شريعتي و روحانيت
سليمان خاکبانحوزه هاي علميه و روحانيت
طرح مسئله
امروزه برخي از جوانان جامعة ما که از علاقمندان افکار شريعتي هستند در مواجهه با روحانيت ممکن است تحت تأثير بخشي از مواضع منفي او نسبت به روحانيت باشند و گمان کنند که شريعتي نيز مانند روشنفکران غربزده ضد روحاني بود. و بخش ديگري از جوانان که از علاقمندان روحانيت هستند نيز ممکن است در مواجهه با شريعتي بر اين گمان باشند که روحانيت هم ضد شريعتي است؛ در حالي که مطلب به اين سادگي نيست. بنابراين، براي دستيابي به موضعي درست در برابر روحانيت و شناخت بهتر شريعتي لازم است دربارة دو مسئله به طور جدي و بيش از پيش تحقيق کنيم: 1. ديدگاه شريعتي نسبت به روحانيت؟ 2. ديدگاه روحانيت نسبت به شريعتي؟ پژوهش حاضر در راستاي پاسخ به پرسش نخست انجام گرفته است، اميد آنکه در فرصتي ديگر پاسخ پرسش دوم نيز تقديم علاقمندان شود. ديدگاه شريعتي دربارة روحانيت؟
1. اظهارات متناقض شريعتي دربارة روحانيت
يک نکتة انکارناپذير که در آثار شريعتي وجود دارد اظهارات متناقض او نسبت به روحانيت است. لذا ابتدا برخي عبارات منفي و مثبت او را مرور ميکنيم و پس از بررسي احتمالات گوناگون براي رفع اين تناقض به جمعبندي و نتيجهگيري ميپردازيم: 1 ـ 1. اظهارات منفي شريعتي دربارة روحانيت
1. خداوند اراده کرده است که دين خويش را از دست دکانداران و دينفروشان حرفهاي... نجات دهد و اسلام را از انحصار نسل فرسوده و منحط و عوام و عقب ماندة روبه زوال درآورد و در زمان طرح کند. و بر وجدان زنده و بيدار و مغز آگاه و دانشمند اين نسل عرضه کند و ايمان را از مرداب گنديده و راکد افکار پوسيده و کتابهاي پوسيده و قالبهاي پوسيده بيرون آورد.(1) 2. آنچه براي من بزرگترين اميد تسليت بخش نيرودهنده است... روشنفکراني خواهند بود که اسلام عليوار و خط مشي حسينوار را به عنوان مکتب فکري نهضت اجتماعي و ايدئولوژي انقلابي خود انتخاب کردهاند؛ چه اکنون خوشبختانه همانطور که دکتر (مصدق) تز اقتصاد منهاي نفت را طرح کرد تا استقلال نهضت را پيريزي کند و آن را از بند اسارت و احتياج به کمپاني استعماري سابق آزاد سازد، تز «اسلام منهاي آخوند» در جامعه تحقق يافته است و اين موقعيت موجب شده است که اسلام از چارچوب تنگ قرون وسطايي و اسارت در کليساهاي کشيشي و بينش متحجر و طرز فکر منحط و جهانبيني انحرافي و خرافي و جهالت ... آزاد شود.(2) آنچه ارايه شد تنها گوشة کوچکي از حملات تند شريعتي عليه روحانيت است(3) که در نگاه نخست (يعني قبل از مراجعه به حجم گستردة ديدگاههاي مثبت او دربارة روحانيت) از شريعتي تصويري کاملاً ضد روحاني ترسيم ميکند؛ اما در برابر اين مطالب، شاهد اظهارات متعدد و مکرر ديگري هستيم که باز در نگاه نخست (يعني قبل از مراجعه به اظهارات منفي او دربارة روحانيت) از شريعتي چهرهاي کاملاً طرفدار روحانيت به نمايش ميگذارد. 1 ـ 2. اظهارات مثبت شريعتي دربارة روحانيت
1. علماي شيعه پاکترين گروه يا طبقة روحاني از ميان همة اديان و مذاهب عالم در گذشته و حال به شمار ميروند.(4) 2. از خصوصيات علماي شيعه يکي درگير بودن مداوم آنها با نظام حاکم در طول تاريخ بوده است و يکي تقواي بارز و آشکارشان که هنوز هم اين چهره را حفظ کردهاند.(5) 3. علماي شيعه در طول هزار سال تاريخ اسلام همواره مشعلدار قيام عليه ظلم و پاسدار جنبش عدالتخواهي و آزادي اجتماعي و فکري و رهبري علم و تقوا در حکومت و مبارزة مستمر عليه نظامهاي استبدادي و اشرافي خلافت و حکومتهاي دستنشانده يا وارث خلافت ظلم و غصب بودهاند و پيشاپيش همة نهضتهاي تودههاي محروم و تسليمناپذير؛ نمونهاش: سربداران در قرن هشتم هجري.(6) 4. پيشاپيش هر نهضت مترقي ضد استعماري در اين کشورها همواره بدون استثنا قيافة يک يا چند عالم راستين اسلامي و به خصوص شيعي وجود دارد.(7) 5. اولين رستاخيز، تنباکو است؛ و اولين چهرهاي که در برابرش ايستاد ميرزا حسين شيرازي، از توي همينهاست. و اولين ردپاي استعماري که وارد ايران شد، بانک بود؛ و اولين کسي که طرح کرد که بانک را بگذاريد بيايد، يک روشنفکر متجدد ضدمذهبي فرنگيمآب بود ـ ميرزا ملکم خان ـ و اولين کسي که در برابر همين پديده ايستاد، سيدجمال بود؛ که از همين جامعه است.(8) 6. من به عنوان کسي که رشتة کارش تاريخ و مسايل اجتماعي است ادعا ميکنم که در تمام اين دو قرن گذشته در زير هيچ قرارداد استعماري امضاي يک آخوند نجفرفته نيست؛ در حالي که در زير همة اين قراردادهاي استعماري امضاي آقاي دکتر و آقاي مهندس فرنگ رفته هست. (باعث خجالت بنده و سرکار).(9) 7. کمتر کسي است که در اين سالها به شدت و با تکيهاي که من دارم از «روحانيت» به عنوان «تنها پايگاه فرهنگي و معنوي ما که در برابر هجوم استعمار فرهنگي غرب مصون و مستقل مانده» و «تنها جايي است که چهرههاي عليواري اگر باشد باز در ميان همينها هست»، دفاع کرده باشد و آنهم به تکرار و با استدلال.(10) اکنون اين پرسش جدي قابل طرح است که چرا اظهارات شريعتي دربارة روحانيت تا اين حد متفاوت و حتي متناقض است؟! 2. احتمالات گوناگون دربارة اظهارات متناقض شريعتي
احتمال اول: تقيه
با توجه به برخي مخالفتهاي تند تعدادي از روحانيان با شريعتي، ممکن است عدهاي چنين پندارند که شريعتي از ترس مخالفان (ترس شخصي يا مکتبي) ناچار شده است تا در برخي مواقع به خاطر مصلحتانديشي به تعريف و تمجيد از روحانيت روي آورد: دکتر شريعتي با گفتن اينکه روحانيت ما امضاي خود را پاي هيچ قرارداد اسارت ايران نگذارده است و دکترها و مهندسها بودهاند که آن اسناد خيانت را امضا نمودهاند، در نظر آقايان اعادة حيثيت براي خود نمود؛ اما اين اظهار براي توبه و تطهير کامل کافي نبود.(11) هر چند اين احتمال به طور صد در صد مردود نيست اما چون دفاع شريعتي از روحانيت، اولاً به سالهاي قبل از درگير شدنش با برخي روحانيان باز ميگردد؛ و ثانياً يک دفاع اصولي و مستدل است؛ لذا اظهارات مثبت او را به طور مطلق نميتوان حمل بر تقيه کرد. به عنوان نمونه: شريعتي سالها قبل از درگير شدن با برخي روحانيان، نه تنها از حاميان روحانيت بود، بلکه ميزان علاقه و حساسيتش به اين صنف بقدري زياد بود که حتي با مخالفان روحانيت نيز درگير ميشود (آنهم در غربت و در فضايي کاملاً ضدمذهبي و ضد روحاني) و اما توضيح اين نمونه از زبان خود شريعتي: در سال 1338 انجمن اسلامي دانشجويان ايراني فرانسه که در آن ايام دست دستهايي بود... جلسهاي داشت با حضور جهانگيز تفضلي، و آقاي رزمآرا سخنراني ميفرمود!! و تعبيراتي از اين قبيل که: من هر وقت در ايران از جلوي مسجدي ميگذشتم و صداي واعظي را ميشنيدم حالم به هم ميخورد، عقم ميگرفت! من اين مذهب را دوست ندارم، متنفرم، اين آخوندها عامل بدبختي مملکت و پايگاه استعمار بودهاند.... من برخاستم و هر چه جز و پز زدم، اجازة حرف زدن ندادند. نوبت گرفتم، نوبتم نميشد، تا با داد و قال خود را بر جلسه تحميل کردم و گفتم: اولاً: من از اين آقاي سخنران تعجب ميکنم، امروز اگر به دورترين قبيلة آفريقايي هم سربزنيد، اين اصل بديهي اخلاق و تمدن را آموختهاند که به عقيدة ديگران ـ ظاهراً احترام بگزارند، شما تا چه حد «آمپرمآبل» هستيد که سالها در مرکز تمدن و آزادي عقيده و احترام به عقايد ديگران زندگي ميکردهايد، اما هنوز نم رطوبتي از مدنيت به درزتان نرفته است؟ شما که از همه دعوت کردهايد احتمال ميدهيد که کساني چون من، هنوز خيلي روشنفکر نشده باشند که بتوانند فرمايشهاي شما را تحمل کنند، چگونه بدون رعايت حرمت عقيدة امثال من، اينچنين هتاکي و اهانت ميکنيد؟ ثانياً: آقا جان! مذهب که کلوچه قندي نيست که با ادا و اطوار خاص زنان آبستن که ويار کردهاند و براي شوهرانشان ناز ميکنند بگوييد من مذهب را اصلاً دوست ندارم!! ثالثاً: گفتيد آخوندها پايگاه استعمار بودهاند، اين يک مسئله ذوقي نيست که بگوييد من آخوند دوست دارم، من آخوند دوست ندارم؛ اين يک مسئله عيني و تاريخي است؛ بايد سند نشان بدهيد و مدرک. تا آنجا که من ميدانم زير تمام قراردادهاي استعماري را کساني که امضا گذاشتهاند همگي از ميان ما تحصيلکردههاي دکتر و مهندسو ليسانسيه بودهاند و همين ما از فرنگبرگشتهها. يک آخوند، يک از نجف برگشته اگر امضايش بود من هم مثل شما اعلام ميکنم که «آخوند دوست ندارم!!» اما از آن طرف، پيشاپيش هر نهضت ضداستعماري و هر جنبش انقلابي و مترقي چهرة يک يا چند آخوند را در اين قرن ميبينيم؛ از سيد جمال بگير و ميرزا حسن شيرازي و بشمار تا مشروطه و نهضت ملي شدن صنعت نفت و...(12) بنابراين، نميتوان آن حجم عظيم از حمايتهاي اصولي و مستدل شريعتي را، آنهم در آن فضاي ضد روحاني، صرفاً حمل بر تقيه کرد. البته منکر اين هم نميتوان شد که ممکن است انگيزة تقيه نيز تا حدودي در اظهارات مثبت او، به ويژه در آن شرايط خاص (حملات تند برخي روحانيان عليه شريعتي)، مؤثر بوده باشد. احتمال دوم: تحول ديدگاه
عدهاي نيز معتقدند که تفاوت و تناقض ديدگاههاي شريعتي ناشي از تحول در ديدگاه اوست؛ ابتدا که اطلاعاتش دربارة روحانيت نادرست و ناقص بود، شروع به انتقاد کرد؛ وبعد که اطلاعاتش اصلاح و تکميل شد، به حمايت برخاست: آنچه که از بيانات دکتر شريعتي به چشم ميخورد ـ در زمينة مقابله با روحانيت ـ ... : مربوط ميشود به آن زماني که مرحوم دکترشريعتي با جريان قوي روحانيت متعهد و مبارز آشنا نبود. بعد از آنکه آشنا شد اين حالت سردي يا اصطکاک به کلي از بين رفت و يا بسيار ضعيف شد.(13) هر چند اين احتمال هم، مانند احتمال نخست، به طور کامل مردود نيست اما با توجه به اين نکته که: اولاً: دفاع شريعتي از روحانيت به سالهاي قبل از اصلاح و تکميل اطلاعاتش باز ميگردد (چنانکه نمونهاي از آن در نقد احتمال نخست گذشت و نمونههاي ديگر هم ميتوان ارايه کرد). ثانياً: حتي در دوران اصلاح و تکميل اطلاعاتش هم (يعني در اواخر عمر) شاهد حملات تند او عليه روحانيت هستيم. به عنوان نمونه: شريعتي پس از تعطيلي اجباري حسينية ارشاد که تقريباً مصادق با اواخر عمر اوست به تاريخ 25/8/1351 در نقدي تند عليه روحانيت خطاب به همسرش مينويسد: در اين ماه رمضان لابد شنيدي که چهها که اين آخوندهاي عجيبالخلقه نکردند! کتابها و اعلاميهها و فحشها و منبرها و معرکهها و فتواها... همه يکجا و با يک نقشه و يک آهنگ. و معلوم شد که اينها همه سگهاي استعمارند و تا کجا در اين طبقه نفوذ کردهاند.(14) به طوري که امروز تهديد ميکنند که با يک فتوا کارت را ميسازيم و فردا ميبيني رفتهاند و فتوا را گرفتهاند و آوردهاند!(15) لذا نميتوان حملات تند شريعتي را عليه روحانيت صرفاً ناشي از کاستي اطلاعاتش در يک دورة خاص دانست؛ همانگونه که نميتوان دفاعيات او را هم ناشي از اصلاح و تکميل اطلاعاتش در دورهاي ديگر قلمداد کرد. احتمال سوم: تقسيم تاريخي روحانيت به دو گروه اصيل و غيراصيل
عدهاي نيز معتقدند که اظهارات شريعتي دربارة روحانيت، متناقض نيست؛ بلکه تناقضنما است. و کليد فهم درست ادبياتش را خود او در مباحث گوناگون به دست داده است. در واقع شريعتي معتقد بود هم مذهب و هم علماي مذهب در طول تاريخ با دو چالش مواجه بودهاند: ـ يکي مذهب تحريف شده (به عنوان عامل تخدير جامعه در راستاي تأمين منافع کانونهاي زر و زور) به جاي مذهب ناب (که نياز فطري و عامل سعادت و نجات بشر است.) ـ و ديگري علماي سوء و درباري (به عنوان عامل اصلي تحريف دين و توجيهگر نظامهاي طاغوتي و استکباري) به جاي علماي اصيل (که مفسران و مبلغان دين حقيقي، و پشتيبان مستضعفان در برابر مستکبراناند). اين نکتة مهم که در فهم درست ديدگاه شريعتي نسبت به روحانيت نقش اساسي دارد در آثار گوناگون وي به طور مکرر و مؤکد آمده است. هر چند براي مدلل کردن احتمال سوم، لازمست به مجموعة آثار شريعتي مراجعه کرد، اما چون اصل در اين نوشتار بر مختصر گويي است، لذا تنها به خلاصة يکي از مصاحبههاي او که در بارة روحانيت است و در تاريخ 23/9/1350 در حسينية ارشاد انجام شده بسنده ميشود: پرسش: «جنابعالي در مواردي از نوشتجات خود مانند: اسلامشناسي چاپ مشهد و فاطمه فاطمه است و تشيع علوي و انتظار و ... روحانيت شيعه را تجليل کرده، فلسفة آن را گفته و خدمات آن را ارج نهادهايد؛ در عين حال در مواردي ديگر در مقام انتقاد از نابسامانيهاي غير قابل انکار جامعة روحاني، مطلق و کلي و به استثناء سخن رانده و گروهي از علماي بزرگ حوزههاي علميه، فضلا و مدرسين و طلاب پارسا و زاهد و خدمتگزار را از انتقادات تند خود استثنا نکردهايد. اين تناقض چرا؟ گاه آن همه ستايش، گاه اين همه سرزنش! پاسخ: اول بايد بر سر معني «روحانيت» توافق کنيم و مصاديق را معلوم نماييم و سپس از مسئلة انتقادات و نظريات من در اين باره صحبت کنيم. من اساساً اصطلاح «روحانيت» را يک اصطلاح اسلامي و شيعي نميدانم و معتقدم اين اصطلاح اخيراً از مسيحيت گرفته شده و در متون اسلامي ما چنين کلمهاي بدين معنا نيامده است. بلکه در اسلام به جاي «روحاني» و «جسماني»، ما «عالم» داريم و «متعلم». بنابراين بايد به جاي «روحاني» گفت «عالم اسلامي». حال ببينيم عالم اسلامي چه کسي است؟ به نظر من در درجة اول کسي که قرآنشناس است. در درجة دوم کسي که پيغمبرشناس است (يا با سيره و حديث و سنت آشناست) و در درجة سوم کسي که اهل بيت و سيره و شخصيت ائمه و اصحاب را ميشناسد و در يکي از علوم اسلامي نظير فلسفة اسلامي يا تاريخ اسلام، علم الحديث، رجال، اصول، فقه و غيره متخصص است.(16) بقيه ميمانند آدمهاي نازنين و نوراني و مقدسي که هيچ چيز و هيچ کس را نميشناسند ولي شخصيت «روحاني»اند!! اينها را من نميشناسم؛ هر چه هم خودم را سرزنش ميکنم که چرا نميشناسم؟! بايد بشناسم. ولي چه کنم؟! خدا استعدادش را نداده که بفهمم اينها در اسلام چه مصرفي دارند؟! اگر چه عوام اينها را بيشتر از همة آنها که نام بردم (يعني علماي اسلامي) ميشناسند و قدر و قيمتشان را خوب ميدانند. من اين تيپ را «روحاني» مينامم. اما راجع به علماي اسلامي، اين را ميخواهم ادعا کنم و دهها قرينه و نمونة عيني بر اثبات آن دارم که از ميان نويسندگان و سخنرانان و حتي علما و فضلاي اسلامي معاصر، هيچ کس ـ البته در حد امکانات و نوع کار و کاراکتر خودش ـ به اندازة من افتخار دفاع جدي و مؤثر عملي و فکري از اين جامعةگرانقدري که اميد بزرگ و سرماية عزيز ماست، نداشته است. دليل؟ 1. در اسلامشناسي آنجا که... 2. در کتاب انتظار طلبه را... 3. در رسالة تحقيقي که براي وزارت علوم نوشتهام و نيز در مقالة کوير... 4. در تشيع علوي و صفوي نشان دادهام که علماي شيعه... 5. در تاريخ اديان گفتهام که علماي شيعه... 6. در مقايسه با ديگر روحانيون: علماي شيعه... 7. در درس اسلامشناسي ـ حسينية ارشاد ـ نقل کردم که ... 8. در مدت قريب به شش سال در اروپا ـ از 1338 تا 1343 ـ در برابر سيل اتهامات ريشهدار و مجهزي که نثار جامعة علماي مذهبي و نقش اجتماعيشان ميشد و پيداست که در اين راه، بسياري از جناحهاي متضاد با هم متفق بودند، در ميان روشنفکران اروپايي، دانشجويان ايراني و حتي در شکل کنفرانسها و گزارشها و تحقيقهاي علمي در رشتة جامعهشناسي مذهبي، ميان استادان و دانشجويان دانشگاه، من دفاعياتي که از اصالت آنان و نقش اجتماعي آگاه آنان کردهام و آثاري که در قضاوت قشرهاي وسيعي داشته است، حقيقتي است که تفصيل آن حاکي از خودنمايي است و هرگز از آن سخن نگفتهام و اينجا فقط براي اثبات ارادتي که به اين جبهه ميورزم بدان اشاره کردم و در عين حال هر که از خارج آگاهي دارد، از آن آگاه است. اين بود نظر من نسبت به علماي مذهبي ما و آن هم نظرم نسبت به روحانيت بدان معنا.(17) البته پرسشي در اينجا مطرح ميشود و آن اينکه: آيا تمام انتقادات شريعتي را ميتوان حمل بر روحانيت غيراصيل کرد؟ به عبارت ديگر: آيا هيچ اختلافي ميان شريعتي و روحانيت اصيل وجود نداشته و هيچ گفتگو و بحثي ميان شريعتي و روحانيت راستين در نگرفته است؟ بيشک چنين نيست و دست کم بخشي از انتقادات شريعتي ناظر به روحانيت اصيل است؛ لذا بحث را با طرح احتمال چهارم پي ميگيريم. احتمال چهارم: اختلاف پسر با پدر
اگر براساس احتمال سوم بپذيريم که بخش کثيري از حملات شريعتي، ناظر به علماي سوء و درباري است،(18) در احتمال چهارم اين بحث مطرح ميشود که: ضمن آنکه بخش ديگر انتقادات وي ناظر به علماي راستين است، اما اين انتقادات از نوع حملات پيشين نيست، بلکه در حد اختلاف ميان پسر با پدر ميباشد؛ آنهم پسري که مدعي است به حرمت پدر و مصالح خانوادگي توجه دارد: اين را همين جا بگويم که کسي چون من و امثال من که اين حرفها را ميزند، اين جور عقايدي دارد، و اينچنين فکر ميکند، ممکن است انتقاداتي به شيوة تبليغ مذهبي يا شيوة تحليل بعضي از مسايل اعتقادي داشته باشد. ممکن است با روحاني يا روحانيت در بعضي از مسايل اختلاف سليقه داشته باشد. و ممکن است با فلان عالم مذهبي ـ روحانييي که عالم جدي مذهبي است و روحاني واقعي دين است، اختلافات فراواني داشته باشم، و او به شدت به من بتازد و من به شدت به او حمله کنم. اما اختلاف من و او، اختلاف پسر و پدري است در داخل خانواده و وقتي که به همسايه و بيگانه ميرسد، يک خانواده هستيم و کوشش ميکنم تا اختلافات خانوادگي اين نسل و نسل پيش را ـ که هر دو براساس يک ايمان، يک تعصب و دلسوز و يک هدف است ـ به کوچه و بازار نکشانم و در معرض عام مطرح نکنم، تا کسي که نه تنها با من يا با آن نسل پيش، يا اصلاً با اين خانواده دشمن است، بهترين وسيله را در دست نگيرد. متأسفانه مرحوم شريعتي به اين تشخيص خود که تشخيص درستي هم بود، به طور دقيق و کامل عمل نکرد و اختلافات خانوادگي را به کوچه و بازار کشاند و اسباب سوء استفادة دشمن مشترک (استبداد) را فراهم کرد. به عنوان نمونه: سرتيبپ بهرامي (رئيس ساواک خراسان) در بارة شريعتي خطاب به همکارانش مينويسد: من قبلاً هم گفتم ساواک بايد از اين عنصر استفاده کند بر عليه کمونيسم، بر عليه چپها، بر عليه آخوندبازي. زيرا در اين مسايل کاملاً وارد است.(19) 3. جمعبندي و نتيجهگيري
در يک نگاه کلان، به طور خلاصه ميتوان گفت: مرحوم شريعتي نه تنها مخالف دين و روحانيت نبود، بلکه يکي از مدافعان جدي و اصولي دين و روحانيت بود. اما هم در برداشت از دين و روش تبليغ آن اشتباهاتي داشت و هم در تحليل روحانيت و نوع تعامل با آن. و چون فردي دلسوز و صادق بود در اواخر عمرش وصيت کرد تا يکي از علماي راستين و فرزندان برجستة مکتب اهل بيت عصمت و طهارت ـ يعني استاد گرانقدر، جناب آقاي محمدرضا حکيمي ـ مسئوليت بررسي و اصلاح آثار او را بپذيرد: برادرم، مرد آگاهي و ايمان، اخلاص و تقوا، آزادي و ادب، دانش و دين، محمدرضا حکيمي. ... و اما برادر! من به اندازهاي که در توان داشتم و توانستم در اين راه رفتم... آنچه هم از من نشر يافته، به دليل نبودن امکانات و کم بودن فرصت، خام و عجولانه(20)و پر غلط و بد چاپ شده است ... اينک من همة اينها را ـ که ثمرة عمر من و عشق من است و تمام هستيام و همة اندوختهام و ميراثم ـ با اين وصيت شرعي، يک جا به دست شما ميسپارم و با آنها هر کاري که ميخواهي بکن. فقط بپذير ... ويعهام را به دست کسي ميسپارم که از خودم شايستهتر است... سرپرستي و تربيت همة اين عزيزتر از کودکانم را به تو ميسپارم و تو را به خدا و ... خود در انتظار هر چه خدا خواهد. (مشهد ـ آذر ماه 1355)(21) اي کاش استاد حکيمي اين مسئوليت را پذيرفته بود تا هم بخشهاي مفيد و زيباي آثار مرحوم شريعتي از انزوا خارج شود و استفادة عام يابد و هم علاقمندان به آثارش از لغزشگاههاي آن در امان مانند. ولي افسوس! کلام آخر: شريعتي در پرتو مطهري زيباتر است
هر چند به اعتراف خود شريعتي آثارش «خام» و «عجولانه» است، اما چون به هر حال هنوز بوي عشق به دين و ارزشهاي الهي و حساسيت نسبت به سرنوشت مردم از آن به مشام جان ميرسد، لذا در ميان بخشي از جوانان ما مطرح است. اما چون خامي و شتاب، بويژه در حوزة مسايل اعتقادي و اجتماعي، پر آفت و خطرناک است، براي در امان ماندن از اين آفت نيز بايد چارهاي انديشيد. چارهاي که خود آن مرحوم انديشيد ـ يعني وصيت به استاد حکيمي ـ متأسفانه تاکنون عملي نشده است؛ و از اين پس نيز بسيار بعيد به نظر ميرسد که عملي شود؛ مگر آنکه آن عزيز فرزانه، با صلاحديد خود، مسئوليت انجام اين وصيت را به کسي ديگر واگذار کنند. به هر حال تا اصلاح آثار آن مرحوم، براي بهرهبرداري مفيد و پيشگيري از عوارض احتمالي دنيوي و اخروي لازمست چارهاي ديگر بينديشيم؛ و آن اينکه: تشنه کامان معارف ديني و اجتماعي قبل از ورود به کوير انديشة شريعتي، ابتدا از چشمهساز زلال و مطهر انديشة ناب شهيد مطهري سيراب شوند و توشهاي از معرفت آن شهيد انديشه فراهم سازند؛ که اگر چنين کنند، ديگر هراسي از گم شدن قبله در قلب اقيانوس انديشههاي کويري آن عزيزي که ابوذروار زيست و ابوذر وار رخت از جهان بر بست نخواهد بود: بياييم شريعتي را با مطهري بياميزيم. شريعتي را در کنار مطهري مطالعه کنيم. ترکيبي از زيباييهاي شريعتي را با بتون آرمة انديشة اسلامي مطهري به وجود بياوريم. آن به نظر من همان مرحلة نويني است که نسل ما به آن نياز دارد.(22) 1 . مکتوبات شريعتي، ص 138. 2 . مجموعة آثار 1 (با مخاطبهاي آشنا)، ص 7. 3 . براي آشنايي بيشتر با مواضع منفي شريعتي دربارة روحانيت ر.ک. به: 1) نامهها / صص: 8، 11 تا 13، 24 تا 26، 29 تا 32، 42، 73، 96، 145 و 279. 2) تشيع علوي و تشيع صفوي / صص: 39، 43 (پاورقي)، 56، 101، 115 تا 120، 121 تا 124، 132، 133، 152 تا 174، 183، 185، 187. 4 . مصاحبة شريعتي در حسينية ارشاد در تاريخ 23/9/1350 (به نقل از: پوستين وارونه. دکتر حسين رزمجو. ص 43) 5 . تشيع علوي و تشيع صفوي. ص ... (به نقل ازشريعتي در نگاه مطبوعات، ج 1، ص 390) 6 . مصاحبة شريعتي در حسينية ارشاد در تاريخ 23/9/1350 (به نقل از: پوستين وارونه، دکتر حسين رزمجو، ص 43) 7 . عقيده. ص . (به نقل از شريعتي در نگاه مطبوعات، ج 1، ص 394) 8 . اسلامشناسي (به نقل از شريعتي در نگاه مطبوعات، ج 1، ص 391) 9 . عقيده، ص . (به نقل از شريعتي در نگاه مطبوعات، ج 1، ص 394) 10 . نامهها، صص: 127 و 128. 11 . از مقدمة مهندس مهدي بازرگان بر کتاب «دکتر علي شريعتي از ديدگاه شخصيتها». به کوشش: جعفر سعيدي، ص 33. 12 . از مصاحبة شريعتي در حسينية ارشاد در تاريخ 23/9/1350 (به نقل از: پوستين وارونه. دکتر حسين رزمجو، ص 45) 13 . از مصاحبة اختصاصي سروش با حضرت آيتالله سيد علي خامنهاي (به نقل از: شريعتي در نگاه مطبوعات. جلد اول. به کوشش: حيدر شجاعي ـ قاسم ميرآخوري. ص 404). البته تحليل مقام معظم رهبري در توجيه حملات شريعتي عليه روحانيت مبتني بر دو علت است: يکي همانکه در احتمال دوم آمد و ديگري آنچه که در احتمال سوم خواهد آمد. 14 . مسئلة نفوذ در روحانيت مسئله بسيار مهمي است که حضرت امام خميني(ره) نيز در آثار و بيانات خود مکرر به آن اشاره کرده است. به عنوان نمونه در کتاب شريف و گرانسنگ ولايت فقيه در چند جا دربارة ضرورت پاکسازي حوزههاي مقدس علميه از علماي نفوذي استعمار و استبداد ياد ميکند: 1) ولايت فقيه. صص 3 و 4: «نهضت اسلام در آغاز گرفتار يهود شد؛ ... بعد از آنها نوبت به طوايفي رسيد که به يک معنا شيطانتر از يهودند. اينها به صورت استعمارگر از سيصد سال پيش يا بيشتر به کشورهاي اسلامي راه پيدا کردند و ... مبلغيني که در حوزههاي روحانيت درست کردند و عمالي که در دانشگاهها و مؤسسات تبليغات دولتي يا بنگاههاي انتشاراتي داشتند و مستشرقيني که در خدمت دولتهاي استعمارگر هستند همه دست به دست هم داده و در تحريف حقايق اسلام کار کردند. به طوري که بسياري از مردم و افراد تحصيل کرده نسبت به اسلام گمراه و دچار اشتباه شدهاند.» 2) ولايت فقيه، ص 136: «اينها از فقهاي اسلام نيستند و بسياري از اينها را سازمان امنيت ايران معمم کرده تا دعا کنند.» 15 . نامهها، ص 9. 16 . البته مرحوم شريعتي در اين مصاحبه تمام شاخصهاي خود را دربارة روحانيت اصيل (علماي اسلامي) بيان نکرده، و تنها به ويژگيهاي علمي اين صنف پرداخته و از معيارهاي اجتماعي که در ساير آثار او وجود دارد يا غفلت کرده، يا به خاطر محدوديتهاي ناشي از يک مصاحبه، از آن عدول کرده است. 17 . پوستين وارونه، دکتر حسين رزمجو، صص 37 تا 47. 18 . که البته ممکن است در تعيين برخي مصاديق خطا کرده باشد. 19 . نهضت امام خميني. سيد حميد روحاني، ج 3، ص 281. 20 . تأکيدها از اينجانب است. 21 . شريعتي از ديدگاه شخصيتها. به کوشش: جعفر سعيدي. صص 77 تا 80. 22 . مقام معظم رهبري. روزنامة جمهوري اسلامي. ضميمة جنگ هفته. 30 خرداد 1360 (به نقل از: دکتر علي شريعتي از ديدگاه شخصيتها. به کوشش: جعفر سعيدي. ص 99. نکته : علي شريعتي روحانيت منبع: باشگاه انديشه 22/1/1384