درباره چگونگي و زمان پيدايش موسيقي ميان محققان اختلاف وجود دارد ، اما آنچه محقق به نظر مي رسد آدمي قبل از آنکه تکلم و صوت را آموخته باشد با هنر موسيقي کم و بيش آشنا بود زيرا وزنها و آهنگها و حتي آواهائيکه از حنجره اش بر مي آمد نخستين گامها در راه پيدايش و ظهور موسيقي بود .در اينکه نخست وزن وجود داشت و سپس صوت به وجود آمد ، ترديدي نيست . اما آلات موسيقي نيز به نوبه خود ابتدا از استخوان و سپس از وسائل زهي مانند روده و تارهاي گياهي سر انجام از سيم ساخته شد .موسيقي آدميان نخستي به هر شکل و صورتي که بود جنبه روحاني داشت و وقتي موسيقي به قالب ترکيب در آمد و ريتميک شد باز هم در ستايش و نيايش خدايان و امور ديني به کار افتاد . موسيقي همواره راه کمال پيمود و مراسم مذهبي ، هم موسيقي و هم شعر و رقص و نقاشي را تحت الشعاع خود قرار داد تا اينکه در قرن ششم پيش از ميلاد بوسيله فيثاغورث موسيقي بارياضي در آميخت و قواعد و اصول خاص و دقيقي يافت و نوسانات و فرکانس هاي آن فورمول ها و محاسباتي پيدا کرد .موسيقي در نزد هنديان ، چينيان و مردم آشور و سومر سابقه اي طولاني دارد . در اثر اکتشافات باستان شناسي برخي آلاتموسيقي را يافته اند که 5000 تا 7000 سال سابقه تاريخي دارد. بودائيان اساسآ کتب مذهبي خود را با نوعي موسيقي ميخوانند و آداب مذهبي آنان همراه رقص و آواز است . در زماني که حماسه هاي همر را براي تشجيع سربازان مي خواندند عده اي نوازنده بودند که آن اشعار را همراهي مي کردند .در تاريخ يهود نيز به داوود و سليمان بر مي خوريم که حدود سه هزار سال پيش مي زيسته اند ، داوود آوازي خوش داشت و سليمان و پدرش به موسيقي علاقه مند بودند . موسيقي کم کم راه کمال مي پيمود. در سال 930 ميلادي موسيقي تقسيمات تازه اي يافت و با حروف الفبا اصوات را نشان مي دادند تا اينکه سر انجام در سال 1450 ميلادي نت تکميل شد و در چهار خط موازي علائم نهادند (دو ، ر ، مي ، فا ، سل ، لا ، سي ) اين تکامل مرهون و نتيجه موسيقي کليسايي بود و بعد ها آوازها نيز نام گذاري شد به اين ترتيب : کوندوکتوس - موتت - روندل و روتا .شواهدي وجود دارد که همراه با پيشرفت موسيقي فولريک و عاميانه و حماسي نيز در خارج از محيط و انحصار کليسا رونقي داشت تا اينکه برخي از موسيقي دانان از آهنگهاي عاميانه الهام گرفتند . خلاصه اينکه آواز دسته جمعي (کور) به وجود آمد و بالا خره فکر ايجاد ارکستراسيون در قرن هفدهم پديدار گشت .
دستگاه در موسيقي ايراني
صاحبان نظر در موسيقي ايران، در مواجه با واژهي « دستگاه»، سعي نموده تأملي در اين کلمه داشته و هر يک به فراخور حال و ذوق خود برداشتي از اين واژه داشتهاند. چه بسا که تمامي آنها در توجيه خود ذيحق بودهاند و برداشتشان صحيح.در اين خصوص زندهياد استاد حنانه از يک درشکه و يک ساختمان به عنوان يک دستگاه نام ميبرد و دستگاه را چنين تعريف ميکند: مجموع اجزاء يک آهنگ که در يک گام يا مقام با حفظ فواصل خاص آن مورد استفاده قرار گرفته باشد.استاد روحالله خالقي نيز دستگاه را به عنوان « آوازهاي بزرگ » معرفي کردهاند و فرهنگ عميد آن را « يک آهنگ کامل موسيقي » بيان کرده است.اگر اولين و ابتداييترين آلت موسيقي در ايران را چيزي شبيه عود و تار بدانيم و قبول کنيم که در سرزمين قديم ايران، براي اولين بار چيزي شبيه عود و تار امروزي ساختند، ميتوان کلمه دستگاه را در ارتباط با اين دو نوع ساز بهتر و راحتتر بررسي کرد.با بياني سادهتر در موسيقي رديف، مجموعهي گوشهها و آوازها و ديگر قطعات منسوب به دستگاهي، تشگيل يک دستگاه را ميدهند و هر دستگاه نيز بخش مهمي از موجوديت موسيقي رديفي ايران را تشکيل ميدهد.اما در اصل، اين مجموع گوشه و آواز، بوجود آورندهي دستگاه نيست، بلکه گوشهها و آوازها، شکل گرفته از فرم اصلي دستگاه هستند که به يک معني و در حقيقت فرزندان و منسوبان دستگاه به حساب ميآيند نه معنا و مفهوم آن.براي مثال در گفتو گوي معمولي و يا به اصطلاح روزمرهي مربوط به موسيقي نيزگوشهي شهناز و حسيني و آواز ابوعطا و ترک به شور نسبت داده ميشوند و حال و هواي شور را دارند، ولي « دستگاه شور » نيستند.هر دستگاه را فواصل مشخص نتها در يک گام، فيگور يا حالت خاص يک نت تشکيل ميهد. و در واقع اين حالت نتها و فاصلهي آنها هستند که لحن و حال و هواي خاص دستگاه را موجب ميشوند.بنابراين بر روي دستهي تار، دست نوازنده بايد بر روي نتهاي گام آن دستگاه گردش کند (دستگاه). و با حالت ديگر نتها کاري نداشته باشد و نوازنده فرض ميکند که آن حالتها اصلا وجود ندارد.هر قطعه نواخته شده در يک دستگاه « حال و هواي خاص» خود را داراست. و همين خصوصيت براي اهل فن وسيلهايست براي تشخيص اهل فن و پيبردن به آن دستگاه توسط ايشان.مبتديان با مددگيري از جمله و عبارت يا تداعي نغمهاي شناخته شده، پي به دستگاه موسيقي ميبرند. اما اهل فن چنين نميکنند. اساتيد نيازي به کمک گرفتن از تداعي جملهاي ندارند. آنان از درک « حال و هواي خاص » هر دستگاه پي به وجود دستگاه ميبرند. نتيجه ميگيريم که حداقل در تعريف « احساسي » و خودماني، کلمهي « دستگاه » با عبارت « حال و هواي خاص » سادهتر و مطمئنتر و گوياتر است. دستگاه چارچوبيست از موسيقي که مستقل بوده و نيازي به ديگر دستگاهها ندارد و در بيان احساس سراينده و نوازنده اقتدار کافي دارد.معمولا موسيقي ايران را شامل هفت دستگاه ميدانند از اين قرار: ماهور، همايون، سهگاه، چهارگاه، شور، نوا و راست پنجگاه. اين طبقهبندي از چهل پنجاه سال قبل معمول و امروز هم متداول است و رديفهاي مختلف موسيقيدانهاي دوره اخير از قبيل رديف مرحوم حسينعلي و ميرزاعبدالله و درويش از روي همين ترتيب است.بايد گفت که در ميان دستگاههاي هفتگانهي فوق شور از همه بزرگتر است. زيرا هر يک از دستگاهها داراي يک عده آوازها و الحان فرعيست ولي شور غير از آوازهاي فري داراي ملحقاتيست که هر يک به تنهايي استقلال دارد. آوازهاي مستقلي که جزء شور محسوب ميشود و هر يک استقلال دارد از اين قرار است: ابوعطا، بيات ترک، افشاري و دشتي.يکي از آوازهاي ايراني که اسم آن در کتب موسيقي هست آواز اصفهان ميباشد که آنرا از متعلقات دستگاه همايون دانسته اند.دکتر مسعوديه در کتاب رديف آوازي ايران هر دستگاه را شامل پنج قسمت ميدانند: پيش درآمد، آواز، چهارمضراب، تصنيف و رنگ که در واقع همان حال و هواي خاص که به تفصيل به آن اشاره شد در تمام اين پنج قسمت به وضوح شنيده ميشود.براي آشنايي بيشتر با ماهيت هر دستگاه، در بحثهاي بعدي به خصوصيت هر دستگاه نيز اشارهاي خواهد شد.
رمز صوت تماشاي صدا موسيقي ايران
موسيقي ايران پيوستگي روح و جسم رابه همراه دارد و روح هاي بيشماري رابه يگانگي مي خواند نمايشگاهي از تار، دوتار، سه تار و تنبور با عنوان رمز صوت تماشاي صدا در نگارخانه سعدآباد برپا شده است.در اين نمايشگاه كه آثار دست ساز محمدرضا ژاله به نمايش درآمد حدود 20 ساز ايراني كه اين هنرمند ساخته است، حضور داشت. ژاله در ساختن اين آثار از فضاي طبيعي اطراف خود بسيار استفاده كرده است، به گفته خودش سازي ساخته كه روزي از ديدن قو در رودخانه چنين طرحي به ذهنش رسيده. اين ساز كه شبيه قو است صداي كمانچه مي دهد و يا ساز ديگري كه از پروانه در ساختن آن الهام گرفته است. در واقع تار است البته سازنده ساز معتقد است صداي اين ساز از صداي تار بهتر است. به هر حال اين نوازنده، طبيعت را در ساختن اين سازها كه جنبه كاربردي هم دارد بسيار دخيل دانسته است.در اين نمايشگاه مهدي روشن نوازنده تار و محمد روشن نوازنده تنبك به صورت بداهه قطعاتي را در شور و دشتي و 4 مضراب شور و زرد ميلجه استاد ابوالحسن خان صبا اجرا كردند.در مراسم افتتاحيه اين نمايشگاه سرخيوسيئرابرنال وزير مختار و نفر دوم سفارت مكزيك نيز حضور داشت.وي با اشاره به دليل حضورش در اين نمايشگاه كه علاقه ويژه به هنر ايران است، گفت:« اين نمايشگاه سابقه بسيار طولاني تمدن و فرهنگ ايراني و غناي فرهنگ ايراني و همچنان قدرت خلاقه هنرمندان ايراني در گذشته و امروز را نشان مي دهد.»وي با اشاره به چگونگي ساخت اين سازها همچنين افزود:« قدرت خلاقه اي براي ساخت اين سازها به كار رفته كه نشان دهنده حضور استاد بزرگي است كه چنين سازهايي را ساخته. البته براي نواختن اين سازها به مهارت زيادي نياز است چرا كه وقتي نوازنده شروع مي كند به نواختن در واقع آغازگر خلاقيت است.»ولي در خصوص برگزاري نمايشگاه هايي به اين شكل در مكزيك و يا بالعكس آن نمايش سازهاي مكزيكي در ايران عنوان كرد:« برگزاري چنين نمايشگاه هايي بسيار اثرگذار است چون از طريق آلات و ابزار موسيقي دو فرهنگ، قوم و ملت مي توانند همديگر را بهتر بشناسند با توجه به اين كه تكنيك و فنون كشورهاي مختلف متفاوت است.»سيئرابرنال در ادامه مشاركت و برنامه ريزي در برگزاري چنين نمايشگاه هاي مشتركي را بسيار مثبت و مهم دانست و گفت:« اگر بر اين اساس برنامه فرهنگي، آموزشي و هنري بين دو كشور پايه ريزي شود البته به شرط درست عمل كردن در حيطه آن نتيجه مثبتي خواهيم گرفت.»در بروشور اين نمايشگاه آمده است:«از لحظه اي كه بشر صدا را شنيد بي شك به موسيقي و گرماي روح بخش آن پي برد. موسيقي نسيم و برگ درختان، باد و باران، جوشش چشمه از دل سنگ، بازي موج و صخره، صداي فرو ريختن بهمن، پژواك كوه و سكوت كوير را احساس كرد و دل سپرد به آواي بيكران نغمه پرندگان و از همان روز تا كنون با ساخت آلات موسيقي سعي به بازنمايي انعكاس نواي دروني خود نموده است.»ما مي انديشيم كه بتوانيم به موسيقي گوش فرا دهيم كه در آن انديشيدن فراموش نشده باشد. اين انديشه شامل ارزش هايي است كه از گذشته به ما رسيده و ما با برداشت امروز خود آن را باور مي كنيم. موسيقي ناب از انساني حاصل مي شود كه خود در راستاي اين هنر جدي بوده و زندگي او بيانگر هنر و كار جدي او باشد.نكته اي كه در اين برخورد بسيار پراهميت است، جان مايه ملي و آئيني اين هنر است كه آن را ايراني نگه مي دارد و هر ساز ملي تنها مي تواند در چارچوب انديشه و تفكر ايراني راه خود را باز يابد و با دانش امروز به جلو هدايت شود. بي شك در اين ميان سازندگان ساز بار سنگيني را به دوش مي كشند.موسيقي ايراني بدن را به چرخه مي آورد. آواز، پيغام هايي را كه از جانب عرفاي ايراني در قالب وزن و قافيه برايمان آورده اند به صوتي خوش در گوش جانمان مي نشاند. نقاشي و تذهيب چاكراه هاي بصري را روشن مي كند. نقش برجسته ها بر روي سفال، سنگ، فلز يا چوب از طريق چشم حس هاي لامسه را بيدار مي كند و تمام هنرهاي ايراني كه از ايران به تمام خاورميانه يا گاهاً خاور دور پراكنده شده اند و بر تمام تمدن جهاني تاثير گذاشته اند پوشيده در رمزهاي ناگشوده اند. نگاهي بيندازيد به موسيقي هاي محلي تمام نقاط ايران، هركدام با نوا و صوتي متفاوت به ظهور مي رسند. در اين ميان رقص ها نيز به مثابه پيروي از موسيقي به شكل خاص بومي درمي آيند.بدن در اختيار صوت قرار مي گيرد. در موسيقي نواحي جنوبي قسمت هاي بالايي بدن به حركات ريز و خرد به حركت درمي آيند. در موسيقي كردي كل بدن از جا كنده مي شود در جهت بالا و پايين به حركت درمي آيد و در نگاه كلي موسيقي ايراني در گروه و حركات دسته جمعي ديده مي شود. يعني اينكه پيوستگي نه تنها روح كه جسم را به همراه دارد و روح هاي بيشماري را به يگانگي مي خواند. آيا به اين انديشيده ايد كه دانش و حكمت ساخت سازهاي ايراني چگونه پديد آمده اند، از كجا مردم ايران پي برده اند كه با گذاشتن چند سوراخ بر روي ني، يك شاخه از يك گياه مي توانند به صوتي دست پيدا كنند كه به تمام روان آدمي تاثير بگذارد.بر گرفتن وسيله موسيقي به سادگي يك ني از زمين و قرار دادن سوراخ هايي به تعداد عدد مقدسه 7 در يك سو و تك سوراخي در سوي ديگر ني كامل كننده اعداد 7 به 8 بر روي ني چندان اتفاقي نيست و چرا از هر منطقه اي گويشي خاص، لباسي خاص، موسيقي خاص، رقصي خاص و هنري خاص برخاسته است؟ چرا تمام تاريخ ما هيچگاه از ياد نرفته است بلكه از صورتي ديگر تبديل گشته است؟ آيا تاريخ مجموعه اي از انرژي هاي پيدا و پنهان نيست و آيا تمام حركت زمين در پرده هاي پنهان رمزها قرار نگرفته است؟ پرده هايي كه شعر و ادبيات فارسي در آنها پنهان گشته و كلام را به روشني آشكار نمي نمايد، وزن و قافيه اند. اين وزن و قافيه علاوه بر اينكه موسيقي را به شعر حاصل مي كند معني روشن شعر را در پرده خود مي پوشاند و اين بدان علت نيست كه پيغام پنهان بماند بلكه بدان نيت است كه شنونده سطح آگاهي خود را تا جايي بالا بكشد كه در حد فهميدن معني هاي عميق تر براي كشف رمزهاي بالاتر گردد و بدين نگاه است كه عرفان در قالب شعر مستتر مي گردد و شعر در قالب قافيه و وزن در قالب زيبايي و تكرار. اينگونه است كه كلام به صراحت رمز نمي گشايد! اما آنان كه بايد، به دريافت ها مي رسند و ديگران را نيز آگاه مي كنند و پرده از پرده برمي دارند. اين پرده ها براي چيست؟براي اينكه سطح شعور و آگاهي عمومي براي ديدن نور واقعي هنوز به پختگي نرسيده است و اين نور واقعي چيست؟اين نور واقعي آن خداوندي است كه در قرآن از آن ياد شده است