مشاركتسياسيدرجامعهيديني
امروزه يكي از شاخصههاي توسعهي سياسي ـ اجتماعيِ هر جامعه، به ميزان و نحوهي مشاركت سياسيِ مردم آن جامعه بستگي دارد. از طرفي ديگر اين بحث وجود دارد كه آيا نحوهي مشاركت بايد در تمام جوامع يكسان باشد و يا اين كه مشاركت تابعي از همان جوامع است. آنچه در ذيل ميآيد، نگاهي اجمالي و گذرا به اين مسئله، با توجه به وجود جامعهي ديني در كشورمان ميباشد.جامعهي دينيهر جامعهاي از دو عنصر اصلي تشكيل ميشود:عنصر اوّل: افراد و آحاد انسانيآن جامعه است كه برپايهي تمنّيات، منافع، آرمانها و علايق گوناگوني در قالب گروهها و فرقهها گردهم ميآيند. غرض و هدفي كه محور اين تجمع است، هر چه عامتر و فراگيرتر باشد، افراد و آحاد بيشتري بدان ميپيوندند. مليت، مذهب، زبان، دولت و نژاد، محورهايي هستند كه همواره اجتماعاتِ بزرگ را بوجود آورده و افراد كثيري را همبسته و مجتمع كردهاند.عنصر دوّم: روابط و مناسباتِ متقابل ميباشد، كه ميان افراد و گروههاي متنوعِ درون جامعه با يك ديگر برقرار است. اين روابط و مناسبات، اعم از روابط حقوقي، اداري و سازماني، نحوهي توزيعِ منابعِ اقتصادي در روابط توليدي، شكل حكومت و نحوهي توزيع قدرت سياسي، منابع و عناصر دخيل در قانونگذاري، نحوهي شكلگيري روابط فرهنگي و نظاير اينها ميباشد.لازم به ذكر است كه: عنصر دوم نقش اصلي و تعيين كنندهاي در آراستن يك جامعه، به آرايههايي؛ نظير سنتي، صنعتي، بدوي، مدني، ديني و غير آن دارد.امّا در مورد تعريف و خصوصيّات جامعهي ديني آرا و نظرات مختلفي ارايه شده است:برخي جامعهي ديني را، جامعهاي ميدانند كه عنصر دوم آن بر اساس آموزههاي دين تنظيم شده باشد. طبق اين تعريف، جامعهاي كه تمامِ روابطِ اجتماعي، اقتصادي، سياسي، حقوقي و اخلاقي آن بر اساسِ دين شكل نگرفته باشد، جامعهي ديني نخواهد بود. و لو اين كه در آن جامعه افراد دينداري نيز وجود داشته باشند. به عنوان نمونه به گفتار ذيل توجّه نماييد: «... بر اساس اين ضابطه؛ يعني [شكلگيري روابط و مناسبات اجتماعي بر پايهي دو عنصر فوق[ جامعهي ديني، جامعهاي نيست كه صرفا از افراد متدين تشكيل شده باشد؛ ـ يعني عنصر اولِ جامعه داراي وصف خاصي به نام «دينداري» باشد ـ بلكه جامعهاي است كه عنصر دوم؛ يعني شبكهي روابط اجتماعي، اقتصادي، سياسي، حقوقي و اخلاقي آن، بر اساس دين و آموزههاي آن تنظيم شده باشد.»1برخي ديگر جامعهي ديني را جامعهاي ميدانند كه: داوري در آن با «دين» باشد و افراد آن جامعه خود را هماهنگ و موزون با دين سازند. و به طور خلاصه ميتوان گفت كه: جامعهي ديني، جامعهاي است كه در آن دغدغهي دين و احساس نياز به همسو كردنِ افراد با دين وجود داشته باشد. كه برخي در اين باره گفتهاند: «جامعهاي ديني است كه: مردم آن در واقع دغدغهي اين امر را دارند كه دائما ببينند امر خدا، خواست خدا و حكم خدا چيست و در واقع سعي ميكنند، انديشهها و رفتارهاي خودشان را با اين خواست و حكم،دائما تطبيق دهند. جامعهي ديني، جامعهاي است كه مردم آن از دين، داوري ميخواهند. بنابراين، دين داوري است كه افراد جامعه سؤالها و اختلافهايشان را از آن ميپرسند. البته اين كه چه سؤالي از آن بپرسيم، سطح سؤالهاي ما چگونه باشد و نوع زندگي ما چه مسايلي پيش خواهد آورد، كاري به دين ندارد.»2طبق اين تعريف، هر جامعهاي كه دين را به عنوان داور بپذيرد، جامعهي ديني است و كاري به شكل گيريِ روابط اجتماعي بر اساس دين ندارد.تعريف سومي كه در اين باره وجود دارد اين است كه: از جامعهي ديني تعبير به جماعت دين داران ميكنند و آن را چنين تعريف ميكنند: «جامعهي ديني، جامعهاي است كه: در آن چيزها و مسايلي ميگذرد كه منافات قطعي با فهم از دين ندارد، نه اين كه همه چيز خود را از دين اخذ و اقتباس كرده باشد.»3بنابراين قدر متيقّن همهي تعاريف اين خواهد بود كه: دين به عنوان بخشي از ارزشها و هنجارهاي جامعه است كه، حداقل و حداكثر آن با توجه به تعاريفِ مختلف متفاوت است.مفهوم مشاركت سياسي
هر چند مصاديقِ زيادي از مشاركت سياسي، در تمدنهاي گذشته و كهن نيز وجود دارد، اما بحث از مشاركت به عنوان يك مسئلهي نظري و ملاك سنجش مشروعيت به طور گستردهتر، مختص دولتهاي مدرن است كه به موازات تغيير در مفهوم سياست و نظام سياسي، از قلمرو دولت به دايرهي وسيعتر عملِ سياسي صورت گرفته است. مفهوم مشاركت در ادبياتِ سياسي به دو دستهي عمده تقسيم شده است:1. مشاركت فعال: در اين نوع مشاركت فرد در جامعه تلاش ميكند تا بر اصلاح و يا حداقل تصميم و جهتِ نظامِ حكومتي تأثير گذار باشد.2. مشاركت انفعالي: فرد در جامعه مواضع بي طرفانه دارد و اصولاً بر اساس نيازها وتقاضاهاي حكومت حركت كرده و يا صرفا در جهتِ حمايت از دولت گام بر ميدارد و هيچ نقشي در سياست گذاريها ندارد. اما آنچه مورد بحث محققانِ علوم سياسي قرار گرفته، مشاركت فعال است. «كه نوعي رقابتِ سياسي بين افراد و گروههاي مختلف جامعه، در درون نظام سياسي است. اگر چه مشاركت سياسي در دهههاي اخير توسعهي جهاني پيدا كرده، اما اطلاق چنين عنواني، هرگز به معناي تصميم و گونهي خاصي از مشاركتِ سياسي در تمام ملتها نيست. ملتهاي جهان بنا به لوازم و الزامات فرهنگي، محيطي و تجربهي زيستي كه دارند، هر كدام طُرق ويژهاي از مشاركت سياسي را انتخاب كرده و الگوي خاصي را تجربه ميكنند. حتي در دولتهاي غربي نيز به لحاظ شرايط تاريخي ـ محيطي و شكافهاي اجتماعي ـ اقتصادي و سياسي كه دارند، الگوهاي مشاركتي و حزبيِ متعددي شكل گرفته است. به طور كلي شرايط فرهنگي و محيطي شهروندان، فرصتها و محدوديتهاي مشخصي را براي مشاركت سياسيِ آنان بوجود ميآورد. البته ميتوان تأثير اين محدوديتها و امكاناتِ محيطي و فرهنگي را، در نوع مشاركت شهروندان هر ملت در نهادها و سيستم سياسي آن ملت مشاهده كرد. حتي در جامعهي ديني هم كه آموزههاي ديني در آن ساري و جاري است، وجود چنين محدوديتهايي طبيعي است. پس بدين ترتيب مرزها، حدود مشاركت، راهها و شيوههاي مشاركتِ افراد و عناصر شركت كننده در هر نظامِ سياسي، مبتني بر شرايط فرهنگي (اعتقادي ـ ارزشي...) محيطي، تجربهي زيستي و هنجارهاي اجتماعيِ مردم و جامعهي آن نظام سياسي است.4مباني مشاركت سياسي
رفتار سياسي افراد؛ اعم از مشاركت سياسي و غير آن، در هر جامعهاي؛ اعم از ديني و غير ديني منبعث از عقيده و گرايش افراد نسبت به سياست ميباشد. لذا ميتوان ريشههاي رفتار سياسي ـ اجتماعي افراد در باب مباني مشاركت سياسي و رفتار سياسي شهروندان را در سه مقوله دسته بندي كرد.1. نيازها و انگيزهاي شخصي؛2. روند جامعه پذيري و فرهنگ پذيري فرد از محيط زندگي؛3. برخوردها و عكس العملهاي تشويقي و تنبيهي رفتار فرد در مواجهه با نهادهاي سياسي و اجتماعي.5با توجه به اين سه مقوله، مشاركت سياسي در واقع از ريشهها و مباني متعدد و متفاوتي مشروب ميشود. و بديهي است كه نميتوان علل تحقق و عدم تحقق مشاركت سياسي در جوامع گوناگون را به يك فاكتور، يا عامل خاص نسبت داد، بلكه بايد به تمام ريشهها و مباني مشاركتِ سياسي توجه داشت. مباني اعتقاديِ افراد جامعه نيز يكي از عوامل مشاركت آنها در سياست است كه در بُعد عقايدِ فعالانِ سياسي جامعه مورد بررسي قرار ميگيرد. و اين در حالي است كه اسلام در اين زمينه پا را فراتر نهاده، و اين حقي را كه بر اساس مبانيِ مشاركت، براي انسان بوجود ميآيد را تكليف دانسته و اِعمال آن را واجب ميداند.رويكردهاي مختلف نسبت به مشاركت سياسيدو رويكرد عمده نسبت به مشاركت سياسي وجود دارد6:1. رويكرد ابزاري: چنين رويكردي از مشاركت سياسي، بر اين فرض استوار است كه: فرد داراي عقل بوده و محاسبهي سود و زيان خود را ميكند. و غايت اصلي افراد از اين نوع مشاركتِ سياسي عبارت است از: تأثير بر انتخاب مجريان و بر نحوهي تصميمگيري آنان، به منظور تأمين منافع و خواستههاي فرديِ بيشتر.2. رويكرد جامعه شناسانه: اين رويكرد كه به واقع نيز نزديكتر است، برگرفته از تلقي جامعه شناسانهي «اميل دوركيم» دربارهي مشاركت سياسي است. بر اساس اين رويكرد، مشاركت سياسي بنابر مقتضيات زماني و مكانيِ خود تعريف ميشود. و با نظري مردم شناسانه و جامعه شناسانه به اين پديده نگريسته ميشود. در اين رويكرد دو حوزه، يا قلمرو براي جامعه در نظر گرفته ميشود. الف: قلمرو، يا عالم سياسي؛ ب: قلمرو، يا عالم غير سياسي. و مشاركت سياسي را همان ارتباطِ ميانِ اين دو عالم ميدانند كه در جوامع مختلف به گونههاي متفاوتي تجلي مييابد؛ مثل شركت در انتخابات، همه پرسي و... البته مهمترين فايدهي اين رويكرد اين است كه: پديدهي مشاركت سياسي، در قالب زمان و مكان، و متناسب با مقتضيات هر عصر و شرايط ويژهي جوامع مختلف در نظر گرفته ميشود. و ملاك و محكي براي بررسي و تبيينِ اقسام مشاركت سياسي است؛ لذا ارتباط ميان مردم و دنياي سياست، از قواعد خاصي پيروي ميكند كه قانونمند و حساب شده ميباشد. و اين قانونمندي برگرفته از هنجارهاي حاكم بر هر جامعه است. با چنين رهيافتي از مشاركت سياسي ميتوان به خوبي دريافت كه: گونهاي از مشاركت كه در يك جامعه پسنديده و مطلوب است، ميتواند در جامعهي ديگري ناپسند، نامطلوب و در تعارض با هنجارهاي آن جامعه باشد.جايگاه مشاركت سياسي در اسلام
جايگاه مشاركت سياسي در حاكميت اسلام، با توجه به متون اسلامي و نظرات مختلف مبتني بر اين است كه: خداوند متعال انسان را آزاد آفريده و او را بر سرنوشت خود مسلط نموده است؛ لذا انسان موجودي است انتخابگر كه در پرتوي اين آزادي و انتخاب، بر اعمال و رفتارش حاكميت پيدا كرده و سرنوشت خود را رقم ميزند. خداوند در قرآن كريم در اين باره ميفرمايد: «إِن اللّه لا يُغيّرُ ما بِقَومٍ حَتّي يُغيِّروا ماِ بأَنفُسِهِمْ»؛ خداوند سرنوشت هيچ قوم [و ملتي [را تغيير نميدهد، مگر آنكه آنان آنچه را كه در خودشان است تغيير دهند.7»هم چنين در فقه محورهايي وجود دارد كه مشاركت مردم را در امور اجتماعي و سياسي، نه تنها حق، بلكه تكليف ميداند. لذا امر به معروف و نهي از منكر، اصل شورا و مشورت، بيعت، تعاون، نصيحت رهبر مسلمين، رضايت عمومي و... از مهمترين محورها و عناويني هستند كه به صورت مبسوط در فقه و كلام اسلامي مورد بحث قرار گرفتهاند. با نگاهي اجمالي به اين فرآيندهايِ مشاركت در اسلام، خواهيم ديد كه مشاركت سياسي در اسلام از نوع فعال و رقابتي است. و بر اساس همين آموزهها است كه نبي مكرم اسلام حضرت محمد صلياللهعليهوآله همهي مردم را نسبت به يك ديگر مسئول دانسته و ميفرمايند: «كلّكُم راع و كلّكُم مسئول عن رعيّتهِ8». امام خميني(ره) در توضيح و معناي اين حديثِ شريف ميفرمايند: «... همه بايد مراعات كنيد، همهي شما راعي هستيد، همهي مردم و همه نيز مسئول هستند... مسئوليم در مقابل خدا و در مقابل وجدان و همهي ما بايد مراعات بكنيم؛ يعني نه اينكه مراعات خودمان را، بلكه من مراعات همهي شما را بكنم و شما هر يك مراعات همهي افراد را...9».در تاييد روح مشاركت جويانهي آموزههاي اسلامي، ميتوان به نظرات مراجع عظام تقليد ـ (بعد از استقرار نظام جمهوري اسلامي در ايران) در مورد مشاركت فعال مردم در امور سياسي، اجتماعي و به خصوص شركت در انتخابات كه يكي از شاخصهاي مشاركت رقابتي فعال است ـ اشاره كرد كه اكثر ايشان مشاركت را تكليف ميدانند.فرآيندهاي مشاركت سياسي در اسلام: در آموزههاي اسلامي، راهكارها و فرآيندهاي متعددي، براي مشاركت فعال مردم وجود دارد، كه به چند مورد اشاره ميشود:اصل مشورت
مشورت يكي از آموزهها و تعاليم ديني است كه فرهنگ اسلامي بر آن اهتمام و تاكيد ورزيده است و در كتاب و سنت نيز مطالب فراواني دراين ارتباط وجود دارد. قرآن كريم ميفرمايد: «فبما رحمةٍ من اللّهِ لِنْتَ لهُم و لو كنت فَظّاً غَليَظَ القلْبِ لَاَنْفَضُّوا مِنْ حُولك فَاعْفُ عَنْهُمْ و استغفرلَهُم و شَاوِرهُم في الاَمر.... به [بركت] و رحمت الاهي، دربرابر آنان [مردم] نرم [و مهربان] شدي، و اگر خشن و سنگدل بودي، هر آينه از اطراف تو، پراكنده ميشدند؛ پس آنها را ببخش و براي آنها آمرزش بطلب و در كارها با آنان مشورت كن.»10شور و مشورت، به مفهوم تبادل آرا و افكار، به منظور دستيابي به تصميمِ صواب يا صوابتر، يكي از وظايف حكومت اسلامي و كارگزاران نظام ديني است. تا جايي كه اين مسئلهي مهم حتي به رسول خدا كه معصوم از گناه و اشتباه هستند، نيز امر شده است. لذا بدون ترديد، عينيت و تحقق چنين آموزهاي، با مبحث مشاركت سياسي ـ به مفهوم حضور مردم در تعيين سرنوشت سياسيشان ـ رابطهي عميقي خواهد داشت. بنابراين اشاعهي اين فرهنگ در جامعهي ديني، آثار سودمندي نيز درپي خواهد داشت كه در ادبيات سياسي جديد به عنوان دستآوردهاي مشاركت سياسي عنوان ميگردد. مولاي متقيان علي عليهالسلام در زمينهي اهميت و فايدهي مشورت چنين ميفرمايند: «من اِسْتَبَدَّ برأيِهِ هَلَكَ و مَنْ شاوَرَ الرّجال شارِكَها و في ُعقوِلها؛ كسي كه خود رأي باشد هلاك ميگردد و هر كسي با ديگران مشورت كند، با ايشان در عقل شان شريك شده است.»11به طور خلاصه ميتوان گفت كه: توزيع مسئوليت، توجهدادن پيامد تصميمگيريها به درون جامعه، دستيابي به بهترين آرا و مفيدترين آنها، كشف و استخراج توانمندي افراد، ايجاد زمينههاي خلاقيت و شكوفايي فكري و جلب و جذب افراد و مجموعههاي فكري، از جمله فوايد مشورت در جامعهي ديني ميباشند كه در بحث مشاركت سياسي نيز عمدتا به عنوان جنبههاي مثبت مشاركت و توجيه كنندهي ضرورت آن مطرح ميگردند. لذا پذيرش اصل شورا در جامعه ديني نشاندهندهي نوعي مشاركت سياسي فعال در تمام عرصهها است. نصيحت رهبر مسلمانانخداوند متعال در قرآن كريم ميفرمايد: «فَبَشِّرْ عِباد الذين يَسْتَمِعوُنَ القُولَ فَيتَّبِعونَ احْسَنَهُ اُولئِك الّذينَ هَدا هُمُ اللّه و اُولئِكَ هم اُولوُاَلاْلبابِ»؛ پس بندگان مرا بشارت ده، همان كساني كه سخنان را ميشنوند و از نيكوترين آنها پيروي ميكنند. آنان كساني هستند كه خدا هدايتشان كرده و آنها خردمندانند. 12عنوان نصيحت رهبر مسلمانان، يكي از عناوين سياسي ـ اجتماعي اسلام است كه در فقه سياسي مورد بحث و بررسي قرار گرفته است. و براي آحاد امت اسلامي، حقّي به عنوان نصيحت رهبر مسلمانان قايل شده است كه همهي مردم ميتوانند براساس آن، آرا و نظرات خيرخواهانهي خود را نسبت به رهبران جامعهي اسلامي مطرح سازند و حتي ميتوانند او را مورد سؤال قرار دهند. اين حق مردم نسبت به حاكم اسلامي، يكي از حقوق اساسي افراد در فرهنگ سياسي اسلام محسوب ميگردد و يكي از عناوين ريشهدار و پرسابقه در فقه سياسي و متون ديني است. در اين زمينه علاوه بر آيات قرآن، روايات متعددي نيز وجود دارد. بنابراين اصل نظارت و نصيحت به عنوان يكي از شيوههاي سياسي مستحكم و عميق در درون جامعه اسلامي است كه، از نخستين روزهاي تشكيل حكومت پيامبر صلياللهعليهوآله در مدينه مطرح بوده است كه اين امر حاكي از اهتمام فرهنگ سياسي اسلام به اين مسئلهي مهم است. وجود كتابهاي متعدد با همين عنوان، از انديشمندانِ مسلمان اهميتِ مسئلهِ را دو چندان ميكند. علي عليهالسلام در مورد اين اصل اساسي چنين ميفرمايند: «فَإنَّ مَعْصِيَة النّاصحِ الشِّفِيقِ العالِمِ المُجرَّبِ تُورِثُ الْحَيْرَةَ و تُعْقِبُ النّدامَةَ؛ نتيجهي نافرماني نصيحت كنندهي مهربان كه (به هر چيز) دانا و با تجربه ميباشد حسرت و اندوه است و در پي آن پشيماني را به دنبال دارد.13»اصل بيعت
با توجه به سريال حاكميت ديني از سوي خداوند، مشروعيت حكومت ديني، بستگي به قبول و يا نفي مردم ندارد. امّا در عين حال مقبوليت حكومت كه از رهگذر رضايت عمومي و مشاركت همگاني در قالب بيعت مردم با رهبر جامعهي ديني تحقق مييابد، همواره مورد اهتمام پيشوايان دين بوده و در فقه سياسي اسلام نيز مورد توجه و بحث فراوان قرار گرفته است. امام علي عليهالسلام در روز بيعت مردم با ايشان فرمودند: «قال: اَيّها الناس عن ملأ و اُذنُ، انّ هذا اَمَركُم ليس لاحد فيه حقّ ِالاّ منْ امرْتُم...؛ اي مردم، حاضران و شنوندگان، اين امر مربوط به شما است. كسي را جز آن كه شما بر گماشتيد، در آن حقي نيست.»14لذا بازگردندان رابطهي بيعت را كه يك عهد و پيمان متقابل مردم و رهبر الاهي است ـ از نظر شرايط و زمينههاي تحقق و عينيت حاكميت ديني ـ به رضايت و اقبال مردم، اوج مشاركت سازي در جامعهي ديني را به نمايش ميگذارد. و در سطح نازلتر، با فرض استناد مشروعيت حكومت ديني به حاكميت الاهي، باز هم نقش و جايگاه مردم در كارآمدي و تحقق حكومت را نميتوان ناديده گرفت. حضرت علي عليهالسلام در كلامي ديگر حضور مردم را حجت قبول خلافت ذكر كرده و ميفرمايند: «لَولا حُضُورُ الْحاضِرِ و قِيامُ الْحُجَّةِ بِوُجُودِ الناصِرِ... لاَلْقَيْتُ حَبْلَها علي غارِبِها؛ اگر نه اين بود كه جمعيت بسياري اطراف مرا گرفته و به ياريم قيام كردهاند و از اين جهت حجت تمام شده است... مهار شتر خلافت را رها ميساختم.15»نقش و جايگاه مردم در جامعهي ديني و در تحقق حكومت ديني به اين معنا است كه هر چند حكومت ديني مشروعيت دارد، اما اجازه ندارد از ابزارهاي مجبور كننده و زور براي اعمال حاكميتِ سياسي استفاده نمايد. در اين حالت اقبال مردم و حضور آنان كه امروزه در قالب مشاركت سياسي مطرح ميشود از اهميت بسيار زيادي برخوردار ميباشد. در انديشهي سياسي امام خميني(ره) مقبوليت مردم ـ به مفهوم رضايت آنان ـ به عنوان عنصر كارآمدي نظام مشروع ديني، مورد توجه قرار گرفته و تخلف از آن و روي آوردن به اجبار و اكراه و تحميل، مورد انكار و نفي قرار گرفته است. ايشان ميفرمايند: «خداي تبارك و تعالي به ما حق نداده است، پيغمبر اسلام به ما حق نداده است كه ما به ملت خودمان يك چيزي را تحميل كنيم، بلي ممكن است گاهي وقتها ما يك تقاضايي از آنها بكنيم، تقاضاي متواضعانه كه خادم يك ملت از ملت ميكند.»16حضرت آيت اللّه خامنهاي ـ مدظلّه العالي ـ نيز فعليت يافتن حكومت ديني را مبتني بر دو ركن «دين و مردم» دانسته، و در مورد نقش مردم و اهميت رضايت آنان ميفرمايند: «ركن دوم، قبول و پذيرش مردم است. اگر مردم آن حاكمي را، آن شخصي كه داراي ملاكهاي حكومت است، نشناختند و او را به حكومت نپذيرفتند، او حاكم نيست...؛ پس قبول و پذيرش مردم، شرط حقيقي در حاكميت است... ميتوان گفت كه: مردم در اصل تعيين رژيم اسلامي هم داراي نقش هستند. البته اين را به عنوان شرط حقيقي طرح ميكنم؛ يعني اگر مردم رژيم اسلامي را نپذيرفتند، رژيم اسلامي از اعتبار نميافتد.»17حال با توجه به تاكيدات اسلام و وجود فرآيندهاي مشاركتي فعال در جامعهي ديني ميتوان نتيجه گرفت كه:اگر در جامعهي ديني فرآيندهاي مشاركتي با آموزههاي اسلامي شكل گيرد، مشاركت سياسي فعال در جامعهي ديني وجود خواهد داشت؛ چرا كه مشاركت سياسي تابعي از هنجارها و ارزشهاي هر جامعه است. و جامعهي ديني كه بخش اعظمي از هنجارها و ارزشهاي آن را آموزههاي ديني شكل ميدهند، در صورت تحقق، از سطح بالايي از مشاركت برخوردار خواهد بود. و اين مشاركت نيز تابعي از همان ارزشها و هنجارهاي جامعهي ديني ميباشد.1. واعظي، احمد «جامعه ديني، جامعه مدني»، پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي، تهران: 1377، ص 89.
2. علوي تبار، عليرضا، «جامعهي مدني و ايران امروز» ص، 168 ـ 167.
3. سروش، عبدالكريم، «فربهتر از ايدئولوژي» ص، 56.
4. داود فيرحي «مفهوم مشاركت سياسي» فصلنامهي علوم سياسي، شمارهي 1، تابستان 77، ص 38.
5. همان، ص 54 ـ 53.
6. عليخاني، علي اكبر «مشاركت سياسي» تهران: سفير 1378، ص 186.
7. الرعد (13): آيهي 11.
8. بحارالانوار، ج 75، ص 38 ح 36.
9. صحيفهي نور، جلد 9، ص 194.
10. آل عمران (3): آيهي 159.
11. نهج ابلاغه، سخن 163.
12. الزمر (39): آيهي 17 و 18.
13. نهج البلاغه، خطبهي 35.
14. ابن الاثير، «الكامل» (دار مادر، بيروت) ج 3، ص 193
15. نهج البلاغه، خطبهي 3..
16. صحيفهي نور، ج 10، ص 181.
17. خامنهاي، سيد علي «الحكومة في الاسلام» ترجمهي رعد هادي (بيروت: دارالروضه ـ 1415 ق)، ص 52 ـ 49.