دوستي با خدا
حجةالاسلام والمسلمين اصغر هادوي كاشاني در يكي از كلاس هاي درس اخلاق در دانشگاه بحثي به مناسبت «دوستي با خدا» مطرح و دانشجويان نيز در آن مشاركت فعالي داشتند. در چهره آنها رضايت را مشاهده كردم تازه متوجه شدم چرا بعضي اديان، خدا را مساوي عشق ميدانند (The God is Love)چند سال قبل در تحقيقي مشاهده نمودم كه درصد كمي از دانش آموزان از بحث هاي خداشناسي كتاب هاي ديني رضايت داشتند. متوجه شدم كه ما بذر دوستي با خدا را در دل نوجوانان نكاشتهايم و حتي از عذاب الهي بيش از رحمت بيپايانش سخن گفته، به جاي صفات زيباي الهي به اثبات عقلي خدا پرداخته ايم و از بيان صفات جمال و جلال الهي غافل شدهايم. اسلام دين محبت است و پيامبر او رحمة للعالمين. او با اخلاق و محبت، بسياري از اطفال گريز پاي را به مكتب عشق الهي كشانده است و رفتار محبت آميز امامان و پيشوايان، خود داستان مفصل ديگري دارد. امام علي(ع) در مورد برتري اسلام ميفرمايد:اسلام آيين خداست كه آن را براي خود برگزيد و بر ديدهاش پروريد و بهترين آفريدگانش را ويژه ابلاغ آن گرداند و ستون هايش را بر دوستي خود استوار كرد.1همين محبت و مداراي حضرت رسول(ص) باعث شد تا در كمترين زمان تمدن اسلامي فراگير شده و نهادهاي حكومت اسلامي يكي پس از ديگري تأسيس و مردم گروه گروه به دين خدا درآيند. حال كه روشن شد دين خدا بر پايه محبت و پيامبرش مظهر رحمت است، ما نيز بايد به شكرانه اين همه لطف، خدا را دوست داشته باشيم . در اين نوشتار آنچه كه در كلاس درس گفته ام با تغييري جزيي به خوانندگان عزيز تقديم ميدارم. به اسباب و نشانه هاي دوستداران خدا اشاره نموده، در پايان به تشويق براي دوستي خدا ميپردازيم. از خداي بزرگ ميطلبم كه آنچنان مهر خويش را بر دل و جان بتاباند كه تا زندهايم بر اين پيمان دوستي باقي باشيم. به قول حافظ:
آنچنان مهر توام در دل و جان جاي گرفت
در ازل بست دلم با سر زلفت پيوند
تا ابد سر نكشد وز سر پيمان نرود
كه اگر سر برود از دل و از جان نرود
تا ابد سر نكشد وز سر پيمان نرود
تا ابد سر نكشد وز سر پيمان نرود
1ـ اسباب دوستي با خدا
الف . رحمت خداوندبر طبق روايات، كافران و فاسقان كه به وادي عصيان و گناه كشيده شده و در برابر مولاي خويش سر تعظيم فرود نياوردهاند، از فطرت خدا دوستي برخوردار بودهاند. لكن غباري بر فطرت آنها فرونشسته يا عوامل بيروني مانند پدر يا مربي آنها را از فطرت خويش دور نمودهاند و در يك كلام مشمول رحمت گسترده الهي واقع نشده اند. بر عكس، عارفان و عاشقان با ترنّم رحمت الهي به جرگه محبان خدا درآمدهاند، در قرآن آمده است:وليكن خدا ايمان را محبوب شما ساخت و آن را در دل هايتان بياراست و كفر و فسوق و عصيان را ناخوشايندتان گردانيد. اينان خود راه يافتگاناند.3همين مضمون در مناجات هاي امام سجاد(ع) هم آمده است:خلق را با قدرت خود، بيهيچ سابقهاي بيافريد و آنان را بر طبق مشيّت خود، صورت داد. سپس آنان را در راه ارادهاش پيش برد و در راه دوستياش برانگيخت.4ب. شناخت خداوندانسان چيزي را كه نميشناسد و صفات او را نميداند دوست نميدارد. اصولاً در وجود محبوب چيزهايي يافت ميشود كه او را دوست داشتني ميكند. جز خدا كيست كه تكليف خود را رحمت بر بندگانش بداند؟ (كتب علي نفسه الرحمة) خدايي كه اول عيب ها را ميپوشاند بعد آنها را ميآمرزد. خدايي كه عمده كارش آمرزش است. خدايي كه در مقابل نعمت هايي كه داده فقط از بنده اش شكر ميخواهد و نفع شكر را هم باز به بنده برميگرداند و ميفرمايد شكر هر نعمتي آن است كه از آن خوب بهره بگيري. خدايي كه وعده نموده همه گناهان بندهاش را بيامرزد. خدايي كه در مقابل يك نيكي ده برابر پاداش ميدهد. خدايي كه ميدان رشد استعدادها را آنقدر وسيع گرفته است كه هيچ كس بهانهاي براي كمال نداشته باشد و چنانچه انسان نتواند از ظرفيت وجودي اش استفاده كند او را زيانكار ميخواند «انّ الخاسرين الذين خسروا أنفسهم» خدايي كه كريم و رحيم و غفور و حنّان و منّان و... است. هر كس اين خدا را با صفاتش بشناسد او را دوست خود ميداند.امام حسن(ع) فرمود: هر كس خدا را بشناسد او را دوست خواهد داشت.5ج) دعا و نيايش دعا و نيايش ارتباط كوچكترين جزء هستي با بينهايت است. در اواخر دعاي كميل آمده است: «اغفر لمن لايملك الاّ الدعاء». خدايا بيامرز كسي را كه هيچ چيزي غير از دعا ندارد و دعا بالاترين سرمايه اوست. با نيايش هم ياد خدا و محبوب در دل زنده ميشود و هم دوستي با او درخواست ميگردد. اگر دعا نباشد چگونه خداوند دوستي خود را در دل بندگان بياندازد؟ در قرآن هم آمده است: «اگر دعا كنيد استجابت ميكنم»6 به همين جهت پيامبر(ص) و امامان معصوم عليهم السلام با تعبيرهاي بسيار زيبا درخواست دوستي با خدا را از او داشتهاند. براي نمونه قسمت هايي از اين دعاها را نقل ميكنيم:پيامبر(ص) ميفرمايد:داود در دعاهاي خود ميگفت: بارالها! من دوستي تو و دوستي آن كه دوستت دارد و كرداري كه مرا به دوستيات ميرساند از تو درخواست ميكنم. بارالها! دوستي ات را نزدم محبوبتر از خودم و خانوادهام... قرار ده.7 امام سجاد(ع): بارالها! مرا از كساني قرار ده كه براي ديدنت جدّيت به خرج دادند و باز نماندند و راه به سوي تو را پيمودند و از آن منحرف نشدند و براي رسيدن به تو اعتماد كردند تا آن كه رسيدند. پس دلهايشان را از محبت خود سيراب ساختي و جان هايشان را به معرفت خويش، مأنوس كردي.8 امام سجاد(ع):بارالها! مرا از كساني قرار ده كه درختان شوق به تو در بوستان سينههايشان آراسته شد و آتش محبتت، دل هايشان را بيقرار ساخت. پس آنان در آشيانههاي انديشهها جاي گرفتهاند و در باغهاي قرب و مكاشفه ميخرامند و از حوضهاي محبت، با جامهاي ملاطفت مينوشند و به سرچشمههاي صفا و يكرنگي وارد ميشوند.92ـ نشانههاي دوستداران خدا
الف. خستگي براي خداتا آنجا كه در حافظه تاريخ مانده است تمام انبياء و اولياي الهي در راه محبوب خويش چشم پوشي از نگاه حرام، شيريني ايمان عن النّبي(ص):النّظرُ سهمٌ مسمومٌ من سِهامِ ابليس، فَمَنْ تَرَكَها خوفا مِنَ اللّه اعطاهُ اللّهُ ايمانا يَجِدُ حلاوَتَهُ في قَلْبِهِبحارالانوار، ج101، ص38 ـ جامع الاخبار، ص243نگاه ـ به حرام ـ تيري زهرآگين از تيرهاي شيطان است كه هر كس بخاطر ترس از خدا آن را ترك كندخداوند ايمان را به او عطا ميفرمايد كه شيريني آن را در قلبش مييابد.خطرها به جان خريدهاند و خستگي را متحمل شدهاند. در آيات قرآن كه ناظر به كتابهاي آسماني پيشين نيز هست آيهاي وجود ندارد كه آنان از خداوند شكايت كرده و به تعبير امروزي از رسالت خويش طلب استعفا نموده باشند. بيشك پيامبران الهي محبوبترين بندگان نزد خدا بودهاند كه بار رسالت را بر دوش كشيده و به تناسب محبوبيت خود از جام بلا بيشتر نوشيدهاند كه: البلاء للولاء. عاشقان و عارفان نه تنها خسته نميشوند، بلكه با اختيار خود از بين آسايش و خستگي دومي را ميپذيرند و بدون مركبي راهوار، سنگلاخ باديه را طي ميكنند و خستگي را خسته ميكنند.امام علي(ع) ميفرمايد:قلب دوستدار خدا، خستگي براي خدا را بسيار دوست دارد و قلب بيخبر از ياد خدا آسايش را ميپسندد.10 امام صادق(ع) ميفرمايد:خداوند تبارك و تعالي به داود(ع) وحي كرد: «چرا تنهايت ميبينم؟» گفت: «در راه تو از مردم بريدهام و آنان از من بريدهاند» خداوند فرمود: «چرا خاموشت ميبينم؟» گفت: «ترس از تو خاموشم كرده است» خداوند فرمود: «چرا خستهات ميبينم؟» گفت: «محبتت خستهام ساخته است».11ب) دوستي اهل بيتدوستي اهل بيت، ميزان و ملاكي براي سنجش دوستداران خداست. خداوند با آن خورشيد تابان (پيامبرص) و اين ستارگان فروزان (ائمه اطهارع) بسياري را آزمود. عدهاي سربلند از اين آزمايش الهي بيرون آمدند و گروهي به طمع دنيا از جريان حق طلب روي برگردانده، به دنبال فرصت طلبان و تازه به دوران رسيدهها رفتند و حال آنكه هنوز نداي پيامبر(ص) در گوش آنان طنين انداز بود كه: «انّي لا اسألكم عليه أجرا الاّ المودة في القربي».اگر آن دوستي واقعي وجود داشت، امروز تاريخ مسير ديگري را ميپيمود. شيعه حرف اول را در دنيا ميزد و اسلام ناب به جاي اسلام امريكايي در كشورهاي اسلامي حاكم بود.امام صادق(ع) ميفرمايد:به خدا سوگند، آن كه دنيا را دوست دارد و به جز ما دوستي ميكند خدا را دوست ندارد. هر كس كه حق ما را بشناسد و ما را دوست بدارد در حقيقت خداوند را دوست داشته است. 12امام هادي(ع) در زيارت جامعه كبيره ميفرمايد:«من احبّكم فقد احبّ الله و من ابغضكم فقد أبغض الله»؛ هر كه شما را دوست بدارد خدا را دوست داشته و هر كه شما را دشمن بدارد خدا را دشمن داشته است.ج) شب خيزيمعمولاً مخاطب آيات قرآن اكثر مردم ميباشند در عين حال آيات خاصي وجود دارد كه تكليف خاص براي پيامبر(ص) آورده است. تكليف به نماز شب مخصوص پيامبر(ص) بوده است و از همين انحصار ميتوان به اهميت موضوع پي برد.همه مردم مخلوق خدا هستند ولي همه محبوب او نيستند. يكي از خصوصيات دوستداران، بيداري در شب و راز و نياز با محبوب است. ويژگي شب، آرامش و فراغت از امور دنياست. قلب، توجّه خاص به معبود دارد. نميتوان لاف دوستي با او را زد ولي در دل شب با او راز و نياز نكرد.خداوند به موسي فرمود:اي پور عمران! دروغ ميگويد آن كه ميپندارد دوستم دارد و چون شب درآيد از من غفلت كند و بخوابد. مگر هر دوستداري، خلوت با محبوبش را دوست ندارد؟ اي پور عمران! اينك اين منم كه بر دوستانم برآمدهام و چون شب آنان را فروپوشد، ديده دلشان بگردد و كيفرم پيش چشمانشان پديدار شود و چنان با من سخن گويند كه گويي مرا ميبينند و چنان مرا مخاطب ميسازند كه گويي در حضورم هستند. اي پورعمران! از قلبت شكستگي، از بدنت افتادگي و از چشمانت اشكها را در تاريكي شب، نثار من كن و مرا بخوان كه مرا نزديك و اجابت كننده خواهي يافت.13
حافظ، كساني كه لاف دوستي با خدا را ميزنند
زلف آشفته و خوي كرده و خندان لب و مست
نرگسش عربده جوي و لبش افسوس كنان
سر فراگوش من آورد به آواز حزين
عاشقي را كه چنين باده شبگير دهند
كافر عشق بود گر نشود باده پرست
و شب خيزي ندارند كافر عشق ميداند:
پيرهن چاك و غزلخوان و صراحي در دست
نيم شب دوش ببالين من آمد بنشست
گفت اي عاشق ديرينه من خوابت هست
كافر عشق بود گر نشود باده پرست
كافر عشق بود گر نشود باده پرست
1 ـ نهج البلاغه، خطبه 198.
2 ـ ر. ك: ديلمي، احمد، اخلاق اسلامي، ص118.
3 ـ الحجرات، 7.
4 ـ صحيفه سجاديه، دعاء 19.
5ـ تنبيه الخواطر، 1 / 52.
6ـ غافر / 60.
7ـ سنن ترمذي، 5 / 522 / 3490.
8ـ بحارالانوار، 94، 225 / 1.
9ـ همان، 94 / 150.
10ـ تنبيه الخواطر، 2 / 87.
11ـ امالي صدوق، 263 / 280.
12ـ كافي، 8 / 129 / 98.
13ـ امالي صدوق، 438 / 577.
14ـ ارشاد القلوب، 205.
15ـ الشوري/ 45، و الزمر / 15.
16ـ امالي طوسي، 484 / 1058.