دریای ایمان نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

دریای ایمان - نسخه متنی

ویلیام سی. چتیک؛ مترجم: هما شهرام بخت

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

درياي ايمان

ترسيم تمايز بين صوفيان و مسلمانان ديگر اگر محال نباشد بسيار مشکل است. حتي اگر ديدي مردم شناسانه داشته باشيم و بگوييم صوفي کسي است که خود مي گويد صوفي است، درمي يابيم که به دلايل تاريخي و سياسي کساني که با تعاريف ديگر اين واژه صوفي ناميده مي شوند، از اين کلمه استفاده نمي کنند.ويليام چتيک در مي 2003در مرکز ديويد ام.

کندي براي مطالعات بين المللي دانشگاه بريکهام يانک اين مباحث را ارائه کرده است.کلمه عربي الاصل صوفي (کسي که پشمينه پوش است) کمک زيادي در روشن کردن معناي آن نمي کند جز اين که حکايت مي کند که برخي مسلمانان صدر اسلام تمايلاتي زاهدانه داشته اند.

از آنجايي که اين واژه نخستين بار در قرن هشتم ميلادي (قرن دوم هجري) استفاده شد، بسيار بحث انگيز است. بعلاوه از کلمات بسيار ديگري نيز به منظور معرفي همين تعليمات و شعائر استفاده شده است.

مانند فقر و معرفت. از نقطه نظر تاريخي مشخص نيست که چرا تصوف به جاي هر کلمه ديگري به عنواني عام تبديل شده است. به جاي تلاش در ارائه تعريفي دقيق ظاهرا بهتر است بگوييم که تصوف نگرشي خاص به تعليم و اعمال عبادي اسلام است که در ميان مسلمانان در هر نقطه از جهان يافت مي شود.

با بيان مطلب فوق ، اکنون مي توانم ويژگي هاي کمي را شرح دهم که نگرش يک صوفي را از نگرش هاي ديگر متمايز مي کند. البته بايد در خاطر داشت که من {اين واژه} را تعميم مي دهم.

من درباره تشابهات خانواد گي در ميان انبوهي از پديده ها صحبت مي کنم. اظهارات من ضرورتا به هيچ شرايط تاريخي يا فرهنگي اطلاق نمي شود.

لازم است که کارمان را با نگاهي به نکات عمده کلي تعليماتي که قرآن وضع کرده است و سنت (شعائر ديني و گفته هاي حضرت محمد) آغاز کنيم. بلافاصله در مي يابيم که اسلام نيز همانند اديان بزرگ ديگر به سه حوزه اصلي دغدغه هاي انسان توجه مي کند.

اين سه حوزه جسم ، ذهن و روح يا عمل ، علم و هستي ناميده مي شوند. جسم قلمرو فعاليت ، مناسک عبادي و روابط اجتماعي است. ذهن قلمرو مشاهده، ايمان، علم و شناخت است و روح قلمرو عميق ترين آگاهي از خويشتن خويش و رابطه مستقيم با واقعيت غايي است که همان خدا يا ذات حقيقي و واقعي ناميده مي شود.

شايد قرآن از اين حيث که بر اهميت دانش و شناخت تاکيد کرده است ، در ميان ديگر کتب آسماني منحصر به فرد باشد. {به درستي که} بسياري از اقوال حضرت محمد اهميت درست شناختن اشيائ را تصديق مي کند.

از آنجايي که اين اقوال بر دانش تاکيد دارند، سطح بالاي يادگيري و دانش پژوهي از ويژگي هاي تمدن اسلامي است.

از همان ابتدا اسلام فرهنگي طرفدار کتاب داشته است. اين يکي از ويژگي هاي اصلي مطالعه کلاسيک است که فرانز روزنتال ، شرق شناس بزرگ اهل ييل ، انجام داده است : دانش پيروزمند، مفهوم دانش در اسلام قرون وسطي در سده هاي مياني.

به مجرد توسعه تمدن اسلامي ، مسلمانان بسياري خود را وقف فراگيري علم و دانش کردند. اين مسلمانان روحاني نبودند، زيرا اسلام هيچ درجه روحانيت مابانه ندارد.

آنها صرفا اشخاصي بودند که دستورات مختلف قرآن و پيامبر را به منظور جستجوي دانش با جديت دنبال مي کردند، بنا به حديث پيامبر «طلب علم بر عهده هر مرد و زن مسلماني است».

مسلمانان به دليل علاقه به دانش و معرفت به مطالعه و جذب سنت هايي همت گماشتند که از سوي قرآن و پيامبر {به منظور} توجه تحليل و تبيين و سامان بخشي وضع شده بود. بعضي ها به يادگيري هر آنچه که در رابطه با شيوه صحيح ارتباط با بدن يعني در ارتباط با شخص ، اجتماع و مناسک و شعائر ديني است ، علاقه مند شدند.

قرآن دقيقا مردم را به چه کاري امر مي کند؟ چگونه حضرت محمدص دستورات قرآني را در قالب عمل مي ريزد؟ چگونه انسان بايد پنج ستون معروف دين ، يعني همان شهادتين ، نمازهاي يوميه ، زکات ، روزه و حج را انجام دهد آداب دقيق دستشويي رفتن ، استحمام کردن و غذاخوردن چيست؟ قوانين درست اعمال بين افراد، ازدواج ، ارث و تجارت چيست؟ تا زماني که انسان وحي قرآن و تجسم آن در شخص پيامبر را بپذيرد، {بايد به دنبال} پرسش و پاسخي براي تمامي اين سوالات باشد.

اما بايد توجه داشت که تمامي اين سوالات در رابطه با عملکرد صحيح است و بر آنچه جسم انجام مي دهد تمرکز مي کنند. مسلمانان ديگر بيشتر علاقه داشتند که دريابند اهداف ايمان که قرآن آنها را به عنوان خداوند، فرشتگان ، کتب مقدس ، پيامبران ، روز آخرت و مشيت الهي معرفي مي کند، چيستند مسلماناني که بر شناخت اين اهداف تمرکز مي کنند، معتقدند که ايمان فرد بر معرفت استوار است.

ادعاي فردي نادان در باور به خدا جهل محض است. هيچکس نمي تواند به خدا ايمان داشته باشد بي آن که بداند او واقعا کيست و وجود حقيقي اش چه چيزي را ايجاب مي کند.

بر همين اساس کسي نمي تواند ادعا کند که بدون شناخت و معرفت اهداف ديگر ايمان را باور دارد. فرشتگان که مسلمانان به وجودشان ايمان دارند، دقيقا کيستند؟ پيامبران ، کتب مقدس و روز قيامت چه هستند؟ ايمان به هر يک از اينها بستگي به داشتن معرفت دارد و کسب معرفتي مستدل از چنين واقعياتي آسان نيست.

تمام کساني که مي خواهند به درکي مناسب از اصطلاحات اسلامي دست يابند، بايد خود را وقف مطالعه تجلي ذات خداوند در قرآن و کلام پيامبر کنند.

دانش و معرفت ضروري است. در عين حال گروه ديگري از مسلمانان توجهشان را به فعاليت يا معرفت معطوف نمي کنند، بلکه آنها عشق ، بخشش ، شرافت ، عدالت و صداقت را که دستور قران است و ارتباط حضرت محمدص با خداوند و ديگر مردم نمونه اعلاي آن است ، پرورش مي دهند.

براي اين مسلمانان چنين پرسش اساسي اي مطرح است که «چگونه انسان مي تواند فردي پرهيزگار و باتقوا باشد؟ چگونه کسي مي تواند کليه ويژگي هاي شخصيتي و فضايلي را که در حضرت محمد و ديگر پيامبران و دوستان خاص خداوند يافت مي شود پرورش دهد؟»

اين سوال پيش مي آيد که چرا عالمان مسلمان در يکي از اين سه زمينه متخصص مي شوند و تلاش نمي کنند در هر سه اينها تبحر کسب کنند. {در وهله اول اينگونه بايد پاسخ داد که} آنها عموما در هر سه زمينه تلاش مي کنند، اما تبحر يافتن در اين هر سه حقيقتا از توانايي غالب آنها فراتر است ، هر چند که استثنائاتي نيز وجود دارد.

عالمان معمولا {ترجيح مي دهند} در يکي از اين زمينه ها اطلاعات زيادي به دست آورند و نه در دو زمينه ديگر، با وجود اين تخصص مشخصه عمومي تمام کساني است که مي خواهند دانششان درباره چيزي کامل باشد.

هر يک از اين سه قلمرو علوم اسلامي فعاليت انساني مناسب ، شناخت دقيق از خداوند و جهان و تحقق بخشيدن به فضيلت و پرهيزگاري مي تواند بي هيچ پاياني بررسي و تحليل شود.

دليل ديگري براي تخصص گرفتن در يک زمينه وجود دارد که شايد بتوان درباره آن بيشتر سخن گفت : اين که {تمامي} انسانها داراي استعدادهايي طبيعي ، تمايلات شخصي و محدوديت هاي ذهني هستند.

اين واقعيت که اگر شخصي در فوتبال مهارت داشته باشد، حتما نبايد در رياضي ، نقاشي و موسيقي هم سرآمد باشد. و اگر کسي استعداد زيادي در درک شريعت براي استخراج دستورات و قوانين خاص از احکام و اصول وحياني داشته باشد به هيچ صورتي دال بر اين نيست که او مستعد يادگيري الهيات نيز هست يا او الزاما تلاش مي کند فردي بهتر و پرهيزگارتر شود.

چيزي که مي خواهم بگويم اين است که از صدر اسلام ، مسلمان بودن يعني درک اين مهم که قرآن و حضرت محمدص براي سازگار کردن جسم ، نفس و روح با غايت الهي در خلق اين جهان رهنمودهاي بنياديني ارائه داده اند.

حتي مسلمانان در اين که کدام رهنمود از بالاترين اهميت برخوردار است و چگونه مي توان آنها را عملي کرد با يکديگر متفاوتند.

برخي از مسلمانان ذاتا تمايل دارند که اولويت نخست را به جسم اختصاص دهند و برخي ديگر احساس مي کنند که بايد توجهشان را به ذهن و توسعه شناختشان از خداوند و آفرينش او معطوف بدارند در حالي که عده ديگر معتقدند که کل هدف وجود انسان مهار کردن جسم و ذهن به منظور تقويت روح و دستيابي رابطه اي با حقيقت غايي است.

علمايي که بر شناخت عوامل ايمان تمرکز کرده بودند به چندين مکتب فکري تفکيک شدند. الهي دانان جزمي (اولياي امور در کلام) گفتند که بهترين شيوه شناخت خداوند تفسير عقلاني قران است.

فلاسفه معتقد بودند که عقل انساني راهنماي مناسبي براي {درک} حقيقت اشيا است و شايد مکاشفه الهي براي درک آن حقيقت ضروري نباشد.

صوفيان بر اين باورند که بهترين و مطمئن ترين راه شناخت صحيح {واداشتن} رابطه اي مستقيم با خداوند است. علمائي که با تصوف مرتبط بودند، اسلوبي متفاوت به وجود آوردند.

با دليلي مناسب در مي يابيم که روش آنها روشي «عرفاني» است. دومين تعريف وبستر به ما مي گويد که کلمه عرفان مي تواند به معني «آموزه يا باوري باشد که دانش بي واسطه از خداوند، از حقيقت معنوي يا از حقيقت غايي باشد... و از طريق شهودي بي واسطه ، بينش يا اشراق و به روشي که به نوعي از ادراک حس عادي يا تعقل متفاوت است ، کسب مي شود.»

يقينا اين آموزه ويژگي نگرش صوفي در شناخت خداوند و جهان است. اما آنها بر اين باور بودند که اين دانش مستقيم که آن را نوعا کشف مي نامند مي بايست ريشه در قرآن و سنت حضرت محمدص داشته باشد.

اکثرا آنها توجه زيادي به شيوه هاي استدلالي مختلف نسبت به علم داشتند. صوفيان معتقد بودند که برخلاف نظريات فلاسفه عقل به تنهايي براي دستيابي به شناخت خداوند کافي نيست. و برخلاف نظريه اهل کلام شناخت عقلاني صرف از قران نيز ناکافي است.

يک راه شناخت تصوف و شيوه اي که اين راه از راههاي ديگر معرفت اسلامي متمايز است ، توجه به شناخت صوفي از نقش انسان در آفرينش است. مسلمانان نيز درست همانند يهوديان و مسيحيان عموما معتقدند که انسان به تصوير خداوند خلق شده است.

در اسلام تصوري از گناه اوليه وجود ندارد اما مسلمانان بر اين باورند که آدم ابوالبشر مرتکب خطا شد و به دليل فراموشي خداوند از بهشت بيرون رانده شد. غفلت از ياد خداوند خطاي عام فرزندان آدم است و درخشش اوليه انساني را که به هيات خداوند آفريده شده بود، مي پوشاند.

از اين رو انسان ها از اين استعداد برخوردارند که آينه هايي درخشان براي انعکاس حقيقت الهي باشند. اگر آنها از راهنمايي هاي يک پيامبر، مخصوصا حضرت محمد برخوردار باشند و آنها را دنبال کنند، قادر به انجام چنين کاري خواهند بود.

نقش واقعي انسان در جهان به فعليت درآوردن تصوير الهي و خليفه خداوند بودن در روي زمين است. انسان ها با «اطاعت» و «تسليم» به خداوند (اسلام) و همانند بندگان خداوند عمل کردن مي توانند همانطور که گفته شد تجلي گر باشند.

زماني که بندگاني کامل و نمونه باشند، شايد خداوند آنها را انتخاب کرده ، خليفه خود نمايد. فقها خدمت به خداوند و اطاعت از او را در چارچوب عمل صحيح تعريف کردند، {در حالي که} متکلمان ، صوفيان و فلاسفه باور داشتند که عمل صحيح بر شناخت درست از خداوند و جهان استوار است.

صوفيان بر باور فوق اين اعتقاد را اضافه کردند که عمل صحيح و اعتقادات درست مي بايست با مراوده معنوي بي واسطه با خداوند کامل شود. فقط چنين مراوده معنوي اي قادر است خصوصيات الوهي نهفته روح را فعليت ببخشد و تجلي فراخور اين خصوصيات را در جامعه و جهان به وجود آورد.

علماي مسلمان و متکلمان بسيار درباره خصوصياتي بحث مي کنند که تصوير انسان از خداوند را شرح مي دهد، اين خصوصيات معمولا «اسما الحسني» ناميده مي شوند که نوعا نود و نه تا هستند.

آنها شامل معرفت ، آگاهي ، توانايي ، قوه ناطقه ، خلاقيت ، شفقت ، عشق ، عدالت ، عفو و سخاوت و غيره هستند. مطابق {تعاليم} استادان تصوف افراد بايد اين ويژگي هاي الهي را در خودشان به وسيله خدمت کردن به خداوند فعليت بخشند، يعني با اجسامشان به خداوند خدمت کنند، با اذهانشان او را بشناسند و روحا از صميم دل او را دوست داشته باشند.

فقهاي مسلمان به دنبال شناخت مي خواستند روش صحيح انجام هر کاري را بدانند. متکلمان سعي کردند درستي تعاليم قرآن درباره خداوند، پيامبران و روز قيامت را از لحاظ عقلاني ثابت کنند.

فيلسوفان کوشش کردند تا اذهانشان را شکوفا کنند و به کمک هر روش و وسيله اي که به طور عمده از سنت يوناني استخراج شده بود، عقل و فضيلت را فعليت بخشيد.

متصوفه معتقد بودند که تنها شيوه مطمئن به تحقق درآوردن خويشتن خويش ، دستيابي به آگاهي از {ذات} خداوند و شخصي پرهيزگار شدن در اين است که تفکر عقلاني را نسبت به راهنمايي پيامبران برتر بدانيم و اسامي و مشخصات خداوند در درون روح انسان را بيابيم.

صوفيان حضرت محمدص را الگوي خود مي دانستند. پيامبر معرفت و خودسازي را نه با مطالعه کتاب و رفتن به مدرسه که با سرسپردگي به خداوند کسب کرد.

با اين کار خداوند قرآن را به او تعليم داد. تمامي صوفيان {متفق القول} بر اين عقيده اند که حضرت محمدص آخرين فرستاده خداوند است. {از اين رو} آنها هيچ تلاشي براي به دست آوردن کتابهاي وحياني جديد نمي کنند، بلکه {برآنند} تا شناخت خود از آنچه آن را آخرين و کاملترين کتاب ملهم ، يعني قران ، در نظر مي گيرند، به فعليت بخشند.

متصوفه دريافتند که دو رويداد بزرگ سير زندگاني پيامبر را مشخص کرده است: نزول قرآن و به معراج رفتن شخص پيامبر. زندگي {واقعي} او به عنوان يک پيامبر زماني آغاز شد که خداوند قرآن را توسط جبرئيل بر او نازل کرد. وقتي پيامبر خود را کاملا تسليم پيام وحياني کرد، جبرئيل در سفري که به معراج (نردبان ) معروف است ، او را براي ملاقات با خداوند بالا برد.

معراج حضرت محمدص در دو آيه قرآن (17:1، 1:53) و ديگر آيات اين سوره) به صورت تلميحي آمده است: جزئيات اين سفر از طريق رواياتي به ما رسيده که او براي يارانش نقل کرده است.

به طور خلاصه {اين طور مي توان گفت} که شبي جبرئيل به سراغ پيغمبر رفت و در طرفه العيني او را با جسم به بيت المقدس برد.

پيامبر در بيت المقدس و در مکاني که اکنون به عمارت صخره معروف است ، تمامي صد و بيست و چهار هزار پيغمبر از زمان آدم ابوالبشر تا عيسي را ملاقات کرد و پيش نماز آنها شد. سپس جبرئيل پيامبر را بالا برد و از افلاک سماوي گذر داد.

او در هريک از اين افلاک يکي از پيامبران و تني چند از فرشتگان را ملاقات کرد. او همچنين از بهشت و جهنم نيز ديدار کرد. و بالاخره {تا جايي رسيد} که جبرئيل ديگر نمي توانست راهنمايش باشد، اين بود که خود به تنهايي صعود کرد و به ديدار خداوند نائل آمد.

وقتي حضرت محمد به مکه بازگشت ، براي يارانش از اين سفر گفت : ياران از او پرسيدند که از اين سفر چه چيزي {براي آنها} از سوي خداوند آورده است. سپس پيامبر عملا نماز پنج گانه يوميه را که خداوند براي انسان ها فرستاده بود، تعليم داد.

از اين روست که نماز يوميه که از اساسي ترين شعائر مسلمانان است با سفر به سوي خداوند رابطه نزديکي دارد. وقتي ياران از پيامبر پرسيدند که آيا آنها هم مي توانند به معراج بروند، پيامبر چنين پاسخ داد که «نماز معراج مومن است.»

به عبارت ديگر اين نماز يوميه است که «رابطه مستقيم با خداوند» را به وجود مي آورد، چه مومن از حضور خداوند باخبر باشد و چه نباشد. قرآن مي فرمايد «هر جا که باشيد خداوند با شماست (57:4).

از طريق نماز انسان ها مي توانند رابطه مستقيم با الوهيت را تجربه و درک کنند. پرواضح است که نزول قرآن بر حضرت محمد رخداد بنيانگذار اسلام است اما مشخص نيست که آيا معراج او نقطه اوج نزول قرآن است يا خير. با نزول قرآن حقيقت غايي با انسان ها ارتباط پيدا کرد، اما تا زماني که درنيابيم ثمره متعين اين رابطه معراج پيامبر به سوي خدا بود، معناي آن ارتباط آشکار نمي شود.

خداوند با پيشقدم شدن و نزول قرآن به وسيله جبرئيل با انسان ارتباط برقرار کرد و لوازم دستيابي اين رابطه با او را فراهم کرد. حضرت محمد(ص) با صعود به سوي خداوند به وسيله جبرئيل سرشت غايي آن مراوده معنوي را نشان داد که در اعماق روح تمامي انسان ها و پس از مرگ دست يافتني است.

درست همان طور که نزول قرآن از سوي خداوند به مسلمانان نشان مي دهد که اين کتاب اصل و مبداعي الهي دارد و حقيقت رسالت را آشکار مي سازد، به همين صورت نيز معراج پيامبر را اثبات مي کند و عملي شدن ثمره راهنمايي را نشان مي دهد. قرآن نزول پيدا کرد تا بلکه انسان ها به معراج بروند.

انسان ها با اطاعت از رسالت قرآن و پيروي از حضرت محمد مي توانند به وضعيت صحيح شان در آفرينش دست يابند، اين که مي توان همزمان هم بنده خدا بود و هم خليفه او. صوفيان با مسلمانان عادي تفاوت داشتند، اين تفاوت نه در آنچه که انجام مي دادند که در از خود گذشتگي قاطعانه در به فعليت بخشيدن روحشان و زندگي در حضور خداوند بود.

يکي از خاص ترين روشهايي که صوفيان آن را به کار مي گرفتند و سعي مي کردند به وسيله آن خدا را هميشه در ذهن خود داشته باشند، ذکر خداست.

آنها باور داشتند که هر کس بتواند خود را فراموش کند و به ياد خدا باشد، {قادر خواهد بود} بر فراموشي اي که از آدم ابوالبشر به ارث رسيده غلبه کند. در آن صورت فرد به حقيقت معنوي و ذات حقيقي دسترسي پيدا مي کند، درست همانطور که حضرت محمد بدان دست يافت.

نقل از: http://www.jamejamonline.ir/shownews2.asp n=130309&t=con

© کپي رايت توسط .:مقاله نت.: بزرگترين بانك مقالات دانشجويي کليه حقوق مادي و معنوي مربوط و متعلق به اين سايت و گردآورندگان و نويسندگان مقالات است.)

برداشت مقالات فقط با ذکر منبع امکان پذير است.

/ 1