مردم‏شناسيكوفه - مردم شناسی کوفه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مردم شناسی کوفه - نسخه متنی

نعمت الله صفری فروشانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید









مردم‏شناسيكوفه

نعمت‏اللّه‏ صفري فروشاني

اشاره:

بررسي تحليلي نهضت امام حسين، عليه‏السلام، سهم وسيعي از نوشته‏هاي متفكران اعم از مسلمان و غيرمسلمان و نيز شيعه و غيرشيعه را در ميان مباحث شيعه‏شناسي به‏خود اختصاص داده است.

امّا وجه مشترك عمده اين نوشته‏ها آن است كه به بررسي يك‏سويه نهضت پرداخته و بيشتر تلاش خود را صرف بررسي شخصيت رهبر اين نهضت يعني امام حسين، عليه‏السلام، نموده و سعي در شناختن ديدگاه آن حضرت كرده‏اند.

ولي بايد توجه داشت كه سويِ ديگرِ نهضت، يعني مردم كوفه كه با نامه‏نگاريهاي خود موجبات سفر امام حسين، عليه‏السلام، به سمت شهرشان را فراهم آوردند، نيز از اهميّت خاصّي در تحليل اين نهضت برخوردار است كه بي‏توجهي به آن مي‏تواند تحليلگر را به بيراهه كشاند.

آنچه در اين مقاله مورد نظر است آن است كه اطلاعاتي را عمدتا به‏عنوان موادّ خام دراختيار تحليلگران قرار دهد تا آنها را در شناخت بهتر اوضاع آن زمان كوفه و تحليل دقيقتر حوادث ياري نمايد.

«موالي» كه بزرگترين گروه غيرعرب كوفه را شامل مي‏شد، عمدتا ايرانيهاي مسلماني بودند كه با قبايل مختلف عرب پيمان بسته و ازنظر حقوقي همانند افراد آن قبيله به‏شمار مي‏آمدند.

هواداران بني‏اميه كه از آنها با عنوان «باند اموي» ياد مي‏كنيم، درصد قابل توجهي از مردم كوفه را تشكيل مي‏دادند و در مدت بيست سالي كه از حكومت بني‏اميه بر كوفه مي‏گذشت، آنها بسيار قوي شده بودند.

1ـ جمعيّت‏شناسي كوفه الف) جمعيت كوفه در زمان نهضت شهر كوفه در سال 17 هجري به‏دستور عمر خليفه دوم و به‏دست سعدبن ابي وقاص فرمانده سپاه مسلمانان در جنگ با ايرانيان پي‏ريزي شد. هدف از تأسيس اين شهر، بنيانگذاري يك پادگان نظامي در نزديكي ايران به‏منظور پشتيباني نيروهاي عمل‏كننده در داخل ايران بود.1 عمر دستور داده بود كه گنجايش مسجد اين‏شهر به‏گونه‏اي باشد كه بتواند تمام جمعيّت نظامي را درخود جاي دهد و مسجدي كه طبق اين دستور ساخته شد، مي‏توانست چهل‏هزار نفر را درخود جاي دهد،2 بنابراين مي‏توانيم به‏اين نتيجه برسيم كه شهر كوفه در آغاز تأسيس حدود چهل‏هزار نفر جمعيّت نظامي داشته است و با توجه به اينكه بسياري از افراد اين جمعيّت، زن و فرزند خود را نيز همراه داشته‏اند، با احتساب حداقل يك زن و يك فرزند براي هر سرباز به جمعيتي معادل يكصد و بيست هزار نفر براي اين شهر در هنگام تأسيس دست مي‏يابيم.

پس از بنيانگذاري كوفه، به عللي همچون داشتن آب و هواي خوش، نزديكي به رود پرآب فرات، مجاورت با ايران و وضعيت اقتصادي مناسب كه از راه خراج و غنايم سرزمينهاي فتح شده به‏دست آمده بود، اين شهر پذيراي سيل مهاجرت اقوام، قبايل و مردم مختلف از سرتاسر مملكت وسيع اسلامي اعم از حجاز، يمن و ايران گرديد، به‏گونه‏اي كه پس از مدتي كوتاه شهرِ آباد و تاريخي حيره را كه پايتخت دودمان عربي آل منذر بود، تحت‏الشعاع قرار داده و آن را به‏سمت ويراني كشانيد.

اين مهاجرتها در سال 36 هجري كه حضرت علي، عليه‏السلام، اين شهر را پايتخت خود قرار داد، شدت بيشتري يافت، به‏گونه‏اي كه مورخان در بيان تعداد سپاهيان كوفي حضرت علي، عليه‏السلام، در جنگ صفين (در سال 37 هجري) ارقامي چون 65 هزار3، 90 هزار4 و 120 هزار5 را ذكر مي‏نمايند. چنانچه روشن است اين اعداد تنها بيانگر قسمت اعظم نيروي نظامي مستقر در آن شهر مي‏باشد (و نه تمام نيروي نظامي و نه همه جمعيّت كوفه).

در سال 50 هجري كه زيادبن ابيه از سوي معاويه عهده‏دار امارت كوفه شد، با توجه به فراواني شيعيان حضرت علي، عليه‏السلام، در كوفه و ترس شام از كوفيان، دست به انتقال عظيم نيروي انساني از كوفه به شام، خراسان و نقاط ديگر زد، به‏گونه‏اي كه گفته شده او تنها 50 هزار نفر را به خراسان منتقل نمود6 در دوران حكومت زياد جمعيّت كوفه به 140 هزار نفر تقليل پيدا كرد به‏گونه‏اي كه «زياد» هنگامي كه اقدام به گسترش مسجد جامع كوفه كرد، آن را به‏اندازه گنجايش 60 هزار نفر وسعت داد.7 پس از مرگ معاويه در سال 60 هجري، بعضي از كوفيان با نوشتن نامه به امام حسين، عليه‏السلام، سخن از سپاه صدهزار نفري آماده به خدمت به ميان آوردند.8 اين سخن گرچه نسبت به آمادگي كوفيان اغراق‏آميز است، امّا مي‏تواند تعداد تقريبي جمعيّت نظامي كوفه را در آن زمان مشخص نمايد.

از مطالب فوق مي‏توانيم به نتايج زير برسيم:

1ـ ذكر رقم 12 هزار نامه از سوي كوفيان خطاب به امام حسين، عليه‏السلام، رقم معقولي به‏نظر مي‏رسد.

2ـ تعداد بيعت‏كنندگان با مسلم را ازنظر عقيدتي مي‏توان جامعه آن روز كوفه را به دو بخش مسلمان و غيرمسلمان تقسيم كرد: بخش غيرمسلمان كوفه را مسيحيان عرب بني‏تغلب، نجران، نبطي و نيز يهودياني كه در زمان عمر از شبه جزيره عربستان بيرون رانده شده بودند و همچنين مجوسيان ايراني تشكيل مي‏دادند از 12 هزار تا 40 هزار نفر9 نوشته‏اند، امّا در حديثي كه منسوب به امام باقر، عليه‏السلام،10 است، تعداد آنها 20 هزار نفر ذكر شده است11 كه حدود يك پنجم نيروي جنگجوي كوفه در آن زمان مي‏باشد.

3ـ رقم 30 هزار نفري لشكر عمربن سعد كه در روايتي از امام صادق، عليه‏السلام، نقل شده است،12 با توجه به بسيج عمومي اعلان شده از سوي عبيدالله بن زياد، رقم معقولي به‏نظر مي‏رسد واز اين‏جا نيز مي‏توانيم كثرت سپاهيان مختار را كه 60 هزار نفر ذكر شده13 توجيه نماييم. زيرا سپاهيان او را افرادي تشكيل مي‏دادند كه در كربلا جزو سپاهيان عمربن سعد نبودند.

4ـ از اينجا دور از واقعيت بودن بعضي از ارقام كه در كتب غير معتبره امّا مورد استناد بعضي از واعظين وارد شده روشن مي‏گردد، به‏عنوان مثال در اين نوشته‏ها چنين آمده كه تعداد لشكريان ابن‏سعد در روز ششم محرم يك ميليون پياده نظام و 600 هزار سواره نظام بوده است كه از اين تعداد 150 هزار نفر كشته شدند كه تنها 50 هزار يا صد هزار نفر آنها به دست امام حسين، عليه‏السلام، به هلاكت رسيدند.14 ب) تركيب جمعيتي كوفه 1ـ تركيب قومي: جمعيّت كوفه به‏دو بخش عرب و غيرعرب تقسيم مي‏شد. بخش عظيمي از عربهاي ساكن كوفه قبايلي بودند كه با آغاز فتوحات اسلامي در ايران، ازنقاط مختلف شبه‏جزيره عربستان براي شركت در جنگ، به عراق كوچ كردند و سرانجام پس از پايان يافتن فتوحات در دو شهر بزرگ كوفه و بصره سكني گزيدند.

عرب‏ها كه هسته اوليه شهر كوفه را تشكيل مي‏دادند، از هر دو بخش اصلي قوم عرب يعني قحطاني و عدناني بودند كه در اصطلاح به آنها يماني و نزاري اطلاق مي‏شد.

در آغاز يمانيها علاقه بيشتري نسبت به اهل بيت ابراز مي‏داشتند، به‏همين جهت معاويه سرمايه‏گذاري بيشتري روي آنها نموده و آنها را به خود نزديكتر ساخت.15 بخش ديگري از عربها را قبايلي همچون «بني‏تغلب» تشكيل مي‏دادند كه قبل از اسلام در عراق سكني گزيده و پيوسته با ايرانيان در جنگ بودند. پس از آغاز فتوحات اسلامي اين قبايل به مسلمانان پيوستند و آنها را در فتوحات ياري نمودند و سپس بخشي از آنها در كوفه سكني گزيدند.16 عناصر غيرعرب كوفه را گروههايي همچون موالي، سريانيها و نبطيها تشكيل مي‏دادند.17 «موالي» كه بزرگترين گروه غيرعرب كوفه را شامل مي‏شد، عمدتا ايرانيهاي مسلماني بودند كه با قبايل مختلف عرب پيمان بسته و ازنظر حقوقي همانند افراد آن قبيله به‏شمار مي‏آمدند. رشد جمعيّت موالي در كوفه بيشتر از عربها بود، به‏گونه‏اي كه پس از گذشت چند دهه از آغاز فتوحات، نسبت يك به پنج بين جمعيّت موالي و عربها برقرار بود،18 و همين رشد معاويه را به هراس افكند و به زياد دستور انتقال آنها را از كوفه به شام، بصره و ايران را داد.19 امّا با اين حال كثرت وجود موالي در سپاه مختار در سال 66 هجري ـ كه بعضي تعداد آنها را 20 هزار نفر نوشته‏اند20 ـ نشانگر فراواني اين گروه در زمان شروع نهضت امام حسين، عليه‏السلام، در كوفه است.

«سريانيها» قومي سامي‏نژاد بودند كه در شمال عراق (بين‏النهرين) و سوريه اقامت داشتند.21 و عده‏اي از آنها از زادگاه خود مهاجرت كرده و در ديرهاي اطراف حيره در نزديكي كوفه سكني گزيده و دين مسيحيت را پذيرفته بودند و پس از فتوحات عده‏اي از آنها به شهر كوفه آمده بودند.22 «نبطيها» كه بعضي آنها را تيره‏اي از عرب مي‏دانند، به كساني گفته مي‏شد كه قبل از فتوحات در اطراف و اكناف عراق و در سرزمينهاي جلگه‏اي زندگي مي‏كردند و پس از تأسيس كوفه به اين شهر آمده و به زراعت مشغول گشتند.23 دو گروه اخير بخش اندكي از جمعيّت كوفه را تشكيل مي‏دادند.

2ـ تركيب عقيدتي: ازنظر عقيدتي مي‏توان جامعه آن روز كوفه را به دو بخش مسلمان و غيرمسلمان تقسيم كرد: بخش غيرمسلمان كوفه را مسيحيان عرب بني‏تغلب، نجران، نبطي و نيز يهودياني كه در زمان عمر از شبه جزيره عربستان بيرون رانده شده بودند و همچنين مجوسيان ايراني تشكيل مي‏دادند كه در مجموع بخش ناچيزي از كلّ جمعيّت كوفه را دربر مي‏گرفتند.24 بخش مسلمان كوفه را مي‏توان شامل شيعيان، هواداران بني‏اميه، خوارج و افراد بي‏طرف دانست كه شيعيان خود به دو قسمت رؤسا و شيعيان عادي تقسيم مي‏شدند.

از رؤساي شيعه مي‏توان از افرادي همچون سليمان بن صُرَد خزاعي، مسيب‏بن نجبه فرازي، مسلم‏بن عوسجه، حبيب‏بن مظاهر اسدي و ابوثمامه صائدي نام برد كه از ياران حضرت علي، عليه‏السلام، در صفين بودند

اين افراد عميقا به خاندان اهل بيت، عليه‏السلام، عشق مي‏ورزيدند و همانها بودند كه پس از مرگ معاويه، باب نامه‏نگاري با امام حسين، عليه‏السلام، را گشودند.25 شيعيان عادي كه بخش قابل توجهي از مردم كوفه را تشكيل مي‏دادند، گرچه به اهل بيت علاقه وافري داشتند، امّا در دوره تسلّط بني‏اميه و بخصوص در زمان والياني چون زياد و پسرش عبيدالله، زهرچشم سختي از آنها گرفته شده بود، به‏گونه‏اي كه تا احتمال پيروزي را قطعي نمي‏ديدند وارد نهضتي نمي‏شدند و شايد علت اصلي نامه‏نگاري آنها و نيز پيوستنشان به نهضت مسلم و قيام مختار به‏جهت قطعي ديدن پيروزي آنها بوده است و لذا پس از استشمام بوي شكست نهضت مسلم از دور او پراكنده شدند. امّا اينكه چه تعداد از اين افراد در لشكر عمربن سعد شركت كرده‏اند، اطلاع دقيقي دردست نداريم. با توجه به تعداد فراواني اين افراد در نهضتهايي همچون توابين و قيام مختار و با عنايت به اينكه تنها كساني در اين نهضت‏ها شركت مي‏نمودند كه در جنگ كربلا بي‏طرف بوده و جزو سپاهيان عمربن سعد نبوده‏اند، مي‏توان گفت كه تعدادي از اين گروه در لشكر عمربن سعد حضور نداشته‏اند. اين نكته را نيز نبايد از ياد ببريم كه امضاي هر فردي در پاي نامه به امام حسين، عليه‏السلام، دليل بر تشيّع او نمي‏شود؛ زيرا در آن زمان با نزديك ديدن پيروزي، حتي افراد باند اموي نيز به امام حسين، عليه‏السلام، نامه نوشته بودند.

هواداران بني‏اميه كه از آنها با عنوان «باند اموي» ياد مي‏كنيم، درصد قابل توجهي از مردم كوفه را تشكيل مي‏دادند و در مدت بيست سالي كه از حكومت بني‏اميه بر كوفه مي‏گذشت، آنها بسيار قوي شده بودند. افرادي همچون عمروبن حجاج زبيدي، يزيدبن حرث، عمروبن حريث، عبدالله بن مسلم، عمارة‏بن عقبة، عمربن سعد و مسلم‏بن عمر و باهلي را مي‏توان از سران اين باند به‏شمار آورد.26 رؤسا و متنفذان بيشتر قبايل نيز جزو اين باند بودند و اين امر خود باعث گرايش بسياري از مردم به اين گروه شده بود.

افراد همين باند هنگامي كه از پيشرفت كار مسلم‏بن عقيل و ضعف و فتور نعمان بن بشير، حاكم كوفه احساس خطر نمودند، به شام نامه نوشتند و به يزيد هشدار دادند.27 خوارج كوفه در زمان معاويه، قوت گرفته بودند و در دوره تسلط بني‏اميه توانسته بودند شورشهاي متعددي را عليه واليان كوفه ساماندهي نمايند؛ امّا در آخرين قيام خود در سال 58 قمري بشدّت سركوب شدند.28 شايد بتوان گفت بيشترين بخش جمعيّت كوفه را افراد بي‏تفاوت و ابن‏الوقتي تشكيل مي‏دادند كه همتي جز پر كردن شكم و پرداختن به شهواتشان نداشتند. آنها هنگامي كه پيروزي مسلم را نزديك ديدند، به او پيوستند، امّا با ظهور آثار شكست بسرعت صحنه را خالي كردند و فشار رواني فراواني به طرفداران واقعي نهضت وارد آوردند. سپس به‏دنبال وعده و وعيدهاي «ابن زياد» به سپاه عمر سعد پيوستند و به جنگ با امام حسين، عليه‏السلام، پرداختند و او را به شهادت رساندند، درصورتي كه اگر نهضت مسلم به پيروزي مي‏رسيد، همين افراد بيشترين طرفداري را از حكومت او مي‏كردند و شايد همينها باشند كه فرزدق در ملاقات خود با امام حسين، عليه‏السلام، اين چنين به معرفي آنها مي‏پردازد: «قلبهاي آنها با تو است، امّا شمشيرهايشان عليه تو كشيده شده است».29 3ـ تركيب طبقاتي: مردم كوفه به دو گروه اجتماعي اشراف و عادي تقسيم مي‏شده‏اند.

از زبان يكي از ياران امام حسين، عليه‏السلام، نقل شده است هنگامي كه در كربلا به امام پيوست و امام، عليه‏السلام، احوال كوفيان را از او پرسيد، در جواب گفت: «امّا اشراف مردم، به وسيله رشوه‏هاي كلان، محبت آنها به حكومت خريده شده است و امّا ساير مردم، دلهايشان با تو و فردا شمشيرهايشان عليه تو كشيده خواهد شد.»30 از اشراف كوفه مي‏توان افرادي همچون «عمرو بن حُرَيث»، «اشعث بن قيس» و پسرانش و «شبث بن ربعي» را نام برد.

مردم عادي شامل طبقات مختلف اجتماعي همچون كشاورزان، پيشه‏وران و صنعتگران مي‏شد. امّا مهمترين گروه، اين طبقه، موالي بود كه يكي از ضعيفترين طبقات اجتماعي كوفه به‏شمار مي‏رفت و بعد از آن طبقه عبيد (بردگان) قرار داشت.

كوفه برخلاف شام شهري مملو از عالمان به قرآن و حديث نبوي بود، زيرا اين شهر نوبنياد به‏وسيله سپاهي ساخته شده بود كه بسياري از آنان دوران پيامبر اكرم، صلّي‏اللّه‏عليه‏وآله، را درك كرده و به‏وسيله آن حضرت، صلّي‏اللّه‏عليه‏وآله، با معارف اسلامي آشنا گشته بودند.

كوفيان كه در ميان آنها صحابه و قاريان فراواني بودند، خود را در بيشتر مسائل و حتي مسائل حكومتي و جنگي صاحب‏نظر دانسته و در مقابل حكومت بر ديدگاه خود پافشاري مي‏كردند.

با آنكه طبق عقد ولاء، مولي بايد همانند ديگر افراد قبيله از همه حقوق اجتماعي برخوردار باشد و با آنكه پيامبر اكرم، صلّي‏اللّه‏عليه‏وآله، فرموده بود: «مولي القوم مثلهم، يعني؛ مولاي هر قومي مانند افراد آن قوم است» امّا تا قبل از حكومت حضرت علي، عليه‏السلام، حاكمان عرب آنها را از بسياري از حقوق اجتماعي خود محروم مي‏كردند.31 كه يكي از آنها حق مساوات در تقسيم بيت‏المال بود و حضرت علي، عليه‏السلام، براي اولين‏بار موالي را با ديگر كوفيان در پرداخت «عطاء» يكسان قرار داد.

يكي ديگر از تبعيضاتي كه اعراب كوفه نسبت به موالي روا مي‏داشتند، اين بود كه از آنها زن مي‏گرفتند، امّا زن عرب به آنها نمي‏دادند.

در زمان تسلّط بني‏اميه، اين تبعيضات بيشتر شد كه در اينجا به چند نمونه اشاره مي‏كنيم:

1ـ اجازه نمي‏دادند موالي با عربها در يك صف حركت كنند؛ 2ـ براي توهين به موالي مي‏گفتند: نماز را تنها [ديدن] سه چيز باطل مي‏كند: الاغ، سگ و موالي32 و گاهي از آنها با عنوان «عكوج» يعني خر وحشي فربه ياد مي‏كردند؛33 3ـ هيچگاه آنها را با كنيه كه نشانه احترام بود، صدا نمي‏زدند؛ 4ـ در بعضي از مواقع در محاكمه قضايي گواهي موالي را نمي‏پذيرفتند؛34 5ـ در جنگها به آنها اجازه سوار شدن بر اسب نمي‏دادند و تنها به‏عنوان پياده‏نظام از آنها استفاده مي‏كردند. لذا هنگامي كه مختار به موالي اجازه سوار شدن بر اسب را داد، عده زيادي از آنها به‏سوي او جذب شدند؛35 6ـ پستهاي مهمي همچون فرماندهي لشكر را به آنها نمي‏دادند.36 همين تبعيضات باعث مي‏شد تا موالي به جريانهاو شورشهاي مخالف حكومت اموي همچون خوارج و علويان بپيوندند.37 امّا ازنظر اقتصادي موالي كه خود را محروم از عطاي مناسب مي‏ديدند، بنا به سفارش حضرت علي، عليه‏السلام، به امر تجارت پرداختند.38 و در آغاز به كارهايي همچون نظافت جاده‏ها، كفشدوزي، لباس‏دوزي و حجامت پرداختند،39 امّا طولي نكشيد كه به‏علت مهارت آنان در امر صنعت و تجارت و نيز سرباز زدن عربها از صنعت و حرفه، بيشتر كارهاي صنعتي و تجاري كوفه به‏دست آنان افتاد.40 بردگان كه پايين‏ترين طبقه اجتماعي كوفه بودند، در كارهاي دولتي همچون پاسداري از شهر و زندان و بيت‏المال و حفر كانالها و قناتها مشغول شدند، بدون اينكه مزدي به آنها پرداخت شود.

كنيزكان نيز براي كارهايي همچون كارهاي خانه و نيز آوازه‏خواني و استفاده جنسي نگهداري مي‏شدند.41 روان‏شناسي جامعه كوفه هر ملّت و امّتي ممكن است تلفيقي از صفات و خُلقيات مثبت و منفي را دارا باشد و به تناسب زمان و در مقاطع مختلف تاريخ خود يك يا چند صفت را آشكار كند، به‏گونه‏اي كه در آن مقطع صفات ديگر تحت‏الشعاع آن صفت قرار گرفته و حوادثي متناسب با آن به‏وجود آيد. اين امر سبب خواهد شد كه تاريخ، مردم آن سامان را با آن صفت يا ويژگيها بشناسد.

مردم كوفه نيز در مقطع تاريخي مورد بحث، داراي هر دو دسته صفات فضايل و رذايل بودند، امّا از آنجا كه صفات و خُلقيات منفي آنها در برخورد با امامان شيعه همانند امام علي، عليه‏السلام، امام حسن و امام حسين، عليهماالسلام، و نيز ديگر افراد خاندان اهل بيت همانند زيدبن علي، عليه‏السلام، نقش ماندگار زشتي بر روي اين شهر گذاشته است، لذا بيشتر نويسندگان و تحليلگران تاريخ اسلام، اين صفات را به‏عنوان ويژگيهاي كوفيان ذكر نموده و از صفات مثبت آنان غافل مانده‏اند.

1ـ صفات و ويژگيهاي مثبت كوفيان الف) شجاعت: هسته اوليه جمعيّت كوفه را مردمي تشكيل مي‏دادند كه جهت جنگ با امپراطوري پرقدرت ايران از سراسر شبه‏جزيره عربستان به سمت مرزهاي ايران سرازير شده بودند.42 اين مردم با سلاحهاي ابتدايي در مقابل سپاه تا دندان مسلح ايران با شجاعت تمام جنگيدند و در معركه‏هايي همچون قادسيه، نهاوند و جلولا سپاهيان ايراني را شكست دادند و سرانجام موجبات سقوط اين امپراطوري را كه روم نتوانسته بود آن را نابود سازد، فراهم آوردند.

حضرت علي، عليه‏السلام، هنگام حركت به‏سمت بصره براي رويارويي با ناكثين، وقتي كه سپاهيان كوفه در «ذي‏قار» به او پيوستند، به آنها خوشامد گفت و از شجاعت آنان در شكست شوكت ايرانيان چنين ياد كرد:

اي اهل كوفه! شما شوكت عجم و پادشاهان آنها را دگرگون ساختيد و جمعيّت آنها را پراكنده كرديد تا آنكه ميراثهاي آنها به‏شما رسيد و حوزه خود را با آنها بي‏نياز ساختيد و مردم را در مقابله با دشمنانشان ياري نموديد...43 عنصر شجاعت كوفيان درجنگهاي سه‏گانه حضرت علي، عليه‏السلام، يعني جمل، صفين، (تا قبل از پيش‏آمدن جريان قرآن بر سر نيزه كردن) و نهروان به‏ياري آن حضرت آمده و موجبات پيروزي سپاه حضرت را فراهم آورد. امّا پس از وقوع اختلاف در ميان آنان در جنگ صفين، اين عنصر كم‏كم رنگ باخت به‏گونه‏اي كه ترس از سپاه شام در دل آنها جاي گرفت و لذا در مقابل شبيخونها و غارتهاي شاميان به شهرهاي تحت فرمان حضرت علي، عليه‏السلام، در سال 39 هجري عكس‏العمل مناسبي از خود نشان ندادند و همين‏امر موجب گلايه شديد حضرت علي، عليه‏السلام، از آنها شد، به‏گونه‏اي كه خطاب به آنان فرمود:

اي اهل كوفه [شما را چه شده است [هرگاه خبر حركت لشكري از سپاه شام را مي‏شنويد، به‏خانه‏هاي خود پناه مي‏بريد و درِ خانه را به‏روي خود مي‏بنديد، چنانچه سوسمار و كفتار به خانه خود مي‏خزد!44 اين عنصر در زمان حكومت عبيدالله زياد در كوفه نيز به‏علت دنياپرستي كوفيان كارآيي خود را ازدست داد و باعث تنها گذاشتن مسلم در مقابل سپاه عبيدالله گرديد.45 امّا بعد از جريان كربلا در قيامهايي همچون قيام توابين و مختار شاهد بروز دوباره اين عنصر هستيم.

ب) حميّت ديني: ايمان اعراب، نقش عظيمي در پيروزي آنان بر سپاه ايران ايفا كرد. همين ايمان و حمّيت ديني آنان بود كه در سال 30 هجري باعث عزل فرماندار شرابخوار و فاسق كوفه يعني وليدبن عقبه گرديد، به‏گونه‏اي كه عثمان خليفه سوم را مجبور به اجراي حدّ شرابخواري بر او در مدينه نمودند.46 اين حمّيت و تعصب ديني باعث شد تا كوفيان با ديدن خلاف‏كاريهاي عثمان و زيرپا گذاشته شدن بعضي از مقررات اسلامي، به‏صورت يكي از كارگردانان قيام عليه او درآيند و عاقبت، او را از خلافت عزل كنند.47 حضرت علي، عليه‏السلام، قبل از شروع جنگ صفين اين‏چنين از ايمان كوفيان ياد مي‏نمايد:

اهل شام نسبت به دنيا حريصتر از اهل كوفه نسبت به آخرت نيستند.48 امّا اين ايمان و حمّيت ديني با مسلط شدن بني‏اميه و تبليغات آنان و اجتهادات نابجا و سستي‏هاي آنان در دفاع از حضرت علي، عليه‏السلام، و بالاخره با تمايل هرچه بيشتر آنها به دنياطلبي، كم‏رنگتر شد، به‏گونه‏اي كه در سال 61 هجري فرزند رسول خدا، صلّي‏اللّه‏عليه‏وآله، را تنها گذاشتند و به جنگ با او اقدام نمودند. و نيز مي‏توان ايمان سخت و بدون بينش صحيح را در پيدايش گروه خوارج كه نقش عظيمي در اضمحلال حكومت حق ايفا نمودند، مؤثر دانست.

ج) علم: كوفه برخلاف شام شهري مملو از عالمان به قرآن و حديث نبوي بود، زيرا اين شهر نوبنياد به‏وسيله سپاهي ساخته شده بود كه بسياري از آنان دوران پيامبر اكرم، صلّي‏اللّه‏عليه‏وآله، را درك كرده و به‏وسيله آن حضرت، صلّي‏اللّه‏عليه‏وآله، با معارف اسلامي آشنا گشته بودند. شاهد اين مطلب آن است كه عمر خليفه دوم هنگامي كه بعضي از انصار را كه به‏سوي كوفه عازم بودند، مشايعت مي‏كرد، خطاب به آنها چنين گفت:

شما به‏سمت مردمي مي‏رويد كه قرآن در سينه‏هاي آنان است و صداي قرآن خواندن آنان همانند همهمه زنبوران عسل به‏گوش مي‏رسد.49 با پايتخت قرار دادن اين شهر توسط حضرت علي، عليه‏السلام، در سال 36 هجري، مهاجرت اصحاب از شهرهاي بزرگ اسلامي به كوفه رشد بيشتري يافت، به‏گونه‏اي كه تعداد اصحاب شركت‏كننده در جنگ صفين را 2080 نفر ذكر كرده‏اند كه 900 نفر آنان از شركت‏كنندگان در بيعت شجره و 78 نفر آنان از شركت‏كنندگان در جنگ بدر بودند.50 درباره رشد آگاهي كوفيان نسبت به بعضي از علوم اسلامي ذكر همين نكته كافي است كه اكثريت گروه 12 هزار نفري خوارج را كه بعد از جنگ صفين از سپاه حضرت علي، عليه‏السلام، كناره گرفتند، قرّاء و حافظان قرآن تشكيل مي‏دادند.51 به‏نظر مي‏رسد مجموع صفات سه‏گانه فوق است كه باعث ورود رواياتي از زبان ائمه اطهار در مدح كوفه گرديده است. رواياتي كه در آنها از كوفه با عناويني همچون «جُمجُمة الاسلام»، «كنزالايمان»، (گنج ايمان) و «شمشير و نيزه خدا كه آن را هرجا بخواهد قرار مي‏دهد» ياد شده است.52 2ـ صفات و ويژگيهاي منفي كوفيان قبل از بيان اين صفات دو نكته قابل ذكر است:

اول آنكه اين صفات و ويژگيها درباره همه افراد اهل كوفه صادق نيست و دوم آنكه اين صفات خود را در مرحله خاصي بروز داده است و چه بسا در مراحل ديگر به ضدّ اين صفات در ميان كوفيان برخورد نماييم.

الف) دنياطلبي: گرچه بسياري از مسلمانان صدر اسلام با هدفي خالص و به‏جهت پيشرفت اسلام و به‏دست آوردن رضاي خداوند در فتوحات اسلامي شركت جستند، امّا افراد و قبايل فراواني نيز وجود داشتند كه به قصد به‏دست آوردن غنايم جنگي در اين جنگها شركت كردند.53 اين عده كه پس از تأسيس كوفه در آن ساكن شده بودند، بر اخلاقيات ديگر مردم نيز تأثير مي‏گذاشتند. اينان حاضر به ازدست دادن دنياي خود نبودند و به‏محض احساس خطري نسبت به دنياي خود عقب‏نشيني كرده و برعكس هرگاه احساس حظّ و بهره‏اي مي‏نمودند، فورا در آن داخل مي‏شدند. وجود اين خصيصه در كوفيان باعث شده بود از هر جريان و حكومتي كه دنياي آنان را تأمين نمايد، طرفداري نمايند كه جريانات مختلف تاريخي مؤيد اين مدعاست.

در جنگ جمل كه احتمال پيروزي حضرت علي، عليه‏السلام، بر سپاه دشمن كم بود، تعداد كمي از كوفيان به آن حضرت پيوستند، يعني دوازده هزار نفر54 كه شايد حدود ده درصد جمعيت كوفه را تشكيل مي‏داد. گرچه اين تعداد كم از ميان افراد با ايمان و شجاع كوفه بودند و توانستند سرنوشت جنگ را تغيير دهند. امّا در جنگ صفين كه حكومت علي، عليه‏السلام، را سامان يافته ديدند و اميد فراواني به پيروزي داشتند، رغبت بيشتري به شركت در جنگ نشان دادند، به‏طوري كه تعداد سپاهيان آن حضرت، عليه‏السلام، را در اين جنگ بين 65 تا 120 هزار نفر نگاشته‏اند55 كه تعداد افراد غيركوفي آن، ناچيز بود.

پس از حضرت علي، عليه‏السلام، تعداد فراواني از كوفيان به سپاه امام حسن، عليه‏السلام، پيوستند، امّا هنگامي كه ضعف آن سپاه را مشاهده نمودند، دسته دسته خود را از آن بيرون كشيدند.

تعداد فراوان بيعت‏كنندگان با مسلم كه رقم آنها را بين 12 تا 40 هزار نفر نوشته‏اند،56 نيز مي‏توان طبق همين اصل توجيه نمود؛ زيرا در آن هنگام از سويي به علت مرگ معاويه و جواني و خامي يزيد، حكومت مركزي شام را در ضعف مي‏ديدند و از سوي ديگر به علت ضعف فرماندار كوفه يعني «نعمان بن بشير» او را قادر به مقابله با يك قيام جدّي نمي‏دانستند.

حتي پس از ورود عبيدالله به كوفه و تهديد كردن مردم، هنوز اميد به پيروزي داشتند و لذا تعداد زيادي از آنها به همراه مسلم در محاصره قصر عبيدالله شركت كردند؛57 امّا هنگامي كه احساس خطر نمودند، مسلم را تنها گذاشته و به خانه‏هاي خود گريختند، اين احساس خطر هنگامي شدت گرفت كه شايعه حركت سپاه شام از سوي طرفداران عبيدالله ميان مردم انتشار يافت،58 ترس از سپاه شام را نيز مي‏توان يكي از نتايج دنياطلبي كوفيان دانست.

و از اينجا به عمق كلام امام حسين، عليه‏السلام، هنگام فرود در سرزمين كربلا پي مي‏بريم كه فرمود:

الناس عبيدُ الدُّنيا والدينُ لَعْقٌ علي السِنَتِهم يَحوطونَه ما دَرَّت معائِشُهُم فاذا مُحِّصُوا بالبَلاءِ قَلَّ الديّانُون مردمان بندگان دنيايند و دين مانند امري ليسيدني بر زبان آنها افتاده است، هسته اوليه جمعيّت كوفه را مردمي تشكيل مي‏دادند كه جهت جنگ با امپراطوري پرقدرت ايران از سراسر شبه‏جزيره عربستان به سمت مرزهاي ايران سرازير شده بودند.

بيشتر ساكنان كوفه را مردمي تشكيل مي‏دادند كه قبل از شهرنشين شدن، در ميان قبايل خود، در صحراها و بيابانها ساكن بودند و بدويت عربي بر آنها حاكم بود و اين اولين‏بار بود كه شهرنشيني را تجربه مي‏كردند.

تا هنگامي به دنبال دين مي‏روند كه معيشت آنها برقرار باشد، امّا هنگامي كه در امتحان افتند، دينداران اندك خواهند بود.59 ب) نظام ناپذيري: بيشتر ساكنان كوفه را مردمي تشكيل مي‏دادند كه قبل از شهرنشين شدن، در ميان قبايل خود، در صحراها و بيابانها ساكن بودند و بدويت عربي بر آنها حاكم بود و اين اولين‏بار بود كه شهرنشيني را تجربه مي‏كردند.60 يكي از ويژگيهاي اين صحرانشينان، آزادي بي‏حدو حصري بود كه در صحرا و بيابان داشتند، اين ويژگي باعث مي‏شد تا در مقابل قوانين و مقررات يك نظام منسجم تحمل كمتري داشته باشند و اين درست نقطه مقابل مردم شام بود كه قرنها از شهرنشيني آنها مي‏گذشت و لذا در مقابل حكومت، مردمي مطيع و آرام بودند.

معاويه هنگام شمردن برتريهاي خود بر حضرت علي، عليه‏السلام، مي‏گويد:

من در ميان مطيعترين لشكريان بودم، درحاليكه او (حضرت علي، عليه‏السلام،) در ميان نافرمانترين سپاه به‏سر مي‏برد.61 نظام‏ناپذيري كوفيان باعث مي‏شد تا آنها از آغاز تأسيس كوفه دائما با اميران و واليان خود در كشمكش باشند، به‏گونه‏اي كه عمر خليفه دوم را ازدست خود به ستوه آوردند، او در مقام شكوه از آنها گفت:

چه مصيبتي بالاتر از اين كه با صدهزار جمعيت (مقاتل) روبرو باشي كه نه آنها از اميران خود خشنودند و نه اميران ازدست آنها رضايت دارند.62 در ميان قومي اين‏چنين تنها والياني مي‏توانند حكومت كنند كه يا چنان رفتار نمايند كه با عقايد و خواست‏هاي مردم برخوردي نداشته باشند و يا آنكه با شدت عمل و ديكتاتوري به سركوب اعتراضات مردم بپردازند.

لذا مي‏بينيم يكي از حاكماني كه طولاني‏ترين مدت حكمراني را تا سال 61 هجرت در كوفه داشت مغيرة‏بن شعبة است كه از سال 41 هجري تا سال مرگش در سال 50 هجري از سوي معاويه عهده‏دار حكومت كوفه بود. او سعي مي‏كرد، طوري رفتار نمايد كه كمترين تعارض را با مردم وگروه‏هاي مختلف داشته باشد و لذا وقتي به او مي‏گفتند: فلاني داراي عقيده شيعي يا خارجي است، جواب مي‏داد: خداوند چنين حكم كرده كه مردم مختلف باشند و او خود بين بندگانش حكم خواهد كرد.63 مي‏توان چنين گفت كه چنين جامعه‏اي امير عادل و آزادانديش را برنمي‏تابد، در اين جامعه از اينگونه واليان سوءاستفاده مي‏كنند و در مقابل آنها به معارضه برمي‏خيزند كه نمونه آن را در رفتار كوفيان با حضرت علي، عليه‏السلام، مشاهده مي‏كنيم.

امير مناسب اين جامعه افرادي همانند «زياد بن ابيه»، «عبيدالله بن زياد» و «حجاج بن يوسف ثقفي» مي‏باشند كه با خشونت و ظلم آنها را وادار به اطاعت از حكومت نمايند.

ج) اجتهادات نابجا: اين خصيصه را درحقيقت مي‏توان از نتايج خصيصه قبل دانست.

كوفيان كه در ميان آنها صحابه و قاريان فراواني بودند، خود را در بيشتر مسائل و حتي مسائل حكومتي و جنگي صاحب‏نظر دانسته و در مقابل حكومت بر ديدگاه خود پافشاري مي‏كردند.64 نمونه بارز اين نوع اجتهاد را مي‏توانيم در جنگ صفين ببينيم كه مخالفت با آن حضرت از سوي تعداد فراواني از قرّاء ابراز شد و به تشكيل گروه خوارج منجر گرديد. همچنين در جريان صلح امام حسن، عليه‏السلام، با اظهار نظر گروههاي مختلف در مقابل امام برخورد مي‏نماييم.

د) احساساتي بودن: اين خصيصه را مي‏توان با مطالعه مقاطع مختلف تاريخ كوفه بخوبي مشاهده نمود. شايد بتوان علت اصلي آن را عدم رسوخ ايمان در قلبهاي بسياري از آنها دانست.

در طول تاريخ كوفه و بويژه در همان نيم قرن اول حيات آن به بسياري از جريانها برخورد مي‏نماييم كه كوفيان تحت تأثير احساسات و به‏وسيله سخنراني و يا هر عامل ديگري وارد جرياني شده، امّا پس از فروكش نمود. احساسات از عزم خود برگشته و از ادامه كار حضرت علي عليه‏السلام خطاب به‏مردم كوفه :

«شما در هنگام آرامش مانند شير هستيد و در هنگام جنگ شبيه روباهيد».

منصرف شده‏اند. نمونه‏هاي واضح آن را مي‏توانيم درمواردي همچون بيعت با مسلم، حمله به قصر عبيدالله بن زياد و سپس تنها گذاشتن مسلم65 و همچنين محاصره قصر عبيدالله به وسيله قبيله «مِذْحَج» در اعتراض به دستگيري «هاني»66 و نيز گريه كردن كوفيان بعد از جريان كربلا و پس از سخنراني ام‏كلثوم و امام سجاد، عليه‏السلام،67 مشاهده نماييم.

اين خصيصه در ميان كوفيان تا به آن حد رسيده بود كه فرماندهان و حكمرانان لايقي همچون حضرت علي و امام حسين، عليه‏السلام، نيز براي تشويق و ترغيب مردم به جنگ، چاره‏اي جز استفاده از ابزار تحريك‏كننده احساسات يعني سخنراني نداشتند نمونه آن را در جنگ جمل مشاهده مي‏كنيم كه بالاخره با سخنراني افرادي همچون امام حسين، عليه‏السلام، و عمار ياسر نيرويي درخور توجه به كمك حضرت علي، عليه‏السلام، شتافتند.68 و طبعا هرگاه طرف مقابل نيز از ابزار تحريك احساسات استفاده مي‏نمود، اين حكمرانان دچار مشكل مي‏شدند، چنانچه اين امر را در جنگ صفين و هنگام برافراشتن قرآن‏ها بر سر نيزه‏ها بخوبي مي‏توانيم ببينيم69 يكي از موفق‏ترين افرادي كه توانست از احساسات كوفيان بخوبي بهره‏برداري نمايد، مختار بن ابي‏عبيد ثقفي بود كه البته باز همين كه كوفيان احساس نمودند ورق عليه او برگشته است، دور او را خلوت كردند تا براحتي به‏دست مصعب بن زبير كشته شود.70 ه··) غَدر و فريبكاري: اين خصيصه بقدري در ميان كوفيان مشهور شد كه عرب ضرب‏المثل‏هاي «الكوفي لا يوفي؛ كوفي وفا ندارد» و «اَغْدَر من الكوفي؛ فريبكارتر از كوفي» را از آن ساخت.

اين خصيصه، معلول دنياطلبي و احساساتي بودن آنان است. در ذيل به ذكر بعضي موارد دراين‏باره مي‏پردازيم:

1ـ حضرت علي، عليه‏السلام، خطاب به كوفيان مي‏فرمايد:

شما در هنگام آرامش مانند شير هستيد و در هنگام جنگ شبيه روباهيد.71 2ـ و نيز آن حضرت در مقام شكايت به خداوند از دست كوفيان مي‏گويد:

خدايا هرچه براي آنان خيرخواهي كردم، جواب مرا با فريب دادند و هرگاه آنان را امين شمردم، به من خيانت كردند.72 3ـ جناب مسلم در آخرين لحظات زندگي خود مي‏گويد:

خدايا تو خود ميان ما و گروهي كه ما را فريب دادند و تكذيب نمودند و آنگاه ما را خوار كرده و كشتند، حكم فرما!73 4ـ امام حسين، عليه‏السلام، در آخرين ساعات حيات خود مي‏گويد:

أللّهمّ انّ أهل العراق غرّوني و خدعوني.







*. برگرفته از ره‏توشه راهيان نور، ج1، ويژه محرم‏الحرام و صفر المظفر 1422، دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم.

1. تاريخ الطبري، محمد بن جرير طبري، بيروت، مؤسسة‏الاعلمي للمطبوعات، ج3، ص145.

2. معجم‏البلدان، ياقوت حموي، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1399 ق، ج4، ص491.

3. تاريخ الطبري، ج4، ص49.

4. مروج الذهب و معادن الجوهر، علي بن حسين مسعودي، تحقيق محمد محيي الدين عبدالحميد، بيروت، دارالمعرفة، ج2، ص385.

5. همان، ج2، ص385.

6. حياة‏الامام الحسين بن علي، عليه‏السلام، باقر شريف القرشي، چاپ دوّم: قم، دارالكتب العلمية، 1397، ق، ج2، ص178.

7. معجم‏البلدان، ج4، ص491.

8. تاريخ الطبري، ج4، ص494.

9. بحارالانوار، محمدباقر مجلسي، تصحيح محمد باقر بهبودي، تهران، المكتبة الاسلامية،44،334.

10. همان، ص337.

11. همان، ص68.

12. همان، ج45، ص4.

13. الاخبار الطوال، ابوحنيفه احمد بن داود دينوري، تحقيق عبدالمنعم عامر، چاپ اول: قاهره، دار احياء الكتب العربية، 1968 م، ص305.

14. اسرار الشهادة، فاضل دربندي، تهران، منشورات اعلمي، ص418.

15. تاريخ التمدن الاسلامي، جرجي‏زيدان، بيروت، منشورات دار مكتبة‏الحياة، ج4، ص338.

16. الحياة الاجتماعية والاقتصادية في‏الكوفة في القرن الاول الهجري، محمد حسين زبيدي، بغداد، جامعة بغداد، 1970، ص42.

17. حياة‏الامام الحسين، عليه‏السلام، ج2،438.

18. تاريخ التمدن الاسلامي، ج4، ص370.

19. فتوح‏البلدان، ص279.

20. الاخبار الطوال، ص288.

21. فرهنگ فارسي، محمد معين، چاپ هشتم: تهران، انتشارات اميركبير، 1371، ج5، ص754.

22. تخطيط مدينة‏الكوفة عن المصادر التاريخية والاثرية، كاظم جنابي، چاپ اول، بغداد، مجمع العلمي العراقي، 1386 ق، ص26.

23. همان، ص43.

24. حياة‏الامام الحسين، عليه‏السلام، ج2، ص441 و پس از آن.

25. تاريخ الطبري، ج4، ص261.

26. مقتل‏الحسين، عليه‏السلام، عبدالرزاق موسوي مقرّم، چاپ پنجم: [قم]، دارالكتاب الاسلامي، 1399 ق، ص149؛ حياة‏الامام الحسين، عليه‏السلام، ج3، ص441.

27. الكامل في‏التاريخ، عزالدين ابوالحسن علي بن ابي‏الكرم معروف به ابن اثير، تحقيق علي شيري، چاپ اول: بيروت، دار احياء التراث العربي، 1308 ق، ج2، ص535.

28. تاريخ الطبري، ج4، ص132.

29. تجارب الامم، ابوعلي مسكويه رازي، تحقيق ابوالقاسم امامي، چاپ اول، تهران، دار سروش للطباعة والنشر، 1366، ج2، ص57.

30. حياة‏الامام الحسين، عليه‏السلام، ج2،370.

31. تاريخ التمدن الاسلامي، ج3، ص326.

32. همان، ج4، ص341.

33. همان، ج2، ص271.

34. الحياة الاجتماعيه...، ص78-77.

35. همان، ص91.

36. تاريخ التمدن الاسلامي، ج2، ص271.

37. الحياة الاجتماعيه...، ص83.

38. وسائل الشيعه، محمدبن حسن حرّ عاملي، تصحيح عبدالرحيم رباني شيرازي، چاپ ششم: تهران، مكتبة الاسلاميه، 1403 ق، ج14، ص46، ح4.

39. تاريخ التمدن الاسلامي، ج4، ص341.

40. الحياة الاجتماعية...، ص81.

41. همان، ص101-96.

42. به‏عنوان مثال براي آگاهي از قبايل شركت‏كننده در جنگهايي همچون قادسيه و تعداد نفرات آنها ر.ك: به كوفه، پيدايش شهر اسلامي، هشام جعيط، ترجمه ابوالحسن سرو مقدم، چاپ اول، مشهد، بنياد پژوهشهاي اسلامي آستان قدس رضوي، 1372، ص40 و 41.

43. تاريخ الطبري، ج2، ص502.

44. همان، ج4، ص103.

45. مروج الذهب، ج3، ص69؛ تجارب‏الامم، ج2، ص50؛ الاخبار الطوال، ص239.

46. تاريخ الطبري، ج3، ص329 و پس از آن.

47. الحياة الاجتماعية...، ص263.

48. مروج الذهب، ج3، ص23.

49. الطبقات الكبري، محمدبن سعد كاتب الواقدي، تحقيق سخاد، بيروت، دار صادر، 1377 ق، ج6، ص7.

50. مروج الذهب، ج2، ص347.

51. همان، ص405.

52. فضل الكوفه و مساجدها، محمد بن جعفر مشهدي حائري، تحقيق محمد سعيد طريحي، بيروت، دارالمرتضي، ص71.

53. كوفه، پيدايش شهر اسلامي، ص129.

54. تاريخ الطبري، ج3، ص513.

55. تاريخ التمدن الاسلامي، ج4، ص64.

56. حياة الامام الحسين، عليه‏السلام، ج3،327.

57. الاخبار الطوال، ص38.

58. تاريخ الطبري، ج4، ص277.

59. موسوعة كلمات الامام الحسين، عليه‏السلام، محمود شريفي و ديگران، چاپ اول: قم، معهد تحقيقات باقرالعلوم، 1415 ق، ص373.

60. كوفه، پيدايش شهر اسلامي، ص80.

61. العقد الفريد، احمدبن محمد بن عبدربه اندلسي، تحقيق عبدالمجيد الترحيني، بيروت، دارالكتب العلميه، 1317 ق، ج5، ص115.

62. تاريخ الطبري، ج30، ص243.

63. تجارب الامم، ج2، ص15.

64. الامامة والسياسة المعروف بتاريخ الخلفا، ابومحمد عبدالله بن مسلم بن قتيبه دينوري، تحقيق علي شيري، چاپ اول، قم، منشورات الشريف الرضي، 1371، ج1، ص127.

65. تاريخ الطبري، ج4، ص275 و 276.

66. همان، ص274.

67. مقتل‏الحسين، عليه‏السلام، مقرّم، ص316 و 317.

68. تاريخ الطبري، ج3، ص500.

69. همان، ج4، ص34.

70. همان، ص558 و پس از آن.

71. مهرة خطب الوب، ج1، ص420 و پس از آن.

72. مختصر كتاب البلدان، ص171.

73. مروج الذهب، ج3، ص69.

74. موسوعة كلمات الامام الحسين، عليه‏السلام، ص500.

/ 1