توقيعات ائمه عليهمالسلام
«توقيع» به معني امضا كردن نامه و فرمان و نشان كردن برنامه و منشور ميباشد، و نيز پاسخ هايي است كه بزرگان و دولتمردان، زير سؤالها و درخواستهاي كتبي كه از ايشان ميشود، مينويسند.1» توقيع نويسي از زمانهاي دور، بين حاكمان و فرمانروايان رواج داشته، و موارد فراواني از توقيعات آنها در متون تاريخي ثبت و ضبط شده است كه امروزه قابل دسترسي است. همچنين در كتابهاي روايي، فقهي و تاريخي شيعه، توقيع به قسمتي از نوشتههاي ائمه اطهار عليهمالسلام اطلاق شده است و البته عمده آنها ـ چه از لحاظ مقدار و حجم و چه از نظر تعداد توقيعاتي است كه از سوي قلب عالم امكان، ولي عصر، صاحب الزمان عليهالسلام صادر گرديده است.امروزه نيز وقتي سخن از توقيع به ميان ميآيد، ذهن به توقيعات حضرت مهدي عليهالسلام منصرف ميگردد، گرچه از ديگر ائمه عليهمالسلام نيز نوشته هايي تحت عنوان توقيع صادر شده است.توقيعات ائمه عليهمالسلام چنانكه اشاره شد توقيعات فراواني از سوي امامان صادر شده است كه براي نمونه ابتدا به برخي از توقيعات ائمه اطهار عليهمالسلام قبل از حضرت مهدي عليهالسلام و سپس به بعضي از توقيعات آن حضرت اشاره ميكنيم:توقيعات امامان قبل از حضرت مهدي عليهالسلام الف: امام موسي بن جعفر عليهالسلام در كتاب كشف الغمه آمده است كه: وَشّاء از حسن بن علي نقل ميكند كه من به همراه دائي خودم اسماعيل بن الياس به قصد مناسك حج حركت كرديم، پس او نامهاي به سوي موسي بن جعفر عليهماالسلام به اين مضمون نوشت كه: من داراي دختراني هستم، در حالي كه هيچ فرزند پسر ندارم. از آن رو كه مردان ما نيز كشته شدهاند، پس دعا كنيد همسرم كه آبستن است پسر بياورد و خودتان نيز نام او را معيّن فرماييد. پس توقيعي وارد شد كه «قَدْ قَضَي اللّهُ حاجَتَكَ فَسِمْهُ مُحَمَّدا؛ خداوند حاجتت را برآورده ساخت. او را محمد بنام.» چون ما به كوفه رسيديم، فرزند پسري به دنيا آمده بود2.ب: حضرت هادي عليهالسلام مرحوم كليني با ذكر سند از ايوب بن نوح نقل ميكند كه به ابوالحسن عليهالسلام نوشت: آيا خداي عزوجل به هر چيزي پيش از آنكه آنها را بيافريند و پديد آورد آگاه بود يا آنكه نميدانست تا آنها را اراده كرد و علم پيدا كرد به مخلوق هنگامي كه خلق كرد و به موجود هنگامي كه موجود كرد؟ پس آن حضرت به خط خود مرقوم فرمود: «لَمْ يَزَلِ اللّهُ عالِما بِالاَْشْياءِ قَبْلَ اَنْ يَخْلُقَ الاَْشْياءَ كَعِلْمِهِ بِالاَْشْياءِ بَعْدَ ما خَلَقَ الاَْشْياءَ3؛ خدا هميشه پيش از خلقت اشياء به آنها علم دارد، مانند علم داشتنش به آنها بعد از خلقشان.» ج: امام عسكري عليهالسلام سهل گويد: درسال 255 به حضرت عسكري عليهالسلام نوشتم كه اصحاب ما شيعيان در توحيد اختلاف دارند؛ بعضي گويند كه او (خدا) جسم است و بعضي گويند او صورت است. اگر صلاح بدانيد به چاكر خود لطف كنيد و به من بياموزيد آنچه را كه بر آن بايستم و از آن تجاوز نكنم.حضرت به خط خود مرقوم فرمودند:«سَأَلْتَ عَنِ التَّوْحيدِ وَ هذا عَنْكُمْ مَعْزُولٌ، اَللّهُ واحِدٌ اَحَدٌ، لَمْ يَلِدْ وَ لَمْ يُولَدْ وَلَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُوا اَحَدٌ، خالِقٌ وَلَيْسَ بِمَخْلُوقٍ، يَخْلُقُ تَبارَكَ وَ تَعالي ما يَشاءُ مِنَ الاَْجْسامِ وَ غَيْرِ ذلِكَ وَلَيْسَ بِجِسْمٍ وَيُصَوِّرُ ما يَشاءُ وَلَيْسَ بِصُورَةٍ، جَلَّ ثَناؤُهُ وَتَقَدَّسَتْ اَسْماءُهُ اَنْ يَكُونَ لَهُ شِبْهٌ هُوَ لا غَيْرُهُ، لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ وَهُوَ السَّميعُ الْبَصيرُ4؛ از توحيد پرسيدي، در صورتي كه از شما بر كنار است [وظيفه شما نيست]، خدا يگانه و يكتاست، نزاده و زاده نشده و چيزي همتاي او نيست. او خالق است و مخلوق نيست. خداي تبارك و تعالي هر چه خواهد از جسم و غير جسم بيافريند و خودش جسم نيست، آنچه خواهد صورتگري كند و خودش صورت نيست، سپاسش بزرگست و نام هايش مقدستر از آنكه برايش مانندي جز خود او باشد، چيزي مانندش نيست و او شنوا و بيناست.» توقيعات حضرت مهدي عليهالسلام همانطور كه اشاره شد، آنچه از توقيعات امروزه قصد ميشود، نوشتههايي است كه از ناحيه مقدسه آخرين ذخيره الهي، وجود مقدس صاحب الامر عليهالسلام صادر شده است، اگرچه اطلاق توقيع بر نوشته هايي كه تا كنون به آنها اشاره شد به معناي عام بدون اشكال است.آنچه ميتوان در مورد توقيعات حضرت مهدي عليهالسلام به بحث نشست عبارتند از:1 ـ اعجاز در توقيعات اگرچه چگونگي ارتباط نواب خاص امام زمان عليهالسلام با مقام شامخ امامت و صدور توقيعات روشن نيست، اما بدون شك بسياري از اين توقيعات به گونهاي معجزه آسا صادر شده است، به نحوي كه به طور قطع ميتوان گفت صدور آنها به نحو عادي و از شخص معمولي صورت نگرفته است.مثلاً نقل شده است كه «محمد بن فضل موصلي» شيعه بود ولي نيابت «حسين بن روح» را قبول نداشت. روزي هنگام بحث با يكي از دوستانش به نام «حسن بن علي وجنا» و بنا به پيشنهاد او، براي آزمودن نائب امام مطلبي را كاملا محرمانه با هم توافق كردند و «حسن بن علي وجنا» كاغذي از دفتر موصلي جدا كرد و قلمي تراشيد و با آن بدون مركّب مطالبي بر روي آن ورقه نوشت، سپس آن را مهر كرد و توسط خدمتكار نزد حسين بن روح فرستاد.ظهر همان روز در حالي كه محمد بن فضل مشغول غذا خوردن بود، جواب نامه وارد شد كه فصل به فصل در همان ورقه ارسالي آمده و با مركّب نوشته شده بود. محمد بن فضل در حالي كه سخت تحت تأثير قرار گرفته بود همراه حسن بن وجنا محضر حسين بن روح وارد شدند و از ايشان عذر خواهي كردند5.اين معجزه در مرحله صدور توقيع بود. در متن توقيعات نيز موارد فراواني از معجزات به چشم ميخورد كه بيشتر به صورت اخبار غيبي از حوادث آينده، اتفاقات پنهاني، شفاي بيماران و مانند آن ميباشد.يك نمونه از اين توقيعات زماني صادر شد كه در مورد وكلا و نمايندگان حضرت، نزد خليفه غاصب وقت سعايت شده بود. خليفه براي شناسايي و دستگيري آنان دستور داد افراد ناشناسي را همراه با پول نزد آنها به جاسوسي بفرستيد و اگر كسي از آنها چيزي پذيرفت، او را دستگير كنيد.حضرت ولي عصر عليهالسلام در اين توقيع شريف خود خطاب به كليه وكلا فرماني صادر فرمودند مبني بر اينكه از هيچ كس و تحت هيچ شرايطي چيزي نپذيرند و از گرفتن هر گونه چيزي خودداري نمايند و خود را بياطلاع نشان دهند. اين واقعه را مرحوم كليني در كتاب شريف كافي اين گونه بيان كرده است:حسن بن حسن علوي گويد: مردي از نديمان روز حسني و مرد ديگري كه همراه او بود به او گفتند:اينك او (يعني صاحب الزمان عليهالسلام ) اموال مردم را (به عنوان سهم امام عليهالسلام ) جمع ميكند و وكلايي دارد و وكلاء آن حضرت را كه در اطراف پراكنده بودند نام بردند. اين خبر به گوش عبيداللّه بن سليمان وزير رسيد، وزير همت گماشت كه وكلا را بگيرد. سلطان گفت: جست و جو كنيد و ببينيد خود اين مرد كجاست، زيرا اين كار سختي است.عبيداللّه بن سليمان گفت: وكلا را ميگيريم. سليمان گفت: نه، بلكه اشخاصي را كه نميشناسند به عنوان جاسوس با پول نزد آنها ميفرستيم، هر كس از آنها پولي قبول كرد، او را ميگيريم.از حضرت نامه رسيد كه به همه وكلا دستور داده شود: از هيچ كس چيزي نگيرند و از گرفتن سهم امام خودداري نمايند و خود رابه ناداني زنند. مردي ناشناس به عنوان جاسوس نزد محمد بن احمد آمد و در خلوت به او گفت: مالي همراه دارم كه ميخواهم آن را برسانم. محمد گفت: اشتباه كردي، من از اين موضوع خبري ندارم. او همواره مهرباني و حيله گري ميكرد و محمد خود را به ناداني ميزد6.در ماجراي ديگري از سوي حضرت ولي عصر عليهالسلام دستوري صادرشد كه در آن از زيارت كاظمين و كربلا نهي كرده بودند. پس از چند ماه معلوم شد خليفه در آن موقع دستور داده بود كه هر كس به زيارت رود در كمينش باشند و او را دستگير كنند7.2 ـ كتابت برخي از توقيعات به خط مبارك حضرت مهدي عليهالسلام به تصريح عدهاي از راويان و ناقلان توقيعات، برخي از اين نوشتهها به خط شريف آن حضرت به رشته تحرير در آمده است. در ذيل به نمونههايي از اين تصريحها اشاره ميشود:الف) شيخ طوسي به نقل از راوي يك توقيع، اين جمله را در كتاب خود نقل كرده است كه:«فَوَرَدَ جَوابُ كِتابِهِمْ بِخَطِّهِ عَلَيْهِ وَعَلي آبائِهِ السَّلامُ: بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ، عافانَا اللّهُ وَإيّاكُمْ مِنَ الضَّلالَةِ وَالْفِتَنِ، وَوَهَبَ لَنا وَلَكُمْ رُوحَ الْيَقينِ، وَاَجارَنا وَاِيّاكُمْ مِنْ سُوءِ الْمُنْقَلَبِ...8؛ جواب نوشته آنان به خط امام زمان عليهالسلام وارد شد كه: به نام خداوند بخشنده مهربان. خداوند، ما و شما را از گمراهي و فتنهها سلامت بخشد و به ما و شما روح يقين عطا كند و ما و شما را از عاقبت بد پناه دهد... .» ب) در كمال الدين شيخ صدوق آمده است: «مُحَمَّدِ بْنِ عُثْمانِ الْعَمْري قَدَّسَ اللّهُ رُوحَهُ يَقُولُ: خَرَجَ تَوْقيعٌ بِخَطٍّ نَعْرِفُهُ: مَنْ سَمّاني في مَجْمَعٍ مِنَ النّاسِ بِاِسْمي فَعَلَيْهِ لَعْنَةُ اللّهِ9؛ محمد بن عثمان عمري قدسسره ميگويد: توقيعي به خطي كه ما آن را ميشناختيم خارج شد [و مشتمل بر اين مسأله بود كه[ هر كس مرا در ميان جمعي از مردم به اسم خودم نام ببرد، پس لعنت الهي بر او باد.10» ج) همچنين در كتاب كمال الدين شيخ صدوق آمده است:«اِسْحقِ بْنِ يَعْقُوبَ قالَ سَأَلْتُ مُحَمَّدَ بْنَ عُثْمانِ الْعَمْري رحمهالله اَنْ يُوصِلَ اِلَيَّ كِتابا قَدْ سَأَلَتُ فيهِ عَنْ مَسائِلَ اُشْكِلَتْ عَلَيَّ، فَوَرَدَ فِي التَّوْقيعِ وَبِخَطِّ مَوْلانا صاحِبَ الزَّمان عليهالسلام :اَمّا ما سَأَلْتَ عَنْهُ اَرْشَدَكَ اللّهُ وَثَبَّتَكَ مِنْ اَمْرِ الْمُنْكِرينَ لي مِنْ اَهْلِ بَيْتِنا وَبَني عَمِّنا فَاعْلَمْ اَنَّهُ لَيْسَ بَيْنَ اللّهِ عَزَّوَجَلَّ وَبَيْنَ اَحَدٍ قَرابَةٌ وَمَنْ اَنْكَرَني فَلَيْسَ مِنّي وَسَبيلُهُ سَبيلُ ابْنِ نُوحٍ عليهالسلام وَاَمّا سَبيلُ عَمّي جَعْفَرَ وَوَلَدِهِ فَسَبيلُ اِخْوَةِ يُوسُفَ عليهالسلام ...11؛ اسحاق بن يعقوب گويد: از محمد بن عثمان عمري خواهش كردم نامهاي را كه در آن از مسائل مشكلي پرسش كرده بودم، به من برساند، پس در توقيع و به خط مولايمان صاحب الزمان عليهالسلام وارد شده بود كه:اما آنچه درباره آن پرسيدي ـ كه خدايت هدايت كند و پايدارت بدارد ـ راجع به امر منكران من از خاندان و عموزادگان خودم، بدان كه ميان خدا و كسي خويشاوندي نيست و هر كس مرا منكر باشد از من نيست و راه او راه فرزند نوح عليهالسلام است. و اما راه عمويم جعفر و فرزندانش، راه برادران يوسف عليهالسلام است... .» عبارات فوق گوياي اين مطلب است كه بزرگان محدثين اطمينان داشتهاند كه توقيعات به خط خود حضرت حجت عليهالسلام است.با توجه به اينكه در طول مدت نيابتِ سفيران چهارگانه، اين توقيعات به طور يكنواخت صادر ميشد، شيوهاي كاملاً مطمئن براي يقين به صدور آنها از شخص امام عليهالسلام بود و راه رابه كلي براي افراد فرصت طلب و مغرض ميبست كه هرگز نتوانند نامههاي جعلي به نام آن حضرت فراهم آورند و مردم را فريب دهند.البته قابل ذكر است كه تنها افراد خاص و مورد اعتمادي توقيعات را به خط امام مشاهده ميكردند، سپس از روي آنها نسخه برداري و رونويسي كرده يا مضمون آنها را به ذهن ميسپردند. اگر چه برخي از اين توقيعات نيز بنابر اقتضاي مصلحت در بين عموم شيعيان منتشر ميشد. همه توقيعات حضرت مهدي عليهالسلام توسط نواب خاص آن حضرت در طول غيبت صغري براي افراد ظاهر ميشد و ارتباط كتبي با حضرتش منحصرا از طريق ايشان انجام پذير بود به صورتي كه حتي وكلاي آن حضرت نامههاي خود و ديگران را نزد نائب امام ميفرستادند و از او پاسخ دريافت ميكردند و اساسا فلسفه نيابت خاصه نيز همين است و گرنه اگر هر كسي بتواند به شرف گرفتن توقيع نائل آيد، ديگر چه نيازي به نائب خاص بود؟ 3 ـ توقيعات در دوران غيبت كبري برخي از علماء، توقيعات را منحصر به زمان غيبت صغري و نواب خاص ندانستهاند و نامههايي را به آن حضرت نسبت دادهاند كه قبول يا ردّ آن تأمل بيشتري ميطلبد. از جمله مرحوم طبرسي نامه هايي از حضرت مهدي عليهالسلام به شيخ مفيد رحمهالله را نقل كرده است. اين نامهها توسط شخص مورد اعتمادي به شيخ مفيد رحمهالله رسيده، ولي نام آن شخص ذكر نشده است.يكي از اين نامهها اين گونه آغاز ميشود:«لِلاَْخِ السَّديدِ، وَالْوَلِيِّ الرَّشيدِ، اَلشَّيْخِ الْمُفيدِ، اَبي عَبْدِ اللّهِ مُحَمَّدِ بْنِ النُّعْمانِ اَدامَ اللّهُ اِعْزازَهُ مِنْ مُسْتَوْدَعِ الْعَهْدِ الْمَأخُوذِ عَلَي الْعِبادِ. بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ. اَمّا بَعْدُ سَلامٌ عَلَيْكَ اَيُّهَا الْوَلِيُّ الْمُخْلِصُ فِي الدّينِ الْمَخْصُوصُ فينا بِالْيَقينِ، فَاِنّا نَحْمِدُ اِلَيْكَ اللّهَ...12؛ نامهاي به برادر با ايمان و دوست رشيد، ابو عبد اللّه محمد بن نعمان ـ شيخ مفيد ـ كه خداوند عزّت وي را از محل وديعه نهادن عهدي كه بر بندگان گرفته شده است، مستدام بدارد. به نام خداوند بخشنده مهربان، امّا بعد، سلام بر تو اي دوستي كه در دين مخلص و در مورد ما به يقين مخصوص گشتهاي. ما در مورد [نعمت وجود] تو، خداوند را سپاسگذاريم... .» همچنين برخي از معاصرين، پيامي را كه از سوي آن حضرت براي مرحوم آيت اللّه سيد ابوالحسن اصفهاني توسط مرحوم شيخ محمد كوفي شوشتري نقل شده است، در شمار توقيعات ذكر كردهاند. در اين نامه چنين ميخوانيم: «اِرْخَصْ نَفْسَكَ وَاجْعَلْ مَجْلِسَكَ فِي الدِّهْليزِ وَاقْضِ حَوائِجَ النّاسِ، نَحْنُ نَنْصُرُكَ13؛ خودت را در اختيار [مردم[ بگذار و محل نشستن خويش را در محل در ورودي خانه قرار بده [تامردم سريعتر بتوانند با تو ارتباط پيدا كنند] و حوايج مردم را برآور. ما تو را ياري ميكنيم.» 4 ـ چگونگي صدور توقيعات در عصر غيبت صغري، سفيران حضرت مهدي عليهالسلام سؤالات و درخواستهاي مراجعه كنندگان را در يك ورقه به نوبت مينوشتند، آنگاه جواب آنها ـ كه حداكثر ظرف سه روز صادر ميشد ـ يكجا ميآمد14. گاهي نيز جواب پرسشها به صورت شفاهي به نواب خاص گفته شده و ايشان به قلم خود آن را نگاشته و يا به صورت حضوري به سؤال كننده پاسخ ميدادند. در پارهاي از موارد نيز ـ به جهت مصلحتي كه حضرت ميدانستند ـ اصلاً پاسخي صادر نميشد. برخي از توقيعات نيز ابتداءا و بدون اينكه در جواب پرسشي باشد صادر شده است.5 ـ موضوعات توقيعات موضوعات مندرج در توقيعات گستره وسيعي را در بر ميگرفت؛ از معارف و حقايق ديني گرفته تا امور تربيتي و برنامههاي زندگي فردي و اجتماعي و موضوعات ديگر كه فهرست اجمالي آنها بدين قرار است:الف: مباحث عقيدتي؛ در زمينههاي مختلف توحيد، نبوت، امامت، معاد و امثال آن15ب: مباحث اجتماعي؛ شامل مسائل اخلاقي، تربيتي، شؤون اقتصادي و مشكلات مالي16
ج: وظايف و تكاليف شيعيان در عصر غيبت؛ مانند توجه به خداوند متعال، ايجاد زمينههاي خودسازي، ارتباط با حضرت مهدي عليهالسلام ، پيروي از آن حضرت، آمادگي براي برپايي حكومت عدل و قسط توسط حضرت مهدي عليهالسلام و...17 .د: احكام و مسائل فقهي؛ مانند نماز، روزه، حج، نذر، خمس، ازدواج و مانند آن18
ه··: امور شخصي كساني كه از آن حضرت درخواست پاسخ ميكردند؛ از قبيل نامگذاري فرزند، انتخاب دوست، اجازه مسافرت و مانند آن19 و: نصب و تأييد نوّاب و وكلا و امور مربوط به آنها، افشا كردنِ تزوير مدعيان دروغين و طرد منحرفين و غلات.در عصر غيبت صغري افرادي به عناوين مختلف و با مقاصد گوناگوني به دروغ ادعاهايي ميكردند و سعي داشتند دوستان و پيروان ائمه رابه سوي خود جلب كرده، فريب دهند و گمراه سازند. با توجه به اينكه اين قبيل افراد كم و بيش در بين شيعيان آن زمان شهرت و احترامي داشتند و غالبا زير پوشش ادعاي نيابت و سفارت حضرت مهدي عليهالسلام دامهاي خود را ميگسترانيدند، خطر آنها براي شيعيان و مسلمانان از خطر ديگر دشمنان اسلام كمتر نبود و افشاي تزوير و برداشتن نقاب از چهره آنها و طردشان از جوامع شيعي، ضرورت داشت. از اين رو توقيعات مهمي درباره اين افراد و بيزاري حضرت ولي عصر عليهالسلام از آنها از سوي آن جناب صادر شده و مايه رسوايي و انزواي مدعيان دروغگو را فراهم مينمود.گاهي ميشد كه توقيعات صادر شده از حضرت مهدي عليهالسلام بر هيچ يك از موارد ذكر شده مشتمل نميشد، بلكه تنها به خاطر دفع خطر از شيعيان صادر ميگرديد، بويژه در عصري كه حاكمان ستمگر، براي شناسايي، آزار و نابودي شيعيان و پيروان اهل بيت عصمت و طهارت عليهمالسلام كمر بسته، تمامهمت خويش را به كار ميگرفتند و چه بسا نقشههاي زيركانهاي طرح ميكردند تا بلكه بتوانند تمامي آنها را از بين ببرند. تنها راه نجات از دام بدخواهان و كينه توزان، همين توقيعات بود كه آن حضرت به وسيله آنها و با الهامهاي الهي شيعه را نجات ميبخشيد.نمونهاي از اين گونه توقيعات را در بحث «اعجاز در توقيعات» مطالعه كرديد.
1 ـ لغتنامه دهخدا، ج5، ص7145.2 ـ كشف الغمه، ابوالحسن اربلي، ج3، ص36.3 ـ اصول كافي، كليني، ج1، ص145، ح4.4 ـ همان، ص138، ح10.5 ـ كتاب الغيبة، شيخ طوسي، ص315، ح264.6 ـ كافي، ج2، ص467، ح30.7 ـ همان، ص467، ح31.8 ـ همان، ص285، ج245.9 ـ كمال الدين، شيخ صدوق، ج2، ص160، ج3.10 ـ برخي از علماي شيعه حرمت تسميه حضرت مهدي عليهالسلام با نام را مخصوص مواردي كه خوف خطر باشد ميدانند.11 ـ كمال الدين، شيخ صدوق، ج2، ص160، ح4.12 ـ الاحتجاج، ص497.13 ـ مجموعه فرمايشات حضرت بقية اللّه، محمد خادمي شيرازي، ص170.14 ـ ر.ك: كتاب الغيبة، ص370 و الخرايج والجرايح، ج1، ص479.15 ـ ر.ك: الاحتجاج، ص467 به بعد.16 ـ همان.17 ـ ر.ك: الخرايج و الجرائح، قطب راوندي، ح2، ص902؛ كتاب الغيبه، ص285؛ كمال الدين، ج2، ص160.18 ـ ر.ك: الاحتجاج، ص481، توقيع به محمد بن عبداللّه حميري.19 ـ ر.ك: كتاب الغيبه، ص308، حديث 261 و 266؛ كافي، ج2، ص457، ح10، 11، 12.