نويسنده: دكتر داود دورسون اشاره : مطالعه و كنكاش در زواياى تاريخ امپراتورى عثمانى و بهويژه نقش دين در آن حكومت، براىعلاقمندان به مباحث فكرى در جامعه ما از آن جهت اهميت دارد كه امپراتورى مذكور 600 سال به نامدين حكم راند و تا اقصى نقاط سه قاره پيش رفت و در مسير فتوحات خود حتى اتريش را در اروپا بهمحاصره خود درآورد، امّا تحولات جهانى ايجاد شده در قرون هجده و نوزده پايان غمانگيزى براى آنرقم زد. عثمانى در رويارويى با غرب از آمادگى لازم برخوردار نبود، لذا غافلگير شد و...متن حاضر بخشى از كتاب «روابط دين و دولت در خلافت عثمانى» به قلم دكتر داود دورسون ازانديشمندان مسلمان كشور همسايه ما تركيه است، كه تقديم خوانندگان محترم مىگردد.روابط دين و سياست در دولت عثمانى را مىتوان از نظر نقش دين و نخبگان دينى در شكلگيرىحاكميت، و كاركرد دين در نهادهاى نظام سياسى ـ ادارى مورد بررسى قرار داد. شكلگيرى اميرنشينعثمانى كه پايه اصلى تأسيس دولت عثمانى بوده است، و كاركرد دين در اين فرآيند، در درك اهميتنظام و روابط دين و دولت حائز اهميت است.عثمانى اميرنشينى بود كه در يك مقطع زمانى پنجاه ساله تبديل به دولت شد و يك نظام سياسى ـادارى سنتى را بنا نهاد. به اين سبب بررسى دقيق اميرنشين عثمانى ضرورى است. ابتدا به روندشكلگيرى دولت عثمانى و آنگاه به نهادهاى تشكيلدهنده آن خواهيم پرداخت.
1 ـ چگونگى تبديل اميرنشين عثمانى به دولت
الف: نقش دين و نخبگان دينى در شكلگيرى اميرنشين عثمانى
بيشتر مورخان معتقدند كه عثمانىها از قبيله كايى اوغوزها بوده، در زمان سلجوقيان به آناتولىآمده و در مناطقى كه تحت نام «اقطاع» يا «مالكانه» در حومه آنكارا به آنها داده شده بود، ساكن شدند.اَرطغرل غازى پدر عثمان بيگ، و احتمالاً گوندوز آلپ پدر اَرطغرل از بيگهاى سلجوقى بوده و رهبرىعشيره خود را برعهده داشتهاند. پس از درگذشت گوندوز آلپ طبق سنت عشيرهاى فرزندش اَرطغرلغازى به جاى او رياست عشيره را برعهده گرفت. ظهور دولتى از درون عشاير كوچنشين كه به خوبىسازماندهى شده بود و ششصد سال حكومت كرد، توجه مورخان را به خود جلب نموده، و آنها را بهتحقيق در اين زمينه واداشته است. گفتهاند عثمانىها به شكل يكى از اميرنشينهاى مناطق مرزى درزمان حاكميت سلجوقيان سازماندهى شده و با ترك كوچنشينى و يا نيمهكوچنشينى اسكان دائم رابرگزيدهاند. ويتك مدعى است پيوندهاى قبيلهاى نبود كه موجب همبستگى عثمانىها و شكلگيرىدولت عثمانى گرديد بلكه اين موضوع ريشه در روحيه جنگجويى آنها داشت. علاوه بر اين هيچگاه درتاريخ نشانى از تأسيس دولت توسط عشاير نيست و دولتى ديگر مانند عثمانى نيز وجود ندارد كه بهتدريج توسعه يافته و با ايجاد يك نظام پيشرفته سياسى ـ ادارى ششصد سال عمر كند. به همين دليلاست كه درباره ماهيت اساسى تأمين وحدتِ عثمانىها و شكلگيرى اميرنشين عثمانى ديدگاههاىمختلفى ابراز شده است. اميرنشين عثمانى را اساساً بايد با عنوان محصول زندگى يكجانشينى وفرهنگ شهرى مورد مطالعه قرار داد.سلطان سلجوقى مناطق سوگوت و دومانيچ در منطقه مرزى، بيزانس را بهعنوان اِقطاع به اَرطغرل غازى كه در خدمت سلجوقيان بود سپرد و براى اينكه يك اميرنشين مرزى ايجادكند با او مساعدت كرد. قبلاً گفته شد كه در حاكميت سلجوقيان، حكومت مركزى همواره بر مناطقمرزى نظارت داشت و زمانى كه دچار ضعف و ناتوانى مىشد اميرنشينهاى مناطق مرزى به صورتخودمختار عمل مىكردند.در اين كه نوع اقدامات در اميرنشين مرزى ارطغرل غازى مانند اميرنشينهاى ديگر بوده است،ترديدى نيست. اميرنشينهاى مناطق مرزى در مراحل اوليه، براى دست زدن به هرگونه جنگ و كسبفتوحات، از مركز كسب تكليف مىكردهاند. امّا پس از تسلط مغول بر آناتولى، وابستگى اميرنشينهاىمرزى با مركز كاهش يافت، و آنها از آن پس براى حمله به سرزمينهاى بيزانس نيازى به كسب اجازهنمىديدند. عثمانيانِ مناطق سوگوت و دومانيچ نيز در حمله به بيزانس خودمختارعمل كرده و فتح سرزمينهاى جديد و الحاق آن به كشور خود را به تأخير نينداختند.عثمان بيگ پس از مرگ ارطغرل غازى (1280)، جانشين او شد، و قلمرو اميرنشين خود را باحملاتى كه عليه بيزانس به انجام رساند، وسعت بخشيد. اين امر با رضايت و خشنودى حاكميتسلجوقى مواجه شد. پس از آن كه خبر پيروزى عثمان بيگ در مقابل بيزانس و تسلط او بر اينهگول ) و كاراجاحصار به قونيه رسيد، سلطان علاءالدين كيقباد دوم (1302ـ1298) باارسال منشورات متعدد حاكميت او را تأييد كرد. سلطان به همراه منشورات خود، براى عثمان بيگدرفش، كمربند خاتمكارى شده با نقره، خنجر، و اسب نيز فرستاد. اين سنت كه حاكميت مركزى باارسال منشورات متعدد براى بيگهاى مناطق ديگر، اقتدارشان را به رسميت مىشناخته، از زمان دولتعباسيان وجود داشته است. خلفاى عباسى نيز براى اُمراى مناطق ديگر منشوراتى ارسال كرده و به آنهارتبههايى مىدادند. عثمان بيگ كه يكى از اُمراى مناطق مرزى حاكميت سلجوقى بود، همچون بيگهاىديگر تركمن، تا اوايل قرن چهاردهم (1310) تابع مركز بوده است.با به پايان رسيدن عمر دولت سلجوقى، و آغاز حاكميت مغولها بر آناتولى، بيگهاى مناطق مرزىبه استقلال رسيدند؛ اگرچه عثمان بيگ، و اورخان بيگ كه بعدها جانشين او شد، به والى مغول مالياتساليانه پرداخت مىكردند؛ امّا آنها در حمله به سرزمينهاى بيزانس نيازى به كسب اجازه از والىمغول نمىديدند، و خودمختارانه عمل مىنمودند. مىتوان گفت اميرنشين عثمانى در ابتدا با تبعيت ازدولت سلجوقيان آناتولى، و پس از آن، والى مغول در آناتولى، شكل گرفت، و اين تبعيت ماهيتى صورىداشته است. وابستگى اين اميرنشين، معنايى كمتر از عدم وابستگى را افاده مىكرد.اميرنشين عثمانى، نخستين سازماندهى خود را در ينى شهر (Yeni?ehir) متحقق كرد. عثمان بيگ بافتح ينى شهر، آن را پايتخت اميرنشين خويش خواند و با اين كار به يكجانشين شدن گروههاى كوچنشينمساعدت نمود. لشكرِ چالاكِ تحتِ امر عثمان بيگ، بزودى با حملاتى كه عليه بيزانس ترتيب داد،نظرها را به خود جلب كرد. بورسا مركز ايالت بيتينياى (Bitinya) بيزانس در سال 1326 و ايزنيك (Iznik) پايتخت بيزانس درسال 1331 در زمان اورخان بيگ فتح شد؛ و اين امر بر تركمنهاى آناتولىتأثير مثبت گذاشت. فتح بورسا از سوى ديگر، مهمترين نقطه عطف در گذار از اميرنشينى به استقراردولت بود. اميرنشين عثمانى در بورسا كه پس از ينى شهر تبديل به مركز شده بود، به عنوان يك دولتشروع به شكلگيرى و ايجاد نظام سياسى ـ ادارى خود نمود. به اين ترتيب مىتوان گفت تأسيس دولتعثمانى پس از فتح بورسا تحقق يافته است.گفتيم كه سازمانهاى اجتماعى ـ سياسى امارات سرحدات دولت سلجوقى، به مرور زمان به صورتدولتهاى كوچك نهادينه شد. اميرنشينهاى مناطق مرزى كه خصوصاً به دلايل نظامى و امنيتى ايجادشده بودند، همواره در حال جنگ و درگيرى با دشمن بودند؛ به همين دليل ايجاد يك ارتش توسط آنهااجتنابناپذير بود. ارتشِ تحت فرمان بيگ، براى توسعه قلمروى اميرنشين، به دست آوردن غنايم، وغارت و چپاول، حملات متعددى را طراحى مىنمود.بيگهاى مناطق مرزى در سنين كهولت، مسئوليت را به فرزندان جوان خود مىدادند زيرا نشاط وجوانى لازمه حركتهاى تهاجمى بود. ارطغرل غازى با همين هدف پسرش عثمان بيگ و او نيز پسرخود اورخان بيگ را به فرماندهى ارتش منصوب كرد.در سازماندهى عثمانىها، گسترش قلمرو اميرنشين و نتيجتاً تبديل آن به يك دولت، دين و نخبگاندينى چه نقشى داشتهاند؟ اين پرسشِ اصلى مرتبط با موضوع تحقيق حاضر، است. سؤال را به شكلديگرى هم مىتوان طرح كرد: در زمان اميرنشين عثمانى، روابط بين دين و حاكميت چگونه بوده است؟«س. شاو» معتقد است «دولت عثمانى براساس اهداف دينى و اقتصادى بَنا شد، و عثمانيان در نظرداشتند حاكميت اسلام را گسترش داده و غنايمى هم به دست آورند.» اگر همين نظريه را مبنا قراردهيم، خواهيم ديد كه دين در شكلگيرى دولت عثمانى، از زمان اميرنشين بودن عثمانىها، نقش مؤثرىداشته است. براى تبيين اين مطلب لازم است مجدداً به موضوع ساختار جمعيتى مناطق مرزى وموقعيت نخبگان دينى بازگرديم.همانطور كه پيش از اين گفته شد، مناطق مرزى و مناطق مركزى آناتولى قرن سيزدهم، از نظر سياسىو دينى تفاوتهايى داشتهاند. شهرها تحت حاكميت مدرسههايى اداره مىشد كه دولت سلجوقى بهعنوان حامى مذهب اهل تسنن آنها را تأسيس كرده بود؛ و انديشههاى دينى ـ صوفيانه كسانى مانندبابائيان و باطنيان كه به ظاهر منحرف از اسلام بودند، امكان زندگى در شهرها را نداشت. از اينرونخبگان چنين انديشههاى اجتماعى ـ دينى كه مورد غضب دينِ رسمى سلجوقى يعنى اسلامِ تسننبودند، در سرحدات پناهگاهى امن يافته و با استقبالِ باشكوه مردم مواجه شدند. دولت سلجوقى درمناطق مرزى فاقد مدارسى براى تربيت طلاب دينى بود، لذا مدافعان اسلامِ تسنن در اين مناطق اندكبودند. هواداران طريقتهاى باطنى و متمايل به تشيع كه از مذهب اهل سنت فاصله گرفته بودند،درمناطق مرزى به راحتى فعاليت مىكردند.هيچ ترديدى وجود ندارد كه استيلاى مغول، در انتقال هواداران طريقتها به مناطق مرزى سهممهمى داشته است. حتى مىتوان درباره افزايش سريع طريقتها در آناتولى قرن سيزدهم كه نتيجه دينى اجتماعى استيلاى مغول بود به بحث پرداخت. كسانى كه زيرستم و استبداد مغولها دست و پامىزدند، براى تأمين آخرت خود به شيوخ و باباها پناه بردند، وارد طريقتها گشته، و گِرد رهبرانطريقتها سازماندهى شدند. اين حركت اجتماعى در نهايت تودههايى را گرد هم آورد كه محلشانتكايا و زوايا بود. اينان با شكل و شمايلى عجيب و نيمه برهنه، در شهرها مىگشتند و مردم را به حركتوامىداشتند. بهويژه طريقتهاى ملامتيه، قلندريه، و حيدريه در مناطق مرزى نقش مهمى داشتهاند.با به پايان رسيدن عمر دولت سلجوقى در اوايل قرن چهاردهم، نقل و انتقال تودههاى مختلف ازمناطق مركزى آناتولى به مناطق دوردست مرزى آغاز شد. آنان كه به مناطق مرزى كوچ مىكردند فقط پيروان طريقتهاى باطنى و بابايى نبودند. كارگزارانِ سلجوقى كه با بىاعتنايى مغولان مواجه شدهبودند، شهرنشينها و روستاييانى كه تاب تحمل پرداخت ماليات به مغولها را نداشتند، كوچنشينانى كهنگران غارت و چپاول گلههايشان بودند، و غازيان، شيوخ و دراويشى كه روى مردم تأثير فراوان داشتند،نيز از جمله مهاجرتكنندگان به مناطق مرزى بودند. «مقدّسينى» كه در مناطق مرزى امنيت يافتند ومورد استقبال واقع شدند، يعنى شيوخ و دراويش، به عنوان رهبران سياسى و دينى مردم ايفاى نقشنمودند. آنها بهويژه در تشويق و تحريك مردم به مقاومت و اعتراض در مقابل مغولها نقش مؤثرىداشتهاند. آنها همچنين در حملاتى كه عثمانيان با هدف غارت، و به دست آوردن غنيمت عليه بيزانسترتيب مىدادند، فعالانه شركت مىجستند. شخصيتهاى دينى ـ تصوفى، همانگونه كه در قيامهاىمردمى عليه مغول نقش داشتند، جنگجويان تركمن را هم عليه بيزانس مىشوراندند، به اين اعتبارمىتوان گفت انديشه جنگ و جهاد در شكلگيرى دولت عثمانى جايگاه مهمى داشته است.ارطغرل غازى مؤسس اميرنشين عثمانى، همچنين عثمان بيگ و اورخان بيگ به «غازى» شهرتيافتهاند. روشن شده است كه در زمان تأسيس دولت عثمانى، براى بيگهاى مناطق مرزى از القابى مانند«غازى»، «افتخار المجاهدين» و «شرف الغزات» استفاده مىشده است. اعطاء القاب دينى بهبيگهاى مناطق مرزى نشاندهنده اين امر مهم است كه آنها با برخوردارى از عقيده دينى جهاد خود رابه انجام رساندهاند.در كهنترين كتيبه بورسا درباره اورخان بيگ تعابير زير به كار رفته است:«اميركبير، المعظم المجاهد سلطان الغزات، غازى ابن الغازى شجاعالدنيا والدين...» همچنين دركتيبه مسجدِ اورخانِ بورسا كه درسال 740 (1339) بنا گرديده است اين عبارت به چشم مىخورد:«سلطان الغزات والمجاهدين اورخان بيگ» اين عبارات توجه آدمى را به ويژگىهاى دينى رهبرانسياسى آن دوره جلب مىكند.آشكار است كه جنگ و فتوحات عثمانيان در زمانى كه اميرنشين بودند، ريشه درانديشه جهاداسلامى داشت؛ يعنى در كنار اهداف اقتصادى، عقيده نيز كاركرد مهمى داشته است. عناوينى كه داراىبار دينى بود، به مرور زمان تغيير كرد؛ كه دليل آن را مىتوان پسرفتِ سنتِ جهاد دينى ارزيابى كرد.در جامعهاى كه انديشه جهاد موجب به حركت درآمدن تودهها مىشود، مشخص است كه نقش وكاركرد دين واجد چه ميزان از اهميت است. مىتوان گفت: آنچه بيگهاى اميرنشين عثمانى و غازيانهمراه آنان را به تحرك وامىداشت و موجب جوش و خروششان مىشد، دين بوده است. دين در عينحال كه به عنوان يك نهادِ محرك تودهها و سران، آنها را به حركت در مىآورد، به حملات و هجوم آنها كهبا به دست آوردن غنيمت به نتيجه مىرسيد مشروعيت مىبخشيد. تهاجمِ غازيان به بيزانس همچنينمنبعى براى امرار معاش بود. ويتك با درنظر داشتن اين موارد است كه سازماندهى عثمانىها را بهعنوان «حركتِ غازيان» مورد مطالعه قرار مىدهد و آنها را «اجتماعى از غازيان مىداند. جنگجويانى كهبراى دفاع از دين اسلام، خود را وقف مبارزه با كفار كرده بودند». در اين شكى نيست كه ساختار ذهنىعثمانيان براساس آرمان جهاد شكل گرفته بود. يعنى آنها معتقد بودند در صورتى كه در جنگ كشته شوندشهيد هستند، و اگر زنده بمانند غازى خواهند بود؛ و در اين صورت نزد خداوند به مراتبِ متعالى دستخواهند يافت.عثمانىها با كسب پيروزىهاى متعدد، در كانون توجه دانشمندان دينى قرار گرفتند. دستيابى آنهابه پيروزى در مقابل بيزانس، نظر نخبگان دينى آناتولى را به خود جلب كرد. طورى كه شروع به مهاجرتبه سوى آناتولى و جا گرفتن در كنار بيگها نمودند.غازيان، شيوخ، دراويش و كارگزاران سلجوقى كه از استيلاى مغول مىگريختند حول عثمانبيگ گردآمده و براساس انديشه جهاد متحد مىشدند. هنوز بورسا فتح نشده بود كه عده زيادى از نخبگان دينىدر اطراف عثمان بيگ گرد آمده بودند.آنگاه كه عثمان بيگ رئيس اميرنشين عثمانى شد، بسيارى از نخبگان دينى با او همراهى نموده و درجنگها به او كمك كردند. علمايى مانند شيخ اِدبالى كه گفته مىشود پدر زنِ عثمانبيگ بوده است، پسراو شيخ محمود، و اخى شمسالدين با موقعيت مهمى كه داشتهاند در جنگها نقش فعالى ايفا كرده وهمچنين در سازمان ادارى دولت نيز مسئوليتهايى برعهده گرفتند. عشاير ايل گرميان در كاراجاحصار كه از نخستين مناطق فتح شده به دست عثمان غازى بود، سكنى داده شدند، و يكى از علماىدينى به نام دورسون فقيه امامت آنها را به عهده گرفت. دورسون فقيه اولين كسى است كه دركاراجاحصار به نام عثمان غازى خطبه خواند. همچنين عثمان بيگ، دورسون فقيه را به عنوان نخستينقاضى دولتِ عثمان تعيين نمود. شيخ اِدبالى نيز اولين عالمى است كه در اثناىشكلگيرى دولت عثمانى مسئوليت افتاء را داشت. در اميرنشين عثمانى اهل علم اندك، ولى «اربابحرب و ضرب» بسيار بود، بيگهاى صاحب قدرت، در موضوعات مختلف كارهاى خود را پس ازمشاوره با نخبگان دينى انجام مىدادند.در دوره اميرنشين بودن عثمانى، تأثير نخبگان صوفى بر امور سياسى و ادارى قابل توجه است. از آنجا كه تعداد علما يعنى نخبگان دينى تربيت شده در مدارس به اندازه كافى نبود، در حكومت به صوفيانيعنى اهل طريقت مسئوليتهايى داده مىشد. اورخان بيگ پس از فتح ايزنيك (1331) نخستينمدرسه عثمانى را در آن جا تأسيس كرد، و داود قيصرى را كه اهل تصوف و طريقت بود به عنوان مُدرّسدر آن به كار گمارد. شيخ ادبالى نيز كه از سوى عثمان بيگ در مقام افتاء قرار داشت، يك صوفى بود.بعدها اين قبيل مسئوليتها به افرادى از حوزههاى علميه داده شد. تأثير و نفوذ فراوان صوفيان درسالهاى اوليه شكلگيرى عثمانى به معنى نفوذ اندك اسلامِ سنتى (ارتدوكس) است. ادارهشوندگان]مردم[، با مقررات خشك و سخت اسلامِ سنتى ميانهاى نداشتند و براساس احكام مسالمتآميز اسلامِمردمى و سنتهاى قومى قديم راحتتر حركت مىكردند.نقش مؤثر نخبگان دينى در شكلگيرى عثمانى، و به قدرت رسيدن بيگها هم مشاهده مىشد.«اخيان» كه از بزرگان دينى متصوفه بودند در انتخاب فردى كه قرار بود بيگ شود، نقش بسزايى داشتند.آنها در كنار كارگزاران عالىرتبه دولت، همچون وزرا و بيلگربيگى از نقش مؤثرى برخوردار بودند.اورخان بيگ با خواست و تصميم «اخيان» به قدرت رسيد. مراد دوم (1389ـ1360) نيز با تصميم«اخيان» به رياست دولت برگزيده شد. همچنين موقعيت توانمند اخيان در آن دوره را مىتوان دربازپسگيرى آنكارا توسط مراد دوم مشاهده نمود.دولت عثمانى در نخستين مرحله شكلگيرى، از نخبگان دينى متصوفه كه در ميان مردم مناطقدورافتاده مرزى، نفوذ فراوانى داشتند، بهطور گسترده، يارى جست. نخبگان صوفى كه علاقمند بهآرمانهاى جنگ و جهاد را بسيج مىكردند؛ از نقل و انتقالهاى متعدد منابع مادى و معنوى در نظامسياسى و ادارى بهرهمند مىشدند. شيوخ و باباهاى طريقت كه در ميان تودههاى تركمن در جايگاه«ناظم و آمر» قرار داشتند، در برابر منافع مختلفى كه كسب مىكردند، با حكمرانان همكارى مىنمودند.آنها از مالكيت سرزمينهاى فتح شده در جنگها و يا منافع حاصل از آن بهرهمند مىشدند و در قبال آنفعالانه در حملهها و كشورگشايىها شركت مىكردند. اورخان بيگ در پايان حمله خود به بورسا،مالكيت قصبات و روستاها را به شيوخ و دراويشى كه در جنگ شركت كرده بودند، اعطا كرد. البته اين كاربا اهداف اجتماعى و سياسى صورت مىگرفت. شيوخ و دراويشى كه از مناطق مختلف آناتولىمىآمدند، با مشاركت در جنگها، هم جهاد مىكردند، و هم با عهدهدار شدن مالكيت روستاها در پايانجنگ، به آبادانى و بناى خانقاهها و مؤسسات مختلف ديگر اقدام مىكردند، و به اين ترتيب از نظراجتماعى نيز به سازماندهى دولت عثمانى كمك مىنمودند. شيوخ و دراويش از طريق ساختن خانقاهدركنار راههاى ارتباطى مناطق كوهستانى و دورافتاده، علاوه بر آباد كردن مناطق مذكور، به تأمين امنيتدر راهها نيز كمك كردهاند. از اين رو مىتوان گفت خانقاههايى كه به دست دراويش ساخته مىشد نوعىخدمات اجتماعى نيز ارائه مىداد. حاكميت سياسى عموماً از مشايخ متصوفه خرسند بود و با مهر ومحبت با آنها برخورد مىكرد و آنها از برخى معافيتها برخوردار بودند و از منافع موقوفات و تيمارهابهرهمند مىشدند. اين معافيتها در زمان تأسيس عثمانى اندك بود، ليكن در مراحل بعدى،معافيتهاى نظاميان شامل مشايخ نيز شد.مشايخ و اخيان درشكلگيرى دولت عثمانى نقش فعالى داشتند، و به همين دليل دولت عثمانىبراى حراست و حمايت از آنها را اِعمال مىنمود. دولت در سالهاى نخست با تأسيس مراكز اوقاف، بهنخبگان دينى مساعدتهايى نمود. اورخان بيگ «برخى روستاها را با هدف تأسيس مراكز دينى وحفاظت از آنها، وقف شيخها، اخيان، و قُضات قصباتِ مختلف نمود». همين سياست را سليمان پاشاو مرادِ اول پسران اورخان بيگ نيز ادامه دادند. آنها هنگامى كه قدم به روملى گذاشته و آن را به سرزمينِعثمانى ملحق نمودند، براى نخبگان دينى (مشايخ و علما) مراكز وقفى مختلفى تأسيس كردند.عثمان غازى هنگامى كه سرزمينهاى تحت حاكميت خود را در اوايل قرن چهاردهم بين پسرانش وشخصيتهاى شناخته شده اميرنشين تقيسم مىكرد، اراضى بيلَجيك و حومه آن را به پسرش علاءالدينپاشا و شيخ اِدبالى داد و سود حاصل از اراضى مذكور را براى تأمين مايحتاجِ شيخ و دراويش درنظرگرفت.در چنين وضعى مشاهده مىشود كه نخبگان صوفى در مراحل ابتدايى تأسيس دولت عثمانى نقشمهمى ايفا كردهاند؛ و اين نقش نخبگان در گرايش دينى دولت تأثير بسزايى داشته است؛ خانقاهها كهمىتوان آنها را به عنوان نهادهاى دينى ـ اجتماعى ارزيابى كرد در حيات اجتماعى پيشرو بودهاند. نظامسياسى بنابر طبيعت و ذات خود از نخبگان دينى حمايت مىكرده و پشتيبان آنها بوده، و در حاكميت ازوجود آنها بهرهمند مىشده است. نظام سياسى در اين مرحله، از طريق اوقاف، انتقال مالكيت اراضى ونهاد تيمار، به گسترش مؤسسات دينى كمك كرده است. در جامعه عثمانى با واقعيتى به نام «روستاهاىوقفى» مواجهيم. اين قبيل روستاها عموماً وقف نهادها و نخبگان دينى مىشد. مىدانيم كه بسيارى ازروستاهاى غرب آناتولى و روملى به دست شيوخ، دراويش و فقهاء بنا شده، و وقفِ خانقاهها (تكايا وزوايا) بودهاند.در پايان بحث، درخصوص نقش دين و نخبگان دينى در شكلگيرى اميرنشين عثمانى، مىتوانيمبگوييم: اميرنشين عثمانى در نتيجه حملات جهادى ظهور يافت و براساس سنت غازيان سازماندهىشد. دين در اين اميرنشين عامل مؤثرى بود كه به جنگها جهت مىداد و تودههاى تركمن را با آرمانهاىجهادگرانه متحد و براى حمله به سرزمينهاى بيزانس بسيج مىنمود. ارزشهاى فرهنگى مُركّب كه درآناتولى چند مليتى شكل گرفته بود، و بيش از احكام اسلامِ تسنن، با اسلامِ مردمى و سنتهاى كهنتركها همخوانى داشت، در نخستينِ دستگاه عثمانى نقش مؤثرى ايفا مىنمود. در دولت مذكور،نخبگان دينى عملاً داراى مسئوليت بودند و در ارائه خدمات مردمى فعاليتهايى داشتهاند.