فجر مقدس (12) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

فجر مقدس (12) - نسخه متنی

مجتبی ساده؛ مترجم: محمود مطهری نیا

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

فجر مقدس حوادث آخرين ماههاي پيش از
ظهور





فجر مقدس حوادث آخرين
ماههاي پيش از ظهور





اشاره :

در بخشهاي قبلي،
حوادثي را كه از
ماه جمادي
الثاني سال پيش از ظهور تا ماه ذيقعده
همان سال پيش مي آيد
بررسي
كرديم. در اين قسمت به بررسي رويدادهايي
مي پردازيم كه در ماه ذيحجه
رخ
مي دهند
.





حوادث ماه ذي
الحجة





هرچه به زمان و
مكان طلوع آن خورشيد تابان نزديك تر مي
شويم احاديث و روايات تفصيل بيشتري مي
يابند و مكانها و روزها و ساعتهاي
بيشتري را پوشش مي دهند، از اين رو مي
توانيم محدوده زماني پيش آمدن حوادث
(مختلف) را بنا بر محتواي روايات مشخص
كنيم.

بسياري از روايات از ماه ذيحجه
به عنوان ماه خون و خون ريزي ياد كرده
اند. ابوبصير ضمن حديثي طولاني نقل مي
كند كه از امام صادق(ع) پرسيدم: ذيحجه
چگونه ماهي است؟ فرمودند: آن ماه خون
(خونريزي) است

1.حضرت رسول(ص) هم
فرمودند:در ماه ذيحجه حجاج غارت شده و
خون به پامي شود2.

در اين ماه حوادث
مهمي آن گونه كه روايات برشمرده اند رخ
مي دهد كه يكي از آنها در زمره علايم
حتمي است. وقايع اين ماه به قرار زير
است:





كشتارگاه دوم عراق





در روز شادي و عيد اين ماه ـ
كه همان روز عيد قربان (دهم ذيحجه) است ـ
سپاهيان سفياني پس از كشتارهاي وحشيانه
اي كه در بغداد طي 18 شب انجام مي دهند،
متوجه كوفه يا نجف شده و در آنجا هم
كشتاري به راه مي اندازند كه مثل و
مانند ندارد.

سفياني سپاهي 130 هزار
نفري را به سوي كوفه و نجف گسيل مي دارد
كه نيروهاي آن در روحا، فاروق و مقام
حضرت عيسي(ع) و مريم(س) در قادسيه پياده
مي شوند. به عبارت ديگر اين نيروها از
جاده بابل به كوفه وارد مي شوند.

روحا
منطقه اي است نزديك فرات كه برخي گفته
اند منظور نهر عيسي(ع) است و فاروق محل
جدا شدن جاده ها از همديگر است (چهارراه)
كه يكي از اين جاده ها به سمت قادسيه
(ديوانيه) مي رود و ديگري بابل و بغداد و
جاده سوم هم به سوي ذي الكفل و كوفه و
نجف مي رود و ديگر جاده ها هم از اين
جاده منشعب مي شود.

30 هزار نفر از
سپاه سفياني كه قصد حمله به نجف دارند
به سمت قبر حضرت هود(ع) در نخيله (فضاي
روحاني و معنوي وادي السلام در نجف
اشرف) حركت كرده و روز عيد قربان از مسير
بابل به كوفه مي رسند و سپس رو به نجف
نموده و از اين دو شهر 70 هزار دختر جوان
را اسير كرده و سوار بر وسايل نقليه به
سمت شويه كه قبر كميل بن زياد و ديگر
ياران حضرت علي(ع) قرار دارد حركت مي
كنند. در اين مكان گنبد و بارگاهي عظيم
براي كميل و محله ها و خانه هايي در
اطراف آن بنا كرده اند. دختران و زنان
اسير شده را به همراه غنايم به دست
آمده، در آنجا مي گذارند.



سپاه
سفياني پس از كشتار و اعدام مردم در
كوفه بسياري را اسير مي كند. آنها
ياوران خاندان رسول اللّه (ص) و هر كه را
كه گمان برند از اين دسته است، مي كشند.
سخنگوي اين سپاه در شهر جار مي زند كه هر
كس سر يكي از شيعيان علي را بياورد هزار
درهم جايزه مي گيرد. به دنبال آن همسايه
به همسايه اش به دليل اختلاف مذهبي (در
درون اسلام) حمله مي كند و مي گويد اين
هم از آنهاست گردنش را مي زند و سرش را
به فرماندهان سپاه سفياني مي دهد و از
آنها هزار درهم مي گيرد.

نه تنها
مقابله هاي كوچك و جنبشهاي ضعيف مردمي
كه در كوفه شكل مي گيرد، نمي توانند
آنها را از شر سلطه سفياني خلاص كنند
بلكه به خاطر ضعف و ناتواني زياد اين
جنبشها، سفياني اين امكان را مي يابد كه
رهبر آنها را در بين حيره و كوفه بكشد.

ظاهرا پس از ناتوانيهاي پديد آمده در
جنبش هاي ياد شده، نيروهاي آن ها در هم
مي شكند و سفياني قدرت مي يابد كه رهبر
آن را بكشد. مضاف براينكه سفياني 70 نفر
از صالحان را (منظور عالمان بزرگوار
ديني است) مي كشد. سر دسته آنها مردي با
منزلت است كه او را هم كشته و خاكسترش را
در ميان جلولا و خانقين برباد مي دهد و
اين اعمال را زماني مرتكب مي شود كه قبل
از آن 400 هزار نفر را در كوفه كشته است.



آنگونه كه روايات بيان مي كنند
جماعت يا حزبي غير ديني متشكل از 100 هزار
مشرك و منافق تحت فرمان سفياني سر به
شورش برداشته و در اين مسير گام مي نهند
تا اين كه به دمشق مي رسند.

او پس از
كشتارهاي سپاه سفياني در نجف و شهادت
علما و صالحان و مؤمنان و خراب كردن
مقبره شريف حضرت علي(ع) و اسير كردن زنان
نجف و تاراج اموالشان، جنگ را تا منطقه
اصطخر در ايران مي كشاند.

سيد
خراساني هم قيام كرده و مؤمنان ايران را
خبر كرده و از آنها براي نجات اهل عراق
ياري مي طلبد. در پي آن سپاهي پر توان و
مستعد جمع مي شوند كه پيشاپيش آنها شعيب
بن صالح حركت مي كند. در دروازه اصطخر
سپاه خراساني (صاحبان پرچم سياه) با
سپاه سفياني مقابله مي كند و جنگي عظيم
رخ مي دهد. پرچمهاي سياه پيروز گشته و
سپاه سفياني درهم مي شكند كه اين اولين
شكست سفياني پس از آن همه پيروزي هاي پي
درپي و سريعش درگذشته است. سيد يمني هم
از يمن قيام مي كند (نامش حسن يا حسين
است) كه خبر اين حوادث به گوش او هم مي
رسد و چنين اتفاقات ناراحت كننده اي او
را بيمار مي كند، از اين رو خود را به
سرعت به كوفه مي رساند، به سپاهيان سيد
خراساني برخورد مي كند و بر عليه سپاه
سفياني متحد شده و سلاح خويش را بر آنها
نشانه مي روند و با حمله آنها را از نجف
بيرون رانده و اسرا و هر آنچه را كه
سفياني و لشكريانش به غنيمت برده بودند
به صاحبانشان باز مي گردانند. پس از آن
مردم به حضرت مهدي(ع) دل بسته و چشم
انتظار ديدارش گشته و به جست وجويش مي
پردازند.





اصبغ بن نباته از
حضرت علي(ع) نقل مي كنند كه فرمودند:

130 نفر را به سوي كوفه گسيل مي دارد كه
در روحا و فاروق پياده مي شوند. 60هزار
نفر از آنها به راه مي افتند تا اين كه
به محدوده نخيله كه قبر حضرت هود(ع) در
آنجاست در كوفه مي رسند. در روز عيد به
آنها يورش مي برند. فرمانرواي مردم،
ستمگر دشمني پيشه اي است كه به كاهن و
جادوگر مشهور است.

در بخش ديگري از
اين حديث آمده است:

70 دختر جواني را
كه روسري و لباسشان (تا آن موقع) برداشته
نشده اسير كرده و آنها با وسايل نقليه
به
طويله (غري) مي برند. سپس 100 منافق و مشرك
از كوفه خارج مي شوند و بدون آن كه نيروي
قدرتمندي مانع حركت آنها بشود، وارد
دمشق مي شوند. پرچمهاي نامشخصي از زمين
بلند مي شود كه از جنس پنبه، كتان و
ابريشم نيست و بر نوك نيزه (پرچم) عنوان
«سيد اكبر» حك شده است. (اين سپاه) را
مردي از آل محمد(ع) كه از مشرق نمايان مي
شود، رهبري مي كند. عطر آن همانند بوي
مشك خوشبو در مغرب شنيده مي شود و از يك
ماه پيش از آن ترس (در ميان غربيان) حاكم
مي شود تا اين كه به خونخواهي پدران
خويش وارد كوفه مي شوند در اين زمان كه
آنها به اين امر مشغولند، سپاهيان
يماني و خراساني (به آنها) رو مي كنند كه
همانند اسبان مسابقه اي آشفته موي، گرد
سفر بر تن نشسته، شمشير از نيام بر
كشيده و راست قامت و پولادين عزم و
چونان تير كمان هستند. وقتي يكي از آنها
به باطن مردي نگاه مي كند مي گويد از اين
پس، هيچ خيري در مجلس ما نيست. بارالها
حقيقتا توبه كرده ايم. آنها همان
«ابدال» هستند كه خداوند متعال در كتاب
عزيزش آنها را (چنين) توصيف كرده است:

إنَّ اللّه َ يُحِبُّ التَّوابيّنَ
و
يُحِبُّ المُتَطَّهرّينَ3 حقيقتا
خداوند توبه كنندگان و طهارت جويان را
دوست دارد.

همانندان آنها هم از آل
محمد(ع) هستند4.



جابر جعفي هم در
حديثي طولاني از امام باقر(ع) نقل مي
كند:

سفياني سپاهي را به كوفه اعزام
مي كند كه 70هزارنفر هستند. آنها اهل
كوفه را به مصايب كشتار، اعدام و اسارت
مبتلا مي كنند. در اين زمان است كه
پرچمهايي از ناحيه خراسان نمايان مي
شوند كه منازل را به سرعت سپري مي كنند و
در ميان آنها يكي از اصحاب حضرت مهدي(ع)
وجود دارد. پس از آن مردي از موالي ساكن
كوفه به همراه جمعي از ضعيفان شورش مي
كند كه سپاه سفياني او را در بين حيره و
كوفه مي كشند5.

امام صادق(ع) هم در
روايتي طولاني مي فرمايند:

آن واقعه
اتفاق نخواهد افتاد، تا اين كه يكي از
شورشيان از نسل ابوسفيان سر به طغيان
بردارد و به مدت بارداري يك زن؛ يعني 9
ماه حكومت كند و چنين نخواهد شد تا اين
كه يكي از فرزندان «شيخ» قيام كند و او
را درون نجف پس از پسرش مي كشند. واللّه
گويي كه نيزه ها و شمشيرها و كالاهاي
همراه آنها (الآن در مقابلم هستند و)
دارم به آنها نگاه مي كنم كه در كنار
ديواري از ديوارهاي نجف در روز دوشنبه
اي آنها را نهاده اند و روز چهارشنبه
شهيد مي شود6.

اصبغ بن نباته در حديث
بلند ديگري از اميرالمؤمنين(ع) روايت مي
كند كه فرمودند:

... و حصار كشيدن در
اطراف كوفه به وسيله نگهباني و كندن
خندق و از بين بردن سه گوش خانه در بن
بستهاي كوفه و تعطيلي مساجد به مدت 40 شب
و پيدا شدن هيكل و تكان خوردن سر پرچم در
اطراف مسجد اكبر كه قاتل و مقتول هر دو
به آتش افكنده مي شوند و كشتار سريع و
مرگ ناگهاني و كشته شدن نفس زكيه در پشت
كوفه در ميان 70 (نفر)7.



از آن حضرت
باز نقل شده كه:

70 نفر از صالحان
(عالمان ديني) كه سر دسته شان مرد با
منزلتي است كشته خواهند شد كه او را
(سفياني) مي كشد و خاكسترش را در ميان
جلولا و خانقين برباد مي دهد و اين پس از
آن است كه در كوفه 4000 نفر را كشته است8.

از امام صادق(ع) هم چنين نقل شده است:

گوييا (هم عصر) با سفياني هستم كه
بارَش
را در ميدانهاي شما پهن كرده و سخنگوي
او
ندا در مي دهد كه هركس سر شيعه اي از
شيعيان علي را بياورد، 5000 درهم (جايزه)
مي گيرد. پس همسايه به همسايه اش حمله مي
كند و مي گويد اين از آنهاست. گردنش را
مي
زند و جايزه را مي گيرد. فرمانروايي شما
هم در آن زمان از آن حرامزادگان است.
گوييا آن مرد آبله رو را مي بينم.
پرسيدند او كيست؟ فرمودند: مردي كه به
عنوان يكي از شما و هم عقيده با شما (عرب
و مسلمان) وارد صحنه مي شود. او شما را
خوب مي شناسد ولي شما او را نمي شناسيد
پس شما را محاصره كرده و يك يك دستگير مي
كند و نابود مي سازد و او زنازاده اي بيش
نيست9.

حضرت علي(ع) هم فرمودند:

وقتي سپاه سفياني به سوي كوفه حركت
كند، به طلب اهل خراسان گسيل مي شوند كه
اهل خراسان هم به جست وجوي حضرت مهدي(ع)
قيام كرده اند. پس (سفياني) و هاشمي (سيد
خراساني) كه پرچمهاي سياه را حمل مي
كنند با هم رو در رو مي شوند. پيشاپيش
آنها شعيب بن صالح در حركت است كه در
دروازه اصطخر به سفياني برمي خورد. در
ميان آنها جنگي شديد درمي گيرد و
(صاحبان) پرچمهاي سياه پيروز مي شوند و
سپاه سفياني متواري مي شود. پس از آن است
كه مردم مشتاق و آرزومند حضرت مهدي(ع) مي
شوند و به جست وجويش مي پردازند10.






آشوبهاي مِنا





احاديث شريف ما از آشوبي كه در ميان
حاجيان طي مراسم حج رخ خواهد داد خبر مي
دهند كه در واقع دنباله اختلافات اهالي
حجاز بر سر پادشاهي آن ديار است.

امام
صادق(ع) فرمودند:





مردم با هم حج
مي كنند و وقوف در عرفاتشان را هم با
همديگر و بدون امام انجام مي دهند.
هنگامي كه در منا هستند فتنه سختي برمي
خيزد و همه قبايل برهم مي شورند. «جمره
عقبه» از خون رنگين مي شود. مردم وحشت
زده گشته و به كعبه پناهنده مي شوند11.

از اين حديث مي توان فهميد كه مردم در
آن زمان چندان روابط صميمانه اي با هم
ندارند كه بلافاصله پس از انجام مناسك
حج و يا حتي پيش از اتمام آنها طي انجام
«رمي جمرات در منا» كه بخشي از مناسك حج
است، دسته دسته شده و شورشها شكل مي
گيرد. حاجيان غارت مي شوند و اموالشان
به تاراج مي رود و خودشان هم كشته مي
شوند و پرده هاي نواميس مردم دريده مي
شود.

سهل بن حوشب از رسول مكرم
اسلام(ص) نقل كرده است كه:

در ماه
رمضان صدايي خواهد بود و در ماه شوال
درگيري و در ذي قعده قبايل با هم به جنگ
مي پردازند و نشانه آن تاراج (در) حج است.
جنگي در منا به پا مي شود و كشتار زيادي
طي آن رخ مي دهد و چنان خون به جريان مي
افتد كه به جزيره (جمره) مي رسد12.

عبدالله بن سنان هم از امام صادق(ع)
روايت كرده است:

مردم چنان دچار مرگ و
كشتار مي شوند كه به حرم پناه مي برند پس
(از آن) منادي راستگويي ندا در مي دهد كه
براي چه جنگ و كشتار به پا كرده ايد؟
سرور شما فلاني است13.





كشته
شدن صاحب نفس زكيه (از علايم حتمي
ظهور
)





پس از وقوع مجموعه
حوادثي كه تا به حال از آنها ياد كرديم
شعاعهاي نوراني آن خورشيد تابان بيش از
پيش نمايان گشته و حضرت مهدي(ع) فرستاده
اي از جانب خويش به مكه اعزام مي كنند كه
علاوه بر روشن شدن اوضاع و كسب خبر از
آنها مقدمات آن انقلاب مبارك را فراهم
كند. جوانمردي هاشمي (محمد بن الحسن كه
همان نفس زكيه است)، در بيست و پنجم ماه
ذي الحجة پس از قيام خويش وارد
مسجدالحرام شده و بين ركن و مقام
ايستاده و نامه اي شفاهي از ناحيه حضرت
را براي مردم مكه قرائت مي كند كه در اين
نامه خبري از توهين و بي احترامي و
تهديد
نيست و ضمن آن، حضرت از مردم مكه طلب
ياري و نصرت مي كنند. بقاياي نظام منحوس
حاكم در حجاز جرمي شنيع مرتكب شده و وي
را در حالي كه بين ركن و مقام ايستاده،
شهيد مي كنند كه اين جرم عاقبت آنها را
مشخص مي كند و معلوم مي سازد كه حضرت 15
روز بعد كه بناست ظهور شريفشان رخ بدهد،
بايد با آنها چگونه رفتار كنند.

چنين
فاجعه دردناكي در مدينه بر سر پسر عموي
نفس زكيه ـ كه نام خودش محمد و نام خواهر
(دوقلويش) فاطمه است ـ مي آيد و هر دو را
بر سر در مسجدالنبي(ص) اعدام مي كنند.

امام صادق(ع) فرمودند:

كشته شدن نفس
زكيه از علايم حتمي (ظهور) است14.



ابو بصير هم از امام باقر(ع) ضمن
حديثي
بلند روايت كرده است:

حضرت مهدي(ع) به
ياران خويش مي فرمايند: اي قوم (همراهان)
اهالي مكه مرا نمي خواهند ولي براي آن
كه
حجت بر آنها تمام شود و خود هم به وظيفه
ام عمل كرده باشم (يكي از شما را) به سوي
آنها مي فرستم. سپس يكي از يارانشان را
خوانده و به او مي فرمايند: به سوي اهل
مكه برو و بگو: اي اهالي مكه من فرستاده
فلاني (حضرت مهدي(ع)) هستم و او براي شما
چنين پيغام فرستاده كه ما خاندان رحمت و
معدن رسالت و خلافتيم. ما نوادگان حضرت
محمد(ص) و سلاله پيامبران هستيم به ما
ظلم شده وآزار رسانده اند و ما را سركوب
كرده اند. حقمان را تا به امروز به زور
از زمان رحلت پيامبر(ص) گرفته اند. از
شما طلب ياري مي كنيم پس ياريمان كنيد.
وقتي اين جوانمرد اين پيام را رساند به
سوي او مي آيند و مابين ركن و مقام او را
كه نفس زكيه است مي كشند (سر مي برند)15.



اميرالمؤمنين علي(ع) هم فرمودند:

آيا شما را از انتهاي سلطنت «بني
فلان»
باخبر كنم؟ كشتن نفس حرام! در روزي حرام
در شهر حرام، قسم به آنكه دانه را شكافت
و آدمي را آفريد، پس از آن بيش از پانزده
روز حكمراني نخواهند كرد16.

از امام
صادق(ع) هم نقل شده كه فرمودند:

فاصله
قيام حضرت مهدي(ع) و كشته شدن نفس زكيه
تنها 15 شب است17.

زرارة بن اعين هم از
آن حضرت روايت كرده است كه:

حتما
جواني در مدينه كشته خواهد شد.

پرسيدم: آيا سپاهيان سفياني او را مي
كشند؟ فرمودند:

خير، ولي او را
سپاهيان «بني فلان» مي كشند. قيام كرده
و خارج مي شود تا اين كه به مدينه مي
رسد؛ مردم بدون آن كه بدانند چه مي گويد
و چه مي خواهد، او را مي كشند، و از آنجا
كه ناجوانمردانه و از روي ستم او را مي
كشند خداوند متعال هم به آنها مهلت
نخواهد داد. در اين زمان چشم انتظار فرج
باشيد18.

امام باقر(ع) هم فرمودند:

در آن زمان نفس زكيه در مكه كشته مي
شود
و برادرش را در مدينه هلاك مي كنند19.

آنكه در مدينه منوره به همراه خواهرش
كشته و اعدام مي شود از عموزادگان نفس
زكيه است. امام صادق(ع) فرمودند:

مظلوم در يثرب (مدينه) و پسر عمويش در
مكه كشته مي شوند20.

باز هم تأكيد مي
كنيم كه نفس زكيه اي كه كشته شدنش از
علايم حتمي ظهور است همان «محمدبن
الحسن» است كه 15 روز پيش از ظهور حضرت
مابين ركن و مقام شربت شهادت را مي نوشد
و در روايات با اسامي و القاب مختلفي
نظير: نفس زكيه21 (شخص بي گناه)، مستنصر
(طلب كننده نصرت و ياري)22 مرد هاشمي و
جواني از آل محمد(ص)، حسني23 ياد كرده
اند.











1-
بحارالانوار، ج52، ص272؛ بشارة الاسلام،
ص142.

2- منتخب الاثر، ص451؛ يوم الخلاص،
ص280.

3- سوره بقره(2) آيه.

4-
بحارالانوار، ج52، ص274؛ الزام الناصب،
ج2، ص120؛ بشارة الاسلام، صص58 و 69.

5-
الغيبة، نعماني، ص187؛ بشارة الاسلام،
ص102؛ يوم الخلاص، ص637.

6- بشارة
الاسلام، ص155.

7- بحارالانوار، ج52،
ص273؛ بشارة الاسلام، ص67؛ يوم الخلاص،
ص635.

8- بحارالانوار، ج52، ص220؛ يوم
الخلاص، ص635.

9- الغيبة، شيخ طوسي،
ص273؛ بشارة الاسلام، ص124؛ يوم الخلاص،
ص703؛ بيان الائمه(ع)، ج2، ص612.

10- بشارة
الاسلام، ص184؛ يوم الخلاص، ص651.

11-
الممهدون للمهدي(ع)، ص60؛ يوم الخلاص،
ص570.

12- منتخب الاثر، ص451؛ بشارة
الاسلام، ص34؛ يوم الخلاص، ص532؛ بيان
الائمه(ع)، ج1، ص433 و ج2، ص355.

13-
الغيبة، نعماني، ص178.

14- همان، ص169؛
بشارة الاسلام، ص119؛ يوم الخلاص، ص667.

15- بحارالانوار، ج52، ص307؛ بشارة
الاسلام، ص224؛ المهدي(ع) من المهد الي
الظهور، ص368؛ يوم الخلاص، ص662؛ بيان
الائمه(ع)، ج3، ص20.

16- الغيبة،
نعماني، ص173؛ بحارالانوار، ج52، ص234؛
الممهدون للمهدي(ع)، ص61.

17- الارشاد،
شيخ مفيد، ج2، 4ص37؛ الغيبة، شيخ طوسي،
ص271؛ كمال الدين و تمام النعة، ص649؛
اعلام الوري، ص427؛ بشارة الاسلام، ص128؛
المهدي(ع) من المهد الي الظهور، ص368.

18- بحارالانوار، ج52، ص147؛ بشارة
الاسلام، ص117؛ يوم الخلاص، ص666.

19-
بشارة الاسلام، ص177؛ يوم الخلاص، ص665.

20- بشارة الاسلام، ص187؛ يوم الخلاص،
ص666.

21- طي داستان حضرت موسي در قرآن
كريم (آيه 74 سوره كهف) هم آمده است: آيا
نفس زكيه اي (يعني مبرّا از گناه) را
كشتي؟

22- فراموش نكنيم كه او كلامش
را با طلب ياري براي حضرت (آل محمد(ص)) و
پيروانش آغاز مي كند.

23- جهت اثبات
سيادت وي و اينكه از ناحيه امام مجتبي(ع)
هستند.





/ 1