سخنرانی خانم پرفسور آن ماری شیمل درمراسم گوته (1) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

سخنرانی خانم پرفسور آن ماری شیمل درمراسم گوته (1) - نسخه متنی

آن ماری شیمل

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

سخنرانى خانم پرفسور آن مارى شيمل در مراسم گوته (1)

گوته شخصيتى مجذوب اسلام و قرآن (قست اول )

مقاله اى که از نظر مى گذرانيد، قسمت اول سخنرانى خانم پرفسور آن مارى شيمل، شرق شناس و اسلام شناس برجسته آلمانى مى باشد که به مناسبت دويست و پنجاهمين سالگرد تولد گوته، شاعر موحد آلمانى، در مرکز اسلامى هامبورگ ايراد گردديد:

شايد بعضى از شماها به خاطر داشته باشيد که حدوداً يکسال و نيم پيش، يک گروه از مسلمانان در شهر وايمر، فتوائى مبنى بر مسلمان بودن گوته صادر کردند. البته همه محتوى فتوى دقيق نبود ولى گوته از نظر روحى مسلمان بود و به همين صورت هم بايد بماند و شناخته شود.

اين فتوى در نظر محققين افکار گوته مقبول نيافتاد و آنان را به انديشيدن وا داشت. و حتى خانم کتارينا مومزن ( Katarina Mumsen ) که يکى از بهترين گوته شاسان عصر حاضر مى باشد از فتوى حاضر دلشاد نگشت. من فکر ميکنم مسئله موضع گوته در برابر اسلام را نبايد ساده انگاشت. براى درک نظر گوته از اسلام بايد در وحله اول از خود سؤال کنيم که او:

1 ـ در چه نوعى از زمان زندگى مى کرده؟

2ـ چه امکاناتى را براى آشنايى با اسلام در اختيار داشته است.

همانطور که ميدانيد رابطه مغرب زمين با دنياى اسلام به صده هاى گذشته باز مى گردد.

اولين ترجمه قرآن به زبان لاتين در سال 1143 ميلادى در اسپانيا نوشته شد و 400 سال بعد بوسيله لوتر در بازل دوباره نويسى گرديد. تعداد بيشمارى از ارزشهاى فرهنگى بوسيله اعراب به اروپا منتقل شد، از جمله اعداد عربى، رياضى، نجوم، طب و شايد شما بدانيد که از تأليفات ابوعلى سينا تا قرن 17 در مراکز طب اروپا استفاده مى شده. و بسيار چيزهاى ديگر که در زندگى روز مره اروپا غير قابل چشم پوشى بود از جمله آثار هنرى، فرشها، البسه، مخمل و ابريشم و هر آنچه که تصورش ميرود.

ولى متأسفانه رويارويى با اسلام صورت منفى خود را نيز داشت. شناخت اسلام در اروپا بصورت غلط انجام گرفت و مکرراً بعنوان يک دين دشمن تبين شد و على رغم جذابيتها و تفاهم اوليه که بويسله ريموندوس لولوس ( Raimondoz Lollos ) اواخر قرن 13 و اوايل قرن 14 سعى در نگهدارى و بسط آن شد، بواسطه حمله ترکها به اروپاى مرکزى اين سعى ها و نزديکيها سير قهقرانى پيش گرفت. محاصره وين به سال 1529 ميلادى بوسيله ترکها چنان اثرات تنفر در شعر و نوشته ها در اروپاى مرکزى و مناطق آلمان و اتريش ازخود بر جاى گذاشت که مطالعه آنها وحشى ترين لشکر کشيهاى زمان ما بر عليه همه قدرتهاى متخاصم (صرف نظر از نوع آنها) را به خاطر مى آورد. و اين تجربه غم انگيزى مى باشد.

هم زمان با اين لشگر کشيها يک نوع رويارويى نو با شرق پا مى گيرد، و آن سفر سياحان، تجارو اطبا از اروپا به دنياى اسلام مى باشد، به طرف ترکيه، ايران، هند و مغلوستان بزرگ.

اين سفرنامه ها بودند که براى نخستين بار شرق ديگرى را معرفى کردند، سرزمينى با فرهنگ غنى، معمارى و هنر عالى، سرزمينى که لاله ها از آن بر مى خيزند مانند ترکيه، و مهمتر از آن سرزمينى که در آن ادبيات بزرگ و غنى موجود بود.

درود و سپاس فراوان بر اين محققين و سياحان که در قرون 16 و 17 برا ى اولين مرتبه اروپا را متوجه گنجينه هاى شرق نمودند. اگر شما نوشته ها و رساله هاى گوته را در ديوان شرق و غرب او بخوانيد. متوجه خواهيد شد که او چگونه از وجود سفرنامه ها مسرور و شاکر بوده است. در ميان اين سياحان، يک گروه را بايد نام برد، که اهميت آن در برقرارى رابطه ما با شرق و بخصوص برقرارى رابطه با ايران مى باشد.

و آن گروهى بود که در سال 1635 ميلادى از استان شلسويگ هول اشتين ( Schleswig Holstein ) راهى ايران شدند. اين گروه سياحتى را "اول اريوس" نويسنده و "پاول فلمينگ" شاعر مذهبى که بسيارى از حاضران آلمانى اين مجلس ايشان را مى شناسند همراهى مينمودند.

"اول اريوس" در سفرنامه خود در يک تصوير پردازى بسيار عالى سفر پرمشقت خود از راه روسيه به ايران را شرح داده است، و اما از آن مهمتر اين بود که ايشان يک ايرانى و يک کتاب با خود به ارمغان آورد. نام کتاب گلستان سعدى بود که ما اولين ترجمه آن را به زبان آلمانى مديون "اول آريوس" ميباشيم. عنوان آلمانى اين کتاب "دره گل سرخ ايراني" ميباشد که با کمک يک ايرانى کهنسال به نام "حق وردي" به آلمانى ترجمه شد. يعنى به سال 1654 ميلادى براى اولين بار اين نمونه عالى شاهکارهاى ادبيات ايرانى به زبان آلمانى در دسترس قرار گرفت. اين گلستان سعدى بود که هردا ( Herda ) را براى نگارش تهييج و ترغيب کرد. او مى نويسد: گلستان يکى از زيباترين گلهايى است که در باغ يک سلطان مى تواندبه گل بنشيند. به اين ترتيب به دوره جديدى از روابط ميان اروپا و شرق بر مى خوريم.

قرن 18 ميلادى با خود ديد گاههاى تازه اى را به ارمغان آورد که يکى از آنها شناخت بهتر زبان عربى و ديگر زبانهاى شرقى بود. تا آن زمان، زبان عربى، با اينکه در اروپا کرسى هايى را به خود اختصاص داده بود، بخصوص در کشور هلند و همينطور در هايدلبرگ، اما هميشه به چشم يک خدمتکار نگريسته مى شد، و هميشه سعى بر آن بود که به واسطه زبان عربى زبان عبرى را بهتر تفهيم کنند. در سال 1774 يک مرد دار فانى را وداع مى گويد که "لسينگ" ( Lessing ) او را به عنوان شهيد ادبيات عربى نام ميبرد. و او "يوهان ياکوب رايسکه" ( Johann Jakob Reiske ) بود، که براى اولين مرتبه سعى بر آن داشت ادبيات عرب و تاريخ اسلام را به همان زبان اصلى بشناسد، و نه بعنوان دانشى جنبى بر آن نظر شود. و تلاشى را که رايسکه در ان زمان به عمل آورد، پس از او بوسيله شرق شناس بزرگ فرانسوى زيلوستر دزاسى ( Silvester de Sacy ) ادمه يافت، و گوته ديوان شرق و غرب خود را مديون ايشان مى داند.

علاوه بر ابينها در آغاز قرن 18 ميلادى، شرق خود را از زاويه ديگرى مى نماياند. قصه هاى هزار و يک شب به زبان فرانسوى ترجمه ميشود.

گالونس مترجم اين اثر در سال 1715 از دنيا مى رود و کسانى که با ادبيات آلمانى، فرانسوى و انگليسى آشنايى دارند و هنر نقاشى و موزيک را مى شناسند، تأثير عميق قصه هاى هزار و يک شب را بر ادبيات و اثار هنرى در مى يابند.

اين شرق، شرقى بود پر از روح هنر، زيبايى، نه شرقى که دشمن مسيحيت بود و بر عليه آن هميشه مبارزه شده بود. بلکه اکنون شرقى بود که آدمى با آن توان هنرنمايى مى يافت، فکرها و داستانهايى که در آثار موتزارت مانند ( Hntfuhrung aus dem scrail ) و در تاريخ ديگر هنرمندان آلمانى و فرانسوى و انگليسى منعکس شده است، در هنر نقاشى بازتاب ديگرى يافت، کوتاه سخن آنکه شبهاى عرب، قصه هاى هزار و يک شب چهره تازه اى از تصوير رنگارنگ شرق بود. اضافه بر اين انگليسيها از سال 1757 که در جنگ بزرگ خود در بنگال پيروز شدند و در آنجا رحل اقامت افکندند و به مناطق گسترده اى از هند دست يافتند، در کلکتسه شرکت انگليسى ( Estern Compani Britische ) مرکزى به نام فورد ويليام جونز ( Ford William Jons ) براى تحصيل زبانهاى شرق تأسيس کردند، که ما ترجمه آثار عربى و فارسى را مديون همين مرکز مى باشيم. و اسم آقاى ويليام جونز جزء بزرگترين پيشگامان در درک مفاهيم اشعار عربى و فارسى قرار دارد.

وضعيت در اواخر قرن 18 ميلادى چنين بود. و به اندازه کافى شناخت از شرق در دسترس بود، اگر چه بطور جسته گريخته، هردا، ايده "تاريخ بشريت" و "فلسفه تاريخ" خود را، از اشعار عربي فارسى دريافت. و سخنان او در مورد شخصيت اين دو سبک از اشعار شرقى بسيار زيباست و هنوز نيز بر اعتبار خود باقيست.

و اين "هردا" بود که گوته را براى تأمل بيشتر در مورد شرق تهييج و تشويق نمود.

در قرن 18 ميلادى، همچنانکه مى دانيد، حرکتهاى بيدار کننده اى صورت گرفت و براى نخستين مرتبه تلاش شد جهانبينى اى، نه بر اساس محوريت غرب و دين مسيحيت، بلکه جهانبينى گسترده ترى عرضه شود.

در اين فضاى بيدار سازى، که در وحله اول سعى شد دايره المعارف اسلامى بنام ( Blibliotheka Orientalis Bella ) بيافرينند، به سال 1683 ولتر بزرگترين طنز نويس فرانسوى در درام خود به نام ( Mohammad Pour le Fanatisme ) "محمد يا فاناتيسم" درامى بود که پيامبر اسلام را به عنوان شخصى فناتيک معرفى ميکرد که با هر حيله و نيرنگى سعى در اشاعه دينش را داشت. منظور اصلى او قلم فرسايى بر عليه محمد (ص) نبود، بلکه بيشتر سخريه و طنزى بود بر عليه روحانيت مسيحى، اين نکته را بايد مد نظر داشت تا اثر نامبرده ولتر را بتوان درک کرد. سخن از هردا و ولتر رانده شد.

الهام بخش گوته، که در آنزمان دانشجوى شهر اشتراسبورگ بود، اين دو شخصيت بودند. هردا اولين نگاههاى او را به خانه دنياى شرق معطوف داشت، که او مکرر او به انجام گونه گون خود را به آن نزديک ميساخت. در سال 1772 ميلادى گوته تصميم گرفت درامى بر عليه درام "محمد" ولتر به رشته تحرير در آورد.

که از آن متأسفانه فقط 2 قسمت جسته و گريخته در دسترس ميباشد و ما از کل اين درام بى خبريم، اما اين دو قسمت ناقص که باقى مانده جزء بهترنى آثار گوته جوان بشمار ميرود. به خاطر داشته باشيم که گوته در آن زمان تقريبا 23 ساله بود و به طرز اسرار آميزى تحت تأثير عظمت پيامبر (ص) قرار گرفته بود. به اين ترتيب او اثرى را به رشته تحرير در آورد که ما آنرا با عنوان "آواى محمد" مى شناسيم. در درام طرح ريزى شده او که نه بصورت خطابه اى ساده که مى بايست گفتگو و ديالوگى ميان على بن ابى طالب (ع) و فاطمه (س) دختر پيامبر مى بوده و از آنجايى که من اطلاعى ندارم چه تعداد از حاضران اين قطعه را مى شناسند، مايلم به دلايل مختلفى اين قطعه را اينجا عنوان کنم.

و اين پيامبر است که به صورت رودخانه اى آسته از روزنه آغازين، در تنهائى خود، راه وطن را ميپيمايد و هر آنچه را که بر سر راهش ظاهر ميگردند، از چشمه سارها، برکه ها و جويبارها را با خود همراه ميسازد و به سوى آن واحد يکتا رهنمون ميشود.

اين تصوير اعجاز انگيزى است از نيروى محرک پيامبرى و شخص پيامبر، آنچنان تحرکى که شاعر پاکستانى "محمد اقبال" در سلسله اشعارى که بعنوان جواب "ديوان شرق و غرب" گوته به رشته نثر در آورده است، اين اشعار را به فارسى ترجمه نموده است. اقبال در پاورقى همان کتاب توضيح ميدهد که نوشتار او فقط ترجمه اى آزاد مى باشد، و در همانجا ياد آورد مى شود که قدرت محرکه پيامبر را هيچ کلمه و شعرى نتوانسته است چنين زيبا و به مانند اين کلام گوته تصوير کند و به نمايش گذارد.

البته نه اقبال، نه گوته، اطلاع از اين مهم نداشته اند، اين پيشرفت و تکامل بسيار جالبى است، که پيامبر به عنوان يک رودخانه پويا در قرن 10 ميلادى بوسيله روحانيت تشيع به تصوير کشيده شده بود، و گوته در خلوت خود الهاماتى را بيان مى کند که مسلمانان نيز آنرا صحيح مى دانند. ما در اين مقاله به اين زمينه ها باز خواهيم گشت، که مطالب بسيارى را گوته از نظر فکرى نمى توانسته آگاه باشد، اما بطور ناخود آگاه آنها را بيان نموده است. قسمت دوم درام محمد (ص) به سروه 6 آيه 78 بر مى گردد.

آنجايى که صحبت از ابراهيم است که او اول در مقابل خورشيد، سپس ماه و بعد ستارگان به سجده مى افتد، ولى همه محو ميشوند و او مى گويد:

« لا احب الاقلين» من دوست نمى دارم چيزهايى را که افول مى کنند، و خود را به جانب خداى واحد متوجه مى سازد. گوته اين مطلب را در شعرى که چندان هم مشهور نيست بيان مى کند که اينگونه شروع مى شود:

" ژوپيتر، ماه و خورشيد همه افول کردند ... "

و در آخر بيت آن ميخوانيم:

" بالا ببر، اى قلب مهربان،

و صاحب من باش، اى خدايى که با همگان مهربانى، تويى که خورشيد و ماه و ستارگان را آفريدى،

آسمان و زمين را و مرا "

در اين اشعار به حقيقت دعاى ابراهيم را به صورت اعجاز انگيزى به آلمانى بيان مى کند.

تو پندارى که قصد نهادن شعرش بر زبان محمد (ص) را دارد، و او حقيقتا زمينه و اساسش اسلامى و قرآنى بوده است. شايد سؤال کنيد از کجا گوته اين شناخت از قرآن را داشته؟ در آغاز سخن عرض کردم که قرآن براى اول بار در سال 1143 ميلادى به زبان لاتين ترجمه شد و بعد در اواخر قرن 17 به زبانهاى مختلف اروپايى ترجمه شد. ماراسى مسيحى ترجمه را در سال 1698 ميلادى انتشار داد. که گوته از آن بهره برده است. و او سوره 6 را مى شناخت که من پيش از اين برايتان قرائت کردم. در آلمان هموطن او مگرلين ترجمه آلمانى از قرآن انتشار داد که هر چيز بود غير از خوب، و يک نقاد را بر آن داشت که که اظهار کند " اينک زمان آن فرا رسيده که يک ترجمه آلمانى از اين کتاب مقدس تهيه شود که در خور زيبائيها و نيروى عظيم اين شاهکار باشد ". شايد که گوينده اين نقد همان خود هردا بوده باشد، اما اين آرزو با وجود ترجمه هاى فراوان هنوز هم بر آورده نشده است. گوته ترجمه مگرلين را تا سوره 29 مطالعه کرد ولى بعد ترجمه انگليسى آن را که جورج ساله، تدوين نموده بود و به آلمانى تصحيح و تکميل شد، ترجيح داد. بدين ترتيب مى بينيم که گوته منابع و وسايلى داشته است که با رجوع به آن مى توانسته است سوژه هاى خود را از آن بر گيرد. اما حالا، بعد از سال 1772 ميلادى، 40 سال مى گذرد و گوته سراغى از شرق نمى گيرد. 40 سالى که فعاليتهاى متعددى در آلمان و ايتاليا و فرانسه داشته است اما علت اين بازگشت ناگهانى او به سمت شرق در سال 1814 ميلاد، که اين بار قويتر و فشرده تر از گذشته است از کجا نشأت ميگيرد.

نبايد فراموش کرد که آلمان در آن زمان جنگ با ناپلئون و جنگهايى براى آزادى را پشت سر گذارده بود و خود را در مرحله گشايش مى يافت. و اين اتفاقى نيست که گوته اولنى داستان ديوان شرق و غرب خود را با نام هيگر ( Hegire ) يعنى همان هجرت آغاز مى کند، که او مى خواهد سرزمين خود را به سرزمين ديگرى که آزاد بوده است انتقال دهد جايى که فقط ستارگان بالاى سرش باشند.

به اين ترتيب بود که برخورد او با شرق زمينه هاى ديگرى نيز داشت. من از مردانى سخن راندم که در اواخر قرن 18 براى آشنايى با فرهنگ عرب و ايران زحمتها کشيدند. من به اين فهرست اسامى، بايد نام ديگرى را اضافه نمايم و آن "يوسف مون هامر" اطريشى مى باشد که بعدها به نام هامر بور گشتاد نام گرفت.

او به سال 1774 متولد شده و به مدرسه زبان پسران که ملکه ماريا ترزا تأسيس کرده بود رفت تا مستعدين آن زمان را با زبان فارسى و ترکى و عربى آشنا نمايد. و اطريش بخاطر هم مرز بودنش با حکومت عثمانى ترک به روابط و دوستى با دنياى اسلام اهميت مى داد.

هامر بور گشتاد مدتى چند در استامبول بسر برد جايى که بطور اهم در آنجا فارسى مى آموخته است و نوشته هاى فارسى او حکايت از آن دارند که او در آن زمان نيز از زبان ترکى استفاده مى نموده و نه صورت کلاسيک. بعد از توقف کوتاهى در مصر، به وين باز مى گردد تا به کمک تنى چند از دوستان سرشناسش اولين نشريه اروپايى را براى شرق اسلامى به نام "گنجينه شرق" منتشر کند.

/ 1