علم و علم کاذب نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

علم و علم کاذب - نسخه متنی

آیمری لاکاتوش

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

علم و علم كاذب

نوشته ايمره لاكاتوش

احترام انسان به معرفت، يكى از برجسته‏ترين خصائص اوست. معرفت به زبان لاتين Scientia است و كلمه Science ( علم) به عنوان محترم ترين نوع معرفت معرفى شده است. ولى آنچه علم را از خرافات يا علم كاذب متمايز مى‏سازد، چيست؟ كليساى كاتوليك، پيروان كوپرنيك و حزب كمونيست، پيروان مندل را به بهانه اينكه عقايد آنها علم كاذب است، طرد كردند و آزار دادند. بنا براين ملاحظه مى‏شود كه مسئله حد و مرز علم و علم كاذب، صرفا يك مسئله مربوط به مشرب فلسفى نيست، بلكه داراى ارتباط و اهميت‏برجسته سياسى و اجتماعى است .

عده اى از فلاسفه كوشش كرده اند تا مساله تعيين حد و مرز علم را به اين صورت حل كنند كه اگر اغلب مردم، حكمى را بنحوى نسبتا جدى قبول داشته و آن را پذيرفتند، حكم مزبور مقام و منزلت علم را به دست مى‏آورد; ولى تاريخ تفكر به ما نشان مى‏دهد كه بسيارى از مردم در گذشته، به عقايد كاملا بى‏پايه و بى‏اساس سرسپردگى كامل داشته‏اند. در مقابل برخى از دانشمندان حتى در مورد بهترين تئوريهاى خود بسيار به ديده شك مى‏نگريستند. تئورى نيوتون يكى از نيرومندترين تئوريهايى است كه علم تا كنون بوجود آورده است، ولى خود نيوتون هيچگاه باور نداشت كه اجسام از يك فاصله يكديگر را جذب مى‏كنند. بنابراين، هيچ درجه‏اى از تعهد و اعتقاد در قبال يك حكم، آن حكم را به علم تبديل نمى‏كند. در واقع نشانه برجسته رفتار علمى يك نوع تلقى ترديدآميز حتى نسبت‏به تئوريهايى است كه شديدترين دلبستگى را به آنها داريم. اعتقاد كوركورانه به يك تئورى، يك فضيلت فكرى نيست‏بلكه يك خيانت فكرى است. بنابراين، حكمى ممكن است علم كاذب باشد حتى اگر كاملا موجه و حق بجانب جلوه كند، و همه به آن معتقد باشند. از سوى ديگر، حكمى ممكن است از نظر علمى ارزشمند باشد، حتى اگر باور نكردنى جلوه كند و هيچكس به آن معتقد نباشد. يك تئورى مى‏تواند داراى ارزش علمى بسيار عالى باشد، حتى اگر هيچكس آن را نفهمد چه رسد به اينكه آن را باور داشته باشند. ارزش معرفتى يك تئورى، هيچ ارتباطى با تاثير روان‏شناختى‏اى كه روى اذهان مردم مى‏گذارد ندارد. اعتقاد، تعهد، دلبستگى و فهم، از حالات ذهن انسان هستند. ولى ارزش عينى و علمى يك تئورى، مستقل از ذهن انسانى است كه آن را خلق مى‏كند، يا آن را مى‏فهمد. ارزش علمى آن فقط به پشتيبانى و حمايت عينى اى كه اين تئوريها يا حدسها در واقعيات (فاكتها) به دست مى‏آورند، متكى است .

هيوم مى‏گفت: «اگر كتابى را در دست‏بگيريم كه حاوى هيچ استدلالى انتزاعى مرتبط با كميت و عدد يا هيچ استدلال تجربى درباره امر واقع و وجود نباشد، بايد آن را به آتش بيندازيم، زيرا جز سفسطه و فريب هيچ چيز در برندارد »

ولى بايد پرسيد: استدلال تجربى چيست؟

اگر به كتب و منابع وسيع قرن هفدهم در باره سحر و جادو مراجعه كنيم، آنها را پر از گزارشهاى مشاهدات دقيق و گواهيهاى همراه با سوگند و حتى تجربيات خواهيم يافت .

گلانويل فيلسوف مشهور سالهاى نخست انجمن پادشاهى انگليس، جادوگرى را عاليترين نمونه استدلال تجربى تلقى مى‏كرد .

بنابر اين قبل از آنكه طبق نظر هيوم، كار سوزاندن كتاب را آغاز كنيم، بايد استدلال تجربى را تعريف كنيم. در استدلال علمى، تئوريها با واقعيتها مواجه مى‏شوند و يكى از شرايط اساسى استدلال علمى اين است كه تئوريها بايد مورد حمايت و پشتيبانى واقعيات قرار گيرند .

حال بايد پرسيد كه واقعيات با چه دقتى مى‏توانند از تئورى پشتيبانى كنند؟ پاسخهاى مختلفى به اين سؤال داده شده است. تصور نيوتون اين بود كه قوانين خود را از روى واقعيات ثابت كرده است . او افتخار مى‏كرد كه كارش بيان فرضيه‏هاى صرف نبوده و فقط تئوريهايى را كه بر مبناى واقعيات ثابت‏شده عنوان كرده است‏بويژه مدعى بود كه قوانين خود را از پديده‏هاى ارائه شده توسط كپلر استنتاج كرده است. ولى فخرفروشيهاى او بى‏اساس بود، زيرا طبق ادعاهاى كپلر، مسير سيارات بيضى است در صورتيكه طبق تئورى نيوتون، سيارات فقط در حالتهايى خاص مسير بيضى شكل دارند كه طى حركتشان يكديگر را دچار اختلال نسازند. اما اين شرط هيچگاه صادق نيست و طبق قوانين نيوتون سيارات به طور حتم مسير يكديگر را مختل مى‏كنند. بنا بر اين نيوتون مجبور شد تا تئورى انحراف مدار را ابداع كند، كه از آن چنين برمى آيد كه هيچ سياره‏اى در مسير بيضى حركت نمى‏كند. مى‏توان به آسانى اثبات كرد كه ممكن نيست از تعداد محدودى از واقعيتها، يك قانون طبيعت را با منطق معتبر نتيجه گرفت، ولى هنوز كه هنوز است مرتب مى‏خوانيم كه تئوريهاى از روى واقعيتها ثابت مى‏شوند. اين چنين مقاومت در برابر منطق مقدماتى چرا رخ مى‏دهد؟

توضيح بسيار موجهى در اين باره وجود دارد . دانشمندان قصد دارند تئوريهاى خود را چنان قابل احترام سازند كه شايستگى عنوان «علم » يعنى معرفت اصيل را داشته باشد. از قرن هفدهم كه علم به معنى امروزى‏اش پديد آمد، اين تصور نزد دانشمندان وجود داشت كه علم بايد بدون هيچگونه ترديدى ثابت شود و به صورت معرفت مطمئن درآيد. دانشمند اگر بخواهد شايسته اين عنوان باشد، نبايد حدس بزند، بلكه بايد هر جمله اى را كه بيان مى‏كند از روى واقعيات ثابت كند. اين معيار شرافت علمى بود. تئوريهايى كه از روى واقعيات ثابت نشده باشند، به منزله علم كاذب معصيت آميز و همچون بدعت كفرآميز در جامعه تلقى مى‏شد. فقط فروريختگى تئورى نيوتونى در قرن حاضر بود كه دانشمندان را وادار ساخت تا درك كنند. ميزان و معيار شرافت و درستكارى علمى كه آنها براى خود ساخته بودند، جنبه تخيلى داشته است. قبل از ظهور اينشتاين، اكثر دانشمندان فكر مى‏كردند، نيوتون قوانين نهايى و اساسى را كه خداوند در طبيعت به وديعه گذاشته است، با اثبات آنها از روى واقعيات كشف و آشكار ساخته است. آمپر در اوايل قرن نوزدهم چنين احساس كرد كه بايد كتاب مربوط به انديشه‏هايش در زمينه الكترومغناطيس را تئورى رياضى پديده‏هاى الكتروديناميك كه " بدون كوچكترين شبهه‏اى از تجربه استنتاج شده است" نامگذارى كند. اما در آخر كتاب، تصادفا اعتراف مى‏كند كه بعضى از تجربيات مربوطه هيچگاه انجام نشده و حتى آلات و ابزار لازم براى انجام آنها ساخته نشده است .

حال اگر كليه تئوريهاى علمى به طور مساوى اثبات نشدنى است، وجه تمايز دانسته‏هاى علمى از جهل و علم اصيل از علم كاذب چيست؟

يك پاسخ به اين سؤال از قرن بيستم توسط منطقيون استقرايى ارائه شد. منطق استقرايى بر آن شد تا احتمالات تئوريهاى گوناگون را بر حسب كل شواهدى كه بر له آن تئوريها در دسترس است تعريف كند . اگر احتمال رياضى يك تئورى بالاباشد،در آن صورت شايسته اين است كه علمى توصيف شود. اگر اين احتمال پايين يا صفر باشد، تئورى مزبور علمى نمى‏باشد . بدين ترتيب معيار شرافت و تقواى علمى اين است كه هرگز چيزى را كه لااقل تا درجه بالايى محتمل نباشد، بيان نكنند. احتمال‏گرايى سيماى جذابى دارد. به جاى آنكه يك تمايز ساده‏گراى سياه و سفيد بين علم و شبه‏علم ارائه دهد، يك درجه بندى پيوسته از تئوريهاى ضعيف با احتمال پايين تا تئوريهاى خوب با احتمال بالا عرضه مى‏كند ولى در سال 1934 كارل پوپر يكى از بانفوذترين فلاسفه عصر ما چنين استدلال كرد كه «احتمال رياضى كليه تئوريها - چه علم اصيل و چه علم كاذب - با در دست‏بودن هر مقدار شواهد بر له آنها، مساوى صفر است ».

اگر استدلال پوپر درست‏باشد، تئوريهاى علمى نه تنها متساويا غير قابل اثبات هستند، بلكه نيز متساويا غير محتمل مى‏باشند. بدين جهت معيار جديدى تشخيص مرز بين علم و شبه علم لازم است و پوپر يك معيار پيچيده‏اى پيشنهاد كرد. طبق معيار پوپر، يك تئورى مى‏تواند علمى باشد حتى اگر هيچگونه مدرك و دليل بر له آن موجود نباشد. برعكس مى‏تواند علم كاذب باشد، حتى اگر تمام مدارك و شواهد موجود بر له آن گواهى دهد. يعنى جنبه علمى يا غير علمى بودن يك تئورى مى‏تواند مستقل از واقعيات تعيين شود. يك تئورى «علمى‏» است، اگر كسى از پيش يك تجربه (يا مشاهده ) قاطع را معرفى كند كه بتواند تئورى مزبور را ابطال كند. برعكس تئورى مزبور علم كاذب يا شبه علمى خواهد بود، اگر معرفى چنين ابطال كننده بالقوه‏اى امكان نداشته باشد. اما اگر چنين باشد ديگر بين تئوريهاى علمى و شبه علمى، نمى‏توان مرزى تعيين كرد بلكه در واقع تا حدودى روش علمى را از روش غير علمى متمايز مى‏سازيم. براى يك فرد معتقد به نظريه پوپر، ماركسيسم "علمى " خواهد بود اگر ماركسيستها واقعياتى را معرفى كنند كه در صورت مشاهده، آنها را وادار كند تا از ماركسيسم دست‏بكشند. در غير اين صورت، ماركسيسم يك علم كاذب مى‏شود. همواره جالب خواهد بود، از يك ماركسيست‏سؤال شود، چه واقعه يا حادثه قابل تصورى باعث‏خواهد شد كه ماركسيسم را رها كند. در صورتى كه وى به ماركسيسم متعهد باشد به طور حتم برايش غير اخلاقى خواهد بود اگر وضع امورى را معرفى كند كه بتواند ماركسيسم را ابطال سازد. بدين ترتيب يك حكم ممكن است‏به يك عقيده علمى كاذب تنزل و يا به يك معرفت اصيل ارتقاء يابد، برحسب اينكه آيا شرايط قابل مشاهده‏اى كه منجر به ابطال آن شود را مى‏توانيم بيان كنيم يا نه .

آيا در اين صورت، معيار ابطال پذيرى پوپر مى‏تواند راه حلى براى مساله تعيين حد و مرز بين علم از علم كاذب باشد؟ نه نمى‏تواند. زيرا معيار پوپر، لجاجت و سرسختى اصرارآميز تئوريهاى علمى را ناديده مى‏گيرد. دانشمندان پوست كلفت‏اند. آنها تنها به اين دليل كه واقعيات يك تئورى تناقض دارد، آن تئورى را رها نمى‏كنند. آنها معمولا يا يك فرضيه نجات اختراع مى‏كنند تا آنچه را كه بعدا يك بى‏قاعدگى صرف نام‏گذارى مى‏نمايند توضيح دهند و يا آنكه اگر نتوانند بى‏قاعدگى مزبور را توضيح دهند، آن را ناديده مى‏گيرند و توجه خود را به مسائل ديگرى معطوف مى‏دارند. دقت كنيد كه دانشمندان درباره بى‏قاعدگيها يا نمونه‏هاى متمرد سخن مى‏گويند نه درباره ابطالها. البته تاريخ علم پر از نقل رواياتى است كه چگونه تجربيات قاطع گويا تئوريهايى را هلاك كرده است، ولى اين روايات مدت مديدى پس از كنار گذاشته شدن تئوريها، اختراع شده‏اند. اگر پوپر از يك دانشمند نيوتونى پرسيده بود كه تحت چه شرايطى (شرايط تجربى) حاضر خواهد بود از تئورى نيوتونى دست‏بكشد، در آن صورت برخى از دانشمندان نيوتونى عينا مثل بعضى ماركسيستها حيران و ساكت مى‏ماندند .

پس نشانه اختصاصى علم چيست؟ آيا بايد بپذيريم كه يك انقلاب علمى دقيقا مانند يك تغيير غير عقلايى در تعهد ماست؟ توماس كوهن، فيلسوف علم برجسته امريكايى پس از آنكه ساده لوحى ابطال پذيرى پوپر را كشف كرد به همين نتيجه رسيد. ولى اگر حق با كوهن باشد در آن صورت هيچگونه مرزبندى روشن و صريحى بين علم و شبه علم، هيچگونه پيشرفت علمى و انحطاط فكرى، هيچگونه معيار درستكارى و شرافت علمى وجود ندارد. پس او چه معيارى براى تشخيص و تعيين مرز بين پيشرفت علمى و انحطاط فكرى مى‏تواند عرضه كند؟

در چند سال اخير، من از يك متدولوژى برنامه‏هاى تحقيق علمى جانبدارى كرده‏ام كه بعضى از مسائلى را كه هم پوپر و هم كوهن در حل آن ناموفق بوده‏اند، حل مى‏كند. نخست من مدعى هستم كه واحد توصيفى نوعى دستاورد علمى عبارت از يك فرضيه جدا و منفرد نيست، بلكه در واقع يك برنامه تحقيق است كه واحد مزبور را تشكيل مى‏دهد .

علم عبارت از آزمايش و خطاى ساده و يك سرى حدسها و ابطالها نيست. حكم اينكه «تمام قوها سفيد هستند» ممكن است‏با كشف يك قوى سياه ابطال شود. ولى چنين آزمايش و خطاى كم‏مايه و مبتذل مقام علم را ندارد.به عنوان مثال، علم نيوتونى صرفا مجموعه‏اى از چهار حدس مشتمل بر سه قانون مكانيك و يك قانون جاذبه نمى‏باشد. اين چهار قانون فقط هسته اصلى و بنيادين برنامه نيوتونى را تشكيل مى‏دهند. ولى اين هسته بنيادين، توسط يك كمربند حفاظتى وسيع شامل فرضيه‏هاى امدادى، از ابطال محافظت مى‏شود و حتى مهم‏تر از اين، برنامه تحقيق داراى يك قاعده و روال كشف (hewistic) ، يعنى يك دستگاه نيرومندحل مساله نيز مى‏باشد، كه با كمك تكنيكهاى پيچيده و دقيق رياضى، بى‏قاعدگيها و تمردها را هضم مى‏كنند و حتى آن را به شواهد و دلايل مثبت‏بر له تئورى مبدل مى‏سازند. به عنوان مثال، اگر سياره‏اى، دقيقا آنطور كه مى‏بايد حركت نكند دانشمند نيوتونى حدسهاى خود را درباره انكسار اتمسفرى و انتشار نور در طوفانهاى مغناطيسى و صدها حدس ديگر كه همگى بخشى از برنامه تحقيق هستند، رسيدگى و بازنگرى مى‏كند. وى ممكن است‏حتى سياره‏اى كه هيچگاه ديده نشده را اختراع و موقعيت، جرم و سرعت آن را محاسبه كند تا بى‏قاعدگى ملاحظه شده را توضيح دهد. حال بايد گفت تئورى جاذبه نيوتون، تئورى نسبيت اينشتاين، مكانيك كوانتيك، ماركسيسم و فرويديسم، همگى برنامه‏هاى تحقيق هستند، هر كدام با هسته‏هاى سفت و سخت كه مشخصه آنهاست و سرسختانه از آن دفاع مى‏شود و نيز هر كدام با كمربند حفاظتى انعطاف پذير و با يك دستگاه دقيق و ظريف حل مسئله. هر يك از اين تئوريها، در هر مرحله از تحول خود مسائل و بى‏قاعدگيهاى هضم نشده‏اى دارند. اگر به اين معنى بگيريم، همه تئوريها ابطال شده به دنيا مى‏آيند و به همان شكل از دنيا مى‏روند. ولى آيا همه آنها از لحاظ خوب و يا بد بودن مساوى هستند؟ تا كنون برنامه‏هاى تحقيق را توصيف مى‏كردم، ولى نگفتم چگونه مى‏توان يك برنامه علمى يا پيش‏رونده را از يك برنامه علم‏نما يا انحطاط يافته تميز و تشخيص داد. برخلاف آنچه پوپر مى‏گويد، تفاوت مى‏تواند در اين باشد كه بعضى از اين برنامه‏ها هنوز ابطال نشده باقى مانده‏اند، در حاليكه برخى ديگر از آنها هم اكنون ابطال شده‏اند .

وقتى نيوتون اصول خود را منتشر كرد، همه مى‏دانستند كه اين اثر قادر نيست‏حتى حركت ماه را به درستى توضيح دهد. در واقع، حركت قمرى تئورى نيوتون را ابطال مى‏كرد. كوفمن فيزيكدان برجسته، تئورى نسبيت اينشتاين را درست در همان زمان كه منتشر شده بود ابطال كرد . ولى همه برنامه‏هاى تحقيقى كه مورد ستايش من مى‏باشند يك خاصيت مشترك دارند. همه آنها واقعيتهاى تازه‏اى را پيش‏بينى مى‏كنند، واقعيتهايى كه يا جواب آنها در نظر هيچكس نبوده، يا آنكه با برنامه‏هاى تحقيقى پيشين يا برنامه‏هاى تحقيقى رقيب در تناقض واقعى بوده‏اند. به عنوان مثال، در سال‏1686، هنگامى كه نيوتون تئورى جاذبه خود را ارائه كرد، دو تئورى رايج درباره ستاره‏هاى دنباله‏دار وجود داشت. تئورى عوامانه‏تر، ستاره‏هاى دنباله‏دار را به منزله علامتى از سوى يك رب‏النوع خشمگين مى‏نگريست كه هشدار مى‏داد بزودى ضربه خود را وارد خواهد آورد و بلا را نازل خواهد كرد . يك تئورى ديگر از كپلر كه زياد هم شناخته شده نبود، چنين مى‏پنداشت كه ستاره‏هاى دنباله‏دار، اجرام سماوى هستند و در خط مستقيم حركت مى‏كنند . حال طبق تئورى نيوتونى، بعضى از اين ستاره‏هاى دنباله‏دار مسير هذلولى يا سهمى داشتند و هيچگاه بازنمى‏گشتند و برخى ديگر مسيرشان بيضى معمولى بود . هالى دانشمندى كه در برنامه نيوتونى كار مى‏كرد، بر مبناى مشاهده يك بخش كوچك از خط مسير يك ستاره دنباله‏دار محاسبه كرد كه 72 سال ديگر بازخواهد گشت. وى حتى دقيقه زمانى را كه ستاره مزبور باز در يك نقطه كاملا مشخص آسمان ديده خواهد شد، محاسبه كرد. اين باوركردنى نبود. اما 72 سال بعد، وقتى هم نيوتون و هم هالى مدتها چشم از جهان پوشيده بودند، ستاره دنباله‏دار هالى، به همان صورت كه هالى پيش‏بينى كرده بود بازگشت. عينا به همين ترتيب دانشمندان نيوتونى وجود و حركت دقيق سياره‏هاى كوچكى را كه قبلا هيچگاه ديده نشده بودند، پيش‏بينى كردند. مى‏توانيم برنامه اينشتاين را در نظر بگيريم. برنامه مزبور اين پيش‏بينى حيرت‏آور را كرد كه اگر ما فاصله دو ستاره را در شب و در روز (البته هنگامى كه در اثر كسوف مرئى هستند) اندازه‏گيرى كنيم، اندازه‏ها متفاوت خواهند بود. هيچكس حتى فكر اين را نكرده بود كه قبل از برنامه اينشتاين به چنين مشاهده‏اى دست‏بزند. بنا بر اين در يك برنامه تحقيقى پيش‏رونده، تئورى ما را به كشف واقعيات تازه‏اى كه تا كنون ناشناخته بود راهنمايى مى‏كند. ولى در برنامه‏هاى منحط، تئوريها صرفا به منظور جاى دادن واقعيات معلوم ساخته و پرداخته مى‏شوند. به عنوان مثال آيا ماركسيسم هرگز به طور موفقيت‏آميز واقعيت جدى و حيرت‏آورى را پيش‏بينى كرده است؟ هرگز البته بعضى پيش‏بينيهاى مشهور ولى ناموفق داشته است. پيش‏بينى فقر مطلق طبقه كارگر، پيش‏بينى اينكه در جوامع سوسياليستى از انقلابها خبرى نخواهد بود، پيش‏بينى اينكه بين كشورهاى سوسياليستى تضاد منافع وجود نخواهد داشت. بنابر اين ملاحظه مى‏شود كه پيش‏بينهاى اوليه ماركسيسم متهورانه و حيرت‏انگيز بود، ولى با عدم موفقيت مواجه گرديد. ماركسيستها همه اين ناكاميابيها را توضيح دادند و سطح زندگى رو به ترقى طبقه كارگر را با ابداع تئورى امپرياليسم تبيين كردند. آنها حتى توضيح دادند كه چرا نخستين انقلاب سوسياليستى در روسيه عقب‏مانده از لحاظ صنعتى بوقوع پيوست. آنها حادثه برلين سال‏1953، بوداپست‏سال‏1956 وپراگ سال 1968 را "توضيح" دادند. آنها نزاع روسيه و چين را "توضيح " دادند، ولى فرضيه‏هاى امدادى تماما بعد از واقعه سرهم بندى شدند تا تئورى ماركسيسم را از واقعيات محافظت كنند. مى‏بينيد كه برنامه نيوتونى منجر به واقعيتهاى تازه شد، ولى ماركسيسم از واقعيتها عقب افتاد و مى‏رود تا آنها را بگيرد .

خلاصه اينكه علامت مشخصه پيشرفت تجربى، تاييدهاى پيش پا افتاده نيست. حق با پوپر است كه ميليونها از اين گونه تاييدها وجود دارد. اين موفقيتى براى تئورى نيوتون نيست كه سنگها وقتى رها مى‏شوند به زمين مى‏افتند. حال هر قدر هم اين امر تكرار شود نشانه موفقيت‏بيشتر نيست. اما به اصطلاح ابطالها نيز آنطور كه پوپر موعظه كرده است، نشانه مشخصه عدم موفقيت تجربى نيستند. زيرا تمام برنامه‏ها در يك اقيانوس دائم بى‏قاعدگى‏ها رشد مى‏كنند. آنچه واقعا به حساب مى‏آيد پيش‏بينيهاى غير منتظره و حيرت‏انگيز است. چند تا از آنها كافى است كه شاهين ترازو را برگرداند. وقتى تئورى از واقعيتها عقب مى‏افتد آنوقت‏با برنامه‏هاى تحقيقى منحط سروكار داريم. حال چگونه انقلابهاى علمى رخ مى‏دهند؟ اگر دو برنامه تحقيقى رقيب داشته باشيم كه يكى از آنها پيشرونده و ديگرى انحطاطى باشد، دانشمندان گرايش به اين دارند كه به برنامه پيشرونده بپيوندند. اين است دليل و موجب عقلانى انقلابهاى علمى. اما در عين اينكه شرافت علمى ايجاب مى‏كند كه همه سوابق و نتايج تجربى را به صورت آشكار و عمومى اعلام داريم. غير شرافتمندانه نخواهد بود اگر روى يك برنامه انحطاطى اصرار ورزيم و سعى كنيم آن را به يك برنامه پيش‏رونده مبدل سازيم . برخلاف نظر پوپر، متدولوژى برنامه‏هاى تحقيق به ما يك عقلانيت لحظه‏اى ارائه نمى‏دهد. بايد ما با برنامه‏هاى نوپا به لايمت‏برخورد كنيم. ممكن است دهها سال طول بكشد كه برنامه‏ها از لحاظ تجربى پيشرونده شوند. انتقاد عبارت از اين نيست كه يك تئورى را با ابطال سريعا به سبك پوپر بكشيم، انتقاد مهم هميشه سازنده است، بدون تئورى بهتر هيچ ابطالى وجود ندارد . كوهن در اشتباه است كه تصور مى‏كند انقلابهاى علمى ناگهانى و به منزله تغييرات غير عقلانى در بينش مى‏باشند. تاريخ علم هم نظر پوپر و هم نظر كوهن را رد مى‏كند. با بررسى دقيق معلوم مى‏شود كه هم تجربيات قاطع پوپر و هم انقلابهاى منتسب به كوهن چيزى جز افسانه‏هايى نيستند. آنچه معمولا اتفاق مى‏افتد اين است كه برنامه‏هاى تحقيق پيش‏رونده جايگزين برنامه‏هاى تحقيق منحط مى‏شوند

/ 1