جغرافیای تاریخی کوفه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

جغرافیای تاریخی کوفه - نسخه متنی

حسین ایزدی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

جغرافياى تاريخى كوفه

حسين ايزدى 1

در دوره خلافت‏خليفه دوم، مسلمانان كه هدف فتح ايران را در سر داشتند، به دنبال محلى بودند كه علاوه بر نزديكى به مرز ايران، از نظر آب و هوايى، مطلوب ساكنين جزيرة‏العرب باشد; از اين‏رو سعدبن‏ابى وقاص پس از مكاتبه با خليفه دوم، به سلمان فارسى و حذيفة‏بن اليمان ماموريت داد تا به دنبال محلى مناسب جهت اسكان خود و گله شترانشان باشند. در پى اين ماموريت، منطقه‏اى در ساحل غربى رود فرات و نزديكى شهر باستانى حيره انتخاب گرديد، كه بعدها كوفه ناميده شد، و اين اولين شهرى بود كه پس از ظهور اسلام، به وسيله مسلمانان ساخته شد.

خداوند در قرآن مى‏فرمايد: «وجعلنا من الماء كل شى حى‏». (1) و دقيقا به همين دليل است كه تمامى تمدن‏هاى بزرگ در كنار درياها و رودخانه‏هاى عظيم تشكيل شده است; يا به عنوان مثال، بين‏النهرين كه يكى از مهم‏ترين و قديمى‏ترين حوزه‏هاى مهم تمدنى جهان مى‏باشد در كنار دو رودخانه دجله و فرات واقع گرديده است. لغت «بين‏النهرين‏» اختصاص به اين منطقه خاص داشته و براى هيچ منطقه ديگرى كه بين دو رود واقع شده باشد استعمال نمى‏شود; به عنوان مثال، به مناطق اطراف دو رودخانه سيحون و جيحون در شرق ايران، ماوراءالنهر مى‏گويند. طبيعت جلگه پهناور بين‏النهرين كه دو رود بزرگ دجله و فرات در آن جريان دارد از دو بخش تشكيل يافته است;

1- قسمت‏شمالى، كه داراى مراتعى سر سبز بوده و در واقع، قلمرو اصلى دولت‏باستانى آشوريان است.

2- قسمت جنوبى كه به دليل رسوبى بودن خاك آن، بسيار حاصل‏خيز بوده و نخلستان‏هاى پر ثمر آن از نهرهايى كه از دجله و فرات منشعب شده‏اند سيراب مى‏گردد. ساكنين جنوبى بين‏النهرين نه تنها مشكلى به نام كمبود آب نداشتند، بلكه در مواقعى، فراوانى آب، مشكلاتى همچون طغيان رودخانه‏ها و جارى شدن سيلاب‏هاى مخرب را براى آنان در پى داشت. پس از انقراض ساسانيان و با ورود اعراب مسلمان به اين منطقه، قسمت‏شمالى آن را، به دليل قرار گرفتن در ميان آب دو رود دجله و فرات به هنگام طغيان، و نيز به دليل اين‏كه ساكنان اين منطقه تا آن زمان تجمع اين ميزان آب به دور يك دشت وسيع را مشاهده نكرده بودند، «جزيره‏» ناميدند. اين سرزمين، يعنى قسمت‏شمالى بين‏النهرين، به سه بخش تقسيم مى‏شد كه هر بخش را «ديار» مى‏گفتند. سه ديار شمالى بين‏النهرين عبارت بودند از: ديار بكر، ديار ربيعه، و ديار مضر، كه در واقع از نام سه قبيله‏اى كه قبل از ظهور اسلام و در زمان ساسانيان به آن‏جا كوچ كرده و تحت فرمانروايى ساسانيان در آمدند گرفته شده است. شهر «آمد» كه در ساحل رود دجله و در جنوب تركيه قرار داشت مركز دياربكر و محل سكونت‏بكريان بود. «موصل‏» كه در ساحل رود دجله و در شمال عراق قرار داشت‏بزرگ‏ترين شهر ديار ربيعه و محل سكونت قبيله ربيعه بود، و محل سكونت مضريان، «رقه‏» بود كه در ساحل رود فرات و در شمال سوريه قرار داشت. قسمت جنوبى بين‏النهرين نيز توسط اعراب، «عراق‏» ناميده شد. كلمه «عراق‏» در لغت، «ساحل دريا به طور درازا»، «بستر رودخانه از ابتداى جريان تا ريزش به دريا»، و «پايين تا بالاى رودخانه‏» معنى شده و به معنى صخره و ساحل هم آمده است. نگاهى به وضعيت طبيعى سرزمين عراق، با توجه به وجود دو رود دجله و فرات، علت اين نام‏گذارى را روشن مى‏نمايد. اكثر جغرافى نويسان مسلمان مرز بين دو بخش بين‏النهرين، يعنى عراق و جزيره، را خطى قرار داده كه تقريبا از شهر تكريت در شمال بغداد به سمت غرب امتداد مى‏يافت و بدين ترتيب، بسيارى از شهرهاى ساحلى را كه در شمال شهر «انبار» قرار داشت داخل در منطقه عراق [بين‏النهرين جنوبى] نمودند. اين خط مرزى، رود فرات را از جنوب شهر «عانه‏» در محلى كه اين رود به طرف جنوب خميدگى بزرگى پيدا مى‏كند قطع مى‏نمايد. (2) جنوب بين‏النهرين در گستره خاكى بسيار وسيع پديد آمده كه از طرف شرق در پناه چنبره عظيم زاگرس قرار دارد و از طرف غرب با شيبى ملايم به سوى بيابان شام بالا مى‏رود. چهره طبيعى خاك عراق از بغداد تا خليج فارس به طرز شگفت‏انگيزى متفاوت است و آب در آن نقش عمده‏اى دارد. علاوه بر اين، مناظر طبيعى آن نيز از تنوع بيشترى برخوردار است. ناهماهنگى طبيعى اين منطقه با بيابان شام در طول انحناى بزرگى كه از شمال غربى به جنوب شرقى امتداد دارد كاملا واضح و مشخص است. در كوه‏پايه‏هاى سلسله جبال زاگرس در شرق عراق، پنجه‏هاى آبرفتى عظيمى در كنار هم قرار دارند كه شعاع پايه آن‏ها معمولا به بيش از پانصد كيلو متر مى‏رسد و شيب آن‏ها به قدرى كند است كه به نظر، دشت‏هايى با ابعاد نامحدود مى‏آيند. اين پنجه‏هاى آبرفتى كه از دهانه تنگ زاگرس يا از دره‏هاى چين خورده كوهستانى واقع در دامنه رشته كوه زاگرس آغاز مى‏شود، در زندگى مردم بومى منطقه، يعنى كشاورزان، عشاير بختيارى و قبايل عرب، داراى اهميت‏بسيار و نقش اساسى است; زيرا باعث مى‏شود كه آب شرب و مورد استفاده آن‏ها به خوبى زهكشى شده و كوهپايه‏اى خشك پديد آورد كه اگر به درستى آبيارى شود براى كشت و زرع بسيار مناسب است. البته گفتنى است كه اين عنصر حياتى از هر بلا و آفت محتمل‏الوقوع ديگرى براى اين سرزمين خطرناك‏تر بوده است، زيرا در اين منطقه طغيان رودخانه‏ها ابعاد بسيار عظيمى به خود گرفته و زمين‏هاى اطراف خود را تا شعاع ده‏ها كيلومتر در آب غرق مى‏كند.

پس از فتح قسمت‏شمالى و جنوبى بين‏النهرين توسط مسلمانان در قرن اول هجرى، اين منطقه و بويژه قسمت جنوبى آن يعنى عراق كه تا پيش از ورود اسلام، بخش مركزى امپراطورى ساسانيان بود با مهاجرت و حضور و اسكان گسترده قبايل عرب تبديل به يك سرزمين صددرصد عربى شد. پس از پيروزى مسلمانان در نبرد قادسيه در سال چهاردهم هجرى، و تصرف شهر تيسفون پايخت‏ساسانيان، خليفه دوم به سعدبن ابى وقاص فرمانده سپاه اسلام در عراق دستور داد تا در آن‏جا بمانند. بدون شك وى چنين اقدامى را با نيت استحكام بخشيدن به سيطره مسلمانان در عراق تا فرارسيدن زمان مناسب براى پيشروى به عمق خاك ايران انجام داد. مسلمانان پس از حدود چهارده ماه سكونت در شهر مداين [تيسفون]، احساس خستگى كرده و نتوانستند با محل جديد سكونت‏خود كه داراى آب و هوايى مرطوب، ناسالم و متعفن بود خو بگيرند. به رغم امتيازهايى كه يك شهر ساخته و سازماندهى شده در اختيار آنان مى‏گذاشت، آب و هواى اين شهر مطلوب ساكنين جزيرة‏العرب نبود; حشرات موذى به گله و رمه آنان حمله‏ور شده و آنان را آزار مى‏دادند، درحالى‏كه در بيابان‏هاى عربى عربستان نه تنها با چنين مشكلى روبرو نبودند، بلكه در آن‏جا از هوايى پاك و سالم و مراتعى باز و سرسبز نيز بهره‏مند بودند. بدون ترديد لزوم خو گرفتن با محيط طبيعى در هر نقطه‏اى كه اعراب قصد سكونت در آن را داشتند بسيار حايز اهميت‏بود. آن‏ها به دليل در اختيار داشتن گله‏ها و رمه‏هاى خويش و بويژه شترهايى كه از جزيرة‏العرب با خود آورده بودند، با جايى سازش پيدا مى‏كردند كه هم داراى محيطى خشك، استپى و صحرايى باشد و هم از موقعيت زراعى مناسبى برخوردار باشد. در واقع، فرماندهان مسلمان در بين‏النهرين به دنبال يك موقعيت و محل مناسبى بودند كه مراقبت و حفاظت از مناطق تازه تصرف شده در بين‏النهرين جنوبى [عراق] را امكان‏پذير كند، بدون آن‏كه از دنباله خاك عربستان به واسطه مراتع طبيعى مثل رودخانه و دريا جدا باشد. سعدبن‏ابى وقاص پس از مكاتبه با خليفه دوم و منعكس نمودن مشكلات ناشى از حضور مسلمانان در مداين، طبق دستور وى به دنبال جايى بود تا مناسب زندگى اعراب و شترهايشان باشد. (3) سلمان فارسى به دليل ايرانى بودن و آشنايى با منطقه، به همراه حذيفة‏بن اليمان مامور پيدا كردن چنين مكانى شد. آن‏ها در طول رود فرات حركت كرده و پس از بررسى دو، سه منطقه، مثل شهر انبار، منطقه نسبتا مرتفعى را در كنار ساحل غربى رود فرات و نزديك شهر باستانى حيره انتخاب نمودند و به دنبال آن، سعدبن ابى وقاص به نيروهاى تحت امر خود دستور داد تا همگى به اين منطقه كوچ كرده و در آن‏جا چادر زده و ساكن گردند، و اين اولين شهرى بود كه پس از ظهور اسلام به وسيله مسلمانان ساخته شد و «كوفه‏» نام گرفت. (4) علت نام‏گذارى آن به اين اسم اين بود كه محل انتخاب شده، در قطعه زمينى دايره‏وار كه در آن ريگ و گل و شن درهم آميخته و خاك آن سرخ رنگ بود قرار داشت كه عرب به چنين زمينى كوفانا مى‏گويد، كه اين نام به دريج‏به كوفه تغيير يافت. هشام‏بن محمدكلبى كه از اولين جغرافى نويسان مسلمان است در اين باره چنين مى‏گويد: «نام كوفه از تپه كوچكى كه در وسط آن شهر واقع بود به نام كوفان گرفته شده و به قول بعضى كوفان به معنى بلا و شر است.» (5)

پس از مدتى كه از سكونت مسلمانان در كوفه گذشت چادرهاى پشمين قبايل عرب تبديل به خانه‏هاى ساخته شده از نى و سپس تبديل به خانه‏هاى خشت و گلى شد. اولين ساختمانى كه در شهر كوفه بنا گرديد و تقسيم بندى شهر و محله‏هاى آن بر اساس آن و در كنار آن انجام شد، مسجد جامع كوفه بود كه ساخت آن هم‏زمان با حضور مسلمانان در اين منطقه آغاز شد. تعيين حدود و فضاى مورد نياز ساخت مسجد از طريق پرتاب تير انجام شد; بدين صورت كه يك نفر تيرانداز در مركز محل مسجد كه از قبل تعيين شده بود قرار گرفته و اقدام به پرتاب تير چهار جهت اصلى نمود. (6) قبله مسجد در جنوب غربى به عنوان نقطه مبدا در نظر گرفته شد. به اين ترتيب يك محيط چهارگوش كه هر ضلع آن دو برابر غلوه (7) بود معين گرديد. بنابراين، هر ضلع مسجد كوفه 480 متر و مساحت آن 230400 متر مربع، يعنى 04/23 هكتار بود، كه گنجايش تعداد بسيار زيادى از نمازگزاران را داشت. (8)

در واقع، شكل ابتدايى كوفه از سه عنصر تشكيل يافته بود: اول، منطقه وسيع مركزى كه منطقه‏اى است مذهبى و سياسى و نظامى شامل مسجد و دارالاماره، يعنى مركز فرماندهى و تجمع مردم، دوم، زمين‏هاى محل سكونت قبايل كه مرزبندى و تعيين حدود شده بود. به هر گروه از قبايل عرب كه در فتح بين‏النهرين و نبرد قادسيه و آغاز بناى كوفه شركت داشتند و به آن‏ها «اهل الايام و القادسيه‏» مى‏گفتند، محله‏اى جهت‏سكونت و فضايى باز براى چراى شتران، ساخت‏خانه‏هاى جديد و گورستان داده مى‏شد. اين محل‏ها در بسط و توسعه شهر كوفه از اهميت زيادى برخوردار بود، زيرا فضاى كافى را براى كسانى كه بعدها به سوى كوفه مى‏آمدند آماده مى‏كرد.

سومين عنصر تشكيل دهنده شكل ابتدايى كوفه، عنصر جدا كننده و آمد و شد يا همان كوچه‏ها و خيابان‏هاى اوليه كوفه بود كه ضمن جداسازى سهم قبايل مختلف از زمين‏ها، تجمع سريع و حضور به موقع سربازان در مركز شهر يعنى مسجد و دارالاماره را نيز امكان‏پذير مى‏كرد. در كنار اين موارد كه تشكيل دهنده فضاى مركزى شهر كوفه بود بخشى ديگر وجود داشت كه به رغم نزديكى به مقر فرماندهى حاكم كوفه و مسجد مركزى، كاملا از اين دو جدا بود; بازارهاى كوفه در زمان تاسيس اين شهر در طى دوران حكومت‏خلفاى راشدين سازماندهى و منظم نشد، بلكه در زمان امويان و با توجه به اهميت‏سياسى و نظامى كوفه در اداره حكومت عراق و ايران شكلى جدى و رسمى به خود گرفت و رونق و گسترش يافته و از كالاهاى مختلف پر شد. مساله مهمى كه پس از شكل‏گيرى شهر كوفه، به عنوان يك شهر نو بنياد اسلامى، در تاريخ اين شهر و ساختار اجتماعى آن اهميت دارد، حضور قبايل مختلف عرب در آن مى‏باشد. در تركيب جمعيتى شهر كوفه تعداد افرادى كه از نواحى دور دست آمده بودند بين پانزده تا بيست هزار نفر برآورد مى‏شد كه ساخت و تركيب قبيله‏اى بسيار ناهمگونى داشتند و هيچ طايفه بزرگى كه در كوفه حاكميت را در دست داشته باشد نداشت. شهر كوفه بر اساس تقسيم‏بندى قبايل كه سعدبن ابى وقاص پس از مشورت با عمربن خطاب انجام داده بود، از هفت‏بخش قبيله‏اى تشكيل مى‏شد كه شامل قبايل مختلف نزارى و يمنى بود. بسيار مشكل است كه تعداد دقيق اولين مهاجرين و قبايل حاضر در كوفه را مشخص كرد. محمدبن جريرطبرى در كتاب «الرسل و الملوك‏» روايات مفصلى در مورد قبايل حاضر در نبرد قادسيه كه در شكل‏گيرى و تاسيس كوفه نقش مهمى داشتند ارائه داده و مى‏گويد سى‏هزار نفر از اعراب در اين جنگ شركت داشتند. با توجه به احتمال مبالغه‏آميز بودن اين رقم، بايد گفت كه احتمال حضور تمامى اين سى‏هزار نفر در مهاجرت به كوفه و سكونت در آن‏جا نيز بعيد است. ياقوت حموى درباره جمعيت و ساختمان كوفه مى‏گويد: «عمربن الخطاب به سعدبن‏ابى‏وقاص دستور داد مسجد جامع كوفه را به نحوى طراحى كند كه گنجايش چهل‏هزار نفر سربازى كه مى‏بايست در آن‏جا مستقر شوند داشته باشد.» (9) احمدبن‏يحيى بلاذرى در «فتوح البلدان‏» در اين‏باره چنين گزارش مى‏دهد: «تعداد كل مهاجرين اوليه به كوفه بيست‏هزار نفر بود كه از دوازده هزار نفر يمنى و هشت هزار نفر نزارى تشكيل شده بود». (10) وى چهارهزار نفر از ديلميان كه با مهاجرين عرب، ساكنين اوليه كوفه را تشكيل مى‏دادند را نيز با اين رقم اضافه مى‏كند. (11)

با گسترش حدود و ثغور سرزمين‏هاى اسلامى در مرزهاى ايران ساسانى و نياز به در اختيار داشتن نيروى نظامى و سربازان بيشتر، كه مهاجرت و حضور قبايل بيشترى را در بين‏النهرين به دنبال داشت، جمعيت كوفه نيز رشد سريعى نمود. تازه‏واردين عرب كه به آن‏ها «روادف‏» مى‏گفتند، پس از تكميل فتوحات شام و مصر ديگر هيچ‏گونه فرصتى را براى كسب غنايم در مناطق غربى نيافتند و از آن‏جا كه احتمال حمله مجدد به امپراطورى ساسانى و زمينه گسترش قلمرو خود در شرق را پيش‏بينى مى‏كردند در اين فكر بودند كه حضور آنان در كوفه فرصت جديدى براى كسب غنايم جنگى خواهد بود.

دومين جريان جمعيتى در كوفه، آغاز دور جديد مهاجرت ايرانيان بود كه پس از چهارهزار نفر ديلمى، رو به اين شهر آورده بودند. بخشى از اين مهاجرين، كسانى بودند كه در جريان سه نبرد قادسيه، جلولا و نهاوند به عنوان برده اسير شده و اكثرا اسلام را از صاحبان عرب خود پذيرفته و آزاد شده بودند، ولى به صورت هم‏پيمان قبايل عرب باقى مانده بودند. از طرف ديگر، وابستگى جغرافيايى نسبت‏به اين شهر كه در مركز حكومت‏سابق ساسانى قرار گرفته بود آن را براى مردم ايران كه وسايل زندگى و عيشت‏خود را در امپراطورى ساسانى از دست داده بودند، به محل مناسبى جهت مهاجرت تبديل مى‏نمود. از سويى ديگر، تعداد زيادى از روستائيان ايرانى بودند كه با سقوط نظام ساسانى و آزادى و عدالتى كه حكومت اسلامى براى آن‏ها به ارمغان آورده بود امكان رشد و حضور در ساير طبقات اجتماعى را يافته بودند براى پيدا كردن مشاغل جديد راهى شهرهاى مختلف شدند كه در اين ميان، كوفه كه در مركز بين‏النهرين جنوبى قرار داشت مكان مناسبى براى وصول به اين امر بود. در واقع، شهر كوفه به لحاظ حضور نسبتا پر تعداد ايرانيان در آن جو اجتماعى سازگارى را براى اقامت‏ساير ايرانيان ايجاد مى‏كرد. متاسفانه ايرانيان حاضر در كوفه به رغم قبول اسلام و مجاهدت و فداكارى در راه آن، در نظام اجتماعى شهر كوفه از موقعيت مساوى با شهر وندان عرب برخوردار نبودند و آنان را «موالى‏» مى‏خواندند كه نشان از دون‏پايگى اجتماعى آنان در نزد اعراب داشت. آن‏ها در دوران كومت‏سه خليفه اول به شدت تحت فشار بوده و طعم تلخ اهانت‏ها و تبعيض‏هاى قومى را از نزديك لمس كرده بودند. اما حضرت على(ع) در دوران حكومت‏خود سعى فراوانى در جهت‏حفظ حقوق ايرانيان، هم‏پاى ساير مسلمانان نمود و زمانى كه اعتراض و مخالفت اشراف قبايل عرب به رعايت‏حال ايرانيان در موارد مختلف، از جمله تقسيم بيت‏المال، را مشاهده نمود، خطاب به آنان فرمود: «تمام قرآن را تلاوت كردم و براى فرزندان اسماعيل بر اسحاق به اندازه يك چوب برترى نيافتم. «البته اين برخورد حضرت اختصاص به مردم ايران نداشت، بلكه ايشان در پياده كردن احكام اسلامى به هيچ وجه قوميت و جايگاه طبقاتى و اجتماعى را دخالت نمى‏داد. با حضور على(ع) در كوفه و نحوه علمكرد و جديت ايشان در پياده كردن احكام اسلام، موقعيت‏سياسى امتيازهاى اقتصادى بسيارى از اشراف قبايل عرب در معرض خطر از دست رفتن قرار گرفت. آن‏ها در معاويه بن ابوسفيان و نحوه حكومت وى، احياى امتيازات دوران جاهليت و نيز سود بيشتر را مى‏ديدند، ولى در عين حال مردد بودند كه خود را به طور كامل تسليم وى نمايند، زيرا نمى‏خواستند زير سلطه اشراف و قبايل مستقر در شام باشند. اين افراد به صورت ظاهر در صف ارتش على(ع) قرار داشته و حتى با حضرت بيعت هم مى‏كردند، ولى تعداد زيادى از آنان مثل اشعث‏بن قيس كندى با معاويه ارتباط برقرار كرده و با مذاكرات مخفيانه سعى در احياى امتيازات قومى و قبيله‏اى خود داشتند و معاويه هم از اين موقعيت ايجاد شده، در راه پياده كردن اهداف خود سود مى‏برد. اشراف و رؤساى قبايل كوفه و به تبع آن، مردم و اهالى قبايل ساكن در كوفه از رويارويى مستقيم با خطرى كه امكان وقوع آن وجود داشت گريزان بودند و تجارب تاريخى نشان داده بود كه عملا فاقد شهامت لازم و ثبات قدم در بحران‏هاى سياسى و انجام فعاليت‏هاى انقلابى در كوفه بودند. اين مساله شهر كوفه را به شهرى نامطمئن و بى‏ثبات در حركت‏هاى سياسى كه عليه امويان انجام مى‏گرفت تبديل كرده بود و حكومت اموى با توجه به بافت ناهمگون قبيله‏اى اين شهر و پايبندى اشراف قبايل كوفه به امتيازات سياسى - اجتماعى و منافع مادى خود، اكثر قيام‏هايى كه در اين شهر عليه آنان پامى‏گرفت را در خون فرو مى‏نشاندند. در راس اين حركت‏ها، قيام حضرت امام حسين(ع)، قيام قوابين و قيام زيدبن على بود.

به دليل اقدامات امويان در جهت توسعه قلمرو و كسب منافع بيشتر در مرزهاى شرقى، يعنى ايران و ماوراءالنهر (سيحون و جيحون)، شهر كوفه به عنوان پايگاه سياسى - نظامى آنان در بين‏النهرين و به عنوان مركزى براى كنترل و نظارت بر فلات ايران مطرح بود. در واقع، در عهد امويان حاكم عراقين (بصره و كوفه) حاكم اصلى ايران تا حدود خراسان بزرگ نيز محسوب مى‏شد و اين امر باعث افزايش اهميت نظامى - سياسى و بالطبع رونق اقتصادى كوفه در عهد امويان شده بود. اثرات اين رونق اقتصادى در دوران خالدبن عبدالله قسرى كه از سال 105 تا 120ه ، حاكم عراق بود نمايان گرديد، به نحوى كه به دستور خالد بازراهاى زيادى ساخته شد و براى هر صنفى از بازرگانان سرا و در بندى در نظر گرفته شد. بها و اجاره اين اماكن تجارى به حدى بود كه تامين كننده نيازهاى ده هزار مرد جنگى حاضر در كوفه بود. (12) پس از انقراض امويان به دست عباسيان در سال 132ه و استقرار حكومت عباسى، كوفه اهميت‏سياسى نظامى و به دنبال آن، اهميت اقتصادى خود را از دست داد. در عصر عباسى دوم با تضعيف قدرت سياسى بنى عباس، شهر كوفه در پى‏حملات قبايل بدوى و غارتگر عربستان، بويژه قرامطه (گروهى از اسماعيليان) و طوايف شمر و خفاجه، به شدت لطمه خورد و تخريب گرديد. با توجه به گذشته تاريخى و وقايع تلخى كه در اين شهر اتفاق افتاده بود، حكومت‏هايى مانند آل‏بويه و سلجوقيان و يا حكومت‏هاى پس از سلاجقه كه بر بين‏النهرين تسلط پيدا كردند، ديگر تمايلى به بازسازى و توسعه شهر كوفه نداشتند; بويژه آن‏كه اهميت‏سياسى، نظامى، اقتصادى و حتى مذهبى كوفه در مقياس بسيار وسيع‏تر به شهر بغداد كه در سال 145ه ، به وسيله منصور دومين خليفه عباسى ساخته شده بود منتقل گرديده بود. ابن جبير سفرنامه‏نويس مسلمان كه در سال 580ه ، شهر كوفه را از نزديك مشاهده كرده، درباره آن چنين مى‏گويد:

«كوفه شهرى است‏بزرگ و كهن‏ساز كه ويرانى بسيارى بر آن دست‏يافته و ويرانه‏هايش بيش از آبادى‏هاى آن است. يكى از اسباب ويرانى كوفه وجود قبيله خفاجه در همسايگى شهر است كه همواره بدان گزند رسانند و همين بس كه به توالى روزها و شب‏ها بدان شهر در آيند و آن را غارت ويران كنند. ساختمان‏هاى اين شهر، بويژه آجرى است و شهر ديوار ندارد و مسجد جامع كهنه در انتهاى شرقى شهر است و از سوى شرق هيچ ساختمانى بدان مسجد كه بسيار بزرگ است پيوسته نباشد اين مسجد در سمت قبله پنج رواق و در ديگر جوانب هر يك دو رواق دارد و اين رواق‏ها را ستون‏هاى سنگى سخت تراش خورده‏اى است كه قطعه‏قطعه بر روى هم نهاده شده و با سرب به‏هم پيوسته است ولى طاق‏هايى بر آن صفت كه در مورد مسجد پيامبر خدا صلى‏الله عليه‏وسلم در مدينه ذكر كرديم، ندارد. اين ستون‏ها را بسيار بلند افراشته و به سقف پيوسته‏اند چنان‏كه ديدگان از فزونى بلنداى آن به حيرت مى‏افتد، و من در زمين، مسجدى با ستون‏هاى بلندتر و سقف افراشته‏تر از آن مسجد نديدم.» (13)

در واقع، شهر كوفه از قرن 6ه ، به صورت شهرى مرده در آمد كه موجوديت آن به دليل سابقه تاريخى‏اش در اسلام حفظ شده، و يادآور حوادث و وقايع تلخ و ناگوارى است كه در تاريخ اسلامى به وقوع پيوسته است.


1. ما هر چيز را از آب زنده گردانيديم.

2. به نقشه راهنماى بين‏النهرين رجوع شود.

3. طبرى، الرسل و الملوك وقايع سال 17ه ، ج 5، ص 45-46 و 1843-1844.

4. احمدبن يحيى بلاذرى - فتوح البلدان، ص 36-37.

5. ياقوت حموى، معجم‏البلدان، ج 4، ص 490.

6. طبرى، همان، ص 1848-1851.

7. غلوه فاصله‏اى است معادل 125 فرسنگ، يعنى 240 متر.

8. هاشم جعيط، كوفه پيدايش شهر اسلامى، ص 107.

9. ياقوت حموى، همان، ص 491.

10. احمدبن يحيى بلاذرى، همان، ص 37-41.

11. احمدبن يحيى بلاذرى، همان، ص 37-41.

12. يعقوبى، البلدان، ترجمه دكتر محمدابراهيم آيتى، ص 89.

13. محمدبن‏احمدبن‏جبير، سفرنامه ابن‏جبير، ترجمه پرويز اتابكى.

/ 1