام به او اجازه دهد.»40پيش از او استادش شيخ مفيد (م 413 ق) اين سخن را در قلمروي عامتر درباره همه انفال نوشته است:«هيچ كس مجاز نيست در انفال، كه تعداد آنها بيان شد، تصرف كند مگر آن كه امام عادل به او اذن دهد ... و هر كس بدون اجازه امام عادل در آنها تصرف كند، حكم او حكم كسي است كه در مالي بياذن مالك آن، تصرف كرده است.»41بدين سان بر طبق اين فتواها بدون اذن امام، تصرف در زمين موات جايز نيست و احياي بياجازه شرعاً هيچ اثري در پي نخواهد داشت و احياكننده مالك زمين و يا داراي حق اولويت نخواهد شد.اين در حالي است كه از روايات تحليل و روايات احيا استفاده ميشود كه هر شيعهاي ميتواند در زمينهاي موات بيهيچ شرطي تصرف كند و با احياي آنها مالك آنها شود. اكنون اين پرسش پيش ميآيد اگر چنين است چرا بيشتر فقيهان فتوا دادهاند تصرف در زمينهاي موات بدون اجازه امام جايز نيست؟نظريه شهيد اولمحمد بن جمال الدين عاملي، معروف به شهيد اول (م 786 ق) ضمن برشمردن مناصب پيامبر (تبليغ، امامت و رهبري و قضاوت) نوشته است: برخي از روايات از مقام امامت و رياست پيامبر نشأت گرفته است و نميتوان از آنها حكم تبليغي را استنباط كرد. سپس افزوده است: اين روايت (روايت تحليل) مورد ترديد است كه حكومتي است يا تبليغي و بيانگر يك حكم دايمي شرعي. هر دو نظريه در فقه شيعه طرفداراني دارد وليكن بيشتر فقيهان شيعه در آن اذن امام را شرط دانستهاند.42اگر حديث حكومتي باشد بدين معني است كه ائمه ـ عليهمالسلام ـ در آن زمان مصلحت ديدند كه به مردم آن روزگار اجازه دهند در زمين موات تصرف كرده و با تشويق آنان به احيا و مالك شدن زمين، زمينه آباداني و عمران را در بخش كشاورزي فراهم آورند. اما آيا در روزگار ما نيز اين مصلحت وجود دارد؟نظريه شهيد صدرشهيد سيد محمدباقر صدر درباره حكومتي بودن اين حديث نكته جالبي دارد. وي نوشته است:«در آن روزگار كه ابزار كشاورزي بسيط، جمعيت كم و زمينهاي باير فراوان بود، و هر كس توان محدودي براي آباد كردن زمينهاي باير داشت، مصلحت ايجاب ميكرد كه پيامبر به عنوان رئيس حكومت اسلامي چنين حكمي صادر كند. اما اكنون كه ابزار كشاورزي پيشرفت چشمگيري دارد به گونهاي كه يك نفر ميتواند مقدار زيادي از زمينهاي باير را در پرتو رشد صنعت آباد كند و از اين رهگذر به ثروت گستردهاي دست يافته و حق ديگران را ضايع كند، چنين حكمي صحيح نمينمايد.»نظريه امام راحلهمان طور كه پيشتر اشاره شد، امام راحل ـ قدس سره ـ انفال را در زمره اختيارات رهبر حكومت اسلامي ميداند و معتقد است در زمان غيبت، مردم مجاز نيستند در آن تصرف كنند و جايز بودن و حلال دانستن تصرف افراد را در انفال به استناد روايات تحليل، سوء برداشت از اين روايات دانسته است.از نگاه امام راحل از اين روايات نميتوان چنين استنباط كرد كه تصرف در انفال براي مردم در زمان غيبت حلال شده و آنان هرگونه كه بخواهند ميتوانند در آنها تصرف كنند.ايشان در پاسخ به يكي از استادان حوزه علميه قم درباره حكم شرعي شطرنج چنين نوشت:«... اين جانب لازم است از برداشت جناب عالي از اخبار و احكام الهي اظهار تأسف كنم؛ بنا به نوشته جناب عالي زكات تنها براي مصارف فقرا و ساير اموري است كه ذكرش رفته است و اكنون كه مصارف به صدها مقابل آن رسيده است ... و انفال كه بر شيعيان تحليل شده است، امروز هم شيعيان ميتوانند بدون هيچ مانعي با ماشينهاي كذايي جنگلها را از بين ببرند و جان ميليونها انسان را به خطر بيندازند و هيچ كس هم حق ندارد مانع آنها باشد ... !»از اين سخنان امام ميتوان به دست آورد كه نبايد روايات تحليل را به عنوان حكم شرعي قلمداد كرد و آنها را مستند حكم شرعي دانست و بر طبق آنها فتوا داد، و اين برداشت نادرست است و نبايد آن را به اسلام نسبت داد.ولايت فقيهيكي از نظريههاي مهم امام راحل ـ قدس سره ـ در فقه سياسي، نظريه ولايت فقيه است. امام راحل معتقد بود دلايل مختلفي نظريه ولايت فقيه را در عصر غيبت امام زمان ـ ارواحنا فداه ـ ثابت ميكند.دليلهايي كه ولايت فقيه را به كرسي مينشاند، اين ادعا را نيز به اثبات ميرساند كه انفال در عصر غيبت در اختيار ولي فقيه قرار دارد و حق تصرف در انفال از اختيارات مسلم ولي فقيه است و حتي آنان كه قلمرو آن را محدود دانستهاند در اموري از اين دست ترديد روا نداشتهاند. به عنوان نمونه، هيچ فقيهي در ولايت فقيه بر اوقاف عمومي شك نكرده است.يكي از فقيهان محقق شيعه در اين باره چنين نوشته است:«بيهيچ شك و شبههاي فقيهان در عصر غيبت در اموري از قبيل انفال، فيء و خمس و امثال آنها از قبيل جمعآوري خراج از امام ـ عليهالسلام ـ نيابت دارند و تتبع در سخنان فقيهان اين نكته را تأييد ميكند؛ چه آن كه از سخنان آنان استفاده ميشود كه نيابت فقيه از امام ـ عليهالسلام ـ در همه ابواب از امور مسلم است.»43همان طور كه اين محقق عظيمالشأن نوشته است بررسي سخنان فقيهان شيعه و تتبع در آنها نشان ميدهد كه انفال و ديگر اموال عمومي در اختيار رهبري حكومت اسلامي و ولي فقيه است و به ظاهر در اين باره اختلاف نظري وجود ندارد. هرگاه اين نكته روشن شود ميتوان سخنان ديگر فقيهان را كه به ظاهر با اين نظريه مخالف است، در پرتو آن تحليل كرد.مرحوم سيد ابوالحسن اصفهاني، از مراجع تقليد معاصر شيعه پس از اشاره به مباح بودنِ تصرف در انفال در عصر غيبت نوشته است:«احتياط بالاتر ـ اگر نگوييم قول قويتر ـ آن است كه انفال در زمان غيبت به نايب امام (ولي فقيه) داده شود.»44بدين سان ايشان نيز اين احتمال قوي را كه انفال در دوره غيبت به ولي فقيه ميرسد و در اختيار اوست را مطرح ميسازد. گرچه در آغاز نوشته است كه ظاهر آن است كه انفال براي شيعيان در زمان غيبت مباح است.شهيد مطهري پس از نقل عبارت ياد شده اظهار تأسف كرده و نوشته است [بسياري] از فقيهان شيعه در اين باره نظريه درستي ارائه ندادهاند و نظريه درست آن است كه همه انفال در زمان غيبت بايد در اختيار حكومت اسلامي قرار گيرد، چه اين كه مسأله انفال از ويژگيها و برجستهگيهاي فقه شيعه است و چگونه ممكن است با غيبت امام زمان ـ ارواحنا فداه ـ اين فلسفه بزرگ تعطيل شود.متن عبارت آن شهيد فرزانه به قرار زير است:«اين جا بار ديگر اهميت مسأله حكومت و ولايت از يك طرف و كوتاهي نظر فقهاي شيعه از طرف ديگر ظاهر ميشود. چگونه ممكن است غيبت امام سبب شود اين فلسفه بزرگ معطل بماند و اراضي انفال حكم اموال شخصي و منقول را پيدا كند؟!»45نظريه دوم: حلال بودن تصرف در انفالگروهي از فقيهان شيعه معتقدند تصرف در انفال در زمان غيبت بر عموم شيعيان و يا مسلمانان مباح است و آنان هرگاه بخواهند ميتوانند در انفال تصرف كنند. درباره قلمرو حلال بودن تصرف در انفال اختلاف نظر است:1ـ برخي از فقيهان مانند شيخ مفيد (م 413 ق)،46 شيخ طوسي (م 460 ق) در استبصار،47 محقق (م 676 ق)48 و علامه در منتهي (م 726 ق)49 بر اين باورند كه اين حلال بودن تصرف تنها در «مناكح»50 است، نه در همه اموال متعلق به امام ـ عليهالسلام ـ .علامه حلي در منتهي در اين باره چنين نوشته است:«امامان معصوم ـ عليهمالسلام ـ در زمان حضور و غيبت مناكح را بر شيعيان خود حلال كردهاند و فقيهان ما در اين باره اجماع دارند؛ زيرا رهايي شيعيان از گناه جز با اين روش امكان نداشت. شيخ طوسي "مساكن" و "متاجر" را نيز به آن ملحق ساخته است.»512ـ گروهي از فقيهان حلال بودن تصرف در انفال و خمس را در قلمرو «مناكح»، «مساكن»52 و «متاجر»53 دانستهاند و فراتر از آن هرگونه تصرف در خمس و انفال و ديگر اموال مربوط به امام ـ عليهالسلام ـ را در زمان غيبت ممنوع اعلام داشتهاند.شهيد ثاني اين نظريه را ميان فقيهان شيعه مشهور دانسته و نوشته است:«ميان فقيهان مشهور است كه در زمان غيبت اين انفال براي شيعيان مباح است. از اين روي، تصرف در زمين موات از رهگذر احياي آن و نيز فراچنگ آوردن منافع درختان و ديگر سودمنديهاي آن جايز است.»54برخي از فقيهان ديگر نيز اين نظريه را مشهور دانستهاند كه گزارش ديدگاه آنان و بررسي بيشتر آنها فرصتي فراختر ميطلبد.553ـ برپايه اين نظريه همه انفال و ديگر حقوق امام در زمان غيبت براي شيعيان مباح دانسته شده و آنان حق دارند در انفال و امثال آن تصرف كنند.به عنوان نمونه، سخن شيخ يوسف بحراني را در كتاب الحدائق الناضرة فرا روي خوانندگان مينهيم:«به ظاهر ميان فقيهان شيعه اين نظريه شهرت يافته است كه در زمان غيبت امام زمان ـ عليهالسلام ـ تصرف در انفال تنها در مناكح، مساكن و متاجر براي شيعيان حلال است اما گروهي از محققان متأخر، تصرف در همه انفال را حلال دانستهاند و ظاهر روايات رسيده از معصومان اين نظريه را تأييد ميكند.»56دلايل اين نظريه رواياتي است كه در اين باره از معصومان به ويژه درباره مناكح رسيده است. برپايه اين روايات براي آن كه نطفه شيعيان پاك بماند و به خباثت و ناپاكي نيالايد و نيز براي آن كه آنان از گناه نشأت گرفته از تصرف در حقوق ائمه ـ عليهمالسلام ـ رهايي يابند و به مشكلات طاقتفرسا گرفتار نيايند، امامان معصوم ـ عليهمالسلام ـ بدانان اجازه دادهاند در زمان غيبت و يا غيبت و حضور در اموالي از قبيل انفال كه به امام تعلق دارد، تصرف كنند و اين تصرف اگر سبب مالكيت آنان نشود، دست كم برايشان مباح خواهد بود و حق اولويت را در پي خواهد داشت.برپايه تفسيري كه از روايات انفال آورديم گروهي از اين روايات مصلحتي است و امامان ـ عليهمالسلام ـ كه مشاهده ميكردند در روزگار حكومت سياه و ظلمتبار امويان و عباسيان شيعيان براي ادامه زندگي خود ناگزير از ارتباط نزديك با كارگزاران خرد و كلان دستگاه خلافتاند و دست كم با مردم ـ كه ارتباط تنگاتنگي با دستگاه خلافت دارند ـ هماره تبادل و تعامل دارند و مردم بر طبق فرمانها و دستورات حكومت در انواع انفال تصرف ميكنند، به شيعيان نيز با رعايت اين مصلحت، تصرف در انفال و خمس را در مناكح، مساكن و متاجر و يا تنها در مناكح حلال كردند تا آنان به راحتي بتوانند به زندگي خود ادامه دهند و از اين زاويه دچار مشكل نشوند، و روشن است كه هر زمان كه حكومت اسلامي نباشد تا زمان قيام حضرت مهدي ـ ارواحنا فداه ـ اين مصلحت باقي خواهد بود و اين حكم ادامه خواهد يافت؛ چه اين كه تصرف حكومت غيراسلامي در اين اموال غيرمشروع است.به نظر نگارنده همان مصلحت در باب مناكح و برخي تفسيرهاي مساكن و متاجر در زمان برقراري حكومت اسلامي نيز باقي است، از اين رو، اين تحليل ادامه خواهد داشت. ليكن اين بدان معني نيست كه مردم هر طور كه بخواهند حتي در زمان برقراري حكومت اسلامي در انفال تصرف كنند، بلكه تصرف آنان در انفال منوط به اذن حكومت اسلامي و در چهارچوب قوانين وضع شده از سوي آن خواهد بود.به هر حال، دليل نظريه تحليل روايات است و با روايات نميتوان اين نظريه را اثبات كرد. به همين دليل است كه در قلمرو تحليل طرفداران اين نظريه اختلاف نظر جدي دارند و همان طور كه آورديم برخي از آنان تنها در مناكح و برخي در مساكن و متاجر و مناكح و برخي در همه انفال تحليل را روا دانستهاند و اين خود نشان ميدهد كه آنان برداشت يكساني از روايات نداشتهاند.از سويي در دايره مفهومي مناكح، مساكن و متاجر اختلاف نظر شديد دارند، به گونهاي كه به گفته صاحب جواهر بيشتر آنان تصور درستي از مفاهيم ياد شده نداشتهاند و به احتمال قوي آنان از مطالب گذشتگان (شيخ طوسي) در اين باره پيروي كرده و چنين فتوايي دادهاند.صاحب جواهر در اين باره نوشته است:«بيشك سخنان فقيهان در اين باره ابهام و اجمال دارد و مقصود آنان از اين مفاهيم يا روشن و يا صحيح نيست، بلكه اين نگراني براي كسي كه بخواهد آنها را به مقصد صحيحي بازگرداند وجود دارد كه پيش از آن كه به نتيجهاي دست يابد، دچار مشكل شود و به گمان من گروه زيادي از فقيهان از اين مفاهيم تصور روشني نداشتهاند، اگرچه در به كار بردن اين واژهها از كساني از فقيهان پيشين پيروي كردهاند كه آنان معني آنها را ميدانستهاند. اي كاش آنان [اين مفاهيم را] معني نميكردند و ما را با روايات رسيده در اين باره تنها ميگذاشتند؛ چه اين كه ماحصل روايات معتبر از عبارات علما در اين باره روشنتر است.»از ديگر ابهامهاي اين نظريه آن است كه بر طبق گروهي از روايات حكم خمس و انفال در اين باره يكي است وليكن فقيهان به اين حكم درباره خمس فتوا نميدهند، بلكه در زمان غيبت پرداخت آن را لازم ميدانند.اين نكتهها نشان ميدهد كه به احتمال بسيار قوي مقصود ائمه ـ عليهمالسلام ـ از بيان اين نكتهها، در واقع نوعي حكم مصلحتي بوده است و نه حكم شرعي دايم. از اين رو تلاش براي اثبات تحليل همه انفال آن هم براي همه مردم به عنوان جامعه اسلامي و نه هر فرد به تنهايي برخلاف اين روايات و غير منطبق با روش اجتهاد و استنباط احكام شرعي و نيز مخالف دلايل محكم و شواهدي است كه پيش از اين آورديم.نتيجه آن كه:1ـ مرتعها از انفال است و نه از مشتركات و يا از مباحات اصلي؛2ـ انفال عبارت است از هرگونه مال بيمالك و مصاديق آن منحصر به زمين موات، جنگلها و بيشهها و ديگر موارد ياد شده در روايات نيست، بلكه آن مصداقها در زمان صدور روايات از انفال بوده است و ملاك انفال بودن هر مال آن است كه بيمالك و به تعبير ديگر از اموال عمومي باشد مصداقهايي از قبيل فضا و دريا نيز در آن ميگنجد؛3ـ انفال در عصر غيبت، اگر حكومت اسلامي در جامعه استقرار داشته باشد، در اختيار حكومت اسلامي قرار دارد و حكومت ميبايد براي تأمين رفاه و معيشت و گسترانيدن عدالت از آن استفاده كند، و اين در واقع همان است كه در قانون اساسي آمده است:«انفال و ثروتهاي عمومي از قبيل زمينهاي موات يا رها شده، معادن، درياها، درياچهها، رودخانهها و ساير آبهاي عمومي، كوهها، درهها، جنگلها، نيزارها، بيشههاي طبيعي، مراتعي كه حريم نيست، ارث بدون وارث، و اموال مجهول المالك و اموال عمومي كه از غاصبين مسترد ميشود، در اختيار حكومت اسلامي است تا بر طبق مصالح عمومي نسبت به آنها عمل نمايد؛ تفصيل و ترتيب استفاده از هر يك را قانون معين ميكند.»57بر طبق اين اصل، مقصود از انفال، ثروتهاي عمومي و به تعبير ديگر اموال بيمالك است، و پانزده نمونهاي كه براي آن آورده شده در واقع، نمونههايي است از اموال عمومي.پايانتبارك و تعالي في أموالنا فقالَ: أوَ مالَنا من الأرض و ما أخرج اللّه منها الاّ الخمس؟ يا ابا سيّار إنَ الأرض كلّها لنا فما أخرج اللّه منها من شيئي فهو لنا. فقلت له: فأنا أحمل اليك المال كلّه؟ فقال يا ابا سيّار: قد طيّبناه لك وأحللناك منه فضمّ إليك مالك وكلّ ما في أيدي شيعتنا من الأرض فَهُمْ فيه محللّون حتي يقوم قائمنا فيجيبهم طسق ما كان في أيديهم و يترك الارض في ايديهم ... .»
صلحاً وأعطوا بأيديهم علي غيرقتال وله رؤوس الجبال و بطون الأودية و الآجام و كلّ أرض ميتة لاربّ لها وله صوافي الملوك ما كان في أيديهم من غير وجه الغصب لأنّ الغصب كلّه مردود و هو وارث من لا وارث له ... و الأنفال إلي الوالي ... .» كافي، ج 1، ص 543 ـ 545.
1- سوره انفال (8) آيه 1.
2- «وللّه ما في السموات والارض»؛ «همه آن چه در آسمانها و زمين است از آن خداوند است». اين جمله بارها در قرآن كريم تكرار شده است. از جمله در آيات 131 و 132 سوره نساء، سه بار اين جمله تكرار شده است.
3- سوره حشر (59) آيه 7: «ما أفاء اللّه علي رسوله من اهل القري فللّه و للرسول ولذي القربي و اليتامي و المساكين و ابن السبيل»؛ «آن چه را خداوند از اهل اين آباديها به پيامبرش بازگردانيد از آن خدا و پيامبر و خويشاوندان او و يتيمان و مستمندان و در راه ماندگان است.»
4- اشارهاي است به آيه 41 از سوره انفال: «و اعلموا أنما عنمتم من شيءٍ فأن للّه خمسه و للرسول و لذي القربي ...».
5- تفسير علي بن ابراهيم، قم، كتابفروشي علامه، ج 1، ص 254؛ ر.ك: التبيان في تفسير القرآن، محمدحسن طوسي، قم، مكتبة الاعلام الاسلامي، ج 5، ص 73؛ مجمع البيان في تفسير القرآن، علامه طبرسي، بيروت، دار احياء التراث العربي، ج 2، ص 516.
6- اين روايت صحيح را محمد بن مسلم از امام صادق ـ عليهالسلام ـ اين گونه نقل كرده است: «... الانفال للّه و للرسول فما كان للّه فهو للرسول يضعه حيث يشاء ...». وسائل الشيعة، ج 6، ص 368، ح 10.
7- تذكرة الفقهاء، حسن بن يوسف حلي، قم، مؤسسه آل البيت، چاپ اول، 1419 ق، ج 9، ص 188، مسأله 110.
8- ر.ك: شرايع الاسلام، ص 127؛ المبسوط، ج 1، ص 263؛ النهايه، ص 200؛ تهذيب الاحكام، ج 4، ص 142؛ الحدائق الناضرة، ج 12، ص 481.
9- مرحوم نراقي در مستند الشيعه، ج 10، ص 165 نوشته است: «لزومي ندارد ما از حكم انفال در زمان حضور امام ـ عليهالسلام ـ بحث كنيم؛ زيرا خود حضرت مرجع همه امور است و او خود وظيفهاش را ميداند، ليكن به نظر ميرسد بحث از حكم انفال در زمان حضور ضروري است چون تأثير بسيار زيادي در روشن شدن آن در زمان غيبت دارد.»
10- آيات مختلف و روايات گوناگوني گواه اين مدعاست، پيامبر ميفرمايد: «قل انّما انا بشر مثلكم»، سوره فصلت (41) آيه 6، «قل سبحان ربّي هل كنت إلاّ بشراً رسولاً» سوره اسراء (17) آيه 93.
11- درباره مناصب پيامبر ر.ك: القواعد و الفوائد، محمد بن مكي عاملي، ج 1، ص 214. نخستين بار در ميان فقيهان شيعه محمد بن مكي عاملي، معروف به شهيد اول (م 786) اين مناصب پيامبر را به گونهاي سامان يافته، تبيين كرد و پس از وي گروهي از فقيهان شيعه به ويژه امام خميني بدان پرداختهاند.
12- نهاية الاحكام، ص 200 ـ 201.
13- «عن الرضا ـ عليهالسلام ـ ... ومالم يعمر منها أخذه الوالي فقبله ممن يعمره و كان للمسلمين ... و ما أخذ بالسيف فذلك إلي الامام يقبّله بالذي يري كما صنع رسول اللّه بخيبر.» وسائل الشيعة، ج 11، ص 120، ح 2؛ الكافي، ج 3، ص 513؛ ر.ك: مرآة العقول، ج 16، ص 26.
14- «وما لم يعمروه منها أخذه الامام فقبله ممن يعمره و كان للمسلمين.» همان.
15- عن ابي علي بن راشد، قال: «قلت لابي الحسن الثالث ـ عليهالسلام ـ : إنَا نؤتي بِالشَّيءِ، فيقال: هذا كان لأبي جعفر عندنا فكيف نصنع؟ فقال: ما كان لابي بسبب الامامة فهو لي و ما كان غير ذلك فهو ميراث علي كتاب الله و سنّته نبيّه.» وسائل الشيعة، ج 6، ص 374.
16- عن العبد الصالح ـ عليهالسلام ـ قال: «انّ الارض للّه ـ تعالي ـ جعلها وقفاً علي عباده فمن عطّل ارضاً ثلاث سنين متوالية لغير ما علّة اخذت من يده و دفعت الي غيره.» وسائل الشيعة، ج 17، ص 345، باب 17، ح 1.
17- عن علي ـ عليهالسلام ـ : «إنّ للقائم بامور المسلمين بعد ذلك الأنفال التي كانت لرسول اللّه ـ صليالله عليه وآله وسلم ـ قال اللّه ـ عزّ وجلّ ـ يسئلونك عن الأنفال، قل الانفال لله و الرسول، و انما سألوا الأنفال ليأخذوا لأنفسهم فاجابهم اللّه ...»، همان، ج 6، ص 370.
18- علي ـ عليهالسلام ـ به مناسبتي در اين باره چنين فرمود: «انّ هذا المال ليس لي ولا لك و إنّما هو فيء للمسلمين و جلب أسيافهم.» همان، ص 728.
19- در خطبه شقشقيه مولا اميرمؤمنان اين گونه اموال را «مال اللّه» مينامد: «و قام بعد بنو أبيه يخضمون مال اللّه خضمة الابل نبتة الربيع.» نهجالبلاغه، فيضالاسلام، ص 51.
20- در روايتي ميراث بيوارثان كه از انفال است، حق همه مسلمانان دانسته شده است: «إنّما هو حق لجميع المسلمين» بر طبق اين روايت مسؤوليت آن به عهده امام است. همان، ج 19، ص 93، باب 60 از ابواب قصاص نفس، ح 1.
21- فان فضل عنهم شيءٌ فهو للوالي و ان عجز أو نقص عن استغنائهم كان علي الوالي أن ينفق من عنده بقدر ما يتسغنون به ... و الأرضون الّتي أخذت عنوة بخيل و رجال فهي موقوفة متروكة في يد من يعمرها و يحييها و يقوم عليها علي ما يصالحهم الوالي ... علي قدر ما يكون لهم صلاحاً ولا يضرّهم ... وله بعد الخمس الانفال و الانفال كلّ ارض خربة باد أهلها و كل أرض لَمْ يوجف عليها بخيل ولا ركاب ولكن صولحوا
22- كتاب البيع، ج 2، ص 466.
23- لازم به يادآوري است امام راحل در تحرير الوسيله برخلاف فتاواي ديگرش انفال را در زمان غيبت براي همه مسلمانان مباح ميداند. تحريرالوسيله، ج 1، ص 336.
24- كتاب البيع، ج 3، ص 25، 33، 43.
25- پيش از اين به تفصيل اين روايات را آورديم. در اين باره ر.ك: مكتب و نظام اقتصادي اسلامي، مهدي هادوي تهراني، قم، مؤسسه فرهنگي خانه خرد، چاپ اول، 1378 ش، ص 152.
26- ر.ك: مباني اقتصاد اسلامي، تهران، سازمان سمت، دفتر همكاري حوزه و دانشگاه، چاپ اول، 1371 ش، ص 495.
27- الكافي، ج 2، ص 454؛ وسائل الشيعة، ج 6، ص 365.
28- وسائل الشيعة، ص 170، ح 19.
29- همان، ج 11، ص 120، ح 1. در اين باره پيش از اين سه حديث صحيح نقل كرديم.
30- همان، ج 17، ص 547 و ص 555؛ نهجالبلاغه، ص 51.
31- در اين باره در خطبه شقشقيه چنين آمده است: «وقام معه بنو ابيه يخضمون مال اللّه خضمة الابل نبتة الرّبيع.» همان منبع و نيز «انّما هذا المال ليس لي ولك وانّما هو فيء للمسلمين و جلب أسيافهم.» نهجالبلاغه، فيض، ص 728.
32- در اين باره ر.ك: مباني فقهي اقتصاد اسلامي، محمود عبداللهي، قم، دفتر انتشارات اسلامي، چاپ اول، 1371 ش، ص 31.
33- صحيفه نور، ج 20، ص 165؛ ر.ك: «احكام فقهي انفال»، محمد رحماني، فصلنامه فرهنگ جهاد، سال چهارم، شماره سوم، ص 157.
34- امام راحل اين نامه را در پاسخ يكي از استادان حوزه علميه قم در مورد حكم شطرنج و آلات موسيقي نوشته و برخي برداشتهاي ايشان را ناصواب دانسته و انفال را نيز به عنوان يكي از آن نمونهها ذكر كرده است.
35- همان، ج 21، ص 34.
36- مقصود از تحليل آن است كه گرچه انفال از آن امامان ـ عليهمالسلام ـ است، اما آنان تصرف در آنها را ـ در قلمروي خاص و يا به طور مطلق ـ براي شيعيان و يا ... مباح و جايز دانستهاند، اين مسأله در فقه از شهرتي خاص برخوردار است.
37- كافي، ج 2، ص 237. «عن عمر بن يزيد قال: رأيت مسمعاً بالمدينة و قد كان حمل إلي أبي عبداللّه في تلك السنة مالاً فردّه أبو عبداللّه؛ فقلت له: لم ردّ عليك ابو عبداللّه المال الّذي حملته عليه؟ قال: فقال لي: إنّي قلت له حين حملت إليه المال إنّي كنت وليّت البحرين الغوص فأصبت أربعمأة ألف درهم و قد جئتك بخُمْسها بثمانين ألف درهم وكرهت أن أحبسها عنك وأن أعرض لها وهي حقك الذي جعله الله
38- وسائل الشيعة، ج 17، ص 327، ح 3 ـ 8. مضمون اين حديث دست كم در شش صحيحه و روايت معتبر نقل شده است.
39- المبسوط، ج 3، ص 270؛ المقنعه، ص 45؛ شرايع الاسلام، ص 791 و ... .
40- «الارضون الموات عندنا للامام خاصة لا يملكها أحد بالاحياء الاّ أن يأذن له الامام.» المبسوط، ج 3، ص 270.
41- «اليس لأحدٍ أن يعمل في شيئي مما عددناه من الأنفال الاّ باذن الامام العادل فمن عمل فيها باذنه ... و من عمل فيها بغير اذنه فحكمه حكم العامل فيما لا يملكه بغير اذن المالك من ساير المملوكات.» المقنعه، ص 45.
42- القواعد و الفوائد، ج 1، ص 215.
43- «لا ينبغي الاستشكال في نيابة الفقيه الجامع لشرايط الفتوي عن الامام في حال الغيبة؛ مثل جمع الْفَيْء و الانفال و الاخماس و نحوها كجمع الخراج كما يؤيّد التتبع في كلمات الاصحاب حيث يظهر منها كونها لديهم من الامور المسلمة في كل باب.» كتاب الخمس، حاج آقا رضا همداني، قم، كتابفروشي مصطفوي، بيتا.
44- «الظاهر اباحة جميع الانفال للشيعة في زمن الغيبة ... و أحوط من ذلك ان لم يكن اقوي إيصاله الي نايب الغيبة.» ر.ك: بررسي اجمالي مباني اقتصاد اسلامي، مرتضي مطهري، تهران، انتشارات حكمت، چاپ اول، 1403 ق.
45- همان.
46- المقنعه، ص 46.
47- الاستبصار، ج 2، ص 60.
48- المختصر النافع، ص 64.
49- المنتهي، ج 1، ص 555.
50- براي واژه «مناكح» دو تفسير شده است؛ يكي آن كه كنيزهايي كه در جنگها به غنيمت گرفته ميشوند، دوم، مهريه زنها و قيمت كنيزهاي خريداري شده هرگاه از مالي باشد كه خمس آن داده نشده است يا به فرض از انفال باشد. ر.ك: حسينعلي منتظري، ص 121.
51- «وقد اباح الائمة ـ عليهمالسلام ـ المناكح لشيعتهم في حال ظهور الامام و غيبته و عليه علمائنا أجمع لأنه مصلحة لا يتمّ التخلص من المأثم بروحها ... و الحق الشيخ المساكن و المتاجر.» منتهي المطلب، حسن بن يوسف مطهر حلي، ج 1، ص 555.
52- «مساكن» را سه تفسير كردهاند: 1ـ سكني كه همه آن يا زمينش از كافران به غنيمت گرفته شده باشد. 2ـ مسكني كه در زمين مختص به امام ساخته شده، مانند مسكن ساخته شده در زمين موات. 3ـ مسكني كه با پولي كه خمس آن داده نشده، بنا شده است.
53- «متاجر» را چهارگونه معني كردهاند: 1ـ اموالي كه از غنايم جنگي خريداري شده است. 2ـ اموالي كه از اموال مخصوص به امام ـ مانند انفال ـ خريداري شده و با آن تجارت ميشود. در اين فرض مقصود آن است كه حق امام ـ عليهالسلام ـ براي شيعيان حلال شده است. 3ـ اموالي كه از انسان غيرمعتقد به خمس خريداري شده است. 4ـ اموالي كه از انسان معتقد به خمس كه خمس خود را نميدهد خريداري شده است. ر.ك: حسينعلي منتظري، ص 121؛ الدروس الشرعيه، سلسلة الينابيع، ج 39، ص 281؛ غاية المراد، شهيد ثاني، ج 1، ص 292؛ جواهر الكلام، محمدحسن نجفي، ج 16، ص 154.
54- «المشهور أنّ هذه الانفال مباحة حال الغيبة فيصّح التصرف في الارض المذكورة بالاحياء و اخذ ما فيه من شجر و غيره ... .» الروضة البهية في شرح اللمعة الدمشقيه، ج 2، ص 85 و در ادامه چنين نوشته است: «و المشهور بين الاصحاب و منهم المصنف في باقي كتبه و فتاواه استثناء المناكح و المساكن و المتاجر من ذلك فتباح هذه الثلثه مطلقاً ...» همان، ص 80، سپس مناكح، مساكن و متاجر را تفسير كرده است.
55- به عنوانه نمونه، شهيد اول و شهيد ثاني در غاية المراد، ج 1، ص 292، علامه حلي در قواعد الاحكام، ايضاح الفوائد، ج 1، ص 219، شيخ طوسي در الجمل و العقود، سلسلة الينابيع الفقهية، ج 5، ص 140 و در ارشاد الاذهان، ج 29، ص 237 و محمدحسن نجفي، جواهرالكلام، ج 16، ص 145 و ... .
56- «ظاهر المشهور هنا هو تحليل ما يتعلق من الأنفال بالمناكح و المساكن و المتاجر خاصة و انّ ما عدا ذلك يجري فيه الخلاف علي نحو تقدّم في الخمس. و ظاهر جملة من متأخري المتاخرين القول بالتحليل في الانفال مطلقا و هو الظاهر من الاخبار.» الحدائق الناضرة، قم، انتشارات جامعه مدرسين حوزه علميه قم، ج 12، ص 481؛ صاحب مراسم را ميتوان از ديگر طرفداران اين نظريه دانست.
57- قانون اساسي، اصل 45.