آشنایی با آلات مختلف موسیقی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

آشنایی با آلات مختلف موسیقی - نسخه متنی

گلنار محمدی فر

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

آشنايي با آلات مختلف موسيقي

مقاله اي كه مي بينيد به معرفي چندين ساز مختلف از آلات موسيقي پرداخته . تاليف اين معرفي ها كار خانم گلنار محمدي فر بوده است .

بربط

بربط سازي است ايراني که از عهد باستان در ايران وجود داشته و در زبان فارسي به آن رود يا شاهرود هم گفته مي شده ولي پس از قبول دين اسلام از طرف اکثريت ايرانيان و تاثير فرهنگ و هنر ايراني بر فرهنگ عرب بربط يکي از سازهاي اصلي موسيقي عرب شد که در زبان عربي به آن عود يا مرهر يا کران مي گويند.

در اين زمان عود به معناي ترکه چوب نازک و چوب مي باشد.

هنرمندان و صنعت گران ايراني که براي ساختن کعبه به مکه آمده بودند بربط و طرز نواختن آن را با خود به آن مکان مقدس بردند و ابن سريج يکي از نوازندگان و موسيقي دانان بزرگ و به نام آن روز عرب بربط را که انواع گوناگون داشته از ايرانيان به عاريت گرفت و اولين شخصي بود که موسيقي عرب را با اين ساز ايراني اجرا کرده است. اين ساز سابقا 4 سيم داشته که زرياب در اندلس سيم پنجمي به آن اضافه مي کند. زرياب کبير يکي ديگر از نوازندگان بزرگ بربط همان زمان که در دربار هارون الرشيد بود با نوع آوري و ابداعات و ابتکارات خاص خود تغييراتي در عود داده بود.با اين حال عود ساخت او با آن که مساوي سازهاي ديگر بود از همان چوب ساخته مي شد از لحاظ وزن حدود يک سوم وزن عودهاي معمولي سنگين تر بود .سيم اول عود وي از ابريشم بافته مي شد که از تار سازهاي همکاران و رقيبانش بسي بهتر بود. سيم هاي دوم و سوم و چهارم سازش را از روده بچه شير مي تافته.عود چهار سيم را عود قديم يا عود کلاسيک مي ناميدند.عود کامل با پنج سيم که براساس گام سيتماتيسها پرده بندي مي شده.

اعراب کوک نوع ايراني را براي کوک کردن سيم ها در حالت آزاد عود قبول کرده اند(لا ر سل دو)

*

پيانو

کلمه پيانو تصغير شده کلمه pianoforte به معناي: ساز شستي دار که به سال 1709 توسط bartolommeo cristofori تحت نام گراوي چمبالو کول پيانو افورته از روي ساز ديگري به نام هارپسيکورد ساخته شد.

کريستوفوري مخترع اين ساز تغيير در مکانيسم زخمه اي آن به وجود آورده آنرا کوبشي نمود. در ساز پيانو شستي ها با مکانيسم خاصي به مضرابهاي چکشي ساز مربوط مي شوند به طوري که هرگاه بر روي شستي بکوبيم چکش مضراب نيز بر روي سيم کوبيده شده و به خاطر آزاد گذاردن سيم در ادامه ارتعاش کمي به عقب بر ميگردد.

در کنار هر يک از چکش هاي پيانو يک دستگاه خفه کننده صدا وجود دارد که مانع از ادامه طنين صوت است. به علاوه پدالهاي پيانو به دلخواه اجرا کننده طنين صوت را از اين حد کمتر يا زيادتر مي کند و به اين طريق نوازنده پيانو مي تواند با کمال سهولت به آهنگي که اجرا مي کند حالت بدهد.

امروزه پيانو به دو شکل مختلف ساخته مي شود: پيانوي بزرگ که به فارسي گاهي آن را اشتباها پيانو رويال ناميده اند متشکل از سه پايه و بر روي آن جعبه اي بزرگ و کمابيش سه گوش که يک ضلع آن به رديف شستي ها اختصاص يافته و دو ضلع ديگر منحني دار از دو جانب ادامه يافته به يک ديگر متصل مي شوند. در اين نوع چکش ها از زير سيمها به آنها کوبيده مي شوند. نوع دوم که آن را به زبان اروپائي پيانينو يا پيانو کوچک اصطلاح کرده اند و به فارسي پيانوي ديواري موسوم شده است. در اين نوع سيمها عمودي قرار دارند و چکش ها از جلو به سيمها برخورد مي کنند.

پيانو بعد از ارگ از لحاظ بزرگي ميدان صدا و تنوع حصول طنين هاي بسيار مطبوع ترين و وسيعترين ساز در بين سازهاي موسيقي است. ميدان صداي آن کمي بيش از هفت اکتاو است. اين خصوصيت سبب شده که پيانو به عنوان ساز سلو ساز همراهي کننده و نيز ساز شرکت کننده در ارکستر مجلسي و ارکستر بزرگ همه جا بتواند نقشي داشته باشد.

پيانو در زمان فتحعلي شاه به ايران آورده شد و از زمان ناصرالدين شاه مورد توجه قرار گرفت.

پس از تاسيس موزيک دارالفنون در کنار ديگر سازهاي خارجي مانند ارگ و قره ني و فلوت و ويولن نوازندگي آن معمول شد و رواج گرفت و چون بزرگ و سنگين و گران قيمت بود و هر کسي قدرت خريد آن را نداشت و تنها اعيان و اشراف به آن دسترسي داشتند اسباب تجمل خانه و وسيله تشخص آنها گرديد.

مي گويند اولين کسي که اين ساز را کوک ايراني کرد و در آن آهنگهاي ملي نواخت محمد صادق خان سرورالملک بود

منبع

فرهنگ تفسيري موسيقي

تاريخ موسيقي ايران

ساز شناسي

**

تار

تار که اکنون در ميان سازهاي ذوات الاوتار مضرابي متداولترين آلات موسيقي است و کامترين ساز ايراني به شمار مي رود. و براي نشان دادن نتهاي مختلف آهنگها و نغمه هاي موسيقي ملي و معرفي الحان ايراني بهترين است و طنين و آهنگ مطلوبي دارد.

چنانکه از کتابهاي ادب و تاريخ و فرهنگها و ديگر نوشته ها بر ميآيد در قديم به آن بربط مي گفتند و بيشتر نويسندگان در کتابهاي خود آن را عود خوانده و از آن بحث مي کنند و عود معرب بربط است.بکار بردن کلمه تار به معني ساز معروف کنوني در کتابهاي موسيقي معمول نبوده و در قديم به اين نام خوانده نميشده است. ظاهرا نخستين بار دردوره صفويه به اين نام معروف شده است. زيرا چنانکه گذشت در گذشته معمولا به بربط يا عود و شايد بعدها چهار تار و پنچ تار مي گفتند و بعيد نيست که از دوره صفويه بر اثر کثرت استعمال و سهولت تلفظ اين کلمه را مخفف کرده عدد 4 و 5 و 6 را از اول آن برداشته اند و تنها کلمه تار بدون ذکر تعداد اوتار اين ساز در تلفظ مرسوم گرديده و از اين زمان تار به معني ساز معروف کنوني رواج گرفته باشد.

در عصر قاجاريه تار يکي از سازهاي معروف و متداول موسيقي ايران بود و نام آن در اشعار اين دوره مکرر آمده است.

تار تا اين زمان ظاهرا پنج سيم داشته(دو سفيد، دو زرد و يک بم) معروف است که سيم ششم را مشتاق عليشاه اصفهاني معروف اواخر عصر زنديه که استاد در نوازندگي تار و سه تار بوده به آن افزوده است. و در قديم تارها را از ابريشم مي ساختند.

تار جز دسته سازهاي زخمه اي است يعني به وسيله مضراب زدن بر روي سيم نواخته مي شوند.تار يکي از سازهاي قديمي ايراني است که به آن وتر مي گفتند و هنوز به خوبي از تاريخ دقيق ساخت و پيدايش آن اطلاع درستي در دسترس نمي باشد ولي از قرار معلوم تاريخ آن به زمان ابونصر فارابي برمي گردد. صفي الدين ارموي-خواجه بها الدين و ابوالفرج اصفهاني و تني چند از استادان موسيقي هر يک درباره تقسيم فواصل پرده که موافق پرده هاي تار نيز ميباشد مطالبي نوشته اند. تار از يک کاسه که روي آن پوست کشيده اند و به دو قسمت بزرگ و کوچک تقسيم شده تشکيل شده که قسمت بزرگ را شکم و قسمت کوچک را نقاره مي نامند.دسته تار 45 تا 50 cm است و جعبه اي در انتهاي دسته تار قرار دارد که آن را جعبه گوشي مي نامند و از دو طرف آن سه گوشي بر سطوح جانبي اين جعبه تعبيه شده است. تعداد سيمهاي تار 6 عدد است. که دو رشته آن از جنس آهن و بقيه از جنس مس زرد رنگ است.

کاسه صوتي اين ساز از چوب توت دسته آن از چوب گردو و گوشي هاي آن از چوب شمشاد است.دهانه کاسه صوتي به وسيله پوست پوشيده شده است. اين ساز در تمام ايران متداول است. تار را با يک تکه مس زرد رنگ که به انتهايش موم وصل مي کنند و مضراب نام دارد مي نوازند

طنبار

در لغت نامه دهخدا در خصوص طنبار، طنبور و طنبوره و .... چنين آمده است:

طنبار معرب طنبور سازي است معروف. طنبور يكي از آلات ذوات الاوتار است.

قسمتي از آن را شش تا گويند كه شش تار دارد و قسمتي ديگر را سه تا كه سه تار دارد. در قديم دو وتر بر آن بوده و امروز تا شش متر بر آن كنند . ساز ديگري در ايران بنام طنبور يا تنبور سابقه قديم دارد، اين ساز دو سيم داشته و مضرابي بوده كه با انگشتان دست راست نواخته مي شود، و هم اكنون در كردستان معمول است. شكل طنبور همه جا در نقاشي هاي قديم بخصوص در مينياتورها ديده مي شود و كاسه آن از چوب است و دهانه آن هم پوست ندارد، مثل سه تار ولي كاسه اش بزرگتر است به شكل يك نصفه خربزه .

تنبور داراي شكمي گلابي و دسته اي دراز است كه بر روي آن از 10 تا 15 پرده بسته مي شود. رويه جلويي شكم چوبي است. دسته اين ساز مانند سه تار، بر سر ساز متصل است و سر در حقيقت، ادامه دسته است كه بر روي سطوح جلويي و جانبي آن، هر يك دو گوشي كار گذارده شده كه سيم ها به دور آنها پيچيده مي شوند. سيمهاي تنبور 4 عدد و معمولاً به فاصله هاي مختلف كوك مي شده است. اين ساز معمولاً بدون مضراب و با انگشت نواخته مي شود.

چنانكه در تاريخ موسيقي ايراني نوشته شده در قديم سازي به نام تنبور وجود داشته و از آن انواع مختلفي ذكر كرده اند. مثلاً گفته شده كه فارابي تئوري دان مشهور موسيقي ايران، تنبور بغدادي و تنبور خراسان را دستان بندي كرده است. اين ساز از دسته سازهاي شهري است.[/

منابع

كتاب سرگذشت موسيقي ايران تاليف روح ا... خالقي، جلد اول ص 541.

بخش سازهاي راديوي جمهوري اسلامي ايران

***

دف

در قديم دف يا دايره کوچک را که چنبر آن از روي و برنج ساخته مي شد خمک يا خمبک مي گفتند و به دست زدن با وزن و به اصطلاح بشکن زدن هم خمبک يا خمبک مي گفتند و ما ذيل عنوان تنبک و دنبک و سابقه اين به تفصيل از آن گفتگو خواهيم کرد.

در کتابهاي لغت در معني دف يا دايره مي نويسند: آن چنبري است از چوب که بر روي آن پوست کشند و بر چنبر آن حلقه ها آويزند. دف يا دايره هاي هم بوده که بر چنبر آن زنگ تعبيه مي کردند و مي نواختند. زنگهاي دف را جلاجل مي گفتند. در قديم براي آنکه طنين بهتري داشته باشد روي دف پوست آهو ميکشيدند. در دوره اسلامي به کساني که دف يا دايره مي نواختند جلاجل زن مي گفتند. در ايران کهن جلاجل وسيله اي بيضي شکل و بزرگ بود که زنگ هايي بر آن مي بستند و در جنگها به کار مي بردند و ظاهرا صداي مهيبي داشته است. دف يا دايره کوچک را که بر آن زنگوله تعبيه مي کنند و اکنون متداول است دايره زنگي مي گويند.

اين ساز ضربه اي موسيقي چنانکه از کتابهاي موسيقي و نوشته ها و اشعار بر مي ايد در دوره اسلامي ايران براي پشتيباني از ساز و حفظ وزن به کار مي رفته و رکن اصلي مجالس عيش و طرب و محافل اهل ذوق و عرفان بوده که قوالان به تنهاي هم با خواندن سرود و ترانه آن را به کار مي بردند.

پس از آنکه تنبک يا دنبک کوچک و مجلسي شد به تدريج جاي دف را گرفت و از رونق دف کاست.

با اين حال دف يا دايره اکنون نيز به کار است و بيشتر آن را در ولايات و قراء و شهرهاي کوچک وقصبات در مجالس عيش و سرور به کار مي برند به ويژه در آذربايجان بسيار متداول است و نوازندگان ماهر دارد.

دايره زنگي هم در مجالس طرب به کار مي رود و در مجالس ساز و آواز و رقص و کنسرتها از آن استفاده ميشود

***

تنبک

چنانکه فرهنگ ها مي نويسند در قديم دف يا دايره کوچک را که چنبر آن از روي و برنج ساخته مي شد خمبک يا خنبک مي گفتند و دست به هم زدن را با وزن و اصول براي اظهار مسرت وسرور نيز مجازا جمبک مي گفتند. گمان مي رود خم يا رويينه خم را که در روزگار کهن ايران از روي مي ساختند و در جنگها به کار مي بردند نيز خمبک يا تنبک هم مي گفتند.بعدها آن را با تغييراتي به صورت کوچکتري ساخته و در مجالس عيش و طرب از آن استفاده کرده اند و آن را خمک يا خمبک گفته اند زيرا خمک يا خمبک مصغر کوچک شده خم و خلب است بنابراين روئينه خم که شايد شبيه به تاس بوده کوچک کرده و تغييراتي مناسب مجلس در آن داده اند و به آن نيز خمبک و تنبک گفته اند و اين در واقع مادر تنبک يا ضرب امروزي است و پس از تکامل به صورت تنبک يا دنبک،ضرب کنوني در آمده و به همين نام شهرت يافته است. کتابهاي لغت در معني تنبک يا دنبک مي نويسند: دهل کوچکي بوده است که دم درازي داشته و آن را زير بغل مي گرفته اند و مي نواختند. اين ساز ضربي به تدريج رو به تکامل نهاد و در سده هاي اخير به صورت کنوني درآمد. از ميان سازهاي ضربه اي موسيقي ايران تنبک کامل ترين سازي است که تاکنون ساخته شده و آن را از گل پخته و چوب مي ساخته اند و اکنون نيز مي سازند.

معمولا روي ضرب پوست بره مي کشند و براي نوع گلي بزرگ آن را که در زورخانه ها به کار مي برند از پوست گوسفند استفاده مي کنند. بهترين تنبک ها ساخت شيراز بود و اکنون نيز بيشتر زنهاي چادر نشين اطراف شيراز به ساختن آن اشتغال دارند و آن را از چوب گردو و چوب ديگري از درخت هاي مخصوص فارس مي تراشند.

ساختمان تنبک استوانه مانندي است مختلف القطر به طول 40 سانتيمتر در دو قسمت متساوي شامل گردن و شکم. گردن که آن را نفير مي ناميدند و اکنون گلويي مي گويند به طول 20 سانتيمتر و محيط آن 30 سانتيمتر است.قطر دهنه خارجي نفير که تا حدي شبيه قيف است 13 سانتيمتر، شکم طولش به اندازه طول گردن نفير و محيط دور آن 90 سانتيمتر است.

دهنه شکم ضرب که بر آن پوست مي کشند نصف طول دمبک است. در تنبک هاي خوب طول نفير و شکم و قطر دهنه مساوي است. تنبک از نظر ساخت و نقش مهمي که در موسيقي ايفا مي کند مورد توجه اروپايياني که در سده هاي اخير به ايران آمده اند قرار گرفته است.

پيتر دولاواله ايتاليايي از مجلس بزمي در همدان چنين مي نويسد:

(در اتاقيکه در آن پذيرايي مي شدم سه تن از زنان مطرب نيز با سازهاي گوناگون ميزدند و مي خواندند که يکي از سازها چند رشته داشت اما مثل عود و گيتار ما نبود آلات ديگري نيز مانند طبل هايي که دختران جوان ايتاليايي هنگام تابستان مي زنند داشتند اما بزرگتر و خوش آهنگتر و زيباتر که قطعا نمونه اي چند از آنها خواهيم خريد و بر ساير طرفه ها و يادگاري ها سفر خواهيم افزود.)

تنبک هاي بزرگي که از گل پخته و به وسيله کوزه گران ساخته مي شد و بر روي آن پوست گوسفند يا آهو مي کشيدند در زورخانه ها به کار مي رفت و ضرب از ارکان عمده در ورزشهاي باستاني بود. اکنون نواختن ضرب در زورخانه ها به عهده کسي است که به او مرشد مي گويند لکن در سده هاي گذشته مرشد يا کهنه سوار به کسي مي گفتند که معلم و مربي ورزشکاران بود و نوازندگي ضرب را شخص ديگري بر عهده داشت.

پس از آنکه در اواخر دوره صفويه اصول تصوف بيش از پيش در زورخانه ها رواج يافت کهنه سوارها عنوان مرشدي يافتند . ضرب گرفتي را نيز به عهده گرفتند و در سکويي که به آن سردم مي گفتند مي نشستند و خوانندگي مي کردند. سازهاي ضربه اي مانند دف و تنبک که در مجالس عيش و سرور و محافل انس به کار مي رفته به نغمات و الحان نوازندگان و اشعار خوانندگان روح و جان مي بخشيده و شنوندگان را به انبساط مي آورد.از عهد ناصري به بعد نوازندگان به نامي در ضرب ظهور کردند که در نواختن آن و خواندن تصنيف و اشعار ضربي شهرت به سزايي داشتند.

تنبک و ساختمان آن

ساختمان اين ساز ضربه اي پوستي به شکل استوانه اي است که يک سوي آن را با پوست پوشانيده اند و طرف ديگرش باز است. جنس اين استوانه ممکن است از چوب يا فلز و يا گل پخته باشد که به تجربه ثابت شده که نوع چوبي آن بهتر از دو نوع ديگر است.

فرم يا شکل ظاهري اين ساز در نواحي مختلف فرق مي کند. و ساختمان تنبک نيز از حيث اندازه کاملا مشخص شده نيست و به اندازه هاي گوناگون ساخته مي شود. سازي که اينک به عنوان تنبک يا ضرب مي شناسيم با شکل و شمايل امروزي تقريبا از دوران قاجاريه شناخته شده است. همچنين اي ساز تاکنون با 23 نام خوانده شده که عبارنتد از: دمبر-تنبک-تنبگ-تنبيک-تنتک-خمبک-دمل-دمبک-خوراژک-تمبک-تبنک-تبنگ-دمبرک-تنوک-خنبک-خمک-دمبال-دنبک-خمچک-دمبک-ضرب.

تنبک از پنچ قسمت تشکيل شده است:

1.پوست

2.دهانه ي بزرگتر

3.تنه

4.نفير يا گلويي

5.کاليبر يا دهانه اي

پوست تنبک

پوست از حساس ترين قسمت هاي آن به شمار ميآيد و از جنس پوست بز ميش بره آهو ماهي بز کوهي اسب است اما پوست کهنه بز يا ميش بهتر است. در صورتي که پوست تنبک در اثر گرما زيادتر از حد معمول خشک و کشيده شود حتي الامکان بايد از آب زدن به آن خود داري کرد چرا که آب زدن اگر چه ممکن است به طور موقت پوست را خوش صدا کند ولي در اثر تکرار باعث خرابي و بد صداي آن مي گردد لذا براي جلوگيري از اين کار بايد هميشه تنبک را در گرما وارونه روي زمين يا موزاييک گذاشت تا پوست به تدريج رطوبت زمين را جذب کند و احتياجي به آب نداشته باشد .

دهانه ي بزرگ: در حقيقت همان دهانه گشاد يا فراخ ساز را تشکيل مي دهد که پوست روي آن کشيده مي شود. اندازه ي قطر دهانه بزرگ يک ميزان استاندارد نيست(بزرگي يا کوچکي). و از لحاظ شکل ظاهري شکل دايره است.

تنه: اين قسمت از ساز کاسه طنين يا کاسه آکوي تنبک را تشکيل مي دهد. تنه بايد از رو عاج داشته باشد ولي از داخل صاف باشد(منظور از عاج شيارهاي است که روي تنه به موازات دهانه بزرک ايجاد مي شود.

نفير: قسمتي از بدنه ي تنبک است که داراي قطر کمتري بسبت به تنه بوده و از آن باريکتر است که از يک طرف به تنه و از طرف ديگر به دهانه کوچک شيپور مانند ختم مي شود.

براي ساخت تنبک معمولا از چوب درخت گردو-توت-افرا و چوبي معروف به جنگلي استفاده مي کنند و اين ساز براي همراهي کردن آلات موسيقي به کار مي رود و با دو دست نواخته ميشود

**

رباب

رباب به ضم اول بر وزن غراب سازي باشد مشهور که مي نوازند و آن تنبور مانندي بود بزرگ و دسته کوتاهي دارد و بر روي آن به جاي تخته پوست آهو کشند و شکلي که در برهان از رباب چاپ شده شبيه تار است و کاسه آن شامل دو قسمت است به اصطلاح کاسه و نقاره خانه . عبد القادر مراغي در مقاصد الالحان در وصف سازها مي نويسد : اما رباب و آن سازي بود که بعضي بر آ« سه وتر بندند و بعضي چهار و بعضي پنج و اوتار آن مزوج بندند چنان که هر دو وتر را حکم يک وتر باشد و کوک آن همچون کوک عود باشد. دانلد يولچ انگليسي در مجله روزگار نو مقاله اي با عنوان برخي سازهاي شرقي و غربي رباب را به هيات چهار پهلو و کمانه رسم کرده مي نويسد رباب عربي است که يک يا دو سيم داشت و آن را با کمان مي زدند و از اين ساز عربي دو فرزند اروپايي به وجود آمد .

از گفته عبد القادر مراغي آشکار مي شود سازي که ميان عربها با کاسه و سطح مربع رواج داشته و به آن رباب مي گفته اند به يکتاي معروف بوده نه به رباب.

در بخش اول سرگذشت موسيقي ايران آنجا که از غژک مي گويد نوشته است:

فارابي در کتاب موسيقي اش نامي ار غژک نمي برد اما از ساز ديگري مي گويد که شباهت کامل به غژک داشته و داراي دو سيم بوده و بي گمان نواخته مي شده است نام اين ساز رباب است

و نيز مينويسند: (رباب اول دو سيم داشته بعدها يک سيم ديگر به آن اضافه شده و با کمانه به صدا در آمده و همان است که ما امروز کمانچه مي گوييم.)

چون رباب عربي را با بدنه چهار پهلو وصف کرده اند و هم آن را تنبور مانند با شکم دو کاسه مانند تارنوشته اند و آن را کمانه اي و مضرابي هر دو گفته اند نمي توان به طور قاطع آن را جد کمانچه دانست بخصوص که مولف مقاصد الا لحان(رباب غژک کمانچه) هر يک را جداگانه وصف کرده و رباب و کمانچه را دو ساز دانسته است.

رباب مجموعاً از 4 قسمت، شكم، سينه، دسته و سر تشكيل شده است.

شكم در واقع جعبه اي به شكل خربزه است كه بر سطح جلويي آن پوست كشيده شده و خركي كوتاه روي پوست قرار گرفته است. سينه نيز جعبه اي مثلث شكل است كه سطح جلويي آن تا اندازه اي گرده ماهي و از جنس چوب است. در سطح جانبي سينه (سطحي كه هنگام نواختن دربالا قرارمي گيرد) هفت گوشي تعبيه شده كه سيمهاي تقويت كننده صداي ساز به دور آنها پيچيده مي شوند. بر سطح جانبي ديگر (سطح پائيني)، پنجره اي دايره اي شكل ساخته شده است. دسته ساز نسبتاً كوتاه است و بر روي آن حدود ده «دستان» بسته مي شود و بالاخره در سر ساز، مانند تار، جعبه گوشي ها قرار گرفته و در سطوح بالائي و پائيني اين جعبه، هريك سه گوشي تعبيه شده است. سطح جانبي جعبه گوشي ها كمي به طرف عقب ادامه يافته است. تعداد سيمهاي رباب شش يا سه سيم جفتي است كه سيمهاي جفت با يكديگر همصوت كوك مي شوند.

سيمهاي رباب درقديم از روده ساخته مي شده در حاليكه امروز آنها را از نخ نايلون مي سازند و سيم بم روي نايلون روكشي فلزي دارد. مضراب رباب امروزي مانند مضراب عود از پر مرغ ساخته شده است. رباب اساساً محلي است و بيشتر در نواحي خراسان و مرز افغانستان معمول است

منابع

سرگذشت موسيقي ايران

مقاصد الالحان

تاريخ موسيقي ايران

راديوي جمهوري اسلامي ايران

**

سه تار

شكل ظاهري آن مانند تار است. با اين تفاوت كه شكم آن يك قسمتي، گلابي شكل و كوچكتر است، سطح رويي كاسه سه تار نيز چوبي است؛ سه تار امروزي چهار سيم دارد. خرك سه تار كوتاهتر از خرك تار بوده و دسته آن نيز ازدسته تار نازكتر است. سه تار فاقد «جعبه گوشي» است و گوشي هاي چهارگانه آن، دو عدد در سطح جلويي انتهاي دسته (سرساز) و دوتاي ديگر درسطح جانبي چپ (درهنگام نواختن درسطح بالايي) كار گذاشته شده اند.

تعداد دستان هاي سه تار در زمان حاضر، مانند تار 28 است.

سه تار با ناخن انگشت اشاره (و گاه توأم با ناخن انگشت وسطي) دست راست نواخته مي شود. به عبارت ديگر «مضراب» سه تار در واقع ناخن انگشتان نوازنده است. و به همين دليل و به علل اكوستيكي ديگر، صداي اين ساز ضعيف بوده، براي تكنوازي در جلوي جمعيت يا همنوازي در اركستر مناسب نيست. چنين به نظر مي رسد كه سه تار در قديم، سازي محلي بوده و در آن زمان سه سيم داشته است (كلمه «سه تار» دلالت برهمين نكته مي كند) ولي بعدها شهري شده و سيمي بر آن افزوده اند

منبع

راديوي جمهوري اسلامي ايران

**

سنتور

اين ساز از جعبه اي ذوزنقه اي شكل تشكيل شده كه اضلاع آن عبارتند از: بلندترين ضلع، نزديك به نوازنده و كوتاهترين ضلع و موازي با ضلع قبلي و دور از نوازنده و دو ضلع جانبي با طول برابر، دو ضلع قبلي را به طور مورب قطع مي كند. ارتفاع سطوح جانبي 8 تا 10 سانتيمتر است.

جعبه سنتور مجوف است و تمام سطوح جعبه چوبي است. بر روي سطوح فوقاني دو رديف خرك چوبي قرار دارد؛ رديف راست نزديكتر به كناره راست ساز است و رديف چپ كمي بيشتر يا كناره چپ فاصله دارد (فاصله بين هرخرك رديف چپ تا كناره چپ را «پشت خرك» مي نامند). از روي هر خرك چهار رشته سيم همكوك عبور مي كند ولي هر سيم به گوشي معيني پيچيده مي شود. گوشي ها در سطح جانبي راست كنار گذاشته شده اند. سيمهاي سنتور به دو دسته «سفيد» (زير) و «زرد» (بم) تقسيم مي شوند. دسته سيمهاي سفيد بر روي خركهاي رديف چپ و سيمهاي زرد بر روي خركهاي رديف راست به تناوب قرارگرفته اند طول قسمت جلوي خرك در سيمهاي سفيد دو برابر طول آن در قسمت پشت خرك است و مي توان در پشت خرك نيز ازسيمهاي سفيد استفاده كرد (صداي آن به نسبت عكس طول، يك اكتاو نسبت به صداي قسمت جلوي خرك بالاتر است). هم چنين هرسيم زرد يك اكتاو بم تر ازسيم سفيد بلافاصله بعد از آن صدا مي دهد.

سنتور كروماتيك و سنتور كروماتيك بم

به منظور تكميل فواصل كروماتيك بين اصوات و نيز به قصد تأمين اصوات بم، حدود بيست ساله اخير دو نوع سنتور با تعداد زيادتر خرك ساخته شده است. سنتور كروماتيك با همان ميدان صداي سنتورمعمولي ولي با خرك ها و اصوات كروماتيك بيشتر. ميدان صداي سنتور كروماتيك بم يك فاصله پنجم بم تر از سنتور كروماتيك است و وسعت آن سه اكتاو و نيم است.

در دو نوع سنتور كروماتيك هر صوت توسط سه رشته سيم همكوك حاصل مي شود به عبارت ديگر روي هر خرك سه سيم تكيه كرده است. از هر دو سنتور كروماتيك و كروماتيك بم در حال حاضر تنها استفاده هاي همنوازي مي شود

منبع

راديوي جمهوري اسلامي ايران

سنتور دوطرفه

سنتور دو طرفه يکي از ابداعات استاد داريوش سالاري از سازندگان برجسته سنتور است.سنتور بيسکويتي نيز از ابداعات ديگر ايشان است.با وي گفتگويي کرده ام که به زودي به چاپ خواهد رسيد.اما عکس هاي حاشيه اين گفتگو را که دوست گرامي ام " حسين صالحي گرفته است کم کم در وبلاگ قرار مي دهم شايد مورد توجه تان قرار گيرد.چندي پيش دوستي از خارج برايم ميلي فرستاد و نت هاي قطعات خوارزمي و ترانه را خواست که آدرسش در زير آمده است.هر دو قطعه ساخته استاد فرامرز پايور در دستگاه ماهور است و در کتاب هشت قطعه آمده.درباره استاد تجويدي کوچک تر از آنم که حرفي بزنم و مي دانم که او نمرده است و در دل تک تک شما زنده است و خواهد درخشيد و دوباره زندگي خواهد کرد.

ترانه 1

ترانه 2

خوارزمي 1

خوارزمي 2

عود

يک ساز ايراني که در حمله ي اعراب فراموش شد و اعراب نامه آن را عود نهادند اما در اصل نام عود بربط است که در شعر هاي شاعران قديم نيز در مورده اين ساز بسيار ياد شده است با اميد پيشرفته روز افزون اين ساز در ميهنمان

قانون

قانون سازي است ايراني الاصل که در حمله ي اعراب به ايران اين ساز توسط ايرانيان به دسته فراموشي سپرده شد و به راحتي به اعراب واگذار گرديد واگذاري اين ساز توسطه ايرانيان همانا و ادعاي مالکيت سازه قانون توسط اعراب همان شد که در ايران ديگر اين ساز که ظاهري همانند سنتور و نوايي خوش آهنگ دارد بيش از پيش به فراموشي سپرده شود اما در اين ميان کسي است که هنوز بر اصليت خود پا بر جاست و اين را فرا ميگيرد سپس صاحب سبکه ده انگشتي در اين ساز مي شود و هم اکنون سالهاست که در ايران به آموزشه اين ساز مي پردازد و او کسي نيست جز سرکاره خانومه مليحه ي سعيدي که زنده ياد استاداحمد ستوده همسر ايشان نيز به ساخت اين ساز مي پرداختند

با آرزوي طول عمر براي اين استاد و شاگردي زيره سايه ي ايشان و آشنايي بيش از پيشه ايرانيان با قانون

**

قيچک

شكم ساز از دو قسمت مجزا از يكديگر تشكيل يافته، قسمت تحتاني كوچك تر و به شكل نيم كره است كه بر سطح مقطع جلو پوست كشيده شده و روي پوست خرك ساز قراردارد: قسمت بالائي بزرگ تر، مانند چتري روي قسمت تحتاني قرار گرفته و هر دو قسمت توسط سطحي منحني ازعقب به هم اتصال يافته اند و در نتيجه در جلو يا بين دو قسمت حفره اي تشكيل شده است. سطح جلوئي قسمت بالا، جز در ناحيه وسط كه زير گردن ساز قرار گرفته به صورت دو شكاف پهن باز است.

دسته ساز تقريباً در نصف طول خود روي شكم قرارگرفته و نيمه ديگر در بالا به جعبه گوشي ها متصل است و دسته فاقد «دستان» است. سر متشكل است از جعبه كوچك (محل قرارگرفتن چهار گوشي، هر دو گوشي در يك طرف آن) و يك زانده منحني شكل براي آويختن ساز كه كمي به عقب برگشته و جهتي افقي يافته است. قيچك اساساً جزو دسته سازهاي محلي بوده كه در سالهاي اخير درحمايت وزارت فرهنگ و هنر به شهر آورده شده و نه تنها ساختمان و كوك آن را تكميل و تنظيم كرده اند، بلكه آن را به سه اندازه مختلف، قيچك سوپرانو (به طول 5/56 سانتيمتر) قيچك آلتو ( 63 سانتيمتر) و قيچك باس به همان نسبت بزرگ تر ساخته اند.

طول سيم مرتعش در قيچك سوپرانو =5/33 ، در قيچك آلتو =5/37 و قيچك باس 70 سانتيمتر است. وسعت هر يك ازانواع حدود سه اكتاو است. قيچك سوپرانو سازي است كه قابليت تكنوازي و همنوازي هر دو را حائز است ولي دو نوع بعدي (التو و باس) بيشتر به منظور همنوازي در اركستر به كار مي رود. آرشه قيچك پس ازاستاندارد شدن ساز، عيناً همان آرشه ويولون است. قيچك از انواع سازهاي محلي است كه در سالهاي اخير به شهر آمده و مورد استفاده قرار گرفته است و بيشتر در نواحي جنوب شرقي ايران معمول است و در آن نواحي حتي، طبق عقيده و سنت اهالي براي معالجه امراض بكار مي رود. در سطح فوقاني شكم و پشت دسته سوراخ و حلقه اي است كه دو تسمه برآن الصاق مي شود: يكي از تسمه ها را به كتف چپ و ديگري را به كمر مي بندند و ساز در موقع نواختن تقريباً آزاد و آويزان مي شود. اما نوازندگان شهري تمايل به استفاده از اين تمهيد ندارند.

كوك قيچك محلي ثابت نيست ولي قدر مسلم اين كه سيمها تقريباً هيچ وقت نسبت به يكديگر فاصله پنجم نداشته اند. آرشه- در اصل (نوع محلي آن) شبيه به آرشه كمانچه است و امروزه در شهر از آرشه ويولون و ويولنسل در نواختن نوع شهري آن استفاده مي شود


**

کمانچه

اين ساز جز دسته سازهاي آرشه اي است . کمانچه يکي از سازهاي زهي است که داراي 4 سيم مي باشد و اين سيم ها به موازات تمام طول ساز امتداد دارد و صداي آن خيلي خوش و جذاب مي باشد ولي کمي به اصطلاح تو دماغي. کاسه صوتي اين ساز از چوب توت است که با برش هاي از عاج تزيين شده است. کمانچه سابقه اش در ايران به قبل از اسلام مي رسد و در نواحي بلوچستان به نام غژک يا غيچک ناميده مي شود ولي تعداد سيم هاي آن از کمانچه بيشتر است.

**

گيتار

عده اي عقيده دارند که اين ساز اسپانيل اصل است و به عقيده ي عده اي ديگر اين ساز مکزيکيست به هر حال متعلّق به هر کجا باشد متعلّق به ايران نيست.

امّا اين ساز در چند سال اخير در ايران خيلي طرفدار پيدا کرده است و روز به روز بر طرفداران آن افزوده مي شود.

هر ساز بر پايه ي نتي بنا شده و گيتار ،سازي است که بر پايه ي نت سوم يعني "مي" بنا شده است،اين ساز داراي شش سيم است که اين سيم ها از پايين به اين ترتيب نت بندي شده اند:

"مي" - "سي" - "سل" - "ره" - "لا" - "مي" که براي سهولت در حفظ آن به ملا رسول سي مي معروف است.

اين ساز زيبا وخوش آهنگ که جزو يکي از سخت ترين ساز هاست يکي از سازهاي اساسي در کنسرتها به شمار مي رود چون ما در کل سه ساز مکمّل داريم که عبارتند از پيانو ، گيتار و ارگ و بايد حداقل يکي از اين سه ساز در کنسرت ها اجرا شودند

ني

ني از ساده ترين و طبيعي ترين سازهاي موسيقي بادي است که با روئيدن از زمين پيوسته در دسترس بوده و انسان با مختصر تصرفي از آن استفاده کرده است. ملل قديمه ني را سرمشق قرار داده و از روي آن سازهاي مختلف بادي ساختند و در صلح و جنگ به کار بردند.مولفين کتابهاي موسيقي قديم طبيعي ترين و کاملترين آلات موسيقي را حلق انسان دانسته اند. و پس از آن آلات ذوات النفح به ويژه ني را از جهت مشابهي که ني و حلق انسان در ايجاد نغمات دارند.

ني به سبب سادگي و سهولت اجراي صداهاي و آساني حمل و نقل و يافت شدن در طبيعت تنها سازي است که دسترسي به آن در همه جا و براي همه کس امکان پذير بوده و با مختصر تصرف مورد استفاده قرار مي گرفته است .

ني هفت بند مناسبترين ناي براي نواختن موسيقي رديفي است که از بوته ني ساخته ميشود، هفت بند آن شش سوراخ دارد که پنج تاي آن در روي سطح استوانه و ديگري در پشت تعبيه شده است. ساز ني را نمي توان کوک کرد و وسعت صداي آن حدود دو اکتاو و نيم است.

ني را يکي از سازهاي عرفاني مي نامند و اگر خوب نواخته شود حتي حيوانات را هم تحت تاثير قرار مي دهد

حق کپي با ذکر "نام نويسنده" و "سايت همکلاسي" بلامانع مي باشد

www .Hamkelasy.com

/ 1