طلاق و پیامدهای شوم آن در سرنوشت فرزندان نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

طلاق و پیامدهای شوم آن در سرنوشت فرزندان - نسخه متنی

افسر بخشی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

طلاق و پيامدهاى شوم آن در سرنوشت فرزندان

افسر بخشى

ازدواج از سنت هاى حسنه جامعه اسلامى است و توجه به آن در روايات واحاديث، اهميت مساله را بيش از پيش آشكار مى سازد. ازدواج علاوه بر آرامش زن و مرد، موجب بقاى نسل و سلامت جامعه مى گردد; چنانكه قرآن مى فرمايد:يكى از نشانه هاى خداوند اين است كه برايتان همسرى آفريد تا موجب آرامشتان باشد و بين شما الفت و مهربانى قرار داد. (1)

با وجود تاكيد بسيار بر ازدواج، جايى كه پاى شرف، دين و امكان خطر گناه پيش آيد، طلاق ضرورت مى يابد. اسلام چون مسيحيت كاتوليك، پيمان ازدواج راناگسستنى نمى داند و يا چون يهود، به بازبودن نسبى درهاى خروجى اعتقادى ندارد; بلكه طلاق را مبغوض ترين حلالهامى شمرد (2) و آن را امرى آسيبى ولى اجتناب ناپذير مى داند و معتقد است چنانچه در حدى متعارف نگه داشته شود،مى تواند حايز نتايج مثبتى براى خانواده وجامعه باشد. (3) در جوامع پيشرفته صنعتى، روابط انسانى و در پى آن روابطخانوادگى از ابعاد معنوى تهى و در نتيجه سست، سرد و آسيب پذير شده است; تنهاهدف زندگى مشترك، ارضاى خواسته هاى غريزى است و جسم وخواسته هاى آن، محور تمام ارزشها وكوششهاست. چيزى ارزش خوانده مى شود يا به نظر داراى ارزش مى آيد كه نيازهاى طبيعى و كششهاى جسمانى راپاسخ دهد; پس بمحض يكنواخت شدن روابط جسمانى، طرفين در جستجوى سرچشمه هاى ديگر تمتع، به پيوندهاى ديگر مى انديشند. (4)

متاسفانه در سالهاى اخير در كشور مانيز بويژه در شهرهاى بزرگى چون تهران -كه بافت زندگى شهرى آن را به يك جامعه صنعتى تبديل نموده است - آمار طلاق نسبت به ازدواج، حركتى افزايشى داشته است بطورى كه طبق آمار بدست آمده درسال 1359، از هر 32377 ازدواج، 5260مورد به طلاق منجر شده و در سال 1360، از 57833 مورد ازدواج، 9414مورد آن به طلاق انجاميده است كه از اين تعداد در سال 59، 76/15 درصد طلاق به تهران تعلق داشته و 11/7 درصد به كل كشور و در سال 60، 28/16 درصد به تهران و 29/8 درصد در كل كشور بوده است. (5)

دوگانگى وسيعى در آمار طلاق شهر وروستا بويژه تهران و روستا وجود دارد ودر مواردى تا 4 برابر گزارش شده است.علت اين دوگانگى اين است كه در جامعه سنتى، سنتها همچون ستونهاى استوارموجب بقاى خانواده شده است در حالى كه جوامع صنعتى طلاق را نفى مى كنند وموجبات استحكام پيوند زناشويى را نيزفراهم نمى آورند; به همين دليل الگو قراردادن قوانين غربى در جامعه اسلامى ماكار ساز نبوده، از معضلات پى آمد طلاق نمى كاهد; زيرا اين قوانين مطابق با عرف غرب تدوين شده است و نمى تواندخواسته هاى جوامع اسلامى و سنتى رابرآورده سازد. متاسفانه برخى ازتحصيلكرده هاى اين گونه جوامع نيزفريب ظواهر فريبنده اين قوانين را خورده،پس از بازگشت به وطن بانگ سر مى دهندكه بطور مثال حق طلاق به زن تعلق داشته باشد و... . بايد به اينان يادآورى كنيم كه آمار طلاق در خانواده هاى بى سواد و يابالاتر از فوق ليسانس و در ميان خانواده هايى كه زن استقلال مالى دارد،بيشتر است. (6)

خوشبختانه زن مسلمان، از الگوى كامل خويش، بانوى دو عالم حضرت فاطمه زهرا«عليها السلام » پيروى مى كند كه به دست مبارك خويش دستاس مى كردند وبراى فرزندانشان لباس مى دوختند. زن جامعه ما علاوه بر رسيدگى به امور خانه،همسر و فرزندان، به اقتصاد منزل چه درخانه بعنوان خود اشتغالى (بافتنى،خياطى، فرشبافى) و چه خارج از خانه كمك موثرى مى كند و همواره با رضايت كامل ايثار كرده، زندگى را بخوبى در كنارهمسر و فرزندان ادامه مى دهد. او مصداق اين ضرب المثل معروف است كه:




  • زن خوب و فرمانبر پارسا
    كند مرد درويش را پادشا



  • كند مرد درويش را پادشا
    كند مرد درويش را پادشا



عده اى از تحصيلكردگان ما كه دادسخن سر مى دهند و خواستار يكسان شدن قوانين طلاق كشورمان با جوامع غربى هستند و دادن حق طلاق به زن،تقسيم دارايى و... را با همسر بعنوان پيشرفت و تمدن مطرح مى سازند، آگاه نيستند كه در غرب آمار ازدواج اصولابسيار پايين است و روابط جنسى از چنان آزادى برخوردار است كه تفاوت چندانى از لحاظ حقوقى ميان فرزندان نامشروع وديگر فرزندان وجود ندارد و يا اگرازدواجى انجام مى گيرد اغلب بر اثرخيانت زن و شوهر و بى تفاوتى جامعه به اين امر به طلاق مى انجامد. مرداك، جامعه شناس معروف، در بررسى طلاق در چهل كشور به اين نتيجه رسيد كه دربرخى جوامع، افكار عمومى با طلاق موافق است و حتى چنان آن را موردتشويق قرار مى دهند كه اگر مردى براى مدت زيادى با يك زن زندگى كند، مورداستهزا قرار مى گيرد. حال اين را مقايسه كنيد با خانواده هاى سنتى ما كه با وجودمقصر نبودن در طلاق دخترشان، چنان ازاين قضيه سرافكنده و شرمگين مى شوندكه ممكن است به خاطر شدت سرزنش دختر خود را به بيمارى روانى يا به كام مرگ بكشانند.

جامعه ما طلاق را ننگ و علت آن رامعمولا بى كفايتى زن مى داند و اين مساله خود كمك بسيار مؤثرى در حفظ بنيان خانواده است; البته اگر ادامه زندگى به گونه اى با درد و رنج همراه شود كه خودموجب فساد بيشتر گردد طلاق در عين مذموم بودن، جايز شمرده مى شود. (7)

در مذمت طلاق پيامبر اكرم «صلى الله عليه وآله »فرموده اند: طلاق ندهيد زنان را الا ازتهمتى، كه خداى تعالى ذوا قان را دوست ندارد يعنى كسانى كه هر وقت خواهندزنى نو كنند از مردان و زنان كه هر وقت خواهند شوهرى نو كنند. (8)

طلاق در لغت جدا شدن زن از مرد،رها شدن از قيد نكاح و رهايى از زناشويى است. (9) دهخدا طلاق را بيزارى نامه مى خواند و مى گويد در عرف، معناى جدايى، از آن در ذهن متبادر مى شود.

بطور كلى طلاق علل متعددى ازجمله علل فرهنگى، اجتماعى وتفاوتهاى تربيتى، ايمانى، اقتصادى،سياسى و علل زيستى دارد. (10) از ديدجامعه شناسان طلاق پديده اى است اجتماعى كه تنها با يك عامل پديدنمى آيد و با يك عامل نيز از بين نمى رود.از آنجا كه در اين گفتار كوتاه به طورمبسوط فرصت پرداختن به طلاق ازديدگاههاى مختلف نيست، تنها به توضيحى كوتاه بسنده كرده ايم كه هدف ازآن جلب نظر خوانندگان گرامى به پيامدهاى شوم طلاق براى فرزندان است.قبل از توضيح هر يك از عوامل، به تقسيم بندى زير توجه شود. (11)

با وجودى كه در اسلام براى تحكيم بنيان خانواده در گزينش همسر، شرايطى چون كفو بودن زوجين در شؤون زندگى تاكيد شده، متاسفانه در خانواده هاى مقيدو متدين نيز گاهى بى توجهى به اين امرمهم ديده مى شود.

طلاق زمانى اسف انگيزتر است كه يك يا چند فرزند نيز قربانى اين مساله هولناك باشند. بنابراين نه تنها لزوم پرداختن به علل طلاق ضرورى است بلكه والدين بايد از سرنوشت شوم فرزندانشان پس از جدايى، آگاه شوند تا شايد اندكى به خود آيند و دريابند كه آزادى ايشان ازقيد پيمان زناشويى چه غرامت سنگينى خواهد داشت.

عوامل مؤثر در جدايى همسران رامى توان به دو دسته عوامل فردى ومحيطى تقسيم كرد; عوامل فردى عبارتنداز:

الف: سستى اراده مرد و دهن بينى او

يكى از نتايج مثبت پيوند زن و مرد،رشد همه جانبه فكرى و شخصيتى آنها درزندگى مشترك زناشويى و گرفتن تصميمهاى مهم و ارزنده در امور مشترك خود و فرزندان است. متاسفانه اغلب همسران بويژه شوهر به جهت وابستگى شديد به مادر و نقش مهمتر او نسبت به پدر در زندگى گذشته اش، بعد از تشكيل خانواده مستقل به توصيه هاى او گوش فرامى دهد و باعث دلسردى همسر خودمى شود. چنين امرى باعث نزاعهاى خانوادگى، فاصله زوجين از يكديگر وسرانجام جدايى خواهد شد.

ب : پرخاشگرى

پرخاشگرى انسان كه ناشى از يك واكنش كلى در برابرناكاميهاى زندگى است گاهى در درون وى سركوب مى شود كه از نظر سلامت روان بسيار نامطلوب و خطرناك است، و گاهى بصورت انتقادهاى شديد با زد و خورد وفحاشى بروز مى كند. متاسفانه چون بر اثرعدم شناخت طرفين در ابتداى زندگى،احساس منفى پرخاشگرى درك نمى شود، پس از گذشت مدتى كشمكش،طرف مورد پرخاش براى رهايى ازنزاعهاى پى در پى تن به جدايى مى دهد.اگر طرفين يكديگر را درك كنند، مساله بمرور بر طرف خواهد شد، بطور مثال مرد بر اثر عدم توانمندى در محيط كار، ازطرف كارفرما سرزنش مى شود و بااحساس شديد ناكامى وارد محيط منزل مى گردد; در نتيجه بهانه جويى مى كند وبگو مگوهاى طرفين آغاز مى شود. اگرهمسر با اندكى حوصله و تحمل بتواندريشه پرخاشگرى شوهر را دريابد، سريعاچاره انديشى نموده، با مهربانى وعطوفت قضيه را حل مى كند. اما اغلب مسائل اينگونه حل نمى شود بلكه خودخانم كه طى روز از فعاليت درون منزل وگاهى هم فعاليت خارج از منزل خسته است در پى دفاع برمى آيد; پرخاش طرفين به يكديگر و كشمكش ها آغازمى شود و در اين ميان فرزندان بى گناه قربانى مى شوند زيرا ادامه بى رويه اين امرطلاق را به دنبال دارد.

در خانواده هايى كه اين گونه نزاعهاولو خفيف تر همواره وجود داشته باشد،نسلى ترسو، مضطرب، نااميد وضعيف النفس پرورش مى يابد.

اگر هر يك از طرفين اندكى بينديشندو مجسم نمايند كه پس از هر گونه رفتارى كه از وى سر زند، طرف مقابل چه واكنشى را نشان خواهد داد و پس از آن چه خواهد گذشت، جلوى خيلى ازاتفاقات ناگوار گرفته مى شود، ولى متاسفانه بدون اندكى انديشه، همان واكنشهاى سريع به هنگام برخوردها مرتباتوسط زن يا مرد تكرار مى شود و هر بارشدت خشونت رفتار و واكنشهاى منفى طرفين افزون تر مى شود بطورى كه چاره كار را فقط در جدايى مى بينند.

ج: خودخواهى

اين خصلت ازويژگيهاى دوران طفوليت است. كودك دراين دوران بايد بتواند بتدريج با ديگران ارتباط عاطفى برقرار كند و بياموزد كه درقبال محبت ديگران محبت كند و اطرافيان را مورد توجه قرار دهد. هر چه روابط اجتماعى او گسترده شود، از خودپسندى او كاسته مى گردد; بر عكس هر چه روابط او محدودتر شود، خودپسندى او بيشترمى گردد. (12)

اگر والدين نتوانند رابطه سالمى را ازلحاظ تربيتى با كودك برقرار نمايند وبالعكس عامل تشديد كننده رابطه يك جانبه و نامطلوب براى فرزندشان باشند،كودك در بزرگسالى و در زندگى مشترك انتظار دارد چون ايام خوش كودكى، تنها ازطرف مقابل محبت و ايثار ببيند و چون خواسته اش برآورده نمى گردد، اختلاف شروع مى شود; بويژه اگر هر دو طرف داراى چنين خصيصه اى باشند خيلى زودنزاعهاى خانوادگى آغاز مى گردد.

د: بيماريهاى جسمى و جنسى

اين موضوع هم از ديگر عوامل طلاق است.خوشبختانه رافتى كه در خانواده هاى مسلمان وجود دارد، تداوم بخش زندگى زناشويى است; بويژه اگر بيمار، شوهرباشد زن نهايت گذشت و فداكارى را نشان مى دهد. وليكن گاه فقر شديد مانع گذشت مى گردد. متاسفانه طبق آمار به دست آمده (13) 75/57 درصد طلاقها بر اثربيمارى نازايى زن بوده است. عطوفت وگذشت زن اغلب مانع از تقاضاى طلاق مى گردد وليكن در مورد مردان اين مساله كمتر صدق مى نمايد; حتى ديده شده بخاطر فرزند، مرد به ازدواج دوم و حتى سوم روى آورده است كه غرور زن مانع ازادامه زندگى او شده است و در اين حالت زن تقاضاى طلاق مى كند.

ه : عامل اعتياد

معتاد بودن مرد درخانواده از عوامل مهم جدايى است; چون اين بلاى خانمانسوز باعث مى شود كه اوتنها به اعتياد و بدست آوردن مواد مخدربينديشد و خانواده برايش هيچگونه ارزشى نداشته باشد. زن درمانده نيزبمرور آماده جدايى از همسر مى گردد.

و : انحراف يكى از طرفين

انجام اعمال خلافى چون ارتباط نامشروع،دزدى، جنايت و قاچاق مى تواند موجب جدايى باشد.

ز: سوء ظن

بدبينى و سوء ظن بيش از حد كه غالبا از طرف شوهر سر مى زنداغلب بر اثر يادگيرى ايام كودكيست ومى تواند پايه هاى زندگى مشترك را سست نمايد. در گذشته، طفل اينگونه رفتار را ازپدر ديده و بتدريج آموخته است و امروزآن را درباره همسر خود به كار مى برد.رفتار خيانت آميز مادر هم مى تواند چنان آسيبى به روان كودك وارد كند كه او را به كرى يا كورى روانى مبتلا سازد، يعنى بدون ضايعه اى در گوش يا چشم نشنود ونبيند. وقتى كودك در ايام كودكى خيانت پدر يا مادر خود را مى بيند در جوانى به جنس مخالف ظنين بوده، خواهدانديشيد كه همه زنها يا مردهاخيانت كارند. چنين كسى اصولا از ازدواج بيم دارد و اگر بر اثر اصرار مجبور به ازدواج شود، سوء ظن بيش از اندازه اش موجب آزردگى شديد همسر و در نتيجه دلسردى او شده، رفته رفته جدايى آنها رافراهم خواهد آورد.

ح : ارزشها و اعتقادات

نظام ارزشى و اعتقادى نيز در زندگى زناشويى امرى است كه در فرد بالغ بصورت يكى ازمشخصه هاى شخصيتى ظاهر شده وعموما غير قابل تغيير است. از فردى كه بطور مثال در يك خانواده متدين پرورش يافته و بمرور زمان اعتقادات و انجام تكاليف شرعى برايش به منزله يك اصل مسلم در آمده است، نمى توان انتظارداشت پس از تشكيل خانواده از عقايدش دست بردارد. متاسفانه چه بسيارندازدواجهايى كه عدم دقت به اين اصل مهم در ابتدا زن و شوهر را دچار مشكل اساسى مى كند و هر يك از طرفين درصدد تغيير ديگرى برمى آيد غافل از آنكه راه عبثى مى پيمايد; البته توبه و متحول شدن انسانها در اسلام اين نويد را به دختريا پسر آماده ازدواج مى دهد كه پس ازازدواج همسر خويش را دگرگون ساخته واز وى فردى متدين و معتقد سازد ولى گاهى اين عمل ميخ بر سنگ كوفتن است و تداوم زندگى را غير قابل تحمل مى سازد. عوامل فردى بسيارى باعث جدايى مى شود كه از حوصله اين مقاله بدور است.

در اين راستا مسائل جانبى يااجتماعى نيز همواره نقش مهمى دراختلال روابط همسران دارند كه مى توان به برخى از آنها اشاره كرد; از جمله:

الف . عدم استقلال اقتصادى

كه نتيجه آن زندگى زوجين با اعضاى خانواده همسر مانند پدر، مادر و مشكل تر از آن خواهران و برادران همسر است. اين زندگى با بحران اوليه كه همان عدم استقلال فكرى است، آغاز مى شود و درانتظار جرقه اى است تا آتش بحران شعله ور گردد. از آن فاجعه آميزتر هنگامى است كه مادر زن يا مادر شوهر، همسرخويش را از جوانى از دست داده باشد و بامشقت و فقر فرزندش را بزرگ كرده باشد;چرا كه انتظار محبت و رسيدگى بيشترى از فرزند خود دارد و اگر فرزند - معمولاشوهر - نتواند با مديريت صحيح، رعايت احترام به مادر و همسر را با هم جمع كندو موجب برانگيختن حسادت ديگرى شود، پس از گذشت زمان به كشمكش هايى فراوان براى پيروزى درجلب حمايت طرف خواهد انجاميد.مشكل زمانى به اوج مى رسد كه شوهر درتصميم گيرى به سوى مادر كشانده شود.البته خوشبختانه در خانواده هاى متدين كه فرزندان همواره به پيروى از آيات واحاديث و سرمشق قرار دادن بزرگترها وبه تبعيت از آيه «و بالوالدين احسانا»احترام مادر و پدر را فريضه دانسته و آنهارا مقدم بر خويش مى دانند كمتر اختلاف بروز مى كند; وليكن شيوع طلاق درخانواده هاى غير مذهبى به مراتب بيشتراست و چاره كار مديريت صحيح شوهراست كه بتواند در عين احترام به همسرمحبت به مادر را نيز داشته باشد.

ب . دوستيهاى خانوادگى

گاهى دوستيهاى زوجهاى جوان با ديگردوستان و يا افراد مجرد بقدرى از حداعتدال خارج مى شود كه منجر به ايجادزمينه هاى گناه و در نتيجه طلاق مى گردد; بويژه آنكه در اينگونه روابطمساله حسادت اطرافيان و دوستان نيزافزوده شود.

ج . بيماريهاى لاعلاج اطفال

متاسفانه هنگامى كه معلول جسمى ياذهنى در خانواده متولد مى گردد، زوجين بشدت احساس گناه نموده و هر يك سعى دارد ديگرى را عامل معلوليت فرزندمعرفى كند; در عين حال همه افرادخانواده را ترك كرده تمام توجه خويش رابه كودك معلول معطوف مى سازد. اين امرمعمولا در مادر بيشتر ديده مى شودبطورى كه همسر و ديگر فرزندان رافراموش مى كند. پس از گذشت زمان ناچار شوهر براى كسب محبت به دنبال پناهگاه ديگرى مى گردد و متاسفانه خودعاملى براى جدايى مى شود.

د. مشاجرات لفظى و نزاعها

يكى ازعوامل بسيار مهم در طلاق نزاعها وكشمكشهاى زوجين بر اثر عدم درك متقابل و در عين حال پايين بودن سطح فرهنگ آنهاست; بويژه آنكه زن در اين راستا به استقلال اقتصادى نيز رسيده باشد. متاسفانه 57 درصد طلاقهايى كه اداره آمار دادگسترى منتشر كرده است،بعلت عدم تفاهم در خانواده هاى كارمندان و كارگران بوده است. (14) كه نياز به تحقيق ومطالعه بيشترى دارد. البته عوامل جدايى را نمى توان به تنهايى موجب طلاق دانست بلكه ممكن است هر يك از آنها ويا جمعى از آنها در يك مجموعه به نام «بهم ريختگى خانواده » ظاهر شده، چونان موريانه در درون درخت تنومند زندگى عمل نمايد و وقتى زوجين به خود آيندكه از زندگى جز پوسته اى پوك و شكننده چيزى باقى نمانده است و با كوچكترين تلنگرى از هم پاشيده مى شود.

منظور از گفتار فوق، بررسى اجمالى علل طلاق و هدف اصلى توجه دادن عاملان طلاق به اين سؤال است كه: آيالحظه اى از قلمرو خودخواهى بيرون آمده ايد تا ديگران هم براى شما اهميت داشته باشند؟ آيا جگر گوشه اى كه وجودش از شماست برايتان هيچ ارزش واعتبارى دارد؟

لحظه اى به خود آييد و به دنبال راه فرار براى آزادى از قيد ازدواج نباشيد. شماخواهرم، برادرم بويژه شما خواهرم بانگ بر نياور كه چرا آنقدر قوانين جلوى جدايى سنگ اندازى مى كنند؟ چرا نمى توان ازبند زندگى مشقت بارى كه بر وجودم سايه شوم افكنده، رها شوم؟

بايد هشدارى داد به افرادى كه هيچگاه نخواسته اند اندكى مسؤوليت خطيرزندگى زناشويى را تحمل نمايند و باكوچكترين ناملايمتى بانگ جدايى سرمى دهند. اينان متاسفانه به رشد و بلوغ شخصيت نرسيده اند. ازدواج را بسان بازيهاى ايام خوش كودكى مى پندارند وتكرار بازى برايشان لذت آور است.

نتايج تحقيقات وسيعى كه انجام شده و همچنين تحقيقى كه بوسيله نگارنده درمورد 50 تن از فرزندان خانواده هاى مطلقه بصورت طولى و طى 12 سال صورت گرفته است، عدم سلامت روان كودكان طلاق را در آينده نشان مى دهد.دليل آن نيز نياز كودك به زندگى درمحيطى سرشار از عشق و محبت است وليكن برعكس شبانه روز در نزاعهاى شديد والدين و در بدترين وضعيت روانى بسر مى برد.

اين زندگى سراسر آشفته از او فردى بى اعتماد، ترسو، گوشه گير، پرخاشگر ومتزلزل مى سازد زيرا هرگز طعم ثبات رادر زندگى نچشيده است. كودك هر لحظه بيم رها شدن را دارد چرا كه قدرت تجزيه و تحليلش آنقدر رشد نكرده كه بتواند با دليل قانع كننده اى به قضاياى اطراف بپردازد. او نمى تواندمنشا محبت به ديگرى باشد.




  • ذات نايافته از هستى بخش
    كى تواند كه شود هستى بخش



  • كى تواند كه شود هستى بخش
    كى تواند كه شود هستى بخش



آمار به دست آمده (15) نشان مى دهد كه 40 درصد طلاقهابين سنين 19-26 سال و80 درصد آن تا 45 سالگى رخ مى دهد.

در سالهاى نخست ازدواج بر اثربى تجربگى، شناخت طرف مقابل كمترميسر است در نتيجه خواسته ها كمتر موردتوجه قرار مى گيرد. زوجهاى جوان هنوزبه بلوغ شخصيتى نرسيده اند و لذت وراحتى زمان مجردى را فراموش نكرده اند.براى دلسوزى خويش از وضعيت آشفته زندگى فرصت بيشترى دارند; لذا در اين سنين منحنى طلاق عكس منحنى ازدواج است و هر چه بر سنين زوجين افزوده مى شود امر طلاق كمتر صورت مى گيرد،بطورى كه در سنين ميانسالى و كهنسالى اغلب مرگ موجب تنهايى زن و شوهرمى شود و در اين زمان است كه بر اثرعلاقه، عادت و تفاهم هيچكدام قادر به ترك ديگرى نيست. كودكانى كه والدين رابر اثر جدايى از دست مى دهند اغلب درسنين 1 الى 10 ساله هستند. كابوس تجديد ميثاق والدين، در اين كودكان بيدادمى كند، ترس از رها شدن در ذهنشان ريشه دوانده است و براى انتخاب يكى ازوالدين دچار تعارض مى گردند. آنها پس ازطلاق والدين همچون توپى به مادربزرگ، عمه، مادر، پدر و ديگران پاس داده مى شوند. در چنين وضعيتى چگونه مى توان ثبات را به مفهوم واقعى از اوطلب كرد. كودك در چنين شرايطى است كه وجود مشترك والدين را مى طلبد به هراقدامى متوسل مى شود، عمل خلاف انجام مى دهد، لجبازى مى كند، از خوردن امتناع مى كند، به درس بى توجه مى شود،بهانه مادر را مى گيرد تا شايد پدر را واداربه آشتى نمايد. متاسفانه پدر در ين حالت بسرعت وارد عمل مى شود وعجولانه به زندگى دوم تن در مى دهد. وباز هم كودك مى ماند و كوهى ازمشكلات، زيرا بمجرد ازدواج دوم،نامادرى به فكر فرزند جديد و دور نمودن طفل شوهر از پدر مى افتد پس از گذشت زمانى كوتاه همان كسى كه براى نگهدارى فرزند به اين خانه وارد شده است، آنچنان وضعيتى ايجاد مى كند كه پدر را وادار به سپردن طفل به ديگران مى كند. كنايه هاى اطرافيان مرتبا در گوش اين طفل غوغامى كند، نفرت و خشم از والدين سراسروجودش را فرامى گيرد و به فكر انتقام ازخويش و ديگران بر مى آيد. او به همه مردان و زنان بدبين و مشكوك است. اگرمادر عامل جدايى بوده او را عنصرى پليدو گناهكار مى داند. در آينده ممكن است به تحصيلات عالى و شغلى موجه دست يازد وليكن ريشه سوءظن و بدبينى هيچگاه از وجودش رخت برنخواهدبست.

او كه ناظر نزاع والدين و رهايى آنان بدون اندكى ايثار بوده و ناسازگارى را دركودكى تجربه كرده است، چگونه مى تواندروحيه گذشت را در خويش بپروراند؟ اوهمواره ترسى ناشى از تهمت شباهت به مادر يا پدر را با خود همراه دارد; در نتيجه در روابط زناشويى، فردى خوار و زبون است. اينگونه روابط، رابطه مطلوبى درزندگى مشترك نخواهد بود چون درخانواده علاوه بر گذشت، دارا بودن روحيه تفاهم، طرفين را به تكامل مى رساند نه منفعل شدن به معناى تام.زدگى از هر كارى، از جمله تحصيل، نوع ديگرى از نتايج جدايى والدين است. دراين حالت فرزند رها شده براى كسب آرامش درونى به دامان انحرافات كشانده مى شود. تجربه نشان داده است كه پسران آمادگى بيشترى براى ابتلا به «مشكلات رفتارى » دارند. سرنوشت چنين فرزندانى شوم و هولناك است و وقتى به خودمى آيند كه به دهها نوع آلودگى گرفتارشده اند.

به جوانان توصيه مى شود اگر قادرنيستيد انتخاب شايسته اى كنيد و اگرنياموخته ايد ديگرى را دوست بداريد وروحيه الفت و عطوفت در خانواده ايجادنماييد، تامل كنيد. حال اگر ازدواج كرديدو دريافتيد انتخاب شما غلط بوده وكاميابى شما در جاى ديگريست دربچه دار شدن اندكى درنگ كنيد. تصورنكنيد كه فرزند به شما و خانواده روحيه تفاهم مشترك را خواهد آموخت و ضامن خوشبختى شما خواهد شد. خير! چون متاسفانه پس از جدايى ممكن است جسم فرزند باقى بماند و روح او براى هميشه آزرده و شكننده شود.

خوشبختانه با افزايش خانواده هاى متدين و با ايمان، در زندگيهاى جديد به ارزشهاى اسلامى اهميت داده مى شود ورضاى خداوند اصل مهم تلقى مى شود،در نتيجه آن خانه بر اثر رضاى خداوند،سرشار از بركت و شادابى مى گردد.

باز هم به جوانان بويژه خواهرانى كه متاسفانه خواهان تغيير و آسان تر كردن قوانين دادگاههاى خانواده به شيوه غربى اندتوصيه مى شود به هنگام بستن پيمان مقدس ازدواج دقت كنيد كه هر چه اين پيمان با ارزشهاى انسانى و اسلامى قرين باشد، رشته هاى آن تا ابد ناگسسته خواهدماند; به راههاى درست وصل بينديشيد وتصور يافتن طرق سهل گسستن را براى ديگر جوامع بگذاريد.

1) و من آياته ان خلق لكم من انفسكم ازواجالتسكنوا اليها و جعل بينكم مودة و رحمة ان فى ذلك لآيات لقوم يتفكرون (روم، 20)

2) ابغض الحلال عند الله الطلاق

3) ساروخانى - دكتر باقر: طلاق و پژوهشى درشناخت واقعيت و عوامل آن، ص 100

4) همان منبع، ص 120

5) همان منبع، ص 34

6) همان منبع

7) داناى علمى - منيژه: موجبات طلاق درحقوق ايران و اقليتهاى غير مسلمان

8) لا تطلقوا النساء الا من ريبة فان الله لا يحب الذواقين و الذواقات (شيخ طوسى، تفسير مجمع البيان، ج 1، ص 304

9) فرهنگ عميد، ذيل طلاق

10) قائمى - دكتر على: روزنامه كيهان،25/1/76، ص 7

11) ساروخانى - دكتر باقر: طلاق و پژوهشى درشناخت واقعيت و عوامل آن، ص 112

12) عليرضا كرمى - رضا كرمى نورى:روانشناسى تربيتى ويژه مراكز تربيت معلم،صص 74-88

13) اداره آمار قضايى دادگسترى جمهورى اسلامى ايران، سال 1360

14) ساروخانى - دكتر باقر: همان منبع، ص 59

15) توزيع طلاق در تهران در سال 1365، اداره آمار قضايى دادگسترى جمهورى اسلامى ايران

فصلنامه نداى صادق - شماره 6

/ 1