باور نميكردم كه پدران ما در 2500 سال قبل مساكن خود را با قالي فرش ميكردند. وقتي صحبت از قالي مكشوف در پازيريك به ميان آمد تصور مي كردم مقصود گليم است. در واقع گليم فقط تار و پود دارد ولي قالي علاوه بر تار و پود شامل گرههايي از پشم يا ابريشم است كه آن را به صورت مخمل مي نماياند و نقشهاي زيباي آن را به وجود ميآورد. در لنينگراد وارد تالارهايي شدم كه قاليهاي پازيريك در آن نهاده شده بود، به چشم خود ديده كه واقعاً قالي هستند نه گليم، و به علاوه بسيار زيبا هستند، زيبايي و مرغوبيت جنس آنها نشان مي داد مردمي كه آنها را بافتهاند قرنهاست به هنر قالي بافي آشنايي دارند. قبري كه اين قالي در آن پيدا شد كاملاً سالم، در زير خاك يخ باقي مانده، اين قبر با تيرهاي قطوري ساخته شده بوده، كه فاقد پوسيدگي يا كرم خوردگي بوده است و در حدود چهار متر طول و 5/2 متر عرض داشت. در داخل آن، مرد قد بلندي (در حدود دو متر)، كه قبلاً موميايي شده بود در آنجا خوابانده بودند. محل بخيههايي كه روي شكم آن شخص پس از خالي كردن محتويات شكم و سينه زده شده خوب معلوم است. دندانهاي شخص كاملاً سالم مانده. در زمانهاي قديم يك بار در اين قبر دستبردي انجام گرفته و احتمالاً اشياء قيمتي مانند طلا و جواهرت را كه در آن قبر وجود داشته برده بودند. پس قالي ما مورد توجه دستبرد زنندگان واقع نشده. نقش قاليها شباهت فوق العاده به نقش چادر شبهاي قاسم آبادي كه امروز در قاسم آباد گيلان بافته مي شود، دارد. اين نقوش عبارتند از اسب سوار، درخت، گوزن با شاخهاي بلند، انسان و خصوصاً عدهاي زن كه تاج بر سر دارند. تمام اين نقوش امروز روي چادر شبهاي ابريشمي قاسم آباد ديده ميشود و نشان ميدهد چگونه نقوش در طي قرون به زندگي و وجود خود ادامه ميدهند. اكنون مي توانيم از خود سئوال كنيم اگر در 2500 سال پيش در ايران قالي بافته ميشد قطعاً فن قالي بافي در زمان هخامنشي، اشكانيان، ساسانيان و در دوران اسلامي نيز ادامه يافته بود، در حالي كه قاليهايي كه امروز در موزههاي ما موزههاي خارجي ديده ميشوند هيچ كدام از قرن 10 ميلادي قديميتر نيستند. ولي ما ميدانيم كه قبل از اين تاريخ نيز در ايران قالي وجود داشته. مثلاً در صفحات مصور متعلق به قرن هفتم و هشتم هجري، قاليهاي بسيار زيبايي ديده مي شوند كه روي زمين گسترده شدهاند. اگر از قرن هفتم كمي بالاتر برويم خواهيم ديد كه در قرن دوم و سوم هجري، ايالات خراسان، اصفهان و آذربايجان، هر سال تعدادي قالي هاي اعلا به صورت ماليات به دربار خلفاي عباسي مي فرستاده اند و صورت ريز اين مالياتها در كتب اوايل اسلام داده شده. باز در قرن سوم و بالاتر ، به قالي معروف كه به آن كاخ تيسفون را فرش ميكرد برميخوريم. از دوران ساساني قديم، دوران هخامنشي است و اينجا اين مطلب را از قول آقاي اكبر تجويدي نقل ميكنم كه در يكي از كتب يوناني از مورخان قديم كه به زبان فرانسه ترجمه شده حكايت مي كرده كه يكي از فرستادگان يونان براي ملاقات يكي از امراي دربار شاهنشاهان هخامنشي آمده بود و در باغي از او پذيرايي شد و امير از فرستاده يوناني خواهش كرد كه روي قالي كه در زير درخت گسترده شده بود بنشيند و به صحبت خود ادامه دهد. به اين طريق براي ما اطمينان حاصل مي شود كه در تمام ادوار تاريخ ايران، فن قالي بافي ادامه داشته و خيلي جاي تأسف است كه تمام اين قاليها از ميان رفته است. راجع به زري بافي ايران نيز مانند قالي از دوران خيلي قديم اطلاع زياد در دست نيست ولي شواهد زياد موجود است. فن زري بافي در عهد صفويه به منتهاي كمال خود رسيده است و امروز اگر كسي به كارگاههاي زري بافي هنرهاي زيباي كشور مراجعه كند، با ديدن دستگاههاي زري بافي آن كارگاههاي كه نمونه اي از دستگاههاي قديم است توجه خواهد كرد تا چه حد فن زري بافي در عهد صفوي تكميل شده بود. قديمترين زري از دوران صفوي، زريهايي است كه چندين سال پيش در نزديكي آرامگاه بي بي شهربانو در قبر يكي از بزرگان عهد سلجوقي پيدا شد و امروز قطعات مختلف آن در موزه هاي مختلف دنيا پخش شده است. باز از آن قديم تر اطلاعي است كه نويسندگان قرون 2 و 3 هجري به ما ميدهند و آن اين است كه ايالات خوزستان، گيلان، استرآباد، طبرستان و خراسان هر كدام سالانه مقدار زيادي پارچههاي ابريشمي و زري به صورت ماليات به دربار خلفاي عباسي ميفرستادند. اين اطلاعات را پروفسور پوپ جمع آوري كرده و در جلد دوم كتاب هنر ايران چاپ كرده است. راست: در قرن سوم و چهارم هجري، هنوز پارچههاي زربفت ايران طبق اصول و سنن هنر ساساني بافته مي شد. نقش اين زري دو حيوان فرضي را نشان مي دهد كه در فردوس، برگهاي درخت جاويدان را كه در كنار آب حيات روئيده مي خورند. در حدود 1200 سال پيش مسافران اروپايي اين پارچه زربفت را در ضمن مسافرت به ايران به دست آورده و باقي مانده هاي صليب مقدس را در آن پيچيده، همراه خود به كشور فرانسه برده و به كليساي شهر نانسي در فرانسه هديه كرده اند و امروز در همان كليسا محفوظ است. چپ: در حدود 1200 سال قبل اين پارچه زربفت كه يادگار هنر هخامنشي روي آن ديده مي شود از ايران خريده شده و براي پوشانيدن روي قبر يكي از مقدسين كليساي شهر «سانس» در فرانسه به كار برده شده و امروز در همان كليسا محفوظ مي باشد. نظاير اين نقش هنوز روي چادر شبهاي قاسم آباد و روي گليم هاي بافته شده در نقاط مختلف ايران ديده مي شود. از آن قديمتر اطلاعي است كه ما از زري هاي ايران داريم، و آن نقوش برجسته طاق بستان است كه شاه را با لباسهاي زربفت و زيبا، در دامنه كوه نشان مي دهد، اين نقوش متعلق به عهد ساساني است. بعلاوه از دوره ساسانيان در كليساها و موزههاي خارج از ايران، نمونهاي متعدد زري موجود است. زيرا زريهاي دوره ساسانيان به قدري مورد توجه بود، كه از تمام نقاط دنيا خواستار آن بودند و وقتي كسي به ايران مسافرت ميكرد، بهترين هديه اي كه مي توانست به ميهن خود ببرد يك قطعه زري بود و به اين طريق مثلاً باقي ماندههاي صليب مسيح را صليبيون در زريهاي ايراني ميپيچيدند و به همراه خود به اروپا ميبردند. زريهايي كه در اين مقاله نشان داده شده از آن قبيل ميباشد. بدون شك يافتن زري، مانند قالي و گليم از زمان هخامنشيها در ايران مرسوم بوده زيرا در بسياري از نقوش برجسته تخت جمشيد، شوش و حتي پازارگاد، نقوشي در حاشيه هاي لباس شاهنشاهان و درباريان به چشم مي خورد كه حاكي از اين است كه لباس آنها از پارچه هاي زربفت بوده، به علاوه در حاشيه لباده و حاشيه آستينها و يقه لباس، قطعاتي از طلاي ناب به شكل شير، مرغ، ستاره با گل پنجپر و يا نقوش هندسي مانند مثلث و غيره ميدوختند و بسياري از اين قطعات طلا، امروزه در موزه ايران باستان و موزه هاي ديگر دنيا موجود است كه متعلق به عهد هخامنشي ميباشد. پارچه زربفت، كار ايران از روي سبك پارچه بافي در عهد ساسانيان بافته شده و يك حيوان فرضي شبيه سيمرغ را نشان مي دهد. اين پارچه در حدود 1200 سال پيش، از ايران به واتيكان رفته و هنوز در همان محل محفوظ مي باشد. زمينه آن ابريشم بنفش، نقوش با رنگهاي قرمز و سبز و بنفش پارچه زربفت، كار بيزانس به تقليد از روي پارچه هاي عهد ساساني بافته شده و امروز در موزه واتيكان محفوظ است.(قرن سوم هجري) در موزه كاخ كرملين در مسكو، چند قطعه لباس از زري ايران به چشم ميخورد كه در زمان صفويه در ايران بافته شده و به مسكو فرستاده شده. اين زريها براي لباس تزارها و درباريان مسكو يا براي كشيشان و روحانيان به كار رفته شده است. به همين طريق در موزه ارميتاژ در لنينگراد، قطعاتي از زري هاي عهد ساساني و صفوي موجود است. در موزه استكهلم نيز لبادهاي از عهد صفويه موجود است كه معلوم نيست به چه طريق به آن محل رفته. بنابراين ملاحظه ميشود كه اگر ايرانيان در فن هنرهاي تجسمي مانند مجسمه سازي و نقاشي از روي طبيعت علاقه زياد نشان ندادهاند، ولي در فنون تزييني، مانند قالي بافي، زري بافي و غيره استادان ماهري بوده اند و هنوز هم در حال حاضر در كشور ما هنرهاي تزييني بيش از هنرهاي تجسمي مورد علاقه هنرمندان و مردم ميباشد. از آن قديمتر اطلاعي است كه ما از زري هاي ايران داريم، و آن نقوش برجسته طاق بستان است كه شاه را با لباسهاي زربفت و زيبا، در دامنه كوه نشان مي دهد، اين نقوش متعلق به عهد ساساني است. بعلاوه از دوره ساسانيان در كليساها و موزههاي خارج از ايران، نمونهاي متعدد زري موجود است. زيرا زريهاي دوره ساسانيان به قدري مورد توجه بود، كه از تمام نقاط دنيا خواستار آن بودند و وقتي كسي به ايران مسافرت ميكرد، بهترين هديه اي كه مي توانست به ميهن خود ببرد يك قطعه زري بود و به اين طريق مثلاً باقي ماندههاي صليب مسيح را صليبيون در زريهاي ايراني ميپيچيدند و به همراه خود به اروپا ميبردند. زريهايي كه در اين مقاله نشان داده شده از آن قبيل ميباشد. پارچه زربفت، بافته شده در دوره سلجوقي در ايران نقش روي اين پارچه، شاهنشاهان ايران را در كنار درخت جاويدان و آب حيات نشان مي دهد. با اينكه در عهد سلجوقيان بافته شده، هنوز اسب سواران ، كلاه شاهنشاهان ساساني را بر سر دارند. آب حيات از كنار درخت جاويدان به صورت چشمه اي سرازير است(مجموعه شخصي) بدون شك يافتن زري، مانند قالي و گليم از زمان هخامنشيها در ايران مرسوم بوده زيرا در بسياري از نقوش برجسته تخت جمشيد، شوش و حتي پازارگاد، نقوشي در حاشيه هاي لباس شاهنشاهان و درباريان به چشم مي خورد كه حاكي از اين است كه لباس آنها از پارچه هاي زربفت بوده، به علاوه در حاشيه لباده و حاشيه آستينها و يقه لباس، قطعاتي از طلاي ناب به شكل شير، مرغ، ستاره با گل پنجپر و يا نقوش هندسي مانند مثلث و غيره ميدوختند و بسياري از اين قطعات طلا، امروزه در موزه ايران باستان و موزه هاي ديگر دنيا موجود است كه متعلق به عهد هخامنشي ميباشد. در موزه كاخ كرملين در مسكو، چند قطعه لباس از زري ايران به چشم ميخورد كه در زمان صفويه در ايران بافته شده و به مسكو فرستاده شده. اين زريها براي لباس تزارها و درباريان مسكو يا براي كشيشان و روحانيان به كار رفته شده است. پارچه زربفت، موزه شهر ليون در فرانسه. خسرو پرويز در ميدان جنگ روي تخت نشسته، دست بر روي شمشير خود گذاشته و منظره جنگ بين ايرانيان و مردم حبشه را تماشا مي كند. اين پارچه در اوايل دوران اسلامي بافته شده است به همين طريق در موزه ارميتاژ در لنينگراد، قطعاتي از زري هاي عهد ساساني و صفوي موجود است. در موزه استكهلم نيز لبادهاي از عهد صفويه موجود است كه معلوم نيست به چه طريق به آن محل رفته. بنابراين ملاحظه ميشود كه اگر ايرانيان در فن هنرهاي تجسمي مانند مجسمه سازي و نقاشي از روي طبيعت علاقه زياد نشان ندادهاند، ولي در فنون تزييني، مانند قالي بافي، زري بافي و غيره استادان ماهري بوده اند و هنوز هم در حال حاضر در كشور ما هنرهاي تزييني بيش از هنرهاي تجسمي مورد علاقه هنرمندان و مردم ميباشد.