آشنایی با سینمای استنلی کوبریک نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

آشنایی با سینمای استنلی کوبریک - نسخه متنی

ادیب سبحانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

آشنايي با سينماي استنلي کوبريک

استنلي كوبريك اين نابغه بزرگ سينما را مي توان يك استثنا در تمام طول تاريخ سينماي جهان دانست. بدون شك كوبريك بيش از يك فيلمساز بود. او  فيلسوف و متفكري, عميق بود كه تمام تفكرات خود را از روزنه اي به نام سينما براي مردم دنيا به نمايش درمي آورد.

برايآشنايي با اين فيلم ساز شهير و فيلم هايش به مطالعه ادامه مطلب بپردازيد .

استنلي كوبريك

 

 

 

فيلسوفي در چهره يك فيلمساز

براي كوبريك سينما تنها يك وسيله بود براي گفتن تمام آن چيزهايي كه با هيچ زبان ديگري نمي توان بيان كرد. به جرعت مي توان گفت او جزو معدود فيلمسازانيست كه فرم و محتوا را همگام با هم به اوج مي برد و از كنار هم قرار دادن اين دو به آفرينش شاهكارهايش نايل مي شود. براي كوبريك فرم ومحتوا به يك اندازه اهميت دارند و نمي توان آنها را از هم جدا كرد. بلكه اين دو همواره بايد در خدمت يكديگر باشند.

با بررسي دقيق تر سينماي كوبريك به مشخصه هايي در سينماي وي پي مي بريم كه او را از فيلمسازان ديگر متمايز مي كند. اين مشخصه ها تنها مربوط به سينماي استنلي كوبريك مي باشند و آنها را در سينماي هيچ فيلمساز ديگري نمي توان يافت. در ادامه مطلب به پاره اي از اين مشخصه ها اشاره مي كنيم:

1- اقتباسي بودن تمام فيلمنامه ها: كوبريك تنها فيلمساز تاريخ سينماست كه تمام فيلم هايش اقتباس هايي از مهمترين وبهترين رمانهاي ادبي اند. به ديگر سخن مي توان گفت او بدون شك استاد مسلم اقتباس هاي ادبيست زيرا فيلم هاي او فارغ از منابع اقتباسي شان تبديل به شاهكارهايي بي نظير مي شوند. واين عمل_اقتباس هاي ادبي_ از شخصي كه خود مي گويد: تا 19 سالگي هيچ كتابي را از روي علاقه نخوانده ام وهمواره از درس و مدرسه فراري بوده ام بسيار عجيب به نظر مي رسد.  فيلم هاي كوبريك به عنوان آثاري ارزشمند وبزرگ در تاريخ سينما ثبت شده اند  در حالي كه به طور معمول اكثر رمانهاي مهم ادبي كه به فيلم تبديل شده اند, فيلم هايشان به مراتب ضعيف تر از اصل رمان ها بوده اند. علت موفقيت كوبريك را در اين كار _اقتباس هاي ادبي_شايد بتوان در اعمال نظر خود كوبريك بر رمان دانست  ,زيرا كوبريك اين آثار ادبي را تنها بستري براي مطرح ساختن عقايد خود در نظر مي گيرد زيرا فيلمهاي او همواره امضاي كوبريك را با خود به همراه دارند واين را هم هرگز فراموش نكنيم كه كوبريك يك فيلمساز صاحب سبك است. واز يك فيلمساز صاحب سبك چيزي جز اين انتظار نمي رود.

2- تنوع ژانر در فيلم ها: به راحتي مي توان گفت كه كوبريك هركدام از فيلم هايش را در يك ژانر مجزا ساخته و ديگر هيچ گاه آن ژانر را تكرار نكرده است. به طوري كه او در تمام ژانرهاي اصلي وشناخته شده سينما مانند: (وحشت, كمدي, تخيلي, تاريخي, جنگي و... ) فيلم ساخته است. همانطور كه گفته شد براي كوبريك سينما حكم يك قالب زباني را داشته وبه همين علت او آگاهانه در تمام اين ژانرها فعاليت كرده است وبراي او پرداختن به اين ژانر ها هرگز جنبه تجربه كردن و آشنايي با آن ژانر را نداشته است. زيرا او سينما را كاملا مي شناسد و تمام ژانر هاي مختلف آن را هضم كرده و اين تنوع ژانر تنها به اين علت است كه او در پرداخت داستان هايش به اين نتيجه مي رسد كه مي تواند حرف هايش را به وسيله آن ژانر بهتر به مخاطبانش منتقل كند. به طوري كه همواره فيلم هاي كوبريك از بهترين فيلم هاي ژانر خودشان در تاريخ سينما به حساب مي آيند. . خود كوبريك در جايي مي گويد: من هيچ گاه يك ژانر را دوبار تكرار نمي كنم زيرا آنقدر آن كار را كامل و دقيق انجام مي دهم كه نيازي به ساخت دوباره فيلمي در آن ژانر نمي بينم.  

3- مدت زمان طولاني فيلم ها: خواسته و يا ناخواسته مدت زمان طولاني فيلم ها وحتي بعضي از سكانس هاي فيلم هاي كوبريك تبديل به مشخصه اي تكرار شونده در آثار او مي شوند. شايد علت اين امر را بتوان همان نگاه عميق ودقيق  كوبريك در فيلم هايش دانست واينكه او مي خواهد تمام حرفهايش را در آن موضوع به خصوص, يكجا بگويد. زيرا براي او تكرار معنايي ندارد .

4- نگاه بدبينانه به دنياي معاصر: كوبريك همواره در تمام فيلم هاي خود نگاهي تند,سياه و بدبينانه به دنياي اطراف خود دارد. از نگاه او انسان هرچه از نظر علمي و تكنيكي در زندگي خود پيش برود بيشتر در منجلاب فساد و سقوط پيش خواهد رفت. دنياي معاصر براي كوبريك دنيايي سرشار از خشونت, تباهي و سقوط است. نگاه بدبينانه او به دنيا در اكثر آثار او به وضوح ديده مي شود. حتي كوبريك به موضوع انسان معاصر با نگاه هايي روانشناسانه و فيلسوفانه مي نگرد. 

5- لابيرنت هاي دروني فيلم ها و شخصيت ها: كوبريك خود اعتقاد  دارد كه: (كامل ترين شكل بيان پيچيده گويي است).او همواره در پرداخت شخصيت هاي فيلم هايش سعي در ايجاد اين پيچيدگي هاي دروني دارد. شخصيت هاي فيلم هاي كوبريك را مي توان به لابيرنت هايي (هزارتو هايي) تشبيه كرد كه همواره داراي پيچيدگي هاي خاص خود هستند. اين لابيرنت دروني تنها در فيلم درخشش نمود عيني پيدا مي كند و به صورت ما به ازاي خارجي شخصيت اصلي فيلم جك تورنس (جك نيكلسون) ظاهر مي شود و در واقع لابيرنتي كه در هتل قرار دارد نمايانگر شخصيت پيچيده جك تورنس است. اين پيچيدگي تقريبا در تمام فيلم هاي كوبريك جريان دارد تا در آخرين شاهكار او (چشمان باز بسته) به اوج خود مي رسد. اين پيچيدگي ها باعث مي شود تا مخاطب دقيق تر به موضوع توجه كند و اين دقت باعث لذت كشف درونيات فيلم در اومي شود.  كوبريك در جايي مي گويد: (چگونه مي توانستم براي تابلو موناليزا ارزشي قائل باشم در حالي كه لئوناردو در پايين آن نوشته بود مي خندد تا رازي را از معشوقش پنهان كند).

6- تعداد كم فيلم ها: كوبريك فيلمسازي بسيار كم كار وگزيده كار بود به طوري كه در طي پنجاه سال فعاليت فيلمسازي تنها 13 فيلم بلند ساخت كه اين تعداد كم فيلم هاي او بسيار باعث تعجب است. شايد اين گزيده كاري را هم بتوان دليلي بر دقت كوبريك دانست زيرا همين گزيده كاري است كه با عث مي شود تا او بيشتر بر روي مسائل فيلم هايش دقت كند. علت مهاجرت كوبريك از آمريكا به انگلستان را شايد بتوان در همين مقوله جستجو كرد. كوبريك در طول مدت كوتاه فعاليتش در هاليوود متوجه شد كه هيچ اختياري از خود نخواهد داشت و همواره بايد تحت سلطه نظام سرمايه داري آن جا باشد. اما او كه مي خواست فيلم هاي خودش را بسازد زير بار حرف هاي مسئولان هاليوود نرفت و بر خلاف بسياري از فيلمسازان دنيا _ كه از اروپا به هاليوود مي روند_ از آمريكا به كشور انگلستان مهاجرت كرد وتا پايان عمر فيلم هاي دلخواهش را ساخت. به طوري كه خود مي گويد: (هيچ گاه در تمام عمرم مجبور به ساختن هيچ فيلمي نشده ام وتمام فيلم هايم را با علاقه خود ساخته ام حتي چند فيلمي كه در هاليوود كار كرده ام).

پس از ذكر چند مشخصه از سينماي كوبريك كه از مهمترين مشخصه هاي فيلم هاي او بود نگاهي گذرا بر فيلمهاي استنلي كوبريك داريم تا با آثاروي بيشتر آشنا شويم:

قتل (كشتن)

قتل اولين فيلميست كه كوبريك به ساختن آن تفاخر كرد. او بعد از ساختن دو فيلم (ترس و هوس) و (بوسه قاتل)كه به طبع به عنوان اولين فيلمهاي بلنديك فيلمسازجوان مايه چنداني نداشت وتنها راه ورودي بود به دنياي فيلمسازي بلند, فيلم قتل را در سال(1956) ساخت كه نه تنها خود كوبريك بسيار از آن راضي بود بلكه باعث ستايش وتمجيد اكثر منتقدان شد و كوبريك را به عنوان جواني مستعد و خوش فكر به دنياي سينما معرفي كرد. اين فيلم اقتباسي است از كتاب( Clean break ) نوشته (لايونل وايت). ساختار بسيار دقيق و پيچيده فيلم كه به سخن گفتن در باره يك قتل از زبان افراد مختلف مي پردازد و كارگرداني دقيق آن كه نشان از وجود كارگرداني خوش فكردر پشت دوربين دارد اين فيلم را تبديل به فيلمي ماندگار مي كند. البته هنوز از آن نگاه ژرف و فيلسوفانه كوبريك در اين فيلم خبري نيست وتنها ساختار و تكنيك بسيار دقيق آن است كه باعث حيرت همگان مي شود.

راه هاي افتخار

راه هاي افتخار اولين فيلميست كه كوبريك به طور جدي وبه شكلي بسيار زيبا به بيان تفكرات و دغدغه هاي خود مي پردازد. اين فيلم اقتباسي است از رماني به همين نام نوشته (همفري كاب) كه كوبريك آن را در سال(1957)ساخت. راه هاي افتخار فيلمي است در مورد انسان ها و روابط شان با يكديگر در بستري به نام جنگ. در واقع موضوع جنگ در اين فيلم تنها جولان گاهيست براي بيان ديدگاه هاي تلخ انديشانه كوبريك نسبت به انسان معاصر . ما در تمام مدت فيلم هيچ يك از سربازان دشمن را نمي بينيم و فيلم تنها در جبهه خودي مي گذرد, در واقع جنگ اصلي در همين جبهه خوديست كه اتفاق مي افتد. فرماندهاني كه در قصرهاي خود نشسته اند وبر سر جان انسان هاي بي گناهي كه به عنوان سرباز در خط مقدم جنگ شركت دارند معامله مي كنند.راه هاي افتخار راوي از بين رفتن روابط سالم انساني وجايگزيني رفتار هاي حيواني و غير انسانيست. نگاه كوبريك در اين فيلم نگاهي به شدت انسان شناسانه و تلخ است. با وجود اينكه اتفاقات اين فيلم در زمان جنگ جهاني دوم مي گذرد اما در واقع براي اين فيلم زمان ومكاني مشخص نمي توان در نظر گرفت زيرا اين روابط سياه هميشه ودر همه جاي دنيا وجود دارند.

اسپارتاكوس

اسپارتاكوس آخرين فيلم آمريكايي كوبريك است. فيلمي كه تهيه كننده آن (كرك داگلاس) كه بازيگر آن فيلم هم بود بعد از اختلاف نظر با (آنتوني مان) كه كارگرداني فيلم را برعهده داشت مسئوليت اين كار را به كوبريك سپرد. كوبريك هم پس از باز نويسي فيلمنامه كار  كه بر اساس رماني از(هاوارد فاست) نوشته شده بود ساخت فيلم را در سال (1959) شروع كرد. وتنها به سكانس افتتاحيه فيلم كه توسط آنتوني مان ساخته شده بود دست نزد. كوبريك خود اين فيلم را فيلمي نيمه تحميلي توصيف مي كند. اما مي گويد كه باز هم با  وجود تمام فشار هايي كه از طرف تهيه كننده بر او بوده است نظرات خود را در آن فيلم اعمال كرده است. صحت اين مطلب را مي توان در برخي از سكانس هاي فيلم مانند سكانس معروف جنگ ديد. كوبريك جوان در حالي كه در هنگام ساختن اين فيلم تنها 30 سال سن داشت و حتي سابقه ساختن چنين فيلم عظيمي را نداشت توانست به خوبي از عهده اين كار برآيد و موفق به آفرينش يك فيلمي بزرگ حماسي تاريخي شود. فيلمي كه هنوز هم بعد از گذشت ساليان دراز يكي از بهترين وخوش ساخت ترين فيلمهاي تاريخي سينماست. اين فيلم اولين فيلم كوبريك بود كه موفقيت اسكاري را براي كوبريك به همراه داشت. البته خود كوبريك هيچ گاه جايزه اسكار را كسب نكرد.

لوليتا

كوبريك پس از ساخت اسپارتاكوس به دليل اينكه جو سينماي آمريكا را مخالف عقايد و تفكرات خود مي ديد ومي دانست كه هيچ گاه نمي تواند در آنجا فيلم دلخواهش را بسازد ومدام بايد تحت سلطه تهيه كنندگان قرار بگيرد به هجرتي خود خواسته دست زد و در اواخر دهه 60به انگلستان آمد تا باز هم فعاليت فيلمسازي خود را از سر بگيرد. كوبريك در اولين گام فيلمسازي خود در انگلستان به سراغ رماني از (ولاديمير ناباكوف) رفت تا رمان معروف او (لوليتا) را به فيلم تبديل كند.ودر سال (1962) موفق به ساخت اين فيلم شد.لوليتا روايت گر دلباختگي مردي به دختر خوانده خود است كه باعث به وجود آمدن دلسردي ها و مشكلات رواني براي او مي شود. البته به نظر اين حقير لوليتا در بين ديگر آثار كوبريك از چنان جذابيت فوق العاده اي برخوردار نيست اما باز هم در مواردي فيلمي به شدت كوبريكي است.

دكتر استرنج لاو

كوبريك كمدي سياه دكتر استرنج لاو را براساس رمان( Red Alert ) نوشته( پيتر جورج) در سال(1964) به فيلم تبديل كرد . دكتر استرنج لاو فيلمي متفاوت از فيلم هاي هم ژانر خود است. كمدي  كابوس واري از دوراني سياه .90 درصد زمان فيلم در محوطه اي بسته مي گذرد كه سران وفرماندهان بزرگ جنگ در كنار يكديگر براي آينده جهان تصميم مي گيرند. اين شاهكار كوبريك با بازي فوق العاده زيباي (پيتر سلرز) در سه نقش متفاوت به اوج خود مي رسد. كوبريك همان نگاه سياه وبدبينانه خود را نسبت به جهان معاصر و اين بار در فضايي طنز آلود به نمايش در مي آورد. دغدغه هاي كوبريك در اين فيلم همان دغدغه هايي است كه بعد ها در اكثر فيلم هاي خود با كمي تغيير مطرح مي كند.

2001 يك اديسه فضايي

استنلي كوبريك اين بار براي ساخت فيلم جديد خود به سراغ رماني علمي تخيلي ,نوشته (آرتور سي كلارك) مي رود. و فيلم 2001 اديسه فضايي را بر اساس همين رمان در سال(1968) مي سازد. اين شاهكار بي ترديد بهترين فيلم علمي و تخيلي تاريخ سينماست و از بهترين فيلم هاي كوبريك به شمار مي رود. به طوري كه برخي از منتقدان اين فيلم را بهترين كار كوبريك مي دانند. 2001 يك اديسه فضايي فيلميست در مورد تاريخ بشريت و به وجود آمدن انسان و ادامه حيات او تا ابد. در واقع كوبريك فيلمي در مورد زندگي انسان از ازل تا ابد مي سازد. فيلمي كه به نوعي مي توان گفت چكيده اي از تمام فيلمهاي كوبريك است وتمام حرف هاي او را يك جا وبه بهترين شكل در خود جاي داده است. فيلم با تصاوير ميمون هايي آغاز مي شود كه تخته سنگ سياهي را كه گويي نشاني از تمدن است ونماد تخته سياه رنگ كلاس درس است كشف مي كنند. اين ميمون ها تبديل به انسان هايي مي شوند كه آنقدر پيشرفت مي كنند كه به كرات ديگر سفر مي كنند وبه انتهاي علم مي رسند. در واقع كوبريك اين انسان هاي متمدن را با همان ميمون هاي ابتداي فيلم مقايسه مي كند وبر اين موضوع اصرار مي ورزد كه انسان ها با اينكه به ظاهر متمدن اند اما باز هم همان موجودات وحشي باقي خواهند ماند با اين تفاوت كه اينك تبديل به موجوداتي شده اند كه ماشين ها بر آنها حكومت مي كنند. از نكات مهم ديگر فيلم فيلم برداري شاهكار و همچنين ساختن فضا هاي فوق العاده زيباست. در ضمن كوبريك كه خود در زمينه موسيقي سررشته دارد و موسيقي در آثار او نقش بسيار سازنده اي دارد اين بار به صورت استادانه اي دست به انتخاب موسيقي مي زند واز استفاده از موسيقي اورجينال پرهيز مي كند. كاري كه بعد ها نيزدر پرتقال كوكي تكرار مي كند.

پرتقال كوكي

در سال (1971) استنلي كوبريك پرتقال كوكي رابر اساس رماني از(آنتوني بورگس) ساخت. پرتقال كوكي شاهكاريست تكان دهنده درمورد رابطه انسان معاصر و خشونت ويا به تعبيري ديگر نگاهيست بدبينانه به جريان داشتن خشونت در دنياي معاصر. اين فيلم روايت گرزندگي چند جوان شرور و عصيانگر است كه همواره دست به كارهاي شرورانه و تجاوزگرانه مي زنند. اما سردسته اين گرو بالاخره در موقعيتي تنها قرار مي گيرد وتابان تمام بي عدالتي هايي را كه در گذشته انجام داده پس مي دهد. كوبريك با استفاده هوشمندانه از موسيقي بتهوون در فيلم كه در واقع شخصيت اصلي فيلم را عاشق اين موسيقي نشان مي دهد به اين نكته اشاره دارد كه هيچ گاه نمي توان خوي وخصلت شرورانه و خشونت بار را در پشت نقابي با نام هنر پنهان كرد. كوبريك به دليل استفاده از صحنه هاي خشن در اين فيلم به شدت از طرف منتقدين مورد هجوم قرار گرفت و عده اي او را به عنوان كسي كه با فيلمش موجب رواج خشونت مي شود محكوم كردند. اما كوبريك به شدت به اين اتهام اعتراض كرد و در گفتگويي اعلام كرد كه هنوز در هيچ كجاي دنيا چنين چيزي با اثبات نرسيده است كه نمايش خشونت باعث ترويج آن مي شود بلكه بر عكس ديدن چنين صحنه هاي خشني موجب تخليه رواني افراد مي شود وآنها را از انجام چنين كار هايي منصرف مي كند.

بري ليندون

كوبريك در سال (1975) تصميم گرفت تا رمان قرن هجدهمي (ويليام تاكه ري) به نام بري ليندون را به فيلم تبديل كند. فيلم بري ليندون در كارنامه كاري كوبريك فيلمي متفاوت جلوه مي كند. فيلمي تاريخي با پس زمينه اي جنگي و حتي عاشقانه كه به سرگذشت زندگي جواني بانام بري مي پردازد وتمام فراز و فرود هاي زندگي او را در بر مي گيرد. بسياري از منتقدين از اين انتخاب كوبريك متعجب شدند كه يك رمان تاريخي ساده چه جذابيتي براي كوبريك داشته است وبا كداميك از تفكرات او سازگار بوده كه او دست به چنين انتخابي زده است. اما كوبريك با هوشمندي تمام موفق مي شود اين فيلم را در جنبه هاي جهان شناسانه رشد دهد واز اين رمان فيلمي بسازد كه به طور كنايي به سرگذشت انسان ها و مواجهه آنها با مسائل زندگي اشا ره مي كند. كوبريك براي گرفتن صحنه هاي داخلي فيلم در شب دست به اقدامي جديد وفوق العاده مي زند. او لنز مخصوصي را به محققان كارخانه زايس سفارش مي دهد تا بتواند به وسيله آن لنز تمام سكانس هاي شب را با نور طبيعي فيلمبرداري كند. به همين علت از تعداد زيادي شمع در صحنه استفاده مي كند كه باعث زيبايي بصري فوق العاده فيلم مي شود و اين صحنه هارا به تابلوهاي زيباي نقاشي قرن هجدهم بدل مي كند. اين فيلم با آنكه مانند اكثر فيلم هاي كوبريك در گيشه موفق نبود اما كانديداتوري 7 جايزه اسكار را براي فيلم كوبريك به ارمغان آورد. البته همان طور كه گفته شد كوبريك باز هم از دريافت اسكار باز ماند وهيچ گاه اين جايزه را دريافت نكرد تا نامش هم رديف بزرگان ديگري چون هيچكاك , چاپلين و ... كه هرگز موفق به دريافت اين جايزه نشده اند ثبت شود. به بيان بهتر مي توان گفت جايزه اسكار تاابد در حسرت دست هاي كوبريك ماند.

درخشش

كوبريك اين بار براي ساختن فيلم جديد خود به اقدامي عجيب دست مي زد. او منبع اقتباس فيلمنامه خود را رماني با نام (درخشش) نوشته نويسنده اي جوان به نام (استفن كينگ) انتخاب مي كند. استفن كينگ نويسنده اي بود كه تنها به نوشتن رمان هايي ساده وارزان  ولي پرفروش دست مي زد كه تمام آنها داستان هايي وحشتناك بودند. اما كوبريك باز هم از داستاني ساده نوشته نويسنده اي جوان در سال (1980) دست به ساخت شاهكاري بزگ مي زند كه به نظر اين حقير بهترين فيلم ترسناك تاريخ سينما به حساب مي آيد. كوبريك داستان نويسنده اي را روايت مي كند كه بر اثر تنهايي و انزوا به جنوني يكباره مبتلا مي شود به طوري كه قصد به قتل رساندن همسر وفرزندش را مي كند. كوبريك به طرزي استادانه به اين داستان درجه دوم لايه هايي روانشناسانه تزريق مي كند واز تبديل شدن فيلم به يك فيلم ترسناك معمولي جلو گيري مي كند. لايه هاي دروني اين فيلم همانطوري كه قبلا نيز گفته شد باعث خلق شخصيت پيچيده جك تورنس مي شود كه با بازي استادانه (جك نيكلسون) به اوج خود مي رسد. كوبريك در اين فيلم از بيان مسائل جهان شناسانه دور مي شود و به فيلم خود رنگي روانشناسانه مي زند. كوبريك در اين فيلم براي اولين بار  به طور گسترده اي از دستگاه فيلمبرداري به نام (استيدي كم) استفاده مي كند. كه اين خود باعث خلق سكانس هايي به يادماندني مي شود مانند سكانس تعقيب پسر توسط پدر براي به قتل رساندن او. اين فيلم از معدود فيلم هاي كوبريك است كه در گيشه موفق مي شود.

غلاف تمام فلزي

كوبريك در سال (1987) يعني 7 سال پس از ساختن درخشش دست به ساخت فيلمي جنگي زد كه داستان آن در دوران جنگ آمريكا و ويتنام مي گذرد. كوبريك براي ساخت اين فيلم به سراغ رماني از ( گوستاو هاسفورد) رفت. غلاف تمام فلزي روايتگر زندگي تعدادي از سربازان آمريكايي است كه با هم تعليم مي بينند وبا هم به جنگ ويتنام مي روند. فيلم به طور مشخص به سه قسمت تقسيم مي شود. قسمت ابتدايي فيلم دوران آموزش اين سربازان و فشارهايي كه بر روي آنهاست رانمايش مي دهد. فشار هاي رواني كه باعث مي شود يكي از سربازان ابتدافرمانده خود وسپس خودش را بكشد. قسمت مياني فيلم از اعزام سربازن به جنگ شروع مي شود و حكايت جنايات آنان است در مقابل مردم  بي پناه ويتنام. ودر قسمت پاياني اين سربازان پرغرور از كشتن افراد بي گناه وبي سلاح ,توسط فردي كه بعدا مشخص مي شود يك دختر ويتناميست يكايك كشته مي شوند. غلاف تمام فلزي فيلمست در نكوهش جنگ ونشان دادن پوچي و ويرانگري آن و همچنين فيلميست كاملا ضد آمريكايي كه روايت گر سقوط تفكرات جنگ طلبانه آمريكاييست. (جوكر) قهرمان فيلم بر روي كلاهش نوشته است زاده شده براي كشتن و بر روي سينه خود علامت صلح را چسبانده است وهنگامي كه فرمانده او از معناي اين كار از او سوال مي كند او مي گويد كه مي خواسته با اين كار دوگانگي شخصيت انسان هارا نمايش دهد. همان كاري كه كوبريك به وسيله اين فيلم موفق به نمايش آن مي شود.

چشمان باز بسته

كوبريك به عنوان آخرين فيلمش دست به ساخت شاهكاري بي تكرار و به تمام معنا تكان دهنده مي زند. او اين بار بعد از مدتها خاموشي به سراغ رماني نوشته (آرتور شنيتزلر)   مي رود. ودر سال (1998) فيلم چشمان باز بسته را مي سازد. اين فيلم فيلمي به وضوح روانشناسانه است . كوبريك در اين فيلم نگاه خود را از كائنات و مسائل جهانبينانه مي گيرد و با دقتي اعجاب آور به روابط زناشويي زن وشوهري كه ساكن نيويورك هستند مي پردازد. اين فيلم فيلميست درباره حسادت, خيانت  و به خصوص سكس. كوبريك در آخرين فيلم خود آنچنان عميق و دقيق عمل مي كند كه همگان را حيران ومبهوت مي گذارد. وبه راستي مي توان گفت چنين وصيت نامه اي مي تواند بهترين پايان براي كارنامه درخشان كوبريك باشد. سخن در باره اين شاهكار تكاندهنده بسيا است كه به هيچ عنوان جاي مطرح شدن در اين زمان را ندارد. اما حتمادر آينده اي نه چندان دور به طور كامل و دقيق در مورد اين فيلم مطالبي خواهم نوشت.

به هر حال  استنلي كوبريك تنها مدتي بعد از پايان فيلم چشمان باز بسته در سال 1999 درگذشت. باپايان يافتن عمر كوبريك و با پايان يافتن قرن بيستم آخرين فيلمساز كلاسيك و بزرگ زنده دنيا هم از ميان رفت تا درقرن بيست يكم سينماي دنيا سينمايي بدون كوبريك را آغاز كند.   

اين مطلب از وبلاگ در ستايش سينما با آدرس زير اخذ شده است

[http://cinema-film.blogfa.com]

© کپي رايت توسط .:مقاله نت.: بزرگترين بانك مقالات دانشجويي کليه حقوق مادي و معنوي مربوط و متعلق به اين سايت و گردآورندگان و نويسندگان مقالات است.)

/ 1