ادیان در ایران نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ادیان در ایران - نسخه متنی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

اديان در ايران

زرتـشت

مهمترين شـعـار زرتـشت : پندار نيک، گفـتار نيـک، کردار نـيـک

آيـيـن «پـيـر سـبز» زرتشتـيـان

ظهور زرتشت

در فضائي که کاهنان، ساحران، آتشبانان بي شمار به بهانه وساطت صدها خدا و خداي نما مردم ساده را گوسفندوار به کنار قربانگاهها، معابد و آتشگاه ها ميکشيدند و با اوراد و آداب و اعمال اسرار گونه به جلب توجه قدرتهاي ساختگي مافوق بشري تظاهر مي نمودند؛ در محيطي که انسانها با وحشت و هراس به هر پديده طبيعي مينگريستند و در هر گوشه اي به انتظار برخورد با موجودات عجيب و مافوق الطبيعه بودند. در دوراني که بشر خود را اسير نيروهاي خارق العاده و رام نشدني ميدانست و اميدوار بود سرنوشت خويش را با شرک و بت پرستي، نيايش مردگان و هراس از زندگاني که با خرافات و شعائر و آداب بدوي آميخته شده بود تحول بخشد. ابرمردي ظهور کرد که پيام نافذ يگانه توحيدش و صداي پر طنين حق پرستيش مرزهاي زمان و مکان را در هم ريخت و از لابلاي قرون و اعصار تاريخ جهل را در نورديد و به فضاها و مکانهاي دور پراکند.

او مبشر سرور و صفا و راستي و محبت بود و مبلغ اراده و اختيار و کار و فعاليت. او بر آن شد که سرنوشت بشر را از کف اختيار خدايان و کاهنان، رمالان و سرداران و سردمداران بدر آورد و در دستهاي پر توان و سازنده انسانهاي راست پندار و راست کرداري که جز در مقابل حق سر فرود نياورند قراردهد. و همين امر موجب اشاعه سريع انديشه هاي او و سربلندي ايرانيان آگاه گرديد. سرودهاي مذهبي که از اعصار بسيار کهن بنام (گاثاها) بر جاي مانده است بخشي از پيام هاي زرتشت است که با رسالتش انقلاب فکري عظيمي را در انديشه بشري پايه گذاري کرد. اين انديشه والا هر چند ابتدا به ظاهر پيروان بسيار نيافت ولي در بسياري از مکاتب فکري و مذهبهاي دورانهاي بعد اثر خود را بجاي گذاشت.

آرياها احساسات و عواطف و معتقدات خود را بيشتر در لباس شعر و سرود نمايان مي ساختند و گفتار منظوم از هنرهاي جالب توجه آنان بشمار ميرفت. به ويژه ميتولوژي و اسطوره هاي مذهبي و فولکلوريک خويش را به صورت حماسه و شعر ميسرودند که حفظ کردن و انتقال آنها نيز بسيار آسانتر صورت ميگرفت. سرودهاي ريگ وداي آرياهاي هند از کهن ترين نمونه هاي اين اسطوره ها و معتقدات مذهبي منظوم است. سرودهاي زرتشت و سرانجام سروده هاي نغز و دلکش گويندگان قديم پارسي را که در ادبيات جهان بي نظير است ميتوان نشانه هاي جوان تري از اين هنر آريايي دانست.

گاث يا به زبان اوستاي قديم "گاثا" به معني سرود است و در زبان سانسکريت يا زبان آريائيان هند، نيز همين مفهوم را دارد. در پهلوي يا زبان ايرانيان دوران ساساني نيز "گاث" به معني سرود بوده است. نام حقيقي زرتشت به آنگونه که در گاثاها آمده «زرتوشتره اسپيتامه» است. يونانيان، زرتشت را "زرو آستر" مي ناميدند و معتقد بودند که اين نام را کلمه آستر يا استر (ايستار) به معني ستاره مشتق شده و مفهوم آن ستاره شناس بوده است.

پروفسور گيگر خاورشناس مشهور آلماني معتقد است که برخي از يونانيها نام او را ترکيبي از کلمات زئيرا به معني نياز و استر (استار) به معني ستاره ميدانستند که رويهم مفهوم آنکه به ستاره نياز مي برد (يا مدد ميگيرد که همان محاسبات نجومي است) داشته است. بهمين جهت گاهي هم زرتشت را استروتوتم يا فرمانرواي ستارگان (که همان عالم آگاه بر ستارگان باشد) مي ناميدند.

رستاخيز زرتشت و تعليمات وي

آئين اوستا خود به خود بوجود نيامده بلکه داراي مؤسس است که از آن طريق مندرجات اوستا را با کيش قديم آريايي و آئين شرک ايران مقايسه مي کنند و تحولي را نمايان مي بينند که تحقق پذيرفته و دين جديد در آنزمان تأسيس شده است. از طرفي زرتشت در گاتها از خويشتن چون انساني ساده سخن مي گويد، نه چون يک وجود افسانه اي. از خداوند متعال (اهورامزدا) به او وحي شده است که آئين خود را به هم ميهنانش و همچنين خانواده اي که در زندگاني او سهم عمده داشته اند و در تبليغات کمک کرده اند اعلام دارد، با اين ترتيب مطالعه منشاء و مبدأ دين زرتشت به طريق قانع کننده اي مشکل و شايد غير ممکن مي باشد، زيرا مهمترين مدرکي که درباره اين دين بدست ما رسيده است کتاب آسماني همان دين مي باشد که به نام (اوستا) موسوم و حقيقت امر اين که کتاب اوستا هشتصد سال بعد از زرتشت پيامبر اين دين نوشته شده است، اين کتاب شامل سه بخش و از مبادي مختلف ميباشد.

گاتها که قديمي ترين قسمت هاي اوستا و شامل سرودها است در زمان هخامنشيان تدوين يافته و قسمتهاي ديگر اوستا در زمانهاي بعدي درست شده است، در زمان ساسانيان همه قسمت اوستا را جمع آوري کردند و هم در اين دوره بود که اوستا (تمام کتاب اوستا) تدوين يافت و اين خود در دوراه اي بود که آئين زرتشت دين رسمي و انحصاري سراسر ايران زمين شده بود. زرتشت در کتاب مقدس اوستا (زاراتوشترا) خوانده شده است.

مطابق آنچه که از اوستا معلوم ميشود، زرتشت در «مدي» بدنيا آمده و از ميان طايفه اي از مغ ها برخاسته است و اين طبقه و طايفه در حقيقت از مردم عاقل و اهل نظر و فيلسوف و دانشمند ملت ايران بود. وقتي زرتشت به سن 20 رسيد از دامهائي که افسونگران و جادوگران و احضار کنندگان ارواح براي او درست کرده بودند گريخت و از دنيا کناره گيري کرد و اين عمل براي اين بود که خود را آماده اجراي فرمان آسماني که به او وحي شده بود نمايد.

در سي سالگي به الهامات و وحي هاي آسماني رسيد که در آنها امشاسپند و (هومانو) که به معني پندار نيک است بنظر او آمد؛ و او را به آسمانها برد و به خدا نزديک کرد. زرتشت دستورات خدائي را گرفت، به فواصل ده سال شش بار ديگر اين الهامات به او دست داد، در چهل سالگي رسماً براي تبليغ دين جديد به مبارزه و پيکار پرداخت. بيش از دو سال از ظهور او نگذشته بود که توانست با تبليغ مؤثر پادشاه عصر يعني (ويشتاسب) را بدين خود برگرداند و به پشتيباني همين پادشاه بود که زرتشت توانست همه ايران را به آئين زرتشتي آشنا کند و بدون ترس در همه جا دين خود را رواج دهد؛ زيرا ديگر نه از مجازات مي ترسيد و نه مانعي براي کار او وجود داشت، آنوقت گروه گروه مردم به دين او در مي آمدند و همه ايران از آن آگاهي داشتند. بيش از سي و پنج سال زرتشت به پشتيباني و اجراي مراسم دين خود پرداخت و اين بدون شک به کمک و پشتيباني سلسله هخامنشي بود. وي در سن هفتاد و هفت در جنگي مقدس که عليه يورش قبيله (هياوآ) مي کرد زندگي را بدرود گفت؛ و يا بقولي با هفتاد تن از پيروانش در پرستشگاه بلخ حين نيايش و ستايش اهورامزدا بدست "براتور" نام توراني به شهادت رسيد. برخي از محققان نوشته اند که در دوران باستان چند نفر به نام زرتشت آمده اند که مروج عقايد زرتشت نخستين بوده اند؛ از جمله فريدون را زرتشت ثاني و جاماسب را زرتشت سوم دانسته اند که در زمان ويشتاسب پدر داريوش ظهور کرده است.

زرتشت به دو عالم معتقد است: يکي روحاني يا « مينو » و يکي جسماني يا « گيتي » و آنچه در عالم است به دو قسم تقسيم مي کند؛ تقدير يا « بخشش » و فعل يا « کنش » و حرکات افعال انسان را سه قسم مي کند؛ اعتقاد يا « منش »، گفتار يا « گويش »، رفتار يا « کنش »، و وقتي انسان به مرتبه سعادت عالي رسيده و، به يزدان نزديک شده و اهل بهشت است که هر سه چيزش اصلاح و داراي: انديشه نيک، گفتار نيک و کردار نيک شده باشد. زرتشت مي گويد، بناي آفرينش عالم بر اضداد است و اين خاکدان ميدان مبارزه نيکي و بدي يا جنود يزدان و اهرمن، و کائنات مابين گير و دار اين قوا واقعند و سعادت بشر بستگي به پيروي اين دو چيز متضاد است و بهشت جاويدان منزل پيروان يزدان و صاحبان نيت و گفتار و کردار نيک است و دوزخ اتباع پليدان و ارواح اهرمني.

اعتقاد به ظهور آخرين منجي

به موجب مقررات آئين زرتشت هر هزار سال از دختري باکره از نطفه زرتشت نجات دهنده اي نمايان مي شود، در هزاره سوم يعني آخرين دوره (سوشيانت) ظهور مي کند، مردگان زنده مي شوند؛ حوادث آسماني موجب ذوب شدن فلزات در دل کوهها مي گردد؛ فلز ذوب شده براي مؤمنين شير سرد و براي دشمنان دين، دردناک است، مردم بدکار و شياطين نابود مي شوند، نيکوکاران به آب زندگي جاويد ميرسند. طبق مدرکي سوشيانت و بنا بر سند ديگر شخص زرتشت خودش آئين مزدا را تکريم و تقديس مي کند؛ خراي از جهان ميرود و خوشي و شادي برقرار ميگردد. کرگ لينگر مينويسد: در دين زرتشت مفهوم بزرگي وجود دارد که نه در آئين مصريان قديم ديده مي شود و نه در انديشه هاي بسيار عميق هندو، آن اين است که جهان داراي تاريخ است و از قانون تحول پيروي مي کند، وضع فعلي جهان را به مرحله نهائي رهبري مي کند، همه نيروها در کار خود بايد به آن راه بروند، در نظر زرتشت دنيا از برنامه استمرار تاريخ پيروي مي کند و ميدان جنگ است، مبارزه اي پر شور، نيروها را مقابل يکديگر قرار داده است و اين امر واجب است و نتيجه آن تکامل مردم با تقوي و بهره مندي از زندگي جاويدان است.

جايگاه برزخ

طبق آئين زرتشت بين بهشت و دوزخ جائي است که برزخ ناميده مي شود، و اين محل جاي کساني است که اعمال نيک و گناهان آنها يکسان است، اين دسته در برزخ تا روز واپسين خواهند بود و آنگاه که همه مردگان زنده شدند آنها نيز بيرون خواهند آمد، زيرا ديگر صاف و پاک شده اند و به مقر سعادتمندان خواهند رفت.

تأثير آئين زرتشت در يهوديان و دين مسيح

بطوريکه بيشتر محققان معتقدند با بررسي دقيق مي توان نفوذ آئين مزدا را در اديان ديگر نمايان ديد.

فتح بابل بدست کوروش کبير موجب شد، ميان ايرانيان و يهوديان رابطه برقرار گردد و به آنان اجازه داده شود که به کشور خويش بازگردند؛ در نتيجه، بسياري از اصول آئين مزدا در ميان يهوديان رواج يافت و سپس در معتقدات مسيحي نفوذ کرد، مکتب ثنوي، شيطان را در برابر خدا قرار ميدهد؛ عقيده به فرشتگان و زندگي جاويدان و معاد از اصول مزديستا است که در اديان مذکور ديده مي شود.

پـيـر سبـز

هر ساله از 24 تا 28 خرداد ماه ( 13 تا 17 ژوئن ) آيين مذهبي " ستي پير " يا " مه ستي و پير سبز " برگزار ميشود. در اين چارچوب پيروان اين کيش ابتدا با حضور در زيارتگاه " ستي پير " واقع در " قلعه اسدان " يزد آييني خاص را به جاي مي آورند و سپس براي اجراي آيين ويژه راهي زيارتگاه " چک چک " مي شوند.

هزاران زرتشتي ايراني در اين مراسم مذهبي شرکت مي کنند. در اين جمع عدهً زيادي از زرتشتيان ساير کشورهاي جهان نيز حضور مي يابند.

پيروان کيش زرتشت براي شرکت در اين آيين لباسهايي با رنگ روشن بر تن مي کنند و قبل از رفتن به " پير سبز" در حالي که مقداري ميوه، اسپند و مواد غذايي به همراه دارند با پوشاندن موي سرشان به " ستي پير " مي روند.

در داخل " ستي پير " عکسهايي از " اشو زرتشت " نصب شده و بر سر در بنا شعار " گفتار نيک، کردار نيک و پندار نيک " ديده مي شود.

" ستي پير " به مدت پنج روز باز است و زرتشتيان پس از به جاي آوردن آيين ويژه خود، راهي " پير سبز يا چک چک" مي شوند.

" پير سبز يا نيک بانو " از مهمترين زيارتگاه هاي زرتشتيان جهان است که در فاصله 63 کيلومتري شمال شرقي شهر يزد در منطقه اي کوهستاني به نام " چک چک " واقع شده است.

در داخل يکي از اتاق هاي " پير سبز " چاهي به عمق بيش از 50 متر وجود دارد که زرتشتيان با نيت برآورده شدن حاجتشان، نخي را بر دور طناب اين چاه گره مي زنند.

" پير سبز " يا " چک چک " در يک سراشيبي تند و در دره عميقي در بخش " خرانق اردکان " قرار دارد و از معروفترين معابد زرتشتيان مي باشد.

گفته مي شود نام " چک چک " يا " چک چکو " از صداي قطره هاي آبي گرفته شده که از صخره اي مي چکد و به درون يک منبع ذخيره هدايت مي شود.

در قسمت ديگر معبد درخت کهنسالي وجود دارد که به اعتقاد زرتشتيان اين درخت عصاي " نيک بانو " دختر يزد گرد آخرين پادشاه ساسانيان است که پس از فرورفتن در زمين به درخت بزرگي تبديل شده است. زرتشتيان در اين محل، در شبانه روز پنج نوبت رو به روشنايي نماز مي خوانند و با " اهورامزدا " راز و نياز مي کنند.

معبد " پير سبز " امکانات رفاهي مانند برق، آب آشاميدني و تعدادي اتاق دارد که براي استراحت ساخته شده و زرتشتيان به آنها " خيله " مي گويند به اعتقاد زرتشتيان " اشو زرتشت " در 3600 سال قبل از ميلاد مسيح در تخت سليمان آذربايجان از مادري به نام " دغدو " متولد شد و نام پدرش " پوروشسب " بود.

زرتشتيان بر اين باورند که وي در سن 30 سالگي براي دعوت مردم به راستي از طرف " اهورامزدا " به پيامبري انتخاب شد و در 77 سالگي در محل آتشکده شهر بلخ با جمعي از پيروانش در حال نيايش بود که به دست شخصي به نام " توربراتور " به قتل رسيد.

حدود 5000 نفر از جمعيت 30 هزار نفري زرتشتيان ايران، در شهرهاي يزد، تفت و اردکان زندگي مي کنند.

آئين بهائيت

بنيانگذار اين فرقه سيد علي محمد شيرازي است که در اول محرم سال 1235 هجري در شيراز متولد شد.

وي پس از تبعيد از ادرنه به "عکا" براي جلب پيروان جديد به فعاليت مستقل خود زير عنوان "من يظهره الله" و "بهاءالله" افزود. و مدعي نبوت و پيامبري شد و اظهار ميداشت که ظهور او همان معادي است که سيدعلي محمد باب پيش بيني کرده بود به همين جهت بيشتر بابيان که به همراه او به عکا رفتند و يا آنان که بعد به او ملحق شده و يا ارتباط مي يافتند بهائي خوانده شدند. بهاءالله بوسيله مکاتبه از عکا به ايران، بابيان ايران را هم کم کم پيرو خود گردانيد بطوريکه بيشتر بابيان بهائي شدند و بهاءالله را هم "من يظهره الله" دانستند. او روش تازه اي براي بهائيان ساخت و تا آخر عمرش مدت بيست و چهار سال با کمال فراغت و آسودگي اساس آئين خود را در عکا استوار کرد.

آئين اسلام

ولادت حضرت محمد

در عام الفيل (سالى كه سپاه ابرهه به قصد تخريب خانه خدا به مكه هجوم آوردند) قادر متعال از نسل اسماعيل پيامبر (عليه السلام) فرزندى به دنيا آورد كه قرار بود با ابلاغ آخرين شريعت الهى، بزرگترين تحول را در تاريخ بشريت ايجاد كند، و مكتبى حيات بخش و انسان ساز را به تشنگان معرفت و عدالت عرضه نمايد.

نام پدر اين كودك، عبدالله و نام مادرش آمنه بود. پس از تولد نوزاد، طى مراسمى خاص، نام (محمد) را براى او برگزيدند. اين نام را (عبدالمطلب) جد پيامبر انتخاب كرد و مادرش، نام (احمد) را برگزيد و در قرآن به هر دو نام اشاره شده است.

پدر او بنابر آنچه مشهور است، پيش از ولادت (محمد) از دنيا رفت. تربيت و نگهدارى كودك را عبدالمطلب، جد او و پس از وى ابو طالب، عموى ايشان متكفل شدند.

كودك سه روز از مادر شير خورد. پس از آن، وى را به (ثويبه)، كنيز ابو لهب ـ عموى پيامبر ـ سپردند. او چهار ماه كودك را شير داد، سپس وى را به (حليمه سعديه) سپردند و او آخرين دايه حضرت بود.

محمد (صلى الله عليه وآله) در سرزمين سخت و خشن عربستان رشد و كمال يافت. سرزمينى با مردمى خرافى، بت پرست، متعصب، جاهل و نادان مردمى كه دختران را زنده ب‏گور مىكردند و گاه به خاطر تعصبات بيجاى قبيله ‏اى، سالها با يكديگر مىجنگيدند. اگر شتر يك قبيله وارد سرزمين قبيله ديگرى شده و كشته مىشد، همين براى آغاز جنگى بزرگ كافى بود!

پيش از بعثت، در ميان مردم مكه فقط 17 نفر و در ميان مردم مدينه فقط 11 نفر باسواد بودند. كعبه كه پايگاه توحيد ومركز يكتاپرستى است، به بتخانه و محل آويختن اشعارى پوچ و بىمحتوا تبديل شده بود. آثار خداپرستى محو و رذايل، فضايل و فضايل انسانى، رذايل به شمار مىآمدند.

محمد در دوران جوانى چنان معروف و خوشنام و درستكار بود كه به (امين) ملقّب شد و حتى در ميان منازعات قومى، وى را به عنوان داور انتخاب مىكردند. از جمله، هنگام نزاع بين قبايل عرب بر سر نصب حجرالاسود در محل خودش، كه ميانجيگرى پيامبر، همه را مسرور ساخت و به مشاجره آنها خاتمه داد. در دوران جوانى مدافع سرسخت ضعفا و دشمن سرسخت ظالمان و ستمگران بود. (محمد امين) از امضاكنندگان پيمانى بود كه به (حلف الفضول) شهرت داشت و اين، پيمانى بود كه جمعى براى احقاق حق ستمديدگان، آن را امضا كردند و آن حضرت در 20 سالگى در آن شركت داشتند و به آن نيز افتخار مىنمودند. از ايشان نقل شده است: (در خانه عبدالله بن جدعان در پيمانى حضور يافتم كه اگر در اسلام هم به مانند آن دعوت مىشدم، اجابت مىكردم. اسلام جز استحكام، چيزى به آن نيفزوده است).

ازدواج و بعثت حضرت محمد

محمد در آن سن مدتى به چوپانى مشغول بود و گوسفندان اهل مكه را شبانى مىكرد. امانت و حسن شهرت (محمد) سبب شد كه خديجه، دختر خويلد، از ثروتمندان قريش و صاحب قافله‏ هاى تجارى، وى را به استخدام درآورد. سپس پيشنهاد كرد كه محمد رياست قافله تجارى او را كه به شام مىرفت به عهده گيرد و در عوض، دو برابر بقيه مزد بگيرد و محمد امين نيز پذيرفت.

پيامبر (صلى الله عليه وآله) پيش از بعثت، هر سال مدتى را در غار (حرا) به عزلت و تنهايى مىگذراندند. در اين مورد در نهج البلاغه على (عليه السلام) آمده است:

(ولقد كان يجاور فى كل سنة بحراء فأراه ولا يراه غيرى: ايشان هر سال مدتى را در غار حرا مىگذراند و من او را مىديدم و جز من، كسى او را نمىديد) (خطبه 190).

روزى آن حضرت در غار حرا مشغول عبادت بود كه فرشته وحى نازل شد كه (امّى) يعنى درس نخوانده بودند، فرمودند: (من خواندن بلد نيستم) فرشته وحى ايشان را بسختى فشرد و دوباره گفت (إقرأ) و باز همان جواب را شنيد. براى بار سوم حضرت را فشرد و گفت: (إقرأ) اين بار جواب شنيد: (چه بخوانم) فرشته وحى عرض كرد: (إقرأ باسم ربك الذي خلق خلق الإنسان من علق إقرأ وربك الأكرم الذي علّم بالقلم علّم الإنسان ما لم يعلم): بخوان به نام پروردگارت، كسى كه آفريد، انسان را از خون بسته آفريد، بخوان، و پروردگارت كريمترين موجودات است، كسى است كه با قلم آموخت، به انسان آنچه را كه نمىدانست، آموخت (سوره علق، آيات 1 الى 5).

بدين سان آيات اول سوره (علق) بر حضرت نازل شد. فرشته وحى سپس عرض كرد: (اى محمد! تو رسول خدايى و من جبرئيلم). حضرت از كوه حرا فرود آمده، به منزل خديجه بازگشت. چون به منزل وارد شد، پيامبر فرمودند: (من در خود سرمايى احساس مىكنم، جامه‏اى به من بپوشان!) سپس جامه‏اى پوشيده، خوابيد. در اين هنگام از جانب حق تعالى وحى آمد: (يا أيها المدّثر قم فأنذر وربّك فكبّر): اى جامه به خود پيچيده، برخيز و انذار كن، و پروردگارت را به بزرگى ياد كن ـ سوره مدّثر) حضرت برخاسته، انگشت در گوش خود گذاشت و فرمود: (الله أكبر، الله أكبر).

بر پيامبر (صلى الله عليه وآله) واضح بود، اسلام كه همه را به برابرى مىخواند و تبعيض ها و ثروت اندوزىها و بهره كشىهاى ظالمانه را ممنوع مىسازد، در مقابل خود مخالفين بسيارى خواهد داشت، كسانى كه حاضر به از دست‏ دادن منافع مادى و معنوى و امتيازات اجتماعى خويش نبودند به يكباره و بدون زمينه سازىهاى قبلى نمىتوان دعوت را علنى كرد. لذا مدت سه سال مخفيانه اسلام را تبليغ مىكردند. پس از خديجه، على (عليه السلام) ايمان آورد و اينها تا مدتى تنها كسانى بودند كه با پيامبر نماز مىخواندند. سپس، (زيد بن حارثه) و به دنبال او ساير مردم ايمان آوردند و نام اسلام شيوع پيدا كرد.

سه سال پس از بعثت پيامبر، طى دو مرحله، دستور علنى كردن دعوت به اسلام، از جانب حق تعالى ابلاغ شد. ابتدا دستور رسيد كه پيامبر (صلى الله عليه وآله) خويشاوندان نزديك خود را دعوت كند. بدين منظور جلسه‏اى تشكيل شد. در آن جلسه، على (عليه السلام) كه نوجوانى بود و ابولهب عموى پيامبر و ساير خويشاوندان حضور داشتند. حضرت رسول (صلى الله عليه وآله) پس از ستايش خداوند و اعتراف به وحدانيت او دعوت خود را علنى كرد و از آنان خواست كه به يگانگى خداوند و پيامبرى ايشان اعتراف كنند تا رستگار شوند.

در مرحله دوم اين آيات نازل شد: (فاصدع بما تؤمر واعرض عن المشركين إنا كفيناك المستهزئين) (سوره حجر: آيه 94 ـ 95) در اين مرحله، پيامبر (صلى الله عليه وآله) همه مردم را بطور علنى و آشكارا دعوت كرد. از اينجا بود كه قريش با تمام قوا به مقابله برخاستند. اصحاب پيامبر (صلى الله عليه وآله) را بسختى شكنجه كردند، آنان را تحت شديدترين محاصره ‏هاى اقتصادى و اجتماعى قرار دادند و حتى با پيشنهادهاى فريبنده خود، خواستند آن حضرت را از ادامه رسالت خود باز دارند، ولى پيامبر با قاطعيت فرمود: (به خدا قسم، اگر خورشيد را در دست راست من و ماه را در دست چيم قراردهيد تا از دعوت خود دست بردارم، هرگز چنين نخواهم كرد!).

در طى 13 سال كه از بعثت پيامبر (صلى الله عليه وآله) مىگذشت، آن حضرت با ياران خود به مدت سه سال در سخت ‏ترين شرايط در شعب ابىطالب (دره ‏اى در ميان كوههاى مكه) در محاصره قرار داشتند و آزار مشركين نيز هر لحظه شدت مىگرفت.

هجرت و تشکيل حکومت اسلامي

پس از آن، رسول خدا (صلى الله عليه وآله) مخفيانه به مدينه مهاجرت كرده و در آنجا در محيطى امن، حكومتى اسلامى تشكيل دادند. در 10 سالى كه از حيات شريف آن حضرت باقى مانده بود، اسلام با سرعتى باور نكردنى گسترش يافت و مرزها را در نور ديد.

بر طبق گفته مورخين، در طول مدت حكومت اسلامى پيامبر (صلى الله عليه وآله) جنگهاى فراوانى رخ داد كه در 26 و به روايتى 27 نبرد، خود پيامبر شخصاً شركت داشتند (كه به اين نبردها غزوه مىگويند) و 35 و به روايتى 48 و حتى 66 جنگ نيز تحت فرماندهى منصوبين آن حضرت به وقوع پيوست (كه به اين جنگها، سريه مىگويند).

مهمترين عواملى كه در پيشبرد دين اسلام مؤثر بود، در درجه اول، حمايت مالى حضرت خديجه از ايشان، حمايتهاى سياسى، اجتماعى (ابو طالب عموى پيامبر) و برخى ديگر از خويشاوندان ايشان از جمله (حمزه سيد الشهداء عموى حضرت) و در رأس همگان، اميرالمؤمنين على بن ابى طالب (عليه السلام) كه با دفاع دليرانه خود سد راه تهاجم كفر به سرزمين نوپاى اسلامى گرديد، از عوامل مؤثر پيشبرد نهضت اسلام بود. اخلاق حميده و صبر مردانه پيامبر (صلى الله عليه وآله) نيز دلها را به خود جلب مىكرد.

قرآن كريم در مدح پيامبر (صلى الله عليه وآله) مىفرمايد: (فبما رحمة من الله لنت لهم ولو كنت فظاً غليظ القلب لانفضوا من حولك: رحمت الهى سبب شد كه با مردم نرمى كنى و ملايمت پيشه سازى و اگر خشن و سنگدل بودى، مردم از اطرافت مىگريختند) (سوره آل عمران: آيه 159).

با ورود اعراب به ايران مردم ايران نيز به دين اسلام روي آورده و مسلمان شدند.

جمعيت ايران در سال ???? ميلادي حدود ???? ميليون بود. و ??? مردم ايران مسلمان هستند .

آئين ماني

در قرن سوم ميلادي آئين ديگر همگاني يعني (آئين مانوي) در اطراف مرزهاي مشترک ايران و بابل نمايان گرديد. مؤسس آن ماني يا مانس نام داشت و نسبش از طرف مادر به اشکانيان (پارتيان) ميرسيد. نام پدرش تيک (پاتک) يا فوتتق بابک پسر ابوبزرام بود که از همدان به بابل در بين النهرين رفته بود. وي به سال 215 يا 216 ميلادي (سال چهارم سلطنت اردوان، آخرين پادشاه اشکاني) در قريه ماردينر در ولايت «مسن» ناحيه نهر کوتاه در بابل باستاني متولد شد. پس از فرا گرفتن علوم متداول زمان خود به آئين مغتسله که يکي از فرقه هاي گنوسي است و در آن زمان در نواحي بين فرات و دجله ساکن بودند درآمد؛ ولي بعد هنگامي که از اديان زمان خود مانند زرتشتي و مسيحي و آيين هاي گنوسي به ويژه مسلک ابن ديصان و مرقيون آگاهي يافت، منکر مذهب مغتسله گرديد. ماني آئين زرتشت را مطالعه کرد و خود را مصلح آن شناخت و بقول خودش در سيزده سالگي (سال 228 ميلادي) چند بار مکاشفاتي يافت و فرشته اي اسرار جهان را بدو عرضه داشت و سرانجام پس از آغاز دعوت آئين خود در سال 242 ميلادي خويش را فارقليط که مسيح ظهور او را خبر داده بود معرفي کرد. چنانکه در سرودي که به زبان پهلوي سروده گويد:

«من از بابل زمين آمده ام تا نداي دعوت را در همه جهان پراکنده کنم.»

ماني در باب آفرينش مي گفت: در آغاز خلقت دو اصل وجود داشته است. يکي نيک و ديگري بد. نور را خالق خير و تاريکي را خالق شر ميدانست و ميگفت:

انسان در اين ميان مختار است به جلوه هاي دو اصل مذکور، يعني به بدي: که تيره انديشي، نادرستي، خودخواهي احمقانه، کشتار، حق کشي و غيره است. يا به نيکي که روشن انديشي، مهرباني، دوستي، گذشت، اتحاد، صميميت، غمخواري ديگران و غيره است توجه و کمک کند. اگر به نيکي توجه کند، رستگار و اگر به بدي عمل کند سرافکنده و معذب خواهد شد. و حاصل آنکه تمايل به نيکي باعث سرافرازي و عروج و بقا و تمايل به بدي سبب اضمحلال و فناي آدمي مي گردد. او مي گفت: در حقيقت روشنائي و تاريکي، يا نيکي و بدي (يا روح و ماده) هستند که بعلت اصل غير قابل تغيير سرنوشت سرشت خود مجبورند به مسير تعيين شده ازلي خويش ادامه دهند. زيرا در اصل:

از نيک و بدي نايد و از بد ثمر نيک اين گفته ماني است که او گفته به تفکيک (رفيع)

در اين ميان فقط انسان است که با تعيين و انتخاب مسير تمايلي يا مصلحتي خود ميتواند به يکي از آن دو راهي که در پيش دارد عمل کند و يا بهتر بگوئيم:

نيکي و بدي دو راه تعيين شده قطعي است و هر انساني عامل انتخاب و ادامه حرکت آن دو در وجود خود است.

ماني ابتدا پيرو يکي از فرقه هاي مسيحي ماندائي يا زارئيان بود. اين دسته حضرت يحيي را پيغمبر حقيقي ميدانست و عيسي را دروغگو مي شمرد، با بي همسري و رياضت در زندگي مخالفت داشت.

ماني پس از مطالعه آئين زرتشت خود را مصلح آن شناخت. هند را سياحت کرد و با عقايد بودائي آشنا شد، سپس به ايران بازگشت و به تبليغ دين جديد پرداخت و آن را با اديان زرتشتي و بودائي و مهري و مسيحي مطابقت داد، ولي تحت تعقيب روحانيان زرتشتي قرار گرفت و محکوم گرديد و در سال 276 ميلادي در شصت سالگي مصلوب شد.

اصل و مبدأ آئين ماني و علل ظهور آن

پس از سقوط و انقراض دولت اشکانيان و گسترش آئين مسيح که تغيير شکل يافته آئين مهر بود (مشابهت هاي ديني مسيح با آئين مهر آنقدر زياد بود و به قدري در ساختن دين مسيح از آئين مهر کمک گرفته شده بود که براي پيروان آئين مهر آسان بود که دين مسيح را بپذيرند؛ بدون اينکه احساس کنند از دين اصلي خود زياد فاصله گرفته اند:

1. علامت صليب که خاص آئين مهر بود و بر پيشاني سربازان مهر داغ يا خال کوبي مي شد، علامت دين مسيح قرار داده شد.

2. روز يکشنبه که روز خورشيد بود بيشتر در اثر تلقين پيروان مهر روز اول هفته مسيحيان شد و آن را روز خداي ما خواندند. (Day of our Lord)

3. روز تولد مهر که در اول زمستان يعني هنگام بلند شدن روزها پس از رسيدن به کوتاهترين زمان خود بود و روز تولد مهر شناخته مي شد، مسيحيان به عنوان روز تولد مسيح شناختند و آن را عيد کريسمس يا نوئل خود قرار دادند.

4. مسيح مانند مهر در غار يا (دالان دراز) پا به عرصه وجود مي نهد و مانند او از سنگ برخاسته به آسمان ميرود.

5. ميهماني مقدس آخرين شام به طوري که در انجيل آمده با شام آخرين شب مهر شباهت دارد.

6. هر دو از مادراني باکره به وجود مي آيند.

7. هيچيک زن نميگيرند.

8. مهر با کشتن گاو موجب زنده شدن موجودات و تجديد حيات يافتن آنان ميگردد و حضرت مسيح نيز مردگان را از گور بر مي خيزاند.

9. غسل تعميد در آئين مهر از ضروريات بود و همين امر جزو آداب اصلي مسيحيت گرديد.

10. در جزو مراسم و آداب مهر اين بود که همه حاضران در خوردن از يک قطعه نان و آب ممزوج با شراب به عنوان هئومه شرکت ميکردند و پيروان مسيح نيز در کليساها نان و شراب ميخورند.

11. ميترا در پايان جهان به اين عالم باز ميگردد، تا جهان را پر از عدل و داد کند و اشخاص صالح و درستکار را از اشخاص گناهکار جدا کند و به درستکاران شير مقدس يعني هئومه ممزوج با روغن بدهد تا عمر جاويد يابند و حضرت عيسي نيز در پايان جهان به اين دنيا باز خواهد گشت.

12. جزو مراسم آئين مهر - ناقوس و روشن کردن شمع هست که هر دو در دين مسيح نيز به چشم ميخورد.

13. مهر ايزد عهد و پيمان است، و جالب است که کتاب انجيل را نيز کتاب عهد جديد مي نامند.) مغرب زمين دين مسيح را به ايران فرستاد و در مقابل اين آئين به مرور در ايالت مرزي ارمنستان و نواحي ديگر بطور کامل بسط و انتشار يافت.

درست در همين زمان بود که دين ماني در ايران به وجود آمد. دين ماني در حقيقت واقع: آئيني است که از ترکيب دين زرتشت و دين مهر و مسيحيت به وجود آمده است، ميخواست ديني يگانه و مشترک بين آنها بسازد و اگر اين فرض به موفقيت منجر مي شد و مورد قبول همه واقع مي گرديد، خطر بزرگ دو دستگي دين و اختلافات آنها براي هميشه رخت بر مي بست.

ماني وقتي به سن 27 رسيد (242 ميلادي) روزي که شاپور اول تاجگذاري مي کرد براي نخستين بار به انتشار دين خود پرداخت. شاپور اول گفتار ماني را پذيرفت و به اتباع خود دستور داد چنان کنند. اينکار بر زرتشتيان سخت ناگوار آمد و موبدان اجتماع کردند تا وي را از اين عقيده منصرف سازند. ولي شاپور درخواست آنها را نپذيرفت.

ماني در اثبات عقيده خود کتابهايي چند پرداخت، از جمله کتاب "کنزالاحياء" است در شرح آنچه در نفس از جهت روشنائي مايه خلاص و از جهت تاريکي مايه فساد است. و در اين کتاب افعال نکوهيده را به ظلمت نسبت ميدهد. کتاب ديگري دارد بنام "شاپورگان" که نفس رهائي يافته و نفس درآميخته با اهريمنان و آلوده به کژي را شرح ميدهد، و نيز کتابي دارد بنام "الهدي التدبير" و دوازده انجيل که هر انجيل را به حرفي از حروف تهجي ناميده و نماز را بيان نموده و آنچه بايد در خلاص روح بعمل آيد توضيح داده است. کتاب ديگر وي "سفرالاسرار" است که آيات و معجزات انبياء را مورد طعن قرار داده است و بسياري کتابها و رساله هاي ديگر.

شاپور مدت ده سال به کيش ماني وفادار ماند، تا اينکه موبد موبدان نزد او رفت و گفت: اين مرد دين ترا فاسد کرده است، مرا با او روبرو کن تا با او مناظره و مباحثه کنم. شاپور آنها را روبرو کرد. موبد موبدان در صحبت برتري يافت و شاپور اول از ثنويت دين ماني برگشت و به مذهب زرتشت درآمد. موبدان در صدد قتل ماني برآمدند. ماني ايران را ترک گفت، زيرا شاپور اول او را به کشمير تبعيد کرده بود. وي پس از هند به ترکستان رفت و سپس به چين رهسپار گرديد. در چين طرفداران زيادي دور او جمع شدند. اين طرفداران جديد بيشتر ترکان آن ديار بودند و از همينجا بود که آوازه شهرت کارهاي مربوط به نقاشي و تصوير گري او با آموزش جديد از صنعت گران چيني آغاز گرديد.

واقعه اعدام ماني

پس از مرگ شاپور ساساني در سال 272 ميلادي ماني به ايران بازگشت. هرمزد اول ماني را به چشم احترام مينگريست، اما وهرام (بهرام) اول برادر هرمز اول که پادشاهي عشرت طلب و سست عنصر بود؛ ماني را بدست روحانيون زرتشتي سپرد و آنان وي را چندان عذاب دادند تا زندگي را بدورد گفت. بنابر يک روايت ماني، مصلوب شد و برخي گويند زنده زنده پوست او را کندند. بعدسرش را بريدند و پوست او را پر از کاه کرده به يکي از دروازه هاي شهر گنديشاپور خوزستان بياويختند (275 يا 276 ميلادي) و از آن پس آن دروازه به باب ماني موسوم گشت.

ماني مخترع خط جديد هم بوده داراي حروف مصوته، که کتابهاي مانويان پارتي زبان و پارسيک زبان و سغدي زبان و غيره به آن خط که مشتق از سرياني و ساده تر از آن است، نوشته شده. ماني 6 کتاب نوشته و منشورهاي بسيار به اصحاب و پيروان خود و شايد ديگران هم فرستاده که اسامي عده اي از آنها در ضمن فهرست 76 رساله ماني و اصحاب او در کتاب الفهرست ابن نديم به ما رسيده است. پنج کتاب را به زبان آرامي شرقي (که ماني در سرزمين آنان بزرگ شده بود) نوشته و يک کتاب هم به نام "شاهپورگان" به پارسيک يعني زبان جنوب غربي ايران نگاشته که بيشتر مندرجات آن راجع به معاد بوده است. يکي از کتابهاي ماني معروف به "سفر الجبابره" است که قطعاتي از آن به زبانهاي ايراني بدست آمده و در زبان ايراني به نام کتاب "کوان" [ ک ] خوانده مي شد که جمع "کو" و مشتق از لغت اوستائي "کوي" [ ک ] است که در زمان ساسانيان به معني "جبار" استعمال مي شده است. ديگر "کنزالاحياء"، "سفرالاسرار"، "فرقماطيا" که در مآخذ ايراني ظاهراً "بنگاهيک" و در لاتيني شايد همان "اپيستو لاخوندار منتاء" معروف است. ديگر انجيل زنده يا انجيل ماني را بايد نام برد. اين کتاب که قطعاتي از آن در آثار تورفان بدست آمده بر 22 قسمت مطابق 22 حرف تهجي آرامي بنا شده بوده است، و ظاهراً يک جلد آلبوم تصاوير که مبين و نشان دهنده مطالب کتاب بوده و در يوناني "ايقون" و در زبان پارتي "اردهنگ" و در پارسيک "ارتنگ" و در قبطي "ايفونس" و در کتابهاي مانوي چيني "تصوير دو اصل بزرگ" ناميده مي شد.

/ 1