مردمشناسيكوفه
نعمتاللّه صفري فروشانياشاره:بررسي تحليلي نهضت امام حسين، عليهالسلام، سهم وسيعي از نوشتههاي متفكران اعم از مسلمان و غيرمسلمان و نيز شيعه و غيرشيعه را در ميان مباحث شيعهشناسي بهخود اختصاص داده است.امّا وجه مشترك عمده اين نوشتهها آن است كه به بررسي يكسويه نهضت پرداخته و بيشتر تلاش خود را صرف بررسي شخصيت رهبر اين نهضت يعني امام حسين، عليهالسلام، نموده و سعي در شناختن ديدگاه آن حضرت كردهاند.ولي بايد توجه داشت كه سويِ ديگرِ نهضت، يعني مردم كوفه كه با نامهنگاريهاي خود موجبات سفر امام حسين، عليهالسلام، به سمت شهرشان را فراهم آوردند، نيز از اهميّت خاصّي در تحليل اين نهضت برخوردار است كه بيتوجهي به آن ميتواند تحليلگر را به بيراهه كشاند.آنچه در اين مقاله مورد نظر است آن است كه اطلاعاتي را عمدتا بهعنوان موادّ خام دراختيار تحليلگران قرار دهد تا آنها را در شناخت بهتر اوضاع آن زمان كوفه و تحليل دقيقتر حوادث ياري نمايد.«موالي» كه بزرگترين گروه غيرعرب كوفه را شامل ميشد، عمدتا ايرانيهاي مسلماني بودند كه با قبايل مختلف عرب پيمان بسته و ازنظر حقوقي همانند افراد آن قبيله بهشمار ميآمدند.هواداران بنياميه كه از آنها با عنوان «باند اموي» ياد ميكنيم، درصد قابل توجهي از مردم كوفه را تشكيل ميدادند و در مدت بيست سالي كه از حكومت بنياميه بر كوفه ميگذشت، آنها بسيار قوي شده بودند.1ـ جمعيّتشناسي كوفه الف) جمعيت كوفه در زمان نهضت شهر كوفه در سال 17 هجري بهدستور عمر خليفه دوم و بهدست سعدبن ابي وقاص فرمانده سپاه مسلمانان در جنگ با ايرانيان پيريزي شد. هدف از تأسيس اين شهر، بنيانگذاري يك پادگان نظامي در نزديكي ايران بهمنظور پشتيباني نيروهاي عملكننده در داخل ايران بود.1 عمر دستور داده بود كه گنجايش مسجد اينشهر بهگونهاي باشد كه بتواند تمام جمعيّت نظامي را درخود جاي دهد و مسجدي كه طبق اين دستور ساخته شد، ميتوانست چهلهزار نفر را درخود جاي دهد،2 بنابراين ميتوانيم بهاين نتيجه برسيم كه شهر كوفه در آغاز تأسيس حدود چهلهزار نفر جمعيّت نظامي داشته است و با توجه به اينكه بسياري از افراد اين جمعيّت، زن و فرزند خود را نيز همراه داشتهاند، با احتساب حداقل يك زن و يك فرزند براي هر سرباز به جمعيتي معادل يكصد و بيست هزار نفر براي اين شهر در هنگام تأسيس دست مييابيم.پس از بنيانگذاري كوفه، به عللي همچون داشتن آب و هواي خوش، نزديكي به رود پرآب فرات، مجاورت با ايران و وضعيت اقتصادي مناسب كه از راه خراج و غنايم سرزمينهاي فتح شده بهدست آمده بود، اين شهر پذيراي سيل مهاجرت اقوام، قبايل و مردم مختلف از سرتاسر مملكت وسيع اسلامي اعم از حجاز، يمن و ايران گرديد، بهگونهاي كه پس از مدتي كوتاه شهرِ آباد و تاريخي حيره را كه پايتخت دودمان عربي آل منذر بود، تحتالشعاع قرار داده و آن را بهسمت ويراني كشانيد.اين مهاجرتها در سال 36 هجري كه حضرت علي، عليهالسلام، اين شهر را پايتخت خود قرار داد، شدت بيشتري يافت، بهگونهاي كه مورخان در بيان تعداد سپاهيان كوفي حضرت علي، عليهالسلام، در جنگ صفين (در سال 37 هجري) ارقامي چون 65 هزار3، 90 هزار4 و 120 هزار5 را ذكر مينمايند. چنانچه روشن است اين اعداد تنها بيانگر قسمت اعظم نيروي نظامي مستقر در آن شهر ميباشد (و نه تمام نيروي نظامي و نه همه جمعيّت كوفه).در سال 50 هجري كه زيادبن ابيه از سوي معاويه عهدهدار امارت كوفه شد، با توجه به فراواني شيعيان حضرت علي، عليهالسلام، در كوفه و ترس شام از كوفيان، دست به انتقال عظيم نيروي انساني از كوفه به شام، خراسان و نقاط ديگر زد، بهگونهاي كه گفته شده او تنها 50 هزار نفر را به خراسان منتقل نمود6 در دوران حكومت زياد جمعيّت كوفه به 140 هزار نفر تقليل پيدا كرد بهگونهاي كه «زياد» هنگامي كه اقدام به گسترش مسجد جامع كوفه كرد، آن را بهاندازه گنجايش 60 هزار نفر وسعت داد.7 پس از مرگ معاويه در سال 60 هجري، بعضي از كوفيان با نوشتن نامه به امام حسين، عليهالسلام، سخن از سپاه صدهزار نفري آماده به خدمت به ميان آوردند.8 اين سخن گرچه نسبت به آمادگي كوفيان اغراقآميز است، امّا ميتواند تعداد تقريبي جمعيّت نظامي كوفه را در آن زمان مشخص نمايد.از مطالب فوق ميتوانيم به نتايج زير برسيم:1ـ ذكر رقم 12 هزار نامه از سوي كوفيان خطاب به امام حسين، عليهالسلام، رقم معقولي بهنظر ميرسد.2ـ تعداد بيعتكنندگان با مسلم را ازنظر عقيدتي ميتوان جامعه آن روز كوفه را به دو بخش مسلمان و غيرمسلمان تقسيم كرد: بخش غيرمسلمان كوفه را مسيحيان عرب بنيتغلب، نجران، نبطي و نيز يهودياني كه در زمان عمر از شبه جزيره عربستان بيرون رانده شده بودند و همچنين مجوسيان ايراني تشكيل ميدادند از 12 هزار تا 40 هزار نفر9 نوشتهاند، امّا در حديثي كه منسوب به امام باقر، عليهالسلام،10 است، تعداد آنها 20 هزار نفر ذكر شده است11 كه حدود يك پنجم نيروي جنگجوي كوفه در آن زمان ميباشد.3ـ رقم 30 هزار نفري لشكر عمربن سعد كه در روايتي از امام صادق، عليهالسلام، نقل شده است،12 با توجه به بسيج عمومي اعلان شده از سوي عبيدالله بن زياد، رقم معقولي بهنظر ميرسد واز اينجا نيز ميتوانيم كثرت سپاهيان مختار را كه 60 هزار نفر ذكر شده13 توجيه نماييم. زيرا سپاهيان او را افرادي تشكيل ميدادند كه در كربلا جزو سپاهيان عمربن سعد نبودند.4ـ از اينجا دور از واقعيت بودن بعضي از ارقام كه در كتب غير معتبره امّا مورد استناد بعضي از واعظين وارد شده روشن ميگردد، بهعنوان مثال در اين نوشتهها چنين آمده كه تعداد لشكريان ابنسعد در روز ششم محرم يك ميليون پياده نظام و 600 هزار سواره نظام بوده است كه از اين تعداد 150 هزار نفر كشته شدند كه تنها 50 هزار يا صد هزار نفر آنها به دست امام حسين، عليهالسلام، به هلاكت رسيدند.14 ب) تركيب جمعيتي كوفه 1ـ تركيب قومي: جمعيّت كوفه بهدو بخش عرب و غيرعرب تقسيم ميشد. بخش عظيمي از عربهاي ساكن كوفه قبايلي بودند كه با آغاز فتوحات اسلامي در ايران، ازنقاط مختلف شبهجزيره عربستان براي شركت در جنگ، به عراق كوچ كردند و سرانجام پس از پايان يافتن فتوحات در دو شهر بزرگ كوفه و بصره سكني گزيدند.عربها كه هسته اوليه شهر كوفه را تشكيل ميدادند، از هر دو بخش اصلي قوم عرب يعني قحطاني و عدناني بودند كه در اصطلاح به آنها يماني و نزاري اطلاق ميشد.در آغاز يمانيها علاقه بيشتري نسبت به اهل بيت ابراز ميداشتند، بههمين جهت معاويه سرمايهگذاري بيشتري روي آنها نموده و آنها را به خود نزديكتر ساخت.15 بخش ديگري از عربها را قبايلي همچون «بنيتغلب» تشكيل ميدادند كه قبل از اسلام در عراق سكني گزيده و پيوسته با ايرانيان در جنگ بودند. پس از آغاز فتوحات اسلامي اين قبايل به مسلمانان پيوستند و آنها را در فتوحات ياري نمودند و سپس بخشي از آنها در كوفه سكني گزيدند.16 عناصر غيرعرب كوفه را گروههايي همچون موالي، سريانيها و نبطيها تشكيل ميدادند.17 «موالي» كه بزرگترين گروه غيرعرب كوفه را شامل ميشد، عمدتا ايرانيهاي مسلماني بودند كه با قبايل مختلف عرب پيمان بسته و ازنظر حقوقي همانند افراد آن قبيله بهشمار ميآمدند. رشد جمعيّت موالي در كوفه بيشتر از عربها بود، بهگونهاي كه پس از گذشت چند دهه از آغاز فتوحات، نسبت يك به پنج بين جمعيّت موالي و عربها برقرار بود،18 و همين رشد معاويه را به هراس افكند و به زياد دستور انتقال آنها را از كوفه به شام، بصره و ايران را داد.19 امّا با اين حال كثرت وجود موالي در سپاه مختار در سال 66 هجري ـ كه بعضي تعداد آنها را 20 هزار نفر نوشتهاند20 ـ نشانگر فراواني اين گروه در زمان شروع نهضت امام حسين، عليهالسلام، در كوفه است.«سريانيها» قومي سامينژاد بودند كه در شمال عراق (بينالنهرين) و سوريه اقامت داشتند.21 و عدهاي از آنها از زادگاه خود مهاجرت كرده و در ديرهاي اطراف حيره در نزديكي كوفه سكني گزيده و دين مسيحيت را پذيرفته بودند و پس از فتوحات عدهاي از آنها به شهر كوفه آمده بودند.22 «نبطيها» كه بعضي آنها را تيرهاي از عرب ميدانند، به كساني گفته ميشد كه قبل از فتوحات در اطراف و اكناف عراق و در سرزمينهاي جلگهاي زندگي ميكردند و پس از تأسيس كوفه به اين شهر آمده و به زراعت مشغول گشتند.23 دو گروه اخير بخش اندكي از جمعيّت كوفه را تشكيل ميدادند.2ـ تركيب عقيدتي: ازنظر عقيدتي ميتوان جامعه آن روز كوفه را به دو بخش مسلمان و غيرمسلمان تقسيم كرد: بخش غيرمسلمان كوفه را مسيحيان عرب بنيتغلب، نجران، نبطي و نيز يهودياني كه در زمان عمر از شبه جزيره عربستان بيرون رانده شده بودند و همچنين مجوسيان ايراني تشكيل ميدادند كه در مجموع بخش ناچيزي از كلّ جمعيّت كوفه را دربر ميگرفتند.24 بخش مسلمان كوفه را ميتوان شامل شيعيان، هواداران بنياميه، خوارج و افراد بيطرف دانست كه شيعيان خود به دو قسمت رؤسا و شيعيان عادي تقسيم ميشدند.از رؤساي شيعه ميتوان از افرادي همچون سليمان بن صُرَد خزاعي، مسيببن نجبه فرازي، مسلمبن عوسجه، حبيببن مظاهر اسدي و ابوثمامه صائدي نام برد كه از ياران حضرت علي، عليهالسلام، در صفين بودنداين افراد عميقا به خاندان اهل بيت، عليهالسلام، عشق ميورزيدند و همانها بودند كه پس از مرگ معاويه، باب نامهنگاري با امام حسين، عليهالسلام، را گشودند.25 شيعيان عادي كه بخش قابل توجهي از مردم كوفه را تشكيل ميدادند، گرچه به اهل بيت علاقه وافري داشتند، امّا در دوره تسلّط بنياميه و بخصوص در زمان والياني چون زياد و پسرش عبيدالله، زهرچشم سختي از آنها گرفته شده بود، بهگونهاي كه تا احتمال پيروزي را قطعي نميديدند وارد نهضتي نميشدند و شايد علت اصلي نامهنگاري آنها و نيز پيوستنشان به نهضت مسلم و قيام مختار بهجهت قطعي ديدن پيروزي آنها بوده است و لذا پس از استشمام بوي شكست نهضت مسلم از دور او پراكنده شدند. امّا اينكه چه تعداد از اين افراد در لشكر عمربن سعد شركت كردهاند، اطلاع دقيقي دردست نداريم. با توجه به تعداد فراواني اين افراد در نهضتهايي همچون توابين و قيام مختار و با عنايت به اينكه تنها كساني در اين نهضتها شركت مينمودند كه در جنگ كربلا بيطرف بوده و جزو سپاهيان عمربن سعد نبودهاند، ميتوان گفت كه تعدادي از اين گروه در لشكر عمربن سعد حضور نداشتهاند. اين نكته را نيز نبايد از ياد ببريم كه امضاي هر فردي در پاي نامه به امام حسين، عليهالسلام، دليل بر تشيّع او نميشود؛ زيرا در آن زمان با نزديك ديدن پيروزي، حتي افراد باند اموي نيز به امام حسين، عليهالسلام، نامه نوشته بودند.هواداران بنياميه كه از آنها با عنوان «باند اموي» ياد ميكنيم، درصد قابل توجهي از مردم كوفه را تشكيل ميدادند و در مدت بيست سالي كه از حكومت بنياميه بر كوفه ميگذشت، آنها بسيار قوي شده بودند. افرادي همچون عمروبن حجاج زبيدي، يزيدبن حرث، عمروبن حريث، عبدالله بن مسلم، عمارةبن عقبة، عمربن سعد و مسلمبن عمر و باهلي را ميتوان از سران اين باند بهشمار آورد.26 رؤسا و متنفذان بيشتر قبايل نيز جزو اين باند بودند و اين امر خود باعث گرايش بسياري از مردم به اين گروه شده بود.افراد همين باند هنگامي كه از پيشرفت كار مسلمبن عقيل و ضعف و فتور نعمان بن بشير، حاكم كوفه احساس خطر نمودند، به شام نامه نوشتند و به يزيد هشدار دادند.27 خوارج كوفه در زمان معاويه، قوت گرفته بودند و در دوره تسلط بنياميه توانسته بودند شورشهاي متعددي را عليه واليان كوفه ساماندهي نمايند؛ امّا در آخرين قيام خود در سال 58 قمري بشدّت سركوب شدند.28 شايد بتوان گفت بيشترين بخش جمعيّت كوفه را افراد بيتفاوت و ابنالوقتي تشكيل ميدادند كه همتي جز پر كردن شكم و پرداختن به شهواتشان نداشتند. آنها هنگامي كه پيروزي مسلم را نزديك ديدند، به او پيوستند، امّا با ظهور آثار شكست بسرعت صحنه را خالي كردند و فشار رواني فراواني به طرفداران واقعي نهضت وارد آوردند. سپس بهدنبال وعده و وعيدهاي «ابن زياد» به سپاه عمر سعد پيوستند و به جنگ با امام حسين، عليهالسلام، پرداختند و او را به شهادت رساندند، درصورتي كه اگر نهضت مسلم به پيروزي ميرسيد، همين افراد بيشترين طرفداري را از حكومت او ميكردند و شايد همينها باشند كه فرزدق در ملاقات خود با امام حسين، عليهالسلام، اين چنين به معرفي آنها ميپردازد: «قلبهاي آنها با تو است، امّا شمشيرهايشان عليه تو كشيده شده است».29 3ـ تركيب طبقاتي: مردم كوفه به دو گروه اجتماعي اشراف و عادي تقسيم ميشدهاند.از زبان يكي از ياران امام حسين، عليهالسلام، نقل شده است هنگامي كه در كربلا به امام پيوست و امام، عليهالسلام، احوال كوفيان را از او پرسيد، در جواب گفت: «امّا اشراف مردم، به وسيله رشوههاي كلان، محبت آنها به حكومت خريده شده است و امّا ساير مردم، دلهايشان با تو و فردا شمشيرهايشان عليه تو كشيده خواهد شد.»30 از اشراف كوفه ميتوان افرادي همچون «عمرو بن حُرَيث»، «اشعث بن قيس» و پسرانش و «شبث بن ربعي» را نام برد.مردم عادي شامل طبقات مختلف اجتماعي همچون كشاورزان، پيشهوران و صنعتگران ميشد. امّا مهمترين گروه، اين طبقه، موالي بود كه يكي از ضعيفترين طبقات اجتماعي كوفه بهشمار ميرفت و بعد از آن طبقه عبيد (بردگان) قرار داشت.كوفه برخلاف شام شهري مملو از عالمان به قرآن و حديث نبوي بود، زيرا اين شهر نوبنياد بهوسيله سپاهي ساخته شده بود كه بسياري از آنان دوران پيامبر اكرم، صلّياللّهعليهوآله، را درك كرده و بهوسيله آن حضرت، صلّياللّهعليهوآله، با معارف اسلامي آشنا گشته بودند.كوفيان كه در ميان آنها صحابه و قاريان فراواني بودند، خود را در بيشتر مسائل و حتي مسائل حكومتي و جنگي صاحبنظر دانسته و در مقابل حكومت بر ديدگاه خود پافشاري ميكردند.با آنكه طبق عقد ولاء، مولي بايد همانند ديگر افراد قبيله از همه حقوق اجتماعي برخوردار باشد و با آنكه پيامبر اكرم، صلّياللّهعليهوآله، فرموده بود: «مولي القوم مثلهم، يعني؛ مولاي هر قومي مانند افراد آن قوم است» امّا تا قبل از حكومت حضرت علي، عليهالسلام، حاكمان عرب آنها را از بسياري از حقوق اجتماعي خود محروم ميكردند.31 كه يكي از آنها حق مساوات در تقسيم بيتالمال بود و حضرت علي، عليهالسلام، براي اولينبار موالي را با ديگر كوفيان در پرداخت «عطاء» يكسان قرار داد.يكي ديگر از تبعيضاتي كه اعراب كوفه نسبت به موالي روا ميداشتند، اين بود كه از آنها زن ميگرفتند، امّا زن عرب به آنها نميدادند.در زمان تسلّط بنياميه، اين تبعيضات بيشتر شد كه در اينجا به چند نمونه اشاره ميكنيم:1ـ اجازه نميدادند موالي با عربها در يك صف حركت كنند؛ 2ـ براي توهين به موالي ميگفتند: نماز را تنها [ديدن] سه چيز باطل ميكند: الاغ، سگ و موالي32 و گاهي از آنها با عنوان «عكوج» يعني خر وحشي فربه ياد ميكردند؛33 3ـ هيچگاه آنها را با كنيه كه نشانه احترام بود، صدا نميزدند؛ 4ـ در بعضي از مواقع در محاكمه قضايي گواهي موالي را نميپذيرفتند؛34 5ـ در جنگها به آنها اجازه سوار شدن بر اسب نميدادند و تنها بهعنوان پيادهنظام از آنها استفاده ميكردند. لذا هنگامي كه مختار به موالي اجازه سوار شدن بر اسب را داد، عده زيادي از آنها بهسوي او جذب شدند؛35 6ـ پستهاي مهمي همچون فرماندهي لشكر را به آنها نميدادند.36 همين تبعيضات باعث ميشد تا موالي به جريانهاو شورشهاي مخالف حكومت اموي همچون خوارج و علويان بپيوندند.37 امّا ازنظر اقتصادي موالي كه خود را محروم از عطاي مناسب ميديدند، بنا به سفارش حضرت علي، عليهالسلام، به امر تجارت پرداختند.38 و در آغاز به كارهايي همچون نظافت جادهها، كفشدوزي، لباسدوزي و حجامت پرداختند،39 امّا طولي نكشيد كه بهعلت مهارت آنان در امر صنعت و تجارت و نيز سرباز زدن عربها از صنعت و حرفه، بيشتر كارهاي صنعتي و تجاري كوفه بهدست آنان افتاد.40 بردگان كه پايينترين طبقه اجتماعي كوفه بودند، در كارهاي دولتي همچون پاسداري از شهر و زندان و بيتالمال و حفر كانالها و قناتها مشغول شدند، بدون اينكه مزدي به آنها پرداخت شود.كنيزكان نيز براي كارهايي همچون كارهاي خانه و نيز آوازهخواني و استفاده جنسي نگهداري ميشدند.41 روانشناسي جامعه كوفه هر ملّت و امّتي ممكن است تلفيقي از صفات و خُلقيات مثبت و منفي را دارا باشد و به تناسب زمان و در مقاطع مختلف تاريخ خود يك يا چند صفت را آشكار كند، بهگونهاي كه در آن مقطع صفات ديگر تحتالشعاع آن صفت قرار گرفته و حوادثي متناسب با آن بهوجود آيد. اين امر سبب خواهد شد كه تاريخ، مردم آن سامان را با آن صفت يا ويژگيها بشناسد.مردم كوفه نيز در مقطع تاريخي مورد بحث، داراي هر دو دسته صفات فضايل و رذايل بودند، امّا از آنجا كه صفات و خُلقيات منفي آنها در برخورد با امامان شيعه همانند امام علي، عليهالسلام، امام حسن و امام حسين، عليهماالسلام، و نيز ديگر افراد خاندان اهل بيت همانند زيدبن علي، عليهالسلام، نقش ماندگار زشتي بر روي اين شهر گذاشته است، لذا بيشتر نويسندگان و تحليلگران تاريخ اسلام، اين صفات را بهعنوان ويژگيهاي كوفيان ذكر نموده و از صفات مثبت آنان غافل ماندهاند.1ـ صفات و ويژگيهاي مثبت كوفيان الف) شجاعت: هسته اوليه جمعيّت كوفه را مردمي تشكيل ميدادند كه جهت جنگ با امپراطوري پرقدرت ايران از سراسر شبهجزيره عربستان به سمت مرزهاي ايران سرازير شده بودند.42 اين مردم با سلاحهاي ابتدايي در مقابل سپاه تا دندان مسلح ايران با شجاعت تمام جنگيدند و در معركههايي همچون قادسيه، نهاوند و جلولا سپاهيان ايراني را شكست دادند و سرانجام موجبات سقوط اين امپراطوري را كه روم نتوانسته بود آن را نابود سازد، فراهم آوردند.حضرت علي، عليهالسلام، هنگام حركت بهسمت بصره براي رويارويي با ناكثين، وقتي كه سپاهيان كوفه در «ذيقار» به او پيوستند، به آنها خوشامد گفت و از شجاعت آنان در شكست شوكت ايرانيان چنين ياد كرد:اي اهل كوفه! شما شوكت عجم و پادشاهان آنها را دگرگون ساختيد و جمعيّت آنها را پراكنده كرديد تا آنكه ميراثهاي آنها بهشما رسيد و حوزه خود را با آنها بينياز ساختيد و مردم را در مقابله با دشمنانشان ياري نموديد...43 عنصر شجاعت كوفيان درجنگهاي سهگانه حضرت علي، عليهالسلام، يعني جمل، صفين، (تا قبل از پيشآمدن جريان قرآن بر سر نيزه كردن) و نهروان بهياري آن حضرت آمده و موجبات پيروزي سپاه حضرت را فراهم آورد. امّا پس از وقوع اختلاف در ميان آنان در جنگ صفين، اين عنصر كمكم رنگ باخت بهگونهاي كه ترس از سپاه شام در دل آنها جاي گرفت و لذا در مقابل شبيخونها و غارتهاي شاميان به شهرهاي تحت فرمان حضرت علي، عليهالسلام، در سال 39 هجري عكسالعمل مناسبي از خود نشان ندادند و همينامر موجب گلايه شديد حضرت علي، عليهالسلام، از آنها شد، بهگونهاي كه خطاب به آنان فرمود:اي اهل كوفه [شما را چه شده است [هرگاه خبر حركت لشكري از سپاه شام را ميشنويد، بهخانههاي خود پناه ميبريد و درِ خانه را بهروي خود ميبنديد، چنانچه سوسمار و كفتار به خانه خود ميخزد!44 اين عنصر در زمان حكومت عبيدالله زياد در كوفه نيز بهعلت دنياپرستي كوفيان كارآيي خود را ازدست داد و باعث تنها گذاشتن مسلم در مقابل سپاه عبيدالله گرديد.45 امّا بعد از جريان كربلا در قيامهايي همچون قيام توابين و مختار شاهد بروز دوباره اين عنصر هستيم.ب) حميّت ديني: ايمان اعراب، نقش عظيمي در پيروزي آنان بر سپاه ايران ايفا كرد. همين ايمان و حمّيت ديني آنان بود كه در سال 30 هجري باعث عزل فرماندار شرابخوار و فاسق كوفه يعني وليدبن عقبه گرديد، بهگونهاي كه عثمان خليفه سوم را مجبور به اجراي حدّ شرابخواري بر او در مدينه نمودند.46 اين حمّيت و تعصب ديني باعث شد تا كوفيان با ديدن خلافكاريهاي عثمان و زيرپا گذاشته شدن بعضي از مقررات اسلامي، بهصورت يكي از كارگردانان قيام عليه او درآيند و عاقبت، او را از خلافت عزل كنند.47 حضرت علي، عليهالسلام، قبل از شروع جنگ صفين اينچنين از ايمان كوفيان ياد مينمايد:اهل شام نسبت به دنيا حريصتر از اهل كوفه نسبت به آخرت نيستند.48 امّا اين ايمان و حمّيت ديني با مسلط شدن بنياميه و تبليغات آنان و اجتهادات نابجا و سستيهاي آنان در دفاع از حضرت علي، عليهالسلام، و بالاخره با تمايل هرچه بيشتر آنها به دنياطلبي، كمرنگتر شد، بهگونهاي كه در سال 61 هجري فرزند رسول خدا، صلّياللّهعليهوآله، را تنها گذاشتند و به جنگ با او اقدام نمودند. و نيز ميتوان ايمان سخت و بدون بينش صحيح را در پيدايش گروه خوارج كه نقش عظيمي در اضمحلال حكومت حق ايفا نمودند، مؤثر دانست.ج) علم: كوفه برخلاف شام شهري مملو از عالمان به قرآن و حديث نبوي بود، زيرا اين شهر نوبنياد بهوسيله سپاهي ساخته شده بود كه بسياري از آنان دوران پيامبر اكرم، صلّياللّهعليهوآله، را درك كرده و بهوسيله آن حضرت، صلّياللّهعليهوآله، با معارف اسلامي آشنا گشته بودند. شاهد اين مطلب آن است كه عمر خليفه دوم هنگامي كه بعضي از انصار را كه بهسوي كوفه عازم بودند، مشايعت ميكرد، خطاب به آنها چنين گفت:شما بهسمت مردمي ميرويد كه قرآن در سينههاي آنان است و صداي قرآن خواندن آنان همانند همهمه زنبوران عسل بهگوش ميرسد.49 با پايتخت قرار دادن اين شهر توسط حضرت علي، عليهالسلام، در سال 36 هجري، مهاجرت اصحاب از شهرهاي بزرگ اسلامي به كوفه رشد بيشتري يافت، بهگونهاي كه تعداد اصحاب شركتكننده در جنگ صفين را 2080 نفر ذكر كردهاند كه 900 نفر آنان از شركتكنندگان در بيعت شجره و 78 نفر آنان از شركتكنندگان در جنگ بدر بودند.50 درباره رشد آگاهي كوفيان نسبت به بعضي از علوم اسلامي ذكر همين نكته كافي است كه اكثريت گروه 12 هزار نفري خوارج را كه بعد از جنگ صفين از سپاه حضرت علي، عليهالسلام، كناره گرفتند، قرّاء و حافظان قرآن تشكيل ميدادند.51 بهنظر ميرسد مجموع صفات سهگانه فوق است كه باعث ورود رواياتي از زبان ائمه اطهار در مدح كوفه گرديده است. رواياتي كه در آنها از كوفه با عناويني همچون «جُمجُمة الاسلام»، «كنزالايمان»، (گنج ايمان) و «شمشير و نيزه خدا كه آن را هرجا بخواهد قرار ميدهد» ياد شده است.52 2ـ صفات و ويژگيهاي منفي كوفيان قبل از بيان اين صفات دو نكته قابل ذكر است:اول آنكه اين صفات و ويژگيها درباره همه افراد اهل كوفه صادق نيست و دوم آنكه اين صفات خود را در مرحله خاصي بروز داده است و چه بسا در مراحل ديگر به ضدّ اين صفات در ميان كوفيان برخورد نماييم.الف) دنياطلبي: گرچه بسياري از مسلمانان صدر اسلام با هدفي خالص و بهجهت پيشرفت اسلام و بهدست آوردن رضاي خداوند در فتوحات اسلامي شركت جستند، امّا افراد و قبايل فراواني نيز وجود داشتند كه به قصد بهدست آوردن غنايم جنگي در اين جنگها شركت كردند.53 اين عده كه پس از تأسيس كوفه در آن ساكن شده بودند، بر اخلاقيات ديگر مردم نيز تأثير ميگذاشتند. اينان حاضر به ازدست دادن دنياي خود نبودند و بهمحض احساس خطري نسبت به دنياي خود عقبنشيني كرده و برعكس هرگاه احساس حظّ و بهرهاي مينمودند، فورا در آن داخل ميشدند. وجود اين خصيصه در كوفيان باعث شده بود از هر جريان و حكومتي كه دنياي آنان را تأمين نمايد، طرفداري نمايند كه جريانات مختلف تاريخي مؤيد اين مدعاست.در جنگ جمل كه احتمال پيروزي حضرت علي، عليهالسلام، بر سپاه دشمن كم بود، تعداد كمي از كوفيان به آن حضرت پيوستند، يعني دوازده هزار نفر54 كه شايد حدود ده درصد جمعيت كوفه را تشكيل ميداد. گرچه اين تعداد كم از ميان افراد با ايمان و شجاع كوفه بودند و توانستند سرنوشت جنگ را تغيير دهند. امّا در جنگ صفين كه حكومت علي، عليهالسلام، را سامان يافته ديدند و اميد فراواني به پيروزي داشتند، رغبت بيشتري به شركت در جنگ نشان دادند، بهطوري كه تعداد سپاهيان آن حضرت، عليهالسلام، را در اين جنگ بين 65 تا 120 هزار نفر نگاشتهاند55 كه تعداد افراد غيركوفي آن، ناچيز بود.پس از حضرت علي، عليهالسلام، تعداد فراواني از كوفيان به سپاه امام حسن، عليهالسلام، پيوستند، امّا هنگامي كه ضعف آن سپاه را مشاهده نمودند، دسته دسته خود را از آن بيرون كشيدند.تعداد فراوان بيعتكنندگان با مسلم كه رقم آنها را بين 12 تا 40 هزار نفر نوشتهاند،56 نيز ميتوان طبق همين اصل توجيه نمود؛ زيرا در آن هنگام از سويي به علت مرگ معاويه و جواني و خامي يزيد، حكومت مركزي شام را در ضعف ميديدند و از سوي ديگر به علت ضعف فرماندار كوفه يعني «نعمان بن بشير» او را قادر به مقابله با يك قيام جدّي نميدانستند.حتي پس از ورود عبيدالله به كوفه و تهديد كردن مردم، هنوز اميد به پيروزي داشتند و لذا تعداد زيادي از آنها به همراه مسلم در محاصره قصر عبيدالله شركت كردند؛57 امّا هنگامي كه احساس خطر نمودند، مسلم را تنها گذاشته و به خانههاي خود گريختند، اين احساس خطر هنگامي شدت گرفت كه شايعه حركت سپاه شام از سوي طرفداران عبيدالله ميان مردم انتشار يافت،58 ترس از سپاه شام را نيز ميتوان يكي از نتايج دنياطلبي كوفيان دانست.و از اينجا به عمق كلام امام حسين، عليهالسلام، هنگام فرود در سرزمين كربلا پي ميبريم كه فرمود:الناس عبيدُ الدُّنيا والدينُ لَعْقٌ علي السِنَتِهم يَحوطونَه ما دَرَّت معائِشُهُم فاذا مُحِّصُوا بالبَلاءِ قَلَّ الديّانُون مردمان بندگان دنيايند و دين مانند امري ليسيدني بر زبان آنها افتاده است، هسته اوليه جمعيّت كوفه را مردمي تشكيل ميدادند كه جهت جنگ با امپراطوري پرقدرت ايران از سراسر شبهجزيره عربستان به سمت مرزهاي ايران سرازير شده بودند.بيشتر ساكنان كوفه را مردمي تشكيل ميدادند كه قبل از شهرنشين شدن، در ميان قبايل خود، در صحراها و بيابانها ساكن بودند و بدويت عربي بر آنها حاكم بود و اين اولينبار بود كه شهرنشيني را تجربه ميكردند.تا هنگامي به دنبال دين ميروند كه معيشت آنها برقرار باشد، امّا هنگامي كه در امتحان افتند، دينداران اندك خواهند بود.59 ب) نظام ناپذيري: بيشتر ساكنان كوفه را مردمي تشكيل ميدادند كه قبل از شهرنشين شدن، در ميان قبايل خود، در صحراها و بيابانها ساكن بودند و بدويت عربي بر آنها حاكم بود و اين اولينبار بود كه شهرنشيني را تجربه ميكردند.60 يكي از ويژگيهاي اين صحرانشينان، آزادي بيحدو حصري بود كه در صحرا و بيابان داشتند، اين ويژگي باعث ميشد تا در مقابل قوانين و مقررات يك نظام منسجم تحمل كمتري داشته باشند و اين درست نقطه مقابل مردم شام بود كه قرنها از شهرنشيني آنها ميگذشت و لذا در مقابل حكومت، مردمي مطيع و آرام بودند.معاويه هنگام شمردن برتريهاي خود بر حضرت علي، عليهالسلام، ميگويد:من در ميان مطيعترين لشكريان بودم، درحاليكه او (حضرت علي، عليهالسلام،) در ميان نافرمانترين سپاه بهسر ميبرد.61 نظامناپذيري كوفيان باعث ميشد تا آنها از آغاز تأسيس كوفه دائما با اميران و واليان خود در كشمكش باشند، بهگونهاي كه عمر خليفه دوم را ازدست خود به ستوه آوردند، او در مقام شكوه از آنها گفت:چه مصيبتي بالاتر از اين كه با صدهزار جمعيت (مقاتل) روبرو باشي كه نه آنها از اميران خود خشنودند و نه اميران ازدست آنها رضايت دارند.62 در ميان قومي اينچنين تنها والياني ميتوانند حكومت كنند كه يا چنان رفتار نمايند كه با عقايد و خواستهاي مردم برخوردي نداشته باشند و يا آنكه با شدت عمل و ديكتاتوري به سركوب اعتراضات مردم بپردازند.لذا ميبينيم يكي از حاكماني كه طولانيترين مدت حكمراني را تا سال 61 هجرت در كوفه داشت مغيرةبن شعبة است كه از سال 41 هجري تا سال مرگش در سال 50 هجري از سوي معاويه عهدهدار حكومت كوفه بود. او سعي ميكرد، طوري رفتار نمايد كه كمترين تعارض را با مردم وگروههاي مختلف داشته باشد و لذا وقتي به او ميگفتند: فلاني داراي عقيده شيعي يا خارجي است، جواب ميداد: خداوند چنين حكم كرده كه مردم مختلف باشند و او خود بين بندگانش حكم خواهد كرد.63 ميتوان چنين گفت كه چنين جامعهاي امير عادل و آزادانديش را برنميتابد، در اين جامعه از اينگونه واليان سوءاستفاده ميكنند و در مقابل آنها به معارضه برميخيزند كه نمونه آن را در رفتار كوفيان با حضرت علي، عليهالسلام، مشاهده ميكنيم.امير مناسب اين جامعه افرادي همانند «زياد بن ابيه»، «عبيدالله بن زياد» و «حجاج بن يوسف ثقفي» ميباشند كه با خشونت و ظلم آنها را وادار به اطاعت از حكومت نمايند.ج) اجتهادات نابجا: اين خصيصه را درحقيقت ميتوان از نتايج خصيصه قبل دانست.كوفيان كه در ميان آنها صحابه و قاريان فراواني بودند، خود را در بيشتر مسائل و حتي مسائل حكومتي و جنگي صاحبنظر دانسته و در مقابل حكومت بر ديدگاه خود پافشاري ميكردند.64 نمونه بارز اين نوع اجتهاد را ميتوانيم در جنگ صفين ببينيم كه مخالفت با آن حضرت از سوي تعداد فراواني از قرّاء ابراز شد و به تشكيل گروه خوارج منجر گرديد. همچنين در جريان صلح امام حسن، عليهالسلام، با اظهار نظر گروههاي مختلف در مقابل امام برخورد مينماييم.د) احساساتي بودن: اين خصيصه را ميتوان با مطالعه مقاطع مختلف تاريخ كوفه بخوبي مشاهده نمود. شايد بتوان علت اصلي آن را عدم رسوخ ايمان در قلبهاي بسياري از آنها دانست.در طول تاريخ كوفه و بويژه در همان نيم قرن اول حيات آن به بسياري از جريانها برخورد مينماييم كه كوفيان تحت تأثير احساسات و بهوسيله سخنراني و يا هر عامل ديگري وارد جرياني شده، امّا پس از فروكش نمود. احساسات از عزم خود برگشته و از ادامه كار حضرت علي عليهالسلام خطاب بهمردم كوفه :«شما در هنگام آرامش مانند شير هستيد و در هنگام جنگ شبيه روباهيد».منصرف شدهاند. نمونههاي واضح آن را ميتوانيم درمواردي همچون بيعت با مسلم، حمله به قصر عبيدالله بن زياد و سپس تنها گذاشتن مسلم65 و همچنين محاصره قصر عبيدالله به وسيله قبيله «مِذْحَج» در اعتراض به دستگيري «هاني»66 و نيز گريه كردن كوفيان بعد از جريان كربلا و پس از سخنراني امكلثوم و امام سجاد، عليهالسلام،67 مشاهده نماييم.اين خصيصه در ميان كوفيان تا به آن حد رسيده بود كه فرماندهان و حكمرانان لايقي همچون حضرت علي و امام حسين، عليهالسلام، نيز براي تشويق و ترغيب مردم به جنگ، چارهاي جز استفاده از ابزار تحريككننده احساسات يعني سخنراني نداشتند نمونه آن را در جنگ جمل مشاهده ميكنيم كه بالاخره با سخنراني افرادي همچون امام حسين، عليهالسلام، و عمار ياسر نيرويي درخور توجه به كمك حضرت علي، عليهالسلام، شتافتند.68 و طبعا هرگاه طرف مقابل نيز از ابزار تحريك احساسات استفاده مينمود، اين حكمرانان دچار مشكل ميشدند، چنانچه اين امر را در جنگ صفين و هنگام برافراشتن قرآنها بر سر نيزهها بخوبي ميتوانيم ببينيم69 يكي از موفقترين افرادي كه توانست از احساسات كوفيان بخوبي بهرهبرداري نمايد، مختار بن ابيعبيد ثقفي بود كه البته باز همين كه كوفيان احساس نمودند ورق عليه او برگشته است، دور او را خلوت كردند تا براحتي بهدست مصعب بن زبير كشته شود.70 ه··) غَدر و فريبكاري: اين خصيصه بقدري در ميان كوفيان مشهور شد كه عرب ضربالمثلهاي «الكوفي لا يوفي؛ كوفي وفا ندارد» و «اَغْدَر من الكوفي؛ فريبكارتر از كوفي» را از آن ساخت.اين خصيصه، معلول دنياطلبي و احساساتي بودن آنان است. در ذيل به ذكر بعضي موارد دراينباره ميپردازيم:1ـ حضرت علي، عليهالسلام، خطاب به كوفيان ميفرمايد:شما در هنگام آرامش مانند شير هستيد و در هنگام جنگ شبيه روباهيد.71 2ـ و نيز آن حضرت در مقام شكايت به خداوند از دست كوفيان ميگويد:خدايا هرچه براي آنان خيرخواهي كردم، جواب مرا با فريب دادند و هرگاه آنان را امين شمردم، به من خيانت كردند.72 3ـ جناب مسلم در آخرين لحظات زندگي خود ميگويد:خدايا تو خود ميان ما و گروهي كه ما را فريب دادند و تكذيب نمودند و آنگاه ما را خوار كرده و كشتند، حكم فرما!73 4ـ امام حسين، عليهالسلام، در آخرين ساعات حيات خود ميگويد:أللّهمّ انّ أهل العراق غرّوني و خدعوني.
*. برگرفته از رهتوشه راهيان نور، ج1، ويژه محرمالحرام و صفر المظفر 1422، دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم.1. تاريخ الطبري، محمد بن جرير طبري، بيروت، مؤسسةالاعلمي للمطبوعات، ج3، ص145.2. معجمالبلدان، ياقوت حموي، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1399 ق، ج4، ص491.3. تاريخ الطبري، ج4، ص49.4. مروج الذهب و معادن الجوهر، علي بن حسين مسعودي، تحقيق محمد محيي الدين عبدالحميد، بيروت، دارالمعرفة، ج2، ص385.5. همان، ج2، ص385.6. حياةالامام الحسين بن علي، عليهالسلام، باقر شريف القرشي، چاپ دوّم: قم، دارالكتب العلمية، 1397، ق، ج2، ص178.7. معجمالبلدان، ج4، ص491.8. تاريخ الطبري، ج4، ص494.9. بحارالانوار، محمدباقر مجلسي، تصحيح محمد باقر بهبودي، تهران، المكتبة الاسلامية،44،334.10. همان، ص337.11. همان، ص68.12. همان، ج45، ص4.13. الاخبار الطوال، ابوحنيفه احمد بن داود دينوري، تحقيق عبدالمنعم عامر، چاپ اول: قاهره، دار احياء الكتب العربية، 1968 م، ص305.14. اسرار الشهادة، فاضل دربندي، تهران، منشورات اعلمي، ص418.15. تاريخ التمدن الاسلامي، جرجيزيدان، بيروت، منشورات دار مكتبةالحياة، ج4، ص338.16. الحياة الاجتماعية والاقتصادية فيالكوفة في القرن الاول الهجري، محمد حسين زبيدي، بغداد، جامعة بغداد، 1970، ص42.17. حياةالامام الحسين، عليهالسلام، ج2،438.18. تاريخ التمدن الاسلامي، ج4، ص370.19. فتوحالبلدان، ص279.20. الاخبار الطوال، ص288.21. فرهنگ فارسي، محمد معين، چاپ هشتم: تهران، انتشارات اميركبير، 1371، ج5، ص754.22. تخطيط مدينةالكوفة عن المصادر التاريخية والاثرية، كاظم جنابي، چاپ اول، بغداد، مجمع العلمي العراقي، 1386 ق، ص26.23. همان، ص43.24. حياةالامام الحسين، عليهالسلام، ج2، ص441 و پس از آن.25. تاريخ الطبري، ج4، ص261.26. مقتلالحسين، عليهالسلام، عبدالرزاق موسوي مقرّم، چاپ پنجم: [قم]، دارالكتاب الاسلامي، 1399 ق، ص149؛ حياةالامام الحسين، عليهالسلام، ج3، ص441.27. الكامل فيالتاريخ، عزالدين ابوالحسن علي بن ابيالكرم معروف به ابن اثير، تحقيق علي شيري، چاپ اول: بيروت، دار احياء التراث العربي، 1308 ق، ج2، ص535.28. تاريخ الطبري، ج4، ص132.29. تجارب الامم، ابوعلي مسكويه رازي، تحقيق ابوالقاسم امامي، چاپ اول، تهران، دار سروش للطباعة والنشر، 1366، ج2، ص57.30. حياةالامام الحسين، عليهالسلام، ج2،370.31. تاريخ التمدن الاسلامي، ج3، ص326.32. همان، ج4، ص341.33. همان، ج2، ص271.34. الحياة الاجتماعيه...، ص78-77.35. همان، ص91.36. تاريخ التمدن الاسلامي، ج2، ص271.37. الحياة الاجتماعيه...، ص83.38. وسائل الشيعه، محمدبن حسن حرّ عاملي، تصحيح عبدالرحيم رباني شيرازي، چاپ ششم: تهران، مكتبة الاسلاميه، 1403 ق، ج14، ص46، ح4.39. تاريخ التمدن الاسلامي، ج4، ص341.40. الحياة الاجتماعية...، ص81.41. همان، ص101-96.42. بهعنوان مثال براي آگاهي از قبايل شركتكننده در جنگهايي همچون قادسيه و تعداد نفرات آنها ر.ك: به كوفه، پيدايش شهر اسلامي، هشام جعيط، ترجمه ابوالحسن سرو مقدم، چاپ اول، مشهد، بنياد پژوهشهاي اسلامي آستان قدس رضوي، 1372، ص40 و 41.43. تاريخ الطبري، ج2، ص502.44. همان، ج4، ص103.45. مروج الذهب، ج3، ص69؛ تجاربالامم، ج2، ص50؛ الاخبار الطوال، ص239.46. تاريخ الطبري، ج3، ص329 و پس از آن.47. الحياة الاجتماعية...، ص263.48. مروج الذهب، ج3، ص23.49. الطبقات الكبري، محمدبن سعد كاتب الواقدي، تحقيق سخاد، بيروت، دار صادر، 1377 ق، ج6، ص7.50. مروج الذهب، ج2، ص347.51. همان، ص405.52. فضل الكوفه و مساجدها، محمد بن جعفر مشهدي حائري، تحقيق محمد سعيد طريحي، بيروت، دارالمرتضي، ص71.53. كوفه، پيدايش شهر اسلامي، ص129.54. تاريخ الطبري، ج3، ص513.55. تاريخ التمدن الاسلامي، ج4، ص64.56. حياة الامام الحسين، عليهالسلام، ج3،327.57. الاخبار الطوال، ص38.58. تاريخ الطبري، ج4، ص277.59. موسوعة كلمات الامام الحسين، عليهالسلام، محمود شريفي و ديگران، چاپ اول: قم، معهد تحقيقات باقرالعلوم، 1415 ق، ص373.60. كوفه، پيدايش شهر اسلامي، ص80.61. العقد الفريد، احمدبن محمد بن عبدربه اندلسي، تحقيق عبدالمجيد الترحيني، بيروت، دارالكتب العلميه، 1317 ق، ج5، ص115.62. تاريخ الطبري، ج30، ص243.63. تجارب الامم، ج2، ص15.64. الامامة والسياسة المعروف بتاريخ الخلفا، ابومحمد عبدالله بن مسلم بن قتيبه دينوري، تحقيق علي شيري، چاپ اول، قم، منشورات الشريف الرضي، 1371، ج1، ص127.65. تاريخ الطبري، ج4، ص275 و 276.66. همان، ص274.67. مقتلالحسين، عليهالسلام، مقرّم، ص316 و 317.68. تاريخ الطبري، ج3، ص500.69. همان، ج4، ص34.70. همان، ص558 و پس از آن.71. مهرة خطب الوب، ج1، ص420 و پس از آن.72. مختصر كتاب البلدان، ص171.73. مروج الذهب، ج3، ص69.74. موسوعة كلمات الامام الحسين، عليهالسلام، ص500.