دستورالعملی از فقیه بلند مرتبه و عارف گرانمایه آقا محمد بیدآبادی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

دستورالعملی از فقیه بلند مرتبه و عارف گرانمایه آقا محمد بیدآبادی - نسخه متنی

محمد بید آبادی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

دستورالعملى از: فقيه بلند مرتبه و عارف گرانمايه آقا محمد بيدآبادى

حقيقت و ساختار دستورالعملهاى اخلاقى كه از بزرگان دين و عالمان ربانى به يادگار مانده است ذكر واذكاراست .

اذكار در فرهنگ قرآن و عترت ( ع ) كلمات لفظى كتبى يا تكوينى اند داراى باطنى ژرف و بلند با ظاهرى روان و دلربا. جمله هاى معبرسانى اند براى عروج از بستراسفل به علم اعلى .

ذكر مرز بين انسان و حيوان است ùاذكار پلكان قرب اند و نردبان صعود به لقاء معبود.

اين است كه در زبان قرآن و بيان امامان[ ع] خدا ذاكراست كتاب او ذكراست پيامبران او مذكراند و عالمان راستين دين اهل ذكر. 1اذكار را قلبى است و قالبى روحى است و كالبدى .

قالب اذكار (كه گسترده آن اشكال عبادات ظواهر شريعت الفاظ اسماء را در بر مى گيرد.) براق سالك است در همه منازل عروج . در بينش عرفانى شيعه جدايى سالك از ظواهر شريعت وانجام عبادات پرنگاه سقوط در وادى ضلالت و دام شيطان است . چنان كه ماندن دراين قالب ها و بسنده به اين ظواهر قفس مرغ باغ ملكوت روح الهى او مى گردد. عارفان شيعه مراقبت برانجام همه واجبات و مستحبات و ترك تمام محرمات و مكروهات را راه وصل به گواراى حقيقت دين مى دانند. چه خوش فرمود عارف بلندمقام شيعى مرحوم ملاحسينقلى همدانى :

... لاطريق الى القرب الا بشرع شريف فى كلى و جزئى ! 2

دراين راستا است كه روح همه عبادات ذكر خدا و قرب اوست . قالب و شكل آن عبادات را

شريعت با هدايت عام الهى براى خلق تبيين كرده است و روح و باطن آنها را شارع با هدايت خاصه خود براهلش الهام نمود و آنها را راهيان طريقت حب ربوبى گردانيد تا باالگو و مقتدا قرار دادن انبياء واولياءالهى به سوى وادى حقيقت پرگشوده و دربارگاه رحمت خاصه او آرامش يابند.

جان مايه سالك دراين معراج توسل به اسماء عينيه (چهارده معصوم ) و تمسك به اسماء ربوبى است .ابزار وسائل رسيدن به حقيقت اين اسماء و شهود آن حقايق اذكار مى باشد.

انسان با حاكميت اين اسماء بر عرصه وجودش مى تواند به حق تقرب جويد. بايد حقيقت اين اسماء در تار و پوداو جاى گيرد و بر ظاهر و باطنش سارى و جارى گردد.

براين اساس هر مقام رااسمى است و هر ذكرى را مقامى و شرايطى . نتايج و آثارى كه براين اذكار بار شده است (كه دراين دستورالعمل برخى از آنها آمده است .) ترديد پذير نيست ولى بايد شرايط و آداب آنها مراعات گردد.

بى شك اين كلمات ملكوتى پلكان عروج به لقاء معشوق اند كه بايد سالك عزم رااستوار كند و بر آنها پاى نهد و بارگاه جان را براى فرود آن حقايق پاك سازد همراه اين اذكار هجرتى توانفرسا و جهادى نفس كش هوس برانداز لازم است تا سالك تجلى گاه انوار ربوبى گردد. تثاقل على الارض با حقيقت اين اسماء و دستورها سازگار نيست .اينها دستور عمل اند نه اذكار ذهن واوراد خيال . بايد همت كرد و حقايق اين گوهرهاى ناب را بر دل زد نه بر زبان و كاغذ. تا سرنسپارى و اختيار وانگذارى سرت ندهند و مختار مطلقت نكنند .

اين است كه بايد در هر ذكرى بستر زمان مكان تعداد شرايط و آداب آن را نيك شناخت و ياس داشت .

حقيقت هراسمى در شرايطى ويژه خود با تكرار معين در جان ذاكر تجلى مى كند.

عنصر زمان و عدد كه بستر تكرار و تلقين اذكاراست نقش بارز و كارسازى در تقرب سالك و نور تجليات الهى بر قلب او دارد.

دراين زمينه گفته اند:

[حدود و عدد مخصوص همانطورى كه در جريانهاى مادى مانند: معالجات و تحولات شيميايى و كشت و زراعت واختلاف حبوب و توالد و تناسل به اختلاف انواع حيوانات لازم الرعايه است در جريانهاى معنوى نيز چنين مى باشد.

هر حال و صفتى به اقتضاى درجه ثبوت و رسوخ و حلول آن در مقام رفع يا تثبيت آن مقدار معينى از زمان را لازم دارد و در هر عبادت و مجاهدت و ذكرى با در نظر گرفتن آثار مخصوص اندازه محدودى را بايد قيد كرد] 3 .

در سلوك و خودسازى براى جلب فيوضات وانوارالهى چنانچه در قرآن و گفتار معصومين[ ع] و سيره اولياء آمده است عدداربعين را جايگاه ويژه و بلنداست .

محقق نفس گشته عارف بلند مرتبه جناب سيد مهدى بحرالعلوم در زمينه جايگاه عدد[ چهل] فرموده است :

خود به عيان ديده ام و به بيان دانسته ام كه اين مرحله شريفه از مراحل عدد را خاصيتى خاص و تاثيرى مخصوص است در ظهور استعدادات و تتميم ملكات در طى منازل و قطع مراحل ...

تخمير طينت آدم ابوالبشر( ع ) در چهل صباح اتمام پذيرفت: [ و خمرت طينه آدم بيدى اربعين صباحا) و دراين عدد عالمى از عوامل استعداد را طى كرد. به روايتى چهل سال جسد آدم در ميان مكه و مدينه افتاده بود و باران رحمت الهيه براو مى باريد تا دراين عدد قابل تعلق روح قدسى شد. و مدت ميقات موسى بن عمران( ع) دراربعين ليله تمام شد و خداوند خداوند قوم او را بعدازاربعين سنه از تيه خلاص كرد و خاتم الانبياء محمد( ص ) را بعداز چهل سال كه به خدمت قيام نمود خلعت نبوت پوشانيد. و زمان مسافرت عالم دنيا و غايت ظهور استعداد و نهايت تكميل دراين عالم در چهل است . چنانكه وارد شده است كه : عقل انسان در چهل سالگى به قدراستعداد هر كس كمال مى پذيرد.از بدو دخول او دراين عالم در نمواست تا سى سالگى و ده سال بدون او دراين عالم واقف است و چون چهل سال تمام شد سفر عالم طبيعت تمام است] وابتداى سفر به عالم آخرت است . هر روز و هر سال جزئى از آن بار سفر آخرت مى بندد وازاين عالم رحلت مى كند. قوت او سال به سال در كاهيدن است . و نور و بصر و سمع در نقصان است . قواى مادى درانحطاط و بدن در ذبول است چه مدت سفر واقامت او دراين عالم در چهل سالى تمام شد...ازاين جهت حديث وارداست كه : روى هر كه در چهل سالگى سفيد نشد شيطان مسح مى كند وجه او را مى گويد: [يابى وامى و جهالا يفلح ابدا] و مى گويد[ :نام تو در صحيفه جند من ثبت است] و بالجمله خاصيت اربعين در ظهور فعليت و بروزاستعداد و قوه و حصول ملكه امرى است مصترح به در آيات واخبار و مجوب اهل باطن ... 4

دستورالعملى كه پيش ديد شمااست در بردارنده اذكارى بسيار مقدس و شريف است كه سالك به مراقبت چهل روز بر هريك از آنها فرمان داده شده است . آثار و مقاماتى بر آنها بار شده است كه مويداحاديث انبياء واولياءالهى عليهم السلام مى باشد.

عالم عامل فقيه بلند مقام عارف راه شناس و رهرو لقاء يار مرحوم آقا محمد بيدآبادى[ ره] از عالمان جامع شريعت و طريقت بود. در علم فقه مرتبه بلندى ازاجتهاد را جايز شد و در حوزه عمل الگو وامام متقين بود. حكيمى ژرف نگر بود و عارفى بلندانديشه .او راه و روش سلوك رااز باطن قرآن وادعيه امامان عليهم السلام آموخت .

شريعت را براق معراج شهود مى دانست . حب و ولايت چهارده معصوم عليه السلام زاد راه او بود و مقام كردن در بيت ولايت آل بيت رسول عليه السلام قله آرمان و مطلوب او. سخن در بيان آفاق وجودى وابعاد نورانى زندگى او اين كوته مجال را نشايد. در پيش دستورالعملى از آن بزرگمرد آورديم و به پرتوى از زندگى اواشارتى كرديم .اميد آن كه توفيق يار گردد تا در فرصت ديگر (به بركت چاپ دستورالعملى كه در دست است ) زندگى پر بار و درس آموزاو را فرا ديداهل دل قرار دهيم . ان شاءالله .

اما بعد بدان !اى برادر عزيز كه راه به سوى قرب حق تعالى حل شانه منحصراست به دو چيز: تخليه و تحليه 5 .

تخليه و تحليه يعنى خالى كردن نفس ناطقه (كه قلبش مى گويند و روحش مى نامند.اختلاف اسماء به علت اختلاف مسميات است از راه حيثيات چنانكه به تفصيل در كتب اهلش مسطوراست .)از آنچه او را مانع و حائل شود. و باز دارداز توجه به خدا.

تحليه مزين و محلى نمودن او به آنچه سبب توجه و تقرب به حضرت حق مى شود.

پس هر گاه نفس مويد حق در خود ميل و رغبتى به سوى حق تعالى ديد اول چيزى كه براو واجب است : مراعات و تحصيل تخليه است . مقدم بر همه اسباب و مبادى آن توبه است از آنچه سابق بر آن بوده است .

از ملامت مردم باك نداشته باشد. 6 مراقبت نفس داشته باشد. يك چشم بر هم زدن ازاو غافل نشود 7 . سعى و كوشش نمايد كه ازاو معصيتى سر نزد و هرگاه از روى غفلت و سهوازاو معصيتى سر بزند همان ساعت به توبه وانابه 8 تدارك نمايد.

به شرط آن كه اولا شريعت مصطفوى مرتضوى را تحصيل كرده باشد يعنى عالم شود به امر و نهى شارع كه آن دو چيزاست :

اول : عالم به مسائلى كه تعلق به افعال و جوارح دارد.

دوم : عالم به آنچه به دل تعلق دارد:ازاوصاف جميله واخلاق رذيله .

علم اول يا به تقليداست و يا به اجتهاد.اين رااهل تحقيق [ علم شريعت] مى نامند. علم دوم را[ علم به طريقت] مى گويند.

از تريب اين دو مقدمه : (صغرى و كبرى ) نتيجه اى حاصل مى شود كه آن را [حقيقت] مى خوانند يعنى معرفت كامل حسب قابليت واستعداداو به حقايق موجودات محصول است يا به نفس خودش .

هرگاه قلبا توبه كرد و مصر بر فعل توبه و تدارك مافات منه شد نشانه توفيق الهى واذن دخول به درگاه حضرت شاهى است .

پس در آن اوقات به جهت رفع وسوسه نفس و خطورات قلبيه كه لازمه طبع بشرى است مكرر مداومت به اين ذكر كند:

لاحول ولا قوه الا باالله العلى العظيم 9

گمان حقير بلكه يقين كه يك اربعين تمام نشده است از براى نفس حالتى چند عارض مى شود كه ترقى تمام نسبت به حال

سابق نفسش دست گيريش خواهد گرديد.

بعداز آن چند وقتى كه اقلش يك اربعين باشد به اين ذكر مداومت نمايد:

لااله الاانت سبحانك انى كنت من الظالمين . 10

هرگاه مراعات حال نفس بر آنچه مذكور شد 11 مقارن به اين ذكر گرديد بى شبهه حالتى او را دست مى دهد. به شرط آن كه مقارن گرداند اين اوقات را به جوعى و سهرى و ماكول و مشروبى كه در ظاهر شبهه ناك نباشد. چون اربعين به اين ذكر يا مراقبه نفس براو گذاشت شروع نمايد به ذكر

لااله الا الله

با تذكر معنى آن . به اين طريق كه در گفتن[ لااله] به زبان از دل خيال غير را بيرون و محو سازد. در گفتن[ الاالله] توجه كلى قلبا به جانب حق نمايد. به اين طريق يك اربعين به سر آورد با آن شرايط سابقه . دراين اربعين صفايى و نورى در دل او منكشف گردد كه او را در بعضى ازاوقات از خود بى خود نمايد و بعدازاين اربعين شب و روز مداومت نمايد به ذكر:

اله الا هو يا حى يا قيوم، 12 يا هوالحى القيوم.

تا يك اربعين . دراين اربعين احتمال دارد جنونى براو عارض شود بسبب مشاهده بعضى ازانوار تجليات . دراين اربعين لازم است او را باجوع و سهر و صمت عزلت واگر چه بى اختيار نفس به علت مشاهده

بعضى ازانوار صفات ميان به عزلت و صمت مى كند.

بعدازاين اربعين ديگر مداومت نمايد به ذكر:

الله

بى حرف ندا. و دراين اربعين به قدرقابليت واستعداد فتح باب ملكوت در دل اوشود به حيثيتى كه امور مخفيه براو ظاهر و مكشوف گردد. چنان انوار صفات براو فايض گردد كه خودش در آن حال حيران خود باشد.

بعدازاين اربعين مداومت نمايد به ذكر:

يا هو يا من هولا هوالا هو . 13

چنان مشغول شود كه غيراز فرايض و نوافل يوميه واكل و شرب ضرورت به هيچ چيز ديگر متوجه نشود و دراين اربعين او را فنايى از [ملك و ملكوت] حاصل شود كه به غيراز نفس خودش كه خود را مشاهده مى نمايد محيط ملك و ملكوت و حق را محيط برخود مشاهده كند بى كمى و كيفى و خود را چون قطره اى محو در درياى حقيقت مشاهده نمايد. بعدازاين اربعينى ديگر مداومت نمايد به ذكر:

يا هو

كه دراين اربعين فانى از خود گردد. دراين حال عبد در ميان نباشد شاهد و مشهود ذات معبوداست . واين جاى اقدام است . دراين مقام آواز:

لمن الملك اليوم . 14

ازاو برخيزد كه خود گويد و خود شنود.

بعدازاين اربعينى ديگر مداومت نمايد به ذكر:

يا الله يا هو

كه از حالت[ محو به صحو] رسد و بقاى كلى در عين فنااو را حاصل گردد و سر معنى[ العبوديه جوهره كنههاالربوبيه] براو ظاهر و منكشف گردد و دراين مقام به مرتبه[ خلافت] و مراد حق تعالى از[ انى جاعل فى الارض خليفه] 15 خواهد رسيد و دراين مرتبه سزاواراست كه خلق را به خدا دعوت كند و نام عام بلكه خاص[ حجه الله على الارض] به اشاره غيبى آن حضرت خواهد بود.

وصول به اين مرتبه و ترقى دراين مقامات موقوف است بر تكميل هر مقامى به شرايط مقرره به مراعات امور جزئيه متعلقه به آن مقام والا در قدم اول به جا ماند وانانيت و فرعونيت در نفس او شكوفه خواهد كرد.

[ اللهم وفق و سدد و قونفو سنا للترقى]


1. آيات قرآن و روايات امامان عليهم السلام دراين زمينه بسيار ر.ك :

2.تذكره المتقين . نامه ها و دستورالعملهاى چهارتن از عارفان بزرگ همچون : ملا حسينقلى همدانى مرحوم بهار مرحوم كربلايى و آقا محمد بيدآبادى آمده است .

3. تحفه الملوك فى السيرالسلوك علامه آيت الله العظمى سيدمهدى طباطبائى بروجردى بحرالعلوم رضوان الله عليه با شرح و توضيح حسن مصطفى .19.

4. ر.ك همان مدرك .20.

5. هرانسانى چون در بستر ماده و مهد خانواده اجتماعى انسانى رشد مى كند ناگزير از محيط و پيرامون خود تاثير مى پذيرد و شناختهاى ناقص تفسيرهاى نادرست اخلاق و صفات ناپسند را كسب مى كند. در نتيجه شاكله اى نابهنجار با فطرات اولى وانسانى در وجوداو پاى مى گيرد.

6دراين راستا بايسته است افكار وانديشه اش را با منطق قرآن و عترت محك زند زاندوخته هاى ناقص علمى خود را كامل كند و خيالهاى باطل و بى پايه را دور بريزد ( تخليه ) . با پيوند زدن عقل خود به عقل فعال كه صورت تفصيلى آن قرآن و بيانات عترت پيامبر صلى الله عليه و آله است دستگاه وجودى او در تمام مراحل و مراتبش صبغه و رنگ الهى پيدا كند. و باطن او را صيقل بدهد حقايق بلند و شريفى را پيش ديد عقل او بنهد دراين مقام او با ( فرقان ) و نور برخاسته از تقوا تحليل گزينش وانتخاب مى كند و در صراط عزيز حميد گام پيش مى گذارد.

7. غفلت كه ضد[ يقضه] و هشيارى است اساس و پايه همه گناهان است . بيماريى خطرناكتراز[ غفلت] براى مومن و سالكين نمى باشد ( الغفله اضرالاعداء) زيرا[ غفلت] بستر غرور و گمراهى است .انسان غافل حقايق را درست نمى بيند.او در حصار منافع تن پرورى و خواسته هاى مادى

8. تفاوت توبه وانابه : توبه پشيمانى از گذشته و رفتار و كردار پيشين است . توبه گر با بصيرت الهى كه به او عنايت شده است خسارت و زيان كجروى خود را خواهد چشيد و به فطرت و فاطر خويش روى مى آورد.
او در كاراين پشت كردن و روى آوردن با موانع روبرو مى گردد. رسوبات گذشته بالهاى روح الهى او را مى بندد و مانع پروازاو مى گردد.اينجاست كه بايد به سلاح اشك تضرع وانابه بندها را بگسلد و با تمسك و توسل به دامن عنايت اولياءالهى وسيله نجات خود را فراهم كند واز ظلمات آزاد گردد.

9. معناى اين ذكر بسيار بلنداست . در روايات قرائت و مداومت بر آن در حالات و زمانهاى گوناگون سفارش شده است . حضرت رسول صلى الله عليه و آله در دستورالعملى به سلمان فارسى (ره) فرموده است : و قال سلمان رحمه لله عليه اوصانى خليلى رسول الله صلى عليه و آله بسبع لاادعهن على حال ...

10.اين ذكر معروف به ذكر[ يونسيه] است . بزرگان واهل سلوك فوايد و تاثيرات زيادى براى آن
بيان كرده و بهره ها و بركات بسيارى از آن ديده اند. ر.ك[ : مجله حوزه] شماره 4.68.

11.تنها توجه ذهن كافى نيست بلكه بايداين توجه وجهه همت و سمت اعمال و نيت هاى سالك گردد و همه مقاصد و رفتاراو[ لوجه الله] باشد و بس . چون چنين شد انوار ويژه اين ذكر جان او تجلى كند و دلش را صفايى ويژه احاطه كند.

12. حى و قيوم دو ظهوراز ظهورات[ هو] و وجود صرف مى باشند. سالك بايد در بسترانديشه گسترده اين دواسم را بشناسد. و در حيطه وجود و كون با سير درانفس و آفاق سلطنت[ حى قيوم] را شهود كند. سالك اگر به حقيقت حقه اين دو ذكر برسد آثارى كه در متن دستورالعمل آمده است براو باريدن گيرد تا جان او جلا پيدا كند و قلب او صفا يابد و روح آرام او بى قرار گشته و بر دهليز منزل حيرت قرار گيرد.

13. عارفان در قالب الفاظ مراتب اسماء و منازل قرب حق را براى سالك چنين ترسيم كرده اند: مقام و هويت مطلقه (لارسم له ولااسم له )او سخبوح است از آن كه عارف بتواند به آن مقام دست يابد وقدوس از آن است كه انديشه حكيم به او برسد. تفكر دراين مقام نهى شده است و انديشه كننده در آن از خدا دور مى گردد. همين حقيقت گاهى به شرط اطلاق ماخوذاست . به آن[ هويت ساريه] و نفس رحمانى اطلاق گرددلا و با لفظ[ هو] به آن مقام اشاره گردد لذا هو اشاره به صرف وجود و هويت مطلقه من حيث هى هى بدون تعين صفات و تجليات اسمائى مى باشد.

14. سوره غافر آيه 16.

15. سوره بقره آيه 30.

/ 1