سينما در خدمت تحريف و توجيه
عليرضا سربخش دير زماني است كه استكبار و صهيونيزم جهاني در كشورهاي جهان سوم بخصوص كشورهاي داراي تمدن و فرهنگ اصيل اسلامي اين نداي شيطاني را سر داده كه: مردم نبايد وارد سياست شده و بايد ميان دين و سياست جدايي قائل شوند. در ميان قشر روشن فكر و هنرمند اين ممالك نيز اين گونه تبليغ نموده اند كه هنرمند بايد از سياست دوري جسته و نقش آگاهي بخش و بيدار كنندة تاريخي خويش را به فراموشي سپرده و تنها بايد از هنر خويش در جهت سرگرم نمودن، و انحراف افكار عمومي مردم خويش و از مسائل اصلي همچون غارت منابع اقتصادي و استعمار اين كشورها، استفاده نمايد. و اين در حالي است كه، در تاريخ امروز و ديروز سينماي دنيا، دستگاههاي جاسوسي ابرقدرتها با پشتوانة سرمايه هاي عظيم و هنگفت در تهيه و توزيع فيلمهاي در ظاهر انقلابي و متفاوت به جنگ فرهنگ و هنر انقلابي كشورهاي جهان سوم شتافته تا از اين راه تداوم چپاول و غارتگريهاي خود را طولاني و ياد دائمي گرداند. غارتگران و سرمايه داران دول غربي بخصوص آمريكا از همان ابتداي اختراع سينماتوگراف به زودي به نقش و اهميت فراوان اين ابزار در شكل دهي به افكار عمومي مردم خود و جهان پي برده و توانستند در اندك مدتي اين وسيله را به صورت كامل در اختيار خود گرفته به نحوي كه از اين طريق هم استثمار مردم خويش وهم ديگر مردمان را فراهم سازند. نگاهي به تاريخ سينما در آمريكا اين مطلب را به خوبي نمايان مي سازد. مردم آمريكا نخستين بار در سال 1896 ميلادي با سينما همزمان با جنگ با اسپانيا آشنا شدند. فيلمهاي تبليغاتي تهيه شده نشان مي داد كه چگونه سرباز آمريكايي در پي كسب افتخار، درياها و خشكي ها را درنورديده و افتخار و سر بلندي را براي ملت آمريكا به ارمغان مي آورد براي ملت آمريكا اين جنگ در رديف يكي از جنگهاي پر افتخار گذشته محسوب مي شد و سرمايه داران آمريكا اين را تا حد زيادي مديون پديده سينما مي دانستند از اين تاريخ به بعد دوران رشد و تجارت سينمايي در آمريكا آغاز شد در سال 1915 يكي از كارگردانان هاليوود به نام گريفيث موظف شد تا موجوديت آمريكا را كه آكنده از حق كشي ها و تبعيضات نژادي و ظهور شكلهاي قراردادي و سركوب نظير كوكلوس كلانها بود با فيلم تولد يك ملت توجيه نمايد. داستان فيلم كه حول محور زندگي خانوادگي قاضي ثروتمندي به نام كامرون دور مي زند از اينجا آغاز مي شود كه قاضي كامرون زندگي كاملاً آرام خويش را در جوار دوستان جنوبي خود از جمله يك نماينده مجلس جنوب مي گذراند. جنگ داخلي در مي گيرد و با شكست ايالات جنوبي به پايان مي رسد.سياهان كه تا آن موقع در ايالات جنوب برده بودند، با استيلاي ارتش شمال بر ايالات جنوب آزادي خود را به دست مي آورند و يك ارتش سياه تشكيل مي دهند. ارتش سياه به خانة قاضي كامرون حمله برده و يك گروهبان سياه پوست به قصد تجاوز به دختر كامرون وي را به قتل مي رساند. برادر دختر كه پسر همان قاضي كا مرون و يك سرهنگ جنوبي است، به قصد انتقام، گروه كوكلوس كلان را تشكيل مي دهد.رهبر سياه ها شخصي به نام لينچ دستور محاصرة خانة نماينده مجلس را مي دهد. سياهان آن را محاصره مي كنند و در همين اثناء گروه كوكلوس كلان سر مي رسد و مانند فرشتگان نجات با لباسهاي سفيدشان سياهان را سركوب كرده و خانوادة نمايندة مجلس را آزاد مي سازند. در اين فيلم حتي از بازيگران سياه پوست نيز استفاده نشد، بلكه عده اي سفيد پوست را با صورتي رنگ كرده به هيات سياهان در آورده و به جلوي دوربين فرستاده بودند. گريفيث به خوبي تشخيص داده بود كه سركوب سياهان يكي از پايه هايي است كه قدرت ايالات متحده بر آن استوار است بنابراين با ايجاد يك محيط رعب و وحشت عليه سياهان و نشان دادن يك چهرة پليد از آنها وظيفة خود را به نحو اكمل در قبال امپرياليزم آمريكا انجام داد. محتواي فيلم تولد يك ملت يكي از گرايشهاي مهم سياسي در سينماي آمريكاست كه در واقع با موفقيت آن
هاليوود متولد شد اين موفقيت فتح البابي براي هاليوود بود كه با بودجه هاي كلان تقويت مي شد تا نفوذ سيطرة خود را بر سينماي جهان بسط داده و بازار تجارت سينما و در نتيجه تبليغات را در تمام دنيا از آن خود سازد. در طول جنگ جهاني اول از سال 1914 تا 1916 به دليل مخالفت افكار عمومي آمريكا جهت ورود به جنگ ها سينما گران آن ديار كه نه صداي ملت بلكه بلندگوي تبليغات سرمايه داران بودند به ساخت فيلمهايي اقدام نمودند كه از اين سياست حمايت مي كرد در سال 1916 فيلم ديگري به نام تعصب توسط گريفيث ساخته شد كه تا زمان حاضر به عنوان خيزگاه فلسفي سينماي غرب به شمار مي رود تعصب كه از چهار داستان مجزا تشكيل يافته همه داستانها را به طور موازي به پيش برده و تعصب بشر را كه در طول قرون شكل كم و بيش يكساني داشته به تماشاگر مي نماياند و در عين حال با تك مضرابي گاه و بي گاه از نماي يك سنگ گهواره اي را مي جنباند به اين معني كه اين گهواره تا بي نهايت در جنبش است و توضيح اينكه امروز همچون ديروز تا بي نهايت در گردش است و همواره همان شهوات همان شادي ها و اندوه هاي بشري تكرار مي شود.گريفيث د ر صدد تبليغ اين انديشه مخرب در اين فيلم بود كه شما چه چيزي را مي خواهيد ثابت كنيد؟ مگر بابل با همه عظمتش در سال 539 قبل از ميلاد با يك اشاره كوروش منهدم نشد؟ مگر پروتستانهاي فرانسوي قرن 16 توانستند از دست كاترين و شارل نهم در روز سنت بارت لويي جان سالم بدر ببرند؟ مگر كارگران مي توانند در مقابل سركوب قواي مصلح كارخانه مقاومت كنند از پيشوايتان عيسي مسيح ياد بگيريد كه ديديد چگونه با روي باز صليبش را خود بر دوش كشيده و با پاي خود اسباب مرگش را فراهم ساخت. تاريخ همواره يك مبارزه دائمي بين ضعفا و اغنيا بوده و هميشه اين ضعفا بودند كه به عناوين مختلف به دست اغنيا قرباني شدند. زندگي مانند گهواره اي است كه همواره به دور يك محور ثابت نوسان داشته و هر روز به شكل جديدتري همان حوادث گذشته تا بي نهايت تكرار مي شود چه بهتر كه به سرنوشت خويش متواضعانه لبخند بزنيم اين منطق گريفيث زندگي را همانگونه كه هست بپذيرد كه در واقع نه منطق او بلكه منطق كل نظام سرمايه داريست در فيلم ديگرش با نام آيا زندگي عالي نيست ، در سال 1924 شكل كاملاً واضحتري به خود گرفته است آيا زندگي عالي نيست براي تماشاگر توضيح مي دهد كه انسان با خوش بيني و پذيرش متواضعانه واقعيت مي تواند بر كليه ناراحتي ها چيره شده و زندگي برايش مقبول الطبع افتد. اين فيلم ارزش واقعي گريفيث را در نزد بورژوازي آمريكا به خوبي روشن مي كند. نگاهي دقيق به سينماي بعد از انقلاب در ايران نشان مي دهد كه چنين سياستهايي در سينماي ايران نيز توسط برخي از سينماگران كشور به جهت فرو نشاندن روحيه انقلابي و ضد استكبار و بي ثمر جلوه دادن تلاشهاي ايشان جهت خلاصي از دست آمريكاي جهان خوار دنبال شده است. و اين در حالي بود كه رهبر كبير انقلاب حضرت امام (ره) و جانشين بر حقش مقام معظم رهبري بزرگترين گناه را در مبارزه عليه استكبار و صهيونيزم بين المللي، دلسرد و نا اميد كردن مردم مي دانستند. با تغيير سياست آمريكا در 1917 جهت ورود به جنگ مشاهده مي كنيم كه فيلمهايي در آمريكا ساخته و پرداخته مي شود كه ماموريتشان توجيه سياست جديد آمريكا مي باشد. همين گريفيث ضد سياه اين بار براي جذب سياهان به همكاري و شركت فعال در جنگ در فيلم خود سرباز سفيد پوستي را وا مي دارد كه تا يك سياه پوست محتضر را ببوسد، در حالي كه تا آن زمان حتي با اين منطق رايج هاليوود هم كه از سياهان فقط مي توان بعنوان واكسي يا حمال راه آهن استفاده كرد مخالف بود. آيا او حقيقتاً تغيير پيدا كرده بود؟ اين بار سياه پوست آمريكايي حاضر شده بود كه در لباس سرباز جان خود را فداي آمال ايالات متحده نمايد و لازم بود كه از او تقديري به عمل بيايد. اين بار نوك حمله گريفيث به جاي سياهان، آلماني هاي خبيث و بد هيبت بودند. تا قبل از ورود آمريكا به جنگ، فيلم هاي ساخته شده آمريكايي چندان با مسئله فاشيزم اصطكاك پيدا نمي كرد چرا كه امپرياليزم هاي غربي خودشان هيتلر را جهت جلوگيري از سلطه آتي شوروي در اروپا باد
كرده بودند. اما بعد از آنكه نتوانستند قدرت مخرب آن را مهار نمايند، سيل ساخت فيلمهاي ضد آلماني در آمريكا آغاز شد و گرنه فاشيزم آلماني هيچگونه تعارضي با فاشيزم آمريكايي نداشت. مسائلي نظير سركوب سياهان و يهوديان كه طي دوره اي خاص در آلمان جريان داشت از دير باز به صورت فرهنگ فولكور آمريكا در آمده بود. افتادن آمريكا در گرداب ويتنام و بروز اعتراضات و جنبش هاي دانشجويي در جامعه آمريكا در مخالفت با اين جنگ سبب گرديد كه اين بار نيز صنعت سينما به كمك سياستمداران ورشكسته كاخ سفيد آمده و به نحوي از انحا وحشي گري هاي آمريكاييان را در ويتنام توجيه نمايد. فيلم ويتنام ويتنام سفارش از سوي سازمان جاسوسي و اطلاعات آمريكا در اين راستا بود. مقابله استكبار جهاني با انقلاب اسلامي ايران و خطر گسترش پيامهاي الهي و رهايي بخش اين انقلاب در ساير كشورها به خصوص كشورهاي اسلامي در جهان سبب گرديده كه فيلمهايي در آمريكا ساخته شود كه چهره خشن و غير زيبايي از اسلام و جمهوري اسلامي ايران در دنيا به تصوير كشد. چهره اي كه حقا برازنده خود آمريكاييان است. شكست آمريكا در جريان گروگان گيري جاسوسخانه شان در ايران و ابتر ماندن دخالت نظاميانشان در ماجراي طبس و سپس ساخت فيلم هايي در خصوص توجيه اين شكست ها و منحرف نمودن افكار عمومي مردم جهان به خصوص آمريكا نشان مي دهد كه تا چه اندازه سينما در دست سياستمداران آمريكايي به عنوان عاملي در جهت سياستهاي ضد مردمي و ضد بشري كاخ سفيد استفاده مي شود. از آنچه كه گفته شد اين نتيجه را مي توان گرفت كه در تاريخ سينماي غرب به خصوص آمريكا هرگز زماني نبوده است كه سياست كنار گذاشته شده باشد. به خصوص در زمان اجراي تئوري نظم نوين جهاني، سياسي كردن سينما از اهميت و جايگاه ويژه اي برخوردار است. زيرا كه بايد زمينه فرهنگي نظم نوين فراهم آيد تا افكار عمومي دنيا در جهت به وجود آوردن اين گونه نظمي ترغيب و تشويق شده و عملاً امكان اعتراض و فراهم آوردن زمينه ها براي فرو پاشيده شدن چنين نظم را از ايشان سلب نمايند.