سيري در مينياتور ايران / تأثير نقّاشي ايران بر نقّاشي چين
ركنالدين همايونفرخ سيري در مينياتور ايران تأثير نقّاشي ايران بر نقّاشي چين
بيان و توصيف هنر كاري بس مشكل است و بهترين راه را براي شناخت هنر تعريف و شناخت هنرمند يعني دارنده و صاحب هنر دانستهاند. ميگوينده هنرمند كسي است كه از مردم عادي احساس بيشتردارد و در برابر نمودها حساستر است و يا قدرت دريافت و درك قويتر دارد بطور مثال ميتوان گفت كه بسياري از مردم دربرابر غم و عشق و هجر احساسي ژرف و عميق دارند اما توان و نيرو و قدرت آنرا ندارد كه منعكس كننده اين احساس عميق خود باشند، اما هنرمند كسي است كه ميتواند اين احساس دردانگيز را وسيله نقاشي يا سرودن قطعهاي موزون يا نوشتن نثري دلپذير يا ساختن پردهاي در موسيقي توصيف و نشان دهد آن چنانكه ديگران را براين غم و درد خود آگاه سازد. هنرمندان براي بيان احساس خود وسائلي ساختهاند و درحقيقت زباني خاص ايجاد كردهاند كه بيشتر جنبه ابهام و اشاره دارد، مثلاً براي بيان تأثير از پيري و مرگ، خزان و زمستان و برگريزان را نشانه و نمودار آن دانستهاند. زبان هنر بطور كلي زباني است محسوس و ساده، بياني است از معاني مجرد و كلي بدور، زباني است كه همه از درك و دريافت آن يكسان برخوردار توانند بود حتي، كودكان و مردم بدوي نيز از فهم آن عاجز نيستند. بگمان من زبان هنر، زباني است كه به نيايش خداوند و آفرينش ميپردازد، زبان هنر بيانكننده جمال و زيبائي است زيرا تلاش بشر براي دريافت و درك زيبائي و جمال پيروي كردن از خواسته و خواهش دروني اوست كه براي پيبردن بمقام الوهيت درنهادش بوديعت گذاشته شده است. درنهاد بشر عشق بزيبائي با هستي او عجين شده و خمير مايه وجود اورا تكوين كرده است. من زيبائي را هنر و هنر را در زيبائي ميبينم. در واقع ترجمان هنر زيبائي است و هنر آن چيزي است كه بما حقيقت و زيبائي را عرضه ميدارد و نشان ميدهد و براي همين است كه عموم را تصور بر آنست كه مظهر و جلوهاي از زيبائي بهبينند و اين درست درهمان پنداري است كه نقاشان و پيكرنگاران دوره گذشته داشتهاند، هنر يعني عشق و عشق يعني هنر درواقع عشق است كه هنررا پديد ميآورد و سپس هنر است كه بيان كننده عشق است. هنر زبان عشق است و عشق خود جوهر هنر است، عشق ورزيدن خود هنري است خواجه حافظ اين نكته را چنين فاش ميكند:
ناصحم گفت كهجزغم چه هنردارد عشق
گفتم اي خواجه عاقل هنري بهتر ازاين
گفتم اي خواجه عاقل هنري بهتر ازاين
گفتم اي خواجه عاقل هنري بهتر ازاين
هرچه گويم عشق را شرح و بيــان
گرچه تفسير زمان روشنگر اســت
عقل در شرحشچوخردرگلبخفت
آفتــاب آمــد دليــــل آفتـــاب
اي لقاي تـو جوابهــر سئــوال
ترجمان هرچه مارا در دل اســـت
علت عاشق ز علتها جداســت
عاشقي گرزين و گرزان سراسـت
چون غرض آمد هنر پوشيده شــد
صـد حجاب ازدل بسوي ديده شد
چون به عشق آيم خجل گردم ازآن
ليك عشق بيزبان روشنتر اســت
شرح عشقوعاشقي همعشق گفت
گر دليلت بايد از وي رخ متـــاب
مشگل از تو حل شود بي قيلوقال
دستگير هر كه پايش درگـل است
عشـق اسطرلاب اســـرا خداست
عاقبـت مارا بدان شد رهبــر است
صـد حجاب ازدل بسوي ديده شد
صـد حجاب ازدل بسوي ديده شد
يك دهان خواهد به پهناي فلك
ور دهان يابم چنان ور چنيـــن
اين قدر هم گر بگويم اين سند
شيشه دل از ضعيفي بشكنـــد
تا بگويد وصف آن رشگ ملك
تنگ آيد در فغان اين حنيـــن
شيشه دل از ضعيفي بشكنـــد
شيشه دل از ضعيفي بشكنـــد
به شاهنامه برارهيات تو نقش كنند
زهيبت تو عدو نقش شاهنامه شود
كازونهمردبكارآيدونهاسب ونهساز
زشاهنامه بميدانرود به جنگ فراز
كازونهمردبكارآيدونهاسب ونهساز
كازونهمردبكارآيدونهاسب ونهساز
بر ايوانها نقش بيژن هنــوز
بزندان افراسياب اندر است
بزندان افراسياب اندر است
بزندان افراسياب اندر است
شنيدم كه ماني به صورتگــــري
ازاو چينيــان چون خبـــر يافتند
بـــرآن راه پيشينه بشتافتنـــد
زريسويچينشد بهپيغمبري
بـــرآن راه پيشينه بشتافتنـــد
بـــرآن راه پيشينه بشتافتنـــد
* سخنراني نويسنده بمناسبت هفته مينياتور ايران درگالري سوليوان فرهنگ و مردم / دوره140و141 - ش21(خرداد و تير 1353 )