درونگرايي و برونگرايي در سياست خارجي ازديدگاه امام خميني(ره)
دكتر محمدرضا دهشيري*مقدمهيكي از ابهامات عمدة نظري در سياست خارجي جمهورياسلامي ايران، نحوة رويكرد دست -اندركاران روابط خارجي به دو «رهيافت بظاهر متناقض» درونگرايي و برونگرايي است؛ بويژه آنكه دوواژة مزبور، از نوسان مفهومي و عملياتي برخوردارند.«درونگرايي» با افادة معاني «انزواي سياسي -اقتصادي ويرانگر» و «انزوا طلبي سازنده» گاه با واژة «برونگرايي» (extraversionism) كه مفاهيم«بسط محوري» (self- extention) و «رشد محوري»(self - progress) يا «تعهد پويا و فعال»(active engagement) را در برميگيرد، از نظر عملياتي «همپوشي» و قابليت تلفيق و سازش دارد.لذا، اصطلاحات مزبور از نظر «واژهشناسي»، داراي ابهام مفهومياند و از نظر «عملياتي»، از امكان امتزاجبرخوردارند.درونگرايي در معناي نخست آن، به مفهوم انزواي ويرانگر است؛ بدين معنا كه كشوري ضمنانقطاع روابط با جهان خارج، سعي در اعمال حاكميت تام در درون و برون داشته باشد.چنين كشوريكه در لاك خود فرو ميخزد از نظر نظام سياسي داخلي، متمايل به توتاليتاريانيسم و از نظر روابطخارجي، داراي گرايش به مناسبات محدود و رويكرد تضييقي است.چنين رهيافتي در نهايت، مانععمدة شكوفايي اقتصادي و مقبوليت سياسي در جامعة بينالمللي ميشود.(Renouvin, 1991, pp.442-444)درونگرايي در معناي دوّم آن، كه به مفهوم انزواي سازندهميباشد، از دوبعد: سياسي و اقتصادي قابل بررسي است.