مصاحبه بااستاد: سيدعلى اكبر قرشى
روح حاكم بر حوزه هاى علميه اخلاص و صميميت است .امتياز واحترام جز بر مبناى دانش و تقوى نبوده و چيزى غيراز تحصيلات علمى و معنوى ارزش ندارد.حوزه ها با محيط زهد و قناعتى كه دارند همواره مركز خودسازى و تهذيب نفس بوده اند. هدف از تاسيس حوزه ها تحصيل معارف دينى و انتقال آن به گسترده قلمرواسلامى و رساندن حقايق به گروههاى گوناگون دفاع از شريعت و حفاظت از كيان دينى است . حوزه ها مجمع انديشه وران و عالمانى است كه متصدى پاسخ گويى به نيازهاى معنوى بوده و به عنوان تشكيلاتى منسجم و هدفدار رسالت[ استنباط احكام] و تبيين فرهنگ دينى را به دوش مى كشند. محيط حوزه به مثابه مركز آموزش و كارآموزى است كه طلاب پس از گذراندن دوران فراگيرى بايد جلب جايگاه كار شوند و آنجه فرا گرفته اند به كار بندند. جامعه اسلامى روى نيازى كه به مسائل معنوى و شرعى دارد نمى تواند براى تامين خواسته هاازافراد عادى بهرمند شودازاين روى به نيروهاى مهارت يافته و با صلاحيت نيازمنداست . اينجاست كه بايد مدت فراگيرى در حوزه علميه محدود باشد تا پيوسته نياز جامعه اسلامى برآورده شود و شعاع ارشاد وابلاغ همه سو را فراگيرد.در هيچ مركز آموزشى ديده يا شنيده نشده كه : دانش طلب براى اقامت هميشگى راهى آنجا شود و همه يا حتى عمده عمر سودمند خود را در آنجا سپرى كند وازامكانات و مزاياى آن بهره گيرد. سوگمندانه اكنون وضع بسيارى از حوزه هاى علميه چنين است يعنى برنامه مشخصى براى مدت تحصيل و بهره گيرى از آن در خارج از حوزه نيست . برخى حوزه را با موطن هميشگى و آرامگاه ابدى اشتباه گرفته اند كه رحل اقامت افكنده و هدف از تحصيل را فراموش كرده اند. بودجه و امكانات حوزه جزء بيت المال و براى تبليغ دين وارشاد مسلمانان است نه براى اداره زندگى افرادى كه بهره اى از آنان نصيب جامعه نمى شود. نبايد در تنور كم همتى سوخت و در غبار مسامحه گرى و سهل انگارى مدفون شد. جا دارد چشم گشاييم واسوه هاى تحسين برانگيز حوزه ها را بنگريم كه در كمترين مدت مايه علمى رااز حوزه گرفته اند و شاخسار پر بار خود را به دستان نيازمند نزديك ساختند.بايد باور كرد كه تحصيل و تحقيق از ويژگى در حوزه ماندن نيست بلكه اگر همت يار و توفيق مددكار شود هر جا مدرس علم است و هر سوى محضر تحقيق .استاد آيه الله سيد على اكبر قرشى از شاخصترين اين بلند همتى و سودمندى است كه سالهاى سال مانند شمعى فروزان فرا راه خلق خداست و در خدمت به معارف دينى مى كوشد. آنان كه با قرآن سروسرى داشته و دمى را با صحيفه سجاديه مى گذارنند اين پژوهشگرى بلند مرتبه و پوينده متبحر رااز ديرباز مى شناسند. جويندگان اسرارالهى و رمز و راز فرقانى سالهاست كه جلسه هاى تفسيراستاد را منبع فيضى يافته اند كه شيفتگان معانى و دلداگان حديث دوست را پاسخ مى دهد.آثار جاويدان حلقه هاى درسى و محفلهاى انس او چون نگار زيبايى بر دفتر زندگيش مى درخشد. حوزه و دانشگاه پيوسته از درسها و زمزمه هاى محبت استاد بهره مند شده و مى شود. حضور مرتب ايشان در مسجد و آمادگى براى هرگونه پرسش و مراجعات دينى او را روحانى تمام عيار ساخته است .اميد آن كه خداوند بزرگ توفيق دهداز گفته هاى برخاسته از دل آن بزرگوار بهره ياب گرديم . [حوزه] حوزه : با سپاس از حضرت عالى كه وقت شريفتان را دراختيار ما گذاشتيد خواهشمنديم زوايايى از زندگانى تحصيلى خويش را براى ما و خوانندگان محترم مجله بيان بفرماييد. استاد: بسم الله الرحمن الرحيم وصلى الله على رسوله واهل بيته الطاهرين و على اميرالمومنين و على مولانا صاحب العصر والزمان بقيه الله فى الارضين والسلام علينا و على عبادالله الصالحين .من در چهاردهم شعبان سال 1347 ه.ق . در شهركى به نام بناب از توابع مراغه متولد شدم . تحصيلات ابتدائى را در يكى از مدارس ملى (آن زمان بيشتر مدارس ملى بود) گذرانم . سپس در حوزه علميه بناب به تحصيل علوم دينى پرداختم . مقدمات را نزد علماى بناب مخصوصا پدرم سيدمحمد قرشى رحمه الله عليه كه از روحانيان وائمه جماعت آن شهر بود فرا گرفتم . پدرم ازاخبار زمان بود. من بيشتر موفقيتهاى خود رااز تاثير پاكى و تلقينات آن مرحوم مى دانم كه خداوند در وجودم ظاهر فرمود. در پاكى و شايستگى آن مرحوم همين بسى كه روز وفات وى تمامى مردم دست از كار كشيدند و يك پارچه در تشييع جنازه آن مرحوم شركت كردند.اين تشييع واظهار محبت مردم آنچنان با شكوه بود كه باعث تاثيرهاى مثبت در بعضى افراد شد. حدود سال 1324 شمسى راهى حوزه علميه قم شدم و با شروع به درس مطول و لمعتين ادامه تحصيل دادم . تحصيلات من تا فوت حضرت آيه الله بروجردى[ ره] ادامه يافت . پس از فوت ايشان مشكلاتى پيش آمد كه نتوانستم در قم بمانم ازاين روى ناگزير به بناب برگشتم و دراين موقع بود كه در شهراروميه (كه پيش از آن درايام تبليغ به آنجا مى رفتم و با محيط آشنايى داشتم ) ماندگار شدم . اگر چه اقامتم در حوزه علميه قم چندان طولانى نشد،اما با توفيقات الهى حدود سى سال است كه تمام وقتم به مطالعه تدريس و نوشتن گذشته و مى گذرد. يكى از جهاتى كه باعث شداين مصاحبه را بپذيرم اين بود كه به برادران روحانى عرض كنم : در خارج از حوزه هم مى شود مطالعه كرد تحقيق كرد و زحمت كشيد. فراگيرى و تحصيل منحصر به ماندن در حوزه نيست . پس از گذراندن دوره اى از تحصيل كه توانايى لازم علمى پديد آيد و زمينه مراجعه به منابع و متون فراهم گردد مى شود در خارج از حوزه بخصوص مناطقى كه نياز معنوى و فرهنگى مردم بيشتراست ادامه تحصيل و تحقيق داد.حوزه :اين موضوع به خاطراهميتى كه دارد بااجازه حضرت عالى در بخش پايانى مصاحبه به آن مى پردازيم .اكنون خواهش مى كنيم : راجع به اساتيد بزرگوارتان بو بهره يى كه از محضر آن بزرگان برده ايد صحبت بفرماييد. استاد: بعضى ازاساتيدى كه از محضر آنان بهره برده ام به رحمت الهى پيوسته اند و برخى در قيد حيات هستند كه خداوند رفتگان را غريق رحمت بى كران خويش گرداند و به موجودين عمر طولانى و با عزت عنايت بفرمايد. بحث بديع از كتاب مطول و شرح لمعه را خدمت حجه الاسلام محمدتقى زرگر و رسائل را نزد مرحوم آيه الله شهيد صدوقى 1 خواندم . مرحوم صدوقى از حافظه فوق العاده اى برخوردار بود و روزانه چند درس را بدون نياز به مطالعه تدريس مى كرد واضافه براين كارهاى ديگرى نيز در حوزه داشت كه به آنها مى رسيد. آيه الله سيد محمد باقر سلطانى طباطبائى 2ايده الله در مسجد امام حسن[ ع] تدريس مى كردند. و بحث بيع و خيارات از مكاسب را نزد ايشان خواندم .از چگونگى آشنايى باايشان واشتياق شركت در محافل درس آن بزرگوار خاطره اى دارم كه نقل مى كنم : مى دانيد كه طلبه هنگام شروع به كتاب تازگى داردازاين روى بايداستاد رسائل در تفهيم مهارت كافى را داشته باشد. من پيش از اين كه به درس آيه الله شهيد صدوقى بروم بحث قطع از كتاب رسائل را پيش يكى ازاساتيد شروع كردم ،اما مطلب آنچنان كه بايد روشن نمى شد. دراين فكر بودم كه شايداشكال از جانب فكر و ذهن من باشد و من توان فهميدن رسائل را ندارم .اتفاقا روزى براى پرسيدن مطلبى از همين باب قطع نزد آيه الله سلطانى رفتم .ايشان مطلب را بگونه اى بيان داشتند كه كاملا فهميدم . متوجه شدم كه اشكال در توان ذهنى من نيست بلكه نقص در بيان نارساى استاداست كه اگر زنده است خداوند توفيقش دهد واگر به رحمت الهى رفته خداوند غريق رحمتش گرداند. به اين صورت بود كه ارادت من نسبت به آيه الله سلطانى زياد شد و آرزو داشتم روزى نزدايشان درس بخوانم . بعدها كه به مكاسب رسيدم درس ايشان راانتخاب كردم و مكاسب را خدمت ايشان خواندم . خاطره آموزنده اى از درس ايشان يادم هست كه بيان مى كنم : روزى مطلبى را بيان فرمودند و ما هم گوش كرديم و فرداى آن روز آمدند و گفتند: آن مطلب ديروزى رااشتباه گفته ام ازاين روى حدود بيست دقيقه درباره اشتباه خودشان صحبت كردند و تذكر دادن كه اشتباه كردند مانعى ندارد ولى مهم اين است كه انسان اشتباهش را جبران كند و شهامت برگشتن را داشته باشد. مقدارى هم از محضر مرحوم آيه الله فاضل لنكرانى پدر آيه الله محمد فاضل كه اكنون ازاساتيد محترم حوزه علميه هستند بهره گرفته ام . شرح تجريد را هم نزد مرحوم آقاى آقا سيد حسين قاضى گرفته ام . ايشان عضو هيات ممتحنه اى بود كه از طرف مرحوم آيه الله بروجردى انتخاب شده بودند و در مدرسه فيضيه از طلاب امتحان مى گرفتند.ايشان پسر عمويى داشتند كه مقدارى هم درس ايشان شركت كرده ايم . مدتى نيز درس خارج مرحوم آيه الله بروجردى رفتم كه اواخر عمرايشان بود. حوزه : لطفا خاطرات خويش رااز مقطع زمانى كه در حوزه علميه قم مشغول تحصيل بوديد بيان كنيد. استاد: در آن وقت شهريه وامكانات كم بود. مجردين در ماه بيست و دو تومان از مرحوم آيه الله بروجردى و پنج من نان هم از مرحوم آيه الله حجت دريافت مى كردند.از خاطراتى كه از آن زمان به ياددارم آمدن مرحوم نواب به حوزه علميه است . روزى خبر شدم كه آن مرحوم شب در بالا سر حضرت معصومه[ س] سخنرانى خواهند كرد. تا آن وقت مرحوم نواب را نديده بودم . شب رفتم . مجلس آماده بود و مردم منتظر بودنداما پيش از آمدن آن مرحوم چند نفر آمدند و منبر را بردند. طولى نكشيد كه چند نفراز فدائيان اسلام كه جوانان رشيد و تنومندى بودند وارد مجلس شدند. در پى آنان مرحوم نواب با جثه اى كوچك و لاغر اما خوش سيما و محجوب وارد مجلسى شدند و با سرعت روى دوش يكى از جوانها رفت و روز كرد به قبر حضرت معصومه و گفت :اين جده من حضرت معصومه است . كسى نمى تواند مانع سخنرانى من باشد. مقدارى كه صحبت كرد كسى آمد و به مرحوم نواب چيزى گفت : نواب فرمود: سخنرانى به فردا موكول شد. مردم متفرق شدند. فرداى آن روز آمديم منبر گذاشته بودند و كسى هم مزاحم ايشان نشد. اين واقعه مربوط به زمانى مى شود كه چند سالى از فوت رضاخان گذشته بود. زبان مرحوم نواب مانند ذوالفقار جدش على بن ابى طالب[ ع] رسا و دشمن برافكن بود. خيلى فوق العاده صحبت مى كرد. به خانواده پهلوى صريحاانتقاد مى كرد. وقتى به رضاخان مى رسيد بدون كوچكترين ترسى به او لعنت مى كرد. آنان را ستمگر خائن و باعث بدبختى مردم معرفى مى كرد.پس از سخنرانى آمد كنار قبر حضرت معصومه و مشغول خواندن زيارت جامعه كبيره شد. تا آن موقع اين چنين به مفاهيم عاليه اين زيارت پى نبرده بودم . زيارت جامعه از آن زمان در ذهن من بيشتر جاافتاده و به اهميت و مضامين عاليه آن بيشتر پى بردم .از خاطرات آن زمان كه به ياد دارم اين است كه : مرحوم سيد عبدالحسين واحدى دومين عضو موثر فدائيان از شاگردان مرحوم آيه الله شهيد صدوقى بود و در درس رسائل ايشان شركت مى كرد و در كنار آن شهيد مى نشست . مرحوم واحدى با حضرت آيه الله صدوقى بسيار نزديك و خصوصى بود. بارها ديدم كه دو نفرى با يكديگر گفتگو مى كنند. بعد متوجه شدم كه فدائيان راجع به مسائل سياسى و فعاليتهاى خود با آن مرحوم مشورت مى كنند وازايشان راهنمايى مى گيرند مرحوم واحدى نيز سيدى بزرگوار و بسيار محجوب بود و عمامه كوچكى بر سر مى گذاشت . در آن زمان كه ما به درس مرحوم صدوقى مى رفتيم در قسمت غربى صحن بزرگ آب انبار وسيعى بود كه اكنون جزء مسجداعظم شده است روى آن مدرس بزرگى بود كه آيه الله مرعشى نجفى درس كفايه مى فرمودند و آيه الله صدوقى پس از درس ايشان رسائل تدريس مى فرمودند.البته مرحوم آيه الله صدوقى درسهاى ديگرى هم داشتند كه من شركت نمى كردم . :از خاطرات آن زمان اين است كه : شاه از سفرايتاليا واروپا برگشته بود. شاه در آن سفر با پاپ ملاقات كرده بود. شاه توسط فرماندار قم به آيه الله برجردى پيام فرستاده بود كه : تصميم دارد با آيه الله ملاقات كند. مرحوم آيه الله بروجردى به فرماندار قم گفته بودند: ذيل نامه شاه بنويسيد وقت ندارم . نقل كردند كه : برخى از اطرافيان حضرت آيه الله بروجردى ازايشان خواسته بودند كه اين ملاقات صورت بگيرد ولى ايشان نپذيرفت و دستور دادند: بنويسيد وقت ملاقات ندارم . از جمله خاطراتم در حوزه علميه قم مربوط مى شود به وقتى كه جنازه رضاخان خبيث را به ايران آوردند. نقل كردند كه :از آيه الله بروجردى خواستند بر جنازه نماز بخواند اماايشان حاضر نشدند. هنگامى كه جنازه را به قم آوردند آيه الله بروجردى آيه الله حجت و ساير مراجع قم را ترك كردند. درهاى مدارس علوم دينى بسته شد. به طلاب اجازه ندادنداز مدارس بيرون بروند. مااز منفذ در مدرسه فيضيه نگاه مى كرديم . جنازه در صحن اتابك بود. صحن بسيار خلوت بود چند نفر بيشتر نبودند. يك نفر كه ظاهرا مصرى بود با لحن خوشى قرآن مى خواند. در داخل صحن مطهر مطلقا معممى نبود فقط در ميان خدام حرم پيرمرد هفتاد ساله اى به نام شيخ عبدالرزاق بود كه در صحن مساله مى گفت واز آستانه حقوق مى گرفت . نقل كردند كه : وقتى اين پيرمرد مساله گو به جمع تشييع كنندگان پيوسته بود آنان به عنوان اين كه ايشان از آيات عظام هستند و براى تشييع جنازه شاه شركت كرده اند به سوى وى براى مصانحه واحوال پرسى هجوم آورده بودند!شايد بعضى از طلاب با لباسى معمولى براى تماشا و خبرگيرى در مراسم شركت كرده باشند،اما هركز معممى شركت نداشت .حوزه : لطفا انگيزه خود راازاقامت در شهراروميه بيان كنيد و همچنين براى ما و ديگر طلاب محترم بفرماييد كه چگونه خلا دورى از حوزه علميه را پر كرديد. استاد: بنده ايام تبليغى به اروميه مى رفتم ازاين روى با محيط آن شهر آشنا بودم . هنگامى كه از قم به بناب برگشتم بعضى از آشنايان گفتند كه دراروميه اهل علم كم است و زمينه استقبال و نياز هم زياداست شمااينجا بمانيد.حرف آقايان درست بود. منطقه نياز شديد به روحانى داشت و متاسفانه روحانى هم كم بود كه يكى از عوامل كمبود روحانى شخصى بود به نام [عرب باقى] كه اخبارى مسلك بود و با حوزه علميه ميانه خوبى نداشت . اين شخص مدتها عليه روحانيت و مراجع تقليد تبليغ كرده بود و دربار هم ازايشان حمايت مى كرد. به خاطر موقعيت خاصى كه داشت تبليغاتش موثر واقع شده بود.اين تبليغات باعث شده بود كه مردم اروميه رغبتى به فرستادن فرزندانشان براى تحصيل علوم دينى نداشته باشند و ازاين جهت خلا زيادى در منطقه به چشم مى خورد. مردم از من استقبال كردند و خواستند كه آنجا بمانم . من هم گر چه از حوزه سير نشده بودم ولى جريانها و پيشامدهاى اقتصادى وامثال اينها باعث شد كه در آنجا بمانم اما بعدا و (چنانكه خواهم گفت )اين نقص دورى از حوزه را توانستم به وسيله بحثهايى كه با رفقا داشتم جبران كنم و تحصيلاتم راادامه دهم .حوزه : فرموديد كه سى سال است دراروميه مشغول تدريس و تحقيق هستيد خواهشمنديم چگونگى كار را براى ما توضيح بدهيد. استاد: حدود سال 32 دراروميه ساكن شدم . در آن زمان عده اى از طلاب علوم دينى از قم برگشته بودند كه حال و وضعشان مانند من بود يعنى مسائلى باعث شده بود كه نتوانند در حوزه بمانند. يكى از آنان دانشمند محترم آقاى محمدامين رضوى بود كه اكنون در تهران تشريف دارند. درس تفسيرى راه انداختيم كه به مدت 10 يا 12 سال هر روزه برگزار مى شد. آن زمان به خاطر فراغتى كه داشتيم و به ساير كارهاى علمى و تبليغى كمتر مشغول بوديم به اينگونه مباحث و تحقيقات بهتر مى رسيديم . هر روز از ساعت 10الى 12 در يكى از منازل جمع مى شديم و جلسه تفسير را برگزار مى كرديم . در كنار تفسير مقدارى از روايات وسائل الشيعه را هم به بحث و گفتگو مى گذاشتيم .اين بحث ده - دوازده ساله باعث بيشتر شدن مطالعه و تحقيقمان شد.البته اين مباحث را توضيح بيشتر به گونه اى كه براى عموم مفيد باشد به مساجد شهر هم گسترانديم مثلا جناب آقاى امين رضوى واينجانب اين مباحث را در مساجدى كه برنامه داشتيم به عنوان درس تفسير مطرح كرديم .پس ازاين تحقيقات بود كه دست به قلم برديم و به نوشتن كتاب پرداختيم .البته همه اين بركات از همان مباحثات تفسير و بهره گيرى از كلام الهى بود كه معارف دينى بيشتر آشنا شديم و راه را پيدا كرديم .اين جمع ما حدود 7 - 10 نفر بود. بحث دراين جمع به طور آزاد مطرح مى شد. دراين مدت 12 سال تا سوره[ يس] مورد مطالعه و بحث قرار گرفت . اين بحث در وجود ما خيلى اثر كرد. بااين كه گاهى از ناحيه ساواك تحت تعقيب قرار مى گرفتيم و مزاحمتهايى مى شد امااهميت نمى داديم و كارادامه مى يافت .دوستان يادداشتهايى بر مى داشتند امااثر عمده اين جلسات اين بود كه به جريان مطالعه تحقيق و نوشتن افتاديم . تمام كارهاى علمى و فرهنگى كه بعداانجام شد از بركات همان جلسات بود. حوزه : لطفا بفرماييد جمع شما چه روشى درتفسير قرآن كريم داشت .استاد: تفاسير را مطالعه مى كرديم و مطالبى كه درباره آيه مورد بحث بود مى ديديم و به كتابهاى لغت هم مراجعه مى كرديم . در جلسه هر كسى نظر خود را بان مى كرد. بحث كاملا آزاد بود و برادران نظرها را مى شنيدند. مطالب ارائه شده گاهى تاييد و گاهى هم رد مى شد. حوزه : قاموس قرآن جايگاه خوبى را در فهم قرن داشته و دارد. طبيعتا حضرت عالى در نگارش آن به منابع لغوى و تفسيرى زياد مراجعه كرده ايد لطفا پس از معرفى اجمالى اين كتاب شريف بفرماييد كه در بيان لغتهاى قرآن چه منبعى را سودمندتر مى دانيد. استاد:نوشتن قاموس پنج سال واندى طول كشيد: ( از 1349/04/12 تا 1354/02/31) در نوشتن اين كتاب به منابع دست اول مانند:المصابح المنير فيومى (م .77ه.ق .) والصحاح جوهرى (م .393ه.ق .) مراجعه كرده ام .اين كتاب تنها درباره لغات قرآن نيست بلكه گذشته از آن در نوبت خود يك كتاب تفسير واگراغراق نباشد يك دائره المعارف مخصوص به قرآن است . در هر ماده كه تشخيص داده شده آياتى چند نقل و تفسير شده است . دراين فرهنگ به اقتضاى حال به روايات شان نزول آيات بعضى از قضايا واقوال بزرگان اشاره شده است . به اقتضادى حال در بسيارى از موارد بتفصيل بحث شده است . ذيل بعضى از كلمات مانند آدم اجل ارض بحر جن عرش و ... مفصلا بحث شده است . اما در ريشه يابى كلمه ها دو كتاب رااز همه بهتر و صحيحتر ديدم : يكى مجمع البيان مرحوم طبرسى (م .548ه.ق .) و ديگرى المفردات فى غريب القرآن راغب اصفهانى (م.502ه .ق .)اين دو كتاب آن مقدار كه من به دست آوردم در ريشه يابى كلمات عرب دست بالايى را دارند و براى بيان لغتهاى قرآن سودمندند.اما درباره تفاسير: بعضى از غربيهاايراد گرفته اند كه : مطالب قرآن خيلى پراكنده است واز مطلبى به مطلب ديگر مى پردازد و ظاهر آيات چندان به يكديگرارتباطى ندارند. براى پاسخ به اين اشكال و روشن شدن اين موضوع بهترين تفسير به نظر من الميزان است .البته المنار هم دراين زمينه كار كرده است اما به پايه الميزان نمى رسد.الميزان اين ايراد را خوب حل كرده وانسجام وارتباط آيات را به يكديگر به خوبى روشن ساخته است .از جهات لغوى وادبى مجمع البيان را بهترين تفسير يافتم .حوزه : گويا حضرت عالى مشغول نوشتن تفسيرى هستيد كه اخيرا هم الحمدالله دو جلد آن منتشر شده است . لطفا انگيزه خود رااز نوشتن اين تفسير بيان كنيد و همچنين اگرامكان دارد ضمن بيان شيوه كار به معرفى اجمالى آن نيز بپردازيد. استاد: قبل از نوشتن قاموس قرآن فكرم اين بود كه : پيشتر كتابهايى كه منتشر مى شود پس از مدتى بايگانى شده وا ز دسترس مردم خارج و به قفسه كتابخانه ها منتقل مى گردد،ازاين روى بهتراست چيزى بنويسم كه در رديف كتابهاى ماندنى باشد. قاموس قرآن را به همين انگيزه نوشتم .بعد از نوشتن قاموس مدتى مردد بودم و فكرم جمع نمى شود. دراين فاصله كارهاى پراكنده اى انجام دادم .اما پس ازاين فاصله چنانكه در مقدمه تفسير نوشته ام خداوند فكرم را جهت داد و دست به كار نوشتن تفسير شدم . هدفم بيشتر در نوشتن تفسير جوانان دانشگاهى و طبقه فرهنگى بود زيرااحساس مى كردم تفسير فارسى كم داريم واگر چنين كارى انجام شود شايد سودمند باشد. اين تفسير راابتدا [ ممتاز] نام نهادم ولى ازاين نام چندان راضى نبودم . تااين كه در سمينار نهج البلاغه يكى از طلاب حوزه علميه قم گفت :اين نام چندان مناسب نيست وايهام دارد. شايد اين فكر به ذهنها بيايد كه برخى از تفاسير ديگر ممتاز نيستند. اين گفته ترديد مرا بيشتر كرد. دنبال اسم جديد گشتم . ديدم قرآن خودش را به[ احسن الحديث] تعبير كرده است:[ الله نزل احسن الحديث كتابا متشابها مثانى تقشعر منه جلودالذين يخشون ربهم]... ازاين روى نام[ احسن الحديث] راانتخاب كردم .اين اسم ديگرايهامى ندارد و بهتراست . اما شيوه من دراين تفسير:ابتدا آياتى كه مطالب آنها به يكديگر مرتبط است آورده مى شود. بعدازاين آيات ترجمه مى شوند و كلمه هايى كه نياز به شرح دارند تبيين مى گردند.در مرحله بعدى مطالب لازم تحت عنوان[ شرحها] آورده شده و هر يك از آيات به وسيله آيات ديگر يا روايات يا با مطالبى كه به ذهن خودم مى رسد شرح مى شوند. در پايان نكته ها و برداشتهايى كه از آن آيات مى شود داشت مطرح مى شود. آنچه در ضمن شرحها به خاطر تفصيلش نمى شود آورد در كنار آن تحت عنوان نكته ها مى آيد. حوزه :اگرامكان دارد درباره ديگر تاليفاتتان هم مطالبى را بفرماييد. استاد: غيراز قاموسى و تفسيراحسن الحديث چند كتاب ديگر هم تاليف كرده ام كه عبارتنداز:1.المعجم المفهرس لالفاظ الصحيفه الكامله روزى يكى از دوستانم جناب آقاى محمدامين رضوى گفتند: صحيفه سجاديه كتابى است كه چندان به آن توجه نمى شود. شايسته است معجمى براى صحيفه بنويسيم كه دسترسى به مطالب آن آسانتر باشد.ايشان مرا براى نوشتن اين معجم تشويق كردند. نسخه اى را كه به تصحيح علامه مجلسى[ ره] و چاپ آخوندى بود انتخاب كردم . براساس كارى كه عبدالباقى در معجم المفهرس قرآن انجام داده است كار را شروع كردم . اين كتاب پنج سال طول كشيد. كار سه مرحله داشت : يك بارازاول تا به آخر نوشته شد و بعد تنظيم آن صورت گرفت و در نوبت سوم در دفتر مخصوص و به ترتيب خاص پاكنويس شد. شمااكنون مى توانيد هر جمله و عبارتى را باانتخاب يكى از كلمه هايش در صحيفه پيدا كنيد مثلا جمله :[ الحمد لله الاول بلااول كان قبله] اين جمله را هم در كلمه [حمد] مى توانيد پيدا كنيد و هم در كلمه[ الله] و هم در كلمه [كان] و هم در كلمه[ قبله] .دراثناى كار تاليف اين معجم دچار ترديد شدم كه آيااين كار را به انجام برسانم يا نه ؟ فكر مى كردم كه اين چنين اثرى براى عده اى خاص سودمنداست و معلوم نيست كه استفاده كننده زيادى داشته باشد. دراين برهه زمانى شبى امام سجاد[ ع] را در خواب ديدم .اين خواب را در مقدمه كتاب هم نوشته ام . دراين ملاقات حضرت پرسيدند: چه نامى بر كتاب گذاشته ايد؟ عرض كردم : هنوز نامى انتخاب نكرده ام . بين اين نسخه منتخب من و نخسه هاى ديگر پنج يا شش جمله اختلاف بود مى خواستم از حضرت وجه صحيح را بپرسم كه وضعى در داخل خانه پيش آمد واز خواب بيدار شدم .پس ازاين خواب يقين كردم كه حضرت راضى هستند،ازاين روى كار راادامه دادم تا بحمدالله تمام شد واكنون در دسترس علاقمندان است . 2. شخصيت حضرت مجتبى[ ع] .اين كتاب دراروميه چاپ شد واكنون گويا كمياب است . 3. مرد مافوق انسان حسين بن على[ ع] كه چندين بار چاپ شده است .4. معاداز نظر قرآن و علم كه دراروميه چاپ شده است .5. سيرى دراسلام كه چاپ شده است . 6.الاخلاق والاداب .اين كتاب عربى است . حدود هزار روايت و آيه در ضمن صدوده فصل جمع شده است .البته رواياتى كه جنبه حكايتى واخلاقى دارندانتخاب شده است تا مطالعه اش شيرين باشد. 7. خاندان وحى . دراين كتاب از هر يك از معصومين[ ع] تقريبا چهارده فصل و نادره آمده است كه مجموعا 196 نادره را تشكيل مى دهد. دراين نادره ها بيشتر آن حكايتى آمده است كه صحيح و در منابع اوليه وجود دارد.اين كتاب اكنون زير چاپ است . 8.اعلام نهج البلاغه كه در دست تاليف است و هنوز به اتمام نرسانده ام . حوزه :از محضر جناب عالى درخواست مى كنيم كه بيان بفرماييد غيراز تاليف به چه كارهايى مشغول بوده و هستيد. استاد: قبلا حوزه علميه اى داشتم كه مقدارى از وقت روزانه ام در آنجا مى گذشت و لمعتين و مكاسب را در آنجا تدريس مى كردم .چند نفراز طلاب آن حوزه در حوزه علميه قم دادامه تحصيل مى دهند و عده اى هم از قم برگشته و مشغول تبليغ هستند. جلسه تفسيرى داريم كه چهارده سال پيش ازانقلاب شروع شده است . در آن زمان اين جلسه در هفته اى حدود سه مرتبه برگذار مى شد. يك دوره قرآن تفسير شد و دور بعدى نيز مقدار زيادى تفسير شده بود كه از طرف رژيم سفاك شاه تبعيد شدم وانقلاب اسلامى شروع شد.اما پس ازانقلاب اين جلسه ادامه يافت و اكنون نيزالحمدلله ادامه دارد. از كارهاى ديگر من نمايندگى ولى فقيه در جهاد سازندگى نمايندگى در دانشگاه علوم پزشكى و دانشگاه اروميه مديريت گروه معارف و مسووليت آقايانى كه براى تدريس معارف به دانشگاه جذب مى شوند و تهيه متن درسهاى معارف مى باشد.البته غيرازاين كارهايى كه بر شمردم عضو شوراى استان و كميته امداد نيز هستم . نماز جماعت و پاسخ به مسائل شرعى و منبر كه جزء كارهاى معمولى ما و ديگر روحانيون عزيزاست .حوزه : تا جايى كه مااطلاع داريم حضرت عالى قبل ازانقلاب يكى از چهره هاى پرتلاش و فعال در مسائل اجتماعى و سياسى بوده ايد لطفا دراين زمينه براى ما مطالبى را بفرماييد.استاد: پس از فوت مرحوم آيه الله بروجردى قضيه لوايح ششگانه پيش آمد.اين امر باعث شد كه تحركى در حوزه هاى علميه بوجود بيايد. ما هم دراروميه كوششهايى كرديم .اما پس از تبعيد حضرت امام رضوان الله تعالى عليه مزاحمتهاى رژيم طاغوت زيادتر شد و مرتب تحت تعقيب ساواك قرار داشتيم .پس از پيروزى انقلاب اسلامى يكى از دوستانم شهيد نعمتى خدا رحمتش كند كه دراطلاعات سپاه بود پرونده مرا آورد كه با مطالعه اين پرونده به مسائلى برخوردم از جمله : ساواك تمامى حركات و گفته هاى مرا زير نظر داشته و تعقيب مى كرده است . تلفن من تحت كنترل بوده است . مكالماتم با قم و همچنين منبر من دراربعين شهداى تبريز و ... ضبط شده بود و... بالاخره وجود من دراروميه براى رژيم ناراحت كننده بود،ازاين روى مرا به بافت كرمان تبعيد كردند. در دوران ستمشاهى بارهاى بار مرا به ساواك احضار كردند كه پس از بازجوييها و تهديدهاى فراوان التزام مى گرفتند. رژيم از فعاليتهاى تبليغى من از جمله : منبر جلوگيرى كرد. اين ممانعتهاادامه داشت تااين كه انقلاب اسلامى شروع شد و دستگاه قادر به زورگويى نبود،ازاين روى توانستيم بطور مرتب در مسجداعظم اروميه برنامه سخنرانى و... داشته باشيم . پس ازانقلاب تاكنون وكيل حضرت امام رضوان الله تعالى عليه در اخذ وجوهات و نماينده آن مرحوم درامور حسبيه بوده ام واكنون همين حكمها را رهبر معظم انقلاب آيه الله خامنه اى و آيه الله اراكى تنفيذ فرموده اند.در خبرگان قانون اساسى نماينده مردم استان بودم واكنون هم در خبرگان رهبرى نماينده مردم استان هستم .ازافتخارات من هست كه در خبرگان قانون اساسى با شهيدان بزرگوارى همچون : آيه الله بهشتى آيه الله دستغيب و شهيد آيت در يك كميسيون بودم . دراين كميسيون بزرگواران ديگرى همچون : حضرت آيه الله جوادى آملى حضرته آيه الله مشكينى حضرت آيه الله مرحوم ربانى شيرازى و جناب آقاى جلال الدين فارسى ويك مسيحى به نام بيت اوثانا عضويت داشتند.حوزه : حضرت عالى فرموديد كه : علت پذيرش اين مصاحبه براى اين بود كه به طلاب بگويم : مردم در خارج از حوزه به شما نياز دارند. سعى كنيد مايه علمى واطلاعات لازم و ضرورى فقهى اصولى تفسيرى و ... و خويش را تكميل كنيد و در سطح كشور پراكنده شويد و در مراكز مورد نياز ضمن تحقيق و فراگيرى علوم به تبليغ و تدريس بپردازيد. لطفا دراين باره بيشتر توضيح بدهيد. استاد: هنگامى كه موضوع مصاحبه مطرح شد من در قصد قربت و خلوص آن شك كردم . مردد بودم كه آيا مصاحبه راانجام دهم يا خير؟ بالاخره خودم را قانع كردم كه پيشنهاد مجله حوزه را براى مصاحبه قبول كنم شايد سخنان و تجربيات من و بيان توفيقى كه خداوند به من داده است وسيله اى باشد براى راهنمايى برادران روحانى . موضوع اصلى اين است كه انسان اراده كند والا نوشتن و مطالعه كردم و زحمت كشيدن مخصوص حوزه علميه نيست .انسان با وجوداين كه از فيوضات حوزه محروم است مى تواند در محل خودش يا در جاى ديگر علاوه بر تبليغ و پاسخ به مسائل مردم و كاراجرايى تحقيق مباحثه و كار گروهى هم بكند. توصيه اى هم دارم به آقايانى كه در شهرستانها مقيم هستند: متاسفانه ما روحانيون بطور شايسته از فرصتهااستفاده نمى بريم و به موضوع مطالعه و تحقيق چندان اهميت نمى دهيم . خودم شاهد برخى از مجالس و نشستهاى وقت گير بوده ام .از باب نمونه : دراين مجالس دراين مجالس بيشتر مطالب و يا مسائل سياسى غير مفيد و ... مطرح شود و در مورد آيه اى از قرآن و فرازى از نهج البلاغه و روايتى از روايات بحث واظهار نظر شود. مردم از ماانتظار دارند كه نيازهاى معنوى و فرهنگى آنان را برآورد سازيم .اين محافل و مجالس مى تواند بهترين مركز براى حل اشكالات و پرسشهاى مردم باشد. ما بايداهل مطالعه باشيم . لااقل يك دوره مسائل عروه الوثقى را مطالعه كنيم تا بتوانيم پاسخگوى مسائل شرعى مردم باشيم . روحانى بايداطلاعات كافى براى پاسخگويى داشته باشد. اسلام بعداز وجود پيامبر عظيم الشان اسلام وائمه اطهار[ ع] با دو وسيله باقى مانده است : يكى كمكهاى مردم و ديگرى زحمتهاى بزرگان . مرحوم شيخ آقا بزرگ تهرانى علامه حلى و ... هم مثل ما بودند،امااز فرصتهااستفاده بردند تلاش كردند تا آثار بزرگى رااز خود به يادگار گذاشتند.بهتراست موضوعاتى كه تاكنون مورد بحث قرار نگرفته و براى جامعه ضرورت دارد مورد بحث قرار بگيرد.آقايانى كه امكان تجمعشان هست بايد دور هم جمع شوند و دست به كار شوند و تحقيق كنند. يكى از مسائلى كه مى شود محور كار باشد تاريخ پيامبراسلام است . درباره تاريخ پيامبراسلام ما شيعيان منبع مستقلى نداريم . برادران اهل سنت دراين جهت كارهاى زيادى كرده اند و دراين زمينه از ما پيش رفته اند. روى اين اساس ضرورى است كه اين كار در حوزه هاى شيعه انجام بگيرد. شايسته است براساس كتب روائى مانند: بحارالانوار كتب اربعه و ... سيره پيامبراسلام[ ص] را تنظيم كنيم .يكى از مسائلى كه مى تواند محور بحث و تحقيق گروههاى تحقيقى واقع شود شيعيان جهان است . وضع زندگى مسائل فرهنگى واقتصادى و آمار دقيق از تعداد آنان يكى از بهترين موضوعات مورد نيازاست زيرااگر ما شناخت دقيق از وضعيت شيعيان و تعداد آنان داشته باشيم مى توانيم حدالمقدور نيازهاى آنان را برآورده سازيم . مرحوم مظفر بيشت سال پيش كتابى در تاريخ شيعه نوشتند و در آن كتاب تعداد شيعيان هندوستان را سى ميليون واندى نقل كرده اند.اكنون تعداد شيعيان آن كشور چقدراست نيازهاى آنان چيست و وضعيت فرهنگى آنان چگونه است هيچ گونه اطلاعى نداريم . وقتى براى زيارت ثامن الائمه[ ع] به مشهد مقدس مشرف شده بودم عربى به من گفت : 25 درصد مردم بحرين شيعه هستند. توجه كنيد: جزيره كوچكى مثل بحرين اينقدر شيعه داريم آيااز وضعيت آنان اطلاعى داريم ؟البته آقايان روحانى كه در شهرستانها مقيم هستند بايد به اين نكته توجه كنند كه : در هر موضوعى كه قصد تحقيق دارند با بزرگان و صاحب نظران مشورت كنند تا وقت و عمرشان روى مسائل غيرضرورى هدر نرود. از باب نمونه يكى از مواردى را كه اينجانب مشورت كرده ام نقل مى كنم :در سفرى كه جناب آقاى قرائتى به اروميه داشتند باايشان كه بيشتر با نيازها آشنايى دارند مشورت كردم كه :اكنون جناب عالى چه كار تحقيقى را مفيدتر مى دانيد؟ ايشان فرمودند: به نظر من بهتراست بعضى از كتابها تلخيص و تنظيم شود چنانكه مرحوم محدث قمى كتاب[ عبقات الانوار] نوشته مرحوم حامد حسين را تلخيص كردند. برخى از كتابهاى مفيد ما خيلى مفصلند اگر تلخيص و تنظيم شوند و با زبان ساده و روان امروزى نوشته شوند شايد مطالعه كننده بيشترى داشته باشند. حوزه : ضمن تشكر فراوان از حضرت عالى كه وقت شريفيان را دراختيار ما گذاشتيد اگرامكان دارد ما و ديگر طلاب عزيز حوزه هاى علميه را نصيحت بفرماييد. استاد: بله من با برادران روحانى عرايضى دارم البته نه به عنوان نصيحت . برادران روحانى راجع به مسائل جارى مملكت نبايد بى تفاوت باشند بويژه اكنون كه حكومت حكومت اسلامى و در دست ما روحانيون است . در چنين موقعيتى كناره گيرى از صحنه انقلاب و يا بى تفاوتى يقينا موجب غضب پروردگار عالميان مى شود.در تاريخ آمده است كه : عده اى ازاميرالمومنين[ ع] كناره گيرى كردند و به معاويه هم نپيوستند.اصحاب نظرامام را درباره آنان جو يا شدند امام[ ع] فرمودند:[خذلواالحق و لم ينصرواالباطل] آنان به باطل كمك نكردند ولى حق را خوار گذاشتند.مااگر نسبت به مسائل و جريانهاى مملكت بى تفاوت باشيم نعوذبالله حق را خوار گذاشته ايم . نكته اى را هم به طلاب عزيزى كه مشغول تحصيل هستند تذكر مى دهم : بر برادران روحانى ضرورى است : درس استادى تشريف ببرند كه در خط امام وانقلاب بوده و هست .بحمدالله همه اساتيد چنين هستند،اما بايد دقت داشت و دراين باره مسامحه نكرد زيراانسان اثر پذيراست .استادى كه در خط امام و انقلاب نباشد كم كم در شاگرداثر مى گذارد.اين اثر گذارى بگونه اى است كه شايدانسان احساس هم نكند.حضرت امام رضوان الله تعالى عليه خيلى به حوزه هاى علميه اميدوار بودند.در يكى از ملاقاتهايى كه نمايندگان مجلس خبرگان با حضرت امام داشتند حضرت آيه الله مشكينى حدود بيست دقيقه از حوزه گلايه كردند.حضرت امام تبسم فرمودند و بيان داشتند: آقاى مشكينى هم همه اش براى ما روضه خواندند. و بعداضافه فرمودند: حوزه يك حوزه اى است كه تا به حال مقاومت كرده و بعداز هم خواهد كرد. شما فقط دو مساله را در نظر داشته باشيد: يكى اين كه به فقه اهميت بدهيد و ديگراين كه براى طلاب بشتر درس اخلاق بگذاريد. امام به اين دو موضوع خيلى عنايت و توجه داشتند.نكته ديگراين كه : ما طلاب بايد به نوشتن تحقيق و مطالعه بيشتر اهميت بدهيم . نگذاريم روزهاى زندگيمان به بطالت بگذرد.ازاين همه امكانات كه دراختيار داريم بطور صحيح بهره ببريم تا هم به دين اسلام كمك كرده باشيم و هم از عمرمان بهره برده باشيم .والسلام1. آيه الله شهيدمحمد صدوقى به سال 1327 ه.ق . در خانواده اى روحانى در يزد متولد شد. پدر واجدادايشان از عالمان و خدمتگزاران مردم بودند. جداعلاى ايشان توسط فتحعلى شاه از كرمانشاه به يزد تبعيد شد. بنابر برخى مدارك نسبت آن مرحوم به مرحوم شيخ صدوق مى رسد.
آن شهيد بزرگوار پدر و مادر را در كودكى از دست دادند و تحت تكفل دايى وابوالزوجه خود مرحوم ميرزا محمد كرمانشاهى قرار گرفتند.
2. آيه الله سيد محمدباقر سلطانى طباطبائى دام عزه در سال 1322 ه.ق . در بروجرد متولدشد. به سال 1347 وارد قم شدند و از محضراساتيد بزرگ همچون : مرحوم آيه الله خوانسارى مرحوم آيه الله فيض و مرحوم آيه الله حاج شيخ محمدعلى شاه آبادى بهرمند شدند.
3. سوره الزمر آيه 23.
4. اين سخن را حضرت على (ع) درباره افرادى مانند: عبدالله ابن عمر سعدابن ابى وقاص سعيدابن عمرو اسامه ابن زيد محمدابن مسلمه انس ابن مالك ابوموسى اشعرى اخنف ابن قيس كه از همراهى آن حضرت در جنگ با دشمنان خوددارى كردند فرموده است. [ نهج البلاغه] فيض حكمت 12