مصاحبه با استاد آيت الله حسين نورى - مصاحبه با استاد آیت الله حسین نوری (3) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مصاحبه با استاد آیت الله حسین نوری (3) - نسخه متنی

مصاحبه شونده: حسین نوری همدانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

مصاحبه با استاد آيت الله حسين نورى

تحولات عميقى كه درايران به يمن انقلاب اسلامى پديد آمده دگرگونى برنامه ريزى را در حوزه هاى علميه براساس نيازهاى جامعه و مقتضيات زمان طلب مى كند، زيرا تاكنون برنامه اى كه حوزه هاى علميه بر آن استوار بودند دائره اش محدود و مربوط به دوران عزلت و عدم بسط يد فقيه جامع الشريط بوداكنون كه به لطف ايزد يكتا نسيم شميم اسلام فضاى كشور عزيزمان را عطرآگين كرده است حوزه هاى علميه بعنوان پشتوانه فكرى و فقهى انقلاب شكوهمنداسلامى مطرح اند و بايد پاسخگوى مسائل فقهى و فكرى بيشمارى باشند كه ماندگارى انقلابى و خرسندى پابرهنگان زمين به آنها بستگى دارد.از آنجا كه حوزه هاى كنونى بخاطر دور بودن از مسائل حكومتى و عدم برنامه ريزى دراين راستا فاقد يك سيستم دقيق و حساب شده براى حل مشكلات فكرى و فقهى و شناساندن افقهاى ناشناخته فرهنگ اسلامى است انديشه گران و زعماى بزرگوار حوزه هاى علميه بجد بايد به يك تغيير و دگرگونى همه جانبه در برنامه هاى درسى ابن كانونهاى مقدس بينديشيد و نگذارند نيروهاى جوان و مخلصى كه برايگان دراختيارشان هست عمرشان تباه و نيرويشان در كارهاى بى سود يا كم سود هدر برود كه بيقين ضرر و زيان اين متوجه انقلاب اسلامى و طرفداران دلسوخته و رنج كشيده آن خواهد شد.

مجله با درك واقعيتهاى موجود در اين

بخش از مصاحبه از استاد خواسته كه : رسالت حوزه هاى علميه و روحانيون را دراين برهه از زمان تبيين بفرمايند.

حضرت استاد با توجه به آشنائى كه با زمان و نيازهاى روزاز يكسو و شناخت كمبودهاى حوزه هاى علميه از ديگر سو دارند ابتداء بايدها و نبايد زندگى طلبگى را كه همان اهميت دادن به ارزشهاى والاى معنوى در تمام آنات پژوهندگى و هدايت گرى است گوشزد مى كنند سپس چگونگى تعليم و تعليم در حوزه هاى علميه و در بخش پايانى مصاحبه مساله فقه پويا و سنتى بگونه اى دقيق و فنى و موضوعات فقهى را كه امروزه مواردابتلاء جامعه است در پيش ديد ما و خوانندگان عزيز قرار مى دهند .

به اميد آن روز كه شاهد تحرك و هماهنگى حوزه هاى علميه با نيازهاى زمان باشيم .

در پايان ضمن تشكرازاستاد بخاطر مزاحمتهاى پى در پى از خداوند بزرگ سلامتى و توفيق روزافزون را براى حضرت ايشان خواهانيم .

حوزه

حوزه : باتوجه به حساسيتى كه رفتار و كردار روحانيون در اين برهه از زمان پيدا كرده است و مردم توجه بيشترى نسبت به اين موضوع دارند رعايت كداميك از نكات اخلاقى براى طالبان علم ضرورت بيشترى دارد؟

استاد: مردم به علماء و ما طلبه ها به نظر راهنمايان خود نگاه مى كنند. ما در پيروان راه انبياء مى دانند آنان توقع دارند كه همان وظيفه اى را كه انبياا عظام نسبت به جامعه بر عهده داشتند امروز ما بر دوش بگيريم و عهده دارانجام همان رسالت باشيم . به اين لحاظ است كه رفتار و گفتار ما تااين اندازه مورد توجه است ازاين روى بايد بسيار مواظب و مراقب اعمال خود باشيم . بايد بدانيم كه مردم كار هر يك از ما را به حساب همه روحانيت مى گذارند لذا بايد دقت كنيم كه كليه رفتار ما مطابق و منطبق با موازين اسلام باشد.اين رفتار بگونه اى باشد كه مردم بتوانند رفتار بگونه اى باشد كه مردم بتوانند رفتار ما را بعنوان الگو در پيروى ازاخلاق اسلامى برگزينند.

البته همواره وظيفه علماى اسلامى خطير و سنگين بوده است ولى پس از تحقق انقلاب اسلامى خطيرتر و سنگين تر شده است . هرگز بنده خود را شايسته اين كه تذكرى به علماى به علماى محترم و طلاب محترم بدهم نمى دانم اما رواياتى ازاهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام را يادآور مى شوم :

حساسيت موقعيت علماء

1. حفص بن غياث عن ابى عبدالله[ع] قال: قال: با حفص بغفر للجاهل سبعون ذنباان يغفر للعالم دنب واحد. 1

يعنى : خداوند هفتاد گناه از جاهل را قبل از آن كه يك گناه از عالم را بيامرزد مى بخشد.

مفاداين حديث حساسيت موقعيت عالم را مى رساند. خداوند متعال نسبت به جاهل چون جاهل بوده است ارفاق واغماض دارد چرا چون علاوه بر اين كه گناه رااز روى جهل انجام داده است جايگاهى دراجتماع نداشته است تا ديگران به وى تاسى كنند.

شخص عالم علاوه براين كه علم داشته و به قبح اعمال خود آگاه بوده در معرض پيروى ديگران نيز بوده است .

2. و بهذاالاسناد قال : قال ابوعبدالله[ ع] قال عيسى ابن مريم على نبينا و آله و عليه السلام : و يل للعلماءالسوء كيف عليهم النار 2؟!

يعنى : واى بر[ علماء سوء] كه چگونه آتش دوزخ بر آنان زبانه مى كشد و شعله ور مى گردد.

دسته اى از علماء [ علماء سوء] هستند. آنان كسانى مى باشند كه كردارشان با گفتارشان تطبيق نمى كند مى گويند آنچه كه عمل نمى كنند. آتش دوزخ اشتعال والتهابش نسبت به آنان بيشتراست چرا كه در انجام كارهاى بد درك بيشترى نسبت به قبح آن داشته و قبح و بدى آن را بهتر درك مى كردند.

3. عن جميل بن دراج قال : سمعت ابا عبدالله[ ع] يقول :اذا بلغت النفس ههنا- واشاره بيده الى حلقه - لم يكن للعالم توبه ثم قرا: انماالتوبه على الله للذين يعملون السوء بجهاله . 3

يعنى : جميل بن دراج مى گويد:ازامام صادق[ ع] شنيدم كه ايشان فرمودند: چون روح آدمى به اينجا برسد- با دست به گلوى خوداشاره فرمود- براى عالم توبه اى نيست . سپس اين آيه را قرائت فرمودند قبول توبه بر خداوند نسبت به كسانى است كه از روى جهل گناه كرده باشد.

بعضى ازعرفا مى گويند: يكى ازالطاف خداونداين است كه در موقع فرا رسيدن

مرگ قبض روح ازانگشتان پا شروع مى شود و رفته رفت به قسمت بالاى بدن مى رسد:اين موضوع براى آن است كه شايداين بنده تا وقتى كه قيض روح به قلب و مغز برسد متنبه و بيدار شود و توبه كند.

جاهلى كه از روى جهالت و نداشتن گناه كرده باشد هر گاه كه متوجه شود و توبه كند خداونداو را مى بخشد گرچه اين توجه در لحظات پايانى حيات او باشد اما شخص عالم كه قبح گناه واعمال زشت را در طول حيات خود مى دانسته است اگر تمام فرصتها را براى توبه از دست بدهد و بخواهد در آن لحظات پايانى توبه كند خداوند اين توبه را نمى پذيرد. او بايد خيلى زودتر به انديشه توبه مى افتاد وازاعمال ناپسندى كه قبح آنها را درك مى كرد دست برمى داشت و توبه مى كرد ولى چنين نكرد. جاهل بواسطه جهل خود به قبح گناه بطور كامل در طول زندگى پى نبرده بود.هنگامى كه در آستانه مرگ قرار گرفت و پرده ها بر كنار رفت و به قبح گناه پى برد و توبه كرد لذا پذيرفته مى شود.

عن ابى بصير عن ابى جعفر[ ع] فى قول الله عزوجل: فكبكبوا فيها هم و الغاوون قال : هم قوم و صفوا عدلا بالسنتهم ثم خالفوه الى غيره . 4

يعنى :امام باقر[ ع] پيرامون خداوند متعال [ گمراه كنندگان و گمراه شدگان به دوزخ سرنگون گردند] مى فرمايد:ايشان گروهى هستند كه عدالت را به زبان مى ستايند واز آن تمجيد مى كنند و مردم را به آن تشويق مى نمايند ولى خود در مقام عمل مخالفت نموده و به ستم گرايش پيدا مى كنند.

دراين مورداست كه امام[ ع] آيه قرآن را كه مربوط به معبودهاى باطلى كه در زمانهاى قبل ازاسلام مورد پرستش قرار مى گرفته تلاوت مى فرمايند و بعد مى فرمايند[ غاوون] كسانى هستند كه با زبان از حق و عدالت سخن مى گويند اما در عمل مخالفت مى كنند. پس كار بر علماء و ما طلبه ها بسيار مشكل است . بايد مواظب بود كه در عمل ناقض گفتارمان نباشيم . حضرت امير مومنان[ ع] مى فرمايد:

ان اولياءالله هم الذين نظرواالى باطن الدنيااذا نظرالناس الى ظاهرها واشتغلوا باجلهااذااشتغل الناس بعاجلها... 5

يعنى :اولياء خدا كسانى هستند كه به باطن دنيا مى نگرند هنگامى كه مردم به ظاهر آن نگريسته و شيفته ظاهر آن گرديده اند و به عاقبت امرومال دنيا مى انديشند هنگامى كه مردم در فكر منافع زودرس آن مى باشند.

انتظار مردم از علماء آن است كه : آنان به باطن دنيا و عواقب امور توجه كنند و در فكر لذت زودرس اين جهان نباشند چنانكه سيره علماء بزرگ اين چنين بوده است . خلاصه وظائف علماء و مسووليت آنان حساس تر مى باشد چرا كه وقعيت آنان خطيراست .

عالمان شيفته دنيا

باب ديگرى دراصول كافى هست به نام[ باب المستاكل بعلمه والمباهى به] .اين باب در مذمت عالمانى است كه علم خود را وسيله معاش و دست يافتن به مقاصد مادى قرار مى دهند و يا علم خود را براى فخر فروشى و مباهات به ديگران استفاده مى كنند. ذكر يعنى - دو تاازاحاديث اين نيز مفيد است :

1.

عن حفض بن غياث عن ابى عبدالله[ ع] قال :اذا رايتم العالم محبا لدنياه فاتهموه على دينكم فان كل محب لشى يحوط مااحب و قال[ ص] اوحى الله الى داود [ ع]: لا تحعل بينى و بينك عالما مفتونا بالدنيا فيصدك عن طريق محبتى فان اولئك قطاع الطريق عبادى المريدين ان ادنى ماانا صانع بهم ان انزع حلاوه مناجاتى عن قلوبهم . 6

يعنى :امام صادق[ ع] مى فرمايند: زمانى كه عالم را محب دنيا و شيفته و فريفته آن يافتند وژ را نسبت به دين خود متهم بدانيد. بدين معنى كه اگراز دين صحبت كرد و شما را با قول يا فعل خود به دين دعوت كرد متوجه باشيد كه او غصه دين شما را ندارد و دلش به حال شما نمى سوزد بلكه ازاين طريق مى خواهد دنياى خود را تامين كند. شما را به دين مى خواند تا خودش به دنيا برسد. عالم محب دنيا همواره در معرض چنين اتهامى است . وى را نبايد نسبت به دين امين شمرد. محب دنيا در سرچيزى نمى پروراند مگر دنيا .

از دين و مسائل دينى سخن گفتن وسيله اى است كه مى خواهداز آن راه به دنياى خود برسد. شخص عالم بايد نظرش فوق ماديات باشد. بعد مى فرمايد: خداوند به داود[ ع] وحى كرد كه عالمان شيفته دنيا را هرگز بين خود و خداوند واسطه قرار مده چرا كه چنين عالمانى تو رااز راه محبت من باز مى دارند. چنين عالمانى شيفته دنيا قطاع الطريق بندگان هستند. راهزنانى هستند كه راه را بر بندگان من كه مى خواهند بهسوى من بيايند مى گيرند زيرا مردم هنگامى كه اعمال آنان را مى بيننداز راه خدا

بر مى گردند و راه شيطان را پيش مى گيرند . سپس فرمود: كمترين و كوچكترين مجازاتى كه نسبت به علماء مفتون به دنياانجام مى دهم اين است كه حلاوت و شيرينى مناجات با خودم رااز آنان مى گيرم . چنين عالمان شيفته دنيااز مناجات با من لذت نخواهند برد. مى دانيم مناجات با خداوند متعال چه به نحو خطابه و دعا خواندن و چهبه نحو فكر و تعقل پيرامون جلال و عظمت خدا بالفطره لذت بخش است ولى كوچكترين مجازاتى كه خداوند براى عالمانى شيفته دنيا و ماديات در نظر گرفته است سلب اينگونه لذتهااز دل آنهاست .

2.

عن ابى جعفر[ ع] قال : من طلب العلم ليباهى به العلماء اويمارى به السفهاء اويصرف به وجوه الناس اليه فيتبوء معقده من النار ان الرئاسه الاتصلح الا لاهلها. 7

يعنى : كسى كه علم را به اين منظور مى خواهد بدست بياورد كه به علماءافتخار كند و در ميان آنان شان و مقام كسب كند يااين كه با سفهاء مجادله كند يااين كه بخواهد به اين وسيله مردم را به سوى خود جلب كند چنين شخصى بايد جايگاه خود را در آتش اتخاذ كند.

پيدا كردن موقعيت در بين علماء يا مجادله باافراد كم عمق يا جلب نظر مردم غرضهاى ناصواب و باطلى است كه ممكن است كسى براى خود در طلب علم برگزيند.امام[ ع] مى فرمايند: چنين هدف و غرضى براى انسان جز آتش حاصلى ببار نمى آورد.

بعدامام[ ع] مى فرمايند]ان الرئاسه لاتصلح الا لاهلها. هر كسى صلاحيت موقعيت و مقام را در جامعه ندارد. شخص بايداول خود را منزه كند و هوى و هوس رااز خود بزدايد آنگاه پيشواى مردم باشد و مردم دنبال وى بروند. پيشوايان بايدافراد كاملى نظير و شبيه انبياء باشند.

علم توام با عمل

دراينجا بايد به اين مطلب خوب توجه كنيم كه يكى ازاساسى ترين مسائلى را كه ما طلبه ها بايد به آن عمل بكنيم اين است كه : علم و عمل ما توام باشد. سعى كنيم اين دواز هم جدايى وافتراق نداشته باشد. درحقيقت عمل ما بايد مفسر و مكمل علم ما باشد. دراصول كافى روايت زيادى دراين موضوع داريم :

1.

عن سليم بن قيس الهلالى قال : سمعت اميرالمومنين[ ع] يحدث عن النبى[ ص] انه قال فى كلام له :العلماء رجلان : رجل عالم آخذ بعلمه فهذا تاج و عالم تارك لعلمه فهذا هالك وان اهل النار ليتادون من ريح العالم التارك لعلمه . 8

يعنى : حضرت امير[ ع] از قول پيامبراكرم[ ص] نقل مى كند كه ايشان فرمودند: علمائى هستند كه به علم خودشان اخذ مى كنند و عمل مى كنند اينان اهل نجاتند. علمائى هستند كه به علم خودشان عمل نمى كنند اينان هلاك مى شوند.اهل جهنم از بوى بد عالمى كه به علمش عمل نمى كند متاذى مى شوند. به اندازه اى عذاب عالم بى عمل سخت است و بوى ناراحت كننده اى از وى ظاهر مى شود كه اهل آتش از آن بود در درنج و عذابند.

2.

عن ابى عبدالله[ ع] قال :ان العالم اذا لم يعمل بعلمه زلت موعظته عن القلوب كما يزل المطر عن صفا. 9

يعنى : هنگامى كه عالم به علم خود عمل نمى كند موعظه اش بر دلها نمى نشيند بلكه از دلها مى لغزد. چنانكه قطرات باران از روى سنگ مى لغزد و بر آن قرار نمى گيرد.

3.

عن ابى عبدالله[ ع] فى قول الله عزوجل:[ انما يخشى الله من عباده العلماء] قال : يعنى بالعلماء من صدق فعله قوله و من لم يصدق فعله قوله فليس بعالم . 10

يعنى :از خداوند متعال در ميان بندگانش فقط علماء[ خشيت] دارند. خشيت خوفى است كه توام با درك جلال و عظمت باشد.اينگونه خوف مخصوص علماءاست .

بقيه مردم چون نسبت به خداوند چنين دركى را ندارند اينگونه خوفى را نيز ندارند.

در توصيف اين علماء كه چنين ويژگى دارندامام[ ع] فرمود: عالم كسى است كه كردار وى گفتارش را تصديق كن و آن كسى كه گفتارش بوسيله كردارش مورد تصديق قرار نگيرد عالم نيست .

دراين روايت نمايى از عالم الهى تصوير شده است كه مى رساند عالم بودن به كثرت معلومات نيست بلكه علاوه بر معلومات تصديق به عمل و رفتار هم شرط است .

4.

عن النبى[ ص] نعوذبالله من علم لاينفع و هوالعلم الذى يضاد العمل بالاخلاص ... 11

يعنى : پيامبراكرم مى فرمود: خدايا پناه مى برم به تواز علمى كه نتيجه نمى بخشد آن علمى است كه بااخلاص توام نيست و با عمل ضديت دارد يعنى عمل او را تاييد نمى كند.

5.

عن على بن ابيطالب[ ع] قال : قال رسول الله[ ص] من طلب العلم لله لم يصب منه باباالااز داد فى نفسه ذلا و فى الناس تواضعا ولله خوفا و فى الدين اجتهادا و ذلك الذى ينتفع بالعلم فليتعلمه و من طلب العلم للدنيا والمنزله عندالناس والخطوه عندالسطلا ن لم يصب منه باباالاازداد فى نفسه عظمه و على الناس استطاله و بالله اغترارا و من الدين جفاءا فذلك الذى لاينتفع بالعلم فليف و ليمسك عن الحجه على نفسه والندامه والخزى يوم القيامه .

دراين حديث پيامبراكرم[ ص] طالبان علم را به دو دسته كلى تقسيم فرمودند و براى هر دسته نشانه هائى ذكر كردند كه با آن نشانه ها هر دسته از ديگرى قابل تميز و بازشناسى است . براى كسى كه علم را براى خدا فرا مى گيرد چهار نشانه ذكر كردند:

الف : كسى كه براى خدا طلب علم مى كند هر چه بيشتر درس مى خواند و فراوانتر ياد مى گيرد به حقارت و ناچيزى خود بيشتر پى مى برد با هر فرازى از يادگيرى خودش را كوچكتر مى يابد.

ب : براى خدا درس خواندن اين است كه : چنين طالب علمى تواضع روز افزونى نسبت به مردم پيدا مى كند. به هر ميزانى كه يافته ها و فراگرفته هايش بيشتر مى شود نسبت به مردم بيشتر تواضع و فروتنى مى كند.

ج : به ميزان رشد علم و دانسته ها ترس و خوفش نسبت به خداوند متعال رو به افزونى مى گذارد.

د: هر چه بيشتر در مى خواند در مراعات امور دينى و تقوى جهد و كوشش بيشتر مى كند.

وذلك الذى ينتفع بالعلم فيتعلمه. چنين شخصى از علمش بهره مى برد و لازم است كه از فرا گرفتن علم دست بر ندارد.

گروه مقابل كه علم را براى خدا فرا نمى گيرند بلكه مى خواهند با فراگرفتن آن نزد مردم اعتبارى كسب كنند يا نزد سلطان كه آن زمان موقعيت يافتن نزد سلاطين براى هدفهاى مادى انجام مى گرفت موقعيتى بيابند.اين چنين افرادى با فرا گرفتن

هر بابى از علم اولا: خود را بزرگتر مى بينند ثانيا: بر مردم تكبر مى فروشند ثالثا: به خدا مغرور مى شوند رابعا:از دين فاصله مى گيرند تا جائى كه به دين عمل نمى كنند.

فذلك الذى لاينتفع بالعلم فليكف وليمسك عن الحجه على نفسه و الندامه والخزى يوم القيامه.

اين چنين عالم چون از علم خود بهره اى نمى برد خوب است كه از فراگرفتن علم خوددارى كند و وسيله پشيمانى و خوارى روز قيامت را براى خود فراهم نكند.

زهد و ساده زيستى

مطلب ديگرى كه از احاديث اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام استفاده مى شود و بكار بستن آن براى ما طلبه ها لازم است زهد و ساده زيستى است . مردم از ما توقع دارند كه ساده و بدون تشريفات زندگى كنيم چرا كه ما خود را منادى پيام انبياء مى دانيم .انبياء در نهايت سادگى و بدون هيچگونه تشريفات زندگى مى كردند.

در غيراين صورت نمى توانيم وظيفه خود را به انجام رسانيم .اگر ما بخواهيم ارشاد و تبليغى داشته باشيم در صورتى موفق خواهيم بود كه مردم به مااعتماد كنند.اعتماد مردم زمانى جلب مى شود كه ببينند ما در زندگى ميانه رو و بدون تشريفات و ساده هستيم .اكنون به برخى از روايات در زمينه زهد و ساده زيستى اشاره مى كنيم :

1.

عن ابى عبدالله[ ع]: من زهد فى الدنيااثبت الله الحكمه فى قلبه و انطق بهالسانه و بصره عيوب الدنيا داء ها و دواء ها واخرجه الله من الدنيا سالماالى دارالسلام . 13

يعنى : هر كس در دنيا ساه زيستى را سيره خود قرار دهد و علاقه اش به ماديات كمتر باشد واينگونه عمل كند خداوند متعال حكمت را در قب وى جايگزين مى كند و زبان او را نسبت به آن حكمت گويا مى گرداند وى را نسبت به عيوب دنيا بصير مى كند دردها و دواهاى دنيا را به روى مى شناساند وازاين دنيا وى را سالم به جهان ديگر منتقل مى كند.

2.

عن النبى[ ص] قال : من ازداد علما و لم يزدد هدى لم يزدد من الله الابعدا. 14

يعنى : هر كس در علم رشد و تكامل بدست بياورد ولى زهد عدم رغبت به دنيا رشد نكنداز خدا جز دورى نصيب وى نمى شود.

در حقيقت وظيفه اين است كه انسان هر چه در علم رشد مى كند به همين ميزان علاقه و رغبتش نسبت به دنيا كاستى پذيرد. در غيراين صورت با هر گام در رشد علمى گامى از خدا فاصله مى گيرد.

3.

قال ابوعبدالله[ ع] حرام على قلوبكم ان تعرف حلاوه الايمان حتى نزهد فى الدنيا. 15 .

يعنى : حرام است بر دلهاى شما كه حلاوه ايمان را درك كند تا زمانى كه در دنيا زهد نداشته باشيد. تا كسى نسبت به مادياتى كه انسان را از خدا و ياد خدا باز مى دارد بى رغبت نشود حلاوه ايمان را نخواهد چشيد.

اهميت و نقش فقيه در جامعه

يكى از موضوعاتى كه ما طلبه هاى حوزه هاى علميه بايد به آن توجه كنيم اين است كه : خوب و پاكيزه و كامل در بخوانيم . حتى الامكان تلاش كنيم فقيه بشويم چرا كه دراين برهه از زمان اجتماع اسلامى بيش از هر زمان ديگر به وجود فقيهان مبرزاحتياج دارد.

ما در زمان خودمان فقهاى زيادى رااز دست داديم كه براى آنان جايگزينى نداريم .اين يك مصيبت است . بايد تمام تلاش حوزه هاى علميه اين باشد كه هر چه زودتراين خلا را پر كند و با پرورش فقهاى خوب براى بزرگانى كه از دست داده ايم جايگزين تربيت كند. حوزه علميه بايد بگونه اى باشد كه بااز دنيا رفتن يك فقيه بتواند چند فقيه ديگر جايگزين آن بكند نه اين كه جاى آن خالى بماند. فقيه شدن زحمت و مرارت زيادى دارد تلاش خستگى ناپذير را مى طلبد. عالم ربانى عالى مقدار شيخ مرتضى انصارى[ ره] در فرائد مى گويد :[رزقناالله الاجتهاد الذى هواشق من طول الجهاد]. خداوند مقام فقاهت واجتهاد را كه از يك جهاد طولانى سخت تراست نصيب ما بگرداند. بايد توجه داشته باشيم كه در عوض پادش بزرگى هم براى صاحبان اين مقام در نظر گرفته شده است .

عن ابى عبدالله[ ع]: اذا ارادالله بعيد خيرا فقهه فى الدين 16 .

يعنى : كسى كه خداوند نسبت به او نظر خير و صلاح دارد او را فقيه در دين

مى گرداند.

قال موسى بن جعفر[ ع] :فقيه واحد ينقذ يتيما من ايتامناالمنقطعين عنا و عن مشاهد تنا بتعليم ماهو محتاج اليه اشد على ابليس من الف عابد لان العابد همه ذات نفسه فقط و هذا همه مع ذات نفسه دات عبادالله وامائه لينقذهم من يدابليس و مردته فذلك هوافضل عندالله من الف الف عابد والف الف عابده . 17

يعنى : فقيهى كه يتيمى از يتيمان ما را (شيعه اى از شعيان ما) كه دست آنان از ما كوتاه واز مشاهده ما محروم هستند نجات بدهد واز گمراهى حفظ كند وجودش از وجود هزار عابد بر شياطين سنگين تر و ناگوارتراست .

نجات معناى وسيعى دارد: نجات فرهنگى عقيدتى اقتصادى سياسى واجتماعى .

اين نجات كار فقيه است . وظيفه وى در برابر شيعيان اين است شيعيانى كه به لحاظ عدم دسترسى به امامان خود يتيم شمرده شده اند. فقيه كه جانشين امام شمرده شده است بايد بتوانداز عهده چنين وظيفه اى بر آيد.اگر برآمد نگاه چنان خارى بر چشم ابليس مى شود كه تحمل آن رنج آورتراز تحمل وجود هزار عابداست .[ لان العابد همه ذات نفسه فقط و هذا همه مع ذات نفسه ذات عبادالله وامائه]. چرا كه عابد تمام تلاشش صرف نجات خود مى شود و مى خواهد خود را نجات دهد ولى عالم تلاش مى كند بندگان خدا را هم نجات دهد .[لينقذهم من يدابليس و مردته]. عالم مى خواهد كه غريقان رااز چنگال شيطان و مريدهاى او نجات دهد تنها درانديشه نجات خود نيست.[ فذلك هوافضل عندالله من الف الف عابد والف الف عباده].

اتقان واحسان در درس

يكى ديگراز موضوعاتى كه بر ما طلبه ها لازم است به آن توجه داشته باشيم اتقان واحسان در درس است . ما بايداز روزاول طلبگى درس را پاكيزه و با دقت بخوانيم هيچ نكته اى را نفهميده و حل نشده نگذاريم . اگراينگونه درس بخوانيم نتيجه مى گيريم .اين طورى نمى شود كه از ميان عده زيادى محصل فقط چند نفر مجتهد تربيت شوند.

درس و بحث را نبايد هيچگاه ساده انگاشت و به او كم توجهى كرد.از ابتداى

صرف و نحو بايد پايه درسها را به صورتى محكم بنا گذاشت . در غيراين صورت يعنى اگر پايه محكم نباشد ترقى و تكامل بوجود نخواهد آمد. به گفته شاعر:

خانه از پاى وبست ويران است

خواجه در فكر نقش ايوان است

دراين موضوع روايات زيادى داريم كه سفارش به اتقان واحسان در امور مى كنند كه محكم كارى و به نحو بهترين انجام دادن رمز موفقيت است .

1.

فى كلمات الرسول[ ص] زينه العلم الاحسان . 18

زينت علم اين است كه بااحسان واتقان توام باشد.

2.

ان رسول الله[ ص] قال :ان الله عزوجل كتب لكم الاحسان فى كل شى ...19

يعنى : خداوند عزيز و بزرگوار احسان يعنى : نيك انجام دادن را در همه كارها بر شما نوشته است .

3.

عن الصادق[ ع]: قال رسول الله[ ص] :انى لاعلم انه سيبلى و يصل البلى اليه و لكن الله يحب عبدااذا عمل عملااحكمه . 20

حضرت رسول[ ص] در موقع دفن عثمان بن مظعون كه شخصا قبر را مى ساخت و مى پرداخت و محكم و متقن درست مى كرد فرمود: مى دانم كه بدن او در قبر مى پوسد ولى خداوند دوست مى دارد كه هر بنده اى كارى را كه انجام مى دهد محكم و متقن انجام دهد.

4.

قال رسول الله[ ص]: رحم الله من عمل عملا واتقنه . 21

5.

قال رسول الله[ ص]: رحم الله امرءااحسن صنعه . 22

يعنى : خداوند رحمت كند كسى را كه كار را باايقان و محكم كارى به انجام مى رساند.

خيرخواهى نسبت به يكديگر

موضوع ديگرى كه ما طلبه ها بايد در نظر بگيريم اين است كه : نسبت به هم صميمى و فوق العاده مهربان باشيم . خيرخواه يكديگر باشيم . سيره حوزه هاى علميه در سابق و علماى بزرگ مااينگونه بوده است . خيرخواه بودن و صميمى بودن خيلى از مشكلات را آسان مى كند به پيشرفت ما طلبه ها كمك مى كند. براى نمونه از

صاحب معالم شيخ حسن فرزند شهيدثانى و پسر خواهرش سيدمحمد صاحب مدارك مى توان نام برد. صميميت ميان اين دائى و خواهرزاده فوق رابطه خويشاوندى بوده است . همدرس و هم مباحثه بودند. در پرتو صفا و صميميت در درس استاد بزرگوارشان مقدس اردبيلى شركت مى كردند و با هم مباحثه مى كردند. هر كس به نماز مى ايستاد ديگرى به وى اقتداء مى كرد.

هر يك از آنان كه درس مى گفت آن يكى در درس وى شركت مى كرد. در حقيقت هر دو در درس يكديگر حاضر مى شدند. هرگاه كسى از يكى از آنان سوالى مى كرد پاسخ مى داد: آيااز فلانى مثلا صاحب معالم يا بعكس صاحب مدارك مساله را پرسيده اى ؟اگر پاسخ مثبت بود مى گفت : جواب همان است كه فرمودند.

هر كدام ازاين دو بزرگوار كتابى تصنيف مى كرد يا چيزى مى نوشت به ديگرى هم عرضه مى كرد تا نظراتش را بفرمايد. چنانكه گفتم هر دو شاگرد مقدس اردبيلى بودند و دو سال تفاوت سنى داشتند. صاحب مدارك دو سال بزرگتر بود و حدود دو سال هم زودتراز صاحب معالم فوت كرد (سال 1009) صاحب معالم در سال 1011 وفات كرد. صاحب مدارك كه از دنيا رفت صاحب معالم آمد و روى قبر آن بزرگوار نوشت :

من المومنين رجال صدقوا ماعاهدوالله عليه فمنهم من قضى نحبه و منهم من ينتظر... 23

يعنى :افرادى از مومنين مردانى هستند كه به آنچه با خداوند پيمان بسته اند وفا كردند بعضى از آنان در گذشته و بعضى منتظرند.

بعد اين اشعار را بر روى سنگ قبر نوشت :




  • لهفى لرهن ضريح كان كالعلم
    قدكان للدين شمسا يستضاء به
    سقى ثراه و هناه بالكرامه الريحان
    والروح طرا بارى النسم . 24



  • للجود والمجد والمعروف والكرم
    محمد ذوالمزايا طاهرالشيم
    والروح طرا بارى النسم . 24
    والروح طرا بارى النسم . 24



يعنى : متاسفم براى كسب كه در آغوش خاك آرميده كه مانند كوه بلندى بود براى سخاوت و بزرگوارى و نيكى و كرم .

براى دين خورشيدى بود كه از نورش استفاده مى شد. نامش محمد بود و صاحب مزايا و سيره هاى پاكيزه .

خداوند قبراو رااز لطف خودش سيراب كند. راحتى و آسايش را پروردگار متعال بر وى گوارا بگرداند.

تهجد و سحرخيزى

از جمله موضوعاتى كه بر ما طلبه ها لازم است به آن توجه داشته باشيم : موضوع تهجد و سحر خيزى و در موقع سحر به عبادت و مناجات پرداختن است . علماى بزرگ هميشه به سحرخيزى و تهجد عادت و مواظبت داشته اند. هر چه به دست آورده اند در نتيجه تهجد و عبادت دراين ساعت است . صاحب جواهر در[ وقت سحر] و فضيلت مراقبت دراحياء و تهجد داشتن دراين وقت مبارك اين عبارت را ذكر كرده است :

و هوافضل الاوقات و اشرفها واحسن السعاعات والطفها و كم لله فيه من نفحه عطره يمن بها على من يشاء و جائزه موفره يخص بها من اخلص فى الدعاء..لا فهو وقت للعماء والعاملين والعرفاء والمتعبدين والسعيد من سعد باحياء هذاالوقت الشريف واستدر به اخلاف الكرم من الجواداللطيف و جاء فى جنبه للقيام بين يدى الجبار و واظب فيه على الانابه والاستغفار ممااجترح فى آناءالليل والنهار25 .

يعنى :[ وقت سحر] با فضيلت ترين و با شرافت ترين اوقات و نيكوترين و لطيف ترين ساعات است . چه بسا خداوند را در آن وقت نفحه عطرآميز رحمت و لطف هست به هر كسى كه بخواهد عنايت مى كند جوائز فراوانى دارد كه بهركس كه در دعاى خوداخلاص بكار برده باشد مرحمت مى نمايد. چه عبادتهائى كه در آن وقت شريف نسيم قبول الهى بر آن وزيد چه دعاهائى كه به هدف اجابت رسيد چه مشكلهائى كه در آن ساعت حل گرديد... وقت سحر وقت علماء و عمل كنندگان و وقت عرفاء و متعبدين و متهجدين است . سعادتمند كسى است كه : به احياى اين ساعت مبارك موفق شده است و در اين وقت شريف از خداوند جواد لطيف حوائج خود را گرفته است و دراين وقت شريف در پيشگاه خداوند به عبادت ايستاده است و براستغفار و طلب رحمت مواظبت كرده است واز آنچه كه در ساعات ديگر مرتكب گرديده است از خداوند بزرگ طلب عفو نموده است .

يكى از موضوعاتى كه لازم است هميشه اساتيد حوزه مقدسه قم و ساير حوزه ها در نظر داشته باشنداين است كه :اگر هر روز هم اين كار را انجام ندهند اقلا در هر

هفته يك روزاختصاص به بيان مطالب اخلاقى بدهند.اگر تمام وقت درس هم اختصاص به اين موضوع داده نشود در مقدارى از وقت درس احاديث اخلاقى و نكاتى از حالات علماى بزرگ بيان شود.

خداوند متعال نورانيت وبركت خاصى دراحاديث اهل بيت[ ع] قرار داده است كه علاوه بر سرمشق گرفتن ازاين احاديث باعث بركت و موفقيت ما طلبه ها نيز مى شود.اينجانب سالهاست كه اين رويه را با توفيق خداوند علمى مى سازم .

حوزه : آيا حضرت عالى غيراز تدريس در حوزه مقدسه قم فعلا اشتغال ديگرى هم داريد؟

استاد: كار عمده بنده اكنون تدريس فقه واصول در حوزه علميه قم است . مقدارى ازاوقات خود را نيز صرف نوشتن مطالبى كه از نظر بنده مهم است مى نمايم .

اين نوشته ها كم كم بصورت كتاب در مى آيد كه هم اكنون بسيارى از آنها بطبع رسيده و مقدارى هم بطبع نرسيده است .

يكى ديگراز كارهاى بنده اداره مدرسه مهدى موعود عليه السلام است كه در حدود دويست نفراز طلاب محترم با برنامه مخصوص در آنجا مشغول درس خواندن مى باشند. تاسيس مدرسه به اين شرح است كه : بنده با آيت الله شهيد حاج شيخ محمد مفتح همدانى كه از آغاز طلبگى مدتى هم حجره و تا هنگامى كه آن مجاهد بزرگ بشهادت رسيدند با هم درارتباط بوديم تصميم داشتيم كه يك مدرسه كه پايگاه تعليم و تربيت باشد با هم بوجود بياوريم . آن شهيد بزرگوار دراين رابطه پولى در حدود يك ميليون و دويست هزار تومان فراهم كرده بودند كه بعداز شهادت ايشان فرزندان و خانواده آن شهيد مجاهد به محضر مبارك حضرت امام دام ظله العالى شرفياب شدند و جريان آن پول را بعرض محترم ايشان رساندند.ايشان فرمودند: آن پول دراختياراينجانب قرار بگيرد تا اقدام مقتضى بعمل بيايد.اينجانب نيز با بعضى افراد خيرانديش مطلب را در ميان گذاشتم تا بالاخره پس از فراهم شدن مقدار قابل توجه ديگرى يك نفر خيرانديش حاضر شد هشتصدمتر زمين دراختيار بگذارد و پانصد هزارتومان نيز كمك كرد.

بالاخره اين مدرسه در چهار طبقه با يك سرداب بزرگ و چندين مدرس و كتاخانه تاسيس گرديد. دراين چند سال كه دفاع مقدس بر پا بود هميشه يك سوم

از طلاب محترم آن حوزه به نوبت در جبهه بودند.ازاين آقايان ده نفر شهيد شدند و چهل - پنجاه نفر زخمى و معلول را به اسلام تحويل دادند و هم اكنون با جديت تمام مشغول تحصيل مى باشند.

حوزه : نظر حضرت عالى در مورد كيفيت تعليم و تعلم در حوزه هاى علميه با توجه به اوضاع روز و نيازهاى جديدى چيست ؟ و چه تحولى را دراين زمينه لازم مى دانيد؟

استاد: نظر بنده ناچيزتراز آن است كه ارزشى داشته باشد واز طرفى در حوزه نيز الحمدلله گامهائى براى پيشرفت كارها برداشته شده است .

حال كه سوال كرديد بنده نيز مطالبى را به عرض مى رسانم : به نظر من اول چيزى كه لازم است اين است كه : ما نبايد هر شخصى را براى درس خواندند در حوزه يعنى براى روحانى شدن و به لباس علماى اسلام ملبس شدن بپذيريم چون خداوند متعال استعدادها را مختلف آفريده است . بعضى ها كلااستعداد درس خواندن ندارند :[ هر كسى را بهركارى ساختند]. بعضى هوش و ذكاوت استعداد و شايستگى لازم را ندارد پنجاه سال هم كه درس بخوانند بجزاتلاف وقت و نيروى خود و تنگ كردن جاى ديگران ثمره ديگرى ندارد.اينگونه افراد بايد به مشاغلى كه استعداد و توان لازم آن را دارند هدايت شوند.

ما بايد يك مرحله آزمايش دقيق و كامل داشته باشيم وافراد را درابعاد مختلف بسنجيم تا آنان كه استعداد كامل دارند پذيرفته شوند.

دوم اين كه : ما يكى سرى درسها داريم مشترك كه همه بايد بخوانند مثلا تا رسائل يا آخر سطح با همراه مقدارى معقول . دراين ضمن بايد مراقبت شود تااستعداد حقيقى افراد ضمنا شناخته شود. بعداز دوره عمومى هر كس را طبق استعداد خودش و آزمايشهائى كه انجام گرفته است به جايگاه خود هدايت كرد.

هر كس ذوق واستعداد و سليقه اش با يك نوعى از معارف مى سازد. يك نفر ذوقش واستعدادش با فقه واصول هم آهنگى دارد يك نفر با فلسفه يك نفر با تاريخ يا تفسير يا رجال و برخى براى وعظ و خطابه و تبليغ و يا ...

اين روش صحيحى نيست كه بدون توجه به استعدادهاى مختلف و گوناگون تمام افراد يك نواخت مشغول تحصيل باشند. ما بايد طلاب را بگونه دقيق طبقه بندى بكنيم

و براى هر طبقه اى آن اندازه كه امكانات لازم دارد فراهم بكنيم مثلا كسى كه مى خواهد فقيه بشود و دراين زمينه استعداد كافى دارد و مشخص شده است كه مى تواند دراين زمينه توفيق به دست آورد براى وى ياد گرفتن زبان انگليسى خيلى ضرورت ندارد امااگر كسى بخواهد خطيب و مبلغ باشد و دراين زمينه استعداد كافى داشته باشد براى وى ضرورت دارد كه زبان عربى وانگليسى را خوب بداند ازاين روى هر رشته اى لوازمى لازم دارد.

مااگر طبقه بندى صحيح توام با مراقبت و مديريت همه جانبه داشته باشيم مى توانيم در حوزه علميه فقهاى بزرگ فلاسفه متبحر متكلمين خوب مبلغين زبردست و توانا كه در داخل و خارج بتوانداز عهده تبليغ برآيند تربيت كنيم . مبلغين بايد دراديان مختلف بصيرت كامل داشته باشند.اين تشكيلات و مقدمات مى توان براى مردم دنيا حقانيت اسلام و تشيع را ثبات كرد. خلاصه تااين موضوع طبقه بندى صحيح درست نشود و درس خواندنها با مراقبت و مديريت كامل هم از لحاظ اقتصادى و هم از جهت اخلاقى صورت نگيرد نتيجه كامل به دست نخواهد آمد.

اين كه ما همه مى خواهيم همه چيز را بدانيم درست نيست چرا كه اين تحقق پذير نيست . چه بسا بعضى خودشان هم نمى دانند كه عاقبت چه خواهند شد همينطور آمده اند و درس مى خوانند. هر شخص بايد خودش بداند كه به دنبال چيست همينطور آمده اند و درس مى خوانند. هر شخص بايد خودش بداند كه به دنبال چيست يعنى بعداز مقدارى كه درس خواند بايد بفهمد كه استعداد چه درس و چه رشته اى را دارد و سعى كند كه نيروى خود را در همان رشته صرف كند.

در حوزه ها بايد به تمام علوم و معارفى كه لازم است توجه شود.اكنون توجه بيشتر به فقه واصول است .اين بارى آنان كه ذوق واستعداد اين علوم را دارند بسيار خوب است و بايد باشد.اين موضوع نبايد سبب شود كه به رشته هاى ديگرى كه لازم است بى توجهى شود. روى قرآن مجيد در حوزه هاى علميه على الدوام بايد كار شود. حضرت امير[ ع] در نهج البلاغه درباره قرآن مى فرمايد:

لاتفنى عجائبه ولاتنقضى غرائبه .

يعنى : شگفتيهاى قرآن مجيد پايان و غرائب آن انتهاء ندارد.

لجنه ها و گروههائى در حوزه هاى علميه بايد روى قرآن كار كنند و نتيجه كار آنان هر ساله منتشر شود. همچنين لازم است در حوزه هاى علميه لجنه هائى روى نهج البلاغه ازابعاد فرهنگى اقتصادى سياسى و اخلاقى كار كنند و نتيجه آن را در

اختيار مسلمان جهان قرار دهند.

در حوزه هاى علميه بايد روى اقتصاداسلامى مطالعه شود وافرادى تربيت شود تا دراين زمينه پاسخگو باشند.افرادى بايد رواقتصاد اسلامى كار كنند و محصول كار خود را بعنوان يك اقتصاد جامع كه پاسخگوى احتياجات عصر حاضر باشد دراختيار جوامع قرار دهند.

حوزه هاى علميه راجع به شناخت اديان بايد كار كند وافرادى را در اين زمينه تربيت كند افرادى كه نسبت به اديان بصيرت داشته باشند.

اين افراد بايد بگونه اى تربيت شوند كه بتوانند در سمينارها كنفرانس ها و ... شركت كنند واز حقوق اسلامى معارف اعتقاداسلام اقتصاداسلامى و ... و دفاع كنند و مزيت آنها ثابت كنند.

بنده وقتى كه بعنوان نماينده امام دراروپا مسافرتهائى در كشورهاى اروپائى داشتم . چند روزى در ژنو كه يكى از شهرهاى كشور سويس است بودم و باافراد و مقامات لازم تماس داشتم به من گفتند: دراين شهر در ظرف سال كنفرانس ها و سمينارهائى ترتيب داده مى شود از سرتاسر دنيا در آنها شركت مى كنند كنفرانسهائى به نام كار و كارگر زن بهداشت تربيت و ... شمااگر سالى چند نفر را به اين كنفرانسها بفرستيد تااز مواضع اسلام نسبت به امور مختلف دفاع كند و منطق اسلام را درباره اين موضوعات به گوش دنيا از پايگاه جهانى برسانند بسيار لازم است .

اين انتظارهااز ما مى رود و ما بايد زمينه پاسخگوئى به آنها را فراهم كنيم . فعلا دنيا براى رفع اين انتظار غالبا به جامع الازهر مصر مراجعه مى كنند واز آنجا مى خواهد. در حالى كه علومى كه در نزد ما هست چون براساس تشيع والهام گيرى از مكتب مقدس اهل بيت[ ع] استواراست خيلى كاملتر و دقيق تراست اما متاسفانه تاكنون نتوانسته ايم چنانكه لازم است افرادى را دراين زمينه تربيت كنيم .

اين گامها بايد به توفيق پروردگار متعال و با توجه ولى عصرارواحنافداه دراين پايگاهها كه متعلق به ولى عصر[ ع] است برداشته شود.

البته بنده قبول دارم كه در حوزه كارهئا بسيارى انجام شده است ولى هنوز كارهاى زيادى نيز هست كه بايدانشاءالله انجام شود بايد تحول كامل از حوزه علميه قم شروع شود. حوزه هاى زيادى چه در داخل و چه در خارج كشور هستند كه انتظار دارند چنين تحولى در حوزه علميه قم صورت پذيرد و آنها هم اين الگو را بپذيرند و عمل

بكنند.

ما براى بهتر عرضه كردن اسلام به چنين تحولى نياز داريم .

حوزه : يكى از مباحث مساله انگيز كه بر سر آن نزاعهاى فكرى و سياسى امروز بوجود آمده است اين است كه : آيا لازم است در فقه تحولى بوجود بيايد يا نه ؟اگر تحولى صورت گيرد بايد به چه صورت باشد؟ آيا فقه سنتى پاسخگوى احتياجات عصر حاضر از جهات لازم زندگى جوامع بشرى هست يا نيست ؟ تفاوت ميان فقه سنتى و پويا و شكوفا چيست ؟

استاد: در طرح اين مباحث آنچه بنده تاكنون ديده ام بيشتر گفته ها در هاله ابهام است و مطالب مطرح كنندگان اين مباحث درست روشن نيست .

بالاخره اگر منظور تحول خواهان اين است كه : بعضى ازابواب فقه را كه مورداحتياج جامعه كنونى يااصلا نيست (مانندابواب مربوط به برده دارى و بندگان و كنيزان ) يااين كه مورد احتياج است ولى آنقدر درباره آن بحث شده كه تقريبا روشن شده است و آنقدراحتياج به بحث و صرف وقت ندارد رها كنند وابواب جديدى را كه تحول زمان بوجود آورده است از قبيل بحث درباره بانك و بانكدارى براساس موازين فقه اسلامى مساله بيمه مساله سرقفلى مساله تشريح جسد كيفيت ايجاد روابط با حكومتهاى غيردينى و جهان استكبارى مسائل ماليات سياست خارجى كشورهاى اسلامى مسائل مربوط به غنا و موسيقى مسائل مربوط به آلات لهو بحث مربوط به شطرنج احتكار و مواردى كه احتكار آنها ممنوع است مسائل مربوط به مالكيت و محدوده آن زمين و تقسيم بندى آن انفعال و ثروتهاى عمومى و كيفيت بهره بردارى از آنها ارز و پول مضاربه واجاره و شعاع و وسعت آنها عكاسى و نقاشى و مجسمه سازى و ... بگشايند و درباره اين قبيل موضوعات به بحث و بررسى بپردازند و نتايج بحث هاى خود را مرتبا در اختيار حوزه ها و دانشگاهها و جوامع قرار بدهند حرف درستى است .

دنياى امروز در نتيجه پيشرفت هاى علم و تكنولوژى و در دسترس قرار گرفتن امكانات صنعتى واجتماعى مسائلى را كه موثر در سرنوشت افراد و جوامع است بوجود آورده است كه فقه و فقهاء نمى توانند و نبايد در برابر آنها بى تفاوت بمانند. مثلا: در دنياى قديم يك نفر مى توانست در نتيجه فعاليت خود يك كارگاهى دائر كند و خود

مديريت آن را بعهده بگيرد. و پس از پرداخت اجرت آنان منافعى را كه ازاين كارگاه كوچك توليدى به دست مى آيد مال خود بداند كه اين از لحاظ مبانى فقهى هم بدون ترديد درست بود ولى امروز يك نفرانسان در نتيجه پيشرفت تكنولوژى با دراختيار داشتن كارخانه بسيار عظيم صنعتى هزاران انسان را مثلا به كار ريسنگدى يا بافندگى مشغول مى كند واجرت هر ى از آنان را در حد معينى مى پردازد ولى درياى منافعى كه ازاين راه به دست مى آورد بسيار عظيم است .اين دريا از قطره قطره دسترنج ميليونهاانسان كه در آن كارخانه كار مى كردند بوجود آمده است . مى دانيم اين كارفرما دراين راه زحمتى جز مديريت كه از لحاظ زحمت شايد معادل زحمت يكى از كارگران يا مقدار كمى بيشتر باشد نكشيده است .اكنون اين بحث پيش مى آيد: آيا حلال بودن اين منافع عظيم براى اين شخص با مبانى فقهى كه يكى از پايه هاى آن عدل وانصاف است منطبق است يا نه ؟ در صورت انطباق بايد دلائل آن را به جوامع عرضه كنيم تا قانع شوند.

همچنين يك نفرانسان مى تواند با دراختيار داشتن ماشينهاى عظيم صنعتى هزار هكتار زمين موات را شخم بزند واحياء كند و زير كشت ببرد و يااز دريا در يك لحظه هزاران ماهى صيد كند. آيااين نوع فعاليت هااز ديدگاه اقتصادى موجب تراكم ثروت و مصداق[ كيلا يكون دوله بين الاغنياء منكم] نمى شود.اگراين قبيل فعاليت ها با موازين فقهى تطبيق مى كند دنياانتظار دارد: جواب قانع كننده واستدلال فقهى را از حوزه هاى علمى بشنود.اگر با موازين فقهى منبطق نيست نحوه كنترل واداره اين امور را دنيا مى خواهد كه حوزه هاى فقهى بيان كنند.

مثال ديگر: هزاران انسان در سطح جوامع بشرى اقدام به تاسيس موسسه هاى توليد مى كنند و كالاهائى مانند: كفش لباس دارو ماشين كشتى هواپيما وامثال آن را به اميداين كه منفعتى به دست آورده و چرخ زندگى خود را بگردانند توليد مى كنند. دراين ميان پولداران بزرگ با دراختيار گرفتن كارخانه هاى عظيم صنعتى عين همان كالاها را در سقف بسيار زيادتر توليد مى كنند و چون سطح توليد آنان بسيار بالاست اگر آن كالاها را به قيمت بسيارارزان تراز آنچه دسته اول كالاهاى توليد شده خود را بفروش مى رسانند بفروشند براى آنان بسيار سودآوراست زيرا در سقف بسيار وسيعى آن را توليد كرده اند.

ولى دسته اول اگر كالاهاى توليد شده خود را به قيمتى كه اين پولداران بزرگ

كالاهاى توليد شده خود را مى فروشند بفروشند سودى نمى برند ازاين روى بازار فروش كالاهاى آنان راكد مى ماند و ضررهاى فراوانى متوجه آنان مى شود.

حال دربرابراين بحران اقتصادى براساس چه ضوابطى اين جريانها بايد كنترل شود؟ آن ضوابط را بايد حوزه هاى علوم اسلامى براى مردم بيان كنند.

آيت الله سيدمحمد باقر صدر رضوان الله عليه در كتاب اقتصادنا در جريان استخراج معادن از قبيل : نفت طلا و مس يا حيازت مباحات يا صيداز درياها و رودخانه ها واحياى اراضى موات مى گويد: دراين قبيل فعاليت هاى اقتصادى وكات واجاره تاثير ندارد. معادن استخراج شده هر چه و هر قدر كه باشد و مباحاتى كه حيازت شده است و ماهيهاى صيد شده از دريا و رودخانه ها هر قدر كه باشد و زمين هاى مواتى كه احياء شده همه و همه از آن كسانى است كه شخصااين كارها راانجام داده اند. ديگران بسبب دادن اجرت واجير گرفتن كارگران چيزى از محصول كار آنان را مالك نمى شوند.اين مساله مساله بسيار مهمى است . فقهاء بايد دلائلى را كه ايشان اقامه كرده اند مورد توجه قرار داده در نتيجه بررسى يا تاييد نند و يا پاسخ منطقى خود راارائه بدهند. بالاخره با پيشرفت تكنولوژى قدم بقدم افق جديدى در زندگى بشر گشوده مى شود و مسائل تازه اى بوجود مى آيد مثلا:

1. مساله حفاظت محيط زيست كه يك مساله حياتى است بايد مورد بحث قرار بگيرد. وظائف و مسووليت افراد در برابراين مساله از كار كردن يك ماشين واحتراق يك موتور و ريختن يك كيسه زباله گرفته تا كاركردن كارخانه هاى بزرگ معين شود و نحوه كنترل ها واختيارات و مسووليت ها روشن و جامعه بطور مداوم در جريان گذاشته شود.

2. مساله شهرسازى ها بايد بر چه ضوابطى استوار باشد كه بعدا در رابطه با مساله ترافيك و عبور و مرور و حفظ زيست و آلودگى هوا مشكلاتى بوجود نيايد. بايد مسووليتها در رابطه بااين مساله كاملا براى مردم روشن شود.

3. كنترل وسائط نقليه از چراغ و ترمز و موتور و لاستيك و برف پاكن آن گرفته تااجزاى ديگر آن بايد بطورى كنترل شود كه موجب تصادفاتى نشود و مسووليت ها روشن و شناخت شود.اگر كنترل دراين امور نباشد اثرات تخريبى فراوانى بوجود مى آيد.اين فقه است كه بايد نحوه كنترل ها و شناساندن حد و مرزهاى مسووليت ها باشد.

4. يكى از مسائلى كه هم اكنون در جامعه ما مطرح است و در قانون اساسى كشور ما

نيز ذكر گرديده است مساله تعاونيهاست . بايدانواع تعاونيها: تعاونى كشاورزى تعاونى صنعتى تعاونى تجارى تعاونى خدمات همه و همه و حدود رسميت آنها و حدود مالكيت ها در آنها و قلمرو و فعاليتهاى آنها در حوزه علميه مطرح شود. در شان فقه است كه مبين اين موضوعات باشد.

5.اين روزها در رابطه با مساله كنترل مواليد جنجال وسيعى در مطبوعات بوجود آمده است . مساله طورى مطرح مى شود كه گويا جريان خطرناك و وحشت آورى در كمين است .

مثلا مى نويسند: جمعيت كشور در آينده اى نه چندان دور به صد و پنجاه ميليون نفر مى رسد و با گذشتن هشتاد سال به يك ميليارد و تهران در آن روز صد و بيست ميليون جمعيت خواهد داشت !! بالاخره سالى دو ميليون نفر بر جمعيت كشور افزوده مى شود. مساله خيلى مهم است . فكر كنيداگر سى سال ديگر تهران حدود بيست ميليون نفر جمعيت داشته باشد چه خواهد شد؟ چگونه به نيازهاى جمعيتى كه در سراسر كشور رو به افزايش است پاسخ خواهيم داد؟

قدرت پاسخگوئى به نيازهاى : مسكن تغذيه مدرسه بيمارستان بهداشت و كار براى اين جمعيت موجود نيست . روبروز بر تعداد بى خانه ها بيسوادها و بيكاران افزوده مى شود. روزبروز شاهد تعداد بيماران بيشترى پشت در بيمارستانها مى شويم . روزبروز سوء تغذيه و محروميت غذائى گروهى بيشتر مى شود.

خلاصه مساله را طورى مطرح كرده اند كه افزايش جمعيت را با فقر و عقب ماندگى اقتصادى و عقب ماندگى فرهنگى واجتماعى ربط داده اند. گفته اند:اكنون بايد دست بكار شد و چاره جوئى كرد و چاره اى هم جز كنترل و تقليل مواليد موجود ندارد. دراين راستا به بعضى از علماء و فقهاى مملكت نيز مراجعه كرده واز آنان نظرخواهى كرده اند آنان نيز براساس فرصتى كه داشتند پاسخ دادند ولى هرگز نظر مطلق ندادند و نخواستند به اين طرز تفكر بطور مطلق صحه بگذارند و با شرايطى كنترل مواليد را تجويز كردند.از كلام حضرت امام دام ظله العالى نيز بشرط اقتضاى ضرورت و يا تعيين فواصل در مواليد موافقت به دست مى آيد. ولى بهتراين بود كه :از طرف مطبوعات كشور اين مساله به اين ترتيب مطرح نمى شد زيرااولا: بطورى كه در علوم اجتماعى ثابت شده است رشد جمعيت ها بااين سرعت كه ذكر گرديد پى نمى رود.اين آمار بااين ترتيب نظريه

مالتوس گرايان را كه امروز خلاف آن ثابت شده است تداعى مى كند.

ثانيا رابطه اى ميان افزايش جمعيت و فقر و بيكارى و عقب ماندگى اقتصادى و فرهنگى واجتماعى به ترتيبى كه ذكر كردند وجود ندارد. جمعيت و افزايش آن در صورتى كه ما بتوانيم اداره صحيح و نظم بوجود بياوريم واستعدادهاى خداداد را شكوفا سازيم نه تنها علت عقب ماندگى نيست بلكه بعكس علت ترقى و تعالى و قدرت و قوت كشور مى گردد.

دراينجا در رابطه با بهره بردارى ازاستعدادها بياد حرف بهمنيار كه در مقابل شيخ الرئيس ابن سينا گفت مى افتيم وى گفت : اگرازاين استعدادها كه خداوند در وجود كودكان قرار داده است بهره بردارى صحيح مى شد شيخ الرئيس در دنيا منحصر بفرد نمى شد. مگر كسى مى تواند دراين موضوع ترديد كند كه همراه دهانى كه بوجود مى آيد دو بازو و يك مغز پا بعرصه هستى مى گذارد. منتهى مديريتى لازم است كه اين بازوان را در راه فعاليت صحيح واين مغز را در مسير تفكر منطقى و درست بكار بيندازد تا سرمايه اى براى مملكت شود.

ثالثا: بايد مساله راازاصل و ريشه مورد بررسى قرار بدهيم . ما در كشورايران بحث لزوم كنترل مواليد را پيش كشيده ايم . كشورايران پنج برابر كشور آلمان غربى كه در حدود هفتاد ميليون جمعيت دارد و در هر كيلومتر مربع 260 نفر زندگى مى كند و سه برابر فرانسه كه در حدود شصد ميليون جمعيت دارد و در هر كيلومتر مربع 87 نفر زندگى مى كند و پنج برابر ژاپن كه يكصدوسى ميليون جمعيت دارد وسعت دارد. منابع و معادن طبيعى و اقتصادى و زمين هاى قابل كشاورزى بيش ازاينها دارد واز لحاظ استراتژيك داراى موقعيت بسيار حساس و مهمى است واز جهت فرهنگ غنى وانسان ساز. هيچ يك ازاين كشورها با كشورايران اسلامى قابل مقايسه نيست .

در صورتى كه ازاين منابع طبيعى و فرهنگى خود بتوانيم با مديريت كامل و صحيح و منظم استفاده كنيم و تمام امكانات خود را در جاده شكوفا ساختن استعدادها و بهره بردارى مرتب و فعال از نعمت هاى خداداد بكار بيندازيم نه تنها فقر و بيكارى و ديگر مشكلات و مضيقه هاى اقتصادى رااز ميان بر مى داريم بلكه همين جمعيت روزافزون وسيله مهمى براى بوجود آمدن قدرت و قوت و عظمت اسلامى درابعاد نظامى وسياسى واقتصادى و فرهنگى واجتماعى خواهد بود. در حوزه هاى علميه مخصوصا حوزه مقدسه قم نيز مناسب بود اين بحث با همه ابعاد آن بطور وسيع مطرح

مى شد و تمام افكار وانظار وامكانات مملكت دراين راه بسيج مى شد تا با توفيق الهى نتيجه اى كه گفته شد بدست مى آمد و انشاءالله هم بدست خواهد آمد.

6. چون براساس مسووليت ها ضوابطاسلامى بايد براى همه افراد در سطح جامعه كار ايجاد شود و فقر و بيكارى از بين برود دنياانتظاراين را دارد كه فقه اسلامى اين ضوابط و مسووليت ها را بيان كند و فقر را عملااز بين ببرد.

7. چون توليدات بايد براساس احتياجات باشد و همه احتياجات بشرى در يك درجه نيست برخى ازاحتياجات مانند: خوراك و پوشاك و مسكن و بهداشت در درجه اول واحتياجات ديگر در درجه دوم و سوم است بايد حدوداين احتياجات مشخص مسووليت ها وامكانات كنترل شود تا جلو عرضه هاى زائد و كاذب و تقاضاى كاذب گرفته شود.

8. مساله تبيين سياست هاى خارجى كشورهاى اسلامى بايد براساس قرآن واحاديث اسلامى بطور كامل مورد بحث قرار بگيرد و دراختيار جوامع گذاشته شود.

اگر پس از فرمايش حضرت امام درباره غنا و شطرنج لجنه هائى تشكيل و درباره اين مسائل و مسائلى از قبيل ماليات واحتكار و غيره بررسى از ديدگاه فقهى بعمل مى آمد و نتيجه آن دراختيار علماى بزرگ و زعيم محترم كشوراسلامى قرار داده مى شد بسيار كار مناسبى بود. بالاخره اگر منظور تحول خواهان اين است كه :اين قبيل مسائل نيز در حوزه ها مورد توجه فقهاء قرار بگيرد و درس ها و بحث ها بر محوراين مباحث نيز دور بزند حرف منطقى است و بايد مورد توجه قرار داده شود. ولى اگر منظورشان از تحول فقه اين است كه درادله چهارگانه فقه كه قرآن كريم واحاديث معتبر دينى واجماع و عقل است تغييرى داده شود واز بعضى از آنها صرف نظر شود و يا برخى از آنها حذف شود و چيزى ديگرى جاى آنها را بگيرد هرگز قابل قبول واساساامكان پذير نيست زيرااز ديدگاه ما مسلمانان[ فقه] مبين احكام خداونداست و دليل احكام خداوند هم بايداز جانب خداوند باشد.ادله چهارگانه كه ذكر گرديد همه جنبه خدائى دارند. قرآنى مجيد كه كتاب خداونداست . احاديث حضرت پيامبراكرم[ ص] هم براساس گفتار خداوند[ ما ينطق عن الهوى ان هوالا وحى يوحى] بخداوند بر مى گردد. صحت و صدق احاديث اهل بيت[ ع] را نيز حضرت پيامبراكرم[ ص] براساس حديث ثقلين تضمين كرده است .اجماع فقهاء نيز به احاديث ائمه[ ع] بر مى گردد زيراازاتفاق آراء آنان براى مااطمينان حاصل مى شود

كه آنان براساس حديثى كه در دست داشته اند و بواسطه زيادى فاصله زمانى به دست ما نرسيده است فتوا داده اند.

منظوراز[ عقل] هم كه يكى ازادله چهارگانه فقه است هر فكر و عقل نيست بلكه آن حكم عقلى است كه مانند حكم عقل به قبح ظلم قطعى و روشن و منطقى باشد. بازگشت چنين حكم عقلى به شرح است چنانچه بازگشت شرع هم كلا به عقل فطرى و منطقى است .

اين ادله چهارگانه نه تغيير پذيراست و نه كم و زيادپذير.

امروزه در برخى از نوشته ها مى خوانيم كه : خوب است[ اجماع و عقل] را ازادله بردارند و بجاى آنها[ علم و زمان] را بگذارند.اين حرف غيرقابل قبول بلكه غيرمنطقى است زيرا علم راهگشا و راهنماست ( علم به معناى درك پى بردن به حقايق موجوداست ) ولى دليل و حجت نيست . [زمان] هم زمينه سازاست نه حجت و دليل .

چنانكه مكان و منطقه نيز دراجتهاد بدون ترديد تاثير دارد.

اگر منظور كسانى كه نظر منفى به فقه سنتى دارنداين است كه : كتابهائى از قبيل جواهر و مصباح الفقيه و مفتاح الكرامه چون مبسوط هستند و مطالعه آنها وقت زيادى را مى گيرد بايد كنار بگذاريم .

بايد توجه داشته باشند براى اداء حق مطالب مهم فقهى كه مستلزم غور و بررسى براساس مبانى اصول و فقه دقيق شيعه است يك چنين بسط و توضيح از لحاظ ادله و بررسى اقوال لازم است .اين كتابها بااين كه اين اندازه مبسوط و مفصل است هنوز برخى از مسائل را يا ذكر نكردند و يا به اختصار برگزار كردند كه بايد جبران شود.

بالاخره فقه و حقوق اسلامى ما براساس اين ضوابط كه ذكر مى كنيم پويا و شكوفا و پاسخگوى احتياجات جوامع بشرى در هر عصر و زمان است . منتهى ما بايد فقيه باشيم تا بتوانيم ازاين ادله و ضوابط احكام و قوانين هر عصر رااستخراج كنيم و گام بگام با پيشرفت علم و زمان پيش برويم . آن ضوابط ازاين قراراست :

1. آزادى اجتهاد كه مجتهدين با داشتن تخصص در چندين علم و با داشتن برداشتها و درك ها و تشخيص هاى پخته و متفاوت دراعمال نظر و استنباط آزاد مى باشند.

2. لزوم تقليداز حى يعنى فردى كه در آن عصر زنده و[ فرزند زمان] است واز

مقتضيات عصر و زمان خود از لحاظ تواريخ ملل و جوامع بشرى و جامعه شناسى و ساير چشم اندازهاى جديد كاملا آگاه است . چنين فردى با مقتضيات عصر و زمان گام بر مى دارد و مسائلى كه نه تنها پاسخگوى احتياجات هر عصراست بلكه مسائلى را كه آنها را به پيش مى برد و به تكامل فرهنگى اقتصادى سياسى اجتماعى واخلاقى مى رسانداستنباط و دراختيار ملت اسلامى مى گذارد.

3. داشتن منابع و مدارك غنى و فراوان بطورى كه يك فقيه در درجه اول به تمام آيات قرآن آشنا و آن را مورد نظر قرار مى دهد. در درجه دوم به احاديث نظر مى افكند.اگر مااحاديث مربوط به احكام شيعه را بااحاديث اهل تسننن مقايسه كنيم مى بينيم : در كتابهائى از قبيل جامع الاصول آنان كه سعى شده است همه احاديث آنان چه مربوط به احكام و چه غيراحكام چه منقول از پيامبر[ص] چه منقول ازاصحاب آن حضرت را در آن كتاب مندرج مجموعا ده هزار حديث دارند ولى در وسائل الشيعه كه فقط احاديث مربوط به احكام مستند به پيغمبر[ص] و ائمه[ ع] را جمع كرده است سى وپنج هزار حديث مندرج است .

4. كليات و كبريائى كه داراى مصاديق وسيع و فراوان و صغريات بسيار وسيع كه احتياجات همه اعصار را شامل مى شود.

5. قواعد فراوانى از قبيل قاعده اهم و مهم قاعده لاضرر قاعده لاحرج قاعده اى كه از آيه شريفه[ لن يجعل الله للكافرين على المومنين سبيلا]استفاده مى شود يعنى خداوند راههاى تسلط كفار بر مسلمان را از همه جهات فرهنگى اقتصادى سياسى اخلاقى واجتماعى بسته است و حرام بودند حفظ كتب ضلال كه منظوراز آن ممنوعيت بازگذاشتن راههاى انحراف و وسائل گمراه كننده از همه جهات وابعاداست حرام بودن بيع سلاح به دشمنان دين كه منظوراز آن ممنوع بودن منتقل ساختن هر وسيله اى كه موجب قوت دشمنان دين كه منظوراز آن ممنوع بودن منتقل ساختن هر وسيله اى كه موجب قوت دشمنان دين مى گردد به آنان است و امثال اين قواعد كه در موارداصطكاك نيز بايد راه لازم و صحيح را تشخيص داد. بنابراين فقه ما يك فقه ايستا نيست واساسا پويا و شكوفا و پاسخگوى همه احتياجات و رفاه بخش و آزادى واستقلال آفرين است . منتهى ما بايد سعى كنيم فقيه شويم تا بتوانيم دراين درياى بى كران معارف غواصى كنيم و هر روز گوهرهائى را كه احتياجات هر عصر را از لحاظ ارائه يك نظام متكامل تامين مى كنداستخراج كنيم .

البته فقيه شدن بااين شرايط كار آسانى نيست كه فخرالمجتهدين شيخ مرتضى

انصارى مى گويد :[رزقناالله الاجتهادالذى هواشق من طول الجهاد] خداوند مقام اجتهاد را كه از زمان طولانى به جهاد با دشمنان در ميدان جنگ پرداختن سخت تراست نصيب ما بگرداند.


1. اصول كافى ج 1.47.

2. همان مدرك .

3. همان مدرك .

4. همان مدرك .

5.نهج البلاغه صبحى صالح كلمات قصار 432.

6. اصول كافى ج 1.46.

7. همان مدرك .47.

8. همان مدرك 44.

9. همان مدرك .

10. همان مدرك .36.

11.بحارالانوار ج 2.32.

12. همان مدرك .3534.

13. همان مدرك 33. اصول كافى ج 2.128.

14.بحارالانوار ج 2.37.

15. اصول كافى ج 1.32.

16. همان مدرك ج 1.32.

17.بحارالانوار ج /05/2

18. همان مدرك ج 2.26.

19.سنن ابن ماجه حديث 3170.1058.

20. امالى صدوق 344.

21.كشف الخفا ج 1.513 حديث 1369.

22.جامع الاصول ج 11.185 حديث 8716.

23.سوره احزاب آيه 23.

24.روضات الجنات ج 7.54.

25.جواهر ج 7.199198.

26.نهج البلاغه خطبه 18.

27.سوره نساء آيه 141.

/ 1