حربه تكفير - 4 اسلام و تكفير - حربه تکفیر (4) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

حربه تکفیر (4) - نسخه متنی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید









حربه تكفير - 4 اسلام و تكفير

در شماره هاى پيشين حربه تكفير و پى آمدهاى سوء و ريشه هاى آن را مورد بررسى قرار داديم روشن شد كه جواتهام و تكفير در جامعه بسان سم مهلكى است كه آن رااز درون دچار آشفتگى و تفرقه و نفاق نموده و به پرتگاه هلاكت سوق مى دهد. و نيز روشن شد كه دشمنان اسلام ازاشامخ اين جو براى استقرار سلطه شوم و پليد خود بر ممالك اسلامى بيشترين استفاده را نموده اند.اينك دراين نوشتار برآنيم كه ديدگاه اسلام و راه حل پيشنهادى آن را براى رفع اين مشكل مورد بحث و بررسى قرار دهيم.

جواتهام و تكفير در جامعه بيانگر نوعى رابطه سوء در برخورد و معاشرت است رابطه اى كه در آن بدبينى و بدگمانى حق دوكينه و ... جايگزين اخوت و يگانگى عطوفت و مهربانى گشته و رابطه بين افكار و آراء در جامعه بر بدترين پايه هااستواراست به جاى اينكه بر منطق و استدلال تكيه شود تا روح تفاهم و حقيقت جوئى زنده گردد به چماق تكفير واتهام براى كوبيدن طرف مقابل واشباع روح تفوق طلبى روى آورده مى شود. بنابراين قبل از آنكه موضع صريح اسلام را در رابطه با جو تكفير بيان كنيم نخست بايد روابط اجتماعى اسلام را بصورت گذرا مورد بررسى قرار داده تا ببينيم رابطه بين افراد جامعه بر چه اصولى استواراست ؟ آيا در تعاليم اسلام زمينه اى براى بروز و ظهور يك چنين جوى در جامعه اسلامى وجود دارد يا نه ؟ و بديگر بيان ميزان مخالفت اسلام بااين مساله تا چه اندازه است ؟ آيا مخالفت اصولى و زيربنائى است ؟ اسلام و روابط اجتماعى

بدون ترديد هيچ مذهب و مسلكى پيوند ميان افراد جامعه را به اندازه اسلام اهميت نداده و بااحكام و قوانين خود حلقه هاى اجتماعى را بقدراسلام مستحكم ننموده است .ازاينرو قرآن پيوندهاى اجتماعى را بعنوان يكى از نعمتهاى بزرگ الهى ياد كرد و مى گويد:

[واذكروا نعمه الله عليكم اذكنتم اعداء فالف بين قلوبكم فاصبحتم بنعمته اخوانا]. 1 بياد آوريد نعمت هاى خداوند را به شما زمانى كه دشمنان يكديگر بوديد پس خداوند ميان دلهاى شماالفت ايجاد كرد و شما در سايه نعمت هاى او برادر گشتيد.

و در جاى ديگر بعنوان معجزه اى از معجزات پيامبر[ص] از آن ياد مى نمايد:

[ هوالذى ايدك بنصره و بالمومنين والف لين قلوبهم].... 2 .

[خداونداست كه با يارى خود و مومنان تو را تاييد كرد و ميان دلهاى ايشان الفت افكند].

و در مقابل پراكندگى و نفاق و درگيريهاى داخلى را در رديف عذابهاى آسمانى قرار داده :

[قل هوالقادر على ان يبعث عليكم عذابا من فوقكم اومن تحت ارجلكم اوبلبسكم شيعا وبذيق بعضكم باس بعض] . 3 بگو خداوند قادراست كه از آسمان و زمين بر شما عذاب فرو فرستد و يا لباس اختلاف و پراكندگى بر شما بپوشاند و بدست يكديگر شكنجه شويد.

اسلام در يك كلام رابطه بين افراد مسلمان را همان رابطه اخوت و برادرى مى داند كه از نزديكترين و مستحكم ترين روابط خويشاوندى است . و مى فرمايد:

[ انماالمومنون اخوه]... 4 .

[ همانا مومنان برادران يكديگرند].

امام صادق ( ع ) مى فرمايد:

[ المسلم اخوالمسلم هو عينه ومراته ودليله لايخونه ولايخدعه ولايظلمه ولايكذبه و لايغتابه] 5 .

[مسلمان برادر مسلمان است چشم و آئينه و راهنماى اواست نسبت به او خيانت و نيرنگ و ستم نكند واو را تكذيب ننمايد وازاو غيبت نكند].

اين ارزشمندترين ره آوردهايى است كه اسلام براى جهان بشريت به ارمغان آورده واز پيروان خود خواسته كه با يكديگر همچون برادر زندگى كنند البته برادرى دراسلام فقط جنبه عاطفى ندارد بلكه پيمانى استپايدار و ناگسستنى كه ريشه درايمان ضخص دارد واز عمق جان بر مى خيزد و تمام ابعاد زندگى فردى واجتماعى امت را فرا مى گيرد و سايراصول روابط اجتماعى همچون محبت و دوستى تعاون و همكارى مساوات و برابرى و ...از همين اصل اخوت سرچشمه مى گيرد. و هر مسلمانى موظف است كه در راه حفظ واجراى آن تلاش و كوشش نمايد .

امام صادق[ ع] مى فرمايد:

...بحق على المسلمين الاجتهاد فى التواصل والتعاوون على اتعاطف والمواساه لا هل الحاجه وتعاطف بعضهم عى بعض حتى تكونوا كماامركم الله عزوجل رحماء بينهم]... 6 .

[بر مسلمانان لازم است كوشش كنند تا دلهاى خود را به يكدگير نزديك سازند واز تعاون آميخته به محبت فروگزار ننمايند نسبت به نيازمندان مواسات نمايند و نسبت به يكديگر ابراز عاطفه كنند تا مصداق گفتار خدا[ رحماء بينهم] گردند].

اين اصول تنها بعنوان يك وظيفه و دستور بيان نشده بلكه براى بثمر رساندن آن طرحهاى جامعى نيز ريخته شده است از طرفى تمامى علل و اسبابى كه منجر به تحكيم وحدت و مودت واعتماد متقابل و ... مى گردد مانند حسن ظن به يكديگر اصلاح ذات البين كوشش درانجام حاجات يكديگر تا مصافحه و معانقه و تزاور (ديد و بازديد) وامثال آن را بسيار ستوده واجر و پاداشهاى فراوانى مقرر نموده است واز طرفى كليه عوامل و مسائلى كه به اصول اين رابطه خدشه وارد ساخته و موجب تفرقه و نفاق و پراكندگى گردد. همانند: غيبت تهمت سخن چينى تمسخر عيب جوئى برترى طلبى سوءظن و مانند آن بشدت از آن نهى شده و بر آن كيفر و عقوبت مقرر گرديده است .

در دستورات اسلام كمتر گناهى به پايه ايجاد عداوت و تفرقه ميان مردم مى رسد همانطور كه كمتر كار و عمل نيكى به پايه ايجادالفت و مهربانى در ميان مردم مى رسد. بعنوان نمونه[ سحر] دراسلام حرام و برخى از روايات هم رديف كفر آورده شده ولى در روايتى امام صادق[ ع] سخن چينى رااز بزرگترين نوع سحر ( از نظر تاثير) شمرده و نقش ويرانگر سخن چينى در پيوندهاى اجتماعى رااينگونه بيان مى كند:

[ ان من اكبرالسحرالنميمه يفرق بهابين المتحابين و يجلب العداوه ععلى المتصافيين و يسفك بهاالدعاء و يهدم بهاالدور ويكشف باالستور والنمام اشرمن وطى ءالارض بقدم].7 [مهمترين سحر ( از نظر تاثير در تفرقه افكنى ) سخن چينى است كه ميان دوستان ايجاد تفرقه و جلب عداوت مى كند و خونها بواسطه آن ريخته مى شود و خانه ها ويران مى گردد واسرار و رازهاى مردم فاش خواهد شد. سخن چين بدترين كسى است كه قدم بروى زمين گذارده است].

و در همين رابطه[ ع] براى كوبيدن افكاراقليت تفرقه افكن خوارج چنين مى فرمايد:

والرمواالسوادالا عظم فان يذالله على الجماعه واياكم والفره . 8 [به جمعيتهاى بزرگ به پيونديد واز پراكندگى بپرهيزيد زيرا دست خداوند با جماعت است] .

تا بدينجااشاره اى به گذرا به موضع اسلام در رابطه با پيوندهاى اجتماعى طبيعى است در نظامى كه رابطه بين افراد براساس اخوت و برادرى پايه ريزى شود جواتهام و تكفير كه بدترين نوع رابطه و برخورداست مردود و بااصول اوليه روابط اجتماعى اسم سازگار نيست .

اسلام و برخوردانديشه ها:

علاوه براين در خصوص رابطه بين آراء وانديشه هاى گوناگون در جامعه اسلامى كه سرمنشااصلى اتهامات و تكفيرهااست اسلام نظر خاصى داشته واصول و مبانى ويژه اى جهت سالم سازى رابطه انديشه هاارائه مى دهد كه با وجوداين اصول و مبانى زمينه اى براى جواتهام و تكفيرها و نسبتهاى ناروا باقى نمى ماند.

اسلام بهمان اندازه كه به دانش و تحقيق ارزش داده و همواره انسانها را دعوت به تدبر و تفكر و نتيجه گيرى فكرى مى نمايد بيش از آن سعى دارد كه محيطى سالم براى برخورد صحيح افكار وانديشه ها در جامعه فراهم آورد تا در سايه آن تبادل افكار و نظريات صورت پذيرفته و انديشه ها بارور گشته و دست يابى به حق و حقيقت كه هدف اصلى است آماده تر گردد اصول و مبانى ارزشى اسلام دراين رابطه بدينقراراست .

حق جوئى :

حق مقدسترين واژه هااست دراسلام حق اساسى ترين معيارهاى ارزش قرار گرفته ارزش دهنده همه چيز حق است وارزش هر چيز به اندازه نزديكى آن به حق است لا شخصيت شخصيتها به ق سنجيده مى شود بيش از هر چيز بحق سفارش گشته واز حق جو ستايش بعمل آمده حق گمشده مومن است گر چه از دهان منافق بيرون آيد حق خواهى و تواضع در برابر آن از نشانه هاى ايمان است حق را بگوى گر چه به ضرر تو باشد حق را بپذير گر چه خوشايند تو نيست و تكذيب حق در رديف افتراء به خدااست من اظلم ممن افترى على الله كذبااوكذب بالحق لماجائه... . 9 [چه كسى را مى توان ظالم تراز تكذيب كننده خداوند و تكذيب كننده حق بر شمرد].

بنابراين از نظراسلام هيچ چيز نبايد مانع از حق جوئى و حق گوئى و حق پذيرى انسان گردد.

اين اساسى ترين اصل دراين باب است و نقش مهم واصلى را در سالم سازى محيط انديشه و فكر در جامعه بعهده دارد.اگر همه انسانها با تمامى اختلافات فكرى و نظرى كه يك امر طبيعى در هر جامعه اى است هدف آنان رسيدن بحق و حقيقت باشد. نه تنها موجب برخورد نامطلوب و بروز جواتهام نمى گردد بلكه در رشد و تكامل جامعه سهم بسزائى دارد. حق جوئى و حقيقت طلبى زاينده وارزش دهنده به اصولى است كه در ذيل مى آيد. بدين معنى كه چون امكان رسيده به حق و حقيقت بودن رعايت اين اصول ميسر نيست ازاينرواين اصول موردارزش خاص قرار گرفته است .

1- گزينش بهترين :

قرآن كريم دراين رابطه مى فرمايد:

[ بندگان مرا بشارت ده آنهائى كه به سخنان اين و آن بدون در نظر گرفتن گوينده و و خصوصيات او گوش فرا مى دهند و با نيروى عقل و خرد بهترين آنها را بر مى گزينند و هيچگونه تعصب و لجاجتى در كار آنها نيست آنان جوياى حقند و تشنه حقيقت]... . 10 بنابراين باارزش دادن به اين اصل مسلمان نبايد هرگز درباره آراء وافكار خود بدون اينكه بررسى لازم را بنايد تعصب ورزد و نظريه خود رااز نظريات ديگران برتر بداند اين سخن تنها در مورد اصول دين نيست بله همه مسائل فكرى را در بر مى گيرد وانسان مسلمان بايد با سعه صدر تمام به ددوراز زدن اتهام و تكفير به شنيدن نظريات گوناگون و گزينش بهترين آنها بپردازد.

[فبشر عبادى الذين يستمعون القول فيتبعون احسنه] .

اسلام آنچه را كه مانع از تفكر و تعقل انسان گردد بعنوان يك ضدارزش در مسائل فكرى بدان نگريسته است لذااز پيروان خود مى خواهد كه عقل خويش رااز هرگونه قيد و بند بيجا وا رهانند و هرگزاز كسى كوركورانه تقليد نكنند. سرزنش صريح قرآن از كسانى كه بخاطر تقليداز پدران و نياكانشان آئين بت پرستى را برگزيده اند گوياى اين واقعيت است كه شارع مقدس اسلام هرگونه تقليد متكى بر نادانى را نفى و با آن به مبارزه برخواسته است .

2- آزادانديشى :

[...قالوا نتبع ماالفينا عليه آبائنااولوكان آبائهم لايعقلون شيئا ولايهتدون] . 11 و آنگاه كه ايشان را به تبعيت خداوند فرا مى خوانيم : گويند پيروى مى كنيم از آنچه پدران خود را بر آن يافتيم . گر چه پدرانشان از عقل نهى بوده و راه را در نيابند!

و مى گويد هيچ كسى حق ندارد مطلبيرا بدون استدلال و برهان بپذيرد و ازاين و آن تقليد نمايد.امام صادق[ ع] مى فرمايد:

[من دخل هذاالدين بالرال اخرجه منه الرجال ومن دخل هذاالدين بالكتاب والسنه تزول الجبال ولايزول] . 12 [ هر كس با تقليداز مردم به دين داخل شود همان مردم او رااز دين بيرون خواهند كرد. و هر كس بر مبناى كتاب و سنت دين را بپذيرد كوهها مى لرزند ولى او برجاى خوداستوار خواهد ماند].

3- تحقيق و مسائل :

ارزش تحقيق و نقش آن در مسائل فكرى و سالم سازى محيط و روابط انديشه ها با يكديگر بر كسى پوشيده نيست آشنائى با تاريخ دانش و فرهنگ بشرى اين حقيقت را به ما مى فهماند كه علت اساسى خطها و دوگانگى ها و نظريات غير علمى و منطقى به اين مساله برگشت مى كند كه بسيارى ازافراد پيرامون مسائل جستجو و كندو كاو لازم را نكرده و در نتيجه به توجيهات نارسا و غير منطبق با علم روى مى آورند وافكار ديگران را متهم مى نمايند بهمين دليل اسلام با پافشارى تمام از پيروان خود مى طلبد كه انسانهائى حق جو و واقع بين باشند و شايعات و پندارها وانديشه هاى سخيف را ملاك قضاوت قرار ندهند:

[ولاتقف ماليس لك به علم ان السمع والبصر والفواد كل اولئك كان عنه مسئولا]. 13 [ هرگز آنچه علم واطمينان ندارى دنبال مكن كه در پيشگاه خداوند چشم و گوش و دل همه مسئولند].

4-احترام متقابل انديشه ها:

وقتى در جامعه اى حق جوئى انتخاب احسن ( انتخاب بهترين انديشه ها) و تحقيق آزادانديشى و ... موردارزش قرار گيرد طبيعى است كه در كناراينها بايداترام متقابل به انديشه هاى افراد نيزازارزش و مقام والائى برخوردار باشد چون در غيراين صورت رسيدن به آن ارزشها غيرممكن و يا مشكل بنظر مى رسد.

لذا دراسلام خوداين روحيه ( احترام به انديشه ديگران ) ستوده شده و مى فرمايد:[ فبشر عبادى الذين يستمعوالقول فيتبعون احسنه]... و پيامبر گرامى اسلام كه عقل كل است آن قدر به سخن و فكر ديگران احترام مى گذاشت و گوش فرا مى داد كه از طرف بعضى از نادانان مورد سرزنش قرار گرفته تا بدانجا كه به حضرتش مى گفتند:[ هواذن] او گوش است !! و قرآن هم در پاسخ آن مى فرمايد:

قل اذن خيرلكم 14 .[ بگو نيكو گوشى است براى شما].

5- سعه صدر:

آن كسى مى تواند به سخن ديگران احترام گذارده و گوش فرا دهد كه خود تحمل شنيدن سخن مخالف را داشته باشد و با سعه صدر به افكار و آراء و عقائد ديگران نظر كند.

اسلام بالاترين سعه صدر را در مقابل آراء وانديشه هاى مخالف از خود نشان داده و نه تنها سخن مخالف را مى شنود بلكه خود به بهترين وجه ممكن به نقل آن مى پردازد در بسيارى از موارد قرآن كريم سخن مشركين و مخالفين انبيا واستدلالهاى آنان را نيز ذكر نموده از جمله اين آيه شريفه :

[وقالوا ماهى الاحيواتناالذنيا نموت و نحيا و مايهلكناالا الدهر].... 15 [و كافران گفتند كه زندگى جز همين نشاه دنيا چيز ديگر نيست مى ميريم و زنده مى شويم كسى جز روزگار ما را نمى راند].

و بقول استاد مطهرى:

[ اگر ماديين و غيرخداپرستان افكارى داشته اند واستدلالهائى كرده اند همان است كه در كتب مذهبى آمده و برزبان ائمه[ ع] جارى شده و بدينوسيله به ثبت رسيده والا خودشان كتبى مكتوب نداشته اند].... 16 اسلام مسلمانان را به داشتن سعه صدر توصيه مى نمايد و بيش از همه براى رهبران فكرى و مذهبى آن را لازم مى داند اولين خواسته حضرت موسى بعدازابلاغ رسالت بوى شرح صدراست :

[رب اشرح لى صدرى و يسرلى امرى] . 17 [خداوندا شرح صدرم عنايت فرما وامر مرا بر من آسان بنما].

و در حديث آمده است :

[آله الرياسه سعه الصدر].... 18 [ شرح صدر وسيله موفقيت در رياست است] .

اين سعه صدر را در فقه و برخوردها فقهاء با نظريات مخالف بخوبى مى توان ديد بعنوان نمونه[ شيخ اعظم انصارى (ره)] نسبت به نظريه مخالف راى خود آنچنان با سعه صدر مى نگرد كه وقتى نظريه مخالف را نقل مى كند بهتر از خود صاحب انديشه به بيان واستدلال مى پردازد بگونه اى كه انسان گمان مى كند نظر خود شيخ هم همين است . سپس به نقد و بررسى آن مى پردازد.

و علاوه براصولى كه تاكنون بيان كرديم اينكه دراسلام فقط به علم و دانش به طور مطلق ارزش داده نشده بلكه همواره آن را در كنار عناوين ديگرى گذاشته و به آن ارزش داده است مانند:[ علم توام با حلم] علم همراه با تزكيه و تهذيب نفس علمى كه راس آن تواضع و فروتنى است علمى كه غرض از آن فهميدن باشد و ... بى جهت نبوده و در خصوص بحث ما كه[ سعى اسلام در سالم سازى محيط انديشه هااست] نقش بسزائى دارد چرا كه هر يك ازاين عناوين بگونه اى محيط انديشه را سالم واز برخوردهاى غير صحيح باافكار وانديشه هاى مختلف جلوگيرى مى نمايد. و دراين مورد بهمين اندازه اكتفا مى نمائيم و بسيار واضح است در محيطى كه به اين چنين اصولى براى رسيده به حق ارزش داده مى شود ديگر جائى براى متهم نمودن افكار و آراء باقى نمى ماند.

اين نمونه اى از دستوراتى كه اسلام براى سالم سازى محيط و برخورد آراء وافكار با يكديگر براى ما بيان نموده است و در همين رابطه علاوه براين دو گام مهم واساسى ديگر نيز برداشته است .

1- زدودن موانع :

دراين رابطه اسلام كليه عواملى را كه ممكن است مانع از بوجود آمدن چنين جو سالمى شود با آن به مبارزه برخاسته مانند:[ هى از تكيه بر ظن و گمان به جاى علم و يقين] [ نهى از دخالت ميلها و هواهاى نفسانى در شناخت حق] [ نهى از سنت گرائى] [ نهى از شخصيت گرائى] [نهى از مرء و جدال] كه براى دورى ازاطاله كلام به مهمترين مانع كه مان مراء وجدال باشد مى پردازيم .

ستيزه جوئى در بحث :

بحث و گفتگو (مناظره ) در موضوعات عقيدتى علمى اجتماعى سياسى اخلاقى يكى از مسائل موردابتلاءاست و كمتر كسى است كه گرفتار آن نباشد و در عين حال يكى از دامهاى بزرگ شيطان براى ايجاد تفرقه و نفاق در محيط فكرى جامعه واز لغزشگاههاى مهم انسان است . و بدتراز آن وقتى است كه اين بحث ها ز حالت مناظره و بگومگوهاى رو در رو و متقابل خارج گشته و به روزنامه ها و مجامع عمومى كشانيده شود. زيرا دراين صورت قدرت دفاع و مقابله از طرف مقابل محدود گشته و طبعا بر جو تشنج واتهامات و شايعات افزوده مى گردد ازاين رو دراسلام بطوركلى آن دسته از بحثها و مناظراتى كه جنبه حقيقت جوئى در آن نباشد تحت مراء و جدال بشدت از آن نهى شده است .

شهيد ثانى مى گويد:

[بدان اى عزيز كه اگر مناظره را به اين قصدانجام دادى كه به طرف مقابل پيروز گردى واو را در پاسخگوئى عاجز كنى و مباهاتى نمائى و فضل خود را بر ديگران ظاهرسازى يك چنين مناظره اى سرچشمه همه اخلاقهائى است كه در نزد خداوند تعالى ناپسنداست ولى در نزد دشمن خدا شيطان لعين پسنديده است]... .

سپس براى اين گونه مناظرات دوازده تا آفت بر مى شمرد مانند: كينه توزى حسد قطع روابط گرفتار شدن به سخنان ناروا عيب جوئى كبر و غرور خودستائى نفاق و دوروئى خوشحالى از شكست ديگران و ...

پيداست وقتى روح حاكم بر مناظرات و گفتگوهاى علمى توفق طلبى باشد نه حقيقت جوئى اين آفات را هم بدنبال دارد. و حرمت شرعى آن هم مسلم است زيرا علاوه بر روايات متعددى كه از آن نهى كرده ايذاء واهانت و تحقير غير و تزكيه نفس و هر يك ازاين آفتها كه ذكر شد خود به تنهائى براى اثبات حرمت كافى است . و رواياتى كه از مراء و جدال نهى نموده بسياراست .از جمله پيامبراكرم[ ص] مى فرمايد:

[لايستكمل عبد حقيقه الايمان حتى يعدع المراء وان كان محقا]. 20 [ هيچكس حقيقت ايمان را تكميل نمى كند مگراينكه ترك جدال نمايد هر چند حق بااو باشد].

و نيز على ابن ابيطالب مى فرمايد:

[يا كميل اياك والمراء فانك تغرى بنفسك ع السفهاءاذا فعلت و تفسد الاخاء]. 21 [ اى كميل از مجادله بپرهيز كه بدست خود جاهلان را بر ضد خود مى شورانى و برادرى را نابود مى سازى]...

و در قرآن كريم از جدال نهى شده مگراينكه بصورت احسن انجام گيرد.[ شهيد ثانى ره] براى مناظره هشت شرط ذكر مى كند از جمله :

[ غرض از مناظره اثبات حق باشد نه اثبات حقانيت خود. بايد در جستجوى حق همچون كسى باشد كه گمشده اى دارد و به دنبالش در جستجواست كه هر جا و در دست هر كس گمشده خود را يافت خوشحال و سپاسگزار باشد بنابراين طرف مقابل مناظره را رفيق راه و يار و مددكار خويش بداند نه آنكه او را دشمن خود پندارد]... 22 بنابراين از آنجا كه مراء و جدال محيط سالم برخوردانديشه ها را كه مورد توجه اسلام است آلوده مى نمايد بيش از ساير عوامل مورد نهى و مذمت قرار گرفته است .

2- كيفيت ارائه انديشه :

از طرف ديگر كيفيت ارائه انديشه را كه خود نقش مهمى در بسيارى از اتهامات و سوء ظن ها دارد اسلام مورد توجه خويش قرار داده و دستورات بسيارارزنده اى دراين زمينه صادر نموده از جمله :

سنجش ظرفيتها از آنجا كه استعدادها و ظرفيتهاى اشخاص متقاوت است بايد آنكس كه فرى وانديشه اى راارائه مى دهد سعى كند ميزان فهم و درك شنونده را در نظر گرفته و مطابق آن سخن بگويد و در غيراين صورت يا صاحب انديشه متهم مى شود و يااينكه در شنونده تاثير سوء مى گذارد.

بنابراين هر مطلبى را در هر جا و براى هر كسى نبايد مطرح نمود در حديث آمده است:[ كه اگراز آنچه در قلب سلمان بودابى ذر مطلع مى شد كه كافر مى شد]. لذااسلام اين مساله را بسيار مورد توجه قرار داده است پيامبر گرامى اسلام مى فرمايد:

[ اناامرنا معاشهرالانبياءان تكلم الناس بقدر عقولهم...] . 22 [ما پيامبران فرما نداريم كه با مردم به اندازه خردهاى ايشان سخن بگوئيم] .

و در روايت از على[ ع] آمده :

[ اتحبون ان يكذب الله و رسوله ؟ حدثوالناس بمايعرفون وامسكوا عماينكرون]... 24 .

[آيا دوست داريد كه خدا و فرستاده خدا مورد تكذيب واقع شوند با مردمان از چيزهائى سخن گوئيد كه مى توانند بفهمند واز سخن گفتن درباره چيزهائى كه نمى توانند بفهمند خوددارى كنيد].

2- رعايت شيوه هاى مختلف :

همانگونه كه طرفيتها واستعدادها متفاوت است روحيات افراد نيز متفاوت است بعضى روحيه افراد نيز متفاوت است بعضى روحيه استدلال و برهان منطقى باشد بعضى بر عكس روحيه عاطفى و موعظه پذيرى دارند. بايد براى اينان مطلب را در قالب موعظه و پنداندرز بيان كرد. و بعضى ديگر روحيه[ جر و بحث] در آنها شكوفااست ازاين راه بايد انديشه را به آنان ارائه داد. بنابراين رعايت اين روحيات نقش مهمى در سلامت محيطانديشه ها دارد. لذا قرآن كريم در مقام دعوت مى فرمايد:

[ ادع الى سبيل ربك بالحكمه والموعظه الحسنه وجادلهم بالتى هى احسن] .

[با حكمت و موعظه نيكو و جدال احسن بسوى خدايت دعوت كن] .

بااينكه همه را به يك چيز دعوت مى نمايد لكن همه را به يك شيوه نمى خواند.

3- بصيرت و آگاهى :

آنكس كه فرى و نظرى راارائه مى دهد بايد خود تسليم آن فكر گرديده و بصيرت كامل نسبت به آنچه ارائه مى دهد داشته باشد. در غيراين صورت نه در مقام ارائه بخوبى مى تواندارائه دهد و نه در مقام دفاع مى تواند خوب از عهده برآيد در نتيجه موجب بروزايرادها واتهامات مى شود. لذا قرآن كريم دعوت به توحيد را بر پايه بصيرت و آگاهى كامل دعوت كنندگان استوار ساخته و مى فرمايد:

[قل هذه ادعواالى الله ععلى بصيره انا و من اتبنى] . 25 .

بگو روش من و پيروانم همين است كه مردم را بخدا با بينائى و بصيرت دعوت كنم .

تا بدينجا بخوبى روشن شد كه برخورداسلام با مساله جو تكفير و [اتهام] در جامعه يك برخورد ريشه اى واصولى است . چون وقتى كه در نظام كامل و جامعى همچون اسلام كه روابط بين افراد جامعه را بر پايه اصولى همچون اخوت و برادرى تعاون و همكارى و ... بنا نهاده و علاوه در خصوص سالم سازى رابطه افكار وانديشه ها در جامعه كه محط اصلى ( منشااصلى ) بروزاتهامات و تكفيرهااست نهايت دقت را مبذول داشته طبيعى است در يك چنين نظامى جا براى بروزاتهام و تكفير باقى نمى ماند واگر در جوامع اسلامى اين پديده شوم وجود داشته و دارد بخاطر جدائى مسلمانان ازاين تعاليم ارزشمند بوده است.

تا بدينجا موضع اسلام را در رابطه با تكفير و تفسيق و نسبتهاى ناروا از راه تطبيق و مقايسه با روح تعاليم اسلام بيان كرديم ولى بر آن دسته از كسانى كه موضع اسلام را در هر مساله و موضوعى درامر و نهى صريح جستجو مى كنند لازم است كه برخيا ز آيات و روايات و فتاواى علماء مذاهب دراين متذكر شويم خوشبختانه در متون اسلامى ما آيات بويژه خوشبختانه در متون اسلامى ما آيات بويژه روايات و فتاوى دراين زمينه بسياراست ببرخى از آنهااشاره مى كنيم .

موضع صريح اسلام :

با توجه به متون اسلامى اين مطلب بدست مى آيد كه اگر كسى شهادتين گفت وادعاى مسلمانى داشت نمى توان او را تكفير كرد در منابع اصلى فريقين روايات زيادى دراين زمينه داريم كه دراين روايات تكفير مورد نكوهش قرار گرفته واز آن منع شده است و حتى دربرخى از روايات تكفير كننده خود كافر قلمداد شده است . كه ما در ذيل به برخى از آيات و روايات اشاره مى كنيم .

خداوند تبارك و تعالى مى فرمايد:

[ولاتقوا لمن القى اليكم السلام لست مومنا]. 26 به كسانى كه اظهاراسلام مى كنند نگوئيد مسلمان نيستند.

در شان نزول اين آيه آمده كه :

[ پيامبرگرامى اسلام [ص] اسامه ابن زيدرا بسوى يهوديانى كه در يكى از روستاهاى فدك زندگى مى كردند فرستاد تا آنها را به اسلام و يا قبول شرائط ذمه دعوت كند يكى از يهوديان بنام[ مرداس] به استقبال مسلمانان شتافت در حاليكه به يگانگى خدا و نبوت پيامبر[ص] گواهى مى داد ولى اسامه به گمان اينكه اين يهودى اسلامش زبانى است او را كشت واموالش را به غنيمت گرفت خبر كه به پيامبر[ص] رسيد سخت ازاين جريان ناراحت شد و فرمود تو مسلمانى را كشتى ؟اسامه عرض كرداين مرداز ترس جان و براى حفظ اموالش اظهاراسلام كرد. پيامبر[ ص] فرمود:[ فهلا شققت قلبه] تو كه از درون او آگاه نبودى چه مى دانى ! شايد براستى مسلمان شده باشد]. 27 روايتى به همين مضمون در صحيح بخارى و مسلم آمده است .اسامه بن زيد مىگويد:[ رسولخدا[ ص] ما را به[ حرقه] فرستاد صبحگاه را مردم آنجا مواج شديم و چون آنها را شكست داديم من و شخصى ازانصار يكى از آنها و تعقيب كرديم همين كه براو دست يافتيم گفت:[ لااله الالله] انصارى ازاو دست برداشت ولى من با نيزه براو تاختم واو را كشتم چون برگشتيم جريان به پيامبر[ ص] رسيده بود حضرت فرمود:اسامه تواو راكشتى پس ازاينكه به يكتائى خدا شهادت داد. عرض كردم او مى خواست بااين گفتاراز كشته شدن نجات پيدا كند. حضرت مكرر مى فرمود بااينكه[ لااله الاالله] گفت او را كشتى ؟! آنقدر تكرار شده كه من آرزو كردم اى كاش قبلا مسلمان نشده بودم 28 .

تلقى اسامه از برخورد رسول خدااين است كه تمام اعمال او از نماز و روزه و جهاد و ...اين گناه را جبران نمى كند مى ترسد كه گناهش بخشوده نشود.ازاين رو آرزو مى كند كه اى كاش مسلمان شدنش پس ازاين حادثه بود.

مفاد آيه و روايت اين است كه :اگر كسى اظهاراسلام كند (يعنى شهادتين بگويد) مسلمان است و نمى شوداو را تكفير كرد. تنهااگر ما همين آيه و روايت را داشتيم براى منع از تكفير واحترام اهل مذاهب و فرق اسلامى به يكديگر كافى بود چون در صورتيكه شخصى شهادتين را پناهگاه خود قرار دهد اين قدراحترام دارد. بدون ترديد كسانيكه بدون اين انگيزه شهادتين گفته و مى گويند ازاحترام والاتر و بالاترى بايد برخوردار باشند و عناد و دشمنى و سب و لعن و طرد و تفسيق و تكفير آنها جايز نخواهد بود. و حال آنكه اين گونه روايات بلكه صريح ترازاينهااز طريق فريقين بسيار داريم از جمله رسول خدا[ ص] فرمودند:

[من كفر مومنا صار كافرا[ 29 [ هركسى مومنى را تكفير كند خود كافر مى شود].

وامام باقر[ ع] مى فرمايد:

[ماشهد رجل على رجل بكفر قطان كان شهد به ) على كافر صدق وان مومنا رجع الكفراليه فاياكم والطعن على المومنين] . 30 [ هيچ كس بكفر كسى شهادت نمى دهد جز آنكه يكى از آن دو سزاور كفر است اگر شهادت نسبت به مومن بوده خودش كافر مى شود پس پرهيز كنيد از طعن زدن بر مومنين .

و بهمين مضمون در كنزالعمال آمده كه رسول خدا فرمود:

[ ايماامرء قال لا خيه كافر فقد باء بهااحدهماان كان قال والا رجعت عليه] . 31 [ هر كس به برادر دينى خود كافر خطاب كند يكى از آن دو سزاوار كفر است .اگراو كافر بوده راست گفته واگر دروغ گفته باشد خودش كافر مى شود].

واز جمله ازامام صادق[ ع] است كه مى فرمايد:

ملعون ملعون من رمى مومنا بكفر و من رمى مومنا بكفر فهو كقتله 32 ملعون است ملعون است هر كسى مومنى را متهم بكفر كند و هر كس چنين اتهامى وارد كند مثل اين است كه او را كشته است .

و نيز بهمين مضمون در كنزالعمال آمده رسول خدا فرمود:

[ اذا قال الرجل لا خيه كافر فهو كقتله و لعن المومن كقتله] 33 هر كسى به برادر دين خود كافر خطاب كند مثل اين است كه او را كشته است . و همچنين لعن مومن مثل كشتن اواست .

اگر به گذشه برگرديم و تاريخ مسلمانان و مذاهب اسلامى را مورد مطالعه قرار دهيم مى يابيم كه چه بسا تفسيق و تكفيرى كه باعث كشته شدن بى گناهى يا بى گناهانى شده .

در روايت داريم كه روز قيامت فردى را مى آورند كه اعمال خود را در دنيا خوب انجام داده ولى در موقع حسابرسى در پرونده عمل خود گناهى عظيم را مشاهده مى كند و وقتى اعتراض مى كند گفته مى شود كه اين سهم تواست از خون فلانى مى گويد من دستم به خون كسى آلوده نشده است . جواب مى رسد كه جمله اى را درباره فلانى از مردم شنيدى و سپس به نقل آن پرداختى و همان كلام درباره امو موثرافتاد و سرانجام به قتل وى انجاميد بنابراين تو با گفتن آن حرف در قتلش شريك هستى34 .

با توجه به روايات فريقين كه برخى از آنها را ذكر كرديم به اين نتيجه مى رسيم كه تفسيق ها و تكفيرها سب و لعن ها و بغض هاى جاهلانه و جنگ هاى فرقه اى كه در ميان مسلمانان و مذاهب اسلامى از صدراسلام تاكنون رواج داشته ناروا و حرام و بر خلاف صريح مبانى اسلام و روايات فريقين بوده است با توجه به اين آيات و روايات بسيار جرات مى خواهد كه مسلمانى مسلمان ديگر را به انگيزه عدم گرايش قلبى به اصول و معتقدات دينى و يا نيك و بد دانستن اعمال بعضى از سحابه و حتى بالاتر اختلاف مواضع در زمينه مسائل سياسى و يااقتصادى و برداشتهاى علمى ازاسلام متهم به تفسيق و تكفير و گرايشهاى انحرافى ازاسلام نمايد.

ولى متاسفانه پيروان اسلام براثر جهل به مبانى واصول رفتار و ناهنجارى با هم داشته دارند. واين رفتار غير منطقى باعث تفرقه و پراكندگى و شعبه شعبه شدن مسلمانان گشته بطورى كه ره شعبه و گروه گروه ديگر را دشمن خود دانسته و سب و لعن و تكفير مى كند.

روايات غيرمستقيم :

علاوه براين روايات كه بطور صريح و مستقيم مسلمانان را تكفير يكديگر باز مى دارد و مضرات واثرات منفى آن را متذكر مى شود عناوين ديگرى هم داريم كه حررمت آنهااز نظراسلام مسلم است و تكفيراز مصاديق بارز هر يك از عناوين بشمار مى آيد. مانند: هتك شخصيت مومن تهمت بمومن سب و لعن مومن تحقير مومن اهانت و آزار واذيت مومن استهزاء مومن هجو مومن سرزنش كردن مومن عيب جوئى مومن دشمنى با مسلمانان و ... داريم كه همگى غيرمستقيم بر حرمت مساله مورد بحث دلالت دارند كه به برخى از آنها به طوراجمال اشاره مى كنيم .

هتك شخصيت مومن :

آبرو و حيثيت يك فرد مسلمان بسان جان و مال او دراسلام محترم است پيامبر گرامى اسلام[ ص] مى فرمايد:

ان الله حرم على المسلم دمه و ماله و عرضه وان يظن به سوالظن35 [ خداوند بر هر مسلمانى جان و مال و عرض مسلمان ديگر و بدگمانى درباره او را حرام كرده است] .

كسى كه مرتكب اين عمل شود گناه كبيره اى انجام داده كه وعده عذاب بر آن داده شده است . خلاصه هتك عرض مومن بهر نحوى كه باشد جايز نيست خواه بوسيله استهزاء و مسخره كرده باشد و خواه بوسيله سرزنش و سبك شمردن و يااهانت و يا لعن و تكفير كه بارزترين نمونه هتك شخصيت است .

قال الصادق(ع) [ من روى على مومن روايه يريد بها شينه و هدم مرونه ليسقط من اعين الناس اخرجه اله من ولايته الى ولايه الشيطان فلا يقبله الشيطان] . 36 [ امام صادق[ ع] مى فرمايد: كسى كه به منظور عيب جوئى و آبرو ريزى مومنى سخنى بگويد تااو رااز نظر مردم ساقط كند خداوند وى رااز ولايت خود بسوى ولايت شيطان بيرن مى راند و شيطان هم او را نمى پذيرد].

چه سخنى بدتراز تكفير كه شخصيت اعتقادى و معنوى او را لكه دار مى نمايد.

اتهام بمومن :

تهمت يعنى ديگران را به آنچه در آنها نيست نسبت دادن دراسلام از اين عمل بشدت نهى شده و جزء گناهان كبيره بشمار آمده است .اتهامات و نسبتهاى نارواانواع واقسام دارد كه در هر صورت اتهام به بى دينى از بدترين نوع آن است كه روايات تهمت شامل آن است .

قال النبى[ ص] من بهت مومنااومومنه او قال فيه ماليس فيه اقامه الله عزوجل يوم القيامه على تل من نار حتى يخرج مما قال فيه. 37 كسى كه به مردم يا زن مومن بهتان وارد سازد و يا چيزى بگويد كه دراو نيست خداونداو را در روز قيامت بر تلى از آتش نگه مى دارد. تااز عهده آنچه گفته بر آيد.

قال الصادق( ع) : من اتهم اخاه فى دينه فلا حرمه بينهما و من عامل اخاه بمثل ما عامل فهوبرى مما ينتحل 38 .[ هر كس برادر دينى خود را تهمت زنداحترامى بين آن دو بجا نماند و هر كه با برادر دينى خود مانند ساير مردم برخورد كنداواز آنچه خود را بدان بسته (مذهب ) بركنار شده است].

سب و لعن مومن :

نسبتهاى زشت و ناروا به يكديگر دادن و كلمات ناگوار به يكديگر گفتن از قبيل:[ خائن فاسق فاجر ملعون ... بالاتراز همه مشرك كافر مرتد و ... و ماننداينها كه متضمن تحقير مسلمانان باشد حرام است . و روايات زيادى بشدت از آن نهى كرده است .

قال الباقر( ع) :[ سباب المومن فسوق و قتاله كفر ماله كحرمه دمه] 39 دشنام دادن به مومن فسق و جنگ بااو كفر و مال او بسان خونش ارزش دارد.

[و لعن المومن كقتله] 40 (لعنت كردن بر مومن همچون كشتن او است).

فتاواى علماء به عدم جواز تكفير مسلمان :

دراينجااجمالى از فتاواى ائمه مذاهب و علماء بزرگ اسلام را مى آوريم تا روشن شود كه جو تكفير واتهام در بين جوامع اسلامى هيچ گونه مبناى اسلامى ندارد. چون نه با روح تعاليم حياتبخش اسلام سازگاراست و نه با آيات و روايات و نه با نظرات و فتاواى علماء اسلام .

علماء شيعه :

در مذهب شيعه عالمان بزرگى همچون[ شيخ صدوق ره] در هدايه 41 و [شيخ مفيد ره] دراوائل المقالات و[ محقق ره] درشرايع و صاحب جواهر در جواهرالكلام 42 . و[ آيه الله حكيم ره] در مستمسك 43 و[ آملى ره] در مصباح الهدى . 44 و[ علامه مجلسى ره] در بحارالانوار. 45 و [حاج آقارضا همدانى ره] در مصباح الفقيه مى گويند: كسى كه شهادتين را اظهار كند مسلمان است واحكام اجتماعى حقوقى جزائى اسلام بر آنان مترتب مى شود بعنوان نمونه:[ شيخ صدوق ره] در كتاب هدايه مى فرمايد:

[ الاسلام هوالاقرار بالشهادتين و هوالذى يحقن به الدماء والا موال و من قال لااله الا محمد رسول الله(ص) فقد حقن مانه ودمه .اسلام عبارت است از گواهى دادن به شهادتين و بوسيله آن جان و مال از تعرض مصون مى ماند و هركس بگويد لااله الاالله محمد رسول الله[ص] جان و مالش محفوظ خواهد ماند]. 6 بدون شك با وجوداين فتاوا اجازه نمى دهند كه گوينده شهادتين تكفير گردد.

علماء تسنن :

فتواى اشعرى: احمدابن زاهر سرخى كه از شاگردان بزرگ[ امام ابى الحسن اشعرى] است مى گويد: نزديك وفات ايشان بود كه در منزل من در بغداد بودند و بمن دستور داد تا همه ياران و شاگردان او را در كنار وى جمع كنم وقتى همه جمع شدند آنها را مورد خطاب قرار داد و گفت :

اشهدوا على لااكفرا حدا من اهل ه القبله بذنب الانهم يشيرون الى معبود واحد والاسلام يشملهم و يعمهم]. 46 شما گواه باشيد كه من هيچ كس ازاهل قبله را بخاطرارتكاب گناه تكفير نمى كنم زيرا همه آنها بسوى يك معبود (در عبادت )اشاره مى كنند واسلام شامل آنان است و عموم آنان را در بر مى گيرد.

فتواى شافعى:[ شيخ الاسلام مخزومى] در[ الرساله] تصريح كرده كه اهل اهواء كافر نيستند و من حتى يكنفراز آنان را بخاطر گناهى تكفير نمى كنم. [ لااكفراهل الاهواء بذنب] و در جاى ديگر مى گويد:

لا اكفر احدا من اهل القبلة بذنب هيچ كس ازاهل قبله را تكفير نمى كنم . 47 و حتى بالاتر فرقه شافعيه بر عدم كفر خوارج اتفاق نظر دارند اگر طائفه خوارج كه ريختن خون مسلمانان را حلال واموال آنان را مباح دانسته و صحابه پيامبر[ ص] را تكفير نموده مسلمان باشند حساب پيروان بقيه مذاهب روشن است[ ابن عابدين] در كتاب[ ردالمختار] با كمال قاطعيت به مسلمان بودن افرادى كه از روى اجتهاد صحابه را لعن مى كنند حكم كرده و صريحا مى گويد:

تكفيراين افراد مخالف اجتماع فقهاءاست و با آنچه در نوشته هاى فقهى خود آورده اند منافات دارد و سخنانى كه در تكفيرايشان رسيده از ناحيه فقهاء نيست بلكه از طرف ديگران بوده لذا فاقدارزش است . 48 فتواى ابى حنيفه و...

قال ابن حزم:[ وذهب طائفه الى انه لايكفر ولا يفسق مسلم بقول قاله فى اعتقاداوفتيا.. وهذا قول ابن ابى ليلى وابى حنيفه والشافعى و سفيان الثورى و داودابن على و هو قول كل من عرفنا له قولا فى هذه المسئله من الصحابه ولا نعلم فيه خلافا فى ذالك]... 49 .

ابن حزم كه از پيشوايان ظاهريه است مى گويد :جمعى از علماء بر آنند كه مسلمان را بواسطه اعتقاد يا فتواى بر خلاف مشهور نمى توان تكفير يا تفسيق كرد و همى نظريه ابن ابى ليلى (معاصرابن حنيفه ) و ابوحنيفه شافعى سفيان ثورى (فقيه معاصرابين حنيفه ) و داودابن على ( امام ظاهريه ) و هر كس را كه مااز صحابه درانى نظر ديديم و مخالفى دراين مسئله نيافتيم .

وقتى كه از[ شيخ الاسلام تقى الدين سبكى] در مورد تكفيراهل هوى و بدعت 50 سوال مى شود وى در جواب مى نويسد:

[بدان اى برادر اقدام واظهارنظر درباره تكفيراهل ايمان كار سخت و مشكلى است . و هر كس در قلب خودايمان داشته باشد براى او كار بزرگ و خطرناكى است كه اهل هوى و بدعت را تكفير نمايد با وجود اينكه آنان لااله الاالله محمدرسول الله[ ص] مى گويند و تكفير كردن ديگران كار هولناك و خطر عظيمى دارد]... 51 و در جاى ديگر در رابطه باغلات و بدعت گذاران واهل هوى و متكلمين و فلاسفه ازاو سوال مى كننداو در جواب مى گويد:

[بدان هركس از خداوند عزوجل بترسند هرگز جرات نمى كند به تكفير كسى كه لااله الاالله و محمدرسول الله[ ص] مى گويد زبان بگشايد... و درادامه مى گويد هرگز كسى حكم به تكفير كسى نمى كند مگراينكه خود ازاصول دين بيرون رود و منكر شهادتين باشد و بالاخره از دين اسلام خارج شود].

اوزاعى مى گويد:

[به خدا سوگنداگر پاره پاره شوم زبان به تكفيراحدى ازاهل شهادتين نمى گشايم]. 52 .

از حسن بصرى درباره اهل اهواء سئوال شد وى گفت :

[ همه اهل توحيدازامت پيامبر[ ص] هستند و حتما داخل بهشت خواهند شد]. 53 زهرى سفيان ثورى سعيدابن مسيب و ... همگى به حرمت تكفير مسلمان و عداوت آنها فتواى داده اند.

اكنون كه بى پايه گى اتهام و تكفير ثابت شد و مخالفت اسلام از هر جهت بااين موضوع به وضوح روشن گرديد بر همه مسلمانان بويژه علماء اسلام كه حافظ دستوارت و تعاليم آنند لازم است كه با تمام توان براى زدودن اين لكه ننگ و وصله ناچسب از دمن جوامع اسلامى اقدام نمايند بويژه با توجه به ريشه هاى اين موضوع كه مهم آنها را در شماره هاى پيشين برشمرديم در جهت ريشه كن نمودن اين پديده شوم برآيند و مسلمانان را كه سالهاازاين ناحيه رنجها و مشقتها جدائيها و كدورتها ديده اند براى هميشه آسوده خاطر نمايند. و با تكيه براصول اسلامى دراعتقادات و فروع روابطاجتماعى پيوندهاى اخوت و برادرى اسلام را دوباره مستحم نموده و مسلمانان رااز هر فرقه و نژاد به اعتصام به حبل الله دعوت نمايند وازاين طليعه الهى كه درايران اسلامى دميده قدردانى نموده والهام بگيرند كه مى توان كينه ها و كدورتهاى بى جا را كنار گذاشت و همه در صف واحد همچون يد واحد برگرد وجوداسلام حلقه زنند و تار و پوداستعمار وايادى آنان رااز بين ببرند به اميد آنكه در سايه اين نعمت الهى اتحاد و يگانگى همه مسلمانان حاصل گردد و مسلمانان در سايه اتحاد و برادرى اسلامى دوباره مجد و عظمت خود را بيابند.

والسلام







1. آل عمران .99.

2.انفال .64.

3.انعام .65.

4. حجرات /11

5.اصول كافى باب اخوه المومنينى بعضهم لبعض روايت 5.

6. وسائل ج 8.552.

7.احتجاج 82/2.

8. نهج البلاغه خطبه 127.

9. عنكبوت .69.

10. زمر.20.

11. بقره .166.

12. نظام تربيتى اسلام .166 باقر شريف قرشى .

13.اسراء.39.

14. توبه .61.

15. جاثيه .24.

16. پيرامون انقلاب اسلامى .

17. طه .25.

18. ميزان الحكمه ج .4 به نقل از بحارالانوار ج .75 .357.

19. تعليم و تعلم از ديدگاه شهيد ثانى وامام خمينى .98.

20. سفينه البحار ماده مرء.

21. همان مدرك .

22. تعليم و تعلم از ديدگاه شهيد ثانى وامام خمينى .92 96.

23.الحياه .ج 1.146 به نقل از بحارالانوار ج 2.69.

24. همان به نقل از غيبت نعمائى .36.

25. يوسف .108.

26. نساء.94.

27. مجمع البيان ج 3.95.

28.الفصول المهمه به نقل از صحيح بخارى صحيح مسلم .

29. موطا مالك .

30.اصول كافى ج 2.360.

31. كنزالعمال 8272.635. به نقل از صحيح مسلم و روايت 8266 8273 8278 8282 و 8281 8270 براين مضمون دلالت دارند.

32. سفينه البحار ماده كفر.

33.كنزالعمال 8264.635.

34. بحارالانوار ج 7.86 چاپ بيروت .

35. محجه البيضاء ج 5.268.

36.اصول كافى ج 2.358.

37. بحارالانوار ج 16.170 و[ كنزالعمال] ج .566.

38.اصول كافى ج 2.361.

39.اصول كافى ج 2.360. و[ كنزالعمال] ج 2.592.

40.كنزالعمال ج 3.616.8181.

41. جوامع الفقيهه .47.

42. جواهر ج 6.58.

43. مستمسك العروه ج 2.123.

44. مصباح الهدى ج 1.361.

45. بحارالانوار ج 68.

46. فصول المهمه .29.

47. همان مدرك .

48. همان مدرك .67.

49. همان مدرك .29.

50. منظورازاهل اهواء و بدع به زعم برخى ازاهل سنت در درجه اول شيعه مى باشد كه مااينجا در مقام ابطال اين انديشه نيستيم ولى در هر صورت بااينكه بنظر برخى ازاينان شيعه اهل بدعت است !! تكفيراو را جايز نمى دانند.

51. فصول المهمه به نقل از طبقات شعرانى .

52و53. همان مدرك .

/ 1