عیسی بن مریم (سلام الله علیها) در عرفان اسلامی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

عیسی بن مریم (سلام الله علیها) در عرفان اسلامی - نسخه متنی

آنه ماری شیمل

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

عيسى (ع) مريم (س) در عرفان اسلامي

( نوشته خانم پروفسور آنه مارى شيمل )

دينداران ما اداى احترام نمودند به مقبره قديس شما، كه ما نيز او را پيامبرى الهى مى دانيم. و قبر مقدس آن بزرگوار، چه نيكو تواند مهد تفاهمى سعادت آميز، و اسباب هم پيمانى هاى نيكوكارانه گردد. اين ابيات را نواليس در رمان هاينريش فن افتردينگن (1802 ) از زبان يك زندانى به نام سارازنين زوليما در بيت المقدس بيان مى كند . وى با اين جملات به واقعيتى اشاره مى كند كه متاسفانه يا هميشه فراموش شده و ياهرگز مورد توجه قرار نگرفته است . نام عيسى در پانزده سوره قرآن و روى هم در نود و سه آيه ذكر شده است، زيرا بر اساس قرآن و به تبع آن در فرهنگ اسلامى عيسى (ع) و مريم (س) از بندگان والا مقام خداوند هستند. عيسى (ع) روح خدا(سوره نساء ، آيه 171 ) است كه جبرئيل آن را در رحم پاك مادرش مريم (س) دميده است او اغلب مسيح ناميده مى شود، و اين كلمه داراى هيچگونه بار معنايى برگرفته از دين مسيحيت نيست و فقط لقبى است براى آن حضرت. همانطور كه در آيه هاى شماره 16 به بعد در سوره مريم آمده است، بكارت مريم (س) از مسلمات دين اسلام است .

به ياد مى آورم روزى به دانشجويان مسلمان رشته الهيات در شهر آنكارا گفتم كه خيلى از مسيحيان ديگر به موضوع بكارت مريم (س) اعتقاد ندارند. يكى از دختران دانشجو با عصبانيت از جاى خود برخاست و گفت: پس معلوم مى شود كه ما مسيحيانى بهتر از شماييم! د ر قرآن در اين باره آمده است:

(16) در اين كتاب مريم را ياد كن، آنگاه كه از خاندان خويش به مكانى رو به سوى برآمدن آفتاب، دورى گزيد (17) ميان خود و آنان پرده اى كشيد و ما روح خود را نزدش فرستاديم و چون انسانى تمام بر او نمودار شد (18) مريم گفت: از تو به خداى رحمان پناه مى برم، كه پرهيزگار باشي(19) .

گفت: من فرستاده پروردگار تو هستم، تا تو را پسرى پاكيزه ببخشم (20) . گفت: از كجا مرا فرزندى باشد، حال آنكه هيچ بشرى به من دست نزده است و من بدكاره هم نبوده ام (21). گفت: پروردگار تو اينچنين گفته است: اين براى من آسان است. ما آن پسر را براى مردم آيتى و بخشايشى كنيم و اين كارى است حتمى و پايان يافته (22). پس به او آبستن شد و او را با خود به مكانى دور افتاده برد. (سوره مريم )

روايت شده است كه مريم(س) در آن وقت در حمام بوده و جبرئيل در پيراهن ا و كه در جايى قرار داشته، دميده است. مولانا، شاعر بزرگ عرفانى پارسى گوي، داستان ابلاغ اين پيام الهى را در مثنوى آموزنده خود به زيبايى تمام سروده است، به گونه اى كه انسان را به ياد توصيف نامه هاى مسيحى قرون وسطى مى اندازد .

قرآن پس از شرح چگونگى ابلاغ پيام الهى در آيه هاى 23 به بعد به نحوى تكان دهنده به شرح تولد عيسى (ع) مى پردازد :

(23) درد زاييدن او را به سوى تنه درخت خرمايى كشانيد. گفت: أى كاش پيش از اين مرده بودم و از يادها فراموش شده بودم(24) كودك از زير او ندا داد : محزون مباش، پروردگارت از زير پاى تو جوى آبى روان ساخت(35).نخل را بجنبان تا خرماى تازه چيده برايت فرو ربزد(26). پس اى زن، بخور و بياشام و شادمان باش و اگر از آدميان كسى را ديدى بگوي: براى خداى رحمان روزه نذر كردهام و امروز با هيچ بشرى سخن نميگويم. (سوره مريم )

افتادن خرماى شيرين از نخل خشك، به عنوان معجزه الهى تعبير مى شود و با آن تولد يكى ديگر از فرستادگان خداوند ، عيسى پسر مريم نويد داده مى شود درد زايمان باكره فرمانبردار با خرماهاى شيرين تسلى مى يابد تاثير اين قصه قرآنى قرنها بعد در شعر زيباى پاول والرى با عنوان درخت خرما مشاهده مى گردد كه اين هديه الهى را پس از تحمل رنج فراوان توصيف مى كند :

صبر ، صبر، صبر زير آسمان آبي،

هر لحظه سكوت، اميدى است،

به ميوهاى رسيده .

به موازات اين داستان تولد و بشارت بزرگ در آيه 42 به بعد از سوره آل عمران، عيسى (ع) براى مادرش مريم (س) از فرشتگان به عنوان مقربين اين جهان و آن جهان سخن مى گويد .

باردارى مريم فقط شش ماه طول كشيد، درست به اندازه خويشاوندش اشياع، همسر زكرياى سالخورده و نابارور كه به شكرانه دعايش، يحيى را به دنيا آورد. در مورد حضور يوسف نامزد مريم (س)، در قرآن مطلبى آورده نشده است، ولى در قصص پيامبران سخن از ترديد و دودلى يوسف پس از مسلم شدن آبستنى مريم(س) به ميان آمده است. گفته اند كه در اين لحظه عيسى (ع) كه هنوز در شكم مريم (س ) بود، به خاطر ترديد يوسف زبان به سرزنش وى گشود، اين مطلب نيز در قرآن نيامده است .

مولانا چه زيبا داستان روبرو شدن اين دو مادر، يعنى اشياع (س) و مريم (س ) را بيان مى كند، هنگامى كه اشياع (ع) خطاب به مريم (س) مى گويد كه يحيى در شكمش در مقابل عيسى (ع) سر تعظيم فرود آورده است - اين داستانى است كه گويا برخى از علما و مومنان عامى آن را جدى نگرفته اند، زيرا قرآن در خصوص ديدار اين دو بانوى آبستن سخنى به ميان نياورده است .

حالا مريم(س) به روايت قرآن نوزاد خود را با خود به وطنش مى برد، جايى كه خويشانش از او پرسش و به بى گناهى اش شك مى كنند، اما به ناگاه برايش كمك مى رسد (29) به فرزند اشاره كرد. گفتند: چگونه با كودكى كه در گهواره است سخن بگوييم؟ (30) كودك گفت: من بنده خدايم، به من كتاب داده و مرا پيامبر گردانيده است (31). و هر جا كه باشم مرا بركت داده و تا زنده ام به نماز و زكات وصيت كرده است (32). و نيز نيكى كردن به مادرم. و مرا جبار و شقى نساخته است(33) . سلام بر من، روزى كه زاده شدم و روزى كه مى ميريم و روزى كه ديگر بار زنده برانگيخته مى شوم (34) اين است عيسى بن مريم - به سخن حق - همان كه درباره او در ترديد بودند. (سوره مريم )

عيسي(ع) اين فرزند مبارك، اينچنين در نهايت عزت و به عنوان مدافع و دوستدار مادرش و پيامبرى نمونه ظاهر مى گردد كه از جانب خداوند به عنوان بنده و كلام او فرستاده شده است در قرآن به خصوص بر تواضع و پاكى عيسى اشاره مى شود، و درست همين خصايص والاست كه پس از او در داستانهاى عيسى پيوسته مورد تأكيد قرار مى گيرد. اما به محض اينكه عيساى خردسال به پيامبرى خود از جانب خداوند اقرار مى كند، دين اسلام، اعتقاد به فرزندى خداوند در آيين مسيح را رد مى كند .

(35) نسزد خداوند راكه فرزندى بر گيرد منزه است. چون اراده كارى كند، مى گويد: موجود شو. پس موجود مى شود. (سوره مريم )

بنابراين عيسى (ع) به آيتى زنده از قدرت آفرينش الهى تبديل مى شود همان خدايى كه مى تواند براحتى فرزندى بدون پدر و همچون حضرت آدم، انسانى بدون مادر و پدر بيافريند. اين كه خرماى شيرين، از نخلى خشك حاصل مى شود نيز به همين موضوع اشاره دارد ...

به نظر غزالي، عالم بزرگ ربانى دوره قرون وسطي، اينكه عيسي(ع) در قرآن مى گويد: سلام و تحيت بر من، روزى كه در آن به دنيا آمدم...نشان مى دهد كه او از مقربين بود. زيرابه واسطه عنايتى كه پروردگارش به او داشت، آنقدر شجاعت يافته بود كه بتواند چنين ادعايى كند(در حاليكه خاله زاده او يحيى پيوسته در مقام احترم و شرم قرار داشت و در مورد خودش هرگز چنين سخنى بر زبان نمى آورد.) مساله فرزند قائل شدن براى خداوند در سوره مائده به صراحت بيشترى نفى مى شود :

(75) مسيح پسر مريم جز پيامبر نبود، كه پيامبرانى پيش از او بوده اند، و مادرش زنى راستگوى بود كه هر دو غذا مى خورند... (سوره مائده )

يعنى آنها انسان هايى عادى بودند، نه آن چيزى كه ما از فرزندخدا انتظار داريم، يعنى همچون فرشتگان نبودند كه به هيچ طعامى نياز نداشته باشند... و اين جمله عيسى (ع) كه مى گويد : من به نزد پدر مى روم فقط جنبه نمادين دارد. اين نظر لاهيجى است، كه مانند ديگر صوفيان پدر برايش عقل اول محسوب مى شود بدين ترتيب عيسى به هنگام عروج گفت من به نزد پدرم به بالا مى روم... در سوره مائده كه مساله فرزندى عيسى را دو بار رد مى كند، داستان ديگرى در مورد عيسى (ع) نقل مى شود، كه نام اين بخش بزرگ از قرآن (مائده ) بر اساس كلماتى از اين داستان انتخاب شده است :

(109) روزى كه خدا پيامبران را گرد آورد و بپرسد كه دعوت شما را چگونه پاسخ دادند؟ گويند: ما را هيچ دانشى نيست كه دانا به غيب تو هستى (110 ) خدا به عيسى بن مريم گفت: نعمتى را كه به تو و مادرت ارزانى داشته ام ياد كن، آن زمان كه به روح القدس ياريت كردم تا تو چه در گهواره و چه در بزرگسالى سخن گويي، و به تو كتاب و حكمت و تورات و انجيل آموختم. و آنگاه كه به امر من از گل، چيزى چون پرنده ساختى و در آن دميدى و به امر من پرنده اى شد، و كور مادر زاد و پيسى گرفته را به فرمان من شفا دادى و مردگان را به فرمان من زنده بيرون آوردى و چون با اين دلايل روشن نزد بنى اسراييل آمدي، من آنان را از آسيب رساندن به تو باز داشتم و از ميانشان كسانى كه كافر بودند گفتند كه اين جز جادويى آشكار نيست (111) . و به حواريان وحى كردم: به من و به پيامبر من ايمان بياوريد. گفتند: ايمان آورديم، گواه باش كه ما تسليم هستيم (112) . و حواريان پرسيدند: اى عيسى بن مريم، آيا پروردگار تو مى تواند كه براى ما از آسمان مائده اى فرستد؟ گفتند: مى خواهيم كه از آن مائده بخوريم تادلهايمان آرام گيرد و بدانيم كه تو به ما راست گفته اى و بر آن شهادت دهيم (114) عيسى بن مريم گفت: بار خداي، اى پروردگار ما، براى ما مائده اى از آسمان بفرست، تا ما را و آنان را كه بعد از ما ميآيند عيدى و نشانى از تو باشد، و ما را روزى ده كه تو بهترين روزى دهندگان هستى (115). خدا گفت: من آن مائده را براى شما مى فرستم، ولى هر كه از شما از آن پس كافر شود چنان عذابش مى كنم كه هيچيك از مردم جهان را آن چنان عذاب نكرده باشم. (سوره مائده )

در اينجا معجزات مختلف عيسى (ع) بر شمرده مى شوند كه در جاهاى ديگر قرآن نيز به آنها اشاره شده است و در قسمت هاى بعدى خواهيم ديد كه از اين معجزات تا چه حد در قصه ها و حكايات و كنايات و اشارات شعرى به عيسى (ع ) استفاده شده است .

در ادامه سوره مائده مجددا مسأله فرزندى عيسى (ع) و به خصوص تثليث به شدت رد مى شود، زيرا عيسى (ع) در قرآن به صراحت بنده خداوند (عبدالله) ناميده مى شود ، با وجود اينكه او روح الله است. اين بدان معناست كه او مخلوق و تابع خداوند است .

(116) و آنگاه كه خدا به عيسى بن مريم گفت: آيا تو به مردم گفتى كه مرا و مادرم را سواى الله به خدايى گيريد؟ گفت: به پاكى ياد مى كنم تو را. نسزد مرا كه چيزى گويم كه نه شايسته آن باشم. اگر من چنين گفته بودم، تو خود مى دانستي، زيرا به آنچه در ضمير من مى گذرد دانايى و من از آنچه در ذات تو است بيخبرم. زيرا تو داناترين كسان به غيب هستى (117). من به آنان جز آنچه تو فرمان داده بودى نگفتم. گفتم كه الله پروردگار مرا و پروردگار خود را بپرستيد. و من تا در ميانشان بودم نگهبان عقيدتشان بودم و چون مرا ميراندى تو خود نگهبان عقيدتشان گشتي. و تو بر هر چيزى آگاهي (سوره مائده )

اين داستان براى صوفيان دليلى است بر اينكه عيسى (ع) الگوى ادب بوده است، زيرا او قضاوت در مورد گفته هايش را به خداوند محول مى كند و براحتى نمى گويد: من اين را نگفتم به همين دليل عيسى جايگاهى والا به خود اختصاص مى دهد، زيرا رفتار درست از مهمترين خصايص انسان ، به طورعام، و انسان خدا جو به طور خاص است .

داستان تولد عيسى همچنين در آيه هاى 49 به بعد در سوره آل عمران آمده است، و عيسى (ع) فرستاده شده است تا با فرزندان اسراييل ( بنى اسراييل) سخن بگويد .

(49) و به رسالت بر بنى اسراييلش مى فرستد كه: من با معجزه اى از پروردگارتان نزد شما آمده ام. برايتان از گل چيزى چون پرنده مى سازم و در آن مى دمم، به اذن خدا پرنده اى شود، و كور مادر زاد را و برص گرفته را شفا مى دهم. و به فرمان خدا مرده را زنده مى كنم. و به شما مى گويم كه چه خورده ايد ودر خانه هاى خود چه ذخيره كرده ايد. اگر از مومنان باشيد، اينهابراى شما نشانه هاى حقانيت من است (50) تورات حاضر را تصديق مى كنم و پاره اى از چيزهايى راكه بر شما حرام شده حلال مى كنم. بانشانى از پروردگارتان نزدشما آمده ام. از خداى بترسيد و از من اطاعت كنيد (51 ). الله پروردگار من و شماست. بپرستيدش كه راه راست اين است. (سوره آل عمران )

در قصص پيامبران نقل شده است كه عيسى در سن خردسالى و در راه سفر به مصر معجزاتى داشته است. به شير درنده اى كه در جايى نشسته بوده و گاوى را جستجو مى كرده تا آن را بدرد، دستور مى دهد كه در جايى ديگر شتر علفخوارى را بخورد، زيرا اين گاو متعلق به مردمى فقير است. عيسى (ع) به راهزنانى كه مى خواستند خانه اى را غارت كنند، محل يك گنج را نشان مى دهد و دست شفا بخشش زنى را آرام مى كند كه گرفتار درد زايمان است، و او فرزندش را سالم به دنيا مى آورد. عيساى خردسال در هر حرفى از الفبا اشاره اى به يكى از صفت هاى خداوند مى يافت، و بارها بر اين نكته تأكيد شده است كه اين بينش او آموزگارش را بسيار تحت تأثير قرار داده بود .

قرآن در آيه هاى 54 به بعد در سوره آل عمران از مكر و نفاق كسانى كه ابتدا به عيسي(ع) پيوستند و سپس عليه او حيله به كار بستند حكايت مى كند، در حالى كه خداوند بهترين مكر كنندگان است. خداوند سپس عيسى (ع) رايك بار ديگر مورد خطاب قرار مى دهد :

(55) آنگاه خدا گفت: اى عيسي، من تو را مى ميرانم، و به سوى خود بر مى آورم، و از كافران دور مى سازم، و تا روز قيامت آنان را كه از تو پيروى كنند فراز كافران قرار خواهم داد. سپس بازگشت همه شما به سوى من است و من در آنچه اختلاف مى كرديد ميانتان حكم مى كنم. (سوره آل عمران )

اين موضوع در آيه هاى 156 و 159 از سوره نساء يك بار ديگر مطرح مى شود و مخالفان عيسى (ع) به كيفرى سخت تهديد مى شوند :

(156) و نيز به سبب كفرشان و آن تهمت بزرگ كه به مريم زندند (157). و نيز بدان سبب كه گفتند: ما مسيح پسر مريم پيامبر خدا را كشتيم. و حال آنكه آنان مسيح را نكشتند و بر دار نكردند بلكه امر برايشان مشتبه شد. هر آينه آنان كه درباره او اختلاف مى كردند خود در ترديد بودند و به آن يقين نداشتند. تنها پيرو گمان خود بودند و عيسى را به يقين نكشته بودند (157 ). بلكه خداوند او را به نزد خود فرا برد، كه خدا پيروزمند و حكيم است(159 ). و هيچيك از اهل كتاب نيست مگر آنكه پيش از مرگش به او ايمان آورد و عيسى در روز قيامت به ايمانشان گواهى خواهد داد. (سوره نساء )

اين آيه از قرآن از ديدگاه اسلام شناسى داراى اهميت فراوان است. عيسى (ع ) كشته نشد، بلكه زنده به نزد پروردگارش برده شد، در جايى كه تا پايان جهان توقف خواهد كرد. در مورد جايگزين شدن عيسى (ع) با فرد ديگر، قبل از به دار آويخته شدنش حكايتى وجود دارد. البته در مورد فردى كه به جاى عيسى (ع) به صليب كشيده شد، تصوارت متفاوتى موجود است. برخى از نويسندگان نوشته اند كه اين يهودا بوده كه در لحظه مصلوب شدن عيسى (ع) در نظر جلادان مانند عيسى ( ع) خود به نزد پروردگار برده شده. اما كازرونى عارف ايرانى اين داستان را جذابتر نقل مى كند :

يكى از همراهان عيسى كه مى خواست استادش را از مرگ نجات دهد، به وسيله دعا و نيايش به عيسى (ع) شباهت پيدا كرد و به جاى او كشته شد. وقتى كه عيسى ( ع) زنده به نزد پرودرگار خود رفت و به خاطر مرگ اين فرد غمگين شده بود، خداوند به ا و تسلى خاطر داد و گفت كه روح اين مرد نزد من زنده است . صوفيان هميشه تفسيرهاى عميقترى از داستان مصلوب شدن عيسى (ع) ارائه كرده اند. روزبهانى در شرح الشطحيات مى نويسد كه نفس (اماره) كه بايد با آن مبارزه كرد، شبيه به عيسي(ع) مى شود و از اينرو به صليب آويخته مى گردد، در حالى كه روح پاك و خالص به جانب پروردگار عروج مى كند :

عيسى را به طناب عصمت از روزن جان به صحت سماع اتحاد كشيدند .

البته اين آيه قرآنى من تو را مى ميرانم (آل عمران 55) اين تصور را نيز به وجود آورده است كه عيسى (ع) به مرگ طبيعى از دنيا رفته است .

تفكر جاودانگى عيسى (ع) در معماهاى عاميانه سندى نيز رخنه كرده است: چه كسى به دنيا آمده، ولى هرگز نمرده است؟ به همين دليل بعضى از فرقهاى مذهبي، به خصوص كسانى كه اصل و نسب آنهابه جنبش احمديه هند مى رسيد، معتقدند كه عيسي(ع) پس از غيب شدن به نزد پرودرگارش عروج نكرده، بلكه به كشميرمهاجرت نموده و چند دهه در آنجا به موعظه پرداخته است، و مقبره او نيز در همانجاست. آرامگاهى با نام عيسي(ع) در سريناگار قرار دارد و امروز زيارتگاه نه فقط پيروان احمديه، بلكه بسيارى ديگر از پيروان اديان مختلف نيز هست .

قرآ، عيسى رانشانه ساعت (قيامت) (سوره زخرف 61) مى داند. برخى اين نكته را اينطور تفسير مى كنند كه او قبل از ساعت قيامت براى بار دوم به زمين بر مى گردد و دجال را كه نوعى ضد مسيح است نابود مى كند، خوك ها را مى كشد و ملك آخرت را كه مركز آن در بيت المقدس قرار خواهد داشت، بر پا مى كند. برخى معتقدند كه او تا فرا رسيدن روز قيامت در بيت المقدس به قضاوت مى پردازد .

اعتقاد به تولد دوباره عيسى مسيح از مسلمات اعتقادى بسيارى از مسلمانان است. كازروني، صوفى ايرانى اى كه قبلا از او سخن به ميان آمد مى گويد :

ما معتقديم كه عيسى دوباره فرود خواهد آمد، بت ها را خواهد شكست، خوك ها را خواهد كشت، ماليات سرانه تعيين و دجال را نابود خواهد كرد .

اين اعتقاد، عيسى را به عنوان يك حاكم مسلمان محض ترسيم مى كند، زيرا حرام بودن گوشت خوك طبق قرآن (سوره بقره، 173 و سوره هاى ديگر) بر همگان آشناست، علاوه بر اين، حاكمان مسلمان براى اهل كتاب (يعنى يهوديان، مسيحيان و پيروان ديگر اديان) ماليات سرانه تعيين كرده بودند و در ازاى آن امتيازاتى براى آنها قايل شده بودند مانند استقلال در اداره امور خود تحت نظارت پيشوايانشان مانند اسقف ها و خاخام ها، همچنين معافيت از شركت در جنگ و غيره روايت شده است كه :

پس از آنكه عيسى قبل از روز قيامت 40 سال حكومت كرد، از دنيا مى رود و در شهر مدينه در نزديكى قبر پيامبر اسلام (ص) به خاك سپرده خواهد شد .

اين واقعيت كه قرآن مسأله مصلوب شدن عيسى را به نفع مرگ يك نفر جايگزين و با ديدى شبيه به دو كتيست ها كنار مى گذارد، براى مسلمانان نقش تعيين كننده دارد. با وجود اين حكايات و روايات كهن پيامبران خبر از رنج و مرگ عيسى (ع) مى دهند . روايات نقل شده توسط وهب بن منبيه ظاهرا مفصل ترين منبعى است كه از سنت عهد جديد در مورد عيسى اقتباس شده است .

تور آندره داستان مفصل شام آخر و شرح رنج هاى عيسى (ع)، روايت شده توسط وهب بن منبيه را ترجمه كرده است. به نظر مى رسد كه شعراى پارسى گوى براى اشاره هر چند كوتاه به رنج هاى عيسى روايت هاى وهب را مبناى كار خود قرار داده اند. براى مثال سنايى در حديقة الحقيقة مى گويد كه براى رسيدن به شادى بايد از روز جمعه اى كه عيسى در آن مصلوب شد گذر كرد

در بررسى آثار ديگر نويسندگان نيز با مسأله يكى دانستن روح و عيسى روبرو خواهيم شد . بنابراين از ديدگاه قرآن، عيسى در ميان همه رسولانى كه از زمان حضرت آدم فرستاده شده اند، آخرين پيامبر بزرگ قبل از (حضرت) محمد است، زيرا خداوند جهان را هرگز به حال خود وانمى گذارد. عيسى پيامبر سلف ( حضرت ) محمد است كه مسلمانان او را شفيع و بشير مى دانند، زيرا آنها كلمه احمد در سوره صف (آيه 6) را ترجمه كلمه يونانى پريكلتوس مساوى قرار دادند . ( حضرت ) محمد در نزد مسلمانان راهى بين دو راه دو پيامبر بزرگ قبل از خود را به وجود آورده است، يعنى راهى بين سختگيرى و قانونگرايى موسى و عشق سرشار و ترك دنياى عيسي .

شخصيت عيسى پسر مريم پس از چندى با افسانه ها و حكايات جديد پوشانده شد، و اسلام عمدتا در زمين مسيحيت ظهور يافت. روايات زيادى ظاهرا از منابع انجيل اخذ شده اند، به خصوص كتب جعلى و كاذب و روايات ساختگى در مورد تولد، دوران كودكى و جوانى عيسى عرضه كننده داستان هاى جذابى بودند، و شايد همه مسيحيانى كه از مذاهب مختلف در آن زمان در منطقه اسلامى مى زيسته اند، به غنى ساختن گنجينه اى از روايات كمك كرده اند، كه قسمت مهمى از آن توسط وهب بن منبيه نقل شده است .

در ادبيات قديم صوفيگري، عيسى حتى از نظر ظاهر نيز توصيف شده است. حليه او را مردى با قامت متوسط، داراى پوستى صورتى رنگ و كمى رنگ پريده، با موهاى بلند فروهشته توصيف كرده كه سرش را كمى متمايل به يك طرف نگاه مى داشته است .

نام عيسى اغلب درادبيات كهن صوفيان ديده مى شود، و در قسمت هاى بعدى خواهيم ديد كه او الگوى خويشتندارى و عشق به خداوند است. در منابع موجود، مثلا در كتاب زيباى تور آندره _ عرفاى اسلامى _ از ارتباط و مودت ميان زاهدان مسلمان و راهبان و معتكفان مسيحى سخن به ميان آمده است .آنها ابايى نداشتند كه يك مومن مسيحى را با سلام اسلامى مورد خطاب قرار دهند، و گاهى هم زاهدان را دوست عيسى (ع) مى خواندند. در اين خصوص رواياتى موجود است : سهل ابن عبدالله راهيبى را ديد كه جامه پشمينه اى به ظاهر نو بر تن داشت . وقتى كه در مورد اين جامه از آن راهب پرسيدند گفت كه آن را از زمان عيسى بر تن دارد، زيرا : نه جسم انسان، بلكه بوى بد گناه و طعام حرام است كه جامه را كهنه مى كند. پس نبايد تعجب كرد كه شعراى اهل تصوف روايات بيشمارى از عيسى و كلام او را در آثار خود آورده اند. از جمله مهمترين منابع موجود دراين باب عبارتند از قوت القلوب نوشته ابوطالب المكي، حلية الاولياء نوشته ابونعيم و رساله معروف قشيرى در مورد صوفيان . روايات مذكور در كشف المحجوب، نخستين كتاب فارسى در مورد عرفان و عرفا، نوشته هجويرى نيز آورده شده است. احياء علوم الدين، اثر بزرگ غزالى نيز مجموعه اى از داستان هاى عيسى را در بر دارد، كه بيشتر آنها از قوت القلوب اقتباس و سپس در آثار ادبى متأخر استفاده شده اند. سه شاعر و عارف بزرگ اهل بخش شرقى ايران در آثار منظوم خود براى عيسى جايگاهى ويژه قايل شده اند. سنايى شاعر دربارى اهل غزنه و سراينده اشعار آموزنده در حديقة الحقيقة (باغ حقيقت) چند داستان در مورد عيسى نقل كرده است، اما حجم اين داستانها در آثار منظوم فريد الدين عطار كه در سال 1221 ميلادى در نيشابور در گذشت بيشتر است . عطار كه يك داستانسراى خيالپرور و با استعداد بود.، علاوه بر آثار منثورش در باب زندگانى قديسين، به خصوص به خاطر اشعار داستانى اش شهرت يافته است، كه مهمترين آنها را در اينجا معرفى مى كنيم: معروفترين اين آثار منطق الطير است. در اين شعر، راه سفر سى پرنده روحانى به سوى سيمرغ، پادشاه پرندگان (يعنى خداوند) شرح داده مى شود. در اين داستان، هدهد راهنمايى ديگر پرندگان را براى عبور از هفت دره و رسيدن به مقصد بر عهده دارد. در كتاب الهى نامه داستان پادشاهى نقل مى شود كه باتمثيل ها و قصه هاى فراوان سعى در رويگردانى شش پسر خود از آمال دنيوى دارد. مصيبت نامه به شرح عزلت چهل روزه رهروى مى پرداز

د كه هر روز به يكى از موجودات روى مى آورد و راه رسيدن به خداوند راسؤال مى كند، اما تازه در انتهاى راه (حضرت ) محمد او را به ديار درون خود آن شخص هدايت مى كند، تاخداوند را در آنجا بيابد. در همه اين داستان ها عيسى در لباس زهد و به عنوان شفا بخشى توانا ظاهر مى شود كه حتى اسم اعظم خداوند را مى داند . عيسى (ع) در مصيبت نامه آخرين مرجعى است كه رهروى جوينده به سراغش مى رود و او آن رهرو را به سوى (حضرت ) محمد راهنمايى مى كند و ورود او را اعلام دارد: عطار در اينجا موضوع بشير را كه قبلا بدان اشاره شد، مطرح مى كند و نام احمد را مى آورد، و عيسى رهروى جوينده را به سوى تسلى دهنده بشريت (حضرت ) محمد راهنمايى مى كند .

عطار در كتاب خود منسجم ترين مجموعه داستانهاى عيسى را ضبط كرده است . سومين و بزرگترين شاعر عرفانى پارسى گوي، مولانا جلال الدين رومى كه اهل افغانستان و آسياى مركزى بود و بيشتر عمر خود را در قونيه در منطقه آناتولى گذراند. به بزرگترين پيامبر قبل از (حضرت) محمد داستان هاى زيادى را اختصاص داده و بعضى از آنها را در اثر منثور خود، فيه ما فيه نيز آورده است. قبلا به اين نكته اشاره شد كه مولوى داستان بشارت به مريم را لطيف تعريف مى كند. اما در همه داستانهاى مولوى در كنار احترام عميق و عشق به عيسى ، مسأله فرزندى خداوند به صراحت رد مى شود، و اين موضوع براى هر مسلمانى بديهى است .

در سراسر آثار منظوم مولوى نيز اشارات فراوانى به عيسى شده است. گرچه مولوى از اين نظر جايگاهى خاص دارد، اما اين موضوع فقط اختصاص به آثار او ندارد، بلكه همه شعرا و داستانسرايان جهان اسلام نيز، به خصوص در شرق، داستان هاى عيسى را نقل كرده اند. عيسى و مريم نقشى نمادين يافته اند : عيسى در اين داستانها هزاران بار به عنوان معشوقى كه بيمار عشق را شفا مى دهد و يا كشتگان درد اشتياق را زنده مى كند ظاهر مى گردد. او اغلب در توصيف باغها همچون باران بهارى جلوه مى كند و به گياهان به ظاهر مرده، زندگى تازه اى مى بخشد .

به طور كلى مى توان گفت كه اين تصاوير خيالى نزد بيشتر شعرا يكسانند و فقط گاهى در نحوه بيان شعرى با هم تفاوت دارند اما شاعرانى هم هستند كه در مقايسه با ديگران شناخت بهترى از سنت مسيحيت دارند و از قالب هاى رايج كمتر استفاده مى كنند. مولوى يكى از آنهاست، زيرا شهر قونيه تاقرن 13 ميلادى جميعت زيادى از مسيحيان را در خود جاى داده بود. قونيه فاصله زيادى با كپادوسيه نداشت كه زمانى در آنجا چند نفر از پدران بزرگ روحانى زندگى مى كردند و فضاى آن منطقه حال و هواى روحانيت مسيحى داشت و مسيحيان به برپايى آيين خود اهتمام مى ورزيدند. پس عجيب نيست كه مولانا هم سخن از گفتگويى طولانى بين يك مسيحى و پدر روحانى به ميان مى آورد، و آن مسيحى به گناهان يك سال گذشته خود، از جمله خيانت به همسر و فريبكارى اعتراف مى كند .

ولى موضوع مسيحيت با شدت بيشترى در اشعار يكى ديگر از شعراى بزرگ پارسى گوي، يعنى خاقانى شروانى ديده مى شود كه پس از يك زندگى توأم باناآرامى و سرگردانى در سال 1199 ميلادى در شهر تبريز در گذشت. مادرش عيسوى نسطورى و از اسراى روم بود، و به نظر مى رسد كه خاقانى از او مطالب زيادى در مورد اعتقادات و رسوم مسيحى آموخته باشد. اقامت خاقانى در دربار مانويل كومننوس قيصر بيزانس، و همچنين رابطه اش با پدر او اين امكان را براى او به وجود آوردكه در بحث هاى كلامى در بيزانس شركت كند. در آثار هيچ شاعر ديگرى اين همه اشاره به كليساها، آواى ارغنون، صداى غنه كشيشى كه انجيل مى خواند، شمع هاى مسيح و ديگر آداب كليسايى نمى يابيم. همه اينها گواه بر شناخت عملى خاقانى از مسيحيت بود. اين شناخت در منطقه اى چون قفقاز كه مسلمانان و مسيحيان قرنها در آن در كنار يكديگر مى زيسته اند، كاملا طبيعى بود . خاقانى در زندان بيزانس در شعرى طولانى و با اشاره به آيات قرآنى سؤالاتى راطرح مى كند :




  • چه بود آن نطق عيسى وقت ميلاد
    چگونه ساخت از گل، مرغ، عيسي
    چه معنى گفت عيسى بر سر دار
    كـه آهنــگ پدر دارم به بالا



  • چه بود آن صوم مريم وقت اصغا
    چگونه كرد شخص عارز احياء
    كـه آهنــگ پدر دارم به بالا
    كـه آهنــگ پدر دارم به بالا



(ديوان خاقانى شرواني)

خاقانى كه مانند بسيارى از ديگر شعراى پارسى گوى كه از خود ستايى چندان دورى نمى جست، جرأت مى كند كه خود را با عيسى مقايسه كند كه در آسمان چهارم در ميان انبوهى از گل و ريحان مى زيد و با وجود اين نزديكى به درگاه خداوند راه نمى يابد. وى حتى گامى فراتر مى نهد: همسايگان نسطورى او، وى را عيساى ثانى مى خوانند گاهى از فكر عيسى و آسمان چهارم غافل مى شوند و فقط از او سخن مى گويند . نكته جالب اينجاست كه خاقانى مغرورانه ادعا مى كند كه هنر شعرش والاتر از هنر شعراى معمولى است... همان طور كه طبيب معجزه گر نيازى به ابزار كار ندارد، شاعر بزرگ هم از حكمت درون كتابها بى نياز است. خاقانى شايد شرح تفاوت بين شاعر واقعى و مقلد او را در كتاب سنايى خوانده بوده است

اشارات خاقانى به مسايل مسيحيت را مى توان در قالب تحقيقى بسيار جذاب به صورتى عميقتر مورد بررسى قرار داد، البته اين كار باتوجه به زبان شعرى بسيار پيچيده و عالى او آسان نخواهد بود .

البته ناگفته نماند كه اشاره به كليسا، صومعه و راهبه از زمان هاى قديم در اشعار عربى و فارسى ( به خصوص در ادبيات عرب در قرن اول هجرى قمرى )، آن هم اغلب با ارتباط منطقى ضعيف، معمول بوده است. مى گويند در صومعه ها مراسم ميگسارى بر پا مى كردند و اگر بخواهيم اشعار قديمى را باور كنيم _ راهبان جوان با گيسوان بلند صليبى شكل در بين ميهمانان شرابى را كه در اسلام ممنوع بود به گردش در مى آوردند اين داستان ها در طول زمان دچار تغييراتى شده اند و شاخص آنها شعرى است كه تصورات مسيحى را اينگونه به هم پيوند مى دهد :




  • دو زلفانش بشد همچون چليپا
    به سيما آيتى از دلربايي
    كمر، بند كمربند ريايي



  • و لبهايش به سان روى عيسا
    كمر، بند كمربند ريايي
    كمر، بند كمربند ريايي



اشاره به شراب و مرتبط ساختن آن با عيسى و مسيحيان طى قرنها در شعر فارسى مرسوم بوده است، همچنين ترسيم نوجوان مسيحى دلربا به عنوان ساقى معشوق در تركيبات لغوى مختلف ديده مى شود... اين همان شراب عشقى است كه عارف شهيد، منصور حلاج آن را مى نوشد، شرابى كه براى امت پيامبر اسلام ( حضرت ) محمد تعيين شده است كه در اينجا با لقبش ياسين ( سوره ياسين ، آيه 1 ) از وى ياد مى شود. خاقانى اين نكته را در توصيف مى صبحگاهى با ظرافتى خاص بيان مى كند

ديوار ميانى رنگارنگ تالار كليساهاى شرقي، سرايندگان را بر آن مى داشت كه جهان را با جلوه هاى رنگارنگش ، گاهى به عنوان دير تلقى كنند .

شكى نيست كه عيسى و مريم در روايات و اعمال عرفان اسلامى نيز نقش مهمى داشته اند و شخصيت عيسى به عنوان زاهدى خدا دوست از زمان هاى قديم جزء آرمان هاى صوفيان محسوب مى گشته است . همانطور كه شاعران بزرگى چون سنايى و عطار و مولوي، عيسى را به عنوان الگوى ديندارى وارد اشعار خود كرده اند و پيوسته نيكى مطلق، فقر و مهربانى او را مورد تأكيد قرار داده اند. عيسى در عرفان عملى نيز به يك مرشد تمام عيار تبديل گشته است. برخى از فرق صوفى معتقدند كه رهرو در پايان راه خود به مقام عيسى (ع) مى رسد، زيرا بر اساس علم عرفان، رهرو بايد از جايگاه 28 پيامبر قرآنى عبور و خصايص آنها را كسب كند، و او بدين ترتيب مى تواند در مقام عيسى ويژگى هاى روحى و نفسانى را كه در قرآن در مورد عيسى ذكر شده كسب نمايد .

در مكتب عرفان نجم الدين كبرى و به خصوص در آثار جانشين او (سمناني) مقام عيسى با نور سياه كه همان فنا است پيوند خورده است و معناى آن از خود بيخود شدن مطلق و پريشانى است كه تجربه كوه زمرد را به دنبال دارد: اين نور محمد يا تجربه بقا در خداوند است، بدين شكل كه انسان در جهان زندگى مى كند و هرگز از خداوند جدا نمى شود. اين تجربيات توسط هانرى كربن در كتاب وى به نام تخيل زمردين تشريح شده اند و در مورد ديگر طرايق عرفانى نيز، هر چند با توصيفات مختلف، معتبرند .

در اينجا بايد به دو عارف بزرگ جهان اسلام اشاره كرد: يكى از آنها( منصور ) حلاج است كه در سال 922 ميلادى بيرحمانه به دار آويخته شد. لويى ماسينيون زندگينامه نويس و مفسر خستگى ناپذير حلاج، معقتد است كه او زندگى اش را طبق الگوى قرآنى عيسى (ع) شكل داده بود. مرگ او در پاى صليب يا چوبه دار به داستان مصلوب شدن عيسى كه قرآن آن را رد مى كند، اشاره دارد، و در بسيارى از اشعارى كه بعد از آن سروده شده اند، وقتى سخن از تصليب به ميان مى آيد، منظور حلاج است. البته استفاده كردن عارف شهيد اهل بغداد از مفاهيم مسيحى اى چون لاهوت و ناسوت منجر به اين شد كه او را مسيحى اسرار آميز بنامند، اين نظريه راعلماى اروپايى قرن 19 مانند آوگوست مولر بر اساس گفته بارتولوم هربلوت 55 ( متوفى 1698 ميلادي) مطرح كرده بودند .

ديگر عارف متفكر بزرگ، كه به روشنى به شرح رابطه اش با عيسى پرداخته است، ابن عربى ( 1165 _ 1240 ) است كه حكيمى از اندلس بود و آن طور كه از آثارش برداشت مى شود، ادعا مى كرد كه در طريق عرفانى عيسى قرار گرفته است و پيوسته با او در ارتباط معنوى است .

البته سيماى عيسى در دوران جديد دستخوش تغييراتى شده است و انتقاد محسوس آن زمان از مسيحيت، در پى برخورد با قدرت هاى اروپايى تشديد گرديده است .

/ 1