نشانههاي تصويري و ادراك بصري
امير عبدالحسيني اشاره:
علامت خطر يك نشانه تصويري است كه در تمامي جوامعي كه از قواعد راهنمايي و رانندگي جهاني پيروي ميكنند، مفهوم واحدي را منتقل ميكند. زبان اين نشانه، زبان تصوير است. زباني همهفهم كه الفباي آن عناصر بصري (1) است. از هزاران سال پيش، انسانها براي ارتباط با يكديگر علامتهاي سادهاي را بر روي سنگ، استخوان و يا پوست حيوانات شكارشده حك ميكردند. اين علايم تصاويري بود از چيزهايي كه آنها در اطراف خود ديده بودند و يا بيانگر اتفاقات و وقايع روزگارشان بود. به تدريج بسياري از اين علامتها به نمادهاي تصويري تبديل شدند. نخستين كتيبههاي يافتهشده كه به نظر كارشناسان نوعي «كمك حافظه» محسوب ميشوند شامل طرح گونههايي ساده از اشيا هستند كه به سبب شباهتي كه به موضوع اصلي دارند باعث فعال شدن ذهن و درك معنا و مفهوم ميشوند. همه آن علايم نوعي خط تصويري بودند و هر علامت مربوط به چيزي و يا موجوديت ويژهاي بوده است. مانند طرح سادهشدهاي از كله گاو كه نماد خود گاو بوده است. احتمال دارد كه انسانهاي اوليه بخشي از اين علايم را به منظور حفظ حكايتهاي سنتي خود به كار گرفته باشند. اين علايم اطلاعاتي از آداب، رسوم و سنتهاي آن دوره را به دورانهاي بعد انتقال دادهاند. با مراجعه به مطالعات تاريخ هنر درمييابيم كه سومريها براي نوشتن روي الواح گلي از هزاران تصوير استفاده ميكردند. پس از آن مصريها علامتهايي ابداع كردند كه جايگزين تصاوير شدند. در تمدنهاي كهن ديگر مانند چين و ژاپن نيز علامتهاي فراواني ديده ميشود كه نوي نوشتار تصويري محسوب ميشوند. الواح و سنگهاي حك شده موجود در تمدن ايران باستان، حكاكيهاي تخت جمشيد، تصاوير موجود بر ديواره غار لاسكو (2) فرانسه، كندهكاريهاي آلتاميرا (3) در شمال اسپانيا، سنگنوشتههاي سرخپوستان آمريكا و ساير علايم موجود در تمدنهاي كهن كه بر روي ديوارها، سنگ، چوب، پوست و سفال نقش شدهاند، بيانگر اين نكتهاند كه بهترين نوع ارتباط مردمان در طول تاريخ استفاده از شكلهاي تصويري و نوشتار ترسيمي بوده است. با ساده و كوچك شدن نمادها و علايم، زبان تصوير قادر بود با نظامي ساده هر چيزي را توصيف كند. هريك از تصاوير نمايانگر يك موضوع و يا يك ايده بود. در واقع اين تصاوير صورتنگاري و تجسمبخشي اشيا بود كه بعدها پيكتوگرافي (4) نام گرفت و به دنبال آن حروف الفبا و خط آفريده شد. كلمات چاپ شده و نوشتاري همه به نوعي نشانههاي بصري هستند و نشانههايي كه از بسط، گسترش و تكميل همان علامتها شكل گرفتهاند. حروف الفبا در درجه اول شكلهاي تصويري هستند و معناي آنها جنبه ثانويه دارد. در دنياي معاصر با وجود حدود يكصد زبان و هزاران گويش، برقراري ارتباط بين انسانها بسيار پيچيده شده است. انسانها براي گفتوگو، فهم و ارتباط با هم به زبان محتاجند. اما زبان كلمات و جملات بسيار گسترده است و نخبهترين افراد قادر به فراگيري بيش از سه يا چهار زبان نيستند. در اينجاست كه تصوير به عنوان زبان ارتباطي وسيعتري مطرح ميشود. حيطه ارتباط تصويري بسيار فراتر از محدوده كلمات و جملات است. نمادها و نشانهها قادرند اطلاعاتي را انتقال دهند كه از عهده كلمات خارج است. زبان ارتباط تصويري، يك زبان ترسيمي است كه به عنوان شيوه ارتباطي مستقلي به كار گرفته ميشود. امروزه به كمك نمادهاي تصويري متنوع و شكل ساده و همهفهم آنها، پيام به سرعت متنقل ميشود. در مواردي كه توصيف كلامي يك انديشه دشوار به نظر ميرسد، يك نماد ساده و گيرا ميتواند جايگزين آن شود. كارل گوستاو يونگ (5) معتقد بود كه واژه و تصوير زماني به عنوان نماد قابل قبول است كه متضمن چيزي وراي معناي آشكار و مستقل خود باشد. بدين ترتيب نماد جنبهاي وسيع و گسترده دارد كه پس از ديده شدن، ذهن آن را تجزيه و تحليل ميكند و در وراي آن به ادراك مفهوم ميرسد. به طور كلي ميتوان گفت كه بازنمايي تصويري هر صفت يا وضعيتي به واسطه يك نشانه تلاشي است براي بيان مفاهيم و معاني مورد نظر. «نشانه با تمام چيزهايي سروكار دارد كه ميتوانند به جاي چيزهاي ديگر بر معنايي دلالت كنند. آن چيز ديگر لازم نيست كه در لحظه دلالت وجود داشته باشد و در بيشتر موارد، در زمان و مكان خاصي حاضر نيست. چرا چيزي ميتواند به معنايي دلالت كند؟ چون بر اساس قراردادهاي اجتماعي و از پيش تعيين شده ميپذيريم كه چنين شود.» (6) هر يك از حواس انساني ما را در درك بهتر محيط و دنياي پيرامون ياري ميرساند. اما فعاليتهايي كه بدون محدوديتهاي زبان نوشتاري در قالب نماد و نشانه و در هنر گرافيك مطرح ميشود به نوعي آگاهي از يك عملكرد بصري است. هر چيزي كه ميخوانيم و به معناي كليتر هر چيز كه ميبينيم مجموعهاي است از نشانههاي گرافيك و ديداري. ديدن پيشتر از واژگان و كلمات و حتي زبان وجود دارد. هر نشانه ديداري نياز به شيوه خاصي از نگريستن دارد. نشانههاي ديداري را به ياري آنچه ميدانيم و يا به آن باور داريم درك ميكنيم. هر جزء از اطلاعات تصوير كه توسط قوه بينايي جذب و درك ميشود به يك نشانه تبديل ميشود و هنگام بازيابي اين نشانه، عمل يادآوري صورت ميگيرد.نشانهها با كاركردهاي مختلفي بر روي حافظه تأثير ميگذارند و در نهايت سطح وسيعي از حافظه را تشكيل ميدهند، ديده شدن يك علامت يا شكل، ذهن را فعال كرده و به تجسم واميدارد. همين تجسم است كه معناي نشانه را قابل فهم ميكند. «نشانه چيزي است كه براي كسي در مناسبتي خاص و با عنوان خاص نشان چيز ديگري باشد. خطابش به كسي است. يعني در ذهن آن شخص، نشانهاي معادل و يا كاملتر ميسازد. اين نشانه خبر از چيزي ميدهد.» (7) با اين تعبير نشانهها همواره جانشين چيزي هستند. هر نشانه يك رابطه دائمي با چيزي كه نشانه به جاي آن قرار گرفته برقرار ميكند. اين رابطه، رابطه معنايي (8) نشانه نام دارد. رابطه معنايي نشانه، تعيينكننده محتواي نشانه است. «تماشاي هر تصوير، يا مجموعهاي از تصاوير (ثابت يا متحرك) ما را به فكر فرو ميبرد. اين فكر لزوماً به معناي تأويل تصوير و يا تصاوير نيست اما از آنجا كه سرچشمهاش وجود مادي تصاوير است، لحظهاي از افق دلالتهاي معنايي آن به شمار ميآيد.» (9) در مباحث مربوط به نشانهها، آنها بر مبناي نوع يا محتوا به گونههاي مختلف تقسيم شدهاند. علايم تجاري، سمبولها، علايم فرهنگي، علايم راهنما و يا هشداردهنده و ... اما در نهايت در تمامي موارد مذكور، نشانه بيانكننده خصوصيات و ويژگيهاي پديدههايي است كه براي آنها استفاده شده است. حال اين پديده ميتواند معرفي مؤسسه، شركت، سازمان، فرد و يك نشانه تجاري باشد و يا ارائهدهنده پيام و مفهوم. در هر حال نشانه ميتواند به نمايش بهتر يك چيز و يا پايهگذاري يك ارزش كمك كند. هر تصوير ميتواند به اشكال متفاوت وجود داشته باشد. بسياري از مردم به طور غريزي به سوي نشانهها و شكلهايي كه با آنها آشنايي دارند كشيده ميشوند. برخي از نشانهها از يك واحد تشكيل شدهاند، مانند چراغ قرمز كه به محض ديده شدن ضرورت توقف را ميرساند و در برخي ديگر تصوير كلي نشانه مجموعهاي است از اجزاي تصويري كوچكتر. با اين تعبير ميتوان گفت كه حتي يك تابلوي نقاشي و يا آثار تجسمي ديگري از اين قبيل خود در زمره نظامهاي نشانهاي قرار ميگيرند. يك تصوير نقاشي شده با كادري دوبعدي مجموعهاي است از واحدهاي نشانهاي و هر واحد حاوي پيام و بيانگر موضوعي است. در بعضي از موارد مفاهيم به سرعت و بدون واسطه منتقل ميشوند و در مواردي ديگر براي فهم نشانه نياز به نگرشي خاص است. توسط نوع خاصي از ديدن مفاهيمي كه در لايههاي پنهان نشانههاست رمزگشايي و ترجمه ميشود. در حيطه هنر ارتباط تصويري بهترين نوع تقسيمبندي براي نشانهها اين است كه آنها به نشانههاي تصويري، نشانههاي نوشتاري و نشانههاي تركيبي تفكيك شوند. نشانههاي تصويري كه با توجه به عناصر بصري شكل ميگيرند از يك سو به خاطر سرعت انتقال پيام و از سوي ديگر به دليل وسعت و قدرت تأثيرگذاري بر مخاطب مورد توجهند. در اين نوع از نشانهها، يك شكل تصويري با بياني ساده و روان موضوع را تجسم ميبخشد. نشانههاي تصويري يا از نظر مفاهيم سمبوليك با موضوع مورد نظر مرتبطند و يا به عنوان نمادي مستقل، با گذشت زمان معرف موضوع ميشوند. در بسياري از موارد نشانههاي تصويري براي بيننده در حكم كشف و پي بردن به عملكرد برجستهاي است كه از دوران كودكي با او همراه بوده است. در نشانههاي نوشتاري، تصوير مورد نظر از حروف و كلمات تشكيل ميشود. به كارگيري حروف و كلمات به اين معني است كه تمام علايم نوشتاري ميتواند موضوع طراحي قرار گيرد. در اين نوع نشانهها حروف و كلمات جداي از خوانا بودن و وضوح كافي، بايد به عنوان يك شكل تصويري مناسب نيز مورد توجه قرار گيرد. نشانههاي نوشتاري به صورت لوگوتايپ (10) و مونوگرام (11) مورد استفاده قرار ميگيرد. در نشانههاي تركيبي نيز از شكلهاي تصويري و نوشتاري به طور همزمان براي بيان موضوع استفاده ميشود. نشانهها از هر نوع كه باشند از قوانين كلي مباحث نشانهشناسي (12) پيروي ميكنند، اين كه نشانهها همگي دلالتگرند و هر كدام از نشانهها موضوع خاصي را انتقال ميدهند، ويژگي مشترك همه نمادها و نشانههاست. فردينان دوسوسور (13) معتقد بود هر نشانه سويهاي محسوس دارد كه آن را دال ميخوانيم و سويهاي پنهان كه آن را مدلول ميناميم. سويه پنهان نشانه كه سوسور به آن اشاره دارد، در واقع معنا و تصوير ذهني ميباشد كه بيننده با ديدن نشانه (دال) در ذهن خود مجسم ميكند (مدلول). سويههاي محسوس و پنهان نشانهها كه روابط دال و مدلولي را به دنبال دارد، سبب ميشود كه نشانهها با بيان نمادين و زباني تمثيلي مفهوم را در وراي خود منتقل نمايند. در مباحث زيباييشناسي نشانهها نوع بيان تمثيلي و نمادگونه اهميت ويژهاي دارد. براي درك مفهوم نماد مخاطب به تفكر وادار ميشود و پس از ادراك، نشانه در ذهن ماندگار خواهد شد. «بيان تمثيلي يا سمبوليك بياني است كه به معنايي فراتر از معناي ظاهري لفظ دلالت داشته باشد. اما اين تعريف كامل نخواهد شد مگر آن كه نسبتي را كه بين سمبل با معنا و مدلول آن وجود دارد، پيدا كنيم.» (14) در كتاب فرهنگ اصطلاحات ادبي جهان سمبول اين چنين تعريف شده است: «سمبول عبارت از چيزي است كه نماينده چيز ديگر باشد. اما اين نماينده بودن نه به علت شباهت دقيق ميان دو چيز است بلكه به معناي اشارهاي مبهم يا رابطهاي اتفاقي يا قراردادي است.» قراردادي بودن علايم تصويري ديگر ويژگي نشانههاست. اگرچه بعضي معتقدند كه نسبت بين سمبول و مدلول آن هرگز قراردادي نيست و آنچه باعث شده تا نظريه قراردادي بودن عموميت پيدا كند به خاطر ابهام سمبول و شباهت آن با مدلول است، اما در نظام نشانهاي قراردادي بودن از اصول اوليه نشانههاست. انسانها براي انتقال پيام و مفاهيم از نشانههايي استفاده ميكنند كه ذاتي نميباشند. «نشانهها در معناي رايج، ابزارهايي هستند كه آگاهانه براي برقراري ارتباط به كار ميروند، ابزارهايي كه گروهي ميخواهند با آن معنا يا پيام ويژهاي را به ديگري برسانند. اگر كسي چشماندازي را نقاشي كند، به ظاهر ميخواسته به مردم نشان دهد كه آن چشمانداز چگونه بوده است. علامت پيكاني روي تابلو به اين قصد به كار ميرود كه گيرندگان پيام را به جهت معيني راهنمايي كند؛ همه نشانههاي قراردادي بر توافق آگاهانه كاربران استوار است.»(15) اين نشانهها ممكن است از زباني به زبان ديگر دچار تغيير شوند و يا ممكن است بين چند زبان مشترك باشند. به طور مثال طرح سادهشدهاي از تصوير يك جغد ممكن است در بعضي از اقوام مفهوم بدشگوني و بداقبالي را همراه بياورد، ولي در بعضي از باورها و فرهنگها نمادي است از خردمندي و هوشياري. اما تصويري از تابلوي ايست، در تمامي كشورها و جوامع مفهوم و عملكرد مشتركي را اعلام ميكند. اين نماد يك قانون جهاني است، پيكتوگرامها (16) مانند نشانههاي راهنمايي و رانندگي، نشانههاي ورزشي و كليه علايمي كه به منظور تسهيل امر ارتباط طراحي شدهاند، به عنوان قوانين كلي و داراي معناي واحد و جهاني هستند. يك خط منحني كه دو طرف آن به سمت بالا حركت كرده در تمامي زبانها و گروههاي سني مفهوم لبخند را القا ميكند. بسياري از علامتها و نشانها نيز در اثر استفاده زياد به عنوان يك كليشه بصري معناي واحد و مستقلي پيدا كردهاند. تصوير ماتادورها، مجسمه آزادي، برج ايفل، اهرام مصر و نمادهايي از اين دست به محض ديده شدن، تصاوير و مفاهيمي را در ذهن مجسم ميكنند. تمامي نمادهاي تصويري به تصويرسازي در ذهن بيننده ياري ميرسانند. براي خواندن تابلوي يك فروشگاه بايد زبان دانست ولي براي آن كه مفهوم يك قرص نان را روي در ورودي فروشگاه درك كنيد يا از روي كالاهايي كه در ويترين گذاشته شده (كالا در اين مورد، نقش نشانه را بازي ميكند) حدس بزنيد چه چيزي را داخل فروشگاه ميفروشند، هيچ واسطهاي لازم به نظر نميرسد. اما در مورد نشانههاي نوشتاري فاقد تصوير، ابتدا بايد مفهوم نشانه (كه براي كسي كه مفهوم آن را نميداند در حكم رمز است) رمزگشايي شود. «پيامهاي ديداري طبيعي و قابل فهم هستند. به هنگام برخورد با مردماني كه زبان آنها را نميدانيم به نشانههاي ديداري و تصويرپردازي متوسل ميشويم. تجربه نشان داده كه روند شناخت نشانههاي ديداري سريعتر پيش ميرود. و اگرچه تفاوت زماني در شرايط يكسان بينهايت اندك است، اما همين اندك تفاوت، ارجحيت انتخاب نشانههاي ديداري را براي علايم ترافيك و دكمههاي ماشينآلات كه كوتاهترين زمان ممكن واكنش را ميطلبند توجيه ميكند.» (17) از ديگر ويژگي نشانهها مانايي و تأثيرگذاري آنهاست. اين فرآيند زماني را به خود اختصاص ميدهد و تا حدودي ماندگاري نشانهها تحت تأثير عوامل محيطي و فرهنگي است. از آنجا كه عناصر و قواعد متعددي در شكلگيري و به ياد ماندن نشانهها دخالت دارند، ميتوان با استفاده از يك نظام نشانهاي، به نشانه قدرت بياني داد. اين نظام متشكل از شكل نشانه، رنگ نشانه، فرهنگ و سنت جامعه، جنبههاي بيان تصوير و الگوهاي خاص ديگر است. نشانهها با در نظر گرفتن عناصر موجود در نظام نشانهاي آفريده ميشوند. «اصولاً سمبولها اشكال و تصاويري بيزمان، بيمكان و نامعين هستند. آنها به ظاهر چيزهايي از جهان شناخته شده و قابل دريافت از طريق حواس ميباشند كه در باطن به چيزي از جهان ناشناخته و غيرمحسوس يا به معنايي غير از مفهوم مستقيم خود دلالت دارند. اشكال، اشيا، رنگها، خطوط، تيرگيها و روشنيها هر يك ممكن است تمثيلي از مضموني ناشناخته را به ذهن متبادر كنند.» (18) خلاقيت تصويري و جاذبه بياني يك نشانه از ديگر ويژگيهاي آن است. بر اساس همين خصوصيت است كه تنوع تصويري به وجود ميآيد. استفاده از فرمها و عناصر تصويري درست، در كنار رنگ مناسب براي القاي مفهوم در كوتاهترين زمان، ميتواند علاوه بر زيبايي بخشيدن به نشانه و كمك به ماندگاري آن وضوح مفهوم را بيشتر نمايد. يك نشانه ميتواند شخصيت و خصوصيت چيزي را به خود بگيرد و با استفاده مكرر دقيقاً عين همان چيز شده و در ذهن تثبيت گردد. به طور معمول ساختار اصلي طراحي نمادها بر اساس طرحها و اشكال اصلي است. نشانهها بهتر است در شكلهاي اصلي دايره، مربع و مثلث و فرمهاي هندسي گنجانده شوند و با تركيب فرم و رنگ بتوانند پيچيدهترين معاني را نيز منتقل نمايند. همانگونه كه در مباحث مباني هنرهاي تجسمي مطرح شده هر كدام از اشكال هندسي داراي بياني ويژه است. دايره ميتواند نشانهاي از حركت، ابديت، پويش و كمالگرايي باشد. مربع علامت سكون، ثبوت، زمين و استقامت است و مثلث هماهنگي، تناسب و جهت را نمايان ميسازد. بهرهگيري از ويژگي بياني اشكال همواره بايد مد نظر طراح نشانه قرار گيرد. دايره به تنهايي ممكن است بر يك فضاي خالي، يك صفحه، يك توپ، چرخ و چيزهايي از اين قبيل دلالت كند. اما با استفاده از خط، فرم و يا رنگ ميتواند نشانهاي از خورشيد، ماه، سيب، چهره، ساعت، چشم و چيزهاي ديگر باشد. اين كه اين دايره توسط چه عناصري تكميل و يا با آنها تركيب شود و چه معنايي را منتقل كند به دانش و خلاقيت طراح نشانه برميگردد. در بسياري از موارد و حتي در نشانههاي رايج نيز ضعف طراحي قابل اثبات است. به عنوان مثال تابلوي تعميرات جادهاي كه به خاطر استفاده زياد و تكرار آن، به عنوان كليشه رايج و قانون جهاني درآمده است شايد با دقت بيشتر اين مفهوم را تداعي كند كه مردي براي باز كردن چتر خود دچار مشكل شده و در تلاش است!! نشانهها غالباً تك معنايي هستند يا بنا به قرارداد يك معناي اصلي دارند اما در مواردي نشانهها با توجه به شكل بياني، مفاهيم ديگري را در وراي خود منتقل ميكنند. با ديدن تصوير صليب در درجه نخست دين مسيحيت و تصوير كليساها در ذهن متسجم ميشود اما در لايه پنهاني اين نشانه و با توجه به فرهنگ و باورهاي ديني، صليب نمادي است از ايثار، فداكاري و از خودگذشتگي، نشانههايي از اين قبيل در كنار مفاهيم ظاهري معناهاي عميقتري را نيز به دنبال دارند. براي انتقال مفاهيمي نظير معماري اسلامي، باورهاي ديني اسلام و سمبولهاي اسلامي معمولاً از ستاره هشتپر استفاده ميشود. اين ستاره از تركيب دو مربع با يكديگر شكل گرفته است. يا ترازوي عدالت را به خاطر آوريم كه غير از وكالت، دادگستري و قضاوت، مفهوم عدل و داد را نيز منتقل ميكند. نمادها و نشانههاي تصويري از هر نوعي كه باشند، تأويل بصري از يك موضوع خاص هستند. هر نماد از طريق تبديل شاخصههاي اصلي و پوياي موضوع به عناصر ويژه تجسمي از قبيل شكل، رنگ و حركت شكل ميگيرد. از ديگر ويژگيهاي مهم نشانه اين است كه ميتواند سالها باقي مانده و مورد استفاده قرار گيرد. نشانه، تصويري نيست كه پس از چندين بار ديده شدن از ارزش آن كاسته شود. يك نشانه جامع و موفق بيانگر توانمنديهاي هنرمند طراح است چرا كه با كمترين عناصر بصري و ايجاد يك شكل منسجم بايستي داراي بياني گويا، روان، ساده و زيبا باشد. ترسيمات پيچيده در نشانه آن را با مشكل مواجه ميكند و سرعت درك آن را كاهش ميدهد. استفاده از رنگ يا برخي شكلها ميتواند نحوه ارائه اطلاعات را گوياتر نمايد. اما كاربرد بيش از اندازه و نابهجاي آن نيز موجب آشفتگي ميشود. هماهنگي با موضوع، تمايز با نشانههاي همطراز، مانايي در ذهن و خاطر مخاطب، قابل استفاده بودن در اندازههاي متفاوت، جذابيت، برانگيختن احساس اعتماد و اطمينان در بيننده، جنبههاي زيباييشناسانه، همساني فضاهاي تصويري، هماهنگي با فرهنگ و شاخصهاي منطقهاي و قابليت استفاده در كاربردهاي مختلف از ويژگيهايي است كه طراح براي ساخت و خلق نشانه بايد به همه آنها توجه داشته باشد. زبان نمادين، تصويري و ترسيمي بر مبناي قواعد و قوانين هنر تجسمي و در قالب نظامهاي نشانهاي بهترين و سريعترين نوع برقراري ارتباط و تأثيرگذاري بر مخاطب شناخته شده است كه بدون محدوديت در حال پيشروي و فراگير شدن است. در آخر توجه به اين نكته ضروري است كه فرهنگ و نظام نشانهاي سبب بهبودي در ساختارهاي اجتماعي و فرهنگي جوامع معاصر ميشود. منابع:
1ـ احمدي،بابك، از نشانههاي تصويري تا متن، نشر مركز، 1375 2ـ هوهنهگر، آلفرد، نماها و نشانهها، ترجمه علي صلحجو، سازمان چاپ و انتشارات فرهنگ و ارشاد اسلامي، چاپ چهارم، 1373 3ـ لوتمن، يوري، نشانهشناسي و زيباشناسي سينما، ترجمه مسعود اوحدي، انتشارات سروش، 1370 4ـ پاكباز، رويين، دايرهالمعارف هنر، انتشارات فرهنگ معاصر، چاپ سوم، 1381 5ـ ژان، ژرژ، تاريخچه مصور الفبا و خط، ترجمه اكبر تبريزي، انتشارات علمي و فرهنگي،1382 6ـ آويني، سيدمرتضي و ديگران، روياي فرشتگان، بيان تمثيلي در نقاشي نوگران ايران، چاپ و نشر نظر، 1379 2- Lascoux 3- Altamira 4- Pictography 2ـ روانشناس و روانكاو سوئيسي، 1961-1875، مؤسس مكتب روانشناسي تحليلي 3ـ احمدي، بابك، از نشانههاي تصويري تا متن، نشر مركز، 1375، ص 32 4ـ همان، ص 35 5- Semantics 5ـ همان، ص 24 6- Logotype طراحي نشانهها بر اساس نام كامل موضوع و عنوان اصلي انجام ميگيرد. 7- Monograme در اين نشانه، حرف و يا حروف اول نام و عنوان اصلي موضوع، مورد نظر طراح است. 8- Semiology علم مربوط به نظامهاي نشانهاي است. يعني شناخت روشهاي ارتباطي فردي و گروهي به مدد نشانههاي فرهنگي، شاخهاي از اين علم به شناخت قوانيني ميپردازد كه بر ساختار زبان بصري در تصويرهاي دوبعدي حاكماند. 9- Ferdinan de sassure (1857-1913) او را پدر زبانشناسي و نشانهشناسي جديد ميدانند. 6ـ آويني، سيدمرتضي، مقاله بيان تمثيلي يا سمبوليك، كتاب رؤياي فرشتگان، چاپ و نشر نظر. 1379ص 9 7ـ اسلين، مارتين دنياي درام و نشانهشناسي، ترجمه محمد شهبا، انتشارات بنياد فارابي، 1375 10- Pictogram 8ـ لوتمن، يوري، نشانهشناسي و زيباشناسي سينما، ترجمه مسعود اوحدي، انتشارات سروش، ص 19 9ـ حسينيراد، عبدالمجيد، مقاله بيان رمزآميز و تمثيلي در نقاشي، كتاب رؤياي فرشتگان، ص 49