نقاشی های ما کمتر مهر ایرانی دارند نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

نقاشی های ما کمتر مهر ایرانی دارند - نسخه متنی

مصاحبه شونده: علی اکبر صادقی؛ مصاحبه کننده: فهمیه ابراهیم زاده

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

نقاشي هاي ما كمتر مهر ايراني دارند

گفت و گو ي با «علي اكبر صادقي

درباره يك عمر تصويرگري، ساخت انيميشن و نقاشي

نويسنده : فهميه ابراهيم زاده _ ميراث خبر

ناشر : ميراث خبر

علي اكبر صادقي نقاش، انيماتور و تصويرگر در سال 1316 در تهران متولد شد. او كه نقاشي را از پنج شش سالگي آغاز كرده تا به امروز از سبك هاي مختلف نقاشي ايراني بهره جسته و آثاري را با رنگ، بو و اصالت ايراني خلق كرده است.

براي صادقي كه در كارنامه هنري اش تصويرگري 16 كتاب، ساخت شش فيلم انيميشن و تعداد زيادي تابلوهاي رنگ و روغن و آبرنگ دارد. در ششمين نمايشگاه تصوير گران كتاب بزرگداشتي برگزار شد، با او كه اين روزها در آتليه اش در حال خلق سبك جديدي از نقاشي و حجم سازي است درباره خودش، كارهايش و انيميشن و نقاشي ايراني به گفت و گو نشسته ايم.

پدرم هميشه مرا دعوا مي كرد و مي گفت: نمي شود فقط نقاشي كرد بايد درس هم خواند. به دليل علاقه زياد به نقاشي در كلاس هفتم رد شدم. به زور درس مي خواندم و خلاصه كلاس نهم هم با معدل 16 و 17 رد شدم به اين علت كه رسم و خط و نقاشي و ورزش و ادبيات را 20 مي گرفتم. اما شيمي و فيزيك و انگليسي هميشه نمره هايم زير پنج و گاهي اوقات صفر بودند كلاس دهم.»

* از كي متوجه شديد كه به نقاشي علاقه مند هستيد؟

_ از همان پنج و شش سالگي كه دست به قلم بردم و علاقه زيادي به نقاشي پيدا كرده بودم. به طوري كه اين قدر نقاشي مي كردم كه از درس مي ماندم و اولين سالي كه يك ضرب قبول شدم كلاس دوازدهم بود كه خودم هم تعجب كردم. البته عكس معلم و مدير و ناظم را توي بشقاب مي كشيدم به آنها هديه مي دادم، آنها هم فهميده بودند كه مي خواهم نقاش بشوم. بعد از كلاس دوازدهم به دانشگاه رفتم. آن سال اولين باري بود كه دانشگاه كنكور داشت و من هم كنكور دادم و باز هم با كمال تعجب قبول شدم.

* چه رشته اي؟

_ كنكور عمومي قبول شدم و بعد به دانشگاه هنرهاي زيبا رفتم. و در دانشكده هنرهاي زيبا شاگرد اول شدم. اما دانشكده را دوازده سال طول دادم. به اين خاطر كه مي خواستم سربازي نروم و بالاخره با وجودي كه ازدواج كرده بودم و يك پسر داشتم رفتم سربازي؛ سال 1348 دوران سربازي هم باز همين طوري طي شد كه عكس اين و بكش و عكس آن را بكش و پلاك براي روي ميز تيمسار درست كن و از اين جور كارها، تا اين كه به قسمت اداره نيروي هوايي منتقل شدم. اواسط سربازي ام بود كه از كانون پرورش فكري كودكان و نوجوانان سفارش تصويرگري كتابي به اسم «پهلوان پهلوانان» را گرفتم.

وقتي اين كار تمام شد آنها خيلي خوششان آمد و بعد من را از نيرو هوايي به كانون پرورش فكري آوردند تا بقيه سربازي ام را در آن جا انجام بدهم. همان موقع هم پبشنهاد كردند كه در زمينه نقاشي ايراني يك فيلم انيميشن بسيازم. خوب من نه از انيميشن چيزي مي دانستم نه از سينما. مثل اين كه يك دهاتي را از دهات به پاريس ببرند و بگويند كه بيا اين جا يك كاري بكن. بالاخره با نگاه كردن اين كتاب و آن كتاب و كتاب ها والت ديسني فيلمي ساختم به نام «هفت شهر».

از نظر نقاشي فيلم بدي نشده بود اما از نظر ساختار سينمايي عيب هاي زيادي داشت. بعد از هفت شهر به خودم گفتم اگر بخواهم فيلم انيميشن كار كنم بهتر است كه يك مقداري كتاب هاي سينما هم بخوانم يك مقداري هم كتاب هاي سينما خواندم و فيلم دومم را ساختم به اسم «گلباران» كه بسيار موفق بود. حتي عده اي مي گفتند كساني كه مي خواهند انيميشن كار كنند اين فيلم مثل كتاب براي آموزش آنهاست و مي توانند از آن تجربه خوبي ببرند.

* فيلم هفت شهر در چه سالي ساخته شد؟

_‌فكر مي كنم سال 1351 بود. سال بعدش گلباران و همين طور پشت سر هم سالي يك انيميشن ساختم. جمعا تا قبل از انقلاب شش فيلم در كارنامه ام داشتم. البته غير از فيلم «زال و سيمرغ» كه دو سال طول كشيد، بقيه هر كدام يك سال وقت بردند. در زال و سيمرغ يك سال روي لباس ها و فرم ها مطالعه مي كردم. به اين علت كه دوست داشتم داستان شاهنامه فردوسي با ايران باستان هماهنگي داشته باشد. تا به حال كسي رستم را به شكل دوران هخامنشي فرم ريش هاي پيچ و موهاي پيچ و با لباس هاي سنتي ايراني نساخته بود. هر جايي هم كه رستم را تصويركرده بودند مانند مينياتورها اغلب فرم مغولي ديده مي شد. براي اولين بار كه من رستم را صد در صد ايراني كار كردم و سعي كردم حتي كوچك ترين تزيينات و حتي ساختمان ها و اتاق ها و محل نشستن ها همه اصيل و ايراني و روي حساب باشد.

البته موقعي كه فيلم مي ساختم كتاب هم به من پيشنهاد مي شد كه تصويرگري كنم. از سال 1356 سينما را كنار گذاشتم و تصويرگري هم خيلي كم انجام مي دادم. بعد از انقلاب دو سه تا كتاب تصوير كردم. آخرين آنها «هفت خوان رستم» بود كه هنوز چاپ نشده و در واقع از سال 1356 تا به حال بيشتر به نقاشي پرداختم.

* چرا فيلم سازي را كنار گذاشتيد؟

_ نمي دانم. البته بعد از انقلاب ساخت فيلم انيميشن مخارج زيادي پيدا كرد و بازدهي هم نداشت. اما از دو سال پيش بعد از اين كه چندين بار داور فيلم هاي انيميشن بودم دوباره تشويق شدم كه فيلم بسازم. در سال 81، با كانون يك قراردادي بستم براي ساخت فيلمي به نام «چهل ائتلاف» كه چهل تابلو نقاشي از ائتلاف هاي ابر قدرت ها است كه آن را با عليرضا كاويان راد مي سازيم. اين فيلم خوش بختانه تمام شده و الان در مرحله ساخت موزيك است و بعد از آن هم افكت و بعد هم روي پرده خواهد آمد. اخيرا هم يك سناريو دارم به نام «ظرفيت تكميل» كه اميدوارم توليد شود.، الان دوباره اين اشتياق را پيدا كردم كه فيلم بسازم.

* اولين معلم نقاشي شما چه كسي بود؟

_ اولين معلم نقاشي ام كه خيلي من را تشويق مي كرد و سال هاي سال و حتي هنوز هم با اين كه پيرمرد شده البته هنوز هم با هم رابطه داريم دكتر «معين افشار» بودند ايشان دكتراي حقوق دارند و قاضي هستند. اما در هنر هم دستي داشتند و نقاشي مي كردند و ويولن مي زدند. آن موقع هم كه در دبيرستان جم بوديم نمايش مي گذاشتند كه اكثرا من دكوراسيون نمايش ها را مي ساختم. گاهي اوقات هم در نقش كوچكي بازي مي كردم.

* در دبيرستان با چه كساني هم دوره بوديد؟

_ با آيدين آغداشلو، علي گلستانه، عباس كيارستمي و خيلي هاي ديگر. ولي با آيدين آغداشلو همسايه ديوار به ديوار بوديم و با هم مي نشستم و نقاشي مي كرديم. ولي همكلاس نبوديم چون آيدن دو سه سالي از من كوچك تر بود، با عباس كيارستمي كه بعدها از سال 1338 خيلي دوست شديم، بعدها در كانون با هم همكار بوديم با نصرالله افجه اي كه از خطاطان بنام هستند فاميل و در دانشكده با مرتضي مميز و فرشيد مثقالي هم خيلي دوست بودم. آقاي جعفري و نامي هم بودند.

* شما در يك دوره اي هم اواخر دهه 30 كار ويتراي (نقاشي روي شيشه) انجام مي دانيد؟

_ در سال 37 يك آقاي مهندسي كه فكر مي كنم مهندس هوشين بودند با حسن ارژنگي يك جايي را دكور مي كردند. به من گفتند كه مي تواني كارويتراي انجام بدهي، گفتم نمي دانم و رفتم اين جاهايي كه رنگ ماشين مي فروشند رنگي خريديم كه شفاف بود البته خمير گذاشتن روي شيشه و برجسته كردن روي هر كاري را بلد بودم. كار را كه ديدند خوشحال شدند و به من سفارش دادند. حدود 24 و 25 متر شيشه هاي بزرگ را نقاشي كردم و بعد از آن سفارش زيادي براي ويتراي داشتم تا حدي كه نگارخانه سبز در ابتدا اسمش «گالري ويتراي» بود. بعدها اسمش شد نگارخانه سبز.

* كار ويتراي را ادامه داديد؟

_ خير. سال 1354 و 1355 كار ويتراي را به طور كلي كنار گذاشتم.

* به چه علت؟

_ هم يك مقداري دِمُده شده بود و هم دست زياد بود كارهاي بازاري زياد انجام مي شد. چون هم فيلمسازي و تصويرگري هم مي كردم زياد علاقه مند به ويتراي نبودم.

* شما يك معلم نقاشي هم به اسم هايراپيتان داشتيد؟

_ بله و ايشان خود از خاطرات خيلي خوب من هستند. پدرم دوست داشت كه دكتر و مهندس بشوم، خود مهندس تعمير ماشين هاي چاپ بود، و در چاپخانه بانك ملي كار مي كرد. چايخانه بانك ملي يك رييسي داشت به اسم برخورداري. من گاهي اوقات روي تقويم هاي بانك ملي ايران نقاشي مي كردم و هميشه عيدها به همه كادو مي دادم.

يكي از اينها را هم به برخورداري دادم كه خيلي خوشحال شد و به پدرم گفت كه اكبر بايد نقاش بشود و نقاش خوبي هم مي شود. هميشه هم برايم كاغذ و آبرنگ هديه مي آورد و من را تشويق مي كرد. يك دوستي داشت كه همين هايراپيتان بود. من چند جا رفته بودم اما به شاگردي قبولم نكردند. آن موقع كلاس هاي نقاشي مثل امروز وجود نداشت، برخورداري مرا به هايراپيتان معرفي كرد. من به عنوان شاگرد پادو و شاگرد نقاش به مغازه هايراپيتان كه در خيابان نادري پاساژ گيو رفتم. در آن جا براي اولين بار با آبرنگ آشنا شدم و اين كه چگونه بايد نقاشي كرد. الان هايراپيتان آمريكا است و خيلي پير شده و متاسفانه چشم هايش بينايي ندارد. از آن به بعد بود كه نقاشي آبرنگ هم كار كردم. يادم هست دوراني فرم نقاشي هاي آبرنگ من در تهران مد شد و از آبرنگ هايم دو تا كتاب چاپ شد. يكي «ايران سرزمين مهر»‌و ديگري «زمزمه ها»، چند آلبوم چاپ شده و حدود سيصد، چهارصد كارت پستال هم از آنها به چاپ رسيد.

* كتاب «پهلوان پهلوانان» چند صفحه بود؟

_ يادم نمي آيد. ولي آن موقع ها كتاب هاي كانون دوازده تصوير داشت. اين كتاب و تكنيكي كه من كار كردم موفقيت خوبي به دست آورد. از اين كتاب ژاپني ها خيلي خوششان آمد حتي آن را به زبان ژاپني هم ترجمه كردند و اولين جايزه فوما را به همراه كتاب سخنان حضرت محمد (ص) گرفت.

* از چه تكنيكي براي تصويرگري كتاب «پهلوان پهلوانان» استفاده كرديد؟

_ آن زمان آلبوم ها يك نوع كاغذهاي ابر و بادي داشتن و چون داستان قديمي بود و مي خواستم يك مقدار حالت كهنگي داشته باشد روي اين كاغذها با آبرنگ و دسن سياه كار كردم.

من هر كدام از كتاب را با فرم خاص كتاب نقاشي مي كردم. مثلا كتاب گرد آفريد را روي تخته سه لايي كار كردم. كتاب مفرغ سازان را روي كاغذ لفاف و پاكت هاي ميوه. چون داستان درباره كوچ مادها بود، براي القاي حالت كهنگي از آنها استفاده كردم.

اساسا در هر كدام از كتاب هايم سعي كردم تصاوير با فرم داستان هماهنگي داشته باشد.

* چند تا كتاب كار كرديد؟

_ حدود شانزده، هفده عنوان.

* چرا كار تصويرگري را ادامه نداديد؟

_ چون به شدت درگير نقاشي شدم. البته پيشنهاداتي بود اما فرصت كار نداشتم.

* فيلم هفت شهر با چه سبكي ساخته شد؟

_‌كانون از من خواست كه فيلم ايراني كار كنم و داستان فيلم از فرم هاي كلاسيك شروع مي شدن و تا سال سه هزار و چهار هزار كه همه چيز مدرن و ماشين مي شود ادامه داشت. داستان درباره يك پيري بود كه در واقع پير زمان بود و سر تا سر فيلم حركت مي كند از دوران ها و تمدن هاي بشري مي گذشت تا به يك ميدان مدرن مي رسيد كه همه چيز آهنين بود او در آن ميدان مي نشيند و سرگذشت خودش را مي گويد و بعد مي گويد دنبال عشق مي گردد. وقتي بلند مي شود گردبندش از گردنش باز مي شود و مي بيند كه عشق پيش خود آدم است و احتياج نيست كه دنبال آن بگردد.

* اين فيلم چند دقيقه بود؟

_ فكر مي كنم 25 دقيقه.

* فيلم هاي بعدي؟

_ «گلباران» ده دقيقه بود. فيلم «من آنم كه...» را ساختم كه جايزه صلح سيدالك را هم در برلين و هم در پاريس گرفت، كه سالي يك بار به هر فيلمي كه درباره صلح ساخته شده باشد، داده مي شود كه من در آن حال هم در برلين جايزه صلح را دريافت كردم. «من آنم كه...»فرم نقاشي هاي قهوه خانه اي كار شده بود، اما «گلباران» فرم نقاشي هاي مينياتور و چاپ سنگي داشت. بعد از «من آنم كه...» فيلم «رخ» را ساختم كه خيلي موفق و جوايز زيادي را هم گرفت. حتي در «ويرجين آيلنزر» بين دو هزار اثر جايزه اول كسب كرد. هر سال بهترين فيلم هايي كه در فستيوال ها نشان مي دهند در فستيوال فستيوال ها در لندن به نمايش در مي آيند كه من در آن سال هم فيلمم براي فستيوال فستيوال ها انتخاب شد كه برايم مهم بود.

فيلم گلباران جايزه گرافيست هاي شوروي را دريافت كرد. همان سال در تهران پلاك طلايي فيلم هاي كوتاه نيز به آن تعلق گرفت. فيلم نيز فكر مي كنم حدود سي تا سي و پنج جايزه گرفته است.

فيلم ملك خورشيد فيلم بعدي بود. براي اين كار رفتم و كتاب هاي چاپ سنگي را خريدم و روي آنها با پيسوله رنگ نازكي پاشيدم و بعد روي آنها بك گراندها را نقاشي مي كردم و وقتي فيلم روي پرده مي آمد نوشته هاي خيلي كمرنگي در متن بود كه مثل كتاب هاي امير ارسلان و ملك خورشيد يادآور قصه فولكلور ايراني باشد؛ كه شاهزاده عاشق تصوير دختري مي شود و در به در دنبال دختر مي گردد و از تاج و تخت كناره گيري مي كند و اژدها را مي كشد و دختر را نجات مي دهد. خودم از نوع و فرم فيلم خوشم آمد. بعد از آن زال و سيمرغ را ساختم تا سال 56 و حالا دوباره دارم شروع مي كنم.

* در هر فيلمي از سبك خاصي استفاده كرديد. علت اين كار چه بود؟

_ من سعي مي كردم با سناريو و با متن كتاب هماهنگ باشم. وقتي كه قصه اي عاميانه هست بايد نقاشي هم با آن هماهنگي داشته باشد. اگر فيلم ملك خورشيد را با فرم نقاشي هاي والت ديسني بسازم كاري نكردم. به همين علت هم در كتاب «تاريخچه سينماي دنيا» من را به عنوان كساني نام بردند كه سبك خاصي در سينما به وجود آوردم.

* كارهاي انيميشن شما علاوه بر طراحي هاي خوبي كه دارد صاحب عنوان بندي هاي قوي و بسيار خوبي هم هستند.

_ من روي تيتراژ فيلم ها حساس هستم و سعي مي كنم كه فقط يك تصوير ثابت نباشد كه اسم ها بيايد و برود. حتي قصه را به نوعي در تيتراژ مي گنجانم تا مقدمه اي بر فيلم باشد.

* سال 56 فيلمسازي را كنار گذاشتيد و تا سال 68 كه آبرنگ را شروع كنيد چه كاري انجام مي داديد؟

_ فقط نقاشي مي كردم. در اين مدت هم كتاب «پيروزي»، «هفت خوان رستم» را تصويرگري كردم. كتاب «پهلوان پهلوانان» را دوباره تجديد تصويرگري كردم اما چاپ نكردند و بهتر ديدند تا همان تصاوير قبلي باشد. كتاب «باران، آفتاب و قصه كاشي» را نقاشي كردم. در اين سال ها با توجه به سابقه كار انيميشن احساس كردم مي توانم نقاشي سورئال ايراني بكشم، اولين كارهايم خيلي مورد توجه قرار گرفت چون سبك خاصي داشت. آن قدر تشويق شدم كه حتي تصويرگري و فيلم سازي را كنار گذاشتم و فقط نقاشي سورئال را ادامه دادم.

* بين نقاشي رنگ و روغن و آبرنگ شما تفاوت بسياري هست. در نقاشي هاي آبرنگ شما از مفاهيم و كابوس هاي فراتر مي رويد اما در نقاشي هاي رنگ روغن پايبند دنياي مفاهيم و نگرش مضمون گرا به هستي هستيد؟

_ آبرنگ را به عنوان يك اردو و هر موقع كه از نقاشي رنگ و روغن خسته مي شوم، كار مي كنم. چون نقاشي آبرنگ به من آرامش مي دهد و سعي مي كنم كه اگر ناراحتي دارم با آن برطرفش كنم.

* در نقاشي هاي رنگ و روغن شما از يك سري عناصر خاص مثل سيب ها، اسب ها و آسمان استفاده مي كنيد كه هر بار معني و مفهوم خاصي دارد. علت استفاده از اين عناصر چيست؟

_ هر كسي نقاشي من را نگاه مي كند فكر مي كند كه من نقاشي مذهبي يا قهوه خانه اي كار مي كنم. در صورتي كه من يك سمبل به عنوان يك آدم جنگجو را انتخاب كردم. چون معتقد هستم كه آدمي از روزي كه به دنيا مي آيد تا روزي كه از دنيا مي رود در حال جنگ است. وقتي به دنيا مي آيد مي جنگد تا به او شير بدهند. همين طور مي جنگد بزرگ تر مي شود براي بازي هايش مي جنگد براي مدرسه اش مي جنگد براي عشقش مي جنگد براي وطنش مي جنگد با همه چيز مي جنگد تا آن چيزي كه مي خواهد به دست مي آورد. وقتي هم كه مي خواهد از اين دنيا برود با مرگ مي جنگد شايد پيروز شود. آدم هاي من، آدم هايي جنگجو هستند. شما در نقاشي هاي من هيچ كسي را بدون كلاه خود نمي بينيد. سمبل كار من اين ها هستند. اما در نهايت حتي اگر يك كار خشن هم ببينيد يك گوشه اي يك سايه سيبي افتاده و يك اميدي هست. اگر همه تابلو يك رنگ قهوه اي داشته باشد يك جايي يك رنگ آبي كه رنگ آزادي است مي گذارم. وقتي كه سيب به رنگ آبي است آنجا رنگ آزادي است. وقتي كه زرد است به عنوان عرفان و نور است. وقتي قرمز است به معناي عشق است. از طرفي چون تصور مي كنم اگر آدم هاي عادي را بكشم بالاخره شبيه كسي خواهد شد حرفم را با سيبم يا آدم جنگجويم مي زنم. اخيرا هم مي خواهم 25 تابلو نقاشي كنم كه تمام آن پرتره هاي آدم هاي جنگجو هستند و به آنها ميخ كوبيدم يا به صورتشان يا به تنشان. يك شكل خاصي دارند كه اگر بتوانم امسال آنها را تمام كنم در يك نمايشگاه نشان خواهم داد. همين طور حجم هايي هم كه به نام شطرنج كار مي كنم باز از ميخ و چوب استفاده كردم.

* نگارخانه سبز را در چه سالي تاسيس كرديد؟

_ نگارخانه سبز از سال 1345 به نام گالري ويتراي افتتاح شد كه از نقاشان مختلف آثاري را ارايه مي كردم. البته بيشتر به عنوان محلي براي فروش كارها بود. چون در آن موقع چهار گالري در تهران وجود داشت كه دولتي بودند و حتي گالري هاي شخصي ها هم از طرف دولت حمايت مي شدند. گالري ويتراي قبل از انقلاب به نام نگارخانه سبز تغيير كرد اما از سال 68 تاسيس رسمي شد و براي هنرمندان نمايشگاه مي گذاشتيم و تا سال 81 سالي يك بار هم خودم نمايشگاه مي گذاشتم. اما به دليل خستگي و بالا رفتن هزينه ها فكر كردم بهتر است خانه بنشينم و آتليه اي براي خودم داشته باشم تا در آرامش خاصي نقاشي هايم را بكشم.

* تا به حال در چند نمايشگاه شركت كرديد؟

_ شايد بيش از صد نمايشگاه.

* آخرين نمايشگاهي كه شركت كرديد؟

_ سال گذشته در لوس آنجلس بود.

* آيا كتابي درباره آثار شما به چاپ رسيده است؟

_ چهار پنج سال پيش بود كه خانم ميرعمادي در نشر هنر ايران به من پيشنهاد كردند كه از كارهايم يك كتاب چاپ كنند كه آثار من از سال 1356 تا 1376 را در بر بگيرد، كتاب خيلي خوبي‌ بود و من از خانم ميرعمادي به خاطر چاپ كتاب بي نهايت ممنون هستم. سال گذشته كه من يك نمايشگاهي در لوس آنجلس داشتم از اين كتاب خيلي سفارش داده شد. يك كتاب هم هست به اسم «الف با» كه نادر ابراهيمي نويسنده كتاب «پهلوان پهلوانان» پنجاه كار من را تحليل فلسفي كرده است. من از همان سالي كه كتاب «پهلوان پهلوانان» را تصويرگري كردم با نادر ابراهيمي آشنا بودم. آن چيزهايي كه من نمي توانم با كلام بگويم نادر ابراهيمي با زبان مي گفت و آن ناخودآگاه هاي من را باز مي كرد.

* مينياتور هم كار كرديد؟

_ من اصلا مينياتور كار نمي كنم. حتي تذهيب هايي هم كه كار مي كنم يك نوع نقاشي ايراني است. البته مينياتور هم كار كردم اما خيلي خيلي انتزاعي اين كار را انجام دادم. همين طور كه سبك هاي مختلف نقاشي را كار كردم. اما مثلا همين كتاب حضرت محمد (ص) يك حالت تذهيب و مينياتوري دارد ولي شكل خاص خودش را دارد و مدرن شده است.

* فكر مي كنيد انيميشن ايران چه جايگاهي دارد؟

_ انيميشن ايران در قبل از انقلاب كساني مثل مميز و مثقالي و نادري و زرين كلك و مرحوم نفيسه رياحي و من بوديم كه انيميشن كار مي كرديم و تقريبا مي توانم بگويم كه موفق بوديم. تا جايي كه احمدرضا احمدي هر روزي كه من را مي ديد مي گفت ديروز جايزه نبردي؟‌ خيلي فيلم هايمان موفق بود. طوري كه يكي از دوستانمان مي گفت كه در اين فستيوال هاي خارج وقتي نشان كانون روي پرده مي آيد تماشاچي ها مي فهمند كه حتما يكي از جوايز فستيوال را مي برد. بعد از انقلاب مدت زيادي سينماي انيميشن ايران خوابيد. بعد كه دانشكده صدا و سيما به وجود آمد كه يك عده اي را تربيت كرد و اينها شروع به فيلمسازي كردند. عده اي از دوستان هم از خارج آمده اند. من در دو جشنواره پويا نمايي كه داور بود.

هيچ فكر نمي كردم كه سينماي انيميشن ايران در اين چند ساله اين قدر رشد كرده باشد و اين همه فيلم ساخته شده باشد. مي توانم بگويم كه در اين چند ساله خيلي موفق بوده است. همين طور كار عروسكي كه مثلا كاري كه عليمراد انجام داده و جوايز خوبي هم برده است. همين طور كه چند فيلم بلند ساخته شده و چند فيلم هم در دست ساخت است اينها موفقيت است، ولي من بيشتر انتظار دارم. شايد اين فيلمي كه من ساختم زيادي ايراني نباشد اما نقاشي هاي علي اكبر صادقي است. فيلم بعدي ام كه مي خواهم بسازم، ظرفيت تكميل، شايد پرسوناژها مدرن و ساده باشد اما ايراني است. اما متاسفانه بسياري از آثار جديد ايراني نيستند حالا اگر يك نخل گذاشتيم الزاما اثر شرقي نمي شود يا كسي مي آيد سرو مي گذارد كه فكر مي كند ايراني شده است. در صورتي كه بيشتر بايد روي رنگ ها،‌فرم ها و پرسوناژها كار شود. متاسفانه انيميشن هاي ما مقداري به سمت كارهاي ژاپني رفتند.

* درباره كارهاي كامپيوتري چه نظري داريد؟

_ ممكن است در جاهايي از انيميشن دستي استفاده شود. اما مثل اين است كه الان بخواهيم با الاغ به اصفهان برويم خوب معلوم است كه اگر سوار هواپيما يا ماشين بشويم راحت تر است.

* نقاشي امروز ايران را دنبال مي كنيد؟

_ موزه هنرهاي معاصر و انجمن هنرمندان فعاليت هاي خوبي انجام مي دهند و در بيشتر نقاط دنيا نمايشگاهي از نقاشان ايران مي گذارند. مثلا در كشورهاي حوزه خليج فارس خود من هم در نمايشگاه كويت و عمان بودم. خب اين كارها خوب است، اما متاسفانه نقاشي ايران نمايش داده نمي شود. تمام نقاشي ها انتزاعي و فرنگي هستند. يعني در بين كل كارها تعداد كمي اثر ايراني حضور دارد.

* آيا همين تعداد كم مي توانند پيام نقاشي ايراني را به مخاطب خارجي برسانند؟ يا نه اصلا اين نقاشي ها هيچ پيامي ندارند؟

_ خيلي از اين نقاشي ها گرفتار همان مساله اي هستند كه گفتم، يعني با حضور يك سرو يا بته جقه فكر مي كنند كار ايراني مي شود. نقاشي ايراني خاصيت خاص خودش را دارد و متاسفانه الان سبك خاصي در نقاشي ايراني وجود ندارد و اگر مثلا يك نمايشگاهي در پاريس بگذارند مخاطب زيادي نخواهد داشت. چون نقاشي ها مهر ايراني ندارد. يكي از علت هايش اين است كه تقليد زيادي انجام مي گيرد. سعي مي كنند با مد روز نقاشي كنند و نه با احساس خودشان.

* اين ضعف شايد به دليل بنيه تاريخي و فرهنگي اندك نقاشي ما باشد؟

_ ما چندين سال است كه نقاشي را شروع كرديم. اما وقتي تاريخچه نقاشي اروپايي را نگاه مي كنيم مي بينيم كه از هفتصد، هشتصد سال پيش نقاشي به صورت خيلي جدي بوده و من سه چهار سال پيش كه براي چندمين بار به موزه لوور رفتم و نقاشي ها را نگاه كردم وقتي دوباره تهران آمدم و پشت سه پايه ام نشستم كه نقاشي كنم خجالت مي كشيدم. چون آن قدر كارها پيشرفته و عظيم بود كه آدم خجالت مي كشيد به خودش نقاش بگويد. در اين زمينه خيلي كار كردند، سبك هاي مختلف را استفاده كردند اما ما بيشتر تقليد مي كنيم. چون پايه درستي در فرم نقاشي نداريم. بنابراين نمي توانيم با آنها رقابت كنيم. گرچه اخيرا نقاشي ايراني بهتر شده و در بعضي از نمايشگاه ها باور نمي كنند كه اين ها كار نقاشان ايراني باشد.

/ 1