مسائل نظام حوزه (5) مبانى نظرى جايگاه اجتماعى حوزه - مسائل نظام حوزه (5) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مسائل نظام حوزه (5) - نسخه متنی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید








مسائل نظام حوزه (5) مبانى نظرى جايگاه اجتماعى حوزه

آنچه در مقاله پيشين بعنوان هشتمين مساله عمده نظام حوزه و روحانيت مورد بررسى قرار گرفت وادامه آن به اين نوشته محول گرديد عبارت بوداز ضرورت تبيين و تعيين جايگاه اجتماعى نظام حوزه و روحانيت .

در مقدمه بحث مذكور توضيح داده شد كه : فلسفه وجودى حوزه هاى علميه و تشكل يافتن مجموعه اى به نام روحانيت تداوم بخشيدن به حركت انبياء و پى گيرى اهداف آنان در جامعه بشرى است .

و يادآور شديم كه طرح اين موضوع و بيان پيوستگى وارتباط ميان اهداف و وظايف حوزه ها و حركت انبياى الهى براى تقدس بخشيدن به حوزه هااز طريق شعار دادن و منزه قلمداد كردن روحانيت نيست بلكه منظور شناخت جايگاه واقعى حوزه ها درنظام اجتماعى اسلام و تبيين وظايف اجتماعى حوزه و روحانيت است .

و در نهايت به اين نتيجه دست يافتيم كه براى شناخت جايگاه اجتماعى حوزه و وظايف روحانيت در قبال جامعه اسلامى و جوامع بشرى بايد جايگاه انبياى الهى و وظايف آنها را در ميان امتها مورد مطالعه قرار داد.

براى شناخت جايگاه و نقش و رسالت انبيا [ قرآن] متقن ترين و گوياترين متن و منبع تحقيقاتى بشمار مى رود و روايات در كنار آن روشنگر مفاهيم و مبين مصاديق آن است .

در قرآن براى پيامبران وظايف گوناگونى در رابطه با جامعه انسانى ياد شده است كه صريح ترين و بارزترين آنها عبارت است از: نزكيه و تهذيب اخلاقى و معنوى انسانها تعليم كتاب و حكمت 1 ابلاغ پيام هاى خداوند كه از طريق وحى و ضعيفان جامعه 3 جهاد و مبارزه در راه خدا تشويق و تحريص مردم به جهاد در راه خدا 4 دعوت به سوى حق و قسط اجراى عدالت اجتماعى 5 استقامت و پايدارى و مبارزه با طواغيت و كافران و منافقان 6 و ...

وظايفى كه از قرآن برشمرديم به ظاهر گوناگون و متنوع است ولى در مجموع داراى نوعى وحدت است و يك روح كلى همچون رشته اى مستحكم همه آنها را در يك راستا با هم پيوند داده است كه آن روح كلى مايه وحدت بوده و به مثابه محوراصلى و سنگ زيرين بناى حركت اجتماعى انبياى الهى بشمار مى آيد.

اهداف غائى و آلى در حركت انبياء براى شناخت بنيادى تراين موضوع ابتدا بايد ميان اهداف نهايى و اهداف آلى رسالت انبياء و وظايف اجتماعى و شيوه هاى عملى آنان تمييز داد و آنها را مشخص كرد.

وظايف پيامبران ازاهداف رسالت آنان ريشه مى گيرد واهداف رسالت و بعثت پيامبران از[ هدف خلقت] جدا نيست بلكه پيامبران مبعوث شده اند تاانسان را بسوى اهداف آفرينش رهبرى و هدايت كنند.

قرآن در يك آيه هدف خلقت انسان را و نيز موجود ديگرى كه آن را 7جن مى نامد چنين بيان داشته است:[ وما خلقت الجن والانس الا ليعبدون] خداوند دراين آيه هدف نهايى و عالى آفرينش انسان را عبادت خدا معرفى كرده است و حال اين حقيقت كه چگونه مساله عبادت واخلاص در عبوديت عالى ترين مرحله كمال آدمى بوده هدف عالى خلقت قرار گرفته است بحثى است كه بايد در جاى خود مورد بررسى قرار گيرد.

اگر عبادت و عبوديت خدا هدف عالى خلقت انسان باشد پس هدف انبياء چيزى جز رساندن انسان به مرحله عبوديت واخلاص در عبادت و توحيد نيست . و هدف و آرمانى كه پيامبران آن را مى جويند فقط خدااست و بس و هر چيز ديگر جنبه مقدمه را دارد نه جنبه اصالت واستقلال و هدف اصلى را.

[ اذجاءتهم الرسل من بين ايديهم و من خلفهم الا تعبدواالاالله] 8 .

و به همين دليل است كه قرآن هرگاه آغاز حركت و رسالت پيامبرى را يادآور مى شود اصلى ترين و مشخص ترين دعوت او را دعوت به توصيه و خدا پرستى معرفى مى كند 9 .

توحيد و خداپرستى عالى ترين هدف رسالت و بعثت انبيا بوده و دعوت به توحيد و خداپرستى اصلى ترى وظيفه پيامبران الهى را تشكيل مى داده است . ولى مى بينيم كه قرآن در كناراين كاراصلى و هدف نهايى وظايف و ماموريتهاى ديگرى را نيز براى رسولان و پيامبران بيان داشته است كه به بخشى از آنهااشاره كرديم همچون : تزكيه و تعليم دعوت به وحدت واجتماع 10 و برقرارى عدالت اجتماعى و ...

با توجه به اين كه هدف اصلى رسالت انبيا توحيد و هدايت جامعه به سوى آن است روشن خواهد بود كه رشداخلاقى و تكامل علمى بشر و تشكيل جامعه متحد واجراى عدالت اجتماعى همه و همه ازاهداف و وظايف آلى پيامبران است كه بدون آن كارها هدايت جامعه بسوى توحيد و عبادت پروردگار ميسر نيست . واين حقيقتى است كه پرورگار عالم آن رااز طريق معارف و دقايق قرآنى به ما تفهيم فرموده است و بااين كه مى فرمايد: [وما خلت الجن والانس والا ليعبدون] در زمينه هدف بعثت انبياء فرموده است:[ هوالذى بعث فى الاميين رسولا منهم يتلوا عليهم آياته ويزكيهم و يعلمهم الكتاب والحكمه وان كانوا من قبل لفى ضلال مبين] .

اين نيست مگر به خاطر رعايت عينيتها و توجه به قوانين حاكم بر روح وانديشه فردى واجتماعى بشر - كه البته آن قوانين به اراده خداوند جارى گشته است واز حيطه قدرت او خارج نبوده و نيست .

دعوت به خداپرستى و عبادت و عبوديت پروردگار نياز به مقدماتى دارد كه در راس آن مقدمات تزكيه و تهذيب اخلاقى و معنوى مردم از طريق باز خواندن آيات الهى بر مردم و تعليم كتاب و حكمت است واز آنجا كه تهذيب و تزكيه روحى امتها در يك نظام فاسد و غيرالهى و استبكارى و در سايه حكومت هاى طاغوتى امكان پذير نبوده و نيست ء و پيامبران ماموريت يافته اند كه پس از بيدار كردن گروههايى از مردم به منظور گسترش دادن پرتو هدايت و تعليم و رهانيدن توده هاى عظيم انسان از ظلمت جهل و شرك نخست به سراغ سردمداران كفر و استكبار و نمرودها و فرعون ها رفته و شالوده حاكميت جابرانه و ظالمانه آنان را واژگون سازند و بر ويرانه هاى آن نظام الهى هيچ قدرت استكبارى و هيچ مانعى بر سر راه تكامل و رشد و تزكيه انسانها توان عرض اندام و مقاومت و مزاحمت نداشته باشد.

[ هوالذى ارسل رسوله بالهدى و دين الحق ليظهره على الدين كله و لوكره المشركون] 11 دراين مقطع از حركت انبياست كه مساله جهاد و مبارزه با طواغيت و دشمنان داخلى و خارجى - كفار و منافقين - طرح مى شود و پيامبر و پيروان او مامور به استقامت و پايدارى مى شوند: [ ... فاستقم كماامرت ومن تاب معك] 12 و در پس تلاش ها واستقامتهاست كه نصرت خداوند نازل مى شود و در جامعه اى كه هدايت و ساختن معنوى يك انسان و تهذيب و پرورش يك فرد هزاران رنج و مشكل به دنبال داشته است ناگاه اسنانها فوج فوج به راه حق روى مى آورند و به دين و حاكميت الهى گردن مى نهند . [اذا جاا نصرالله والفتح ورايت الناس يدخلون فى دين الله افواجا فسبح بحمد ربك] . 13 دراين مقطع است كه حركت انبياء دارد وارد مرحله نوين مى شود زمينه فعاليتها گسترش مى يابد نيازها بيشتر و شيوه ها متكامل تر و وظايف سنگين تر و پيچيده تر مى شود.

دراين مرحله موضع تازه اى به نام[ نظام حاكميت ارزشهاى الهى] پديد مى يد و وظيفه نوينى در رابطه با حفظ اين نظام و تعميم و تقويت آن مطرح مى شود و براى اين منظور شيوه ها و شرايط جديدى ضرورت مى يابد كه يكى از آنها دعوت به وحدت اجتماعى و ديگرى ترجيح منافع و مصالح جامعه اسمى بر منافع افراداندك و معدوداست و...

مرحوم علامه طباطبائى رضوان الله عليه در ذيل آيه كريمه[ ياايها الذين امنوااصبروا و صابروا و رابطوا واتقواالله لعلكم تفلحون] 14 مى فرمايد:

اوامر دراين آيه مطلق است و منظوراز صبر پايدارى در برابر شدايد و صبر در طاعت خدا و صبراز معصيت است و در هر حال منظورازاين صبر صبراز ناحيه مسايل فردى است به قرينه واژه - مصابره - كه در مقابل آن آمده است .

[مصابره] عبارت است از شكيبايى و تمل در برابراذيت جامعه و مشكلات اجتماعى .. واما مفهوم[ رابطوا] گسترده تراز معناى[ مصابره] است زيرا مصابره به معناى تحمل جامعه و[ رابطوا] به مفهوم ايجاد جامعه و جماعت و لزوم ارتباط ميان گروه ها در تمام شوون زندگى دينى است چه در مراحل دشوارى و چه در مراحل آسايش 15 .

سپس مرحوم علامه فصلى را تحت عنوان [روابط اجتماعى در جامعه اسلامى] گشوده از جمله موضوعاتى كه در آن طرح كرده است[ رشد فكرى و معنوى واداركى انسان در پرتو زندگى اجتماعى و حضور در جامعه انسانى] مى باشد و مى فرمايد:

[قرآن كريم خبر مى دهد كه نخستين عاملى كه انسان را به مساله اجتماع توجه داده و خود به حفظ واستقلال آن اهميت داده است پيامبران بوده اند: كان الناس امه واحده فبعث الله النبيين مبشرين و منذرين وانزل معهم الكتاب بالحق ليحكم بين الناس فيمااختلفوا فيه] 16اين آيه بيان مى دارد كه انسان درابتدايى ترين مراحل زندگى خويش يك امت واحد با سيستمى ساده وابتدايى بوده واختلافى در ميان آنان نبوده است تااين كه اختلافها در ميان آنان نبوده است تااين كه اختلافها ظاهر شده و درگيرى ها به وجود آمده است پس خداوند پيامبرانش را مبعوث كرده و با آنان كتاب را فرو فرستاده است تا به وسيله آن اختلافات از ميان جامعه برچيده شود و به وسيله قوانين الهى وحدت جامعه حفظ گردد. 17 براساس عينيتها حركت از بيانى كه پيرامون هدف عالى خلقت و هدف نهايى بعثت و وظيفه غايى انبياء و نيزاهداف آلى و مقطعى و وظايف مختلف اجتماعى و شيوه هاى گوناگون عملى پيامبران الهى آورديم اين نتيجه جستجو مى شود كه حركت انبياء براى هدايت انسانها به سوى مبدا آفرينش و هدف عالى خلقت يك حركت خشك و يك جانبه و سطحى نبوده است و تنها به گفتن و تذكر دادن وانذار و تبشير قولى اكتفا نكرده اند بلكه حركت ارشادى و تكاملى آنها يك حركت عميق و بنيادى بوده و آنان براى تحقق اهداف و آرمان هاى الهى خود به همه واقعيتها و قوانين تكوينى مادى و معنوى فردى واجتماعى بشر توجه داشته و صدها هدف آلى را براى رسيدن به هدف عالى نهايى در پيش رو قرار داده اند. و همانگونه كه براى نماز و روزه و حج و عبادات فردى اهميت قائل شده اند براى مبارزه با مظاهر شرك و موانع تكامل بشر و طواغيت و همچنين براى برقرارى حكومت عدل و اجراى عدالت اجتماعى و حفظ وحدت واستقلال ارزش و موضوعيت قائل شده اند. و چه بسا برخى ازاموراجتماعى مانند مساله امامت و رهبرى و حكومت الهى را بر عبادتهاى فردى ترجيح داده اند زيرااين گونه امور تضمين كننده حركت توده ها به سوى حقيقت و عدالت است .

و بدينجهت است كه مى بينيم در فرهنگ عقيدتى شيعه ميان معرفت خدا و معرفت امام پيوستگى تنگاتنگى وجود دارد.

حسين بن على[ ع] در تعريف حقيقت معرفت خدا مى فرمايد: [معرفه اهل كل زمان امامهم الذى يجب عليهم طاعته] 18 .

وامام باقر(ع) مى فرمايد:

اما! لوان رجلا قام ليله وصام نهاره و تصدق بجميع ماله و حج جميع دهره و لم يعرف و لايه ولى فيواليه ويكون جميع اعماله بدلالته اليه ماكان له على الله حق ثوابيه ولا كان من اهل الايمان 19 .

يعنى : آگاه باشيد كه اگر مردى همه شب به نماز بر خيزد و روزش را روزه بدارد و همه مال خود را در راه خداانفاق كند و پيوسته به زيارت خانه خدا رود واز ولايت ولى خدا آگاه نباشد تاازاو پيروى كند و همه اعمالش به راهنمايى او باشد چنين كسى را حق پاداشى از خدا به خاطر همه آنچه كرده است نيست و نيزازاهل ايمان به شمار نمى رود.

وامام رضا[ ع] در بيان فلسفه اهميت امامت مى فرمايد:

[بالامام تمام الصلاه والزكاه والصيام والحج وتوفيرالفى والصدقات وامضاءالحدود والاحكام و منع الثغور والاطراف] 20 .

يعنى : با امام نماز و زكات و روزه و حج و فراهم آمدن غنايم و صدقات واجراى حدود واحكام و پاسدارى از مرزها واطراف كشورامكان پذير مى شود.

توجه به اين حقيقت كه حركت پيامبران براساس عينيتها و واقعيتهاى اجتماعى معنوى اقتصادى واستعداد و توان امتها بوده است نقش تعيين كننده و موثرى را در رابطه با حركت معنوى روحانيت و حوزه ها در جامعه خواهدداشت زيرا با تعمق و ژرفنگرى در حركت معنوى پيامبران اين نكته روشن خواهد شد كه براى هدايت جامعه به سوى ارزشهاى معنوى و دينى و براى دعوت امتها به سوى توحيد و عبوديت پروردگار جهان تنها تذكر آيات بهشت و دوزخ و تدريس اعتقادات و فلسفه و عرفان كافى نيست بلكه بايد زمينه هاى رشد را پديد آورد و موانع تكامل و هدايت را بر طرف ساخت و خلاصه اين كه براى دست يابى به اهداف عالى بايد به ابزار و عوامل آلى و عادى و عينى و تكوينى آن نيز توجه داشت .

جايگاه انبياء در جامعه بشرى با توجه به مطالبى كه گذشت و با ملاحظه وظايف و رسالتى كه قرآن براى انبياء مشخص كرده است بايد ديد كه در ميان كارها و نقشهاى اجتماعى چه نقش و چه عنوانى را براى پيامبران مى توان در نظر گرفت .

بديهى است كه ذوق و سليقه وانتخاب شخصى ما دراين زمينه بدون توجه به كلام وحى و معصومين[ ع] ارزشى ندارد زيرا پيامبران مبعوث خدايند واين اوست كه مى بايست جايگاه اجتماعى آنان را معين كند و بيان دارد كه آيا پيامبران مجرى اخلاقند يا معلم كتاب و حكمتند و يا مصلح اجتماعى و يا ناظر بر كارهاى جامعه و يا دعوت كننده مردم به عبادت و خداپرستى و ...؟ و در صورتى كه همه اين مسايل در حيطه كار و مسووليت انبياء وجود داشته باشد بايد ديد كه بر همه اين كارها و فعاليتها و رسالتها چه عنوانى منطبق است و پيامبران تحت چه منصب و مسووليت و عنوانى به تحقق اين اهداف مى پردازند.

از مجموعه آياتى كه در زمينه وظايف اجتماعى انبياء وارد شده است و ما برخى از آنها را يادآور شديم دو مساله بعنوان محور فعاليتها و حركت انبياء در جامعه قابل شناخت و بررسى مى باشد كه عبارت است از [تزكيه و تعليم] زيراانسان بدون رشد و آگاهى امكان ندارد كه به مراحل عالى معنوى و تكامل روحى و عبوديت واقعى واخلاص برسد. نماز بدون عرفان و فاقد طهارت باطنى زياد مى توان گزارد روزه خوددارى از خوردن و آشاميدن بدون درك صحيح از هستى وارزشهاى حاكم بر آن زياد مى توان تحمل كرد و طواف برگرد كعبه بدون شناخت حقيقى صاحب كعبه زياد مى توان داشت ولى بى ترديد چنان نماز و روزه و حجى و حتى چنان جهادى از نظر مكتب انبياء فاقدارزش است .

على (ع) مى فرمايد:

ايهاالناس !الاخير فى دين لاتفقه فيه.. 21 يعنى :اى مردم ! خيرى در آن دين (ديندارى ) نيست كه با تفقه و نيك فهمى همراه نباشد.

و نيز مى فرمايد المتعبد على غير فقه كحمارالطاحونه يدور ولايبرح 22 .

يعنى : عبادت كننده ناآگاه از دين همچون خر آسياب است كه دور خود مى چرخد ولى از جايى كه هست بيشتر نمى رود.

بنابراين عبوديت و عبادت و پرتو تزكيه و طهارت و رشد باطنى و معنوى حاصل مى آيد و بدينجهت است كه قرآن مرحله تزكيه را مرحله رستگارى معرفى كرده است و مى فرمايد:

قد افلح من زكيها 23 .

يعنى : به تحقيق رستگار شد كسى كه نفس خويش را تزكيه كرد.

و نيز مى فرمايد:[ قدافلح من تزكى] 24 .

و در آيه كريمه ديگر خلود وابديت در جنت را بعنوان پاداش اين رستگارى و پيروزى معرفى كرده و مى فرمايد:

و من ياته مومتا قد عمل الصالحات فاولئك لهم الدرجات العلى جنات عدن تجرى من تحتهاالانهار خالدين فيها و ذلك جزاء من تزكى . 25 ازاين آيات استفاده مى شود كه نزديك ترين مرتبه و جايگاهى كه مى تواندانسان را به هدف نهايى آفرينش و عبوديت واقعى برساند تزكيه است و رسيدن به بهشت به معناى امضاى دستيابى انسان مومن تزكيه يافته به هدف عالى خلقت است كه براى اواز ناحيه خداوند قرار داده شده است . اكنون بايد دانست كه تزكيه و طهارت و رشد نفس چگونه حاصل مى شود؟ بديهى است كه طهارت نفس آدمى و رشد فكر وانديشه و روح انسان تنها و تنها درسايه معرفت و علم حاصل مى شود حال اين كه مراداز معرفت و علم كدام معرفت و علم است موضوعى است كه بايد در جاى خود بررسى و شناخته شود و ما را دراين بحث توجه به اين حقيقت كافى است كه بدانيم نزكيه و طهارت و رشد در ظلمت جهل ميسر نيست بلكه در پرتو علم و معرفت حاصل مى آيد و مهمترين كار پيامبران ارائه علم و معرفت به انسانها و تعليم كتاب و حكمت به آنان است واگر آيات خداوند را بر مردم باز مى خوانند و با طواغيت مبارزه مى كنند و معجزه مى آورند و مظلومان تاريخ را يارى مى دهند و بر كرسى قضاوت و داورى مى نشينند و فرماندهى سپاه مى كنند و با قانون خدا در ميان مردم حكم مى رانند و در راه بنيان نهادن جامعه اى واحد و نظامى الهى تلاش مى نمايند و ... همه و همه در راستاى كار تعليم و آموزش و پرورش معنوى انسان است .

و خلاصه اين كه مهمترين اصلى ترين و بارزترين مسووليت اجتماعى و وظيفه و فعاليت انبياء در جامعه بشرى معلمى و آموزشگرى بوده است .

در روايتى آمده است كه پيامبر خدا[ص] ازخانه بيرون آمد در مسجد دو مجلس ديد: در يك مجلس بررسى و تفقه در دين مى شد و مجلس ديگر به دعا خواندن واز خدا مسالت كردن مى گذشت . گفت : هر دو مجلس نيك است . آن گروه خدا را مى خوانند و آن گروه مى آموزند و مطالب را به نادانان مى فهمانند.اين گروه آموزشگران برترند. من براى آموزشگرى فرستاده شده ام . آنگاه در كنارايشان نشست . 26 رسول خدا[ص] دراين روايت عبارت بسيار موجز و صريحى در رابطه با موضوع مورد بحث ما دارد مى فرمايد: [بالتعليم وارسلت] من براى آموزشگرى فرستاده شده ام واين همان نكته اى است كه در مقام اثبات آنيم .

البته بايد توجه داشت كه در فرهنگ جامعه امروز ما واژه معلم تا اندازه اى از معناى مطلق لغوى به معناى خاص هجرت كرده است بطورى كه براى تدريس كننده دروس ابتدايى كلمه معلم و براى دوره متوسطه واژه دبير و براى دوره عالى لفظ استاد را بكار مى برند و ممكن است اين ذهنيت معناى وسيع و مفهوم عميق واژه معلم را در حجاب قرار دهد ولى حق اين است كه در ميان واژه هاى مرادف آن عنوان معلم و معلمى عنوانى است دقيق تر و رساتر و در صورتى كه ابعاد و گستردگى و جلوه هاى آن تبيين شود برازنده ترين عنوان شناخته خواهد شد.

معلمى انسان درابعاد مختلف آن واژه[ معلم] درادوار مختلف تاريخ و در فرهنگ هاى متفاوت بشرى داراى جلوه هاى گوناگون و مشخصات و ويژگى هاى خاصى بوده است و در عصر حاشر دانشمندان و پژوهشگران مباحث آموزشى و تربيتى تلاش كرده اند تا با كمك گيرى از علوم پيشرفته بشرى به مفهوم دقيق تر و عينى تر و صحيح تر معلم و معلمى و مباين تربيت جديد دست يابند و بينش جامعه را نسبت به مساله تعليم و تربيت تعالى بخشند و دراين راستا چنين اظهار داشته اند :

در گذشته كار معلم تدريس و انتقال مطالب درسى تلقى مى شد و درك معلم از تعليم و تربيت جز همى امر چيزى ديگر نبود.

شخصيت شاگرد مسايل زندگى و احتياجات اجتماعى او مورد توجه مربى واقع نمى شد. معلم جز تحكم كارى نمى كرد. رابطه او با شاگرد مثل رابطه حاكم با مامور و محكوم بود. هدف روش مطالب درسى و برنامه كار همه به وسيله معلم تعيين مى شدند... ولى امروز تعليم و تربيت مفهوم خاصى دارد. معلم نقش يك راهنما را بعهده دارد و مانند يك شاگرد عضو گروه كلاس محسوب مى شود آنچه مهم است شخصيت شاگرد مسائل وى احتياجات اجتماعى او و انتظارات جامعه ازاوست 27 .... اينجاست كه كار مربى از مرحله ديكته كردن دستورات اخلاقى بالاتر مى رود او بايد راهنماى خوبى در پيشرفت و رشداخلاقى شاگرد باشد و به شاگرد كمك كند تا به تدريج با در نظر گرفتن مقتضيات اجتماعى وانتظارات ديگران وارزشهاى انسانى ميزانهايى در اخلاق براى خود توسعه دهد و رفتار خود را طبق همان ميزانهااداره نمايد. 28 پژوهشگران علوم تربيتى و صاحب نظران شيوه هاى آموزشى امروز بعنوان مبانى نوين آموزش و پرورش اظهار مى دارند كه تعليم و تربيت و مفهوم واقعى آن يك عمل محدود و تك بعدى و يك رشته وظايف و عمليات خشك و بى روح نيست بلكه تعليم و تربيت باابعاد مختلف مادى و معنوى زندگى فردى واجتماعى انسان درارتباط است و يك معلم واقعى كه كار تعليم را بعنوان يك مسووليت و يك ارزش پذيرفته است بايد به وضعيت روحى جسمى اقتصادى خانوادگى اخلاقى مذهبى اجتماعى و توان واستعداد شاگردان خويش توجه داشته باشد و براى انتقال آگاهى هاى خويش بدانها و متخلق ساختن آنها به ارزشها به جاى تحميل و پرخاش و ناشكيبايى چونان پدرى مهربان و كاردان شرايط لازم را براى رشد و تكامل استعداد و توان متعلمان خوى فراهم آورد. و آنها را در راه از ميان برداشتن موانع پيشرفت و تكامل يارى دهد اين نگرش نظريه نوينى است كه محققان و انديشمندان عصر حاضر در پرتو تمدن و تكامل علمى بشر به آن دست يافته اند. در حالى كه ما شيوه ها و شگردها وانديشه ها واهدافى مترقى تراز آن را در مكتب انبياء و معلمى پيامبران در جامعه بشرى مى توانيم شاهد باشيم واين شعار نيست بلكه واقعيتى قابل لمس و ادراك مى باشد و كافى است كه ما حركت فرهنگى وارشادى و تبليغى پيامبران را در ميان امتها مورد مطالعه قرار دهيم و مشاهده كنيم كه چگونه پيامبران براى تزكيه و رشد و طهارت انسان به تعليم و آموزشگرى روى آورده واين تعليم را براساس گفتار و كردار و شيوه ها و فراهم آوردن زمينه ها و رعايت استعدادها و عينيتهااستوار ساخته اند و دراين راستا به تلاشهاى گوناگون دست زده و در شرايط متفاوت به شيوه هاى مختلف رو آورده اند. گاه در نهان به دعوت پرداخته و به فردسازى همت گمارده و زمانى به دعوت آشكار و عمومى سعى كرده اند. روزى تنها و بى سلاح و بى ياور به شهرها داخل شده و مردم را به حق دعوت كرده و زمانى فرماندهى سپاهى عظيم را بعهده گرفته و دشمنان را در برابر هيبت و صلابت خويش به تسليم واداشته اند. در مقطعى از زندگى از شهر و ديار خويش آوراه گشته و هجرت پيش گرفته و در مقطعى ديگر رهبرى و مديريت امعه را برعهده گرفته و جامعه اى واحد و متحد براساس قسط و عدل بنا كرده اند و ...

روند پرنوسان اين حركت ها و جلوه هاى گوناگون ايفاى مسووليتها در زندگى انبيا وامامان[ ع] از زاويه بينش يك انسان غير مذهبى امامان[ ع] از زاويه بينش يك انسان غير مذهبى و يك ماترياليست بى ترديد داراى تفسير و تحليلى مادى خواهد بود و چنين تلقى خواهد شد كه پيامبران مانند همه كسانى كه به حكومت و رياست اجتماعى رسيده اند مرحله به مرحله راه نفوذ و حاكميت خويش را به منظور رسيدن به قدرت و حكومت پيموده اند تا به رهبرى به منازع دست يافته اند! ´ ولى از ديدگاه يك متشرع كه حقيقت شريعت و ديانت و رسالت را شناخته و بدان ايمان آورده است و با واقع نگرى تاريخ و زندگى و شخصيت و اهداف پيامبران الهى وامامان معصوم(ع) را مورد بررسى قرار داده است تحليل ديگرى وجود دارد. زيرااو مى بيند كه پيامبراسلام[ ص] در اوج قدرت اجتماعى و در زمانى كه رسما مديريت جامعه را دراختيار دارد از نظراخلاق فردى واجتماعى واز جنبه زندگى مادى تغيير نكرده است و همچنان در كنار محرومان و مستضعفان و هم سطح با آنان از حيث معيشت مى باشد واز هرگونه فخرفروشى و خودبرتربينى بيزاراست و حتى زمانى كه با گروهى ازاصحاب و ياران خويش به سفر مى رود حاضر نمى شود كه يارانش كارهاى او راانجام دهند و خود همانند فردى عادى به كار مى پردازند و هنگامى كه يكى از مسلمانها در برابر مقام معنوى و شكوه اجتماعى او لرز براندامش مى افتد براى ايجاد و آرامش دراو مى فرمايد: [هون عليك ! فلست بملك انما اناابن امراه كانت تاكل القد]. 29 يعنى : راحت باش ! من شاه نيستم پسر زنى هشتم كه گوشت مانده خشك شده مى خورد.

ابوذر مى گويد : سلمان و بلال را ديدم كه به نزد رسول خداافتاد و بر آن بوسه زد پيامبراو راازاين عمل بازداشت و سپس به او فرمود:

[يا سلمان ! لاتصنع بى ماتصنع الاعاجم بملوكها انا عبد من عبيدالله آكل مما ياكل العبد واقعد كما يقعدالعبد]. 30 يعنى اى سلمان با من چنان رفتار نكن كه عجمان با پادشاهانشان رفتار مى كنند! من بنده اى از بندگان خدايم چنان مى خورم كه بنده مى خورد و چنان مى نشينم كه بنده مى نشيند.

وقتى كه به آن حضرت گفته مى شود كه : شما در نزد خدا با كرامت تراز قيصر و كسرى هستيد در حالى كه آنها در چنان رفاه و آسايش دنيايى به سر مى برند و شما بر حصيرى نشسته ايد كه در بدن شمااثر گذارده است !

پيامبر(ص) در پاسخ مى فرمايد:

اما ترضى ان يكون لهم الدنيا ولناالاخره ؟ 31 يعنى آيا دوست ندارى كه دنيا براى آنها باشد و آخرت از آن ما؟ امام باقر[ ع] مى فرمايد: كه رسول خدا فرمود: پنج چيزاست كه تا هنگام مرگ از آنها دست برنخواهم داشت: [غذا خوردن بر زمين با بندگان سوار شدن بر چهارپا و پالان كردن آن و دوشيدن شير ماده بز به دست خودم و پوشيدن پارچه پشمى و سلام كردن به كودكان تا سنتى باشد پس از من] 32 .

انسان موحدى كه به مكتب انبياءايمان آورده است و براستى پيامبر راانسانى معنوى و روحانى به تمام معنا مى شناسد و هدف اصلى و نهايى آنان را هدايت بشر به عبادت و عبوديت پروردگار توحيداو مى داند چه تحليل از رهبرى اجتماعى و فرماندهى نظامى و قضاوت و داورى و جنبه هاى مختلف زندگى اجتماعى پيامبران مى تواند داشته باشد جزاين كه همه اينها را مقدمه و زمينه چينى براى رسيده به هدف نهايى بداند واذعان كند كه برقرارى حكومت و حضور پيامبران وامامان در مسووليتهاى مختلف اجتماعى و رسيدگى آنان به وضع مادى واقتصادى و محيطى انسانها جنبه مقدميت داشته است و دخالت پيامبران و اماممان دراين گونه امور به نحواستحباب و يا تمايل شخصى نبوده بلكه به صورت يك وظيفه قطعى و يك ضرورت غيرقابل اجتناب بوده است . و اگر جزاين بوده پيامبران وامامان كه براى حكومت و منصبهاى عالى اجتماعى بشرى به اندازه ( عطسه بز ماده اى ) 33 هم ارزش قائل نبوده اند. مهار مديريت جامعه را بر دوش آن مى نهادند و رهايش مى ساختند تا هر كجا كه مى خواهد برود ولى آنان چنين نكردند بلكه بار مسووليتهاى اجتماعى بشر را به فرمان خدا بر دوش كشيدند و آنان كه وارث و پيرو وامين و جانشين آنانند نيز بايد بر دوش كشند. بشرط آن كه در همه شرايط اين حقيقت رااز ياد نبرند كه يك[ معلم] هستند و كاراصلى آنان معلمى و هدايت انسانها و جامعه است و مواظب باشند كه ماهيت دنيا آنان را نفريبد مسخ نكند و وسيله را برايشان هدف نسازد. و همواره اين كلام امير المومنين (ع) را به خويش تعليم دهند كه :

اللهم انك تعلم انه لم يكن الذى كان منا منافسه فى سلطان ولاالتماس شى ء من فضول الحطام و لكن لنردالمعالم من دينك و نظهرالاصلاح فى بلادك فيامن المظلومون من عبادك و تقام المعطله من حدودك. 34 يعنى : خدايا! تو مى دانى كه آنچه ( از مبارزات و درگيريها)اتفاق افتاد براى همچشمى در قدرت و سلطه جويى يا خواستن چيزى از متاع فانى اين جهان نبود بلكه بدان جهت بود كه نشانه هاى دينت را باز گردانيم و در شهرهاى تو دست به اصلاحات زنيم تا بندگان ستم ديده ات ايمن شوند واحكام متروك دين تو دوباره به جريان افتد لزوم تداوم راه انيباء(ع) راهى را كه پيامبران الهى آغاز كردند و مسووليتهايى را كه بر دوش كشيدند و عهده دار گشتند به اقتضاى نيازهاى واقعى انسان و جامعه بشرى بود و بى ترديد پس از وفات پيامبران و سپرى شدن دوران تبليغ و تعليم آنان آن نيازها همچنان براى نسلهاى بعد و چه بسا نسلى كه زمان رسول را درك كرده و پس از رسول زيسته اند باقى است و بهمان دليل كه بشر نياز به بعثت انبيا دارد به تداوم راه انبيا توسط جانشينانى صالح و لايق نيز نيازمند است .

مساله جانشينى و خلافت و تداوم حركت انبياء در جامعه بشرى موضوع كوچكى نيست بلكه يكى از مهم ترين واساسى ترين مسائلى است كه حتى در نخستين مراحل ابلاغ يك مكتب الهى مطرح است . همچنان كه تاريخ شاهد صدق اين ادعاست و نشان مى دهد كه پيامبر خاتم دراولين محفلى كه رسالت خويش را به خويشانش ابلاغ كرد مساله جانشينى و خلافت و وراثت را مطرح نمود و فرمود:

ايكم يكون اخى و وارثى و وزيرى و وصيى و خليفتى فيكم بعدى ؟ 35 يعنى : كدام يك از شما مى خواهد برادر وارث و وصى و وزير و جانشين من پس از من باشد؟ على[ ع] كه اين جملات رااز پيامبر خدا نقل كرده است مى فرمايد: پيامبر خدا اين درخواست را به يكايك خويشاوندان خوى كه از فرزندان عبدالمطلب بودند عرضه كرد و همه سرباز زدند تا آن گاه كه به من رسيد گفتم : من اى رسول خدا. پيامبر گفت: [ يا بنى عبدالمطلب ! هذا اخى و وارثى و وصيى و وزيرى و خليفتى فيكم بعدى].

اين حديث در ميان اهل سنت و نيزاماميه اسناد فراوان دارد و به حديث (بدءالدعوه ) معروف است و همين بعد قضيه هم مورداستناد ما مى باشد زيرا به وضوح نشان مى دهد كه پيامبر خدا درابتداى علنى كردن دعوت خويش با آن همه مشكلات و مزاحمتها و مبارزه ها و هجرت ها و كارشكنى ها كه در حقيقت تثبيت و تضمين تداوم حركت اوست مى انديشد و بها مى دهد واين نيست مگر بخاطراين كه پيامبر مى دانست اگر راه او تداوم نيابد واگر فرد صالح و لايق و كاملى كاراو را پى نگيرد تمام رنجها و زحمات او هدر خواهد رفت و راهى كه ادامه نيابد آغاز كردن آن ضرورتى ندارد.

اين حقيقتى است كه وحى در آخرين مراحل زندگى پيامبر[ص] بدان تصريح كرده است: [يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك وان لم تفعل فما بلغت رسالته]... 36 .

دراين آيه كه شان نزول آن مساله تعيين جانشين پيامبر و رهبرى امت پس از رسول الله است خداوند ميان [عدم تعيين رهبرى آينده] و[ عدم ابلاغ رسالت از سوى پيامبر] رابطه اى بى چون و چرا معرفى كرده است كه سطحى نگرى و ساده انديشى دراين امر عظيم و زودگذاشتن از آن سزاوار نيست و خلا عظيمى و زودگذشتن از آن سزاوار نيست و خلا عظيمى را در فرهنگ و جامعه و حاكميت اسلامى پديد خواهد آورد. همانگونه كه در صدراسلام پديد آورد و سپس قرنهاادامه يافت .

منظور مااز طرح اين بيان تحقيق در مباحث عقيدتى نيست . زيرا موضوع مورد بحث ما دراين نوشته چيزى ديگرى است واگر ناگزيراز طرح اين بحث شديم گروهى از مسلمانان مساله رهبرى امت واداره جامعه اسلامى را مهم تلقى نكردند و سفارشات رسول الله (ص) را در مورد رهبرى آينده ناديده انگاشتند درادوار بعد خود ما بعنوان مدافع خطامامت و ولايت گرفتار همان مشكل شديم و در طول قرنها اهميت حكومت و حاكميت اسلام رااز ياد برديم و فقاهت و مرجعيت در بيان يك سلسله احكام عبادى منحصر گرديد و كار حوزه هاى دينى به جاى تحقق بخشيدن به حاكميت اسلام واجراى عدالت اجتماعى واحقاق حقوق مظلومان و برنامه ريزى براى هدايت توده ها به سوى ارزشهاى اسلامى به فعاليتهاى محدود و كم تاثير و مباحثات لفظى منحصر گرديد. و در نهايت موضوع رهبرى وامامت با مساله مرجعيت دراحكام شرعى فرعى خلط گرديد. و به فرموده استاد مطهرى[ ره] .

[ ....هركسى كه مدتى فقه واصول خواند واطلاعات محدودى در همين زمينه كسب كرد و رساله اى نوشت فورا مريدها مى نويسند: [رهبر عاليقدر مذهب تشيع] به همين دليل مساله[ مرجع] به جاى[ رهبر] يكى ازاساسى ترين مشكلات جهان شيعه است و بايدانشاءالله در يك مقاله اى تحت عنوان (يكى از مشكلات اساسى و روحانيت )اين مطلب را ذكر كنيم . نيروهاى شيعه را همين نقطه جمود جامد كرده كه جامعه ما مراجع را[ كه حداكثر صلاح آنها صلاحيت در ابلاغ فقه است] به جاى رهبر مى گيرند و حال آن كه ابلاغ فتوا جانشينى مقام نبوت و رسالت (در قسمتى ازاحكام )است اما رهبرى جانشين مقام 37امامت است كه هم عهده دارابلاغ فتواست و هم عهده دار زعامت مسلمين] بديهى است كه توضيح و بيان همه جانبه موضوع ياد شده نيازمند بحثى مفصل بوده است واستاد اين احمال را بعنوان يادداشت نوشته است و بى ترديد منظور ايشان لزوم جدايى رهبرى دينى از رهبرى سياسى واجتماعى نيست بلكه نظرگاه جامعه آن روز را در زمينه رهبرى به نقد كشيده و يادآور شده است كه رهبر جهان تشيع بايد داراى جامعيت علمى و قدرت رهبرى و مديريت اجتماعى و شناخت صحيح احكام الهى و قوانين شرعى باشد و فقه و احكام را با درايت سياسى واجتماعى و قدرت مديريت در خويش گردآورده باشد تا بتوان او را بعنوان نايب امام معصوم[ ع] در زمان غيبت و رهبر مذهب تشيع شناخت و معرفى كرد نكته اى را كه ما در حاشيه اين يادداشت مى آوريم اين است كه اين بينش ناصحيح عاميانه كه مرجعيت را مرادف رهبرى وامامت دانسته اند ريشه اش در خود حوزه ها و در باور گروهى از روحانيت است و كافى است كه براى اصلاح اين نگرش نظرگاه و باورهاى بخشى از حوزويان تصحيح شود و منظور مااز طرح تفصيل اين مطلب همين بوده و هست .

و ما دراين مقطع از تاريخ خداى را شاكريم كه مصداق روشن و كامل اين جامعيت مطلوب را در قالب رهبر عظيم انقلاب اسلامى به ما نماياند و اميدواريم كه همواره جوامع اسلامى از وجود چنين رهبرى بهره مند باشند.

واما در مورداعصار گذشته و پيشينيان از علماى شيعه اظهارنظر قاطع و روشنى نمى توان داشت زيرا تاريخ بسيارى ازانديشه ها و باورها و شرايط و مشكلات رااز ما پنهان داشته است و با در درست نداشتن دلايل واطلاعات كافى اظهار هر حكمى بى جا و ناصواب خواهد بود.

ولى همانگونه كه گفتيم آنچه امروز براى مااسف بار مى باشداين است كه در عصر حاضر با وجود ريشه يافتن انديشه هاى اصيل در متن زندگى اجتماعى سياسى فرهنگى و مذهبى جامعه اسلامى و با تحقق و فراهم آمدن زمينه هاى حاكميت ارزشهاى اسلام و عدالت اجتماعى و رهبرى و معلمى همه جانبه هنوز هم كسانى يافت مى شوند كه مساله حكومت اسلامى و رهبرى همه جانبه جامعه اسلامى برايشان بى اهميت است وانديشيدن بدان رانه تنها براى حوزه ها لازم نمى دانند بلكه تلاش در راه آن را منافى با مقام روحانيت مى پندارند!- واين دقيقا ريشه هاى بينش غلطى است كه امامت و رهبرى امت را مرادف با بيان احكام شرعى فرعى مى داند- و عجيب تراين كه زيستن در سايه نظام طاغوتى برايشان ممكن تراست تا زيستن و تنفس كردن در پرتو نظامى كه مى خواهد قوانين اسلام را پياده كند و شرط موفقيت آن لياقت و صلاحيت و توان علمى و صداقت اجتماعى و تعهدايمانى كسانى است كه در حوزه هاى دينى بعنوان وارثان انبيا رشد مى يابند.

اينان به جاى آنكه بازوى نظام اسلامى باشند و درر راه گسترش حاكميت ارزشهاى اسلامى بكوشند باانديشه هاى خفته و باورهاى اسلامى بكوشند باانديشه هاى خفته و باورهاى غير مسوولانه و سطحى و قشرى خويش اصل نظام و حركت به سوى حكومت و حكميت اسلام را زير سئوال مى برند؟ و بااين تصور كه فقط حضرت مهدى[ ع] مسئوول اجراى حدود و قوانين اسلامى است دخالت هر فرد ديگرى را دراين امر غير جايز مى شمرند! ببين تفاوت ره از كجاست تا به كجا؟!

ميراث و ميراث بران پيامبر[ص] همه آنها كه در حوزه و سازمان روحانيت و زنده نگهدارى دين مسئوول مى دانند و معتقدند كه اگر چه ميراث بران واقعى و جانشينان راستين پيامبر[ ص] امامان معصوم[ ع] مى باشند ولى در زمان غيبت وجود حوزه ها و روحانيت براى تبليغ دين و حمايت و پاسدارى از مرزهاى فكرى و عقيدتى و فرهنگى جامعه اسلامى لازم مى باشد و خود را دراين راستا وارث پيامبر[ص] مى شناسند.

و حق نيز چنين است كه عالمان خلفا و وارثان پيامبرند و مسئووليتهاى آن بزرگوار بر دوش آنها قرار دارد ولى آنچه دراين ميان جاى بازنگرى دارد اين است كه بدانيم ميراث پيامبران چيست ؟ و پس از رسول خدا وامامن معصوم[ ع] چه رسالت و مسئووليت و وظيفه اى متوجه علماى دين و حوزه و روحانيت شده است ؟ آيا ميراث پيامبر تنها كتاب طهارت و صلاه است كه بايداز طهارت شروع كرد و به نيمه هاى بحث صلاه حيات را بدرود گفت ؟ آيا ميراث پيامبر عبا و عمامه و محراب مسجد و عرشه منبراست ؟ آيا ميراث پيامبر اخذ خمس و زكات و وجوهات شرعيه است ؟ يا حقيقتى است فراترازاينها؟ براستى آن ميراثى كه از پيامبر[ ص] وامامان[ ع] به علماى دين رسيده چيست ؟ آيا در پيشگاه خداونداز ما قبول خواهد شد كه كتاب طهارت را صدسال بحث كرديم و حاشيه زديم در حالى كه محيط زندگى و جامعه خود مااز بهداشت و طهارت و نظافت صدها سال دور بود؟ آيااز ما پذيرفته خواهد شد كه در مباحث قضا حدود ديات مكاسب و... نشستيم و بحث كرديم و سرانجام كار قضاوت جامعه اسلامى را در نظامتهاى طاغوتى به طاغوتيان سپرديم واقتصاد ممالك اسلامى را به غارتگران بين المللى واگذارديم و در نظام اسلام به حد نياز قاضى نداشتيم و مبانى قضايى مان تفريع و تنقيح نشده واصول اقتصادى تبيين نگرديده است !

اين مشكل نيز ريشه در باور حوزه ها دارد. زيرااگر حوزه هاى دينى و سازمان روحانيت در راس وظايف و مسئووليتهاى خود حفظ جامعه اسلامى و حاكميت و حكومت اسلامى را مى دانست و در شرايط خفقان و ظلم مستكبران لااقل آن را بعنوان يك واقعيت و يك وظيفه و يك هدف شايسته و بايسته اى كه در صورت امكان و وجود شرايط به آن انجام و پى گيرى شود مورد بحث و مطالعه قرار مى داد نظام علمى و فرهنگى حوزه ها تا بدين پايه از نظام مديريت و جامعه و عينيتهاى زمان و مساله سياست و حكومت قاصله نمى گرفت . و در دامانش كسانى رشد نمى يافتند كه سياست و مديريت علمى جامعه را ضدتقدس گمان كنند!

در هر حال ميراث بر پيامبران عالمان دين و حوزه هايند و آنان به حكم عقل دين بايد خطانبيا وامامان را تداوم بخشند كه گفتيم جامع ترين تعبيرها براى مسئووليت و رسالت پيامبران[ معلمى] است معلمى در معناى وسيع و عينى آن كه از يكسو بندگان خدا رااز عبادت خلق باز دارد و به عبادت خدا دعوت كند 38 واز سوى ديگر[ يثيروالهم دفائن العقول] 39 واز سوى ديگر در يك نظام عادلانه احكام الهى را جارى سازد[ ليقوم الناس بالقسط] 40 . تا در پرتو آن خون انسانها در امان بماند ميانشان صلح حاكم شود و پريشانى هاى فردى واجتماعى اصلاح گردد و پراكندگى ها به هماهنگى گرايد برهنگان پوشانده و گرسنگان سير و بيمناكان درامان گردند. همچنانكه امام صادق[ ع] در وصف امام و حاكم اسلامى فرموده است :

[يحقن الله - عزوجل - به الدماء و يصلح به ذات البين ويلم به الشعث و يشعب به 41الصدع و يكسو به العارى و يشبع به الجائع و يومن به الخائف]...

واين روشن است كه اگر بيان كننده احكام عبادات و معاملات و عقود و ايقاعات على بن ابيطالب[ ع] ولى حاكم سياسى جامعه معاويه بن ابى سفيان باشد هيچ كدام از آنچه امام صادق[ ع] براى امام بيان فرموده تحقق نخواهد يافت . زيرااين آثار در صورتى بر رهبرى وامامت مترتب خواهد شد كه ديانت و سياست فقاهت و مديريت و مرجعيت دينى و سياسى و اجتماعى در يك قطب و يك فرد يا يك مجموعه متشكل گردد.

دراين روايت فراوان ديگرى كه در زمينه نقش امام وامامت و رهبرى در جامعه بشرى واسلامى وارد شده است امام[ ع] به نقشها و تاثيرها و فوايدى اشاره مى فرمايد كه منطبق با نيازهاى واقعى و ضرورتهاى جامعه بشرى است .

ضرورت پاسخگويى صحيح و شايسته به اين نيازهاى عميق است كه فلسفه ضرورت بعثت انبيا و لزوم تداوم آن را توسط خط امامت و ولايت بيان مى دارد.

ادله لزوم امام براى جامعه در عصر غيبت چه مى شود؟ ادله اى كه براى اثبات لزوم بعثت انبيا وارسال رسل آورده مى شود بسيارى از آنها در مساله خلافت وامامت و رهبرى جامعه پس از پيامبر نيز مطرح است واين نكته اى است كه در بينش اماميه جاى ترديد ندارد.

ولى بايد ديد كه در زمان غيبت امام معصوم[ ع] آن ضرورتها و آن ادله چه مى شود! آيا آن همه ادله عقلى مبتنى بر نيازهاى واقعى بشر و آن همه آثاراجتماعى كه براى امام وامامت بيان شده است فقط در زمان پيامبر[ص] و حضور و ظهورائمه[ ع] مطرح است و پس از آن ديگرى نيازى باقى نمانده است ! يااين كه آن نيازها به صرف عقيده داشتن به نبوت پيامبر وامامت ائمه[ ع] پاسخ داده شده و حل گرديده و حتى در زمان غيبت امام[ ع] و وفات پيامبر صرف همان اعتقاد كافى است !

براى مشخص تر شدن موضوع مورد بحث بايداين مطلب را يادآور شد كه در فرهنگ عقيدتى ما دو گونه آثار براى وجود پيامبر وامام بيان گرديده است :

الف : آثارى معنوى واعتقادى و متافيزيكى است . ماننداعتقاد به اين كه جهان آفرينش طفيل وجودانسان كامل رسول خاتم وائمه معصومين( ع) است . و ماننداستناد جستن به اين گونه احاديث كه خداوند به آدم ابوالبشر مى گويد: [لولاهم ما خلقت الجنه والنار و لااسماء والارض] 42 واين كه پيامبر فرموده است[ اول ما خلق الله نورى] 43 و ياامام فرموده است: [ لو بقيت الارض بغيرامام لساخت] 44 و رسول خدا فرموده است :

ما خلق الله خلقاافضل منى ولااكرم عليه منى ... والفضل بعدى لك يك على ولائمه من بعدك وان الملائكه لخدا منا و خدام محبينا... يا على لولا نحن ما خلق الله آدم و لاحواء و لاالجنه والالنار و لاالسماء و لا الارض ... . 45 كه اين گونه آثار براى بسيارى از مرمد از طريق كاوش عقلى بشرى قابل شناخت نيست و پذيرش آنهاامرى است تعبدى كه پس از تصديق به رسالت و عصمت ائمه امكان پذيراست .

ب :آثاراجتماعى و ملموس و قابل تعقل كه به جنبه هاى حيات مادى و زندگى اجتماعى بشر مربوط مى شود وادله عقلى بدان ها راه دارد و براى اثبات آن آثار مى توان بدان ادله عقلى تمسك جست .

اكنون باديد ديد كه در بيان فلسفه ضرورت بعثت انبيا و تداوم آن توسطامامان معصوم به كداميك ازادله و آثار تمسك مى شود؟ امامان معصوم به كداميك ازادله و آثار تمسك مى شود؟ بديهى است كه به آثارى توجه مى شود كه قابل استدلال عقلى باشد يعنى آثارى كه از نوع اخير باشد.

زيرااين اثر كه خداوند انسانها را به بركت وجودانسان كامل حضرت محمد[ص] آفريده است واين عقيده كه معصومين[ ع] سبب نزول فيض فياض و رابط ميان خلق و خالقند و باران و رحمت و بركت به خاطر آنان بر خلق خدا نازل مى شود و به خاطر آنان آسمان و زمين نظام يافته اند 46 چيزهايى نيست بلكه اين ها عقايد و باورهايى است كه از كلام خود پيامبر[ص] وامام گرفته شده و آنچه سبب اعتقاد ما به صداقت و حقانيت معصومين(ع) مى باشد كه البته آن ايمان واعتقاد مبتنى برادله عقلى شناختهاى فطرى است .

بنابراين قبل ازاين كه انسان پيامبر وامام را شناخته باشد نمى تواند به جايگاه معنوى رفيع آنان در دستگاه آفرينش توجه كند و آن راادارك نمايد واز آن طريق پى به حقانيت آنان ببرد. بلكه ابتداانسان حركت رااز خاك آغاز مى كند.ازانسان خاكى از جامعه بشرى .

به انسان مى گويند اگر پيامبر نباشد اگر وحى نباشد اگر قانون و قانونگذار نباشد اگر رهبر لايق و مدير و مدبر و آگاه نباشد نظام جوامع از هم پاشيده و زندگى بشر به هرج و مرج كشيده مى شود اخلاق سقوط مى كند ظلم و فساد و گناه و خون ريزى و تجاوز جامعه انسانى را تباه مى سازد و كامل ترين موجود روى زمين از نظر تفكر وانديشه از پست ترين موجودات جهان حقيرتر مى گردد! و تنها عاملى كه مى تواند جلوى اين خطرات را بگيرد و جامعه را از نابودى و فساد حفظ كند و بشر را به راه كمال رهنمون شود وجود پيامبران و رهبران الهى و مربيان روحى و معنوى در ميان امتهاست آنان هستند كه مى توانند بشر را تزكيه كنند و رشد دهند و كتاب و حكمت را به او بياموزند عدالت را حاكم سازند نسلها را به وحدت و برادرى فراخوانند بنيادهاى زندگى رااستحكام بخشند مظلومان را يارى داده و طاغيان را ذليل سازند و ...

مطالب ياد شده از رويات متعددى كه در رابطه با فلسفه بعثت انبيا وارد شده قابل استفاده است مانند آنچه دراين زمينه ازامام صادق[ ع] روايت شده كه :

[ انه قال للزنديق الذى ساله من اين اثبت الرسل والانبياء... ثبت ان له سفراء فى خلقه يعبرو نعنه الى خلقه و عباده و يدلونهم على مصالحهم و منافعهم و ما به بقائهم و فى تركه فنائهم فثبت الامرون و الناهون عن الحكيم العليم فى خلقه والمعبرون عنه عزوجل و هم الانبياء و صفوته من خلقه]... 47 .

اين گونه روايات نشانگراين حقيقت مى باشد كه براى بيان ضرورت ارسال رسل وانزال كتب بيشتر به آثار محسوس و ملموس واجتماعى زندگى بشر تكيه مى شود نه آثارى كه به صورت تعبد بايد آنها را پذيرفت كه درك و حتى تصور صحيح آن براى بسيارى ازانسانها ميسر نيست .

پس از سپرى شدن دوران زندگى پيامبر[ص] شيعه براساس دلايل ياد شده پيرامون ضرورت بعثت انبياء معتقداست كه بايد خط رهبرى اسلامى توسط امام معصوم[ ع] تداوم يابد. زيرا با سپرى شدن دوره رسالت آن ضرورتها و ملاكهااز ميان نرفته بلكه بسيارى از آنها باقى است و بهمان دليل كه جامعه نيازاز آنها باقى است و بهمان دليل كه جامعه نياز به پيامبر دارد پس از پيامبر نياز به امام و رهبر صالح دارد و در صورتى كه خود پيامبراز جانب خداوند جانشين خويش را صريحا نام برده باشدامامت اختصاص به همان فرد پيدا مى كند و ...

ما در اينجا در مقام طرح مباحث اعتقادى نيستيم ولى با آوردن اين بيان مى خواهيم زمينه اين سوال را فراهم آوريم كه آيا در زمان غيبت امام معصوم[ ع] جامعه بى نيازاز رهبر صالح و عدالت اجتماعى و وحدت اجتماعى و ...است .

امام معصوم[ ع] كه در پس پرده غيبت بسر مى برد آثار معنوى وجود آن حضرت شامل بسر مى برد آثار معنوى وجود آن حضرت شامل بشر مى شود ولى سخن اين است كه دراثبات ضرورت بعثت انبياء و تداوم راه انبيا توسطامام و رهبر صالح بيشترين براهينى كه آورده مى شود مبتنى بر نيازهاى محسوس و ملموس و عينى واجتماعى اخلاقى فرهنگى و رفتار جامعه انسانى است كه تنها راه پاسخ دادن به آن نيازها وجودامام در متن زندگى اجتماعى آنان است . و معناى غيبت امام ( ع ) اين است كه امام چنين حضورى را در زندگى عادى و معمولى مردم ندارد .

ممكن است به اين پرسش پاسخ دهند كه به نظر شيعه خط امامت و رهبرى دينى واجتماعى در زمان غيبت امام معصوم[ ع] توسط فقها و علماى اسلام تحت عنوان مرجعيت تداوم مى يابد. و جامعه اسلامى بدون رهبر نمى ماند.

اين پاسخ صحيح و منطقى است . ولى باز هم جاى يك پرسش در آن هست كه آيا فقها مراجع دينى تنها وظيفه دارند كه كيان حوزه هاى علميه را حفظ كنند به اميداين كه از ميان هزاران طلبه در هر عصرى چند فقيه براى حاشيه زدن به كتاب طهارت و صلاه قدافراشته دارند؟! يااين كه خط امامت در قامت فقاهت و مرجعيت و زعامت دينى بايد در همه ابعادش تداوم يابد؟ در صورتى كه ملاك هاى ضرورت وجودانبياء وائمه[ ع] را براساس معيارهاى عقلى و فطرى پذيرفته باشيم و آنها را تنها براى ساكت كردن خصم و ياارضاء سطحى نفس خويش نياورده باشيم خواهيم ديد كه آن ملاكها و آن نيازها و ضرورتها در همه عصرها و براى همه نسلها وجود داشته و دارد و خواهد داشت . و دليلى ندارد كه همان ضرورتها در يك عصر مستلزم وجوب بعثت نبى و رهبرى جامعه توسط امام معصوم[ ع] شود ولى در عصر ديگر هيچ اثرى را به دنبال نداشته باشد.

خلاصه سخن نياز جامعه به معلم - بشكل معلمى و رهبرى انبياء - پايان پذير نيست و كار معلمى با همان ويژگى ها كه براى انبيا گفتيم تعطيل بردار نخواهد بود. و حفظ جايگاه معلمى جامعه و هدايت و رهبرى آن براساس احكام الهى و عدالت اجتماعى اصلى ترين واصولى ترين وظيف كسانى است كه (خلفاالرسوال وامنائه ) و وارث پيامبران مى باشند. واصلى بودن و اصيل شناخته شدن اين حقيقت چيزى است كه جاى آن در فرهنگ گذشته حوزه ها و نيز بخشى از فرهنگ حوزويان عصر حاضر خالى است . و تنها كسى كه در طول غيبت كبرى اصالت اين اصل واهميت آن را به حوزه هاى دينى باورانيد و در گفتار و عمل زمينه هاى اصلى و عمده آن را محقق ساخت قائد عظيم عالم اسلام امام خمينى (دام ظله العالى على رؤوس المسلمين ) مى باشد.

واين نه بدان معناست كه اين انديشه در طول غيبت كبرى فراموش شده يا ناشناخته مانده است و هيچ فقيهى به اصالت آن نرسيده و بدا ننپرداخته است . بلكه اين انديشه ريشه در تاريخ فرهنگ شيعه دارد و زعماى بزرگ اسلامى و فقهاى گرانقدر شيعه به پيروى ازامام معصوم [ ع] بارها و بارها براى تحقق آن تلاش كرده اند. ولى از آنجا كه موانع و شرايط خاص تاريخى همواره از تحقق اين انديشه بشكل كامل و صحيح جلوگيرى مى كرده است در مقاطعى از تاريخ حركت فرهنگى و رهبرى اجتماعى و معلمى همه جانبه جوامع بشرى غيرممكن تلقى شده و در پى آن اصالت واهميت آن براى اداره و رهبرى و مديريت و هدايت ابعاد مختلف حكومت اسلامى كار نشده است . بدين جهت ماامروز شاهديم كه مباحث فقهى واخلاقى كه در حوزه ها تدريس و تدوين شده است توان پاسخگوئى سريع و صريح به نيازها و مسايل قضايى اقتصادى اخلاق و ... جامعه و حكومت اسلامى را ندارد. واين ناتوانى مربوط به منافع فقهى و دينى واخلاقى ما نيست زيرا شيعه داراى منابع غنى و پربار فرهنگى است .اين ناتوانى معلول محدوديت باورهاى ماست معلول نينديشيدن حوزه ها به اصالت واهميت جامعه و حكومت اجتماعى اسم است . درست است كه طاغوتها نمى گذاشته اند كه حركتهاى اجتماعى سياسى و فرهنگى گسترده توسط حوزه ها صورت بگيرد درست است كه براى حوزه ها موانع زيادى در گذشته وجود داشته است ولى اين مشكلات موانع نمى بايست سبب از ميان رفتن انديشه هاى اصيل و باورهاى اصولى شيعه مى شد. بلكه لازم بود اصالت حكومت اسلامى و حاكميت قوانين الهى بر جوامع انسانى را به صورت يك بحث اگر فرضا ثمره عملى نداشت دست كم ثمره علمى را دارا بود طرح كرده و حفظ مى كردند. تااين كه اگر روزگارى زمينه آن فراهم آمد و فقيهى نداى حكومت اسلامى را سر داد ذهنها آنقدراز آن بيگانه نباشد كه گروهى در مشروعيت و يا ضرورت آن شك كنند! .


1. سوره آل عمران .164.

2. سوره احزاب .39.

3. سوره اسراء.26.

4. سوره نساء .84.

6. سوره توبه /09

/ 1