سلطان محمد تبريزي * (نقاش دربار صفوي)
نويسنده : دكتر ي.آژند ناشر : sultanmohammad.honar.ac.ir مقالهاي كه پيش رو داريد بخشي از كتاب «سيماي سلطان محمد نقاش»، تأليف دكتر يعقوب آژند است. اين كتاب همزمان با اين همايش در بهار سال آينده منتشر خواهد شد. سلطان محمد تبريزي (يا عراقي) از مصوران نازك قلم دربار شاه تهماسب صفوي در تبريز است كه نقاشيهاي او بيقرينه و راوي فضاي هنري و سياسي زمان اوست. آثار او در دو مقطع اساسي قرار مي گيرد: مقطع متقدم كه پيوندهاي او را با نقاشي ماقبل صفويان در غرب ايران نشان ميدهد و مقطع دوم و متأخر كه جريانهاي جديد تركيبي دربار صفوي را منعكس ميكند. نشانهها و شواهد عمد زندگي اولية وي، نقاشيهاي شاهنامه شاه تهماسبي است كه حال در شماري از مجموعههاي خصوصي و عمومي پراكنده شده[1]است و شاهد اصلي آثار متأخر او هم ديوان حافظ است كه يكي از نگارههاي آن حاوي نام سام ميرزا برادر شاه تهماسب است
[2] . هيچكدام از نقاشيهاي سلطان محمد با دقت تاريخگذاري نشده، ولي نقاشيها و نگارههاي شاهنامه احتمالاً زودتر از سال 934/28-1527 اجرا شده است در حالي كه نگارههاي ديوان حافظ به احتمال قريب به يقين در بين سالهاي 937/1531 و 939/1533 نقاشي شده است [3].
1. نقاشيهاي متقدم سلطان محمد
تمام شواهد ادبي موجود حاكي از آناست كه سلطان محمد مشق نقاشي را در تبريز به پايان برده است چون نقاشيهاي متقدم شناخته شده او نشان از سنن نقاشي اين مركز و مكتب دارد[4]. يكي از نخستين نقاشيهاي مستند اين هنرمند يعني صحنة پيكرههايي ملبس به پوست حيوانات و راوي نخستين شاه ايران كيومرث و دربار او در شاهنامه شاه تهماسبي است كه خصوصيات شاخص و ويژة نقاشي غرب ايران را جلوهگر ساخته است؛ زندگي و خامه سنجي تمام عيار اين نگاره نشان ميدهد كه ميبايست از كارهاي استادي پخته و قادر باشد[5]. اين نقاشي از اين حيث اهميت دارد كه پيكرهها را در حلقه باز و گستردهاي و در يك فضاي وسيع قرار داده و توجه را به كيومرث و فرزندش كه هر دو درشتتر از پيكرههاي روبهرويشان هستند، معطوف ساخته است. پيكرههاي متعددي از پشت صخرههاي درخشاني كه گروه محوري نگاره را محصور كرده، سرك كشيدهاند. علي رغم پيچيدگي شكل بنديهاي صخرهاي، توازن دقيق رنگ، جزئيات عناصر منفرد را قابل فهم و درك ساخته است. سلطان محمد در طراحي پيكرههاي انساني يعني سيماي پهن، شانههاي باريك، تنة كشيده و دستها و پاهاي غيرعادي كوچك از معيار تناسب متمايزي بهره گرفته كه مخصوصاً در پيكرههاي ايستاده اين تركيببندي بيشتر نمايان است. نگارة «دربار كيومرث» توانايي سلطان محمد را در كاربست تركيب بنديهايي كه مملو از جزئيات است فرامينمايد ولي در آنها ساختار نيك پرداخت شده و كاربرد دقيق رنگ، عناصر متعدد را قابل تشخيص كرده است. همانندي و تشابه اين نگاره با ساير نگارههاي شاهنامه از قبيل «جشن سده» «شكست ديوان بهدست طهمورث» و «كشته شدن ديو سياه بهدست هوشنگ» حاكي از آناست كه اين نگارهها هم از قلم بيبديل سلطان محمد تراويده است[6]. در اينجا بحثمان را به دو نگارة عمده يعني «شكست ديوان بهدست طهمورث» و «جشن سده» منحصر ميكنيم كه هر دو هم اكنون در مجموعة موزة هنري متروپوليتن قرار دارند. اين نگارهها درخصوصيات سبكي و تركيب بندي مشترك هستند. در هريك از آنها، پيكرههاي اصلي در يك فضاي باز قرارگرفتهاند كه پيكرههاي فرعي ديگر مشرف بدانها هستند و حلقهاي از صخرهها با رنگ غني آنها را محصور كردهاند. مجلس «شكست ديوان بهدست طهمورث» مخصوصاً به منظور درك منابع سبك سلطان محمد و پيوند او با نقاشيهاي متقدم سبك شيراز و سبك تبريز درخور توجه شاياني است. موجودات ديوسان در تخيل مردم ايران جايگاه خاصي دارند و اعتقاد بر اين است كه اينها در پشت و پناه صخرهها يا مناطق بياباني كمين ميكنند و مسافران از همه جا بي خبر را ميربايند. اين موجودات در ادبيات ايران نيز به منزلة دشمنان قهرماناني مثل طهمورث، تصوير ميشوند. سلطان محمد در اين تركيب بندي با سيمانگاري ديوان به گونة نيمي انسان و نيمي حيوان اثري بديع از اين سنت تصويري ارائه ميدهد[7]. صحنهاي از درگيري با ديوان در نسخة پراكندهاي از خاورنامه
به تاريخ 881/1476 كه احتمالاً در شيراز نقاشي شده، تأثيرپذيري سلطان محمد را از اين سنت تصويري نشان ميدهد[8]. اين دو نقاشي از حيث خصوصيات تركيب بندي نظير حالات قهرمانان و اسلوب شخصيت پردازي ديوان شبيه هم هستند ولي اثر سلطان محمد در سطح بالايي از تأثر و بيان عاطفي قرار دارد. ديوان سلطان محمد به اندازة قهرمانان انسان او بيانگر عاطفه هستند مخصوصاً در جايي كه زير ضربات مهلك قهرمان تصوير قرارگرفتهاند. او همچنين در اطراف صحنة مركزي تماشاچياني از انسانها را تعبيه كرده و حالات و جايگيري آنها عمق و ژرفاي خاصي به صحنه بخشيده است. منظره پردازي نگارة سلطان محمد هم از نظر غناي رنگآميزي و جزئيات بالاتر از نگارة خاورنامه است. شكل بنديهاي صخرهاي پراكندة نگارة خاورنامه فاقد حركت بصري خط صخرهاي در سايههاي صورتي، ارغواني و آب است يعني چيزي كه سلطان محمد مجلس خود را با آن مرزبندي كرده است. عنصر چشمگير ديگر درخت شكوفه داري با دو پرنده روي شاخههاي آن در كنج فوقاني سمت چپ نگارة سلطان محمد است. اين آرايش بسيار شبيه نقاشيهاي چندي است كه در مرقع استانبول به شمارة خزينة 253 محفوظ است و احتمالاً در حدود سال 885/1480 در تبريز اجرا شده اند و در آنها پرندگان روي شاخه شكوفايي جاخوش كردهاند. بعضي ديگر از نگارهها هم اين شاخه را با سه پيكرة ملبس به جامة چيني آذين بستهاند[9]. احتمال دارد كه سلطان محمد درختان داراي پرنده را از اين نقاشي «نقل» كرده باشد. تركيب بندي عمومي نگارة «جشن سده» شباهتهاي نزديكي با نقاشي كيومرث و دربار او دارد. در اينجا قهرمانان اصلي در كانون نگاره به شكل مثلث گرد آمدهاند و اندازة درشت آنها در تقابل با تعدادي پيكرة فرعي كوچك اندام است و شكل بنديهاي رنگين صخرهاي فضاي تركيب بندي را محصور كرده است. گروهي از نقاشيهايي كه در اواخر سدة نهم/ پانزدهم و اوايل سدة دهم/ شانزدهم در تبريز اجرا شدهاند شباهتهاي نزديكي به سبك و تركيب بنديهاي سلطان محمد دارد[10]. بهرهگيري سلطان محمد از مقياس و اندازه به منظور تأكيد بر پيكرههاي محوري يك نقاشي و عادت او در تركيب و تلفيق حضار با منظرة نگاره، همسانيهاي نزديكي با چند نگارة نسخة خمسه نظامي موجود در كتابخانة موزة توپ قاپي، خزينة 762، از جمله مجلس «درگيري خسرو با شير» دارد[11]. در اين نگاره هم حلقة تماشاچيان با دقت تمام در فضاي منظره ادغام شده و خود تركيببندي هم با لبة صخرههاي فوق رنگي قالببندي شده است. پيكرههاي محوري مثل ساير آثار سلطان محمد در مركز تناسب و توازن قرارگرفته است. چنين مينمايد كه يكي از نقاشان دورة صفوي چهرة خسرو و شيرين را تكميل كرده باشد و بسيار شبيه چهرههايي هستند كه در نقاشيهاي سلطان محمد در شاهنامه شاه تهماسبي آمدهاند. نگارة ديگر از نسخة خزينة به شمارة 762 ملاقات سلطان سنجر را با پيرزني تصوير كرده است. در اينجا همة پيكرههاي اصلي از نظر تناسبات و كاربست فضاي بيشتري از آبي، نارنجي و قرمز براي جامههاي آنها شباهت نزديكي به پيكرههاي نقاشيهاي سلطان محمد دارند[12]. اين طرح افكني رنگ مخصوصاً در نگارة «جشن سده» وي نمايان است. تفاوت عمده بين اين تصاوير و نقاشيهاي سلطان محمد در شاهنامه در رنگمايه مدادي است كه براي فضاسازي منظرهها بهكار رفته است از اينرو پرده رنگهاي روشنتري در بعضي از نگارههاي خزينة 762 ديده ميشود. مجلس «اسكندر و مرگ دارا» در مقابل پشتهاي با رنگهاي نارنجي، صورتي، فيروزهاي، طلايي و سبز قرار گرفته و قاببندي از صخرههاي فوق رنگي دارد. اين نسخه خطي يكي از اصيلترين نسخي است كه در سدة نهم/ پانزدهم در ايران تهيه شده و احتمالاً براي ارتقاي اعتبار آن يك پي نوشت تفسيري در مورد متن بدان افزوده شده و اين زماني بوده كه امير نجم الدين مسعود زرگر رشتي يكي از مأموران عاليرتبه شاه اسماعيل آنرا در اوايل سدة دهم/ شانزدهم به او اهدا كرده است. نجم الدين مسعود كه در شغل زرگري سرآمد بود يكي از نخستين هنرمندان تحت عنايت شاه اسماعيل برشمرده ميشد كه سرانجام به مقام «وكيلي» او نائل آمد. او را بايد مهمترين پيوند و رابط بين حاكم جوان و سنتهاي فرهنگي و ديواني ايران بدانيم[13]. ارتباط او با نسخة خزينة 762 نشان ميدهد كه حمايت از كتاب آرايي در دربار صفوي فقط منحصر به شاه نبوده است. چند تا از تصاوير اين نسخه، علاوه بر جلدآرايي و پينوشت آن، كاملاً يا جزئاً در دورة صفوي كار شده است؛ همانند مجلس «اسكندر و مرگ دارا» و نيز بعضي از جزئيات مجلس «درگيري خسرو با شير» و «سلطان سنجر و پيرزن». اين مقطع به احتمال در حدود سال 910/1505 رخ داده يعني تاريخي كه بر روي يكي از نقاشيهايي كه چند دهه بعد برگشت داده شد، آمده است[15]. متأسفانه، نام دو يا سه نقاشي كه در آن دست داشتهاند نيامده ولي يقيناً سلطان محمد جزو آنها بوده است. تحليلي از نقاشيهاي سلطان محمد در شاهنامه تأثيرپذيري او را از فضاي خاص هنري تبريز نشان ميدهد و تداوم ذوقي را كه نخستين دهههاي حكومت صفويان را با آق قويونلوها پيوند ميزند، بيان ميكند. تشابه و همسانيهاي بين بعضي از جزئيات نقاشيهاي وي با موادي كه در مرقعات موجود در استانبول است، نشان ميدهد كه وي به اين نقاشيها يا نگارههايي كه شبيه آنها بوده، دسترسي داشته است.
2. سلطان محمد و ديوان حافظ
دليل قاطعي براي تكامل شخصي سلطان محمد در روزگار سلطنت شاه تهماسب قبل از همه در نسخة واحدي يعني ديوان حافظ به چشم مي خورد. اين ديوان برگ پاياني ندارد ولي دربردارندة تصويري است به امضاي شيخ زاده كه گروهي از مردم را در حال استماع دعاي ندبه در مسجد نشان ميدهد و دو نگارةديگر هم به امضاي سلطان محمد است . يكي از اين تصاوير شاهزادهاي را روي تخت همراه با درباريان در عيد فطر و ديگري ميخانهاي را با گروهي از ميگساران شنگول نشان ميدهد. تصاوير ديوان حافظ اساساً با تصاوير شاهنامه فرق دارند. در تصوير «عيد فطر» سلطان محمد از توازن پيكرهاي محوري بهره ميگيرد كه در نقاشي دورة صفوي يك امر عادي محسوب ميشد ولي شانههاي پيكرهها پهن و تنة آنها چندان كشيده نيستند. اما چند تن از ميگساران صحنة ميخانه، داراي سرهاي بزرگ غيرمتعارف و شانههاي باريك هستند و نقاش ظاهراً با اينكار خود به نقاشي نوعي فضاي كاريكاتوري بخشيده است. از چشمگيرترين شاخصههاي نقاشيهاي سلطان محمد در ديوان حافظ روش معمارانهاي است كه براي ساختار و وحدت تركيب بنديها بهكار رفته است. در يكي از آنها يعني مجلس ميخانه كوشك هشت ضلعي با دو طبقه از اتاقها تصوير شده است. اين كوشك داراي يك در ورودي و بالكانهاي است كه در سمت چپ قرارگرفته است. بناي نگارة «جشن عيد» نيز نوعي كوشك هشت ضلعي بهنظر ميرسد؛ شاهزادة بر تخت نشسته را قوسي فروگرفته و زني از پنجرة طبقة دوم دزدانه سرك كشيده و حضار هم از لابهلاي دري در سمت راست ديده ميشوند. چند نقاشي ديگر دوران صفوي، پيكرهها را در كوشك هشت ضلعي نشان ميدهند - مثل مجلس «كابوس ضحاك» و «ارائه فردوسي شعرش را به سلطان محمود» از شاهنامه شاه تهماسبي كه هر دو منسوب به ميرمصور هستند[16]. يك قياس و شباهت كارآمد هم نگارة «خسرو و شيرين پس از عروسي» از نسخة خمسه نظامي محفوظ در كتابخانة جان رايلندز، منچستر[17] به تاريخ حدود 936/1530 است كه در واقع اثر ساده شدهاي از مجلس «كابوس ضحاك» در شاهنامه شاه تهماسبي است (نگارة 5). تركيب بندي در همة موارد تحت الشعاع كوشك هشت ضلعي با پيكرههايي در سه سطح است كه به دليل واكنش در مقابل يك واقعة واحد حالت هماهنگ و متوازن پيدا كردهاند. پيكرههاي نقاشي سلطان محمد با عمل ميگساري در هم آميخته و تأثيرات آن را بازتاب دادهاند. در وسط نقاشي مردي ديده ميشود كه ظاهراً بايد خود حافظ باشد كه كتابي در دست دارد و احتمالاً ديوان اوست و آن را در قبال ساغر شرابي به جوان اهدا ميكند. مضمون بادهگساري بهوسيلة گروهي از كروبيان در بام خانه تكرار ميشود و بيتي از ديوان در آن آمده است:
گرفته ساغر عشرت فرشته رحمت
زجرعه بر رخ حور و پري گلاب زده
زجرعه بر رخ حور و پري گلاب زده
زجرعه بر رخ حور و پري گلاب زده
عيدست و آخر گل و ياران در انتظار
ساقي به روي شاه ببين ماه و مي بيار[19]
ساقي به روي شاه ببين ماه و مي بيار[19]
ساقي به روي شاه ببين ماه و مي بيار[19]
3. نتيجهگيري
سلطان محمد بيترديد در فن تصوير از زبدة مصوران روزگار و هنرمندي صاحب قريحه بود. نگارههاي او در شاهنامه شاه تهماسبي از مواريث مكتب تبريز بود ولي چيزي نگذشت كه اين هنرمند خود را بهتدريج به جريانهاي جديد نقشبندي دربار صفوي نزديك كرد. او در آثار متأخر خود در ديوان حافظ از طرحهايي بهره گرفت كه همتاي آنها را ميتوان در نقاشيهاي درباري ديگر صفوي يافت، ليكن تصويرهاي سلطان محمد به لحاظ پيوند دقيق انگارههاي زباني و تصويري، طاق و يكتا بود و همتا نداشت. * . اين مقاله نوشتة پريسيلا سوچك است كه از كتاب زير انتخاب شده است: شيلا كنبي و ديگران، دوازده رخ، ترجمة يعقوب آژند (تهران: مولي، 1378)، صص 197-185. اين مقاله در سال 1990م. نوشته شده است. 1. م. ديكسن و س. ك. ولش، شاهنامه هوتون، 2 جلد (كمبريج، ماساچوست، چاپ دانشگاه هاروارد، لندن، 1981م.) 2. س. كري ولش، نقاشي ايران: پنج نسخة درباري صفوي از قرن شانزدهم (نيويورك، 1976م.) صص 21-20، تصاوير 18-15. 3. نگاره اي در برگ V 516 در شاهنامه به تاريخ 934/28-1527 (ديكسن و ولش، شاهنامه هوتون، جلد 2، شماره 216). و چون نگاره ها شباهت زيادي به اوايل متن دارند لذا بايد چند سال بعد اجرا شده باشند. در مورد تاريخ ديوان حافظ نگاه كنيد به بخش پاييني با عنوان سلطان محمد و ديوان حافظ . 4. ديكسن و ولش، شاهنامه هوتون، جلد 1، ص 54-51، 43-242. 5. ذيكسن و ولش، شاهنامه هوتون، جلد 1، تصاوير رنگي شماره 7، 8؛ جلد 2، شماره 7. 6. ديكسن و ولش، شاهنامه هوتون، جلد 2، شماره هاي 8، 9، 10؛ با توجه به ضيق فضا، نمونه هاي ديگر منسوب به سلطان محمد در اينجا مورد بررسي قرارنگرفت؛ در اين مورد نگاه كنيد به همان مأخذ، جلد 1، صص 86-56. 7. هانري ماسه، Croyances et Countmes Persanes (پاريس، 1938م.) جلد 2، صص 68-352. 8. ر. هيلنبراند، تصاوير شاهي در نقاشي ايران (ادينبورو، 1977م) شمارة 198، ص 198؛ ب. گري، نقاشي ايران (جنوا، 1977م.)، صص 108-106. 9. ن. شاتسمان اشتاينهارت، بانوان چيني در مرقعات استانبول ، Islamic Art، جلد 1 (1981 م.)، صص 84-77؛ تصاوير 13-110. 10. ديكسن و ولش، شاهنامه هوتون، جلد 1، صص 32-30. 11. سچوكين، “Les peintures Turcomanes et safavies d'une khamseh de Nizami achev'ee a Tabriz en 888/1481” در Ars Asiatiques، جلد 14 (1966م.)، تصوير IV. 12. همان، تصوير III. 13. ژان اوبن “Etudes Safavies I: Shah Ismail et les notables de L'Irag Persan” در Journal of the Economic and social History of the orient، جلد 2 (1959م.)، صص 66-65. 14. ب.و. رابينسن، نقاشي ايراني هند و ماقبل مغولان در نقاشي و هنر كتاب آرايي اسلامي (لندن، 1976م.) شمارة 3، صص 178، 207، تصوير 19. 15. س. كري ولش، نقاشي ايران، صص 21-20، تصاوير 18-16. 16. ديكسن و ولش، شاهنامه هوتون، جلد 2، شمارههاي 3، 15. 17. ب، و. رابينسن، نقاشي ايران در كتابخانه جان رايلندز (لندن، 1980 م.)، صص 52-148. 18. قزويني، محمد و قاسم غني، (چاپ) ديوان خواجه شمس الدين محمد حافظ شيرازي (تهران، 1320 ش.) شمارة 421، صص 92-291. 19. ترجمه از م. ب. ديكسن منقول در س.كري ولش، نادرههاي زمان: شاهكارهاي نقاشي متقدم صفوي، 1576-1501م.، (كمبريج، ماساچوست، موزة هنري فاگ، 1979م.)، ص 127. 20. همان مأخذ، شماره 57، ص 154. 21. همان مأخذ، شماره 57، ص 154. 22. قزويني و غني، ديوان حافظ، شماره 246، بيت 1، 5، صص 67-166؛ متن اين غزل كه در پشت نگاره عرضه شده حاوي تكرار بيت موجود در ساختمان است ولي بيت نخستين نيست، اين مسئله ميرساند كه اين صفحه اصلاً داراي لوح تزييني حاوي نخستين بيت بوده، ولي هنگام اجراي نقاشي روي آن پوشانده شده است. 23. اگر آن را بالعكس از طرف راست بخوانيد براي او آرزوي فتح و نصرت و دولت و پيروزي و عمر طولاني شده است. لوح راست تحتاني غير خوانا است. 24. س. كري ولش، نادره هاي زمان، ص 127. 25. س. كري ولش، نقاشي ايران، صص 21-17؛ ديكسن و ولش، شاهنامه هوتون، جلد 1، صص 40-39، 55-53. 26. استوارت كري ولش، نقاشي ايران، تصوير 16؛ گري، نقاشي ايران، صص 17-16، 119، 23-122، 128، 131. 27. همان مأخذ، صص 107-105، 132؛ سچوكين، نقاشان تركمان ، شمارة 3. 28. نسخي كه حاوي نقاشيهاي سبك شيخ زاده هستند عبارتند از: (1) موزة توپقاپي سراي، استانبول، خزينة 871 تحرير از سلطان محمدنور و تاريخ 922/17-1516؛ (2) موزه تركي و اسلامي، استانبول، شمارة 1919، تحرير علي الحسيني الكاتب و تاريخ 925/1519؛ (3) نگارخانة هنري فرير، واشنگتن دي.سي.، 3254، تحرير سلطان محمدنور و تاريخ تا 1523م.؛ (4) موزة هنري متروپوليتن، نيويورك، 132287، تحرير سلطان محمدنور، و تاريخ تا 1525م.؛ (5) كتابخانة ملي، پاريس، ضميمة نسخ تركي 316، 317، تحرير علي هجراني و تاريخ 27-1526 ميلادي. 29. در مورد فهرستي از نسخ به خط سلطان محمدنور نگاه كنيد به : م. بياني، خوشنويسان ـ نستعليق نويسان (تهران، 1345م.) صص 80-272. 30. در مورد مثني برداريها نگاه كنيد به: س. كري ولش، نقاشي ايران، ص 21، تصوير 16. 31. قزويني- غني، ديوان حافظ، شماره 108، ص 74. 32. م. ب. ديكسن، شاه تهماسب و ازبكان (رسالة دكتري، دانشگاه پرينستون، 1958 م.)، صص 18، 51، 72، 154. 33. همان، ص 165؛ قاضي احمد، گلستان هنر، ترجمه مينورسكي (واشنگتن دي.سي.، 1959م.)، صص 32-130؛ ديكسن و ولش، شاهنامه هوتون، جلد 1، صص 40-39. 34. ديكسن، شاه تهماسب و ازبكان ، صص 154، 201-193. 35. همان، صص 203، 227، 2-26، 82-272. 36. همان، صص 95-290.